https://westeros.ir/wiki/api.php?action=feedcontributions&user=QelThuzad&feedformat=atom
دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش - مشارکتهای کاربر [fa]
2024-03-29T14:44:07Z
مشارکتهای کاربر
MediaWiki 1.39.2
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%DA%AF%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%B1_%DA%A9%D9%84%DA%AF%D8%A7%D9%86&diff=14228
گرگور کلگان
2014-09-28T08:43:19Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{در حال ترجمه|[[کاربر:QelThuzad|QelThuzad]] ([[بحث کاربر:QelThuzad|بحث]])}}<br />
<br />
{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت =[[پرونده:House Clegane.png|50px|راست]] گرگور کلگان [[پرونده:House Clegane.png|50px|چپ]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Gregor Clegane.jpg|320px]]<br />
| توضیح_عکس = گرگور کلگان اثر Amok<br />
| القاب =کوهی که می تازد<br />
کوه<br />
سگ بزرگ<br />
| عنوان = [[سر]] {{سخ}} شوالیه ی [[خاندان کلگان]]<br />
| خاندان =[[خاندان کلگان]]{{سخ}} [[خاندان لنیستر]]<br />
| نژاد =<br />
| محل_تولد =<br />
| تاریخ_تولد ={{تاریخ|265}} یا {{تاریخ|266}}<br />
| تاریخ_مرگ = {{اسپویلر|{{تاریخ|300}}}}<br />
| کتابها =[[بازی تاج و تخت]](حضور دارد){{سخ}}[[نزاع شاهان]](حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیرها]](حضور دارد){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]](اشاره شده){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]](اشاره شده)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر =[[کنان استیونز]] ~ [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]]<br />[[یان وایت]] ~ [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]]<br />[[هفپور جولیس جوسن]] ~ [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
<br />
سر '''گرگور کلگان''' (Gregor Clegane)[[شوالیه]] ی [[قلعه ی کلگان]] (Clegane's Keep) و فرمانده ی [[خاندان کلگان]] از قبیل [[شوالیه ی زمین دار|شوالیه های زمین دار]] و پرچمداران [[خاندان لنیستر]] است. گرگور به طور عجیبی بزرگ است و به همین دلیل اغلب '''کوهی که می تازد''' یا خلاصه '''کوه''' صدا می شود. سربازانش به [[مردان کوه]] مشهور اند.<br />
<br />
در سریال تلویزیونی گرگور توسط کنان استیونز (Conan Stevens) فصل اول، یان وایت (Ian Whyte) فصل دوم و هفپور جولیس جوسن Hafþór) Júlíus Björnsson) در فصل چهارم ایفای نقش می شود.[http://www.hbo.com/game-of-thrones/index.html#/game-of-thrones/cast-and-crew.html/eNrjcmbOYC5kzlfPz0lxzEvMqSzJTA5ITE-1S8xN1SzLTEnNh4k65+eVpFaUsEknlpbkF+QkVtqWFJWmcjIysgEhAGCyFzg= لیست بازیگران در سایت HBO]<br />
<br />
== شخصیت و ظاهر ==<br />
گرگور کلگان به اندازه، ظالم بودن و دلاوری اش در میدان نبرد مشهور است. گرگور زیادی قد بلند است (نزدیک به ٨ فوت قد دارد). او "شانه های حجیم و بازو های ضخیم مانند تنه ی درختان کوچک را دارد." گرگور بیشتر از سی سنگ وزن دارد (٤٢٠ پوند)، تقریبا تمام عضله، که او را فراتر از انسان قدرتمند می کند. قدرت گرگور به او اجازه می دهد تا یک شمشیر دو دستی شش-پایی را در یک دست حمل کند، که دسترسی بزرگی به او می دهد در حالی که هنوز یک سپر هم به دست دارد. با این قدرت گفته می شود که او می تواند با یک ضربه یک مرد را به دو نیم کند.<br />
<br />
در نبرد او سنگین ترین و ضخیم ترین زره فلزی را در [[هفت پادشاهی]] می پوشد. زره اش به حدی سنگین است که هیچ مرد معمولی نمی تواند با آن حرکت کند، چه برسد به اینکه بتواند با آن مبارزه کند، که او را در میدان نبرد تقریبأ شکست ناپذیر می کند. در زیر زره اش او زره زنجیری و چرم جوشانده شده می پوشد. او همچنین یک کلاه خود آهنی با یک شکاف باریک برای دیدن می پوشد، که در بالای آن یک مشت سنگی به سمت آسمان گرفته شده است. گرگور یک سپر بلوط بزرگ ضخیم حمل می کند که که در روی آن سه سگ خاندان کلگان در زمینه ی زرد است. <br />
<br />
گرگور به خشونت و ظالم بودن مشهور است. او یک متجاوز گر و قاتل سادیستی است. [[بریندن تالی]] (Brynden Tully) او را به یک "سگ هار" تشبیه می کند. با وجود اینکه او یک مرد تاریک و بی رحم است، غریزه ی جنگجویی بسیار خوبی دارد. او خیلی منزوی است، هیچ وقت مکانش را مگر برای جنگ و مسابقات ترک نمی کند.<br />
<br />
در سن ١٧ سالگی، گرگور یکی از اولین سربازان لنیستر است که در پایان جنگ در طی [[غارت بارانداز پادشاه|غارت]] وارد [[بارانداز پادشاه]] شد. وقتی سربازان لنیستر به [[رد کیپ]] رسیدند، او و سر [[آموری لورچ]] (Amory Lorch) [[دژ میگور]] (Maegor's Holdfast) را اندازه گیری کردند. گرگور وارد شیر خوارگاه شاهزاده [[اگان تارگریان|اگان]] پسر [[ریگار تارگرین|ریگار]] شد و با کوبیدن سر نوزاد به دیوار او را کشت. سپس به مادر اگان شاهزاده [[الیا مارتل|الیا]] تجاوز کرد و او را کشت. در حالی که دستانش به خون و مغز پسرش آلوده بوده.<br />
<br />
==وقایع اخیر==<br />
===بازی تاج و تخت===<br />
سر گرگور در [[تورنومنت دست]] (Tourney of the Hand) شرکت می کند. او سر [[هیو]] (Hugh) از [[ویل]]، شوالیه ی تازه منصوب شده را در دومین مسابقه ی نیزه با شکافتن گلو می کشد. بر طبق گفته ی [[سندور کلگان]]، گلوی شوالیه کاملا بسته نشده بود و گرگور نیزه اش را آن سمت تاخت. او [[بیلون سوان]] Balon Swann را شکست می دهد، ولی نهایتأ به وسیله ی سر [[لوراس تایرل]] که بر مادیان جذابی سوار شده و نریان گرگور را عصبانی می کند، از اسب می افتد. گرگور به جنون می افتد و سر اسب خود را با یک ضربه جدا می کند. سپس به لوراس ناآماده حمله می کند و اگر برادرش [[سندور کلگان|سندور]] دخالت نکرده بود، گرگور او را کشته بود. وقتی شاه [[رابرت براتیون]] به او می گوید که تمام کند، گرگور نهایتأ به سر عقل می آید. بعد از تورنومنت او به قلعه اش باز می گردد. یک رودخانه ی پرآب گروهشان را به نزدیک یک میخانه منحرف می کند. که در آنجا او و [[مردان کوه|مردانش]] به طور وحشیانه به دختر سیزده ساله ی صاحب میخانه تجاوز می کنند.<br />
[[en:Gregor_Clegane]]<br />
[[رده:خاندان کلگان]][[رده:نجیب زادگان]][[رده:شخصیت های سرزمین های غربی]][[رده:شوالیه ها]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AF%D8%B1_%D9%81%D8%B1%DB%8C&diff=14200
والدر فری
2014-09-23T09:38:08Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص| نام_شخصیت = [[پرونده:House Frey.PNG|50px|چپ]] '''والدر فری''' [[پرونده:House Frey.PNG|50px|راست]]| تصویر = [[پرونده:Old Walder Frey.jpg|300px]]| توضیح_عکس = | القاب = والدر فری کند{{سخ}}والدر پیر| عنوان = لرد گذرگاه| خاندان = [[خاندان فری]]| نژاد =| فرهنگ =| همسر = همسر اول:[[پرا رویس]]{{سخ}}همسر دوم:[[سیرنا سوان]]{{سخ}}همسر سوم:[[آمری کریک هال]]{{سخ}}همسر چهارم:[[آلیسا بلک وود]]{{سخ}}همسر پنجم:[[ساریا ونت]]{{سخ}}همسر ششم:[[بتانی رازبی]]{{سخ}}همسر هفتم:[[آنارا فارینگ]]{{سخ}}همسر هشتم:[[جویس ارنفورد]]| محل_تولد =| تاریخ_تولد = {{تاریخ|208}}| محل_مرگ =| تاریخ_مرگ =| کتابها =[[شوالیه مرموز]] (حضور دارد){{سخ}}[[بازی تاج و تخت]] (حضور دارد){{سخ}}[[نزاع شاهان]] (اشاره شده){{سخ}}[[یورش شمشیرها]] (حضور دارد){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]] (اشاره شده){{سخ}}{{اسپویلر|[[رقصی با اژدهایان]] (اشاره شده) }}| نشان =| بازیگر = [[دیوید بردلی]]| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]}}<br />
[[en:Walder Frey]]<br />
<br />
لرد '''والدر فری''' به عنوان رئیس [[خاندان فری]] (House Frey) بر [[دوقلوها]] (The Twins) حکم می راند و همچنین لرد گذرگاه است. اگرچه او نود سال سن دارد و ناتوان است اما هنوز هم نقش پررنگی در هدایت خاندانش دارد.{{رف|بتت|28}}<br />
<br />
والدر فری به سبب داشتن فرزندان و زنان بسیار مشهور است. او هم اکنون با هشتمین زنش ازدواج کرده و بیش از صد فرزند دارد. او بیست و دو پسر و هفت دختر حلال زاده از ازدواج هایش و تعداد نامشخصی پسر و دختر نامشروع دارد. او تاکید زیادی بر وفاداری به خانواده دارد اگرچه فرزندان او حیله های بیرحمانه ای برای منفعت خود به کار می برند. بسیاری از فری ها به افتخار او نام پسرانشان را والدر و نام دخترانشان را والدا می گذارند. در سریال تلویزیونی [[دیوید بردلی]] (David Bradley) نقش او را ایفا می کند.<br />
<br />
== ظاهر و شخصیت ==<br />
والدر شکننده است و از نقرس رنج می برد و به همین دلیل زندگی اش محدود به یک صندلی شده است.{{رف|یش|49}} اگرچه او از اینکه هنوز هم می تواند فرزندی بوجود آورد به خود می بالد. سن زیاد او باعث شده است که طاس و بی دندان شود و پوستش شل و آویزان شده است. ظاهر او به فرزندان دیگرش نیز به ارث رسیده است. والدر مردی مغرور، طمع کار، بلند پرواز و غیر قابل اعتماد است.{{رف|یش|49}}<br />
<br />
== تاریخ ==<br />
والدر در زمانی که کودکی بیش نبود در مراسم ازدواج خواهرش حاضر شد.{{رف|شم}} گفته شده است که او با کشف اینکه خواهرش روابط صمیمی ای با یک خدمتکار دارد، موجب این ازدواج شده است. [[دانک]] (Dunk) معتقد بود که والدر یک کودک بسیار آزار دهنده است و بسیار وسوسه شده بود که او را به درون چاهی بیندازد.{{رف|شم}}<br />
<br />
در طی [[شورش رابرت]] (Robert's Rebellion)، والدر نیروهایش را با تأخیر بسیار و آن هم تنها زمانی که پیروزی شورشیان تثبیت شده بود، وارد جنگ کرد. به همین دلیل لرد بالا دست او، لرد [[هاستر تالی]] (Hoster Tully)، به او لقب ''" والدر کند "'' را داد.{{رف|بتت|28}}{{رف|یش|35}}{{رف|بتت|59}}<br />
<br />
== ارجاعات در کتاب ها ==<br />
=== بازی تاج و تخت ===<br />
[[پرونده:Walder_Frey_The_Twins.jpg|بندانگشتی|راست|300px|والدر فری در [[دوقلوها]] اثر Amok]]<br />
<br />
در طی [[جنگ پنج پادشاه]]، هنگامی که سر [[ادمور تالی]] پرچمدارانش را برای حمایت از [[راب استارک]] فراخواند، والدر باز هم با تأخیر به فراخوان [[خاندان تالی]] جواب داد. با وجود این که تعدادی از سواران خاندان فری با سر [[آدام ماربرند]] (Ser Addam Marbrand) همراه شدند اما فری ها بیشتر قدرت خود را در دوقلوها نگه داشتند. بعلت موقعیت استراتژیک دوقلوها، این مکان برای راب استارک بسیار مهم بود، به همین دلیل والدر فری توانست دو تن از فرزندان خود به نامزدی [[آریا استارک]] و [[راب استارک]] دربیاورد. همچنین دو تن از نوه های او به نام های [[والدر فری کوچک]] و [[والدر فری بزرگ]] بعنوان ملازم به [[وینترفل]] فرستاده شدند و [[الیوار فری|الیوار]] نیز ملازم راب استارک شد.{{رف|بتت|59}}<br />
<br />
=== نزاع شاهان ===<br />
پسر و وارث لرد والدر، سر [[استورون فری]] (Ser Stevron Frey)، درحالی که شجاعانه برای پادشاه راب استارک می جنگید کشته شد. لرد [[روس بولتون]] (Lord Roose Bolton) با یکی از نوه های دختری لرد والدر به نام [[والدا فری چاق|والدای چاق]] ازدواج کرد. لرد والدر به بولتون قول داده بود که هم وزن همسرش به او نقره می دهد و به همین دلیل روس بولتون چاق ترین فری را انتخاب کرد.{{رف|یش|37}}<br />
<br />
=== یورش شمشیر ها ===<br />
[[پرونده:Lord_Walder_Frey.png|بندانگشتی|چپ|300px|دیوید بردلی در نقش والدر فری]]<br />
<br />
سرانجام خبر ازدواج [[راب استارک]] با [[جین وسترلینگ]] (Jeyne Westerling) به جای فری وعده داده شده به لرد والدر رسید. وارث جدید لرد والدر، سر [[ریمن فری]] (Ser Ryman Frey)، با خشم فراوان، حمایت خود را از پادشاه شمال و ترایدنت برداشت و همراه با مردانش از آنجا رفت.<br />
<br />
والدر به طور مخفیانه با لرد [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) و لرد [[روس بولتون]] (Roose Bolton) برای خیانت به [[خاندان استارک|استارک ها]] و [[خاندان تالی|تالی ها]] تبانی کرد. به همین دلیل، سر [[لوتار فری]] (Lothar Frey) تحت پوشش ازدواج سر [[ادمور تالی]] با دخترش [[روزلین فری|روزلین]]، [[راب استارک]] و بسیاری از پرچمداران کلیدی و سپاهیان او را به دوقلوها آورد. در جشن عروسی، مردان والدر به کمین راب استارک و مردانش نشستند و [[راب استارک|راب]]، [[کتلین تالی]]، بسیاری از پرچمداران و تعداد قابل توجهی از سپاهیان شمال را به قتل رساندند.{{رف|یش|51}} این خیانت با نام [[عروسی سرخ]] (The Red Wedding) شناخته شد. پس از آن، والدر آشکارا به [[خاندان لنیستر]] (House Lannister) سوگند وفاداری خورد و پسر دومش، [[امون فری]] (Emmon Frey)، [[ریورران]] و زمین های آن را بهعنوان پاداش دریافت کرد.{{رف|یش|72}}<br />
<br />
به گفتهی یکی از پسران لرد والدر، [[مرت فری|مرت]]، چیزی به مرگ والدر نمانده است و هرگاه او بمیرد، هر فری می تواند برای خودش مستقلاً تصمیم بگیرد و از آن خودش باشد. هرچند والدر فردی مستبد است اما اعتقاد دارد که باید از هرکسی که با او نسبتی دارد محافظت کند، حتی اگر آن فرد او را ناامید کرده باشد. مرت و [[پتایر فری]] (Petyr Frey) توسط قانون شکنان [[انجمن برادری بدون پرچم]] به دار آویخته شدند.{{رف|یش|موخره}}<br />
<br />
=== ضیافتی برای کلاغ ها ===<br />
[[برادر بزرگتر]] در [[جزیره ی آرام]] (Quiet Isle) می گوید که لرد فری در حال شکار کردن قانون شکنان است. لرد فری برای چهارمین بار به [[بارانداز پادشاه]] کلاغی می فرستد و ادعای زمین هایش را می کند. به همین دلیل در شورای کوچک ادعاهایش مورد بحث قرار می گیرند و [[کایبورن]] اشاره می کند که در شهر ها و روستاها مردم معتقدند که [[عروسی سرخ]] برخلاف تمامی قوانین خدایان و انسان ها بوده است. کایبورن معتقد است که درست نیست مردم فکر کنند که سلطنت نیز در جرم والدر شریک است و بهتر است که کسی را بخاطر واقعه ی عروسی سرخ مجازات کنند. [[پایسل]] می گوید که والدر فری هیچگاه همخون های خودش را نمی کشد اما [[سرسی لنیستر]] بیان می کند که لرد والدر بسیار پیر است و به زودی می میرد اما شاید وارثان دوقولوها خیلی بدشان نیاید که از شر تعدادی از عموزاده ها و خویشاوندان اضافی و خسته کننده شان خلاص شوند.<br />
<br />
در طی راه برگشت به [[دوقلوها]] سر [[ریمن فری]] توسط [[انجمن برادری بدون پرچم]] دار زده می شود.{{رف|ضبک|44}}<br />
<br />
=== رقصی با اژدهایان ===<br />
{{اسپویلر|والدر حداقل 1400 سرباز را تحت فرمان دو پسرش، سر [[اینیس فری]] و سر [[هاستین فری]]، همراه با لرد روس بولتون، محافظ جدید شمال، روانه شمال می کند.{{رف|ربا|20}} دو تن از پسران والدر، [[جارد فری|جارد]] و [[سایموند فری|سایموند]]، و همچنین نوه اش، [[ریگار فری|ریگار]]، پس از ترک [[وایت هاربر]] [[پای فری/تئوری|ناپدید]] شدند. نوه ی دیگرش، [[ولدر فری کوچک|والدر کوچک]]، کشته شده در [[وینترفل]] پیدا شد.{{رف|ربا|51}}}}<br />
<br />
=== بادهای زمستان ===<br />
{{اسپویلر|سر [[اینیس فری]] در تله ی [[مورس آمبر]] افتاد و کشته شد.}}<br />
<br />
== نقل قول های والدر فری ==<br />
{{نقل قول|حالا حرامزاده هام به خودشون جرئت میدن بهم ادب یاد بدن. من هرطور خوشم بیاد حرف میزنم لعنتی. من در عمرم میزبان سه پادشاه بودم، ملکه هم بوده، فکر می کنی احتیاجی به درس گرفتن از امثال تو دارم، [[رایگر ریورز|رایگر]]؟ مادرت اولین بار که تخمم رو تو بدنش ریختم داشت بزها رو میدوشید!|والدر به [[رایگر ریورز]]{{رف|بتت|59}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''کتلین''':جایی که انتظار داشتم شما رو اونجا پیدا کنم، سرورم، شما هنوز پرچمدار پدر من هستید، صحیح نیست؟{{سخ}}'''والدر''':هه، من سربازهام رو بسیج کردم، بله، اینجا هستند، اونا رو بالای دیوار ها دیدی. قصد داشتم به محض اینکه تمام قوای من جمع شدند راه بیفتم. خوب، پسرهام رو می فرستادم. از سن لشکرکشی من خیلی گذشته، لیدی کتلین.{{سخ}}'''جارد فری''': قصدمون این بود بانوی من، به شرفم قسم میخورم. {{سخ}}'''والدر''': تقصیر منه که قبل از اینکه ما امکان حرکت داشته باشیم، [[ادمور تالی|برادر احمقت]] شکست خورد؟ بهم گفتند که [[جیمی لنیستر|شاه کش]] مثل تبری که پنیر رو می بره، اونو متلاشی کرد. چرا پسر های من با عجله باید به جنوب برن؟ همه ی اونایی که به جنوب رفتند، دارند به شمال می دوند. |والدر به [[کتلین تالی]]{{رف|بتت|59}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''کتلین''': لرد فری، اگه اونقدر زور داشتید که خودتون رو به بالای کنگره هاتون بکشید، می دیدید که پسرم بیست هزار سرباز بیرون دیوارهاتون داره.{{سخ}}'''والدر''': وقتی لرد [[تایوین لنیستر|تایوین]] به اینجا برسه بیست هزار جسد تازه میشن. سعی نکن منو بترسونی، بانوی من. شوهرت در سیاهچال بعنوان یک خیانتکار زیر قلعه ی سرخ زندانیه، پدرت مریضه، شاید داره می میره، جیمی لنیستر برادرت رو اسیر گرفته، چی داری که ازش بترسم؟ اون پسرت؟در ازای هر پسرت یه پسر به میدون میارم، بعدش وقتی همه پسرات مردن من هیجده تا اضافه میارم..|والدر فری به [[کتلین تالی]]{{رف|بتت|59}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|فکر می کنی لرد [[استنیس براتیون|استنیس]] رو از لرد [[تایوین لنیستر|تایوین]] تشخیص نمی دم؟ هردو عوضی هایی هستند که به خیالشون گ*ه کردن در شانشون نیست، اما به این موضوع هرگز اهمیت ندادم، فرقشون رو تشخیص می دم.|والدر فری به [[کتلین تالی]]{{رف|بتت|59}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|میدونم منو می بخشین اگه زانو نمی زنم. پاهام دیگه مثل سابق کار نمی کنه اما چیزی که بینشون آویزونه به قدر کافی کارآمده،هه|والدر فری به[[راب استارک]]{{رف|یش|49}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''والدر''':بعضیا میگن کسی که تاجش از برنز باشه پادشاه حقیریه.{{سخ}}'''راب''':برنز و آهن از طلا و نقره قوی ترن، شاهان قدیمی شمال چنین تاج شمشیرگونه ای داشتن.{{سخ}}'''والدر''':وقتی ا[[خاندان تارگرین|ژدهایان]] اومدن چقدر به دردشون خورد، هه.|والدر فری به [[راب استارک]]{{رف|یش|49}}}}<br />
<br />
== نقل قول هایی دربارهی والدر فری ==<br />
{{نقل قول|پدرش یکبار گفته بود که والدر فری تنها حکمران در [[هفت پادشاهی]] است که می تواند از بین پاهایش یک لشگر بیرون بدهد|افکار [[کتلین تالی|کتلین]]{{رف|بتت|59}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|والدر فری یه پیرمرد کج خلقه که برای ناز کردن زن جوونش و فکر کردن به تمام تحقیرایی که شده، زندگی می کنه. من هیچ شکی ندارم که اون تخم جوجه کریه شو گذاشته ولی هرگز جرات همچین کاری رو بدون قول محافظت نداره.|[[تیریون لنیستر]]{{رف|یش|53}}}}<br />
<br />
== منابع ==<br />
{{منابع|2}}<br />
[[رده:نجیب زادگان]][[رده:شخصیت های سرزمین های رودخانه]][[رده:خاندان فری]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A7%D8%AF%D9%85%D9%88%D8%B1_%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C&diff=14199
ادمور تالی
2014-09-23T09:31:45Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت= [[File:House Tully.png|50px|left]] '''ادمور تالی''' [[File:House Tully.png|50px|right]]<br />
| تصویر=[[پرونده:Edmure_Tully.jpg]]<br />
| توضیح_عکس=ادمور تالی اثر Amoka<br />
| عنوان= شوالیه{{سخ}}لرد عالی مقام ترایدنت(اکنون این عنوان به [[پتایر بیلیش]] تعلق دارد){{سخ}}لرد [[سرزمین های رودخانه]](هم اکنون این عنوان به [[ایمون فری]] تعلق دارد)<br />
| خاندان= [[خاندان تالی|تالی]]<br />
| تاریخ_تولد={{تاریخ|273}}<br />
| همسر= [[روزلین فری]]<br />
| کتابها= [[بازی تاج و تخت]] (حضور دارد){{سخ}}[[نزاع شاهان]](حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیر ها]](حضور دارد){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]](حضور دارد){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]](اشاره شده)<br />
| بازیگر= Tobias Menzies<br />
| سریال= [[بازی تاج و تخت (سریال) - فصل سوم|فصل سوم]]<br />
}}<br />
[[پرونده:Edmure_Tully_Tobias.png|بندانگشتی|چپ|250px|ادمور در سریال تلویزیونی]]<br />
'''ادمور تالی''' پسر لرد [[هاستر تالی]] (Hoster Tully) و وارث [[خاندان تالی]] (House Tully) و [[ریورران]] (Riverrun) است. او برادر کوچکتر [[کتلین تالی]] (Catelyn Tully) و [[لایسا تالی]] (Lysa Tully) است.<br />
<br />
[[en:Edmure Tully]]<br />
<br />
== شخصیت و ظاهر ==<br />
<br />
ادمور مانند بسیاری از تالی ها موها قهوه ای-قرمز دارد و ریشی به رنگ قرمز دارد که آن را بلند می کند. او قدی متوسط دارد.{{رف|بتت|71}}<br />
<br />
== تاریخ ==<br />
<br />
ادمور سومین و تنها پسر زنده ی هاستر تالی و [[مینیسا ونت]] (Minisa Whent) است. مادر او در زمانی که او خیلی کوچک بود درگذشت.<br />
<br />
در جوانی او به عنوان فردی زود جوش اما با قلبی مهربان شناخته شده بود. او دوستان بسیاری داشت که شخصیتی شبیه به خودش داشتند، مانند [[مارک پیپر]] (Marq Piper). او اغلب به فاحشه خانه ها می رفت و عشقبازی های زیادی داشته است. خواننده ای به نام [[تام از هفت ها]] (Tom of Sevens) شعری تمسخر آمیز درباره ادمور سرود و به او به عنوان "ماهی سست" اشاره کرد. این عمل موجب شد که ادمور از خواننده ها متنفر شود.{{رف|بتت|28}}<br />
<br />
== وقایع اخیر ==<br />
<br />
=== بازی تاج و تخت ===<br />
<br />
در طی [[جنگ پنج پادشاه]]، ادمور به علت مریضی پدرش، فرماندهی [[ریورران]] را در دست می گیرد. او شنید که [[ارتش خاندان لنیستر|لنیسترها]] در [[گلدن توس]] (Golden Tooth) جمع شده اند و سپس شروع به جمع آوری نیرو هایش کرد. هرچند ادمور توسط سر [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) شکست خورد و گروگان گرفته شد.<br />
<br />
در طی مدتی که ریورران در محاصره ی نیروهای جیمی بود، خواهر زاده ی ادمور، [[راب استارک]] (Robb Stark) به همراه سپاه شمالی اش به ریورران رسید. راب ارتش لنیستر ها را غافلگیر و نابود کرد و ادمور آزاد شد.{{رف|بتت|69}} وقتی خبر اعدام [[ادارد استارک]] (Eddard Stark) به شمال رسید، لرد های شمالی راب استارک را به عنوان پادشاه شمال معرفی کردند. لرد های سرزمین های رودخانه نیز به رهبری ادمور راب را به عنوان پادشاه سرزمین هایی رودخانه اعلام کردند و برای او سوگند وفاداری خوردند.{{رف|بتت|71}}<br />
<br />
=== نزاع شاهان ===<br />
<br />
زمانی که [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) شروع به سوزاندن و غارت سرزمین های رودخانه کرد، ادمور مردم را در پناه گاه های عمومی در ریوررارن جا داد، اگرچه این کار باعث شد که از تدارکات ریورران به شدت کم شود. {{رف|نش|39}}ادمور ندانسته دستورات پادشاه راب را نادیده گرفت، او در برابر عبور لنیستر ها در جنگی شدید در [[استون میل]] دفاع کرد. [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane) عبور لنیستر ها را رهبری می کرد و متحمل خسارات سنگینی شد اما زمانی که ادمور ذخایر خود را به عقب می فرستاد، عقب نشینی کرد. با جلوگیری از عبور لنیستر ها، ادمور ناخواسته نقشه راب را خنثی کرد، راب نقشه داشت که بگذارد تایوین از رودخانه عبور کند و سپس او را بین سپاه خود و سپاه ادمور گیر بیندازد. با رسیدن خبر شکست لنیستر ها به دست ادمور به تایوین، او ارتش خود را به سمت جنوب برگرداند و به همراه [[خاندان تایرل|تایرل ها]] به کمک سپاه سلطنتی در [[نبرد بلک واتر]] رفت.{{رف|نش|45}}{{رف|یش|14}}<br />
<br />
=== یورش شمشیرها ===<br />
<br />
ادمور پس از مرگ پدرش، لرد هاستر تالی، لرد ریورران شد. او برای جبران عمل خودسرانه اش، پیشنهاد ازدواج با یکی از دختر های لرد [[والدر فری]] (Walder Frey) در [[دوقلوها]] را داد. ادمور فکر میکرد به علت کینه والدر فری از او و راب، دختری که به او پیشنهاد می کنند دختری زشت یا کند ذهن باشد اما دختری که والدر فری برای او انتخاب کرد، [[روزلین فری|روزلین]] (Roslin) ، دختری زیبا بود. کمی پس از اینکه ادمور و روزلین عروسی را برای تمام کردن ازدواجشان ترک کردند، [[خاندان فری|فری ها]] و [[خاندان بولتون|بولتون ها]] به مهمانان [[عروسی خونین|حمله]] کردند.هنگامی که ادمور بیدار شد متوجه شد که خواهرش کتلین، پسر او پادشاه راب و دیگر مهمانان کشته شدند. ادمور توسط پدرزن جدیدش، والدر فری، زندانی شد.<br />
<br />
=== ضیافتی برای کلاغ ها ===<br />
<br />
پس از زندانی کردن ادمور، فری ها ریورران را [[دومین محاصره ی ریورران|محاصره]] کردند، کسی که قلعه را نگه داشته بود، عموی ادمور، [[بریندن تالی]] بود و از تسلیم کردن قلعه امتناع میکرد. در تلاشی برای وادار کردن بریندن به تسلیم شدن، [[ریمن فری]] تهدید کرد که اگر ریورران تسلیم نشود، ادمور را اعدام میکنند. هر روز ادمور تهدید به اعدام میشد ولی بریندن از تسلیم کردن ریورران امتناع میکرد و تهدید ریمن به خوبی نگرفت. محاصره ی ریورران بدون هیچ نتیجه ای ادامه پیدا کرد تا زمانی که سر جیمی لنیستر برای پایان دادن به محاصره رسید. <br />
<br />
جیمی ریمن را به دوقولوها برگرداند و ادمور را به عنوان زندانی خودش برداشت. او پیشنهادی به ادمور داد. ادمور به عنوان لرد ریورران، مقامش از بریندن بالاتر است. اگر او ریورران را تسلیم کند و مدافعان سلاح هایشان را زمین بگذارند آزاد هستند که بروند و خود ادمور به عنوان یک زندانی با احترام و در جایی راحت در [[کسترلی راک]]، فرستاده میشود. همسر او روزلین که اکنون باردار است، پس از اینکه بچه اش را بدنیا آورد، اجازه دارد با او زندگی کند و زمانی که بچه آن ها به سن بلوغ رسید، می تواند از جایی کوچک محافظت کند. اگر ادمور این پیشنهاد را قبول نکند، جیمی به ریورران حمله می کند، قلعه ها را نابود می کند و مدافعان بازمانده را می کشد. اگر فرزند ادمور و روزلین بدنیا آید، جیمی او را با منجنیق به پیش ادمور می فرستد. سپس جیمی ادمور را تنها گذاشت در حالی که گروهی آهنگ [[باران های کاستمیر]] (The Rain of Castamere) را اجرا می کردند.{{رف|ضبک|33}}<br />
<br />
ادمور از خط محاصره گذشت و وارد ریورران شد. او لحظاتی قبل از اینکه ریورران تسلیم شود، به عمویش اجازه داد که بگریزد. پس از اینکه ریورران تسلیم شد، ادمور به همراه گروهی محافظ به عنوان گروگان به غرب فرستاده شد.<br />
<br />
=== رقصی با اژدهایان ===<br />
<br />
{{اسپویلر|جیمی لنیستر به [[تایتوس بلک وود]] (Tytos Blackwood) یادآوری کرد که پس از اینکه روزلین بچه اش را بدنیا آورد، او و کودکش را به پیش ادمور در کسترلی راک بفرستد.}}<br />
<br />
== نقل قول های ادمور ==<br />
<br />
{{نقل قول|'''کتلین:''' این همه آدم دیگه کین؟<br />
'''ادمور:''' مردم منن، اونا ترسیدن.|ادمور به کتلین{{رف|نش|39}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز قصدی نداشتم...هرگز راب، باید بذاری جبران کنم. من پیشرو ها رو تو جنگ بعدی رهبری میکنم.|ادمور به راب{{رف|یش|14}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''بلک فیش:''' من آخرین مرد تو هفت پادشاهی هستم که به کسی میگم که ازدواج کنه برادرزاده، با این حال تو باید چیزی بگی که بتونه [[نبرد گدارها|نبرد گدارهات]] رو جبران کنه.<br />
