رفتن به مطلب
mohammadhoseinjj

اتفاق هایی که اگر نمی افتاد ...

Recommended Posts

در این تاپیک هر اتفاقی که به نظرتان در سریال افتاده و اگر نمی افتاد چگونه داستان تغییر میکرد؟

یا اگر جور دیگری اتفاق می افتاد چه میشد؟

ایا از جذابیت سریال کم می شد؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مرگ ند استارک ، ولی نمیشد این اتفاق نیوفته ، به نوعی شروع جنگ بود

اگه زنده می موند ؛ خانواده استارک از درگیری ها دور می موند و آسیب کمتری میدید!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مرگ ند استارک ، ولی نمیشد این اتفاق نیوفته ، به نوعی شروع جنگ بود

اگه زنده می موند ؛ خانواده استارک از درگیری ها دور می موند و آسیب کمتری میدید!

باهات موافقم ولی تو رو نمیدونم من ندیده بودم که یک شخصیت محبوب به این راحتی بمیره!

اول از این که قرار بود بره دیوار خوش حال بودم

ولی وقتی فهمیدم میمیره حتی تا اخر فصل 2 فکر میکردم مثلا اون یه جا قایم شده

چه میدونم مثلا اون یه مدل بوده که شبیهش ساخته بودن!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مرگ کال دروگو هم یه جورایی تاثیر گذار بود . چون باعث شد دنریس به سرش بزنه با تخم ها بره تو اتیش . وگرنه شاید به جای اژدها با اسب ها لشکر کشی میکرد .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دستگیری تریون بدست کتلین یکی از مواردی بود که جرقه ی جنگو زد.اگه اون کتلین احمق تریونو دستگیر نکرده بود، ند فرصت اینو داشت که جون خودش و خونواده شو نجات بده و از کینگزلندینگ فرار کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اتفاقی که مد نظر منه یکم قدیمی تر از زمان نبرد شاهانه ، واسه زمانی هستش که سرسی برای این که جیمی رو کنار خودش داشته باشه ، کار کرد تا به اعضای گارد سلطنتی بپیونده و این منجر شد تا تایوین از دست بودن انصراف بده ، اگه سرسی این کار رو نمیکرد ، احتمالا پادشاه دیوانه تو جریانات جنگ یه بلایی سر تایوین می آورد یا تایوین در دفاع از تارگرین ها ، از رابرت شکست می خورد .

البته الان به نظرم این جالب تر میرسه که کاش سرسی و ریگار با هم ازدواج میکردن ، اینطوری لنیستر ها تا آخرین قطره خون برای تارگرین ها میجنگیدن و احتمال این به وجود می اومد که یا لنیستر ها نابود بشن یا قیام رابرت شکست بخوره !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اتفاقی که مد نظر منه یکم قدیمی تر از زمان نبرد شاهانه ، واسه زمانی هستش که سرسی برای این که جیمی رو کنار خودش داشته باشه ، کار کرد تا به اعضای گارد سلطنتی بپیونده و این منجر شد تا تایوین از دست بودن انصراف بده ، اگه سرسی این کار رو نمیکرد ، احتمالا پادشاه دیوانه تو جریانات جنگ یه بلایی سر تایوین می آورد یا تایوین در دفاع از تارگرین ها ، از رابرت شکست می خورد .

البته الان به نظرم این جالب تر میرسه که کاش سرسی و ریگار با هم ازدواج میکردن ، اینطوری لنیستر ها تا آخرین قطره خون برای تارگرین ها میجنگیدن و احتمال این به وجود می اومد که یا لنیستر ها نابود بشن یا قیام رابرت شکست بخوره !

این لنیسترایی که من شناختم ، حتی اگه سرسی با ریگار ازدواجم میکرد، وقتی میدیدن رابرت قدرتمندتر از اونه که بشه شکستش داد، سر ریگار و ایریس دو دستی تقدیم رابرت میکردن و سرسیو به ازدواج رابرت درمیاوردن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

درسته لنیستر ها خیلی خردمند اند ، همین خردشون بهشون یادآوری میکرد که اگه با وجود این که سرسی زن ریگاره ، شکست بخورن ، نه تنها رابرت هرگز با سرسی ازدواج نمیکنه بلکه تا سر سرسی رو گوش تا گوش نبره ، آروم نمیشینه . یادتون نیست چه بلایی سر همسر و بچه های ریگار آورد غاصب ؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگر ایریس سرسی رو همسر ریگار می کرد احتمالا ریگار نمی رفت نامزد یکی دیگه رو بدزده . پس به خودی خود شورش منتفی می شد .