'''ادمور:''' من یه راه دیگه ای رو واسه جبران کردن تو ذهنم داشتم. یک مبارزه با قاتل پادشاه. هفت سال ریاضت کشیدن برای درخواست بخشش. تو دریای سانست با پاهای گره خورده شنا کنم. [[آدرها]] همتون رو ببرن! خیلی خوب. من برای جبران کردن با اون دختر ازدواج میکنم.|ادمور به بلک فیش{{رف|یش|35}}}}<br />
<br />
== نقل قول هایی درباره ادمور ==<br />
<br />
{{نقل قول|این تقصیر منه که برادر احمق شما قبل از این که ما بتونیم پیشروی کنیم نبردش رو باخت؟ من گفته بودم که قاتل پادشاه ارتش اون رو تیکه پاره میکنه درست مثل تبر که پنیر آبدار رو دو قسمت میکنه.|والدر فری به کتلین تالی{{رف|بتت|59}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|فقط برادر عزیز منه که وقتی یه قلعه احتمالا به زودی محاصره میشه، این همه شکم بی مصرف رو توش جمع میکنه. کتلین می دانست که ادمور قلب رئوفی دارد، گاهی اوقات فکر می کرد که مخش از قلبش هم سست تر است. ادمور را دوست داشت، اما به هر حال ... |افکار کتلین تالی{{رف|نش|39}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|تو به [[راب استارک|اعلیحضرت]] مدیونی و باید بخاطر شکیبایی اش ممنون باشی. او آن نمایش مسخره را در گریت هال بازی کرد تا تو از مردمت خجالت نکشی. اگه دست من بود به جای اینکه برای نبرد گدارها ازت تشکر کنم، واسه این حماقتت پوستت رو می کندم|بلک فیش{{رف|یش|14}}}}<br />
<br />
== خانواده ==<br />
<br />
{{الگو:شجره نامه تالی}}<br />
<br />
== منابع ==<br />
<br />
{{منابع|2}}<br />
[[رده:نجیب زادگان]][[رده:شخصیت های سرزمین های رودخانه]][[رده:شوالیه ها]][[رده:خاندان تالی]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%86_%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C&diff=14198
بریندن تالی
2014-09-23T09:30:05Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت = [[پرونده:House Tully.png|50px|راست]] بریندن تالی [[پرونده:Brynden Tully personal arms.png|50px|چپ]]| تصویر = [[پرونده:Blackfish.jpg|250px]]<br />
| توضیح_عکس = اثر Amok<br />
| القاب = بلک فیش{{سخ}}سر بریندن بلک فیش{{سخ}}بریندن بلک فیش<br />
| عناوبن =سر{{سخ}}محافظ مرزهای جنوبی{{سخ}}شوالیه دروازه (قبلا)<br />
| خاندان =[[خاندان تالی]]{{سخ}}[[خاندان ارن]] (قبلا)<br />
| نژاد =<br />
| فرهنگ =[[مردم رودخانه]]<br />
| همسر =<br />
| محل_تولد = | <br />
تاریخ_تولد = در حدود {{تاریخ|242}} و {{تاریخ|246}}<ref>وقتی که جیمی بریندن را ملاقات کرد ، بریندن کمتر از 34 سال سن داشت و در آن زمان حداکثر 33 ساله بود(اگرچه ممکن است او در طی همان سال 34 ساله شده باشد). ملاقات در یکی از سالهای {{تاریخ|277}} ، {{تاریخ|278}} ، {{تاریخ|279}} یا {{تاریخ|280}} ، که جیمی در آن زمان بین 11 تا 13 سال سن داشته شکل گرفته بود که زودترین سال تولد بریندن را {{تاریخ|242}} قرار می دهد. با توجه به اینکه او در هنگام نبرد ناین پنی کینگز ، که در {{تاریخ|261}} واقع است ، حداقل پانزده ساله بوده که سبب می شود که او حداکثر در {{تاریخ|246}} به دنیا آمده باشد.</ref>| <br />
محل_مرگ =| <br />
تاریخ_مرگ =<br />
| کتابها =بازی تاج و تخت(حضور دارد){{سخ}}نزاع شاهان(حضور دارد){{سخ}}یورش شمشیرها(حضور دارد){{سخ}}ضیافتی برای کلاغ ها(حضور دارد){{سخ}}رقص با اژدهایان(اشاره شده)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر =[[کلایو راسل]]<br />
| سریال =[[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]] <br />
}}<br />
<br />
<br />
سر '''بریندن تالی''' (Brynden Tully) که او را با نام '''بریندن بلک فیش''' (Blackfish) هم می شناسند ، شوالیه ای از [[خاندان تالی]] و برادر کوچکتر لرد [[هاستر تالی]] است.او یک مبارز چیره دست و مجرب است و خود را در هنگام [[نبرد ناین پنی کینگز]] (Ninepenny Kings) مطرح کرد. نشان شخصی او همان نشان معمول خاندان تالی است با این تفاوت که ماهی سیاه ، جایگزین قزل آلای سفید شده است.<br />
<br />
==شخصیت و ظاهر==<br />
<br />
مطابق شعار خاندانش ، بریندن وظیفه اش را به خوبی می داند و به شدت به برقراری عدالت و پیوندهای خانوادگی باور دارد. مردی مهربان که فرزندان تالی و [[پتایر بیلیش]] (Petyr Baelish) ، که تحت سرپرستی تالی ها بود ، در هنگام بروز هر اشکالی ابتدا به او مراجعه می کردند.{{رف|بتت|34}}<br />
<br />
او بلند و خمیده است و دارای صدایی گرفته است. صورتش تحت اثر آب و هوا تغییر کرده و همچنین دارای چین و چروک شده است. موهایش که زمانی قهوه ای مایل به قرمز بوده ، اکنون خاکستری شده وهمچنین او دارای ابروهایی انبوه و چشمانی به رنگ آبی روشن است.<br />
<br />
وقتی که شوالیه دروازه بود ، سر بریندن زرهی سنگین به همراه کلاهخود می پوشید ولی در هنگام فرمان دادن به سپاهش او به جای زره و کلاهخود ، خفتانی چرمی می پوشید. او سوای پوشیدن هر کدام از دو لباس جنگیش ، همواره شنلش را با سنجاقی از [[ابسیدین]] (Obsidian) به شکل ماهی سیاه می بندد.<br />
<br />
==گذشته==<br />
<br />
بریندن پنج سال از برادرش ، هاستر ، کوچکتر است. این دو در هنگام کودکیشان به هم نزدیک بودند. بعد از پیشکاری برای [[خاندان دری|لرد دری]] (Darry) ، بریندن شوالیه شد. در هنگام نبرد ناین پنی کینگز ، بریندن به همراه دیگر شوالیه ها به جنگ [[دسته ناین]] (Band of Nine) رفت. او در کنار امثال سر [[باریستان سلمی]] (Ser Barristan Selmy) جنگید و خود را به عنوان یک شوالیه بزرگ و قابل اثبات کرد و در سراسر [[هفت پادشاهی]] به شهرت رسید.<br />
<br />
وقتی بریندن بازگشت ، روابطش با برادرش مکدر شد ، چرا که او از ازدواج با [[بتانی ردواین]] (Bethany Redwyne) ، زنی که هاستر برای پیشرفت خاندان برای او برگزیده بود ، سرپیچی کرد. این موضوع باعث سال ها نزاع و غربت شد. بعد از یکی از این مرافعه ها با برادر بزرگش ، وقتی که لرد هاستر به او "بز سیاه گله تالی" گفت ، بریندن اشاره کرد که نشان آن ها یک ماهیست پس او نام بلک فیش (ماهی سیاه) را بر خود گذاشت و نشان تالی را با یک قزل آلای سیاه عوض کرد.{{رف|بتت|34}}<br />
<br />
با تو جه به اینکه بعد از [[قیام رابرت]] (Robert’s Rebellion) مصالحه ای در پیش دیده نمی شد ، بریندن به همراه برادرزاده اش لایسا تالی (Lysa Tully) به [[دره ارن]] (Vale of Arryn) رفت و در آن جا به [[خاندان ارن]] خدمت کرد. به پاس سال ها خدمت وفادارانه ، لرد [[جان ارن]] (Jon Arryn) او را به عنوان [[شوالیه دروازه]] (Knight of the Gate) ، مقامی بسیار بلند در دره ، منصوب کرد.{{رف|بتت|2}}<br />
<br />
==وقایع اخیر==<br />
===بازی تاج و تخت===<br />
<br />
سر بریندن ، برادرزاده اش ، [[کتلین تالی]] (Catelyn Tully) ، را در [[دروازه خونین]] (Bloody Gate) وقتی که او [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) را زندانی کرده بود و در امتداد کوهستان های ماه (Mountains of the Moon) می راند ، دیدار کرد. بعد از اخبار حمله لنیسترها به [[سرزمین های رودخانه]] (Riverlands) ، بریندن با لایسا بر سر تصمیمش مبنی بر نفرستادن کمک به آنجا دعوا می کند. او از مقامش به عنوان شوالیه دروازه استعفا می کند و به همراه کتلین به [[وایت هاربر]] (White Harbor) و سپس به [[موت کیلین]] (Moat Cailin) می رود.<br />
<br />
وقتی که سر بریندن با [[راب استارک]] (Robb Stark) در [[موت کیلین]] ملاقات می کند ، او به سرعت به بخشی از شورای جنگ راب تبدیل می شود و فرماندهی پیش قراولان به او واگذار می شود. در این جایگاه او با سواره نظام لنیسترها تحت فرماندهی سر [[ادام ماربرند]] (Ser Adam Marbrand) مبارزه می کند ، دفع این حمله از سمت او به راب اجازه می دهد که بدون شناسایی شدن از روی [[گرین فورک]] (Green Fork) عبور کند.{{رف|بتت|59}} او در [[نبرد ویسپرینگ وود]] (Battle of the Whispering Wood) شرکت می کند و به دسته ای که [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) را از قرارگاهش خارج می کند ، فرمان می دهد و طلایه سپاه را در [[نبرد اردوگاه ها]] (Battle of the Camps) فرماندهی می کند.{{رف|بتت|69}}<br />
<br />
بعد از رفع کردن حصر ریورران ، او برادرش لرد [[هاستر تالی]] را در بستر مرگ ملاقات کرد و سرانجام با کنار گذاشتن گذشته ها ، با او آشتی کرد.<br />
<br />
[[پرونده:Christine Griffin bLACKFISH.jpg|بندانگشتی|چپ|350px|سر بریندن اثر © C.Griffin - FFG]]<br />
===نزاع شاهان===<br />
<br />
بریندن به راب استارک ، [[پادشاه ترایدنت]] (King of the Trident) ، در کشیدن نقشه برای پیشروی به سمت [[سرزمین های غربی]] ، کمک کرد و در هنگام پیشروی به سمت غرب ، او رهبری دیده بانان راب را برعهده می گیرد. در [[نبرد آکس کراس]] (Battle of Oxcross) او ابتدا نگهبانان لنیسترها را از بین می برد و سپس با دسته اش لشکر نامنظم و در حال تشکیل دشمن را از بین می برد.<br />
<br />
===یورش شمشیرها===<br />
<br />
بعد از پیشروی به همراه راب در سرزمین های غربی ، بریندن به [[ریورران]] بازمی گردد ، جایی که او در هنگامی که راب برای پسگیری موت کیلین از دست [[مردان آهن]] (Ironmen) به آن جا و سپس برای شرکت در عروسی [[ادمور تالی]] (Edmure Tully) به دوقلوها (The Twins) می رود ، در آن باقی می ماند. با شناختی که راب از توانایی های نظامی او داشت ، او را به عنوان [[محافظ مرزهای جنوبی]] منصوب کرد.{{رف|یش|45}}<br />
<br />
[[پرونده:Blackfish Riverlands.jpg|بندانگشتی|چپ|350px|بلک فیش در سرزمین های رودخانه اثر Amok]]<br />
<br />
===ضیافتی برای کلاغ ها===<br />
<br />
بعد از [[عروسی سرخ]] و مرگ راب و کتلین ، بریندن به فرماندهی بر [[ریورران]] تحت نام راب ادامه می دهد هرچند که بقیه لردهای رودخانه در مقابل [[تخت آهنی]] زانو می زنند. ریورران به وسیله نیروهای فری و لنیستر تحت محاصره درآمده و بریندن با سر [[رایمن فری]] (Ser Ryman Frey) مقابله می کند و از تهدیدهای مداوم و توخالی رایمن مبنی بر دار زدن برادرزاده اش ، ادمور تالی ، نمی هراسد. بریندن از تسلیم کردن ریورران و یا بیوه راب ، ملکه [[جین وسترلینگ]] (Jeyne Westerling) سرباز می زند.<br />
<br />
<br />
بلک فیش ماه ها در مقابل محاصره دوام می آورد ، تا زمانی که جیمی لنیستر برای حل کردن مشکلات وارد می شود. بریندن برای این که دلیل جیمی برای پس ندادن دختر های کتلین را بشنود و همچنین برای دیدن دست بریده جیمی ، با او مذاکره می کند. جیمی به بریندن می گوید که در صورت تسلیم شدن می تواند به [[نگهبانان شب]] بپیوندد و اشاره می کند که لرد فرمانده نگهبانان شب [[جان اسنو]]ست. بریندن سوظن کتلین نسبت به اسنو را به یاد می آورد و فرض می کند که جایگاه جدید جان به وسیله لنیسترها به او داده شده است.{{رف|ضبک|38}}<br />
<br />
<br />
قبل از اینکه ادمور قلعه را تسلیم جیمی کند ، بریندن به وسیله شنا کردن از آن جا فرار می کند. او احتمالا به [[رد فورک]] (Red Fork) گریخته است و موقعیت فعلی او نامعلوم است.{{رف|ضبک|44}}<br />
<br />
<br />
==نقل قول های بریندن==<br />
<br />
{{نقل قول|یادم بنداز که دیگه اینجا نمونم. آخرین باری که این جا خودم و دیدم موهام قرمز بود.{{رف|بتت|55}}|بریندن به [[کتلین تالی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|صلح. صلح شیرینه بانوی من ولی تحت چه شرایطی؟ خوب نیست که شمشیرتو با گاوآهن له کنی اگه قرار باشه باز فردا شمشیرت درست کنی.{{رف|بتت|71}}|بریندن به [[کتلین تالی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|[[کتلین تالی|کت]] ، اولین اصل من تو جنگ اینه که هیچ وقت چیزی که دشمن میخواد و بهش ندی.{{رف|نش|7}}|بریندن به کتلین}}<br />
<br />
{{نقل قول|سر ، تو علاوه بر اینکه چلاقی ، باید چشاتم کور باشه. بالا رو نگاه کن و میبینی که دایرولف هنوزم بالای دیوارای ما داره پرواز می کنه.{{رف|ضبک|38}}|بریندن به [[جیمی لنیستر]]}}<br />
<br />
==نقل قول درباره بریندن==<br />
<br />
{{نقل قول|تالی صورت سختی داشت که چین های عمیقی روی اون بود و موهاش بر اثر بادهای داغ سوخته بود و خاکستری شده بود ، ولی جیمی هنوز میتونست اون شوالیه ای که یک پیشکار رو با داستان های ناین پنی کینگز مجذوب خودش کرده بود ، ببینه.{{رف|ضبک|38}}|افکار [[جیمی لنیستر]]}}<br />
<br />
==خانواده==<br />
<br />
{{familytree/start|style=font: 75% sans-serif;}}<br />
{{familytree | | | | | | | JA | | | | | | | | | | | | | | | | | | |JA=ناشناس}}<br />
{{familytree | | | | | |,|-|^|-|-|-|-|-|-|-|-|-|-|-|-|-|-|-|-|-|.| }}<br />
{{familytree | | | | ED |y| FC | | | | | | | | | | | | | | | HR |ED=[[هاستر تالی|{هاستر<br>تالی}]]|FC=[[مینیسا ونت|مینیسا<br>ونت]]|HR=[[بریندن تالی|بریندن تالی<br>«بلک فیش»]]}}<br />
{{familytree | |,|-|-|-|-|^|-|-|v|-|-|-|-|-|-|-|-|-|-|-|v|-|-|-|-|-|-|-|.| }}<br />
{{familytree | CT |y| ED | | BJ |~| RF | | PB |~| LY |y| JA | | XX |ED=[[ادارد استارک|ادارد «ند»<br>استارک]]|BJ=[[ادمور تالی|ادمور<br>تالی]]|LY=[[لایسا تالی|لایسا<br>تالی]]|CT=[[کتلین تالی|کتلین<br>تالی]]|PB=[[پتایر بیلیش|پتایر<br>بیلیش]]|JA=[[جان ارن|جان ارن]]|RF=[[روزلین فری]]|XX=دو پسر<noinclude>{{رف|نش|45}}</noinclude>}}<br />
{{familytree | |,|-|^|-|v|-|-|-|v|-|-|-|v|-|-|-|.| | | | | |!| | | | | | | }}<br />
{{familytree | RB | | SA | | AY | | BD | | RC | | | | RA | | | | | | |RA=[[رابرت ارن|رابرت<br>ارن]]|RB=[[راب استارک|راب<br>استارک]]|SA=[[سانسا استارک|سانسا<br>استارک]]|AY=[[آریا استارک|آریا<br>استارک]]|BD=[[برن استارک|برن<br>استارک]]|RC=[[ریکان استارک|ریکان<br>استارک]]|}}<br />
{{familytree/end}}<noinclude><br />
<br />
<br />
<br />
<br />
[[en:Brynden Tully]]<br />
==منابع و یادداشت ها==<br />
{{منابع|2}}<br />
[[رده:خاندان تالی]][[رده:نجیب زادگان]][[رده:قلعه بان ها]][[رده:شخصیت های سرزمین های رودخانه]][[رده:شوالیه ها]][[رده:محافظ]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%AC%D8%B1%DB%8C_%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%84&diff=14197
مارجری تایرل
2014-09-23T09:27:03Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت = [[پرونده:خاندان_Baratheon.PNG|50px]][[file:Joffrey_sigil_coat.png|50px]] مارجری تایرل[[پرونده:House_Tyrell.PNG|50px|چپ]]<br />
<br />
| تصویر = [[پرونده:Mtf_middle.jpg|300px]]| توضیح_عکس = مارجری تایرل اثر Amoka| القاب = ملکه کوچک{{سخ}}رز کوچولو{{سخ}}دوشیزه مارجری| عنوان =بانو{{سخ}}ملکه| خاندان = [[خاندان تایرل]]| نژاد =| فرهنگ =[[وستروس]]| همسر =همسر اول: [[رنلی براتیون]]{{سخ}}همسر دوم: [[جافری براتیون]]{{سخ}}همسر سوم: [[تامن براتیون]]| محل_تولد =| تاریخ_تولد ={{تاریخ|283}}| محل_مرگ =| تاریخ_مرگ =| کتابها =[[بازی تاج و تخت]](اشاره شده){{سخ}}[[نزاع شاهان]](حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیرها]](حضور دارد){{سخ}}[[جشنی برای کلاغ ها]](حضور دارد){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]](اشاره شده)| نشان =| بازیگر =[[ناتالی دورمر]]| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]}}<br />
<br />
'''مارجری تایرل''' تنها دختر لرد [[میس تایرل]] (Mace Tyrell) و همسرش [[آلری های تاور|آلری]] (Alerie) می باشد. در [[سریال بازی تاج و تخت]] [[ناتالی دورمر]] (Natalie Dormer) نقش او را بازی می کند.<br />
[[en:Margaery Tyrell]]<br />
== شخصیت و ظاهر ==<br />
:همچنین برای دیدن عکس های بیشتر [[:رده:تصاویر مارجری تایرل|این جا]] را ببینید.<br />
<br />
مارجری موهای پرپشت، نرم و تابدار قهوه ای، چشم های درشت قهوه ای، پوستی خوب و بدون لک و اندامی ظریف و خوش ترکیب دارد.{{رف|نش|22}} [[سانسا استارک]] (Sansa Stark) و [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) معتقدند که او شباهت زیادی به برادرش [[لوراس تایرل|لوراس]] دارد.{{رف|یش|6}} مارجری توسط [[جیمی لنیستر|جیمی]] نیز زیبا توصیف شده است.{{رف|ضبک|8}} سرسی باور دارد که مارجری به اندازه ی کافی زیبا است اما او همچنین معتقد است که تمامی دختران جوان در این سن زیبا هستند. سرسی فکر می کند که تنها یک احمق مدعی می شود که مارجری از او زیبا تر است.{{رف|ضبک|12}} مارجری یک زن جوان زیرک و داناست و هوش زیادی در سیاست دارد و تحت حمایت مادربزرگ حیله گرش بانو [[اولنا ردواین]] (Olenna Redwyne) قرار دارد. مارجری شانزده ساله است.{{رف|ضبک|ضمیمه}}<br />
<br />
== ارجاعات در کتاب ==<br />
<br />
=== بازی تاج و تخت ===<br />
<br />
[[رنلی براتیون]]، (Renly Baratheon) [[ادارد استارک]] را به کناری می کشد و به او قابآویز کوچک و زرنشانی را نشان می دهد. در داخل قاب آویز، تصویر مینیاتوری بی نظیری به سبک میریشی از دختری جوان با چشمان آهویی و موهای قهوهای بود. رنلی می خواست بداند آیا آن دختر کسی را به خاطر او می آورد و وقتی ند به جای جواب فقط شانه بالا انداخته بود، او ناامید شده و اعتراف کرده بود که دخترک خواهر سر [[لوراس تایرل]]، مارجری، بود، اما بعضی ها می گفتند که شبیه [[لیانا استارک|لیانا]] است. ند به او گفت که این دختر اصلاً شبیه لیانا نیست.{{رف|بتت|27}} ند معتقد بود که رنلی بسیار شبیه رابرت جوان است و باور دارد که عاشق دختری شبیه لیانا شده است. اما درعوض به نظر می رسد که این تنها یک توطئه از طرف [[خاندان تایرل|تایرل ها]] برای کنار زدن ملکه [[سرسی لنیستر|سرسی]] و نزدیک کردن مارجری به رابرت به عنوان فردی شبیه لیانا بوده است. سپس در [[تورنومنت دست]] (tourney of the Hand) رابرت به ند می گوید که رنلی دربارهی خواهر سر لوراس به او گفته است که دوشیزهای چهارده ساله و به اندازهی سحر زیبا و دوست داشتنی است.{{رف|بتت|30}}<br />
<br />
=== نزاع شاهان ===<br />
[[پرونده:Renly_Margaery.jpg|بندانگشتی|راست|300px|مارجری تایرل و [[رنلی براتیون]] اثر Amok ©]]<br />
مارجری تایرل به ازدواج [[رنلی براتیون]] در میآبد تا به این طریق [[خاندان تایرل]] به طور کامل از ادعای رنلی نسبت به تاج و تخت [[وستروس]] حمایت کند.{{رف|بتت|69}} مارجری با رنلی به [[بیتر بریج]] (Bitterbridge) می رود، در آن جا، آنها با بانو [[کتلین تالی]] (Catelyn Tully) ملاقات می کنند. پس از مرگ رنلی، در عوض ازدواج مارجری با [[جافری براتیون|جافری اول]] (Joffrey I)، [[خاندان تایرل]] با [[خاندان لنیستر]] متحد می شود.<br />
<br />
=== یورش شمشیرها ===<br />
[[پرونده:CarrieBest MT.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|مارجری تایرل اثر CarrieBest]]<br />
مارجری برای ازدواج با پادشاه [[جافری براتیون|جافری]] به [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) می آید و تعداد زیادی از بانوان ریچ نیز او را همراهی می کنند. تعداد زیادی از این بانوان خویشاوندان مارجری یا همسران پرچمداران پدرش هستند و بقیه بانوان همراه اویند. از جمله این افراد می توان به: [[آلا تایرل|آلا]] (Alla)، [[الینور تایرل|الینور]] (Elinor) و [[مگا تایرل]] (Megga)، بانو [[آلیسان بالور]] (Alysanne Bulwer)، بانو [[آلیس گریسفورد]] (Alyce Graceford)، بانو [[تینا مری ودر]] (Taena Merryweather)، [[مردیت کرین]] (Meredyth Crane) و سپتا [[نیستریکا]] (Nysterica) اشاره کرد.{{رف|ضبک|ضمیمه}}<br />
<br />
هنگام ورود مارجری به پایتخت، مردم عادی با هلهله و شادی به استقبال او می روند. زیرا مردان تایرلی پیش از رسیدن او واگنهایی از غذا را با نام او بین مردم گرسنهی شهر پخش کرده بودند و به همین سبب، مردم، مارجری را بسیار دوست می دارند. مارجری و خانوادهاش با [[سانسا استارک]] شام خورده و حقیقت را دربارهی ذات [[جافری براتیون|جافری]] دریافتند. مارجری با سانسا با مهربانی رفتار کرد. {{رف|یش|61}} آنان برنامه داشتند که سانسا را به ازدواج [[ویلاس تایرل]] (Willas Tyrell) دربیاورند اما [[خاندان لنیستر|لنیسترها]] متوجه این نقشهی آنان شدند و به همین دلیل لرد [[تایوین لنیستر|تایوین]] سانسا را به ازدواج [[تیریون لنیستر]] در آورد. مارجری در جشن عروسی سانسا حضور داشت و برای او دلسوزی کرد.<br />
<br />
مارجری در [[سپت اعظم بیلور]] (Great Sept of Baelor) با جافری ازدواج کرد. با این حال، پادشاه در جشن عروسی مسموم شده و می میرد. مشخص شده است که مادربزرگ مارجری، بانو اولنا، جافری را مسموم کرده است.<br />
<br />
=== ضیافتی برای کلاغ ها ===<br />
پس از مراسم تشییع جنازه ی [[لرد تایوین لنیستر]]، مارجری دوباره ازدواج کرد. این بار او با برادر کوچکتر جافری، [[تامن براتیون|تامن]]، که پس از مرگ جافری تاج گذاری کرده بود ازدواج کرد. <br />
<br />
[[سرسی لنیستر]] قصد دارد که با توطئه بر علیه [[خاندان تایرل|تایرل ها]]، تمامی مقامها و قدرت آنها در پایتخت را از آن ها بگیرد. از جمله جایگاه و مقام مارجری و برادرش سر [[لوراس تایرل|لوراس]]. در همین راستا، سرسی دوشیزه بودن مارجری را زیر سؤال می برد. از آنجایی که رنلی همجنسگرا بوده و جافری قبل از مراسم شب اول ازدواجش مرده است، این ادعا ممکن است درست یا نادرست باشد. سرسی [[اسنی کتل بلک]] (Osney Kettleblack) را مأمور می کند که مارجری را اغوا کند. <br />
<br />
مارجری به عنوان ملکهی تامن بسیار مورد علاقهی مردم عادی است. او همراه با همراهانش از بازارهای محلی دیدار می کند و میوههای تازه، نان و ماهی خریده و به خیاطهای محلی لباس سفارش می دهد. او با این کارهایش باعث می شود که کمک های مالی بسیاری به مردم عادی شود.<br />
<br />
مارجری پیشنهاد می دهد که تامن در بین افراد و لشکریانش رفته و در جلسات شورا شرکت کند تا به این صورت تبدیل به شاه بهتری شود. تمامی این پیشنهادات توسط سرسی رد می شود. پس از آن، مارجری تهدید نظامی ایجاد شده توسط [[آهن زادگان]] را جدی می داند. <br />
<br />
سرسی مارجری را متهم به زنا و خیانت می کند. او متهم به هم بستری با:{{رف|ضبک|39}}<br />
* [[اسنی کتل بلک]] (Osney Kettleblack)<br />
* [[جالابار زو]] (Jalabhar Xho)<br />
* [[بایارد نورکراس]] (Bayard Norcross)<br />
* سر [[تالاد]] بلند قد (Tallad the Tall)<br />
* [[هیو کلیفتون]] (Hugh Clifton) <br />
* [[همیش چنگ نواز]] (Hamish the Harper)<br />
* [[لمبرت ترنبری]] (Lambert Turnberry)<br />
* [[مارک مولندر]] (Mark Mullendore)<br />
* [[خواننده آبی]] (The Blue Bard)<br />
می شود.<br />
<br />
مارجری توسط مذهب دستگیر و به زندان انداخته می شود. سپتون اعظم نسبت به اعترافات متهمان مشکوک است زیرا باور دارد که این اتهام نقشهای از جانب مادر پادشاه تامن برای کنار زدن ملکهی جوان و گرفتن جایگاهش از او و یا حتی مرگ او است. به همین دلیل او یکی از شاهدان اصلی سرسی، [[اسنی کتل بلک]]، را شکنجه داد تا حقیقت را بگوید، اسنی نیز به همه چیز اعتراف کرد. به همین سبب سرسی نیز خیلی زود به شرایط اسفناکی که برای مارجری درست کرده بود دچار شد.<br />
<br />
=== رقص اژدهایان ===<br />
{{اسپویلر|به علت عدم وجود شواهد محکم علیه مارجری آنان او را به پرچمدار میس، [[رندیل تارلی]] (Randyll Tarly)، تحویل داده بودند، کسی که همراه با سپاهیانش زودتر به پایتخت رسیده بود. آزادی آنان مشروط به سوگند مقدس تارلی مبنی بر بازگرداندن آنان برای محاکمه می باشد. مارجری محاکمه توسط قضات مذهب را به جای [[محاکمه از طریق مبارزه]] انتخاب کرد.}}<br />
<br />
== نقل قول های مارجری ==<br />
<br />
<br />
{{نقل قول|علیاحضرت، این [[حمله به جزایر سپر|عمل]] باید به شدت پاسخ داده شود!{{رف|ضبک|32}}|مارجری به [[سرسی لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|او هرگز همسری نخواهد داشت که تو از او نفرت نداشته باشی.{{رف|ضبک|43}}|[[مارجری تایرل]] به [[سرسی]]}}<br />
<br />
== نقل قول هایی درباره ی مارجری ==<br />
[[پرونده:Margaery tyrell by daenerys mod-d4dmzt8.jpg |بندانگشتی|چپ|300px|مارجری تایرل اثر Elia Fernandez]]<br />
{{نقل قول|'''استنیس:''' هردومون می دونیم که این ازدواج تو خیلی مسخرس. تا یه سال پیش می خواستی دختره رو یکی از فا*حشه های رابرت کنی!{{سخ}}'''رنلی:'''تا یه سال پیش می خواستم دختره رو ملکه ی رابرت کنم!{{رف|نش|31}}|[[استنیس براتیون]] به [[رنلی براتیون]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|مارجری متفاوت بود، اگرچه به اندازه کافی شیرین و مهربونه اما هنوزم کمی از ذات [[اولنا تایرل|مادربزرگش]] رو تو خودش داره.|[[سانسا استارک]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|دختره همونقدر که خوشگله باهوش هم هست.{{رف|ضبک|8}}|[[جیمی لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول| [[کوان لنیستر|او]] این رو می خواد. او و گنجشک اعظم. و شکی ندارم که رز کوچولو. من گناه کردم و باید تاوان بدهم. باید ننگم را جلوی تمام گداهای شهر رژه بدهم. اون ها فکر می کنند که این کار غرورم رو می شکنه، این کار باعث پایان من می شه، ولی اون ها اشتباه می کنند.{{رف|ربا|65}}|[[سرسی لنیستر]]}}<br />
<br />
== خانواده ==<br />
{{شجره نامه تایرل}}<br />
<br />
== منابع ==<br />
{{منابع|2}}<br />
{{الگو:همسران پادشاهان وستروس}}<br />
[[رده:خاندان تایرل]][[رده:شخصیت های ریچ]][[رده:زنان اشرافی]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D9%88%DB%8C%D9%86_%D9%84%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%B1&diff=14196
تایوین لنیستر
2014-09-23T09:25:36Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت =[[پرونده:Tyrion_Lannister_personal_arms.png|50px|راست]] تایوین لنیستر [[پرونده:House_Lannister.png|50px|چپ]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Tywin.jpg|250px]]<br />
| توضیح_عکس = اثر Amoka<br />
| القاب =شیر لنیستر{{سخ}}شیر پیر{{سخ}}شیر بزرگ صخره<br />
| عنوان =لرد [[کسترلی راک]]{{سخ}}سپر [[لنیسپورت]]{{سخ}}[[محافظ غرب]]{{سخ}}[[دست پادشاه]]{{سخ}}ناجی شهر(برای بارانداز پادشاه)<br />
| خاندان =[[خاندان لنیستر]]<br />
| تاریخ_تولد ={{تاریخ|244}}{{رف|ضبک|33}}<br />
| تاریخ_مرگ ={{تاریخ|300}} در بارانداز پادشاه<br />
| همسر =[[جوانا لنیستر]]<br />
| کتابها =[[بازی تاج و تخت]](حضور دارد){{سخ}}[[نزاع شاهان]](حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیرها]](حضور دارد){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]](اشاره شده){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]](اشاره شده)<br />
| بازیگر =[[چارلز دنس]]<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}}[[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل 4]]<br />
}}<br />
'''تایوین لنیستر''' (Tywin Lannister) لرد [[کسترلی راک]] (Casterly Rock)، سپر [[لنیسپورت]] (Shield of Lannisport) و [[محافظ غرب]] (Warden of the West) است. او حکمران [[خاندان لنیستر]] و یکی از قدرتمندترین لردهای [[وستروس]] است، و همچنین پدر [[سرسی]]، [[جیمی]] و [[تیریون لنیستر]] است. او فرزندانش [[جیمی]] و [[سرسی]] را دوست دارد اما از [[تیریون]] بیزار است. بخشی از تنفر تایوین نسبت به [[تیریون]] به خاطر نقص ظاهری اوست، اما او همچنین تیریون را به خاطر مرگ همسر عزیزش [[جوانا لنیستر|جوانا]]، که در هنگام تولد تیریون درگذشت، نیز مقصر میداند، همانطور که او را به خاطر فاحشه های مکررش ننگ خاندان لنیستر میداند.<br />
<br />
==شخصیت و ظاهر==<br />
<br />
تایوین لنیستر مردی حسابگر، باهوش، با سیاست، بی رحم و کنترل گر است. او زندگی خودش را به حفظ اعتبار لنیستر ها و اطمینان از محترم شمردن و ترسیدن از [[خاندان لنیستر]] اختصاص داده است. تایوین ثابت کرده که فرمانده ای قابل و سیاستمداری زیرک است و دارای حضوری بسیار قدرتمند همراه با نگاهی نا خوشایند است که باعث میشود کمتر مردانی از او روی گردان شوند.<br />
<br />
تایوین بلند قامت، لاغر و مردی چهارشانه است که در دهه پنجاه زندگی اش به سر میبرد. او از زمانی که موهای سرش رو به کم پشت شدن کرد سر خود را اصلاح شده نگه میدارد، اما انبوهی از ریشهای طلایی رنگ دارد و همچنین دارای چشمانی سبز به همراه رگه هایی طلایی است. در نبرد، او زره ای قرمز و طلایی رنگ درخشانی به همراه شنلی از پارچه طلایی رنگ میپوشد.{{رف|بتت|56}}<br />
<br />
==تاریخچه==<br />
<br />
===دوران جوانی===<br />
<br />
تایوین فرزند [[تایتوس لنیستر]] (Tytos Lannister) است. در مورد دوران کودکی تایوین چیز زیادی نمیدانیم، با این حال، دوران جوانی او، در شکل گیری شخصیت و ذهن او نقش داشته است. تایوین مجبور بود تماشا کند که چگونه به خاطر کارهای پدرش خاندان قدرتمندشان رو به تباهی میرود. پدر او در حالی که فردی با تواضع و خوش طینت بود، اما ارادهی ضعیفی داشت و مشتاق خرسند ساختن دیگران بود، وامهایی که میداد پس داده نمیشد و پرچمدارانش او را به تمسخر می گرفتند و آشکارا از او سر پیچی می کردند. شاید یکی از مهم ترین لحظات برای تایوین، درک معنای قدرت بود، زمانی بود که پدرش در تلاش برای سرکوب پرچمدار سرکششان، لرد تاربک (Tarbeck)،فقط او را زندانی کرد. همسر لرد تاربک در جواب عمل [[تایتوس لنیستر|تایتوس]] سه تن از لنیسترها را اسیر گرفت و تهدید کرد که در صورت عدم بازگشت شوهرش به آنها آسیب خواهد رساند. تایوین به پدرش پیشنهاد داد تا لرد تاربک را سه قسمت کنند و در برابر هر یک از لنیسترهای اسیر شده یکی از تکهها را به همسر او تحویل دهند اما [[تایتوس لنیستر|تایتوس]] خوش طینت تر از آن بود که چنین کاری را انجام دهد. در نتیجه، او در برابر خواستهی بانو تاربک تسلیم شد و ضعف بیشتری را برای جایگاه خاندانشان به ارمغان آورد.{{رف|یش|44}}<br />
<br />
در نتیجهی حماقت پدرش، تایوین لنیستر، دیگر هیچگاه نخندید چرا که او نسبت به خنده، بیاعتماد شده بود، به این خاطر که در جوانیش خندههای زیادی را شنیده بود که پدرش و خاندانشان را هدایت میکرد. اگر چه که تایوین در جوانیش به ندرت لبخند میزد اما پس از مرگ هسرش دیگر حتی لبخند هم نمیزد.{{رف|ضبک|33}}<br />
<br />
===در قدرت===<br />
<br />
[[پرونده:Tywin_and_Aerys.jpg|بندانگشتی|چپ|350px|تایوین منتصب شده به عنوان دست [[ایریس تارگرین دوم|ایریس دوم]]]]<br />
اعتبار [[خاندان لنیستر]] به خاطر ضعف پدر تایوین، [[تایتوس لنیستر|تایتوس]] (Tytos)، خدشهدار شده بود.{{رف|یش|66}} تایوین مجبور بود تا با گامهایی ظالمانه اقدام به اصلاح شرایط کند و افتخار و ثروتی که رو به ویرانی بود را بار دیگر به خاندانشان بازگرداند. تایوین خود را موعظف کرد تا دو خاندان سرکش [[خاندان تاربک|تاربک]] (Tarbeck) و [[خاندان رین|رین]] (Reyne) را به خاطر سرپیچیشان مجازات و سرکوب کند. او بسیار ظالمانه برخورد کرد و دو خاندان را به طور کامل نابود و منقرضشان کرد، و قلعههای ویران و در هم شکسته آنها را همانطور رها کرد تا شاهدین خاموشی باشند برای نشان دادن عاقبت افرادی که قدرت [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) را به تمسخر میگیرند.{{رف|یش|19}} خشونتی که تایوین برای سرکوب [[خاندان رین]] (House Reyne) از خود نشان داد الهامبخش ترانهای به نام «[[باران های کستمیر]]» (Rains of Castamere) شد که برای ادای دین به این رویداد نوشته شده است. زمانی که لرد [[فارمن]] (Farman) از [[فیر کسل]] (Faircastle) سرکشی کرد، تایوین فرستادهای را به همراه یک عود نزد او فرستاد و در عوض نامه، فرستادهی او یک بار آهنگ [[باران های کستمیر]] را برای لرد [[فارمن]] نواخت، در نتیجه لرد دیگر هیچ مشکلی بوجود نیاورد.<br />
<br />
سرانجام زمانی که پدر تایوین، [[تایتوس لنیستر|تایتوس]] (Tytos) در هنگام رفتن برای ملاقات معشوقهاش در اثر حملهی قلبی مرد،{{رف|ضبک|3}} تایوین تبدیل به لرد [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) و [[محافظ غرب]] (Warden of the West) شد. پس از مرگ پدرش، تایوین معشوقهی او را در حالی یافت که یکی از لباس های مادر مرحوم او را به تن داشت. زنی عامی و دختر یک شمع فروش، که معشوقهی [[تایتوس لنیستر|تایتوس]] شده بود و او را در تسلط کامل خودش داشت، او به شوالیههای خاندان دستور میداد، کارکنان را عزل و نصب میکرد و خودش را از جواهرات همسر مرحوم [[تایتوس لنیستر|تایتوس]] بهرهمند می ساخت.{{رف|یش|66}} تایوین پیش از تبعید او از [[سرزمین های غربی]] (Westerlands)، او را وادار ساخت تا برهنه و زاری کنان از خیابانهای [[لنیسپورت]] (Lannisport) عبور کند و به هر فردی که بر می خورد اعتراف کند که یک فاحشه و یک دزد است.{{رف|ضبک|3}} <br />
<br />
تایوین با دختر عمویش [[جوانا لنیستر]] (Joanna Lannister) ازدواج می کند و بر مبنا تمامی اطلاعات، عروسی او یکی از شادترین عروسی ها بوده است. [[جنا لنیستر]] (Genna Lannister) میگوید که تایوین در روز ازدواجش با [[جوانا لنیستر|جوانا]] لبخند زده است.{{رف|ضبک|33}} گفته میشود که اگر چه تایوین تمامی [[هفت پادشاهی]] (Seven Kingdoms) را اداره می کرده (به عنوان [[دست پادشاه|دست]]) اما در خانه این [[جوانا لنیستر|جوانا]] بود که او را اداره می کرد. [[جوانا لنیستر|جوانا]] به او فرزندان دو قلویی هدیه میکند و او امیدوار بود که یکی از آن دو لرد [[کسترلی راک]] و دیگری ملکهی [[وستروس]] (Westeros) بشود، اما در یک بد بیاری بزرگ هسر عزیزش در هنگام به دنیا آوردن [[تیریون]] (Tyrion) از دنیا میرود. با مرگ [[جوانا لنیستر|جوانا]] تایوین در هم میشکند و پس از او دیگر هیچ گاه ازدواج نمیکند. [[گریون لنیستر]] (Gerion Lannister) یک بار به برادر زادهاش [[تیریون]] میگوید که بهترین بخش از تایوین به همراه [[جوانا لنیستر|جوانا]] مرده است.{{رف|یش|38}}<br />
<br />
تواناییهای تایوین توجه پادشاه [[ایریس تارگرین دوم]] (Aerys II Targaryen) را جلب میکند، کسی که تحت تأثیر وارث جوان و توانای [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) قرار گرفته، او را در سن بیست سالگی به عنوان [[دست پادشاه]] (Hand of the King) منصوب میکند. تایوین خودش را به عنوان یک مدیر شایسته اثبات میکند و به مدت بیست سال همرا با صلح و فراوانی موقعیتش را حفظ میکند. برخی از مردم به تمسخر میگفتند که در حقیقت این تایوین است که دارد [[هفت پادشاهی|قلمرو]] را اداره میکند نه پادشاه. این ها زمانی به پایان رسید که پارانویای [[ایریس تارگرین دوم|ایریس]] افزایش پیدا کرد و حسادت او منجر به ایجاد اختلافات تلخی میان آن دو شد. به گفته سر [[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy)، [[ایریس تارگرین دوم|ایریس]] در هنگام حیات همسر تایوین به او تمایل داشته است و همین موضوع سبب افزایش اختلاف میان آن دو شد. پس از این که [[ایریس تارگرین دوم|ایریس]] از ازدواج [[سرسی]] (Cersei) با وارثش، شاهزاده [[ریگار]] (Prince Rhaegar)، خودداری کرد و پسر پانزده ساله و وارث ارزشمند تایوین، [[جیمی]] (Jaime) را به عنوان عضوی از [[گارد پادشاه]] (Kingsguard) برگزید، او متوجه شد که انگیزهی پادشاه از این کار گروگان گرفتن [[جیمی]] بوده است تا از او در برابر تایوین استفاده کند. تایوین به برخی بهانه های ناچیز از موقعیتش استعفا داد و به [[کسترلی راک]] بازگشت.<br />
<br />
===قیام رابرت و پس از آن===<br />
<br />
[[پرونده:Nachomolina Tywin Lannister.jpg|بندانگشتی|چپ|400px|تایوین لنیستر اثر Nacho Molina]]<br />
<br />
زمانی که [[قیام رابرت]] آغاز شد، لرد تایوین در [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) خاموش نشست و صبر کرد، او دستور پادشاه [[ایریس دوم|ایریس]] (Aerys) مبنی بر فراخواندن ارتشش را نادیده گرفت و تا پس از پیروزی قاطعانهی [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon) در [[نبرد ترایدنت]] (Battle of the Trident) بی طرف باقی ماند. پس از نبرد، تایوین همه نیروهایش را جمع کرد و به سمت پایتخت حرکت کرد. پس از اینکه [[ایریس دوم|ایریس]] توسط [[استاد اعظم پایسل]] متقاعد شد که تایوین برای کمک به او آمده است، دستور داد تا دروازههای شهر را بر روی تایوین بگشایند. نیروهای [[سرزمین های غربی]] اقدام به غارت شهر کردند. [[ایریس دوم|ایریس]] پیش از ورود نیروهای تایوین به [[قلعهی سرخ]] (Red Keep)، توسط [[جیمی]] (Jaime) کشته شد، اما [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane) و [[آموری لورچ]] (Amory Lorch)، شوالیههای سوگند خوردهی تایوین، به دستور او، همسر شاهزاده [[ریگار]] (Rhaegar)، [[الیا مارتل|الیا از دورن]] (Elia of Dorne) و دو فرزند کودک او [[رینیس تارگرین|رینیس]] (Rhaenys) و [[اگان تارگرین|اگان]] (Aegon) را به قتل رساندند. تایوین اجساد مقتولین را به خاطر پنهان کردن بهتر بدن خونینشان در رداهای قرمز لنیستری پیچید و به عنوان نشانهای از وفاداری به [[رابرت براتیون]] پیشکش کرد. چند سال بعد هنگامی که پسرش [[تیریون]] از او پرسید که چرا اجازه نداد تا خود [[رابرت براتیون|رابرت]] دست هایش را به خون آنان آلوده کند، او پاسخ داد: <br />
{{نقل قول|ما دیر به [[رابرت براتیون|رابرت]] ملحق شدیم و این عمل برای نشان دادن وفاداریمان ضروری بود. زمانی که من آن اجساد را در پای [[تخت آهنین]] (Iron Throne) گذاشتم دیگر هیچ مردی نمیتوانست تردید کند که ما [[خاندان تارگرین]] (House Targaryen) را برای همیشه ترک کردهایم. آرامش خاطر [[رابرت براتیون|رابرت]] قابل لمس بود، چرا که حتی احمقی مثل او هم، زمانی که فهمید فرزندان [[ریگار]] مرده اند، متوجه شد که اکنون [[تخت آهنین]] برای او امن است. با این حال، او خودش را یک قهرمان میدید و قهرمانان کودکان را نمیکشند.{{رف|یش|53}}}}<br />
<br />
در حالی که این جو در مملکت بوجود آمده بود که [[خاندان لنیستر]] از [[خاندان مارتل]] (House Martell) و جامعهی [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) بیزار است، ازدواج پادشاه جدید، [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon) با دختر تایوین [[سرسی]] (Cersei) تضمین شده بود. کسی که پیشنهاد نامزدیاش با شاهزاده [[ریگار]] توسط [[ایریس دوم|ایریس]] رد شده بود و ناامیدی تلخی را برای تایوین بوجود آورده بود. پس از قیام، تایوین به [[کسترلی راک]] بازگشت، جایی که او به عنوان لرد کسترلی راک و [[محافظ غرب]] (Warden of the West) به کارش ادامه داد. با توجه به سوء مدیریت مالی پادشاه [[رابرت براتیون|رابرت]] و همچنین وصلت تایوین با خاندان سلطنتی جدید، او مکرراً پولهایی به سلطنت وام میداد، این امر موجب شد تا دربار چیزی بالغ بر سه میلیون [[اژدهای طلایی]] (Gold Dragons) به [[خاندان لنیستر]] مقروض باشد.<br />
<br />
با وجود بی رحمی او، تایوین مدیری قادر و زیرک بود که رفاه زیادی را در طول دوران انتصابش به عنوان [[دست پادشاه|دست]] برای مردم به ارمغان آورد. او همچنین استعداد زیادی در بالا بردن میزان منابع مالی داشت، که منجر به شوخی مداومی شد که او حتی «مدفوعش هم از طلاست».{{رف|نش|30}} دختر او [[سرسی]] یک بار به یاد آورد که مردم عامی در [[لنیسپورت]] (Lannisport)، تایوین را با صدایی دوبرابر بلند تر از تشویقشان برای پادشاه واقعیشان [[ایریس دوم|پادشاه دیوانه]]، تشویق می کردند. او با توجه به نفرتی که مردم [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) پس از غارت شهر نسبت به او پیدا کردند در [[سرزمین های غربی]] (Westerlands) احترام و علاقهی بیشتری دریافت میکرد.<br />
<br />
===فرزندان===<br />
<br />
زمانی که تایوین متوجه شد پسرش [[تیریون]] (Tyrion) با دختری عامی، به نام [[تایشا]] (Tysha)، ازدواج کرده است، عملی که در چشم تایوین منجر به تمسخر دوبارهی خاندانشان میشد، به [[تیریون]] درسی سخت داد. او به برادر [[تیریون]]، [[جیمی]] (Jaime) دستور داد تا بگوید که آن دختر یک روسپی بوده است و [[تیریون]] را وادار سازد تا تماشا کند که چگونه تایوین، [[تایشا]] را به گارد محافظینش تقدیم میکند و در عوض تجاوز هر یک از آنان به او یک سکه نقره میدهد. او [[تیریون]] را نیز مجبور ساخت تا به آن دختر تجاوز کند و در ازای او یک سکه طلا به آن دختر داد.{{رف|بتت|42}} او با این عمل دشمنی همیشگی پسرش [[تیریون]] را بدست آورد، اما تایوین اهمیتی نمیداد و توجهاش را به دیگر فرزندانش که تمامی امید او بودند، معطوف کرد.<br />
<br />
بعدها تایوین از سفر [[تیریون]] برای مشاهدهی دیگر نقاط جهان، مانند کاری که برادران تایوین در جوانی انجام داده بودند، جلوگیری کرد. چرا که بیم داشت او شرمساری بیشتر برای [[خاندان لنیستر]] (House Lannister) به ارمغان بیاورد و به عنوان یک هدیه برای شانزدهمین سالگرد نامگذاریش او را مسئول اداره و تمیز کردن آبراهها و فاضلاب های [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) قرار داد.{{رف|ربا|8}}<br />
<br />
زمانی که [[تیریون]] شانزده ساله شد، سن رسمی بزرگسالی، اعتقاد داشت که دیگر آزاد خواهد بود و اجباری برای انجام خواستههای پدرش وجود ندارد. تایوین او را دلسرد کرد و گفت:<br />
{{نقل قول|هیچ کس آزاد نیست. تنها کودکان و احمقها هستند که فکر می کنند باهوش تر از دیگرانند.{{رف|ربا|8}}}}<br />
<br />
اگر چه فرزندان تایوین به او احترام زیادی قائل هستند، هیچ یک از آنها نتوانستند برنامههایی که او برایشان داشت را عملی کنند، این یک واقعیت است که موجب مشکلات زیادی شده است.{{رف|ضبک|44}}<br />
<br />
==وقایع اخیر==<br />
<br />
===بازی تاج و تخت===<br />
[[پرونده:Tywin_Lannister3.png|بندانگشتی|چپ|350px|چارلز دنس در نقش تایوین لنیستر]]<br />
<br />
تصور میشود که پسر تایوین، [[تیریون]] (Tyrion)، مسئول فرستادن یک قاتل برای به قتل رساندن [[برن استارک]] (Bran Stark) است. به همین خاطر [[کتلین تالی]] (Catelyn Tully) همسر [[دست پادشاه]] (Hand of the King)، لرد [[ادارد استارک]] (Eddard Stark)، [[تیریون]] را در [[مسافرخانهی تقاطع]] (Inn at the Crossroads) دستگیر میکند. او [[تیریون]] را برای محاکمه نزد خواهرش [[لایسا تالی|لایسا]] (Lysa) در [[ایری]] (Eyrie) میبرد. با وجود این که تایوین آزادی [[تیریون]] برایش اهمیتی ندارد، دستگیری و اسارت او را به عنوان تلاشی برای خدشه وارد کردن به افتخار [[خاندان لنیستر]] (House Lannister) میبیند، عملی که نمیتواند تحمل کند. در نتیجه او سر [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane) و افرادش را با لباس راهزنان برای غارت و ایجاد اغتشاش در سرتاسر [[سرزمینهای رودخانه]] (Riverlands)، زادگاه [[کتلین تالی|کتلین]] میفرستد.{{رف|بتت|43}} این حملات به عنوان یکی از چند عامل شروع [[جنگ پنج پادشاه]] (War of the Five Kings) شمرده میشود.<br />
<br />
هدف تایوین این بود که [[ادارد]] (Eddard) را به خارج از [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) بکشاند، اسیرش کند و از او برای آزادی پسرش [[تیریون]] (Tyrion) استفاده کند. با این حال، در یک در گیری خیابانی با پسر تایوین، [[جیمی]] (Jaime)، [[ادارد]] مجروح می شود ([[جیمی]] از برنامه پدرش برای دستگیری [[ادارد]] بی اطلاع بود) و لرد [[بریک داندریون]] (Beric Dondarrion) را به جای میفرستد. هنگامی که نیروهای لرد [[بریک داندریون|بریک]] به [[مومرز فورد]] (Mummer's Ford) رسیدند، سربازهای تایوین و [[گرگور کلگان|گرگور]] (Gregor) از چند جهت به آنان حملهور شدند. [[بریک داندریون|داندریون]] به شکل مرگباری زخمی می شود، با این حال او توسط [[توروس از میر]] (Thoros of Myr) بار دیگر به زندگی باز میگردد و در قالب [[انجمن برادری بدون پرچم]] (Brotherhood Without Banners) در طول جنگ دست به آزار و اذیت نیروهای لنیستری میزند.<br />
<br />
با دست آوردهای سریع جنگ، نیروهای تایوین اکثر نقاط [[سرزمینهای رودخانه]] (Riverlands) را بدست میگیرند و دست به محاصره [[ریورران]] (Riverrun) می زنند درست قبل از اینکه با اولین مخالفین واقعیشان در [[نبرد گرین فورک]] (Battle of the Green Fork) رو به رو به شوند. درست پیش از شروع جنگ، [[تیریون]] (Tyrion) آزادی خودش را از راه محاکمه از طریق مبارزه در [[دره ارن]] (Vale of Arryn) بدست می آورد و در طول راه نیز وفاداری بسیاری از [[قبایل کوهستان]] (Mountain clans) را کسب می کند، و به ملاقات پدرش می رود. تایوین او و [[قبایل کوهستان|قبایل]] را در طول نبرد در جناح چپ سپاهش قرار میدهد، به این امید که این مردان نامنظم تار و مار شوند، اما فرماندهی شمالی، که تایوین تصور می کند [[راب استارک]] (Robb Stark) جوان و بیتجربه است، این شانس را میدهد تا شکست بخورد.{{رف|بتت|62}} مردان قبایل تار و مار نمی شوند، به هر حال، فرمانده شمالیها [[راب استارک]] (Robb Stark) نیست بلکه [[روس بولتون]] (Roose Bolton) محتاط و با تجربه است. نبرد را لنیستر ها پیروز می شوند، اما این نبرد زمان لازم را به گروه دیگری از نیروهای شمال تحت فرمان [[راب استارک]] می دهد تا از طریق [[دو قلو ها]] (Twins) از [[ترایدنت]] (Trident) عبور کنند و محاصرهی [[ریورران]] (Riverrun) را در هم بشکنند و در همین حین پسر دیگر تایوین، [[جیمی]] (Jaime) را اسیر کنند.<br />
<br />
پس از مرگ شاه [[رابرت براتیون|رابرت]] (King Robert)، تایوین به عنوان [[دست پادشاه]] (Hand of the King) جدید برای نوهاش [[جافری براتیون]] (Joffrey Baratheon) انتخاب میشود.{{رف|بتت|57}} پس از نبرد، او [[تیریون]] (Tyrion) را به جای خود به عنوان [[دست پادشاه|دست]] به [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) می فرستد، تا شهر را برای دفاع در برابر حملهی احتمالی دو برادر مدعی [[رابرت براتیون|رابرت]]ُ [[رنلی براتیون|رنلی]] (Renly) و [[استنیس براتیون|استنیس]] (Stannis) آماده سازد، در حالی که تایوین شخصاً جنگ با [[شمال]] (North) و [[سرزمین های رودخانه]] (Riverlands) را مدیریت می کند.{{رف|بتت|69}}<br />
<br />
===نزاع شاهان===<br />
<br />
از دست دادن [[ریورران]] (Riverrun) بدین معنا بود که تایوین قادر نیست نیروهای [[روس بولتون]] (Roose Bolton) را تعقیب و تحت فشار قرار دهد. در عوض او به سمت جنوب و [[هارن هال]] (Harrenhal) پیشروی میکند و در همین حال در مورد حرکت بعدیاش میاندیشد. زمانی که [[راب استارک]] (Robb Stark)، به [[سرزمین های غربی]] (Westerlands) حمله می کند میزبان لنیستری جدیدش [[استفورد لنیستر]] (Stafford Lannister) را در [[نبرد اکس کراس|اکس کراس]] (Oxcross) شکست میدهد و خونسردانه همراه با نیروهایش [[سرزمین های غربی]] را می پیماید. تایوین برای دفاع از [[سرزمین های غربی]] نیروهایش را از [هارن هال]] (Harrenhal) به غرب ارسال میکند. [[راب استارک|راب]] برنامه داشت تا نیروهای تایوین را با یک تعقیب گریز طولانی به [[سرزمین های غربی]] بکشاند، و نیروهای او را در سرزمین خودشان شکست دهد. با این حال، [[ادمور تالی]] (Edmure Tully) که به او وظیفهی نگهداری [[ریورران]] (Riverrun) داده شده بود، بی خبر از نقشهی [[راب استارک|راب]] (Robb) با نیروهای تایوین در دشت [[نبرد فورد]] (Battle of the Fords) رو به رو می شود و جلوی عبور آنان را میگیرد.{{رف|نش|45}}<br />
<br />
نیروهای تایوین زخمی و به عقب رانده می شوند، اما این تأخیر موجب می شود تا اخباری به گوش تایوین برسد مبنی بر اینکه [[رنلی براتیون]] (Renly Baratheon) به دست برادرش، [[استنیس]] (Stannis)، به قتل رسیده است و او همراه با بسیاری از سپاهیان برادرش به سمت [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) حرکت کرده است. تایوین نیروهایش را به سمت جنوب شرق و [[بارانداز پادشاه]] به حرکت در میآورد و قبل از رسیدنشان به شهر، به نیروهای [[خاندان تایرل]] (House Tyrell) متحد جدیدشان می پیوندد. نیروهای آنها درست در لحظات پایانی [[نبرد بلک واتر]] (Battle of the Blackwater) به شهر رسیدند و موفق شدند نیروهای رو به پیروزی [[استنیس]] را شکست دهند و به عقب برانند. تایوین در طول نبرد فرماندهی جناح راست نیروها را بر عهده داشت.{{رف|نش|62}}{{رف|یش|14}} تایوین توسط پادشاه [[جافری براتیون|جافری]] (King Joffrey) به عنوان «ناجی شهر» نامگذاری شد. [[تیریون]] (Tyrion) پسر تایوین، که بیشترین تلاش را برای دفاع از شهر انجام داده بود، در طول نبرد زخم هولناکی برداشته بود.{{رف|یش|4}}<br />
<br />
===یورش شمشیر ها===<br />
[[پرونده:Bettin-tazio-the-lion-of-lannister.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|تایوین اثری از TazioBettin]]<br />
<br />
ورود به موقع تایوین به [[نبرد بلک واتر]] (Battle of the Blackwater) موجب شد تا اکثریت اعتبار پیروزی برای لنیسترها باشد. تایوین مقام رسمی خودش به عنوان [[دست پادشاه|دست]] شاه [[جافری براتیون|جافری]] (King Joffrey) را کسب می کند{{رف|نش|64}} و پس از بهبودی، [[تیریون]] او را به عنوان [[ارباب سکه]] بر می گزیند، حرکتی که [[تیریون]] (Tyrion) آن را به چشم تنزل رتبه و توهین می بیند. تایوین همچنین [[تیریون]] را مجبور می سازد تا با [[سانسا استارک]] (Sansa Stark) ازدواج کند{{رف|یش|19}} تا از این طریق، از ازدواج [[سانسا]] با [[ویلاس تایرل]] (Willas Tyrell) جلوگیری کند، [[تایوین]] می خواهد با مدعی شدن [[تیریون]] بر [[وینترفل]] (Winterfell) از جاهطلبی او برای به ارث بردن [[کسترلی راک]] (Casterly Rock)، چیزی که قانوناً حق اوست، جلوگیری کند. او همچنین برنامه دارد تا خواستگاری برای دختر بیوهاش، [[سرسی|ملکه سرسی]] (Queen Cersei) پیدا کند، اگر چه که هیچ وقت برای همه آشکار نمی شود که او دخترش را برای [[ویلاس تایرل]] پیشنهاد داده است اما این پیشنهاد پس از اینکه [[میس تایرل]] (Mace Tyrell) با مادرش ،[[اولنا ردواین]] (Olenna Redwyne)، مشورت می کند توسط او رد می شود. تایوین از [[تیریون]] (Tyrion) میخواهد که ازدواجش را تکمیل کند اما او هرگز این کار را نمی کند.{{رف|یش|32}}<br />
<br />
پس از اینکه متوجه میشود [[راب استارک]] (Robb Stark) به طور غیر منتظرهای با [[جین وسترلینگ]] (Jeyne Westerling) ازدواج کرده است و [[خاندان وسترلینگ]] (House Westerling) با [[خاندان استارک|استارکها]] متحد شدهاند، تایوین همچنان به وسیلهی کلاغها با مادر جین، [[سیبل اسپایسر]] (Sybell Spicer) در ارتباط می ماند. او همچنین با [[روس بولتون]] (Roose Bolton)، که پس از تصرف [[هارن هال]] به نفع لنیسترها تغییر موضع داده بود، و لرد [[والدر فری]] (Walder Frey)، که با ازدواج [[راب استارک]] با [[جین وسترلینگ]] به او و [[خاندان فری]] (House Frey) توهین شده بود چرا که [[راب استارک|راب]] در ازای عبور از [[دوقلو ها]] (Twins) سوگند خورده بود که با یکی از دختران فری ازدواج کند، ارتباط برقرار می کند. [[عروسی سرخ]] (The Red Wedding) نتیجهی مستقیم نامه نگاریهای آنان بود، که در آن به [[راب استارک]] خیانت شد و در حالی که تحت محافظت میزبان بود او و اکثریت همراهیانش توسط میزبانانشان به قتل رسیدند، وقایع عروسی به طور مؤثری در پایان دادن به جنگ و پیروزی [[خاندان لنیستر]] (House Lannister) نقش داشت.<br />
<br />
تایوین شمشیر والریایی [[ادارد استاک]] (Eddard Stark)، [[آیس]] (Ice)، را ذوب می کند و به دو شمشیر تبدیلش می کند و به عنوان هدیه، یکی را در روز عروسی [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey) به او میدهد و دیگری را به [[جیمی]] (Jaime) اهدا میکند.{{رف|یش|32}} مدت کمی پس از آن، [[جافری براتیون|پادشاه جافری]] در ضیافت عروسیاش با [[مارجری تایرل]] (Margaery Tyrell) مسموم می شود و می میرد. پسر تایوین، [[تیریون]] (Tyrion) به اشتباه متهم به ارتکاب جرم می شود، و تایوین در کنار [[اوبراین مارتل]] (Oberyn Martell) و [[میس تایرل]] (Mace Tyrell) یکی از سه قاضی دادگاه [[تیریون]] می شود. زمانی که تقریباً گناهکار بودن او دارد آشکار می شود، تیریون در خواست محاکمه از طریق مبارزه می کند، و به شکل غیر منتظرهای [[اوبراین مارتل|اوبرین]] داوطلب می شود تا برای او مبارزه کند. [[سرسی]] (Cersei) که شاکی [[تیریون]] است، سر [[گرکور کلگان]] (Gregor Clegane) را به عنوان نمایندهی سلطنت انتخاب می کند. [[گرگور کلگان|گرگور]] با وجود اینکه توسط نیزهی سمی [[اوبرین مارتل|اوبرین]] مسموم می شود در مبارزه پیروز می شود و در نتیجه [[تیریون]] (Tyrion) مجرم شناخته می شود.{{رف|یش|70}}<br />
<br />
تایوین با مشکلات سیاسی بزرگی پس از محاکمه رو به رو می شود. پیش از کشته شدن [[ابراین مارتل|اوبرین]]، [[گرگور کلگان|گرگور]] گناهش در قتل [[الیا مارتل]] (Elia Martell) و [[اگان تارگرین|پسر او]] را در برابر تمامی حاضرین فریاد می زند. تایوین می هراسد که شاید [[دورن]] (Dorne) به [[استنیس براتیون]] (Stannis Baratheon) ملحق شود، عملی که باعث می شود جنگ، سالها به طول انجامد. او برنامهای میچیند تا با اعدام [[گرگور کلگان|گرگور]] از [[خاندان مارتل]] (House Martell) دلجویی کند، اما این عمل باید به نحوی صورت بگیرد که عدالت پادشاه به نظر بیاید نه تأثیر سم. تایوین به [[استاد اعظم پایسل]] (Grand Maester Pycelle) دستور می دهد تا [[گرگور کلگان|گرگور]] را معالجه کند ولی تلاش های او بی فایده می ماند.{{رف|یش|72}}<br />
<br />