تایوین اگر در جناح ایریس می موند خیلی از اون اتفاقات رخ نمی داد . ایریس به خاطر حسادت و سو ظنش به تایوین خودش و خاندان منحوسش رو به فنا داد .

ریگار جرات نمی کرد توطئه بچینه علیه پدرش .

زمانی که برندون استارک و همراهاش اومدن کینگزلندینگ و خواهان مرگ ریگار شدن نمی ذاشت ایریس اون شوی احمقانه رو راه بندازه .

برخلاف اون مری ودر احمق با بی خیالی با جرقه های اولیه ی شورش برخورد نمی کرد و با مشت آهنین شورش رو در هم می کوبید .

 

 

جان کانینگتون بعد تبعیدش به بلک هرت رئیس گروه گولدن کمپانی در مورد نبرد زنگ ها گفت من شهر رو محاصره کردم و سربازانم خونه به خونه ی شهر رو گشتند . هرکاری که لازم بود رو کردم حتی تایوین هم نمی تونست کاری بیشتر از اون چیزی که من کردم رو بکنه . بلک هرت بهش گفت تو می خواستی رابرت رو تو یه نبرد تن به تن و شرفت مندانه بکشی . تایوین اگه به جای تو بود شهر رو می سوزوند . و بعدش که لشکریان شمال و ریورران و ایری می اومدند و می دیدن رهبرشون مرده بهشون پیشنهاد عفو شاهی می داد و اونا دمشون رو لای پاهاشون می ذاشتن و فرار می کردن .

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

البته Rhaegar انقدر مخش تاب داشت که هر کی رو بهش میدادن ، بازم میرفت دنبال ِ Lyanna .

 

اون یه گرگ لازم داشت به هر حال.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اقا یه کتاب خون بگه که نایمریا یعنی گرگ آریا بر میگرده تو انیده

اخه من فقط سریال رو میبینم و خیلی خوشم میومد ازش

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دقیقا مساله اینه که نمیشد ذات و فکر ریگارو عوض کرد.اون فکر میکرد خودش prince that was promisedه.با هرکی ازدواج میکرد این توهمو میزد که بچه اش ...prince ه درنهایت لیانارو میدزدید.

ضمن اینکه من فکر میکنم اگه سرسی با ریگار ازدواج میکرد، درصورتی که بچه نداشت به تارگرین ها خیانت میکردن ولی اگه بچه داشت موضوع عوض میشد

چقدر بحث تخصصی شد

 

انیده کجاست؟من فقط میدونم که نایمیرا همینطوری تو ریورران و ترای دنت پلاسه.یه گروه از گرگا تشکیل داده و هرکی سر به سرشون بذار رو knock out میکنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اگر ایریس سرسی رو همسر ریگار می کرد احتمالا ریگار نمی رفت نامزد یکی دیگه رو بدزده

 

اگر ایریس سرسی رو همسر ریگار می کرد، با اون اخلاقایی که سرسی داره، احتمالا ریگار به جای نامزد یه نفر دیگه، نامزد پنج شش تای دیگه رو هم می دزدید!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به رابرت : اگه تایوین در کنار شاه دیوانه میموند بعید نبود خودش هم در مقام مخالفت با شاه کشته بشه .

 

اما در مورد سرسی و ریگار ، مگه ریگار به خاطر این که همسرش ناتوان شده بود پی لیانا نرفت ؟ اگه به خاطر این رفته ، خب میتونیم مطمعن باشیم که با وجود سرسی هیچ وقت هوس کس دیگه ای رو نمیکرد ، هم به لحاظ ظاهر و هم به لحاظ توانایی و باروری .

 

به مانوئل : کلا این قضیه ای که میگی ریگار گرگ میخواست چیه ؟ ( بی زحمت اگه اسپویل نیست برامون بگو ) .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اتفاقا سرسی ای که من توی کتاب چهار (وقتی POV شد) شناختم اونقدر احمق هست که خیلی زود از ریگار هم مثل رابرت متنفر میشد یا ریگار رو از خودش متنفر می کرد. اگر هیچ کدوم اینا نمی شد هم شرط می بندم یه خرابکاری دیگه درست می کرد! کلا موجود مریض دوست داشتنی ایه! به قول جیمی احمق طلایی! :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من دیروز رسیدم به آخر عروسی ادمور و اون دختر فریه!!!اینقد حالم گرفته شد که دیگه حوصلم نمیاد بقیه کتاب بخونم....آخه چرا!!!!!

تازه داشت از جیمی خوشم میومد...ای بابا...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من که میگم اگه جافری ند استارک رو گردن نمیزد و اگه ند قبل از اون هرچی رو که درباره سرسی و جیمی میدونست یه راست کف دست سرسی نمیذاشت شاید روند داستان صد و هشتاد درجه تغیر میکرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×