در طول انتظار برای اجرای حکم، [[تیریون]] (Tyrion) توسط برادرش [[جیمی]] (Jaime) و [[واریس]] (Varys) بی تمایل، از سیاهچال [[قلعه سرخ]] (Red Keep) فرار می کند. در هنگام فرار، [[جیمی]] حقیقت را راجع به همسر اول [[تیریون]]، [[تایشا]] (Tysha) به او می گوید، این که او یک روسپی نبوده و یک دختر عامی تنها بود که آنها در جاده دیده بودند اما تایوین او را مجبور کرده بود تا به برادرش [[تیریون]] دروغ بگوید. [[تیریون]] خشمگین می شود و توسط راه مخفی که [[واریس]] نشان او میدهد مستقیم به سمت اقامتگاه تایوین در [[برج دست]] (Tower of the Hand) می رود، [[تیریون]] معشوقه سابق خود [[شی]] (Shae) را در حالی در تخت تایوین می یابد که به جز زنجیر طلایی پدرش چیز دیگری به تن ندارد. [[تیریون]] او را خفه می کند. سپس او کمانی صلیبی (crossbow) را روی دیوار مییابد، آن را بر می دارد و پدرش را در توالت پیدا می کند و از او راجع به [[تایشا]] (Tysha) باز خواست می کند. تایوین حالت خصمانه خود را حفظ میکند و تکرار می کند که او یک روسپی بوده، [[تیریون]] (Tyrion) حرف او را به عنوان آخرین توهین او در نظر می گیرد، و با کمان تیری به سمت او شلیک می کند و تیر به شکل مرگباری به او اصابت می کند. تایوین در حالی که در توالت افتاده و تیر در بدنش است می میرد، در لحظهای که تایوین می میرد و پسرش دارد جنازه او را ترک می کند [[تیریون]] با خود فکر می کند:<br />
{{نقل قول|بوی تعفنی که فضای توالت را پر کرده گواهی است بر اینکه آن شوخی همیشگی در مورد پدرش تنها دروغی مانند دیگر دروغها بوده، این که مدفوع لرد تایوین لنیستر در آخر از طلا نبود.{{رف|یش|77}}<br />
}}<br />
<br />
===ضیافتی برای کلاغ ها===<br />
<br />
پس از یافتن جنازه تایوین، آن را برای تدفین آماده میکنند. [[سرسی]] (Cersei)، [[خاندان کتل بلک|کتل بلک ها]] (Kettleblacks) را مجبور میکند که جنازه [[شی]] (Shae) را ناپدید کنند و سوگند میخورد که زبان هرکسی را که در مورد حضور [[شی]] در اتاق پدرش حرفی بزند، قطع کند.{{رف|ضبک|3}} یادبود لرد تایوین به مدت هفت روز در [[سپت بزرگ بیلور]] (Great Sept of Baelor)، با حظور شوالیهها و لردهای [[سرزمین های غربی]] (Westerlands) برگزار شد. بوی جنازه به اندازهای متعفن بود که بسیاری از عزادارانی که نزدیک به جنازه بودند دچار ضعف و بیماری شدند. خشک شدن دهان تایوین موجب شده بود تا لب های او حالتی از لبخند به خود بگیرند،{{رف|ضبک|8}} این حالت باعث مشوش شدن حال [[جیمی]] (Jaime) و [[سرسی]] شد، چرا که لرد تایوین در طول حیاتش به ندرت لبخند میزد.<br />
<br />
===رقصی با اژدهایان===<br />
<br />
{{اسپویلر|سر [[کوان لنیستر]] (Kevan Lannister) در مورد تایوین فکر می کند و اینکه تایوین هرگز در خواب هم نمی دید دختر مو طلاییاش یه سرنوشتی (پیاده روی شرم) مشابه سرنوشتی دچار شود که خودش برای معشوقهی پدرشان رقم زده بود.{{رف|ربا|مقدمه}}}}<br />
<br />
==نقل قول های تایوین==<br />
<br />
{{نقل قول|هنگامی که دشمنانت از تو سرپیچی می کنند، تو باید با فولاد و آتش به آن ها خدمت کنی. هنگامی که آن ها زانو زدند، به هر حال، تو باید کمکشان کنی تا بر روی پایشان بلند شوند. در غیر این صورت دیگر هیچ کس جلوی تو زانو نمی زنه. و هر مردی که بگه «من پادشاهم»، پادشاه واقعی نیست. [[ایریس دوم|ایریس]] هیچگاه متوجه این موضوع نشد، ولی تو متوجه خواهی شد، زمانی که من جنگ رو برای تو پیروز شدم و ما بار دیگر صلح و عدالت پادشاه را برقرار کردیم.{{رف|یش|53}}|تایوین به [[جافری براتیون|جافری]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز در [[جنگ پنج پادشاه|جنگی]] مبارزه نمیکنم که قرار باشه یه رابرت دوم بر روی [[تخت آهنین]] بشینه{{رف|یش|53}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|بعضی از نبردها رو میشه با شمشیر و سپر پیروز شد، بعضی دیگر رو با قلم و کلاغ ها{{رف|یش|4}}|در مورد [[عروسی سرخ]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|اینجا ابزاری برای انجام هر کاری است، و یک کار برای هر ابزاری{{رف|یش|32}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''[[تیریون]]''':امکان داره [[خاندان وسترلینگ|وسترلینگ ها]] و [[خاندان اسپایسر|اسپایسر ها]] اونقدر احمق باشند که خیال کنند [[خاندان استارک|گرگ ها]] میتونن [[خاندان لنیستر|شیر ها]] رو شکست بدند؟{{سخ}}<br />
'''تایوین''':احمق ترین افراد اغلب اوقات با هوش تر از کسانی هستن که به آنها می خندن{{رف|یش|19}}|تایوین به [[تیریون]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|تو پسر من نیستی. تو داری میگی [[لرد فرمانده گارد پادشاه]] هستی، همین و بس. باشه سر، برو و وظیفهات رو انجام بده{{رف|یش|62}}|تایوین به [[جیمی]]}}<br />
<br />
==نقل قول های در مورد تایوین==<br />
<br />
{{نقل قول|من به یک بچه در گودال افعی بیشتر از لرد تایوین اعتماد می کنم.{{رف|بتت|4}}|تفکرات [[ادارد استارک]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|هر چند وقت یک بار، لرد تایوین در معرض لبخند زدن قرار می گیره، ولی هیچگاه صورت نمی گیری، اما همین حالت هم به تنهایی منظره ای بسیار خوفناک برای تماشاست.{{رف|یش|19}}|تفکرات [[تیریون]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''جافری''':تو راجع به [[ایریس دوم|ایریس]] صحبت میکنی پدر بزرگ، ولی تو از اون می ترسیدی.{{سخ}}<br />
'''سرسی''':[[جافری براتیون|جافری]]، از پدر بزرگت عذرخواهی کن.{{سخ}}<br />
'''جافری''':چرا باید اینکار رو بکنم!؟ همه میدونن که این حقیقته. [[رابرت براتیون|پدرم]] توی تمام جنگ ها پیروز شد. اون [[ریگار|شاهزاده ریگار]] رو کشت و تاج رو بدست آورد، همون زمانی که پدرت زیر [[کسترلی راک]] غایم شده بود.{{رف|یش|53}}|[[جافری براتیون|جافری]]}}<br />
<br />
{{اسپویلر|{{نقل قول|مردم میگن که تایوین هیچ گاه لبخند نمی زد، اما اون زمان ازدواج با [[جوانا لنیستر|مادرت]] لبخند می زد، همینطور زمانی که [[ایریس دوم|ایریس]] اون رو به عنوان [[دست پادشاه|دست]] انتخاب کرد. [[تایگت لنیستر|تایگ]] مدعی بود زمانی که [[تاربک هال]] بر روی سر [[الین تاربک|بانو الین]]، اون هرزهی حقه باز، خراب شد، او لبخند زده بود. همچنین اون هنگام تولد تو [[جیمی]] لبخند زد، من با چشمای خودم دیدم.{{رف|ضبک|33}}|[[جنا لنیستر]] به [[جیمی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|تایوین در نظر تو مردی قویه. ولی اون قوی تر از چیزی که میبایست باشه نیست. [[تایتوس لنیستر|پدر ما]] فردی آرام و مهربان بود، اما مرد ضعیفی بود پرچمدارانش در محافلشون اون رو به تمسخر می گرفتن. برخی به طور علنی از او سرپیچی می کردن. دیگر لردها از او وام میگرفتن و هیچ عجلهای برای باز پرداخت آن نداشتن. در دربار به تمسخر به او می گفتند شیر بی دندان. حتی معشوقهاش هم ازش دزدی می کرد. زنی که مقامش کمی از یک فاحشه بالاتر بود، جواهرات مادرم را برای خودش برداشته بود، این برای تایوین مقدر بود که [[خاندان لنیستر]] رو به جایگاه مناسبش برگردونه. همانطور که مقدر بود او مملکت رو اداره کنه، در زمانی که بیشتر از بیست سال نداشت. اون این بار سنگین رو به مدت بیست سال حمل کرد و تمام دست آوردهای او باعث حسادت [[ایریس دوم|پادشاه دیوانه]] شد. به جای افتخاری که اون سزاوارش بود، تحقیر های بیشماری را از جانب [[ایریس دوم|ایریس]] دریافت می کرد، با این حال اون صلح، فراوانی و عدالت رو به هفت پادشاهی تقدیم کرد. اون تنها یه مرد عادیه.{{رف|یش|66}}|[[کوان لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من به شش پادشاه خدمت کردم. اما اینجا در برابر ما بزرگترین مردی قرار گرفته که تا حالا توی زندگیم دیدم. لرد تایوین تاج نداشت، با این حال تمام قابلیت هایی که یک پادشاه باید داشته باشه رو داشت.{{رف|ضبک|8}}|[[استاد اعظم پایسل]]}} <br />
<br />
{{نقل قول|من هفت سالم بود، زمانی که [[والدر فری]] من رو از [[تایتوس لنیستر|پدرم]] برای [[امون فری|ام]] خواستگاری کرد. پسر دوم اون، حتی وارثش هم نبود. پدرم خودش پسر سوم و فرزندان کوچک تلاش می کنند تا تأیید بزرگتر هایشان را بدست بیاورند. فری به ضعف درونی او پی برده بود، و پدرم این پیشنهاد رو پذیرفت تنها به این دلیل که اون لطف کرده باشه. نامزدی من در ضیافتی بزرگ با حضور نیمی از بزرگان [[سرزمین های غربی|غرب]]، اعلام شد. [[الین تاربک]] می خندید و [[شیر سرخ]] با خشم از سالن خارج شد، دیگران هم ساکت سر جایشان نشستند. تنها تایوین جرأت کرد که نسبت به این وصلت اعتراض کنه. یه پسر ده ساله. پدرم رنگش مانند شیر مادیان سفید شده بود و [[والدر فری]] در جای خودش می لرزید . . . چگونه می تونم بعد از این کار اون رو دوست نداشته باشم؟ این لازم به گفتن نیست که من تمام کارهایی که اون انجام داده رو تأیید می کنم، و از همراهی مردی که اون بهش تبدیل شد لذت می بردم . . . اما هر دختر بچهای به یک برادر بزرگتر برای حفاظت احتیاج داره. تایوین بزرگ بود حتی زمانی که بچهای بیش نبود.{{رف|ضبک|33}}|[[جنات لنیستر]] در حال یادآوری برادر بزرگترش}}<br />
<br />
{{نقل قول|پدر، آیا الان در جهنمی؟ در جهنمی سرد و خوب که بتونی از اونجا منو ببینی که دارم به دختر [[ایریس دوم|ایریس دیوانه]] کمک می کنم که [[تخت آهنین]] پس بگیره.{{رف|ربا|5}}|[[تیریون]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''تایوین''':تو به من شلیک کردی.{{سخ}}<br />
'''تیریون''':شما همیشه موقعیت ها رو سریع درک می کردین، سرورم، شاید این دلیل اینه که چرا شما [[دست پادشاه]] هستین.{{سخ}}<br />
'''تایوین''':تو . . . تو نیستی . . . تو پسر من نیستی.{{سخ}}<br />
'''تیریون''':اینجا همون نقطه ایه که داری اشتباه می کنی پدر، چرا، چون من باور دارم که نمونهای کوچک از توهستم. حالا در حق من یه لطفی بکن و سریع بمیر، من یه کشتی برای سوار شدن دارم.{{رف|یش|77}}|[[تیریون]] قبل از مرگ تایوین}}<br />
}}<br />
<br />
==خانواده==<br />
<br />
تایوین با دختر عمویش [[جوانا لنیستر]] ازدواج کرده بود. آن ها صاحب سه فرزند به نام های، [[سرسی]]، [[جیمی]] و [[تیریون]] هستند. [[جوانا لنیستر|جوانا]] هنگام تولد [[تیریون]] جانش را از دست داد. برای هیچکس مشخص نیست که چرا تایوین پسر اول خود را با نام «جیمی» نامگذاری کرد اما پسر دوم و ناقض الشکل خود را با یکی از نام های سنتی خاندانشان «تیریون» نامگذاری کرد.<br />
<br />
<br />
{{شجره نامه لنیستر|state=hidden|title=شجره نامه خاندان لنیستر}}<br />
<br />
==منابع==<br />
{{منابع|3}}<br />
{{دست پادشاه}}<br />
[[en:Tywin Lannister]]<br />
[[رده:خاندان لنیستر]][[رده:شخصیت های سرزمین های غربی]][[رده:نجیب زادگان]][[رده:دست پادشاه]][[رده:اعضای شورای کوچک]][[رده:محافظ]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AA%D8%A7%D9%85%D9%86_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%88%D9%86&diff=14195
تامن براتیون
2014-09-23T09:24:40Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات شاه<br />
| نام_شاه = [[file:Joffrey_sigil_coat.png|50px|left]] '''تامن براتیون''' [[file:Joffrey_sigil_coat.png|50px|right]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Tommen_Baratheon.jpg|300px]]<br />
| توضیح_تصویر = اثر Amoka<br />
| دوران_حکومت =<br />
| تاجگذاری = {{تاریخ|300}}<br />
| سایر_عناوین =پادشاه [[اندال|آندال ها]]، [[روینار]] و [[نخستین انسانها]]<br />لرد [[هفت پادشاهی]]<br />[[محافظ مملکت]]<br />
| القاب =<br />
| نام_کامل =تامن از خاندان های [[خاندان براتیون|براتیون]] و [[خاندان لنیستر|لنیستر]] نخستین با نام او<br />
| شاه_قبلی =[[رابرت براتیون|رابرت اول]]<br />
| شاه_بعدی =<br />
| وارث =[[میرسلا براتیون]]<br />
| ملکه =<br />
| شوهر =<br />
| همسر =<br />
| فرزندان =<br />
| خاندان_سلطنتی =[[خاندان براتیون از بارانداز پادشاه]]<br />
| پدر =[[رابرت براتیون]] (اسما)<br />[[جیمی لنیستر]] (واقعی)<br />
| مادر =[[سرسی لنیستر]]<br />
| تاریخ_تولد ={{تاریخ|291}}<br />
| محل_تولد =<br />
| تاریخ_مرگ =<br />
| محل_مرگ =<br />
| تاریخ_دفن =<br />
| محل_دفن =<br />
| فرهنگ =<br />
| نشان =<br />
|کتابها =[[بازی تاج و تخت]](حضور دارد)<br />[[نزاع شاهان]](حضور دارد)<br />[[یورش شمشیرها]](حضور دارد)<br />[[ضیافتی برای کلاغ ها]](حضور دارد)<br />[[رقصی با اژدهایان]](حضور دارد)<br />
| بازیگر =[[لیست بازیگران سریال های تلوزیونی#کیلوم واری،تامن براتیون|کیلوم واری]] فصل اول و دوم{{سخ}}[[لیست بازیگران سریال های تلوزیونی#دین-چارلز چپمن،تامن براتیون|دین-چارلز چپمن]]<br />
| سریال =[[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
[[پرونده:Tommen.jpg|بندانگشتی|چپ|400px|تامن در سریال تلویزیونی]]'''تامن براتیون''' (Tommen Baratheon) نخستین با نام او، تمامی مملکت تصور می کنند که او جوانترین فرزند پادشاه [[رابرت براتیون|رابرت]] (King Robert) و ملکه [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) است، با این حال مانند دیگر فرزندان [[سرسی]]، پدر حقیقی او نیز برادر سرسی، [[جیمی]] (Jaime) است. در پی مرگ برادرش [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey)، در ضیافت عروس اش با [[مارجری تایرل]] (Margaery Tyrell)، او به عنوان پادشاه تاجگذاری می کند و به جای برادر مقتولش با [[مارجری تایرل|مارجری]] ازدواج می کند. با توجه به کم سن و سال بودن او و شخصیت مطیعی که دارد، حاکم واقعی مملکت مادرش، [[سرسی|ملکه نایب السلطنه]]، می باشد.<br />
<br />
==ظاهر و شخصیت==<br />
<br />
تامن، تپل و دارای مو های بلوند روشن است.{{رف|بتت|5}} در شروع داستان او هفت سال سن دارد. تامن شباهتی به [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey) ندارد، و بر خلاف او پسری خوش قلب است که همیشه بهترین تلاشش را انجام می دهد.{{رف|بتت|9}} اگرچه که او به اندازه برادرش قوی نیست، با این وجود خیلی ها (به جز مادرش، [[سرسی]] {{رف|ضبک|7}}) تصور می کنند که او پادشاهی بهتر از آنچه برادرش بود خواهد شد.{{رف|ضبک|13}}<br />
<br />
==تاریخچه==<br />
<br />
زمانی تامن، یک بچه آهو به عنوان حیوان خانگی اش در اختیار داشت اما برادر بزرگترش آن را کشد و پوست حیوان را کَند.{{رف|نش|44}} همچنین این طور استنباط می شود که [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey)، تامن را مورد آزار و اذیت قرار می داده است.{{رف|ضبک|8}}<br />
<br />
==وقایع اخیر==<br />
<br />
===بازی تاج و تخت===<br />
<br />
تامن یکی از همراهان شاه [[رابرت اول|رابرت]] (Robert)، در سفر او به [[وینترفل]] (Winterfell)، پس از مرگ [[جان ارن]] (Jon Arryn) است. در آنجا او با استفاده از شمشیر های چوبی با [[برن استارک]] (Bran Stark) مبارزه می کند. بعد ها در هنگام بازداشت [[ند استارک]] (Ned Stark)، او نیز در [[قلعه سرخ|تالار تخت]] (Throne Room) حضور دارد.{{رف|بتت|49}}<br />
<br />
===نزاع شاهان===<br />
<br />
با شکل گیری شورش داخلی و نیروهای دشمن در فضای خارجی، [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) به طور فزاینده ای جو ناامنی به خود گرفته بود، به همین خاطر [[سرسی]] (Cersei) برنامه ای می چیند تا مخفیانه تامن را از شهر خارج کند و به [[راسبی]] (Rosby) بفرستد تا تحت حفاظت لرد [[جایلس راسبی]] (Gyles Rosby) قرار بگیرد. با این حال، دایی تامن، [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister)، به عنوان [[دست پادشاه]] (Hand of the King)، از این برنامه اطلاع می یابد، و [[جاکلین بای واتر]] (Jacelyn Bywater) را می فرستد تا او را باز پس گیرد و شخصاً تامن را به [[راسبی]] ببرد، تا به این وسیله تامن تحت نظر [[تیریون]] باشد نه [[سرسی]]. [[تیریون]] پس از آن تهدید می کند که در عوض هر آسیبی که به دستور ملکه به [[آلایایا]] (Alayaya) برسد، کسی که به باور [[سرسی]] فاحشه [[تیریون]] است، تامن نیز آسیب ببیند. شوالیه [[گارد پادشاه]]ی (Kingsguard) که تامن را به [[جاکلین بای واتر|بای واتر]] تحویل داد بود، سر [[بروس بلانت]] (Boros Blount) از مقامش خلع می شود.<br />
<br />
پس از مرگ [[جاکلین بای واتر|بای واتر]] در [[نبرد بلک واتر]] (Battle of the Blackwater)، [[سرسی]] قادر می شود تا با ارسال برادران [[خاندان کتل بلک|کتل بلک]] (Kettleblack)، تامن را باز پس گیرد و به [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) برگرداند.<br />
<br />
===یورش شمشیر ها===<br />
<br />
در طی عملی خودسرانه [[دست پادشاه|دستِ]] شاه [[استنیس براتیون]] (Stannis Baratheon)، [[آلستر فلورنت]] (Alester Florent)، تلاش می کند تا برنامه ای برای رسیدن به صلح با [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) بچیند که شامل وعده ازدواج تامن با دختر استنیس، [[شیرین براتیون|شیرین]] (Shireen) نیز می شود، اما این برنامه عملی نمی شود.{{رف|یش|25}}<br />
<br />
[پرونده:Tommen_sketch.jpg|بندانگشتی|راست|300px|تامن براتیون در حال زدن مهر سلطنتی بر پای اسناد و مدارک - by Pojypojy ©]]<br />
پس از مرگ پادشاه [[جافری براتیون|جافری]]، تامن به عنوان پادشاه تاجگذاری می کند و به جای برادرش او با [[مارجری تایرل]] (Margaery Tyrell) ازدواج می کند.<br />
<br />
<br />
===ضیافتی برای کلاغ ها===<br />
<br />
پس از مرگ [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister)، تامن تحت نظر مادرش [[سرسی]] (Cersei)، ملکه نایب السلطنه، به عنوان پادشاه عمل می کند، بیشتر فعالیت (و مورد علاقه) او زدن مهر سلطنتی بر پای اسنادی است که در مقابلش قرار می دهند. اخم و ترش رویی [[سرسی]] موجب رام شدن و تسلیم شدن او می شود، عملی که مکرراً همراه با مقایسه نا خوشایند او با برادر خود رای اش، [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey)، صورت می گیرد.<br />
<br />
پس از ازدواج او با [[مارجری تایرل]] (Margaery Tyrell)، به هر صورت [[مارجری تایرل|مارجری]] شروع به تحت نفوذ در آوردن تامن می کند و از او می خواهد در برابر دستورات مادرش مقاومت کند. [[مارجری تایرل|مارجری]] به او سه بچه گربه مشکی رنگ هدیه می دهد. تامن همچنین نسبت به سلحشوری و کار با نیزه از خود علاقه نشان می دهد، و هنگامی که [[سرسی]] مخالفت می کند که سر [[لوراس تایرل]] (Loras Tyrell)، از [[گارد پادشاه]] (Kingsguard)، را به عنوان استاد آموزش های نظامی او برگزیند، تامن واکنشی همراه با خشم از خود نشان می دهد. جالب توجه است، هنگامی که [[سرسی]] همسر او را تهدید می کند، تامن در برابر مادرش می ایستد و از خود جسارت نشان می دهد، در واکنشی [[سرسی]]، به سر [[بروس بلانت]] (Boros Blount) از [[گارد پادشاه]]، دستور می دهد تامن را مجبور سازد تا پسرک شلاق خورش (افرادی که به جای شاهزادگان تنبیه می شدند) را کتک بزند تا هر دو گونه او خونریزی کند.<br />
<br />
در پی دستگیری [[سرسی]] به جرم خیانت و زنای با محارم، تامن به جلسات [[شورای کوچک]] (Small council) ادامه می دهد. {{رف|ضبک|43}}<br />
<br />
===رقصی با اژدهایان===<br />
<br />
{{اسپویلر|<br />
[[پرونده:SirHeartsalot_Tommen_kittens.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|تامن در حال بازی با بچه گربه هایش - اثر Sir-Heartsalot ©]]هنگامی که مادرش برای توبه کامل مجبور به پیاده روی شرمساری می شود، تامن را از [[قلعه سرخ]] (Red Keep) دور می کنند، چرا که عموی مادرش، [[کوان لنیستر]] (Kevan Lannister) لرد نایب السلطنه، احساس می کند که هیچ پسری نباید مادرش را در چنین وضعیتی ببیند.<br />
<br />
تامن با مادر تازه آزاد شده اش و عموی بزرگش [[کوان لنیستر|کوان]] شام می خورد. او عمویش را با بچه گربه هایش سرگرم می کند و [[کوان لنیستر|کوان]] با خود می اندیشد که تامن چه پسر بچه شیرینی است.}}<br />
<br />
==بچه گربه های تامن==<br />
<br />
* [[سر پونس]] (Ser Pounce)<br />
<br />
* [[لیدی ویسکرز]] (Lady Whiskers)<br />
<br />
* [[بوتس]] (Boots)<br />
<br />
==نقل قول های در مورد تامن==<br />
<br />
{{نقل قول|او پسر بچه شیرینی بود، بر خلاف [[جافری براتیون|برادرش]].{{رف|بتت|38}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|او پسر بچه شیرینیه.{{رف|ربا|ضمیمه}}|[[کوان لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|پسر شجاعیِ.{{رف|نش|2}}|[[سندور کلگان]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|اگر تامن برادر بزرگتر بود به جای [[جافری براتیون|جافری]]، دیگر نگران ازدواج با تامن نبودم.{{رف|نش|2}}|[[سانسا]]}}<br />
{{اسپویلر|<br />
{{نقل قول|دو ملکه سر تامن با هم در گیر شدند مانند دو ماده سگ بر سر یک استخوان آبدار.{{رف|ربا|38}}|[[آلاریا سند]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|او هرگز همسری نخواهد داشت که تو از او نفرت نداشته باشی.{{رف|ضبک|43}}|[[مارجری تایرل]] به [[سرسی]]}}}}<br />
<br />
==خانواده==<br />
{{خاندان براتیون}}<br />
<br />
==منابع==<br />
<br />
{{منابع|1}}<br />
[[en:Tommen Baratheon]]<br />
<br />
[[رده:نجیب زادگان]][[رده:حرام زادگان]][[رده:شخصیت های سرزمین های سلطنتی]][[رده:خاندان براتیون]][[رده:خاندان لنیستر]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%AC%D8%B1%DB%8C_%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%84&diff=14194
مارجری تایرل
2014-09-23T09:23:20Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت = [[پرونده:خاندان_Baratheon.PNG|50px]][[file:Joffrey_sigil_coat.png|50px]] مارجری تایرل[[پرونده:House_Tyrell.PNG|50px|چپ]]<br />
<br />
| تصویر = [[پرونده:Mtf_middle.jpg|300px]]| توضیح_عکس = مارجری تایرل اثر Amoka| القاب = ملکه کوچک{{سخ}}رز کوچولو{{سخ}}دوشیزه مارجری| عنوان =بانو{{سخ}}ملکه| خاندان = [[خاندان تایرل]]| نژاد =| فرهنگ =[[وستروس]]| همسر =همسر اول: [[رنلی براتیون]]{{سخ}}همسر دوم: [[جافری براتیون]]{{سخ}}همسر سوم: [[تامن براتیون]]| محل_تولد =| تاریخ_تولد ={{تاریخ|283}}| محل_مرگ =| تاریخ_مرگ =| کتابها =[[بازی تاج و تخت]](اشاره شده){{سخ}}[[نزاع شاهان]](حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیرها]](حضور دارد){{سخ}}[[جشنی برای کلاغ ها]](حضور دارد){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]](اشاره شده)| نشان =| بازیگر =[[ناتالی دورمر]]| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]}}<br />
<br />
'''مارجری تایرل''' تنها دختر لرد [[میس تایرل]] (Mace Tyrell) و همسرش [[آلری های تاور|آلری]] (Alerie) می باشد. در [[سریال بازی تاج و تخت]] [[ناتالی دورمر]] (Natalie Dormer) نقش او را بازی می کند.<br />
[[en:Margaery Tyrell]]<br />
== شخصیت و ظاهر ==<br />
:همچنین برای دیدن عکس های بیشتر [[:رده:تصاویر مارجری تایرل|این جا]] را ببینید.<br />
<br />
مارجری موهای پرپشت، نرم و تابدار قهوه ای، چشم های درشت قهوه ای، پوستی خوب و بدون لک و اندامی ظریف و خوش ترکیب دارد.{{رف|نش|22}} [[سانسا استارک]] (Sansa Stark) و [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) معتقدند که او شباهت زیادی به برادرش [[لوراس تایرل|لوراس]] دارد.{{رف|یش|6}} مارجری توسط [[جیمی لنیستر|جیمی]] نیز زیبا توصیف شده است.{{رف|ضبک|8}} سرسی باور دارد که مارجری به اندازه ی کافی زیبا است اما او همچنین معتقد است که تمامی دختران جوان در این سن زیبا هستند. سرسی فکر می کند که تنها یک احمق مدعی می شود که مارجری از او زیبا تر است.{{رف|ضبک|12}} مارجری یک زن جوان زیرک و داناست و هوش زیادی در سیاست دارد و تحت حمایت مادربزرگ حیله گرش بانو [[اولنا ردواین]] (Olenna Redwyne) قرار دارد. مارجری شانزده ساله است.{{رف|ضبک|ضمیمه}}<br />
<br />
== ارجاعات در کتاب ==<br />
<br />
=== بازی تاج و تخت ===<br />
<br />
[[رنلی براتیون]]، (Renly Baratheon) [[ادارد استارک]] را به کناری می کشد و به او قابآویز کوچک و زرنشانی را نشان می دهد. در داخل قاب آویز، تصویر مینیاتوری بی نظیری به سبک میریشی از دختری جوان با چشمان آهویی و موهای قهوهای بود. رنلی می خواست بداند آیا آن دختر کسی را به خاطر او می آورد و وقتی ند به جای جواب فقط شانه بالا انداخته بود، او ناامید شده و اعتراف کرده بود که دخترک خواهر سر [[لوراس تایرل]]، مارجری، بود، اما بعضی ها می گفتند که شبیه [[لیانا استارک|لیانا]] است. ند به او گفت که این دختر اصلاً شبیه لیانا نیست.{{رف|بتت|27}} ند معتقد بود که رنلی بسیار شبیه رابرت جوان است و باور دارد که عاشق دختری شبیه لیانا شده است. اما درعوض به نظر می رسد که این تنها یک توطئه از طرف [[خاندان تایرل|تایرل ها]] برای کنار زدن ملکه [[سرسی لنیستر|سرسی]] و نزدیک کردن مارجری به رابرت به عنوان فردی شبیه لیانا بوده است. سپس در [[تورنومنت دست]] (tourney of the Hand) رابرت به ند می گوید که رنلی دربارهی خواهر سر لوراس به او گفته است که دوشیزهای چهارده ساله و به اندازهی سحر زیبا و دوست داشتنی است.{{رف|بتت|30}}<br />
<br />
=== نزاع شاهان ===<br />
[[پرونده:Renly_Margaery.jpg|بندانگشتی|راست|300px|مارجری تایرل و [[رنلی براتیون]] اثر Amok ©]]<br />
مارجری تایرل به ازدواج [[رنلی براتیون]] در میآبد تا به این طریق [[خاندان تایرل]] به طور کامل از ادعای رنلی نسبت به تاج و تخت [[وستروس]] حمایت کند.{{رف|بتت|69}} مارجری با رنلی به [[بیتر بریج]] (Bitterbridge) می رود، در آن جا، آنها با بانو [[کتلین تالی]] (Catelyn Tully) ملاقات می کنند. پس از مرگ رنلی، در عوض ازدواج مارجری با [[جافری براتیون|جافری اول]] (Joffrey I)، [[خاندان تایرل]] با [[خاندان لنیستر]] متحد می شود.<br />
<br />
=== یورش شمشیرها ===<br />
[[پرونده:CarrieBest MT.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|مارجری تایرل اثر CarrieBest]]<br />
مارجری برای ازدواج با پادشاه [[جافری براتیون|جافری]] به [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) می آید و تعداد زیادی از بانوان ریچ نیز او را همراهی می کنند. تعداد زیادی از این بانوان خویشاوندان مارجری یا همسران پرچمداران پدرش هستند و بقیه بانوان همراه اویند. از جمله این افراد می توان به: [[آلا تایرل|آلا]] (Alla)، [[الینور تایرل|الینور]] (Elinor) و [[مگا تایرل]] (Megga)، بانو [[آلیسان بالور]] (Alysanne Bulwer)، بانو [[آلیس گریسفورد]] (Alyce Graceford)، بانو [[تینا مری ودر]] (Taena Merryweather)، [[مردیت کرین]] (Meredyth Crane) و سپتا [[نیستریکا]] (Nysterica) اشاره کرد.{{رف|ضبک|ضمیمه}}<br />
<br />
هنگام ورود مارجری به پایتخت، مردم عادی با هلهله و شادی به استقبال او می روند. زیرا مردان تایرلی پیش از رسیدن او واگنهایی از غذا را با نام او بین مردم گرسنهی شهر پخش کرده بودند و به همین سبب، مردم، مارجری را بسیار دوست می دارند. مارجری و خانوادهاش با [[سانسا استارک]] شام خورده و حقیقت را دربارهی ذات [[جافری براتیون|جافری]] دریافتند. مارجری با سانسا با مهربانی رفتار کرد. {{رف|یش|61}} آنان برنامه داشتند که سانسا را به ازدواج [[ویلاس تایرل]] (Willas Tyrell) دربیاورند اما [[خاندان لنیستر|لنیسترها]] متوجه این نقشهی آنان شدند و به همین دلیل لرد [[تایوین لنیستر|تایوین]] سانسا را به ازدواج [[تیریون لنیستر]] در آورد. مارجری در جشن عروسی سانسا حضور داشت و برای او دلسوزی کرد.<br />
<br />
مارجری در [[سپت اعظم بیلور]] (Great Sept of Baelor) با جافری ازدواج کرد. با این حال، پادشاه در جشن عروسی مسموم شده و می میرد. مشخص شده است که مادربزرگ مارجری، بانو اولنا، جافری را مسموم کرده است.<br />
<br />
=== ضیافتی برای کلاغ ها ===<br />
پس از مراسم تشییع جنازه ی [[لرد تایوین لنیستر]]، مارجری دوباره ازدواج کرد. این بار او با برادر کوچکتر جافری، [[تامن براتیون|تامن]]، که پس از مرگ جافری تاج گذاری کرده بود ازدواج کرد. <br />
<br />
[[سرسی لنیستر]] قصد دارد که با توطئه بر علیه [[خاندان تایرل|تایرل ها]]، تمامی مقامها و قدرت آنها در پایتخت را از آن ها بگیرد. از جمله جایگاه و مقام مارجری و برادرش سر [[لوراس تایرل|لوراس]]. در همین راستا، سرسی دوشیزه بودن مارجری را زیر سؤال می برد. از آنجایی که رنلی همجنسگرا بوده و جافری قبل از مراسم شب اول ازدواجش مرده است، این ادعا ممکن است درست یا نادرست باشد. سرسی [[اسنی کتل بلک]] (Osney Kettleblack) را مأمور می کند که مارجری را اغوا کند. <br />
<br />
مارجری به عنوان ملکهی تامن بسیار مورد علاقهی مردم عادی است. او همراه با همراهانش از بازارهای محلی دیدار می کند و میوههای تازه، نان و ماهی خریده و به خیاطهای محلی لباس سفارش می دهد. او با این کارهایش باعث می شود که کمک های مالی بسیاری به مردم عادی شود.<br />
<br />
مارجری پیشنهاد می دهد که تامن در بین افراد و لشکریانش رفته و در جلسات شورا شرکت کند تا به این صورت تبدیل به شاه بهتری شود. تمامی این پیشنهادات توسط سرسی رد می شود. پس از آن، مارجری تهدید نظامی ایجاد شده توسط [[آهن زادگان]] را جدی می داند. <br />
<br />
سرسی مارجری را متهم به زنا و خیانت می کند. او متهم به هم بستری با:{{رف|ضبک|39}}<br />
* [[اسنی کتل بلک]] (Osney Kettleblack)<br />
* [[جالابار زو]] (Jalabhar Xho)<br />
* [[بایارد نورکراس]] (Bayard Norcross)<br />
* سر [[تالاد]] بلند قد (Tallad the Tall)<br />
* [[هیو کلیفتون]] (Hugh Clifton) <br />
* [[همیش چنگ نواز]] (Hamish the Harper)<br />
* [[لمبرت ترنبری]] (Lambert Turnberry)<br />
* [[مارک مولندر]] (Mark Mullendore)<br />
* [[خواننده آبی]] (The Blue Bard)<br />
می شود.<br />
<br />
مارجری توسط مذهب دستگیر و به زندان انداخته می شود. سپتون اعظم نسبت به اعترافات متهمان مشکوک است زیرا باور دارد که این اتهام نقشهای از جانب مادر پادشاه تامن برای کنار زدن ملکهی جوان و گرفتن جایگاهش از او و یا حتی مرگ او است. به همین دلیل او یکی از شاهدان اصلی سرسی، [[اسنی کتل بلک]]، را شکنجه داد تا حقیقت را بگوید، اسنی نیز به همه چیز اعتراف کرد. به همین سبب سرسی نیز خیلی زود به شرایط اسفناکی که برای مارجری درست کرده بود دچار شد.<br />
<br />
=== رقص اژدهایان ===<br />
{{اسپویلر|به علت عدم وجود شواهد محکم علیه مارجری آنان او را به پرچمدار میس، [[رندیل تارلی]] (Randyll Tarly)، تحویل داده بودند، کسی که همراه با سپاهیانش زودتر به پایتخت رسیده بود. آزادی آنان مشروط به سوگند مقدس تارلی مبنی بر بازگرداندن آنان برای محاکمه می باشد. مارجری محاکمه توسط قضات مذهب را به جای [[محاکمه از طریق مبارزه]] انتخاب کرد.}}<br />
<br />
== نقل قول های مارجری ==<br />
<br />
<br />
{{اسپویلر|{{نقل قول|علیاحضرت، این [[حمله به جزایر سپر|عمل]] باید به شدت پاسخ داده شود!{{رف|ضبک|32}}|مارجری به [[سرسی لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|او هرگز همسری نخواهد داشت که تو از او نفرت نداشته باشی.{{رف|ضبک|43}}|[[مارجری تایرل]] به [[سرسی]]}}}}<br />
<br />
== نقل قول هایی درباره ی مارجری ==<br />
[[پرونده:Margaery tyrell by daenerys mod-d4dmzt8.jpg |بندانگشتی|چپ|300px|مارجری تایرل اثر Elia Fernandez]]<br />
{{نقل قول|'''استنیس:''' هردومون می دونیم که این ازدواج تو خیلی مسخرس. تا یه سال پیش می خواستی دختره رو یکی از فا*حشه های رابرت کنی!{{سخ}}'''رنلی:'''تا یه سال پیش می خواستم دختره رو ملکه ی رابرت کنم!{{رف|نش|31}}|[[استنیس براتیون]] به [[رنلی براتیون]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|مارجری متفاوت بود، اگرچه به اندازه کافی شیرین و مهربونه اما هنوزم کمی از ذات [[اولنا تایرل|مادربزرگش]] رو تو خودش داره.|[[سانسا استارک]]}}<br />
<br />
{{اسپویلر|{{نقل قول|دختره همونقدر که خوشگله باهوش هم هست.{{رف|ضبک|8}}|[[جیمی لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول| [[کوان لنیستر|او]] این رو می خواد. او و گنجشک اعظم. و شکی ندارم که رز کوچولو. من گناه کردم و باید تاوان بدهم. باید ننگم را جلوی تمام گداهای شهر رژه بدهم. اون ها فکر می کنند که این کار غرورم رو می شکنه، این کار باعث پایان من می شه، ولی اون ها اشتباه می کنند.{{رف|ربا|65}}|[[سرسی لنیستر]]}}}}<br />
<br />
== خانواده ==<br />
{{شجره نامه تایرل}}<br />
<br />
== منابع ==<br />
{{منابع|2}}<br />
{{الگو:همسران پادشاهان وستروس}}<br />
[[رده:خاندان تایرل]][[رده:شخصیت های ریچ]][[رده:زنان اشرافی]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%85%DB%8C%D8%B3_%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%84&diff=14193
میس تایرل
2014-09-23T09:22:02Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت = [[پرونده:House_Tyrell.PNG|50px|راست]] میس تایرل [[پرونده:House_Tyrell.PNG|50px|چپ]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Mace_Tyrell.jpg|300px|متن عنوان]]<br />
| توضیح_عکس = میس تایرل اثر Amoka©<br />
| القاب =لرد پخمه{{سخ}}گل چاق{{سخ}}لرد ماهی بادکنکی<br />
| عنوان =[[محافظ جنوب]]{{سخ}}مدافع سرحدات{{سخ}}فرمانده ارشد ریچ{{سخ}}لرد هایگاردن{{سخ}}[[ارباب کشتی ها]]{{اسپویلر|[[دست پادشاه]]}}<br />
| خاندان = [[خاندان تایرل]]<br />
| نژاد =<br />
| فرهنگ =<br />
|همسر = [[آلری های تاور]]<br />
| محل_تولد = [[هایگاردن]]<br />
| تاریخ_تولد ={{تاریخ|256}}<br />
| محل_مرگ =<br />
| تاریخ_مرگ =<br />
|کتابها =[[بازی تاج و تخت]] (اشاره شد){{سخ}}[[نزاع شاهان]] (حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیر ها]] (حضور دارد){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]] (حضور دارد){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]] (حضور دارد)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر = Roger Ashton-Griffiths<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
[[پرونده:Eeba-ism_Olenna_Redwynepufffish.jpg|بندانگشتی|چپ|350px|تصور اینکه روزی نوه اش باسنش را رو تخت آهنین بزاره باعث میشه میس باد بکنه مثل ... حالا تو چی صداش می کنی؟ - اثر Eeba-ism ©]]<br />
لرد میس تایرل، لرد [[های گاردن]] (Highgarden)، مدافع سرحدات (Defender of the Marches)، فرمانده ارشد [[ریچ]] (High Marshal of the Reach) و [[محافظ جنوب]] (Warden of the South) می باشد.<br />
<br />
==شخصیت و ظاهر==<br />
<br />
او مردی خوشتیپ است که زمانی دارای ظاهری مصمم و قدرتمند بود، اما مدت هاست که او شروع به چاق شدن کرده است.{{رف|نش|65}} او دارای موهای مجعد قهوه ای رنگ به همراه یک ریش مثلثی شکل است که در میان آن تار موهای سفید رنگ نمایان است.{{رف|یش|19}}<br />
<br />
او پیش از موعد انتظار رو به پیری قدم گذاشته است و فردی ملال انگیز است که فاقد هوش سیاسی می باشد. تنها دست آورد نظامی مهم او [[محاصره استورمز اند]] (Siege of Storm's End) بوده است. اگر چه که او تلاش می کند از [[نبرد آشفورد]] (Battle of Ashford) به عنوان شاهدی برای زیرکی استراتژیکی اش استفاده کند، در واقع او سهم کوچکی در آن نبرد داشت و جلوداران سپاه اش به فرمانده ای، [[رندیل تارلی]] (Randyll Tarly)، قبل از رسیدن او نیرو های اصلی به کار نبرد پایان داده بودند.<br />
<br />
==وقایع اخیر==<br />
===نزاع شاهان===<br />
<br />
میس همیشه رویای این را داشت که دخترش ملکه بشود. زمانی که [[رنلی براتیون]] (Renly Baratheon) و [[لوراس تایرل]] (Loras Tyrell) برنامه ی شان برای به سلطنت رسانیدن رنلی را مطرح کردند او از [[رنلی براتیون|رنلی]] حمایت کرد، دخترش [[مارجری تایرل]] (Margaery Tyrell) را به ازدواج او در آورد و خودش نیز به عنوان [[دست پادشاه]] (Hand of the King) برای [[رنلی براتیون|پادشاه رنلی اول]] منصوب شد. در هر صورت، [[رنلی براتیون|رنلی]] در [[استورمز اند]] (Storm's End) پیش از به پایان رساندن ازدواجش کشته شد. میس در قدم بعدی اش همراه با پسران و سپاهیانش به سمت [[بیتر بریج]] (Bitterbridge) حرکت می کند. در آنجا آنان به [[پتایر بیلیش]] (Petyr Baelish) ملحق می شوند، کسی که به او پیشنهاد اتحاد با پادشاه [[جافری براتیون]] (Joffrey Baratheon) و [[خاندان لنیستر]] (House Lannister) را داده بود. آنان به سپاهیان [[تایوین]] (Tywin) ملحق می شوند و برای دفاع از [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing)، به سپاهیان [[استنیس]] (Stannis) در [[نبرد بلک واتر]] (Battle of the Blackwater) حمله می کنند; در طول نبرد او فرماندهی جناح چپ را به عهده داشت.{{رف|نش|62}} پس از نبرد او جایگاهی را در [[شورای کوچک]] (Small council) به عنوان [[ارباب کشتی ها]] (Master of Ships) به عهده می گیرد.{{رف|نش|65}}<br />
<br />
===یورش شمشیر ها===<br />
<br />
پس از [[نبرد بلک واتر]] (Battle of the Blackwater)، لرد های فاتح شروع به تقسیم غنایم می کنند، میس تایرل زمین های [[خاندان فلورنت]] (House Florent) را برای پسر دومش، [[گارلان تایرل]] (Garlan Tyrell)، بر می دارد.{{رف|یش|ضمیمه}}<br />
<br />
میس تایرل یکی از سه قاضی دادگاه [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) برای اتهام قتل [[جافری براتیون|پادشاه جافری]] (King Joffrey) می شود. میس می خواهد [[تیریون]] متهم شود، چرا که دخترش نیز از همان جامی نوشیده بود که در آن زهر ریخته بودند تا [[جافری براتیون|جافری]] را بکشند. میس نمی داند که در حقیقت این مادرش [[اولنا تایرل]] (Olenna Tyrell) بوده که [[جافری براتیون|جافری]] را مسموم کرده است.<br />
<br />
===ضیافتی برای کلاغ ها===<br />
<br />
او توسط ملکه نایب السلطنه [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) تحریک می شود تا [[استورمز اند]] (Storm's End) را تسخیر کند، نقشه ملکه این بود که او را از [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) خارج کند. با رفتن میس، [[سرسی]] شروع به توطئه علیه [[مارجری تایرل|مارجری]] (Margaery) می کند. اتهامات فساد دوجانبه منجر به حبس هر دو [[سرسی]] و [[مارجری تایرل|مارجری]] توسط [[مذهب هفت]] (Faith of the Seven) می شود. هنگامی که میس این اخبار را دریافت می کند محاصره را رها می کند و همراه با سپاهش به [[بارانداز پادشاه]] باز می گردد.<br />
<br />
===رقصی با اژدهایان===<br />
<br />
{{اسپویلر|میس برای یافتن [[مارجری تایرل|مارجری]] (Margaery) و عمو زاده اش به [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) می آید و آنان را در حالی می یابد که آزاد گشته اند. به علت عدم وجود شواهد محکم علیه [[مارجری تایرل|مارجری]] آنان او را به پرچمدار میس، [[رندیل تارلی]] (Randyll Tarly)، تحویل داده بودند، کسی که همراه با سپاهیانش زودتر به پایتخت رسیده بود. آزادی آنان مشروط به سوگند مقدس [[رندیل تارلی|تارلی]] مبنی بر بازگرداندن آنان برای محاکمه می باشد. [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) از مقام نایب السلطنه خلع می شود و [[کوان لنیستر]] (Kevan Lannister) در حالی به شهر می رسد که به عنوان نایب السلطنه شاه [[تامن براتیون|تامن]] انتخاب شده است.<br />
<br />
پس از اتهامات [[سرسی]]] به [[مارجری تایرل|مارجری]]، برای جلب رضایت [[خاندان تایرل]] (House Tyrell)، [[کوان لنیستر|کوان]] امتیازات متعددی به میس می دهد. او میس تایرل را به عنوان [[دست پادشاه]] (Hand of the King) انتخاب می کند مقامی که از زمان مرگ [[تایوین]] (Tywin) چشم میس به دنبال آن بود. [[کوان لنیستر|کوان]] همچنین جایگاه هایی را به دو تن از پرچمداران میس در [[شورای کوچک]] می دهد. با وجود خطرات متعددی که تخت آهنین با آن رو به رو است میس از حرکت دادن سپاهش تا قبل از تبرئه دخترش امتناع می ورزد. [[کوان لنیستر|کوان]] به طور فزاینده ای از زیاده خواهی های آشکارای میس در رنجش است. او صد مرد از [[ریچ]] (Reach) را به نگهبانان شهر اضافه می کند و برنامه دارد تا [[برج دست]]ی (Tower of the Hand) دو برابر اندازه ی قبلی اش بسازد.}}<br />
<br />
==نقل قول های میس==<br />
<br />
{{نقل قول|آیا چیزی به بی معنی ایِ پادشاه بدون پادشاهی وجود داره؟ نه، این ساده است. [[راب استارک|پسرِ]] باید [[سرزمین های رودخانه]] رو رها کنه و یکبار دیگه با نیرو های [[روس بولتون]] متحد بشه و با تمام قدرتش در برابر [[موت کالین]] وارد عمل بشه. این کاریه که اگر من بودم انجام می دادم.{{رف|یش|19}}}}<br />
<br />
==نقل قول هایی در مورد میس==<br />
<br />
{{نقل قول|این یکی اشتهای شگفت آوری داره.{{رف|یش|19}}|[[تیریون لنیستر]]}}<br />
<br />
{{اسپویلر|{{نقل قول|نشان او باید یک مرد چاق نشسته بر روی یک الاغ باشد.{{رف|ضبک|24}}|[[سرسی لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|بیشتر بهش میدم، بیشتر از چیزی که می خواد.{{رف|ربا|موخره}}|[[کوان لنیستر]]}}}}<br />
<br />
==خانواده==<br />
{{شجره نامه تایرل}}==منابع==<br />
{{منابع|1}}<br />
<br />
[[en:Mace Tyrell]]<br />
<br />
[[رده:نجیب زادگان]][[رده:شخصیت های ریچ]][[رده:خاندان تایرل]][[رده:اعضای شورای کوچک]][[رده:محافظ]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7%D9%86_%D9%86%DA%AF%D9%87%D8%A8%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86_%D8%B4%D8%A8&diff=14192
الگو:فرماندهان نگهبانان شب
2014-09-23T09:18:13Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{Navbox<br />
| name = فرماندهان نگهبانان شب<br />
| state = {{{state|}}}<br />
| title = [[فرمانده نگهبانان شب|فرماندهان نگهبانان شب]]<br />
| groupstyle = width:80px; background-color:#ddd; white-space:nowrap; text-align: right;<br />
| style = text-align:right;<br />
| list1 = [[شاه شب]] (حدود 8000 سال قبل) · [[رانسل های تاور]] · [[رودریک فلینت]] · [[اوسریک استارک]] (حدود 700 سال قبل) · [[مارک رانکنفل]] · [[تریستان ماد]] · [[رابین هیل]] · [[اوربرت کسول]] · [[جک ماسگود]] (حدود سال 184) · [[بریندن ریورز]] (233 تا 283) · [[کورگیل]](حدود 283 تا 289) · [[جور مورمونت]] (حدود 289 تا 299) · [[جان اسنو]] (300-)·<br />
}}<noinclude><br />
[[رده:جداول دسترسی سریع]]</noinclude></div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86_%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B3&diff=14191
الگو:شاهان وستروس
2014-09-23T09:17:10Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{Navbox<br />
| name = شاهان وستروس<br />
| state = {{{state|}}}<br />
| title = شاهان [[وستروس]]<br />
| style = text-align:left;<br />
| groupstyle = width:100px; background-color:#ddd; white-space:nowrap; text-align: right;<br />
<br />
| group1 = [[خاندان تارگرین|تارگرینها]] <br />
| list1 = <br />
{{Navbox subgroup<br />
|groupstyle = background-color:#eee; white-space:nowrap; text-align: right;<br />
|evenodd = swap<br />
<br />
<br />
Yy|group1 = صاحبان [[تخت آهنین]]<br />
|list1 = [[اگان تارگرین اول|اگان اول]] (1 تا 37)· [[اینیس تارگرین اول|اینیس اول]] (37 تا 42)· [[میگور تارگرین اول|میگور اول]] (42 تا 48)· [[جیهیریس تارگرین اول|جیهیریس اول]] (48 تا 103)·[[ویسریس تارگرین اول|ویسریس اول]] (103 تا 129)· [[اگان تارگرین دوم|اگان دوم]] (129 تا 131)·[[اگان تارگرین سوم|اگان سوم]] (131 تا 157)· [[دیرون تارگرین اول|دیرون اول]] (157 تا 161)· [[بیلور تارگرین اول|بیلور اول]] (161 تا 171)· [[ویسریس تارگرین دوم|ویسریس دوم]] (171 تا 172)· [[اگان تارگرین چهارم|اگان چهارم]] (172 تا 184)· [[دیرون تارگرین دوم|دیرون دوم]] (184 تا 209)· [[ایریس تارگرین اول|ایریس اول]] (209 تا 221)· [[میکار تارگرین اول|میکار اول]] (221 تا 233)· [[اگان تارگرین پنجم|اگان پنجم]] (233 تا 259)· [[جیهیریس تارگرین دوم|جیهیریس دوم]] (259 تا 262)·[[ایریس تارگرین دوم|ایریس دوم]] (262 تا 283)<br />
|group2 = شاهان رقیب و مدعیان<br />
|list2 = [[رینیرا تارگرین|رینیرا اول]] (c. 129 تا 131)· [[ویسریس تارگرین|ویسریس سوم]] (283 تا 298)· [[دنریس تارگرین|دنریس اول]] (298-)· {{اسپویلر|[[اگان تارگرین|اگان ششم]] (300-)}}<br />
| group3 = [[مدعیان بلک فایر]]<br />
| list3 = [[دیمون بلک فایر|دیمون اول]] (195 تا 196)· [[دیمون بلک فایر دوم|دیمون دوم]] (196 تا پس از 212)· [[میلیس بلک فایر|میلیس]] (نامشخص تا حدود 259)·<br />
}}<br />
| group2 = [[خاندان براتیون از بارانداز پادشاه|براتیونها]]<br />
| list2 = <br />
{{Navbox subgroup<br />
|groupstyle = background-color:#eee; white-space:nowrap; text-align: right;<br />
|evenodd = swap<br />
|group1 = صاحبان [[تخت آهنین]]<br />
|list1 = [[رابرت براتیون|رابرت اول]] (283 تا 298)· [[جافری براتیون|جافری اول]] (298 تا 300)·[[تامن براتیون|تامن اول]] (300-)<br />
|group2= شاهان رقیب و مدعیان<br />
|list2= [[استنیس براتیون|استنیس اول]] (298-)· [[رنلی براتیون|رنلی اول]] (298 تا 299)<br />
}}<br />
| group3 =جنبشهای مستقل<br />
| list3 = <br />
{{Navbox subgroup<br />
|groupstyle = background-color:#eee; white-space:nowrap; text-align: right;<br />
|evenodd = swap<br />
|group1 =[[خاندان گریجوی|گریجویها]]، [[پادشاه جزایر آهن|پادشاهان جزایر آهن]]<br />
|list1 = [[بیلون گریجوی|بیلون نهم]] (289 و (298 تا 299)، [[یورون گریجوی|یورون سوم]] (300-)}}<br />
|group2= [[خاندان استارک|استارکها]]، [[پادشاه شمال|پادشاهان شمال]]<br />
|list2= [[راب استارک|راب اول]] (298 تا 299)<br />
}}<br />
}}<br />
<noinclude>[[رده:جداول دسترسی سریع]]</noinclude></div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%86%DB%8C%D8%B3_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%88%D9%86&diff=14188
استنیس براتیون
2014-09-22T18:54:26Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات شاه<br />
| نام_شاه = [[پرونده:خاندان Baratheon.PNG|راست|50px]] استنیس براتیون [[پرونده:S_Baratheon_DS.png|چپ|50px]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Stannis_Baratheon.jpg|300px]]<br />
| توضیح_تصویر = استنیس براتیون اثر Amoka<br />
| دوران_حکومت = <br />
| تاجگذاری = 298AL<br />
| سایر_عناوین = ارباب کشتی ها (سابقا){{سخ}}لرد [[دراگون استون]]{{سخ}}لرد پارامونت [[سرزمین های طوفان]]{{سخ}}شاه [[وستروس]]<br />
| القاب = شاه دریای باریک{{سخ}}{شاه روی دیوار<br />
| نام_کامل =شاه استنیس براتیون اولین با نام او<br />
| شاه_قبلی = [[رابرت براتیون]]<br />
| شاه_بعدی = <br />
| وارث = [[شیرین براتیون]]<br />
| ملکه = [[سلیس فلورنت]]<br />
| شوهر = <br />
| همسر =<br />
| فرزندان = [[شیرین براتیون]]<br />
| خاندان_سلطنتی = [[خاندان براتیون از دراگون استون]]<br />
| پدر = [[استفن براتیون]]<br />
| مادر = [[کاسانا استرمونت]]<br />
| تاریخ_تولد = 265AL<br />
| محل_تولد = [[استورمز اند]]<br />
| تاریخ_مرگ =<br />
| محل_مرگ =<br />
| تاریخ_دفن =<br />
| محل_دفن =<br />
| فرهنگ =<br />
| نشان = <br />
| کتابها =بازی تاج و تخت(حضور دارد){{سخ}}نزاع شاهان(حضور دارد){{سخ}}یورش شمشیر ها(حضور دارد){{سخ}}ضیافتی برای کلاغ ها(حضور دارد){{سخ}}رقصی با اژدهایان(حضور دارد){{سخ}}بادهای زمستان (حضور دارد)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر = [[استیفن دیلین]]<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
'''استنیس براتیون''' (Stannis Baratheon) لرد [[دراگون استون]] (Dragon Stone) است. و بین دو برادر جوان تر شاه [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon)،استنیس از [[رنلی براتیون]] (Renly Baratheon) بزرگ تر است. استنیس به عنوان [[ارباب کشتی ها]] (Master of Ships) در [[شورای کوچک]] (Small Counsil) [[رابرت براتیون|رابرت]] خدمت می کرد. پدر و مادر او لرد [[استفن براتیون]] (Steffon Baratheon) و [[کاسانا استرمونت]] (Cassana Estermont) بودند. در سریال تلویزیونی نقش استنیس را استفن دیلان بازی می کند.<br />
<br />
==شخصیت و ظاهر==<br />
<br />
استنیس همانند دو برادرش [[رابرت براتیون|رابرت]] و [[رنلی براتیون|رنلی]]، مردی درشت هیکل، بلند، چهار شانه و نیرومند است. با این وجود استنیس فردی غیر جذاب توصیف شده که فاقد خوش قیافگی رنلی و رابرت در دوران جوانی اش است. استنیس چشمان آبی تیره دارد. تنها در حاشیه ی سرش موهایی سیاه چون "سایه ای از یک تاج" قرار دارند، با ریش کم پشتی که چانه ی بزرگش را می پوشاند. چهره ی استنیس دارای نوعی سفتی چون چرم استنیس گونه ای گود افتاده و لبانی باریک و رنگ پریده دارد.<br />
<br />
استنیس مردی جدی، سر سخت و نا بخشنده است با دیدگاهی انعطلف ناپذیر در مورد وظیفه و عدالت. او نه ریاکار و نه چاپلوس است، و از بی اعتنایی های هم واقعی و هم توهمی در آزار است. او مداوما دندان هایش را می خاید.{{رف|نش|مقدمه}} استنیس فرمانده، دریانورد و جنگجوی بزرگی است، با این وجود شخصیتش مانع آن می شود که تبدیل به یک رهبر بزرگ شود. هر چند به او احترام می گذارند و از او می ترسند، با این وجود استنیس دوست داشته نمی شود و اشراف و مردم عادی علاقه و محبتی به او ندارند.<br />
<br />
استنیس رابطه ای سرد با همسرش ملکه [[سلیس فلورنت|سلیس]] (Selyse) از [[خاندان فلورنت]] (House Florent) دارد. آن ها دختری کوچک و غمگین به نام [[شیرین براتیون|شیرین]] (Shireen) دارند که علامت بیماری [[گری اسکیل]] (Grey Scale) بر صورتش سایه افکنده است. [[داووس سی ورث]] (Davos Seaworth) از وفادارترین خدمتکاران استنیس است.<br />
<br />
==تاریخ==<br />
<br />
[[پرونده:Stannis_by_Giliberti.jpg|چپ|بندانگشتی|300px|استنیس اثر Giliberti]]<br />
<br />
استنیس فرزند دوم [[کاسانا استرمونت]] و [[استفن براتیون]] است، جوان تر از [[رابرت براتیون]] و مسن از [[رنلی براتیون]]. پدر و مادرش در زمانی که او سیزده ساله بود از دست رفتند و همان روز ایمانش به [[مذهب هفت|مذهب]] را از دست داد. او سوگند خورد خدایانی را که این قدر بی رحمند که پدر و مادرش را آن گونه از او می گیرند، هرگز پرستش نخواهد کرد.{{رف|نش|10}} حتی در جوانی اش استنیس پسری جدی عبوس و سخت توصیف شده است.<br />
<br />
عزم و سرسختی استنیس افسانه ای است و این خصوصیت در هنگام [[قیام رابرت]] (Robert's Rebellion) به کار استنیس آمد. او توانست با موفقیت استورمز اند ،قلعه ی براتیون ها را که تا پایان جنگ در زیر [[محاصره ی استورمز اند|محاصره]] قوای [[میس تایرل]] (Mace Tyrell) بود نگه دارد،{{رف|بتت|27}} و مانع پیروزی یکی از بزرگترین لشکریان وفادار به سلطنت در جبهه ی جنوب شود. قوای او تحت شرایط بسیار ناگواری بود، تا آن که قاچاقی ای به نام [[داووس سی ورث|داووس]] به موقع سر می رسد، و آن ها را از گرسنگی نجات می دهد. محموله ی پیاز او باعث می شود تا آن ها بتوانند قلعه را برای ادامه ی مدت نبرد نگه دارند. بعد از آن که لرد [[ادارد استارک]] (Eddard Stark) سر می رسد و محاصره را برمی دارد، استنیس داووس را به خدمت می گیرد، به او عنوان "شوالیه ی پیاز" (Onion Knight) می دهد و اجازه می دهد نام خانوادگی [[خاندان سی ورث|سی ورث]] را برای خاندانش انتخاب کند. البته با توجه به عدالت تخطی نا پذیر استنیس، او داووس را به علت سال های قاچاقچی گری اش مجازات کرده، سر انگشتان پنج انگشت دست چپ او را قطع می کند. داووس مجازات استنیس را پذیرفته، به شرط آن که استنیس خودش سر انگشتان او را قطع کند.<br />
<br />
پس از رخ دادن [[غارت بارانداز پادشاه]] (Sack of King's Landing)، شاه جدید، [[رابرت براتیون]] استنیس را در راس ناوگانی به سوی [[دراگون استون]] روانه می کند، تا این قلعه را که هنوز به [[خاندان تارگرین|تارگرین ها]] (Targaryen) وفادار است، به چنگ آورد. بعد از پایان این ماموریت رابرت بر خلاف میل استنیس، او را لرد دراگون استون می کند، در عوض استورمز اند ثروتمند تر را به برادر جوان تر [[رنلی براتیون|رنلی]] می دهد که در طی جریان جنگ هیچ کار خاصی نکرده بود. با این وجود رابرت نیازمند یک حاکم قوی در مقر وفاداران شاه دیوانه بود، و از این رو استنیس گزینه ی مناسب تری نسبت به رنلی برای این امر بود.<ref>[http://awoiaf.westeros.org/index.php/A_Song_of_Ice_and_Fire_Campaign_Guide بازی کامپیوتری مجموعه ی یخ و آتش]</ref> ضمن این که این مزیت را داشت که استنیس تنش زا را از خشکی اصلی وستروس خارج می کرد. با توجه به خصوصیاتش، استنیس توانستی حاکمی موثر و کارا در دراگون استون شود.<br />
<br />
استنیس همچنین تحت عنوان ارباب کشتی ها به شورای کوچک رابرت راه یافت.{{رف|بتت|27}} در طی [[قیام گریجوی]] (Greyjoy Rebellion)، استنیس فرمانده ناوگان سلطنتی بود و توانست [[ناوگان آهن]] (Iron Fleet) را به دام اندازد و [[نبرد جزیره ی زیبا|در هم شکند]]. کمی بعد او [[ویک بزرگ]] (Great Wyk) را تحت نام برادرش، رابرت فتح کرد.{{رف|ربا|26}} زمانی که استنیس در پایتخت بود سر [[اکسل فلورنت]] (Axell Florent) را به عنوان قلعه بان دراگون استون می گماشت.<br />
<br />
در شب ازدواج استنیس با [[سلیس فلورنت]] ، رابرت در بستر ازدواج استنیس، دوشیزگی [[دالنا فلورنت]] (Dalena Florent) را برداشت. این رخداد موجب به دنیا آمدن فرزند حرام زاده ای به نام [[ادریک استورم]] (Edric Storm)، تنها حرام زاده ی رسمی رابرت شد. استنیس تاکید داشت که این فرزند حرام زاده لکه ننگی بر خاندان همسرش است و او را به عموی دیگرش [[رنلی براتیون|رنلی]] در استورمز اند سپرد.{{رف|بتت|35}}<br />
<br />
با وجود خدمات بسیار استنیس به برادرش رابرت، رابرت در ازایش به او بی محلی بسیاری کرد. به جای آن که از استنیس به خاطر نگه داشتن استورمز اند تشکر کند، از ادارد استارک که محاصره را برداشت قدر دانی کرد. به جای آن که به خاطر فتح دراگون استون از او ممنون باشد، او را به خاطر فرار [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] (Viserys) و [[دنریس تارگرین]] (Daenerys Targaryen) سرزنش کرد. در حالی که آن ها خیلی پیش از رسیدن ناوگان تازه تاسیس استنیس از [[دراگون استون]] فرار کرده بودند.{{رف|نش|مقدمه}} طبلق نظر سرسی رابرت [[دراگون استون]] را برای بی اعتنایی به استنیس به او داد.{{رف|نش|25}} استنیس به [[جان ارن]] (Jon Arryn)، [[دست پادشاه]] (Hand of the King) کمک کرد تا مملکت را اداره کند، اما هیچ تشکر و قدر دانی ای از رابرت که وقتش را با شکار و مستی و فاحشه بازی می گذراند، دریافت نکرد. استنیس هیچ گاه در ملا عام از این موضوع شکایت نکرد، زیرا خدمت بدون انتظار جایزه نیازمند استنیس در آن موقعیت بود.<br />
<br />
کمی پیش از اتفاقات [[بازی تاج و تخت]] (Game of Thrones)، استنیس شک کرد که فرزندان ملکه [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) فرزندان حقیقی رابرت نیستند. او شکش را با [[جان ارن]] در میان گذاشت، و آن ها با هم مساله را پی گیری کردند. او این مساله را ا رابرت مطرح نکرد، زیرا می دانست رابرت به ادعای او وقعی نخواهد نهاد. چون رابرت علاقه ای به استنیس نداشت، ممکن بود تصور کند او تلاش دارد خود را وارث رابرت جا بزند. با این وجود استنیس می دانست که رابرت به ادعای جان ارن توجه خواهد کرد. آن ها چندین فرزند [[حرام زادگی|حرام زاده ی]] رابرت را در پایتخت ملاقات کردند، و استنیس به این نکته اشاره کرد که تمامی آن ها موهایی سیاه دارند و همگی شبیه رابرت هستند. جان کتاب [[دودمان و پیشینه ی خاندان های بزرگ هفت پادشاهی]] (The Lineages and Histories of the Great Houses of the Seven Kingdoms) را مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که ادعای استنیس صحیح است. هر گاه که یک براتیون صاحب فرزندی شده، فرزند صاحب موهای سیاه بوده است، حتی اگر والد یا والده ی دیگر، لنیستری مو طلایی بوده است.<br />
<br />
زمانی که جان دانست که فرزندان سرسی فرزندان رابرت نیستند، برنامه ی آن را ریخت که فرزندش [[رابرت ارن]] (Robert Arryn) را به عنوان وارد، به دراگون استون نزد استنیس بفرستد. با این وجود قبل از آن که بتواند هر گونه اقدامی کند مسموم می شود.<br />
<br />
==اتفاقت اخیر==<br />
<br />
===بازی تاج و تخت ===<br />
<br />
[[پرونده:Stannis_Baratheon_by_henning.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|استنیس اثر henning]]<br />
<br />
بعد از مرگ [[جان ارن]]، استنیس به [[دراگون استون]] گریخت تا نیرو جمع آوری کند و برای قدم های بعد خود برنامه بریزد.{{رف|بتت|20}} [[ادارد استارک]] که از نبود استنیس در دربار شگفت زده شده بود، گمان می برد علت آن اطلاع یافتن استنیس از طریقه ی مرگ [[جان ارن]] باشد. او خبر نداشت که استنیس از تصمیم رابرت برای انتخاب [[ادارد]] به عنوان [[دست پادشاه|دست جدید پادشاه]] دلسرد شده است. هنگامی که ادارد علت مرگ [[جان ارن]] را واکاوی می کرد، دریافت که استنیس و جان مدت زمان زیادی را در کنار هم سپری می کرده اند. زمانی که دانست استنیس و جان ارن از فاحشه خانه ای در پایتخت دیدار کرده اند، جایی که با خصوصیت پرهیزکاری سخت گیرانه ی استنیس تناقض داشت، او به حقیقت نزدیک تر شد.{{رف|بتت|27}} رابرت بعد از یک شکار گراز مرد، و وارثش [[جافری براتیون]] (Joffrey Baratheon) بر تخت نشست.{{رف|بتت|49}} ادارد به عنوان نایب السلطنه سعی کرد به شاه حقیقی، استنیس کمک کند، ولی بیوه ی رابرت، [[سرسی لنیستر]] پیشدستی کرده و او را به زندان انداخت. جافری پادشاه بچه دستور اعدام ادارد را داد.{{رف|بتت|65}}<br />
<br />
===نزاع شاهان===<br />
<br />
[[پرونده:The_king_in_the_narrow_sea.png|چپ|بندانگشتی|250px|شاه دریای باریک اثر Reneaigner]]<br />
<br />
در [[دراگون استون]]، استنیس عنوان می کند که از آن جا که جافری فرزند حقیقی رابرت نیست، او وارث حقیقی رابرت برای [[تخت آهنین]] (Iron Throne) است. از بعد از مرگ شاه، استنیس سعی می کند تمام قوایی را که می تواند، از لرد های [[دریای باریک]] (Narrow Sea) و مزدوران [[میر|میری]] (Myrish) و [[لایس|لایسنی]] (Lyseni) جمع آورد. با این وجود نیروی او بسیار کم تر از آن است که بتواند لنیستر های [[بارانداز پادشاه]] را به چالش بکشد. به علاوه آن که برادر کوچک ترش، [[رنلی براتیون|رنلی]] با داشتن حمایت [[خاندان تایرل]] (House Tyrell) و لرد های [[سرزمین های طوفان]] (Stormlands) خود را شاه می نامد. استاد [[کرسن]] (Maester Cressen)، [[استاد ها|استاد]] تحت خدمت استنیس معتقد است که او باید با [[راب استارک]] (Rob Stark)، که خود را به تازگی [[شاه شمال]] (King of The North) نامیده بود، یا [[لایسا تالی|لایسا ارن]] (Lysa Arryn) پیمان اتحاد ببندد. اما همسر او، ملکه [[سلیس فلورنت|سلیس]] بر می گوید که استنیس نباید بر سر آن چه حق قانونی اش است، مصالحه نماید.<br />
<br />
[[سلیس فلورنت|سلیس]] زیر نفوذ [[ملیساندر]] (Melisandre) از راهبه های [[رلور|لرد روشنایی]] (Lord of Light)بود. او اعتقاد داشت که استنیس باید به جنوب بادبان بکشد، و پرچم داران [[ریچ]] (The Reach) و [[سرزمین های طوفان]] را به تملک خود در آورد، با این وجود نتوانست استنیس را قانع کند. سلیس از استنیس خواست تا به [[رلور|لرد روشنایی]] ایمان بیاورد. او مدعی شد که ملیساندر در آتش مرگ رنلی را دیده است.{{رف|نش|مقدمه}} استنیس در طلب قدرتی که ملیساندر پیش نهادش را داد، [[مذهب هفت]] (Faith of Seven) را کنار گذاشت و به پیروان [[رلور|لرد روشنایی]] گروید. مجسمه های هفت در [[دراگون استون]] چون قربانی هایی سوختند. ملیساندر ادعا کرد که استنیس [[آزور آهای]] (Azor Ahai) تجدید حیات یافته است، سمبلی مسیحایی در آیین [[رلور]] (R'hllor)، لرد روشنایی. او شمشیری را به استنیس داد که مدعی بود [[لایت برینگر]] (Light Bringer) شمشیر افسانه ای [[آزور آهای]] است. تغییر مذهب استنیس به رلور باعث شد تا مردان استنیس به دو دسته تقسیم شوند، [[مردان شاه]] (King's Men) که ایمان خود را به مذهب هفت حفظ کردند و مردان ملکه (Queen's Men) که پیرو رلور بودند.{{رف|نش|10}}<br />
<br />
در اولین اقدام برای رسیدن به تخت آهنین، استنیس صد ها نامه به لرد های [[هفت پادشاهی]] (Seven Kingdoms) می فرستد، خود را شاه حقیقی وستروس می خواند و مدعی می شود که [[جیمی لنیستر|شاه کش]] (Kingslayer)، سر [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) پدر فرزندان سرسی است و نه رابرت براتیون.{{رف|نش|10}} به جای حمله ی مستقیم به بارانداز پادشاه، استنیس [[استورمزاند]] را زیر م[[حاصره ی استورمز اند (299)|محاصره]] می گیرد، به امید آن که برادر کوچک ترش قوایش را به او ملحق کند. او به رنلی پیش نهاد وراثت و مقامی در شورای کوچک را می دهد. رنلی پیش نهاد را به سخره می گیرد و نزاعی بین دو برادر رخ می دهد. آن ها موافقت می کنند که نیرو هایشان در صبح به جنگ هم بروند. در آن شب [[ملیساندر]] از جادویش استفاده می کند و یک [[سایه ی قاتل|سایه ی متحرک]] (Animated shadow) به دنیا می آورد، و این سایه رنلی را در هنگام سپیده دم می کشد. با این اتفاق اکثر قوای همراه رنلی به استنیس می پیوندند. <br />
<br />
[[پرونده:Stannis_at_dragonstone.jpg|وسط|بندانگشتی|600px|استنیس در حال جمع آوری نیرو هایش در [[دراگون استون]]]]<br />
<br />
یکی از افراد وفادار رنلی که حاضر به تبعیت از استنیس نمی شود، سر [[کورتنی پنروس]] (Cortnay Penrose) ، قلعه بان استورمز اند است. سر [[کورتنی پنروس|کورتنی]] حاضر به تسلیم استورمز اند نمی شود، زیرا از بلایی که ممکن است استنیس سر [[ادریک استورم]]، حرام زاده ی رابرت آورد، می ترسد. او استنیس را به نبرد تن به تن می خواند، که استنیس امتناع می کند. سر [[داووس سی ورث]]، [[ملیساندر]] را به زیر دیوار های قلعه می برد و در آن جا ملیساندر به همان طریقی که رنلی را کشته بود، سر کورتنی را می کشد.<br />
<br />
با تصرف استورمز اند استنیس به بارانداز پادشاه [[نبرد بلک واتر|حمله ور]] می شود. جایی که [[آتش وحشی]] (Wildfire)، یک زنجیر مسدود کننده در ابتدای رودخانه و سایر تجهیزات دفاعی در برابر استنیس ایستادگی می کنند تا آن که با رسیدن قوای متحد [[خاندان لنیستر|لنیستر]] و [[خاندان تایرل|تایرل]]، که شبح رنلی آن ها را فرماندهی می کند استنیس شکست می خورد. البته در حقیقت شبح، سر [[گارلان تایرل]] (Garlan Tyrell) است که با پوشیدن زره رنلی، خود را به شکل او در آورده است.<br />
<br />
===یورش شمشیر ها===<br />
<br />
استنیس بعد از [[نبرد بلک واتر]] (Battle of Blackwater)، با لشکری در هم شکسته به [[دراگون استون]] بر می گردد.{{رف|یش|10}} او دستور زندانی کردن دست خود، [[آلستر فلورنت]] (Alester Florent) را می دهد، که تلاش کرده بود صلحی را با لنیستر ها بر قرار کند و پیشنهاد گروگان دادن [[شیرین براتیون]]، دختر استنیس را به آن ها داده بود.{{رف|یش|25}}<br />
<br />
<br />
[[پرونده:Stannis_and_his_sword.jpg|چپ|بندانگشتی|300px|استنیس و شمشیرش]]<br />
<br />
زمانی که [[داووس سی ورث]] به [[دراگون استون]] بر می گردد، ابتدا به زندان انداخته می شود. سپس استنیس او را به نزد خود فرا می خواند، تا پیشنهاد [[اکسل فلورنت]] را برای حمله به [[جزیره ی پنجه]] (Claw Isle) و در هم شکستن آن، در تلافی تسلیم شدن لرد آن، [[آردریان سلتیگار]] (Ardrian Celtgar) در برابر شاه [[جافری براتیون|جافری]]، بشنود. داووس این نظر را شیطانی خوانده، می گوید مردم عادی جزیره ی پنجه خیانتکار نیستند. استنیس نظر او را تایید کرده [[داووس سی ورث]] را دست پادشاه می کند، زیرا او از معدود افرادی است که شجاعت آن را داشته که به شاهش حقیقت را بگوید، حتی اگر این حقیقت خلاف نظر شاه باشد.{{رف|یش|36}}<br />
<br />
[[ملیساندر]] سه زالو را وارد خون [[ادریک استورم]]، حرام زاده ی رابرت می کند و استنیس با خواندن نام شاهان غاصب [[جافری براتیون]]، [[راب استارک]] و [[بیلون گریجوی |بالون گریجوی]] (Balon Greyjoy) آن ها را در آتش می اندازد. ملیساندر معتقد است که خون ادریک که همخون با شاه سابق است، قدرت های خاصی دارد. کمی بعد هر سه شاه به روش های مختلف می میرند. ملیساندر سپس از استنیس می خواهد تا [[ادریک استورم]] را قربانی کند تا جادویی را که مدعی است از سنگ اژدها بر می خیزاند کامل کند. جادویی که قدرتی برتر به استنیس می دهد. استنیس هر چند در ابتدا مخالفت می کند،{{رف|یش|36}} اما در یک قدمی پذیرش این خواسته است تا آن که داووس قاچاقی پسرک را فراری داده، از استنیس می خواهد به شمال برود و از [[دیوار]] (The Wall) دفاع کند.{{رف|یش|63}}<br />
<br />
استنیس با قوایش به شمال می رود. او [[سلیس فلورنت|سلیس]] و [[شیرین براتیون|شیرین]] را در [[ایست واچ]] (East Watch-by-the-sea) باقی می گذارد و خود در طول دیوار به غرب لشکر می کشد. قوای او درست به موقع می رسد و لشکر [[وحشی ها]]ی (Wildings) [[منس رایدر]] (Mance Ryder) را در [[نبرد کسل بلک]] (Battle of Castle Black) در هم می شکنند.{{رف|یش|73}} او در [[برج پادشاه]] (King's Tower) کسل بلک اقامت می گزیند، تا با وحشی ها مذاکره کند. او به [[جان اسنو]] (Jon Snow)، حرام زاده ی [[ادارد استارک]] پیشنهاد می کند که او را در ازای حمایت از سلطنت استنیس مشروع کرده و به مقام لرد [[وینترفل]] (Winterfell) می رساند.{{رف|یش|76}} با این وجود با رسیدن جان به مقام [[لرد فرمانده نگهبانان شب]] (Lord Commander of the Night's Watch) پیشنهاد استنیس نیز رد می شود.{{رف|یش|79}} استنیس سپس تلاش می کند حمایت شمال را به روش های دیگر به دست آورد.<br />
<br />
===ضیافتی برای کلاغ ها===<br />
<br />
استنیس از دیوار نامه هایی را برای سراسر لرد های شمال می فرستد و از آن ها می خواهد که تحت فرمانش در آیند. تنها جواب او سکوت و مخالفت از جانب برخی از لردهاست، و تنها [[آرنولف کاراستارک]] (Arnulf Karstark) قلعه بان [[کارهولد]] (Karhold) پیش نهاد او را می پذیرد.{{رف|ضبک|5}}{{رف|ربا|3}}<br />
<br />
===رقصی با اژدهایان===<br />
<br />
{{اسپویلر|طبق نظر [[گنجشک اعظم|سپتون اعظم جدید]] استنیس از حقیقت [[مذهب هفت]] روی برگردانده و [[رلور|اهریمن سرخ]] را پرستش می کند، و مذهب دروغین او جایی در هفت پادشاهی ندارد.<br />
<br />
[[پرونده:The_bones_of_winter_by_cj_ludd18-d55080f.png|چپ|بندانگشتی|300px]]<br />
<br />
استنیس [[داووس سی ورث]] را به [[وایت هاربر]] (White Harbor) فرستاده، تا از جانب او با لرد [[وایمن مندرلی]] (Wyman Manderly) مذاکره کند.{{رف|ربا|15}} استنیس از جانب لرد های شمالی مخالفت های بسیاری را شنیده، اگر چه او توانسته بخشی از قوای [[خاندان آمبر]] (House Umber) را به فرماندهی [[مورس آمبر]] (Mors Umber) از آن خود کند. استنیس منس رایدر، [[پادشاه آن سوی دیوار]] (King-Beyond-the-Wall) را به جرم ترک [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) سوزاند.{{رف|ربا|10|صفحه های 134 تا 138}} او سپس به بازماندگان [[مردم آزاد]] (Free Folk) حق انتخاب داد، زانو زدن یا برگشتن به طبیعت وحشی آن سوی دیوار. وحشی ها که از تهدید [[آدرها]] (Others) در آن سوی دیوار وحشت زده بودند، لذا نه نفر از هر ده نفر آن ها حاضر به زانو زدن می شوند.{{رف|ربا|10}} منس رایدر سوخته بر خلاف تصور استنیس در حقیقت [[رتل شرت]] (Rattleshirt) تغییر شکل یافته بود.{{رف|ربا|31|صفحه های 418-419}}<br />
<br />
[[آرنولف کاراستارک]] به استنیس پیشنهاد می دهد تا با به هم پیوستن قوایشان به [[درد فورت]] (Dreadfort)، قلعه ی [[محافظ شمال|محافظ جدید شمال]] (Warden of The North)، روس بولتون حمله کنند. استنیس موافقت می کند و برنامه می ریزد، زمانی که [[رمسی بولتون]] (Ramsay Bolton) با قوایش به جانب [[موت کیلین]] (Moat Cailin) که در اختیار [[آهن زاده|آهن زادگان]] (Ironborn) است، حرکت می کند، حمله را شروع کند. استنیس نمی داند که آرنولف کاراستارک در حقیقت تحت اختیار [[روس بولتون]] است، و خواهان به تله انداختن اوست. با این وجود زمانی که لرد فرمانده [[جان اسنو]] از نقشه خبر دار می شود، به استنیس توصیه می کند که برنامه اش را متوقف کند، زیرا می داند [[درد فورت]] حتی با یک پادگان کوچک چقدر مستحکم است.{{رف|ربا|17}}<br />
<br />
در عوض، استنیس به غرب حرکت می کند تا [[دیپ وود موت]] را از چنگ [[آهن زاده|آهن زادگانی]] که آن را در تصرف دارند، در آورد. جان اسنو به او پیشنهاد می دهد از دل کوهستان بگذرد تا حمایت [[قبایل کوه نشین شمالی|قبایل کوهستان]] (Mountain Clans) از جمله [[خاندان فلینت از کوهستان|فلینت ها]] (Flints)، [[خاندان وول|وول ها]] (Wulls)، [[خاندان نوری|نوری ها]] (Norreys) و [[خاندان لیدل|لیدل ها]] (Liddles) را به دست آورد. قبایل کوهستان عمیقا به [[ادارد استارک]] وفادارند و از دیدار یک شاه خشنود و مغرور خواهند شد. استنیس حمایت بسیاری از روسای قبایل از جمله [[تورگن فلینت|تورگن فلینت پیر]] (Old Torghen Flint) و [[هوگو وول|هوگو وول «سطل گنده»]] (Hugo "Big Bucket" Wull) را جلب کند. با سه هزار نفر جدیدی که به استنیس می پیوندند، او می تواند [[دیپ وود موت]] را [[باز پس گیری دیپ وود موت|باز پس]] بگیرد.{{رف|ربا|26}} استنیس چندین نفر از آهن زادگان، از جمله [[آشا گریجوی]] (Asha Greyjoy) را اسیر می گیرد و [[دیپ وود موت]] را به [[خاندان گلاور]] (House Glover) باز می گرداند. اقدامی که موجب محبوبیت او در شمال می شود و حمایت [[خاندان گلاور|گلاور ها]] و [[خاندان مورمونت]] (House Mormont) را برایش به ارمغان می آورد. همچنین تعدادی از بازماندگان [[غارت وینترفل]] (Sack of Winterfell)، که در [[جنگل گرگ ها]] (Wolfswood) پنهان شده اند به استنیس می پیوندند.{{رف|ربا|35}} او به سمت [[وینترفل]] لشکر می کشد و قوای [[مورس آمبر]] و [[آرنولف کاراستارک]] نیز به او می پیوندد. طوفان شدید سرعت حرکت آن ها را کند می کند.{{رف|ربا|37}}{{رف|ربا|42}} جان که به وسیله [[آلیس کاراستارک]] (Alys Karstark) از خیانت [[آرنولف کاراستارک|آرنولف]] مطلع می شود، پیکی را به جانب استنیس گسیل می کند. در نزدیکی وینترفل، [[مورس آمبر]] [[تیان گریجوی]] (Theon Greyjoy) و «[[جین پول|آریا استارک]]» ("Arya Stark") را که از [[وینترفل]] فرار کرده اند، پیدا کرده به همراه یک بانکدار [[براووس|براووسی]] (Braavosi) که از دیوار به ملاقات استنیس آمده، به جانب او می فرستد.<br />
<br />
طبق [[نامه ی حرام زاده|نامه ی توهین آمیزی]] که رمسی بولتون به جان می فرستد، استنیس و اکثر قوایش در جریان [[محاصره ی وینترفل]] (Winterfell) کشته شده اند.{{رف|ربا|69|صفحه های 907-908}} آخرین موقعیت استنیس روستایی پر از برف، در فاصله ی سه روزی غرب [[وینترفل]] است.{{رف|ربا|42|صفحه ی 561}}{{رف|ربا|51|صفحه ی 677}}{{رف|ربا|62}} مشخص نیست که استنیس واقعا مرده، یا آن که نامه تنها دروغی از جانب رمسی بوده است.}}<br />
<br />
===بادهای زمستان===<br />
<br />
{{اسپویلر|اگر چه لشکر استنیس در دل برف و کولاک منزوی شده، اما او خودش را برای نبرد پیش رو با [[خاندان بولتون|بولتون ها]] آماده می کند. [[تایکو نستوریس]] (Tycho Nestoris)، نماینده ی [[بانک آهنین براووس|بانک آهنین]] (Iron Bank) از [[براووس]] با استنیس دیدار کرده ، و این دو قراردادی را امضا می کنند. استنیس تصمیم دارد، او را به دیوار بفرستد، تا احیانا در موقع نبرد دستگیر نشود.<br />
<br />
[[تایکو نستوریس|تایکو]] پیغام جان اسنو را که حاکی از خیانت [[آرنولف کاراستارک]] است، به استنیس می رساند. استنیس آرنولف، پسرش [[آرتور کاراستارک|آرتور]] (Arthor) و سه نوه ی او را دستگیر می کند. او تصمیم دارد آن ها را اعدام کند، ولی به آن ها حق انتخاب می دهد. اعتراف و همکاری کرده تا با قطع سرشان مرگی سریع به دست آورند، یا با عدم همکاری در آتش بسوزند.<br />
<br />
استنیس موقعیت خود را برای مقابله با پیش قراول [[روس بولتون]]، به فرماندهی سر [[هاستین فری]] (Hosteen Frey) آماده می کند. استنیس سر [[جاستین میسی]] (Justin Massey) را به عنوان اسکورت "[[جین پول|آریا استارک]]" به دیوار می فرستد، تا او را به برادرش [[جان اسنو]] برساند، تا از جان برای راهنماییش که حمایت [[قبایل کوه نشین شمالی]] را برای استنیس به ارمغان آورده بود، قدردانی کند.<br />
<br />
استنیس به [[جاستین میسی]] دستور می دهد تا به همراه تایکو نستوریس به براووس برود. در آن جا او باید با پولی که از [[بانک آهنین براووس|بانک آهنین]] می گیرد، حداقل بیست هزار سرباز مزدور اجیر کند و به [[وستروس]] بیاورد. استنیس همچنین جاستین را موظف می کند در صورتی که خودش در نبرد پیش رو کشته شد، از این ارتش در جهت به تخت رساندن دخترش، [[شیرین براتیون]] استفاده کند.<br />
<br />
استنیس همچنین برنامه دارد تیان گریجوی را اعدام کند، تا بدین وسیله حمایت لرد های شمالی را با کشتن قاتل [[برن استارک|برن]] (Bran) و [[ریکان استارک]] (Rickon Stark) به دست آورد.<ref>[http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ سایت رسمی جرج آر. آر. مارتین]</ref>}}<br />
<br />
==نقل قول های استنیس==<br />
<br />
{{نقل قول|<br />
'''کرسن''': پس [[رنلی براتیون|رنلی]] نه، بقیه ممکنه به کمکت بیان. [[راب استارک|پسر ادارد استارک]] ادعای [[پادشاه شمال|پادشاهی شمال]] رو کرده، با حمایت تمام قوای [[وینترفل]] و [[ریورران]] (Riverrun){{سخ}}<br />
'''استنیس''': یک پسر خام و یک شاه دروغین دیگر، آیا باید یه مملکت تکه تکه رو بپذیرم.{{سخ}}<br />
'''کرسن''': مطمئنا یه مملکت نصفه بهتر از هیچه. و اگر به پسره کمک کنی تا انتقام پدرش رو بگیره-{{سخ}}<br />
'''استنیس''': چرا باید انتقام [[ادارد استارک]] رو بگیرم؟ اون مرد برای من اهمیتی نداشت. اوه، رابرت مطمئنا عاشقش بود. مثل یک برادر دوستش داشت، چقدر این رو شنیدم؟ من برادرش بودم، نه ادارد استارک، اما با رفتاری که با من می کرد نمی تونستی متوجه بشی. من [[استورمز اند]] رو براش حفظ کردم. گرسنگی کشیدن مردان خوب رو می دیدم، در حالی که [[میس تایرل]] و [[پاکستر ردواین]] (Poxter Redwyne) جلوی دید دیوار ها جشن می گرفتند. رابرت ازم تشکر کرد؟ نه. از ادارد استارک تشکر کرد که محاصره رو رفع کرد، اون هم در حالی که ما دیگه مجبور به خوردن موش و تربچه شده بودیم. به دستور رابرت یه ناوگان ساختم، و [[دراگون استون]] رو براش گرفتم. دستم رو گرفت بگه آفرین برادر، بدون تو چه کار می کردم؟ نه، من رو به خاطر این که گذاشتم [[ویلم دری]] (Willem Darry) [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] (Viserys) و [[دنریس تارگرین|بچه]] رو ببره سرزنش کرد، انگار می تونستم جلوش رو بگیرم. پانزده سال توی [[ارباب کشتی ها|شوراش]] نشستم، به [[جان ارن]] کمک کردم مملکت رو اداره کنه زمانی که رابرت کارش زن و شراب بود، اما زمانی که جان مرد، برادرم من رو [[دست پادشاه|دست]] کرد؟ نه، چهار نعل رفت پیش دوست عزیزش ند استارک و [[دست پادشاه|افتخار]] رو بهش پیش نهاد داد. بگذریم که چقدر هم به نفع هر دوشون شد.{{رف|نش|مقدمه}}|استنیس به استاد [[کرسن]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|[[خاندان استارک|استارک ها]] می خوان نصف مملکت من رو بدزدند، مثل [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]] که [[تخت آهنین|تختم]] رو دزدیدند و برادر عزیز خودم که سرباز ها، پرچمداران و قلعه هایی که قانونا حقه منه رو دزدیده. اون ها همشون غاصبند. همشون دشمن منند.{{رف|نش|مقدمه}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|مردان خوب و شریفی برای [[جافری براتیون|جافری]] می جنگند، با این اعتقاد غلط که اون پادشاه به حقه. یک شمالی ممکنه همین رو در مورد [[راب استارک]] بگه. ولی این لرد هایی که دور [[رنلی براتیون|برادر من]] جمع شدن می دونستند که او غاصبه. دلیلشون برا پشت کردن به پادشاه حقیقیشون چیزی بهتر از رویایی قدرت و افتخار نبوده، و برای من مشخص شده که اون ها چی هستند. عفوشون کردم، بله بخشیده شدند ولی فراموش نشدند.{{رف|نش|42}}|استنیس به [[داووس سی ورث]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من پادشاه حقیقی هستم و [[راب استارک|پسر شما]] هم کمتر از [[رنلی براتیون|برادرم]] خائن نیست. نوبت به او هم خواهد رسید.{{رف|نش|31}}|استنیس به [[کتلین تالی]](Catelyn Tully)}}<br />
<br />
{{نقل قول|پادشاه ها دوستی ندارند، فقط رعیت و دشمن دارند.{{رف|نش|31}}|استنیس به [[کتلین تالی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من پرستش خدایان را روزی ترک کردم که [[شکوه باد]] (Windproud) در داخل خلیج شکست. هر خدایی که این قدر هیولاست که مادر و پدرم رو غرق می کنه، هرگز پرستش من رو نخواهد داشت. سپتون اعظم پیشم وراجی می کرد که چطور تمام عدالت و خوبی ها از خدایان نشات گرفته، اما تمام چیزی که من از این دو دیدم، به دست بشر صورت گرفته بود.{{رف|نش|10}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز این رو نخواستم، همین طور که هرگز نمی خواستم شاه بشم. با این وجود آیا می تونم بهش بی اعتنا باشم؟ ما سرنوشت خودمون رو انتخاب نمی کنیم. با این وجود ما باید...باید وظیفه مون رو انجام بدیم، نه؟ بزرگ و کوچک، ما باید وظیفه مون رو انجام بدیم.{{رف|یش|54}}|استنیس به [[داووس سیورث|داووس]]<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز این تاج رو نخواستم. طلا سرده و روی سر سنگینه، اما تا زمانی که من شاهم، وظایفی دارم... اگه من باید [[ادریک استورم|یک کودک]] رو قربانی آتش کنم تا یک میلیون کودک رو از تاریکی نجات بدم... قربانی... هرگز آسان نیست داووس، در غیر این صورت یک قربانی واقعی نیست.{{رف|یش|63}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|مساله خواستن نیست. به عنوان وارث رابرت، تخت مال منه. این قانونه.{{رف|یش|36}}|[[استنیس به داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من شاهم. خواستن دخیل نیست. من وظیفه ای نسبت به دخترم دارم. نسبت به مملکت. و حتی نسبت به رابرت. او من رو خیلی کم دوست داشت، می دونم، با این وجود او هنوز برادرم بود. [[سرسی|زن لنیستری]] به او یک جفت شاخ داد و یک دلقک کامل از او ساخت. ممکنه حتی اونو کشته باشه، همون طوری که [[جان ارن]] و [[ند استارک]] رو کشت. برای چنین جنایاتی باید عدالت برقرار بشه. شروعش با سرسی و فرزندان پلیدشه. اما فقط شروعش. من می خوام دربار رو تمیز کنم. همون طور که رابرت باید بعد از ترایدنت این کار رو می کرد.{{رف|یش|36}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
}}<br />
<br />
{{نقل قول|رابرت می تونست توی یک فنجون بش...ه و مردم به اون بگن شراب، ولی من بهشون آب سرد تمیز پیش نهاد می دم و اونا با شک اخم می کنند و به هم می گن چقدر مزه ی عجیبی می ده.{{رف|نش|42}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|به نظر می رسه ازدواج خطرناک تر از جنگیدن شده.{{رف|یش|63}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|[[آدرها|اهریمن هایی از برف و یخ و سرما]]، دشمن قدیمی، تنها دشمنی که اهمیت داره.{{رف|یش|78}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|برادرانت خوششون نخواهد اومد، همون طور که لرد های پدرت خوششون نخواهد اومد، اما من می خوام به وحشی ها اجازه بدم که از دیوار بگذرند... اون هاییشون که به من سوگند وفاداری بخورند، تضمین بدند که صلح و عدالت پادشاه رو حفظ می کنند، و لرد روشنایی رو به عنوان خدا بپذیرند. حتی غول ها (Giants) اگه زانو های غول پیکرشون بتونه خم بشه. زمانی که من [[هدیه]] (The Gift)، رو از چنگ لرد فرمانده ی جدیدتون در آوردم، اونها رو توش سکنا میدم. زمانی که باد های سرد بوزند، ما با هم زنده خواهیم موند یا با هم می میریم. وقتشه که در برابر دشمن مشترکمون متحد بشیم.{{رف|یش|76}}|استنیس به [[جان اسنو]]}}<br />
<br />
<br />
{{اسپویلر|<br />
{{نقل قول|کاش تمام لرد های هفت پادشاهی یه گردن داشتند...<ref>[http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ سایت رسمی جرج آر. آر. مارتین]</ref>}}<br />
<br />
{{نقل قول|<br />
'''استنیس''': من فکر می کردم که اون پرستار، دختر [[کرستر]]ه (Craster).{{سخ}}<br />
'''ملیساندر''':هم دختر و هم همسرش، اعلیحضرت. [[کرستر]] با تمام دختراش ازدواج کرده بود. پسر [[گیلی]] (Gili) محصول جفت شدن این دو نفره.{{سخ}}<br />
'''استنیس''': پدر خودش ازش صاحب بچه شده؟ پس، خوب شد از شرشون خلاص شدیم. من همچین موجودات پلیدی رو این جا تحمل نمی کنم. این جا [[بارانداز پادشاه]] نیست.{{رف|ربا|3}}|استنیس به [[ملیساندر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|ما همه می دونیم اگه [[رابرت براتیون|برادرم]] بود چی کار می کرد. رابرت تنهایی به طرف دروازه های وینترفل می تاخت، با پتک جنگیش در هم خوردشون می کرد به داخل خرابه ها می رفت و [[روس بولتون]] رو با دست چپش و [[رمسی بولتون|حرامزاده]] رو با دست راستش می کشت. من رابرت نیستم. ولی ما لشکر خواهیم کشید، و [[وینترفل]] رو آزاد می کنیم... یا در این راه کشته می شیم.{{رف|ربا|42}}}}<br />
}}<br />
<br />
==نقل قول های در مورد استنیس==<br />
<br />
{{نقل قول|مردم از واژه ی "سخت" در تعریف استنیس استفاده می کردند، و او هم شخص سختی بود.{{رف|نش|مقدمه}}|استاد [[کرسن]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|استنیس پادشاهی مخوف خواهد شد، نه این که احتمال داره بشه. مردان به استنیس احترام می گذارند، حتی ازش می ترسند، ولی عده ی خیلی کمی دوستش دارند.{{رف|نش|22}}|[[رنلی براتیون]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|ند تصور کرد خیلی سخت میشه چیزی را پیدا کرد که بتواند استنیس را بترساند، کسی که با خوردن موش و چرم کفش، [[استورمز اند]] را یک سال در زیر محاصره حفظ کرده بود، در حالی که لرد تایرل و ردواین با لشکر هایشان در آنسوی دیوار های قلعه قرار گرفته بودند، و در زیر دید آن ها جشن می گرفتند.{{رف|بتت|58}}|[[ادارد استارک]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|هیچ موجودی در جهان نیست که بتواند اندازه ی نصف یک مرد عادل واقعی، وحشتناک باشد.{{رف|بتت|58}}|[[واریس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز فکر نمی کردم که این قدر باهوش باشی، استنیس. اگه این موضوع درست بود، تو قطعا وارث رابرت می شدی.{{رف|نش|22}}|[[رنلی براتیون]] به استنیس در مورد کشف زنای [[سرسی]] و [[جیمی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|وقتی میس تایرل [[استورمز اند]] رو محاصره کرد، استنیس ترجیح داد موش بخوره ولی دروازه هاش رو باز نکنه.|[[ماتیس رووان]] (Mathis Rowan)}}<br />
<br />
{{نقل قول|او استنیس براتیونه، مردی که تا پایانی تلخ خواهد جنگید.{{رف|یش|72}}|[[تایوین لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|استنیس دوست [[ادارد استارک|تو]] نیست، دوست من هم نیست. حتی برادراش هم نمی تونند تحملش کنن. این مرد آهنه، سخت و انعطاف نا پذیر. او مطمئنا به ما یک [[دست پادشاه|دست جدید]] و یک [[شورای کوچک|شورای جدید]] میده. شکی نیست که به خاطر [[تخت آهنین|تخت]] ازت تشکر می کنه، ولی به خاطرش دوستت نخواهد داشت. پادشاهی استنیس به معنی جنگه. او نمی تونه روی تخت بشینه تا زمانی که [[سرسی]] و حرام زاده هاش بمیرند.{{سخ}}<br />
فکر می کنی لرد [[تایوین لنیستر|تایوین]] وقتی که سر دخترش برروی نیزه زده بشه، بی کار می شینه؟ [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) قیام خواهد کرد، و نه به تنهایی. رابرت در خودش دید که میتونه مردانی رو که به شاه [[ایریس تارگرین دوم|ایریس]] خدمت می کردند، را تا زمانی که بهش وفادار بمونند ببخشه. استنیس کم تر بخشنده است. او محاصره ی [[استورمز اند]] رو فراموش نخواهد کرد، و لرد [[میس تایرل|تایرل]] و پاکستر [[ردواین|ردواین]] جرات نمی کنند فراموش کنند. هر مردی که زیر [[خاندان تارگرین|پرچم اژدها]] جنگیده یا همراه با [[بیلون گریجوی]]، [[قیام گریجوی|قیام]] کرده دلیل خوبی برای ترسیدن خواهد داشت. استنیس رو روی تخت بنشون و بهت قول می دم، مملکت به خون کشیده خواهد شد.{{رف|بتت|47}}|[[پتایر بیلیش]] (Petyr Baelish) به [[ادارد استارک]]}}<br />
<br />
{{اسپویلر|<br />
{{نقل قول|'''وایمن''': [[راب استارک]] لرد بالا دست من بود، این مرد، استنیس کیه؟ چرا مزاحم ما شده؟ تا جایی که من یادم می آد، او قبلا هیچ وقت نیازی به سفر به شمال احساس نکرده بود. اما الان مثل یک سگ کتک خورده اومده، کلاهخودش تو دستشه و صدقه گدایی می کنه.{{سخ}}<br />
'''داووس''': او اومده که از مملکت دفاع کنه، سرورم، که از زمین های شما در برابر [[وحشی ها]] و [[آهن زاده|آهن زاده ها]] دفاع کنه.{{رف|ربا|19}}|[[داووس سی ورث|داووس]] به [[وایمن مندرلی]]}}<br />
}}<br />
<br />
==خانواده==<br />
{{الگو:شجره نامه براتیون}}<br />
<br />
==منابع==<br />
{{منابع|2}}<br />
<br />
{{الگو:شاهان وستروس}}<br />
[[en:Stannis Baratheon]]<br />
<br />
[[رده:خاندان براتیون]] [[رده:نجیب زادگان]] [[رده:شخصیت های سرزمین های طوفان]] [[رده:حکام]] [[رده:اعضای شورای کوچک]] [[رده:خویشاوند کش ها]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%86%DB%8C%D8%B3_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%88%D9%86&diff=14187
استنیس براتیون
2014-09-22T18:46:58Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات شاه<br />
| نام_شاه = [[پرونده:خاندان Baratheon.PNG|راست|50px]] استنیس براتیون [[پرونده:S_Baratheon_DS.png|چپ|50px]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Stannis_Baratheon.jpg|300px]]<br />
| توضیح_تصویر = استنیس براتیون اثر Amoka<br />
| دوران_حکومت = <br />
| تاجگذاری = 298AL<br />
| سایر_عناوین = ارباب کشتی ها (سابقا){{سخ}}لرد [[دراگون استون]]{{سخ}}لرد پارامونت [[سرزمین های طوفان]]{{سخ}}شاه [[وستروس]]<br />
| القاب = شاه دریای باریک{{سخ}}{شاه روی دیوار<br />
| نام_کامل =شاه استنیس براتیون اولین با نام او<br />
| شاه_قبلی = [[رابرت براتیون]]<br />
| شاه_بعدی = <br />
| وارث = [[شیرین براتیون]]<br />
| ملکه = [[سلیس فلورنت]]<br />
| شوهر = <br />
| همسر =<br />
| فرزندان = [[شیرین براتیون]]<br />
| خاندان_سلطنتی = [[خاندان براتیون از دراگون استون]]<br />
| پدر = [[استفن براتیون]]<br />
| مادر = [[کاسانا استرمونت]]<br />
| تاریخ_تولد = 265AL<br />
| محل_تولد = [[استورمز اند]]<br />
| تاریخ_مرگ =<br />
| محل_مرگ =<br />
| تاریخ_دفن =<br />
| محل_دفن =<br />
| فرهنگ =<br />
| نشان = <br />
| کتابها = بازی تاج و تخت (اشاره شده){{سخ}}نزاع شاهان (حضور دارد){{سخ}}یورش شمشیر ها(حضور دارد){{سخ}}ضیافتی برای کلاغ ها(اشاره شده){{سخ}}{اسپویلر|رقصی با اژدهایان(حضور دارد){{سخ}}باد های زمستان(حضور دارد)}}<br />
| بازیگر = [[استیفن دیلین]]<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]}}<br />
<br />
'''استنیس براتیون''' (Stannis Baratheon) لرد [[دراگون استون]] (Dragon Stone) است. و بین دو برادر جوان تر شاه [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon)،استنیس از [[رنلی براتیون]] (Renly Baratheon) بزرگ تر است. استنیس به عنوان [[ارباب کشتی ها]] (Master of Ships) در [[شورای کوچک]] (Small Counsil) [[رابرت براتیون|رابرت]] خدمت می کرد. پدر و مادر او لرد [[استفن براتیون]] (Steffon Baratheon) و [[کاسانا استرمونت]] (Cassana Estermont) بودند. در سریال تلویزیونی نقش استنیس را استفن دیلان بازی می کند.<br />
<br />
==شخصیت و ظاهر==<br />
<br />
استنیس همانند دو برادرش [[رابرت براتیون|رابرت]] و [[رنلی براتیون|رنلی]]، مردی درشت هیکل، بلند، چهار شانه و نیرومند است. با این وجود استنیس فردی غیر جذاب توصیف شده که فاقد خوش قیافگی رنلی و رابرت در دوران جوانی اش است. استنیس چشمان آبی تیره دارد. تنها در حاشیه ی سرش موهایی سیاه چون "سایه ای از یک تاج" قرار دارند، با ریش کم پشتی که چانه ی بزرگش را می پوشاند. چهره ی استنیس دارای نوعی سفتی چون چرم استنیس گونه ای گود افتاده و لبانی باریک و رنگ پریده دارد.<br />
<br />
استنیس مردی جدی، سر سخت و نا بخشنده است با دیدگاهی انعطلف ناپذیر در مورد وظیفه و عدالت. او نه ریاکار و نه چاپلوس است، و از بی اعتنایی های هم واقعی و هم توهمی در آزار است. او مداوما دندان هایش را می خاید.{{رف|نش|مقدمه}} استنیس فرمانده، دریانورد و جنگجوی بزرگی است، با این وجود شخصیتش مانع آن می شود که تبدیل به یک رهبر بزرگ شود. هر چند به او احترام می گذارند و از او می ترسند، با این وجود استنیس دوست داشته نمی شود و اشراف و مردم عادی علاقه و محبتی به او ندارند.<br />
<br />
استنیس رابطه ای سرد با همسرش ملکه [[سلیس فلورنت|سلیس]] (Selyse) از [[خاندان فلورنت]] (House Florent) دارد. آن ها دختری کوچک و غمگین به نام [[شیرین براتیون|شیرین]] (Shireen) دارند که علامت بیماری [[گری اسکیل]] (Grey Scale) بر صورتش سایه افکنده است. [[داووس سی ورث]] (Davos Seaworth) از وفادارترین خدمتکاران استنیس است.<br />
<br />
==تاریخ==<br />
<br />
[[پرونده:Stannis_by_Giliberti.jpg|چپ|بندانگشتی|300px|استنیس اثر Giliberti]]<br />
<br />
استنیس فرزند دوم [[کاسانا استرمونت]] و [[استفن براتیون]] است، جوان تر از [[رابرت براتیون]] و مسن از [[رنلی براتیون]]. پدر و مادرش در زمانی که او سیزده ساله بود از دست رفتند و همان روز ایمانش به [[مذهب هفت|مذهب]] را از دست داد. او سوگند خورد خدایانی را که این قدر بی رحمند که پدر و مادرش را آن گونه از او می گیرند، هرگز پرستش نخواهد کرد.{{رف|نش|10}} حتی در جوانی اش استنیس پسری جدی عبوس و سخت توصیف شده است.<br />
<br />
عزم و سرسختی استنیس افسانه ای است و این خصوصیت در هنگام [[قیام رابرت]] (Robert's Rebellion) به کار استنیس آمد. او توانست با موفقیت استورمز اند ،قلعه ی براتیون ها را که تا پایان جنگ در زیر [[محاصره ی استورمز اند|محاصره]] قوای [[میس تایرل]] (Mace Tyrell) بود نگه دارد،{{رف|بتت|27}} و مانع پیروزی یکی از بزرگترین لشکریان وفادار به سلطنت در جبهه ی جنوب شود. قوای او تحت شرایط بسیار ناگواری بود، تا آن که قاچاقی ای به نام [[داووس سی ورث|داووس]] به موقع سر می رسد، و آن ها را از گرسنگی نجات می دهد. محموله ی پیاز او باعث می شود تا آن ها بتوانند قلعه را برای ادامه ی مدت نبرد نگه دارند. بعد از آن که لرد [[ادارد استارک]] (Eddard Stark) سر می رسد و محاصره را برمی دارد، استنیس داووس را به خدمت می گیرد، به او عنوان "شوالیه ی پیاز" (Onion Knight) می دهد و اجازه می دهد نام خانوادگی [[خاندان سی ورث|سی ورث]] را برای خاندانش انتخاب کند. البته با توجه به عدالت تخطی نا پذیر استنیس، او داووس را به علت سال های قاچاقچی گری اش مجازات کرده، سر انگشتان پنج انگشت دست چپ او را قطع می کند. داووس مجازات استنیس را پذیرفته، به شرط آن که استنیس خودش سر انگشتان او را قطع کند.<br />
<br />
پس از رخ دادن [[غارت بارانداز پادشاه]] (Sack of King's Landing)، شاه جدید، [[رابرت براتیون]] استنیس را در راس ناوگانی به سوی [[دراگون استون]] روانه می کند، تا این قلعه را که هنوز به [[خاندان تارگرین|تارگرین ها]] (Targaryen) وفادار است، به چنگ آورد. بعد از پایان این ماموریت رابرت بر خلاف میل استنیس، او را لرد دراگون استون می کند، در عوض استورمز اند ثروتمند تر را به برادر جوان تر [[رنلی براتیون|رنلی]] می دهد که در طی جریان جنگ هیچ کار خاصی نکرده بود. با این وجود رابرت نیازمند یک حاکم قوی در مقر وفاداران شاه دیوانه بود، و از این رو استنیس گزینه ی مناسب تری نسبت به رنلی برای این امر بود.<ref>[http://awoiaf.westeros.org/index.php/A_Song_of_Ice_and_Fire_Campaign_Guide بازی کامپیوتری مجموعه ی یخ و آتش]</ref> ضمن این که این مزیت را داشت که استنیس تنش زا را از خشکی اصلی وستروس خارج می کرد. با توجه به خصوصیاتش، استنیس توانستی حاکمی موثر و کارا در دراگون استون شود.<br />
<br />
استنیس همچنین تحت عنوان ارباب کشتی ها به شورای کوچک رابرت راه یافت.{{رف|بتت|27}} در طی [[قیام گریجوی]] (Greyjoy Rebellion)، استنیس فرمانده ناوگان سلطنتی بود و توانست [[ناوگان آهن]] (Iron Fleet) را به دام اندازد و [[نبرد جزیره ی زیبا|در هم شکند]]. کمی بعد او [[ویک بزرگ]] (Great Wyk) را تحت نام برادرش، رابرت فتح کرد.{{رف|ربا|26}} زمانی که استنیس در پایتخت بود سر [[اکسل فلورنت]] (Axell Florent) را به عنوان قلعه بان دراگون استون می گماشت.<br />
<br />
در شب ازدواج استنیس با [[سلیس فلورنت]] ، رابرت در بستر ازدواج استنیس، دوشیزگی [[دالنا فلورنت]] (Dalena Florent) را برداشت. این رخداد موجب به دنیا آمدن فرزند حرام زاده ای به نام [[ادریک استورم]] (Edric Storm)، تنها حرام زاده ی رسمی رابرت شد. استنیس تاکید داشت که این فرزند حرام زاده لکه ننگی بر خاندان همسرش است و او را به عموی دیگرش [[رنلی براتیون|رنلی]] در استورمز اند سپرد.{{رف|بتت|35}}<br />
<br />
با وجود خدمات بسیار استنیس به برادرش رابرت، رابرت در ازایش به او بی محلی بسیاری کرد. به جای آن که از استنیس به خاطر نگه داشتن استورمز اند تشکر کند، از ادارد استارک که محاصره را برداشت قدر دانی کرد. به جای آن که به خاطر فتح دراگون استون از او ممنون باشد، او را به خاطر فرار [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] (Viserys) و [[دنریس تارگرین]] (Daenerys Targaryen) سرزنش کرد. در حالی که آن ها خیلی پیش از رسیدن ناوگان تازه تاسیس استنیس از [[دراگون استون]] فرار کرده بودند.{{رف|نش|مقدمه}} طبلق نظر سرسی رابرت [[دراگون استون]] را برای بی اعتنایی به استنیس به او داد.{{رف|نش|25}} استنیس به [[جان ارن]] (Jon Arryn)، [[دست پادشاه]] (Hand of the King) کمک کرد تا مملکت را اداره کند، اما هیچ تشکر و قدر دانی ای از رابرت که وقتش را با شکار و مستی و فاحشه بازی می گذراند، دریافت نکرد. استنیس هیچ گاه در ملا عام از این موضوع شکایت نکرد، زیرا خدمت بدون انتظار جایزه نیازمند استنیس در آن موقعیت بود.<br />
<br />
کمی پیش از اتفاقات [[بازی تاج و تخت]] (Game of Thrones)، استنیس شک کرد که فرزندان ملکه [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) فرزندان حقیقی رابرت نیستند. او شکش را با [[جان ارن]] در میان گذاشت، و آن ها با هم مساله را پی گیری کردند. او این مساله را ا رابرت مطرح نکرد، زیرا می دانست رابرت به ادعای او وقعی نخواهد نهاد. چون رابرت علاقه ای به استنیس نداشت، ممکن بود تصور کند او تلاش دارد خود را وارث رابرت جا بزند. با این وجود استنیس می دانست که رابرت به ادعای جان ارن توجه خواهد کرد. آن ها چندین فرزند [[حرام زادگی|حرام زاده ی]] رابرت را در پایتخت ملاقات کردند، و استنیس به این نکته اشاره کرد که تمامی آن ها موهایی سیاه دارند و همگی شبیه رابرت هستند. جان کتاب [[دودمان و پیشینه ی خاندان های بزرگ هفت پادشاهی]] (The Lineages and Histories of the Great Houses of the Seven Kingdoms) را مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که ادعای استنیس صحیح است. هر گاه که یک براتیون صاحب فرزندی شده، فرزند صاحب موهای سیاه بوده است، حتی اگر والد یا والده ی دیگر، لنیستری مو طلایی بوده است.<br />
<br />
زمانی که جان دانست که فرزندان سرسی فرزندان رابرت نیستند، برنامه ی آن را ریخت که فرزندش [[رابرت ارن]] (Robert Arryn) را به عنوان وارد، به دراگون استون نزد استنیس بفرستد. با این وجود قبل از آن که بتواند هر گونه اقدامی کند مسموم می شود.<br />
<br />
==اتفاقت اخیر==<br />
<br />
===بازی تاج و تخت ===<br />
<br />
[[پرونده:Stannis_Baratheon_by_henning.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|استنیس اثر henning]]<br />
<br />
بعد از مرگ [[جان ارن]]، استنیس به [[دراگون استون]] گریخت تا نیرو جمع آوری کند و برای قدم های بعد خود برنامه بریزد.{{رف|بتت|20}} [[ادارد استارک]] که از نبود استنیس در دربار شگفت زده شده بود، گمان می برد علت آن اطلاع یافتن استنیس از طریقه ی مرگ [[جان ارن]] باشد. او خبر نداشت که استنیس از تصمیم رابرت برای انتخاب [[ادارد]] به عنوان [[دست پادشاه|دست جدید پادشاه]] دلسرد شده است. هنگامی که ادارد علت مرگ [[جان ارن]] را واکاوی می کرد، دریافت که استنیس و جان مدت زمان زیادی را در کنار هم سپری می کرده اند. زمانی که دانست استنیس و جان ارن از فاحشه خانه ای در پایتخت دیدار کرده اند، جایی که با خصوصیت پرهیزکاری سخت گیرانه ی استنیس تناقض داشت، او به حقیقت نزدیک تر شد.{{رف|بتت|27}} رابرت بعد از یک شکار گراز مرد، و وارثش [[جافری براتیون]] (Joffrey Baratheon) بر تخت نشست.{{رف|بتت|49}} ادارد به عنوان نایب السلطنه سعی کرد به شاه حقیقی، استنیس کمک کند، ولی بیوه ی رابرت، [[سرسی لنیستر]] پیشدستی کرده و او را به زندان انداخت. جافری پادشاه بچه دستور اعدام ادارد را داد.{{رف|بتت|65}}<br />
<br />
===نزاع شاهان===<br />
<br />
[[پرونده:The_king_in_the_narrow_sea.png|چپ|بندانگشتی|250px|شاه دریای باریک اثر Reneaigner]]<br />
<br />
در [[دراگون استون]]، استنیس عنوان می کند که از آن جا که جافری فرزند حقیقی رابرت نیست، او وارث حقیقی رابرت برای [[تخت آهنین]] (Iron Throne) است. از بعد از مرگ شاه، استنیس سعی می کند تمام قوایی را که می تواند، از لرد های [[دریای باریک]] (Narrow Sea) و مزدوران [[میر|میری]] (Myrish) و [[لایس|لایسنی]] (Lyseni) جمع آورد. با این وجود نیروی او بسیار کم تر از آن است که بتواند لنیستر های [[بارانداز پادشاه]] را به چالش بکشد. به علاوه آن که برادر کوچک ترش، [[رنلی براتیون|رنلی]] با داشتن حمایت [[خاندان تایرل]] (House Tyrell) و لرد های [[سرزمین های طوفان]] (Stormlands) خود را شاه می نامد. استاد [[کرسن]] (Maester Cressen)، [[استاد ها|استاد]] تحت خدمت استنیس معتقد است که او باید با [[راب استارک]] (Rob Stark)، که خود را به تازگی [[شاه شمال]] (King of The North) نامیده بود، یا [[لایسا تالی|لایسا ارن]] (Lysa Arryn) پیمان اتحاد ببندد. اما همسر او، ملکه [[سلیس فلورنت|سلیس]] بر می گوید که استنیس نباید بر سر آن چه حق قانونی اش است، مصالحه نماید.<br />
<br />
[[سلیس فلورنت|سلیس]] زیر نفوذ [[ملیساندر]] (Melisandre) از راهبه های [[رلور|لرد روشنایی]] (Lord of Light)بود. او اعتقاد داشت که استنیس باید به جنوب بادبان بکشد، و پرچم داران [[ریچ]] (The Reach) و [[سرزمین های طوفان]] را به تملک خود در آورد، با این وجود نتوانست استنیس را قانع کند. سلیس از استنیس خواست تا به [[رلور|لرد روشنایی]] ایمان بیاورد. او مدعی شد که ملیساندر در آتش مرگ رنلی را دیده است.{{رف|نش|مقدمه}} استنیس در طلب قدرتی که ملیساندر پیش نهادش را داد، [[مذهب هفت]] (Faith of Seven) را کنار گذاشت و به پیروان [[رلور|لرد روشنایی]] گروید. مجسمه های هفت در [[دراگون استون]] چون قربانی هایی سوختند. ملیساندر ادعا کرد که استنیس [[آزور آهای]] (Azor Ahai) تجدید حیات یافته است، سمبلی مسیحایی در آیین [[رلور]] (R'hllor)، لرد روشنایی. او شمشیری را به استنیس داد که مدعی بود [[لایت برینگر]] (Light Bringer) شمشیر افسانه ای [[آزور آهای]] است. تغییر مذهب استنیس به رلور باعث شد تا مردان استنیس به دو دسته تقسیم شوند، [[مردان شاه]] (King's Men) که ایمان خود را به مذهب هفت حفظ کردند و مردان ملکه (Queen's Men) که پیرو رلور بودند.{{رف|نش|10}}<br />
<br />
در اولین اقدام برای رسیدن به تخت آهنین، استنیس صد ها نامه به لرد های [[هفت پادشاهی]] (Seven Kingdoms) می فرستد، خود را شاه حقیقی وستروس می خواند و مدعی می شود که [[جیمی لنیستر|شاه کش]] (Kingslayer)، سر [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) پدر فرزندان سرسی است و نه رابرت براتیون.{{رف|نش|10}} به جای حمله ی مستقیم به بارانداز پادشاه، استنیس [[استورمزاند]] را زیر م[[حاصره ی استورمز اند (299)|محاصره]] می گیرد، به امید آن که برادر کوچک ترش قوایش را به او ملحق کند. او به رنلی پیش نهاد وراثت و مقامی در شورای کوچک را می دهد. رنلی پیش نهاد را به سخره می گیرد و نزاعی بین دو برادر رخ می دهد. آن ها موافقت می کنند که نیرو هایشان در صبح به جنگ هم بروند. در آن شب [[ملیساندر]] از جادویش استفاده می کند و یک [[سایه ی قاتل|سایه ی متحرک]] (Animated shadow) به دنیا می آورد، و این سایه رنلی را در هنگام سپیده دم می کشد. با این اتفاق اکثر قوای همراه رنلی به استنیس می پیوندند. <br />
<br />
[[پرونده:Stannis_at_dragonstone.jpg|وسط|بندانگشتی|600px|استنیس در حال جمع آوری نیرو هایش در [[دراگون استون]]]]<br />
<br />
یکی از افراد وفادار رنلی که حاضر به تبعیت از استنیس نمی شود، سر [[کورتنی پنروس]] (Cortnay Penrose) ، قلعه بان استورمز اند است. سر [[کورتنی پنروس|کورتنی]] حاضر به تسلیم استورمز اند نمی شود، زیرا از بلایی که ممکن است استنیس سر [[ادریک استورم]]، حرام زاده ی رابرت آورد، می ترسد. او استنیس را به نبرد تن به تن می خواند، که استنیس امتناع می کند. سر [[داووس سی ورث]]، [[ملیساندر]] را به زیر دیوار های قلعه می برد و در آن جا ملیساندر به همان طریقی که رنلی را کشته بود، سر کورتنی را می کشد.<br />
<br />
با تصرف استورمز اند استنیس به بارانداز پادشاه [[نبرد بلک واتر|حمله ور]] می شود. جایی که [[آتش وحشی]] (Wildfire)، یک زنجیر مسدود کننده در ابتدای رودخانه و سایر تجهیزات دفاعی در برابر استنیس ایستادگی می کنند تا آن که با رسیدن قوای متحد [[خاندان لنیستر|لنیستر]] و [[خاندان تایرل|تایرل]]، که شبح رنلی آن ها را فرماندهی می کند استنیس شکست می خورد. البته در حقیقت شبح، سر [[گارلان تایرل]] (Garlan Tyrell) است که با پوشیدن زره رنلی، خود را به شکل او در آورده است.<br />
<br />
===یورش شمشیر ها===<br />
<br />
استنیس بعد از [[نبرد بلک واتر]] (Battle of Blackwater)، با لشکری در هم شکسته به [[دراگون استون]] بر می گردد.{{رف|یش|10}} او دستور زندانی کردن دست خود، [[آلستر فلورنت]] (Alester Florent) را می دهد، که تلاش کرده بود صلحی را با لنیستر ها بر قرار کند و پیشنهاد گروگان دادن [[شیرین براتیون]]، دختر استنیس را به آن ها داده بود.{{رف|یش|25}}<br />
<br />
<br />
[[پرونده:Stannis_and_his_sword.jpg|چپ|بندانگشتی|300px|استنیس و شمشیرش]]<br />
<br />
زمانی که [[داووس سی ورث]] به [[دراگون استون]] بر می گردد، ابتدا به زندان انداخته می شود. سپس استنیس او را به نزد خود فرا می خواند، تا پیشنهاد [[اکسل فلورنت]] را برای حمله به [[جزیره ی پنجه]] (Claw Isle) و در هم شکستن آن، در تلافی تسلیم شدن لرد آن، [[آردریان سلتیگار]] (Ardrian Celtgar) در برابر شاه [[جافری براتیون|جافری]]، بشنود. داووس این نظر را شیطانی خوانده، می گوید مردم عادی جزیره ی پنجه خیانتکار نیستند. استنیس نظر او را تایید کرده [[داووس سی ورث]] را دست پادشاه می کند، زیرا او از معدود افرادی است که شجاعت آن را داشته که به شاهش حقیقت را بگوید، حتی اگر این حقیقت خلاف نظر شاه باشد.{{رف|یش|36}}<br />
<br />
[[ملیساندر]] سه زالو را وارد خون [[ادریک استورم]]، حرام زاده ی رابرت می کند و استنیس با خواندن نام شاهان غاصب [[جافری براتیون]]، [[راب استارک]] و [[بیلون گریجوی |بالون گریجوی]] (Balon Greyjoy) آن ها را در آتش می اندازد. ملیساندر معتقد است که خون ادریک که همخون با شاه سابق است، قدرت های خاصی دارد. کمی بعد هر سه شاه به روش های مختلف می میرند. ملیساندر سپس از استنیس می خواهد تا [[ادریک استورم]] را قربانی کند تا جادویی را که مدعی است از سنگ اژدها بر می خیزاند کامل کند. جادویی که قدرتی برتر به استنیس می دهد. استنیس هر چند در ابتدا مخالفت می کند،{{رف|یش|36}} اما در یک قدمی پذیرش این خواسته است تا آن که داووس قاچاقی پسرک را فراری داده، از استنیس می خواهد به شمال برود و از [[دیوار]] (The Wall) دفاع کند.{{رف|یش|63}}<br />
<br />
استنیس با قوایش به شمال می رود. او [[سلیس فلورنت|سلیس]] و [[شیرین براتیون|شیرین]] را در [[ایست واچ]] (East Watch-by-the-sea) باقی می گذارد و خود در طول دیوار به غرب لشکر می کشد. قوای او درست به موقع می رسد و لشکر [[وحشی ها]]ی (Wildings) [[منس رایدر]] (Mance Ryder) را در [[نبرد کسل بلک]] (Battle of Castle Black) در هم می شکنند.{{رف|یش|73}} او در [[برج پادشاه]] (King's Tower) کسل بلک اقامت می گزیند، تا با وحشی ها مذاکره کند. او به [[جان اسنو]] (Jon Snow)، حرام زاده ی [[ادارد استارک]] پیشنهاد می کند که او را در ازای حمایت از سلطنت استنیس مشروع کرده و به مقام لرد [[وینترفل]] (Winterfell) می رساند.{{رف|یش|76}} با این وجود با رسیدن جان به مقام [[لرد فرمانده نگهبانان شب]] (Lord Commander of the Night's Watch) پیشنهاد استنیس نیز رد می شود.{{رف|یش|79}} استنیس سپس تلاش می کند حمایت شمال را به روش های دیگر به دست آورد.<br />
<br />
===ضیافتی برای کلاغ ها===<br />
<br />
استنیس از دیوار نامه هایی را برای سراسر لرد های شمال می فرستد و از آن ها می خواهد که تحت فرمانش در آیند. تنها جواب او سکوت و مخالفت از جانب برخی از لردهاست، و تنها [[آرنولف کاراستارک]] (Arnulf Karstark) قلعه بان [[کارهولد]] (Karhold) پیش نهاد او را می پذیرد.{{رف|ضبک|5}}{{رف|ربا|3}}<br />
<br />
===رقصی با اژدهایان===<br />
<br />
{{اسپویلر|طبق نظر [[گنجشک اعظم|سپتون اعظم جدید]] استنیس از حقیقت [[مذهب هفت]] روی برگردانده و [[رلور|اهریمن سرخ]] را پرستش می کند، و مذهب دروغین او جایی در هفت پادشاهی ندارد.<br />
<br />
[[پرونده:The_bones_of_winter_by_cj_ludd18-d55080f.png|چپ|بندانگشتی|300px]]<br />
<br />
استنیس [[داووس سی ورث]] را به [[وایت هاربر]] (White Harbor) فرستاده، تا از جانب او با لرد [[وایمن مندرلی]] (Wyman Manderly) مذاکره کند.{{رف|ربا|15}} استنیس از جانب لرد های شمالی مخالفت های بسیاری را شنیده، اگر چه او توانسته بخشی از قوای [[خاندان آمبر]] (House Umber) را به فرماندهی [[مورس آمبر]] (Mors Umber) از آن خود کند. استنیس منس رایدر، [[پادشاه آن سوی دیوار]] (King-Beyond-the-Wall) را به جرم ترک [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) سوزاند.{{رف|ربا|10|صفحه های 134 تا 138}} او سپس به بازماندگان [[مردم آزاد]] (Free Folk) حق انتخاب داد، زانو زدن یا برگشتن به طبیعت وحشی آن سوی دیوار. وحشی ها که از تهدید [[آدرها]] (Others) در آن سوی دیوار وحشت زده بودند، لذا نه نفر از هر ده نفر آن ها حاضر به زانو زدن می شوند.{{رف|ربا|10}} منس رایدر سوخته بر خلاف تصور استنیس در حقیقت [[رتل شرت]] (Rattleshirt) تغییر شکل یافته بود.{{رف|ربا|31|صفحه های 418-419}}<br />
<br />
[[آرنولف کاراستارک]] به استنیس پیشنهاد می دهد تا با به هم پیوستن قوایشان به [[درد فورت]] (Dreadfort)، قلعه ی [[محافظ شمال|محافظ جدید شمال]] (Warden of The North)، روس بولتون حمله کنند. استنیس موافقت می کند و برنامه می ریزد، زمانی که [[رمسی بولتون]] (Ramsay Bolton) با قوایش به جانب [[موت کیلین]] (Moat Cailin) که در اختیار [[آهن زاده|آهن زادگان]] (Ironborn) است، حرکت می کند، حمله را شروع کند. استنیس نمی داند که آرنولف کاراستارک در حقیقت تحت اختیار [[روس بولتون]] است، و خواهان به تله انداختن اوست. با این وجود زمانی که لرد فرمانده [[جان اسنو]] از نقشه خبر دار می شود، به استنیس توصیه می کند که برنامه اش را متوقف کند، زیرا می داند [[درد فورت]] حتی با یک پادگان کوچک چقدر مستحکم است.{{رف|ربا|17}}<br />
<br />
در عوض، استنیس به غرب حرکت می کند تا [[دیپ وود موت]] را از چنگ [[آهن زاده|آهن زادگانی]] که آن را در تصرف دارند، در آورد. جان اسنو به او پیشنهاد می دهد از دل کوهستان بگذرد تا حمایت [[قبایل کوه نشین شمالی|قبایل کوهستان]] (Mountain Clans) از جمله [[خاندان فلینت از کوهستان|فلینت ها]] (Flints)، [[خاندان وول|وول ها]] (Wulls)، [[خاندان نوری|نوری ها]] (Norreys) و [[خاندان لیدل|لیدل ها]] (Liddles) را به دست آورد. قبایل کوهستان عمیقا به [[ادارد استارک]] وفادارند و از دیدار یک شاه خشنود و مغرور خواهند شد. استنیس حمایت بسیاری از روسای قبایل از جمله [[تورگن فلینت|تورگن فلینت پیر]] (Old Torghen Flint) و [[هوگو وول|هوگو وول «سطل گنده»]] (Hugo "Big Bucket" Wull) را جلب کند. با سه هزار نفر جدیدی که به استنیس می پیوندند، او می تواند [[دیپ وود موت]] را [[باز پس گیری دیپ وود موت|باز پس]] بگیرد.{{رف|ربا|26}} استنیس چندین نفر از آهن زادگان، از جمله [[آشا گریجوی]] (Asha Greyjoy) را اسیر می گیرد و [[دیپ وود موت]] را به [[خاندان گلاور]] (House Glover) باز می گرداند. اقدامی که موجب محبوبیت او در شمال می شود و حمایت [[خاندان گلاور|گلاور ها]] و [[خاندان مورمونت]] (House Mormont) را برایش به ارمغان می آورد. همچنین تعدادی از بازماندگان [[غارت وینترفل]] (Sack of Winterfell)، که در [[جنگل گرگ ها]] (Wolfswood) پنهان شده اند به استنیس می پیوندند.{{رف|ربا|35}} او به سمت [[وینترفل]] لشکر می کشد و قوای [[مورس آمبر]] و [[آرنولف کاراستارک]] نیز به او می پیوندد. طوفان شدید سرعت حرکت آن ها را کند می کند.{{رف|ربا|37}}{{رف|ربا|42}} جان که به وسیله [[آلیس کاراستارک]] (Alys Karstark) از خیانت [[آرنولف کاراستارک|آرنولف]] مطلع می شود، پیکی را به جانب استنیس گسیل می کند. در نزدیکی وینترفل، [[مورس آمبر]] [[تیان گریجوی]] (Theon Greyjoy) و «[[جین پول|آریا استارک]]» ("Arya Stark") را که از [[وینترفل]] فرار کرده اند، پیدا کرده به همراه یک بانکدار [[براووس|براووسی]] (Braavosi) که از دیوار به ملاقات استنیس آمده، به جانب او می فرستد.<br />
<br />
طبق [[نامه ی حرام زاده|نامه ی توهین آمیزی]] که رمسی بولتون به جان می فرستد، استنیس و اکثر قوایش در جریان [[محاصره ی وینترفل]] (Winterfell) کشته شده اند.{{رف|ربا|69|صفحه های 907-908}} آخرین موقعیت استنیس روستایی پر از برف، در فاصله ی سه روزی غرب [[وینترفل]] است.{{رف|ربا|42|صفحه ی 561}}{{رف|ربا|51|صفحه ی 677}}{{رف|ربا|62}} مشخص نیست که استنیس واقعا مرده، یا آن که نامه تنها دروغی از جانب رمسی بوده است.}}<br />
<br />
===بادهای زمستان===<br />
<br />
{{اسپویلر|اگر چه لشکر استنیس در دل برف و کولاک منزوی شده، اما او خودش را برای نبرد پیش رو با [[خاندان بولتون|بولتون ها]] آماده می کند. [[تایکو نستوریس]] (Tycho Nestoris)، نماینده ی [[بانک آهنین براووس|بانک آهنین]] (Iron Bank) از [[براووس]] با استنیس دیدار کرده ، و این دو قراردادی را امضا می کنند. استنیس تصمیم دارد، او را به دیوار بفرستد، تا احیانا در موقع نبرد دستگیر نشود.<br />
<br />
[[تایکو نستوریس|تایکو]] پیغام جان اسنو را که حاکی از خیانت [[آرنولف کاراستارک]] است، به استنیس می رساند. استنیس آرنولف، پسرش [[آرتور کاراستارک|آرتور]] (Arthor) و سه نوه ی او را دستگیر می کند. او تصمیم دارد آن ها را اعدام کند، ولی به آن ها حق انتخاب می دهد. اعتراف و همکاری کرده تا با قطع سرشان مرگی سریع به دست آورند، یا با عدم همکاری در آتش بسوزند.<br />
<br />
استنیس موقعیت خود را برای مقابله با پیش قراول [[روس بولتون]]، به فرماندهی سر [[هاستین فری]] (Hosteen Frey) آماده می کند. استنیس سر [[جاستین میسی]] (Justin Massey) را به عنوان اسکورت "[[جین پول|آریا استارک]]" به دیوار می فرستد، تا او را به برادرش [[جان اسنو]] برساند، تا از جان برای راهنماییش که حمایت [[قبایل کوه نشین شمالی]] را برای استنیس به ارمغان آورده بود، قدردانی کند.<br />
<br />
استنیس به [[جاستین میسی]] دستور می دهد تا به همراه تایکو نستوریس به براووس برود. در آن جا او باید با پولی که از [[بانک آهنین براووس|بانک آهنین]] می گیرد، حداقل بیست هزار سرباز مزدور اجیر کند و به [[وستروس]] بیاورد. استنیس همچنین جاستین را موظف می کند در صورتی که خودش در نبرد پیش رو کشته شد، از این ارتش در جهت به تخت رساندن دخترش، [[شیرین براتیون]] استفاده کند.<br />
<br />
استنیس همچنین برنامه دارد تیان گریجوی را اعدام کند، تا بدین وسیله حمایت لرد های شمالی را با کشتن قاتل [[برن استارک|برن]] (Bran) و [[ریکان استارک]] (Rickon Stark) به دست آورد.<ref>[http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ سایت رسمی جرج آر. آر. مارتین]</ref>}}<br />
<br />
==نقل قول های استنیس==<br />
<br />
{{نقل قول|<br />
'''کرسن''': پس [[رنلی براتیون|رنلی]] نه، بقیه ممکنه به کمکت بیان. [[راب استارک|پسر ادارد استارک]] ادعای [[پادشاه شمال|پادشاهی شمال]] رو کرده، با حمایت تمام قوای [[وینترفل]] و [[ریورران]] (Riverrun){{سخ}}<br />
'''استنیس''': یک پسر خام و یک شاه دروغین دیگر، آیا باید یه مملکت تکه تکه رو بپذیرم.{{سخ}}<br />
'''کرسن''': مطمئنا یه مملکت نصفه بهتر از هیچه. و اگر به پسره کمک کنی تا انتقام پدرش رو بگیره-{{سخ}}<br />
'''استنیس''': چرا باید انتقام [[ادارد استارک]] رو بگیرم؟ اون مرد برای من اهمیتی نداشت. اوه، رابرت مطمئنا عاشقش بود. مثل یک برادر دوستش داشت، چقدر این رو شنیدم؟ من برادرش بودم، نه ادارد استارک، اما با رفتاری که با من می کرد نمی تونستی متوجه بشی. من [[استورمز اند]] رو براش حفظ کردم. گرسنگی کشیدن مردان خوب رو می دیدم، در حالی که [[میس تایرل]] و [[پاکستر ردواین]] (Poxter Redwyne) جلوی دید دیوار ها جشن می گرفتند. رابرت ازم تشکر کرد؟ نه. از ادارد استارک تشکر کرد که محاصره رو رفع کرد، اون هم در حالی که ما دیگه مجبور به خوردن موش و تربچه شده بودیم. به دستور رابرت یه ناوگان ساختم، و [[دراگون استون]] رو براش گرفتم. دستم رو گرفت بگه آفرین برادر، بدون تو چه کار می کردم؟ نه، من رو به خاطر این که گذاشتم [[ویلم دری]] (Willem Darry) [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] (Viserys) و [[دنریس تارگرین|بچه]] رو ببره سرزنش کرد، انگار می تونستم جلوش رو بگیرم. پانزده سال توی [[ارباب کشتی ها|شوراش]] نشستم، به [[جان ارن]] کمک کردم مملکت رو اداره کنه زمانی که رابرت کارش زن و شراب بود، اما زمانی که جان مرد، برادرم من رو [[دست پادشاه|دست]] کرد؟ نه، چهار نعل رفت پیش دوست عزیزش ند استارک و [[دست پادشاه|افتخار]] رو بهش پیش نهاد داد. بگذریم که چقدر هم به نفع هر دوشون شد.{{رف|نش|مقدمه}}|استنیس به استاد [[کرسن]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|[[خاندان استارک|استارک ها]] می خوان نصف مملکت من رو بدزدند، مثل [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]] که [[تخت آهنین|تختم]] رو دزدیدند و برادر عزیز خودم که سرباز ها، پرچمداران و قلعه هایی که قانونا حقه منه رو دزدیده. اون ها همشون غاصبند. همشون دشمن منند.{{رف|نش|مقدمه}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|مردان خوب و شریفی برای [[جافری براتیون|جافری]] می جنگند، با این اعتقاد غلط که اون پادشاه به حقه. یک شمالی ممکنه همین رو در مورد [[راب استارک]] بگه. ولی این لرد هایی که دور [[رنلی براتیون|برادر من]] جمع شدن می دونستند که او غاصبه. دلیلشون برا پشت کردن به پادشاه حقیقیشون چیزی بهتر از رویایی قدرت و افتخار نبوده، و برای من مشخص شده که اون ها چی هستند. عفوشون کردم، بله بخشیده شدند ولی فراموش نشدند.{{رف|نش|42}}|استنیس به [[داووس سی ورث]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من پادشاه حقیقی هستم و [[راب استارک|پسر شما]] هم کمتر از [[رنلی براتیون|برادرم]] خائن نیست. نوبت به او هم خواهد رسید.{{رف|نش|31}}|استنیس به [[کتلین تالی]](Catelyn Tully)}}<br />
<br />
{{نقل قول|پادشاه ها دوستی ندارند، فقط رعیت و دشمن دارند.{{رف|نش|31}}|استنیس به [[کتلین تالی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من پرستش خدایان را روزی ترک کردم که [[شکوه باد]] (Windproud) در داخل خلیج شکست. هر خدایی که این قدر هیولاست که مادر و پدرم رو غرق می کنه، هرگز پرستش من رو نخواهد داشت. سپتون اعظم پیشم وراجی می کرد که چطور تمام عدالت و خوبی ها از خدایان نشات گرفته، اما تمام چیزی که من از این دو دیدم، به دست بشر صورت گرفته بود.{{رف|نش|10}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز این رو نخواستم، همین طور که هرگز نمی خواستم شاه بشم. با این وجود آیا می تونم بهش بی اعتنا باشم؟ ما سرنوشت خودمون رو انتخاب نمی کنیم. با این وجود ما باید...باید وظیفه مون رو انجام بدیم، نه؟ بزرگ و کوچک، ما باید وظیفه مون رو انجام بدیم.{{رف|یش|54}}|استنیس به [[داووس سیورث|داووس]]<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز این تاج رو نخواستم. طلا سرده و روی سر سنگینه، اما تا زمانی که من شاهم، وظایفی دارم... اگه من باید [[ادریک استورم|یک کودک]] رو قربانی آتش کنم تا یک میلیون کودک رو از تاریکی نجات بدم... قربانی... هرگز آسان نیست داووس، در غیر این صورت یک قربانی واقعی نیست.{{رف|یش|63}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|مساله خواستن نیست. به عنوان وارث رابرت، تخت مال منه. این قانونه.{{رف|یش|36}}|[[استنیس به داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من شاهم. خواستن دخیل نیست. من وظیفه ای نسبت به دخترم دارم. نسبت به مملکت. و حتی نسبت به رابرت. او من رو خیلی کم دوست داشت، می دونم، با این وجود او هنوز برادرم بود. [[سرسی|زن لنیستری]] به او یک جفت شاخ داد و یک دلقک کامل از او ساخت. ممکنه حتی اونو کشته باشه، همون طوری که [[جان ارن]] و [[ند استارک]] رو کشت. برای چنین جنایاتی باید عدالت برقرار بشه. شروعش با سرسی و فرزندان پلیدشه. اما فقط شروعش. من می خوام دربار رو تمیز کنم. همون طور که رابرت باید بعد از ترایدنت این کار رو می کرد.{{رف|یش|36}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
}}<br />
<br />
{{نقل قول|رابرت می تونست توی یک فنجون بش...ه و مردم به اون بگن شراب، ولی من بهشون آب سرد تمیز پیش نهاد می دم و اونا با شک اخم می کنند و به هم می گن چقدر مزه ی عجیبی می ده.{{رف|نش|42}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|به نظر می رسه ازدواج خطرناک تر از جنگیدن شده.{{رف|یش|63}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|[[آدرها|اهریمن هایی از برف و یخ و سرما]]، دشمن قدیمی، تنها دشمنی که اهمیت داره.{{رف|یش|78}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|برادرانت خوششون نخواهد اومد، همون طور که لرد های پدرت خوششون نخواهد اومد، اما من می خوام به وحشی ها اجازه بدم که از دیوار بگذرند... اون هاییشون که به من سوگند وفاداری بخورند، تضمین بدند که صلح و عدالت پادشاه رو حفظ می کنند، و لرد روشنایی رو به عنوان خدا بپذیرند. حتی غول ها (Giants) اگه زانو های غول پیکرشون بتونه خم بشه. زمانی که من [[هدیه]] (The Gift)، رو از چنگ لرد فرمانده ی جدیدتون در آوردم، اونها رو توش سکنا میدم. زمانی که باد های سرد بوزند، ما با هم زنده خواهیم موند یا با هم می میریم. وقتشه که در برابر دشمن مشترکمون متحد بشیم.{{رف|یش|76}}|استنیس به [[جان اسنو]]}}<br />
<br />
<br />
{{اسپویلر|<br />
{{نقل قول|کاش تمام لرد های هفت پادشاهی یه گردن داشتند...<ref>[http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ سایت رسمی جرج آر. آر. مارتین]</ref>}}<br />
<br />
{{نقل قول|<br />
'''استنیس''': من فکر می کردم که اون پرستار، دختر [[کرستر]]ه (Craster).{{سخ}}<br />
'''ملیساندر''':هم دختر و هم همسرش، اعلیحضرت. [[کرستر]] با تمام دختراش ازدواج کرده بود. پسر [[گیلی]] (Gili) محصول جفت شدن این دو نفره.{{سخ}}<br />
'''استنیس''': پدر خودش ازش صاحب بچه شده؟ پس، خوب شد از شرشون خلاص شدیم. من همچین موجودات پلیدی رو این جا تحمل نمی کنم. این جا [[بارانداز پادشاه]] نیست.{{رف|ربا|3}}|استنیس به [[ملیساندر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|ما همه می دونیم اگه [[رابرت براتیون|برادرم]] بود چی کار می کرد. رابرت تنهایی به طرف دروازه های وینترفل می تاخت، با پتک جنگیش در هم خوردشون می کرد به داخل خرابه ها می رفت و [[روس بولتون]] رو با دست چپش و [[رمسی بولتون|حرامزاده]] رو با دست راستش می کشت. من رابرت نیستم. ولی ما لشکر خواهیم کشید، و [[وینترفل]] رو آزاد می کنیم... یا در این راه کشته می شیم.{{رف|ربا|42}}}}<br />
}}<br />
<br />
==نقل قول های در مورد استنیس==<br />
<br />
{{نقل قول|مردم از واژه ی "سخت" در تعریف استنیس استفاده می کردند، و او هم شخص سختی بود.{{رف|نش|مقدمه}}|استاد [[کرسن]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|استنیس پادشاهی مخوف خواهد شد، نه این که احتمال داره بشه. مردان به استنیس احترام می گذارند، حتی ازش می ترسند، ولی عده ی خیلی کمی دوستش دارند.{{رف|نش|22}}|[[رنلی براتیون]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|ند تصور کرد خیلی سخت میشه چیزی را پیدا کرد که بتواند استنیس را بترساند، کسی که با خوردن موش و چرم کفش، [[استورمز اند]] را یک سال در زیر محاصره حفظ کرده بود، در حالی که لرد تایرل و ردواین با لشکر هایشان در آنسوی دیوار های قلعه قرار گرفته بودند، و در زیر دید آن ها جشن می گرفتند.{{رف|بتت|58}}|[[ادارد استارک]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|هیچ موجودی در جهان نیست که بتواند اندازه ی نصف یک مرد عادل واقعی، وحشتناک باشد.{{رف|بتت|58}}|[[واریس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز فکر نمی کردم که این قدر باهوش باشی، استنیس. اگه این موضوع درست بود، تو قطعا وارث رابرت می شدی.{{رف|نش|22}}|[[رنلی براتیون]] به استنیس در مورد کشف زنای [[سرسی]] و [[جیمی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|وقتی میس تایرل [[استورمز اند]] رو محاصره کرد، استنیس ترجیح داد موش بخوره ولی دروازه هاش رو باز نکنه.|[[ماتیس رووان]] (Mathis Rowan)}}<br />
<br />
{{نقل قول|او استنیس براتیونه، مردی که تا پایانی تلخ خواهد جنگید.{{رف|یش|72}}|[[تایوین لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|استنیس دوست [[ادارد استارک|تو]] نیست، دوست من هم نیست. حتی برادراش هم نمی تونند تحملش کنن. این مرد آهنه، سخت و انعطاف نا پذیر. او مطمئنا به ما یک [[دست پادشاه|دست جدید]] و یک [[شورای کوچک|شورای جدید]] میده. شکی نیست که به خاطر [[تخت آهنین|تخت]] ازت تشکر می کنه، ولی به خاطرش دوستت نخواهد داشت. پادشاهی استنیس به معنی جنگه. او نمی تونه روی تخت بشینه تا زمانی که [[سرسی]] و حرام زاده هاش بمیرند.{{سخ}}<br />
فکر می کنی لرد [[تایوین لنیستر|تایوین]] وقتی که سر دخترش برروی نیزه زده بشه، بی کار می شینه؟ [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) قیام خواهد کرد، و نه به تنهایی. رابرت در خودش دید که میتونه مردانی رو که به شاه [[ایریس تارگرین دوم|ایریس]] خدمت می کردند، را تا زمانی که بهش وفادار بمونند ببخشه. استنیس کم تر بخشنده است. او محاصره ی [[استورمز اند]] رو فراموش نخواهد کرد، و لرد [[میس تایرل|تایرل]] و پاکستر [[ردواین|ردواین]] جرات نمی کنند فراموش کنند. هر مردی که زیر [[خاندان تارگرین|پرچم اژدها]] جنگیده یا همراه با [[بیلون گریجوی]]، [[قیام گریجوی|قیام]] کرده دلیل خوبی برای ترسیدن خواهد داشت. استنیس رو روی تخت بنشون و بهت قول می دم، مملکت به خون کشیده خواهد شد.{{رف|بتت|47}}|[[پتایر بیلیش]] (Petyr Baelish) به [[ادارد استارک]]}}<br />
<br />
{{اسپویلر|<br />
{{نقل قول|'''وایمن''': [[راب استارک]] لرد بالا دست من بود، این مرد، استنیس کیه؟ چرا مزاحم ما شده؟ تا جایی که من یادم می آد، او قبلا هیچ وقت نیازی به سفر به شمال احساس نکرده بود. اما الان مثل یک سگ کتک خورده اومده، کلاهخودش تو دستشه و صدقه گدایی می کنه.{{سخ}}<br />
'''داووس''': او اومده که از مملکت دفاع کنه، سرورم، که از زمین های شما در برابر [[وحشی ها]] و [[آهن زاده|آهن زاده ها]] دفاع کنه.{{رف|ربا|19}}|[[داووس سی ورث|داووس]] به [[وایمن مندرلی]]}}<br />
}}<br />
<br />
==خانواده==<br />
{{الگو:شجره نامه براتیون}}<br />
<br />
==منابع==<br />
{{منابع|2}}<br />
<br />
{{الگو:شاهان وستروس}}<br />
[[en:Stannis Baratheon]]<br />
<br />
[[رده:خاندان براتیون]] [[رده:نجیب زادگان]] [[رده:شخصیت های سرزمین های طوفان]] [[رده:حکام]] [[رده:اعضای شورای کوچک]] [[رده:خویشاوند کش ها]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%86%DB%8C%D8%B3_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%88%D9%86&diff=14185
استنیس براتیون
2014-09-22T18:44:31Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات شاه<br />
| نام_شاه = [[پرونده:خاندان Baratheon.PNG|راست|50px]] استنیس براتیون [[پرونده:S_Baratheon_DS.png|چپ|50px]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Stannis_Baratheon.jpg|300px]]<br />
| توضیح_تصویر = استنیس براتیون اثر Amoka<br />
| دوران_حکومت = <br />
| تاجگذاری = 298AL<br />
| سایر_عناوین = ارباب کشتی ها (سابقا){{سخ}}لرد [[دراگون استون]]{{سخ}}لرد پارامونت [[سرزمین های طوفان]]{{سخ}}شاه [[وستروس]]<br />
| القاب = شاه دریای باریک{{سخ}}{شاه روی دیوار<br />
| نام_کامل =شاه استنیس براتیون اولین با نام او<br />
| شاه_قبلی = [[رابرت براتیون]]<br />
| شاه_بعدی = <br />
| وارث = [[شیرین براتیون]]<br />
| ملکه = [[سلیس فلورنت]]<br />
| شوهر = <br />
| همسر =<br />
| فرزندان = [[شیرین براتیون]]<br />
| خاندان_سلطنتی = [[خاندان براتیون از دراگون استون]]<br />
| پدر = [[استفن براتیون]]<br />
| مادر = [[کاسانا استرمونت]]<br />
| تاریخ_تولد = 265AL<br />
| محل_تولد = [[استورمز اند]]<br />
| تاریخ_مرگ =<br />
| محل_مرگ =<br />
| تاریخ_دفن =<br />
| محل_دفن =<br />
| فرهنگ =<br />
| نشان = <br />
| کتابها = بازی تاج و تخت (اشاره شده){{سخ}}نزاع شاهان (حضور دارد){{سخ}}یورش شمشیر ها(حضور دارد){{سخ}}ضیافتی برای کلاغ ها(اشاره شده){{سخ}}{اسپویلر|رقصی با اژدهایان(حضور دارد){{سخ}}باد های زمستان(حضور دارد)}}<br />
| بازیگر = [[استیفن دیلین]]<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
<br />
'''استنیس براتیون''' (Stannis Baratheon) لرد [[دراگون استون]] (Dragon Stone) است. و بین دو برادر جوان تر شاه [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon)،استنیس از [[رنلی براتیون]] (Renly Baratheon) بزرگ تر است. استنیس به عنوان [[ارباب کشتی ها]] (Master of Ships) در [[شورای کوچک]] (Small Counsil) [[رابرت براتیون|رابرت]] خدمت می کرد. پدر و مادر او لرد [[استفن براتیون]] (Steffon Baratheon) و [[کاسانا استرمونت]] (Cassana Estermont) بودند. در سریال تلویزیونی نقش استنیس را استفن دیلان بازی می کند.<br />
<br />
==شخصیت و ظاهر==<br />
<br />
استنیس همانند دو برادرش [[رابرت براتیون|رابرت]] و [[رنلی براتیون|رنلی]]، مردی درشت هیکل، بلند، چهار شانه و نیرومند است. با این وجود استنیس فردی غیر جذاب توصیف شده که فاقد خوش قیافگی رنلی و رابرت در دوران جوانی اش است. استنیس چشمان آبی تیره دارد. تنها در حاشیه ی سرش موهایی سیاه چون "سایه ای از یک تاج" قرار دارند، با ریش کم پشتی که چانه ی بزرگش را می پوشاند. چهره ی استنیس دارای نوعی سفتی چون چرم استنیس گونه ای گود افتاده و لبانی باریک و رنگ پریده دارد.<br />
<br />
استنیس مردی جدی، سر سخت و نا بخشنده است با دیدگاهی انعطلف ناپذیر در مورد وظیفه و عدالت. او نه ریاکار و نه چاپلوس است، و از بی اعتنایی های هم واقعی و هم توهمی در آزار است. او مداوما دندان هایش را می خاید.{{رف|نش|مقدمه}} استنیس فرمانده، دریانورد و جنگجوی بزرگی است، با این وجود شخصیتش مانع آن می شود که تبدیل به یک رهبر بزرگ شود. هر چند به او احترام می گذارند و از او می ترسند، با این وجود استنیس دوست داشته نمی شود و اشراف و مردم عادی علاقه و محبتی به او ندارند.<br />
<br />
استنیس رابطه ای سرد با همسرش ملکه [[سلیس فلورنت|سلیس]] (Selyse) از [[خاندان فلورنت]] (House Florent) دارد. آن ها دختری کوچک و غمگین به نام [[شیرین براتیون|شیرین]] (Shireen) دارند که علامت بیماری [[گری اسکیل]] (Grey Scale) بر صورتش سایه افکنده است. [[داووس سی ورث]] (Davos Seaworth) از وفادارترین خدمتکاران استنیس است.<br />
<br />
==تاریخ==<br />
<br />
[[پرونده:Stannis_by_Giliberti.jpg|چپ|بندانگشتی|300px|استنیس اثر Giliberti]]<br />
<br />
استنیس فرزند دوم [[کاسانا استرمونت]] و [[استفن براتیون]] است، جوان تر از [[رابرت براتیون]] و مسن از [[رنلی براتیون]]. پدر و مادرش در زمانی که او سیزده ساله بود از دست رفتند و همان روز ایمانش به [[مذهب هفت|مذهب]] را از دست داد. او سوگند خورد خدایانی را که این قدر بی رحمند که پدر و مادرش را آن گونه از او می گیرند، هرگز پرستش نخواهد کرد.{{رف|نش|10}} حتی در جوانی اش استنیس پسری جدی عبوس و سخت توصیف شده است.<br />
<br />
عزم و سرسختی استنیس افسانه ای است و این خصوصیت در هنگام [[قیام رابرت]] (Robert's Rebellion) به کار استنیس آمد. او توانست با موفقیت استورمز اند ،قلعه ی براتیون ها را که تا پایان جنگ در زیر [[محاصره ی استورمز اند|محاصره]] قوای [[میس تایرل]] (Mace Tyrell) بود نگه دارد،{{رف|بتت|27}} و مانع پیروزی یکی از بزرگترین لشکریان وفادار به سلطنت در جبهه ی جنوب شود. قوای او تحت شرایط بسیار ناگواری بود، تا آن که قاچاقی ای به نام [[داووس سی ورث|داووس]] به موقع سر می رسد، و آن ها را از گرسنگی نجات می دهد. محموله ی پیاز او باعث می شود تا آن ها بتوانند قلعه را برای ادامه ی مدت نبرد نگه دارند. بعد از آن که لرد [[ادارد استارک]] (Eddard Stark) سر می رسد و محاصره را برمی دارد، استنیس داووس را به خدمت می گیرد، به او عنوان "شوالیه ی پیاز" (Onion Knight) می دهد و اجازه می دهد نام خانوادگی [[خاندان سی ورث|سی ورث]] را برای خاندانش انتخاب کند. البته با توجه به عدالت تخطی نا پذیر استنیس، او داووس را به علت سال های قاچاقچی گری اش مجازات کرده، سر انگشتان پنج انگشت دست چپ او را قطع می کند. داووس مجازات استنیس را پذیرفته، به شرط آن که استنیس خودش سر انگشتان او را قطع کند.<br />
<br />
پس از رخ دادن [[غارت بارانداز پادشاه]] (Sack of King's Landing)، شاه جدید، [[رابرت براتیون]] استنیس را در راس ناوگانی به سوی [[دراگون استون]] روانه می کند، تا این قلعه را که هنوز به [[خاندان تارگرین|تارگرین ها]] (Targaryen) وفادار است، به چنگ آورد. بعد از پایان این ماموریت رابرت بر خلاف میل استنیس، او را لرد دراگون استون می کند، در عوض استورمز اند ثروتمند تر را به برادر جوان تر [[رنلی براتیون|رنلی]] می دهد که در طی جریان جنگ هیچ کار خاصی نکرده بود. با این وجود رابرت نیازمند یک حاکم قوی در مقر وفاداران شاه دیوانه بود، و از این رو استنیس گزینه ی مناسب تری نسبت به رنلی برای این امر بود.<ref>[http://awoiaf.westeros.org/index.php/A_Song_of_Ice_and_Fire_Campaign_Guide بازی کامپیوتری مجموعه ی یخ و آتش]</ref> ضمن این که این مزیت را داشت که استنیس تنش زا را از خشکی اصلی وستروس خارج می کرد. با توجه به خصوصیاتش، استنیس توانستی حاکمی موثر و کارا در دراگون استون شود.<br />
<br />
استنیس همچنین تحت عنوان ارباب کشتی ها به شورای کوچک رابرت راه یافت.{{رف|بتت|27}} در طی [[قیام گریجوی]] (Greyjoy Rebellion)، استنیس فرمانده ناوگان سلطنتی بود و توانست [[ناوگان آهن]] (Iron Fleet) را به دام اندازد و [[نبرد جزیره ی زیبا|در هم شکند]]. کمی بعد او [[ویک بزرگ]] (Great Wyk) را تحت نام برادرش، رابرت فتح کرد.{{رف|ربا|26}} زمانی که استنیس در پایتخت بود سر [[اکسل فلورنت]] (Axell Florent) را به عنوان قلعه بان دراگون استون می گماشت.<br />
<br />
در شب ازدواج استنیس با [[سلیس فلورنت]] ، رابرت در بستر ازدواج استنیس، دوشیزگی [[دالنا فلورنت]] (Dalena Florent) را برداشت. این رخداد موجب به دنیا آمدن فرزند حرام زاده ای به نام [[ادریک استورم]] (Edric Storm)، تنها حرام زاده ی رسمی رابرت شد. استنیس تاکید داشت که این فرزند حرام زاده لکه ننگی بر خاندان همسرش است و او را به عموی دیگرش [[رنلی براتیون|رنلی]] در استورمز اند سپرد.{{رف|بتت|35}}<br />
<br />
با وجود خدمات بسیار استنیس به برادرش رابرت، رابرت در ازایش به او بی محلی بسیاری کرد. به جای آن که از استنیس به خاطر نگه داشتن استورمز اند تشکر کند، از ادارد استارک که محاصره را برداشت قدر دانی کرد. به جای آن که به خاطر فتح دراگون استون از او ممنون باشد، او را به خاطر فرار [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] (Viserys) و [[دنریس تارگرین]] (Daenerys Targaryen) سرزنش کرد. در حالی که آن ها خیلی پیش از رسیدن ناوگان تازه تاسیس استنیس از [[دراگون استون]] فرار کرده بودند.{{رف|نش|مقدمه}} طبلق نظر سرسی رابرت [[دراگون استون]] را برای بی اعتنایی به استنیس به او داد.{{رف|نش|25}} استنیس به [[جان ارن]] (Jon Arryn)، [[دست پادشاه]] (Hand of the King) کمک کرد تا مملکت را اداره کند، اما هیچ تشکر و قدر دانی ای از رابرت که وقتش را با شکار و مستی و فاحشه بازی می گذراند، دریافت نکرد. استنیس هیچ گاه در ملا عام از این موضوع شکایت نکرد، زیرا خدمت بدون انتظار جایزه نیازمند استنیس در آن موقعیت بود.<br />
<br />
کمی پیش از اتفاقات [[بازی تاج و تخت]] (Game of Thrones)، استنیس شک کرد که فرزندان ملکه [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) فرزندان حقیقی رابرت نیستند. او شکش را با [[جان ارن]] در میان گذاشت، و آن ها با هم مساله را پی گیری کردند. او این مساله را ا رابرت مطرح نکرد، زیرا می دانست رابرت به ادعای او وقعی نخواهد نهاد. چون رابرت علاقه ای به استنیس نداشت، ممکن بود تصور کند او تلاش دارد خود را وارث رابرت جا بزند. با این وجود استنیس می دانست که رابرت به ادعای جان ارن توجه خواهد کرد. آن ها چندین فرزند [[حرام زادگی|حرام زاده ی]] رابرت را در پایتخت ملاقات کردند، و استنیس به این نکته اشاره کرد که تمامی آن ها موهایی سیاه دارند و همگی شبیه رابرت هستند. جان کتاب [[دودمان و پیشینه ی خاندان های بزرگ هفت پادشاهی]] (The Lineages and Histories of the Great Houses of the Seven Kingdoms) را مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که ادعای استنیس صحیح است. هر گاه که یک براتیون صاحب فرزندی شده، فرزند صاحب موهای سیاه بوده است، حتی اگر والد یا والده ی دیگر، لنیستری مو طلایی بوده است.<br />
<br />
زمانی که جان دانست که فرزندان سرسی فرزندان رابرت نیستند، برنامه ی آن را ریخت که فرزندش [[رابرت ارن]] (Robert Arryn) را به عنوان وارد، به دراگون استون نزد استنیس بفرستد. با این وجود قبل از آن که بتواند هر گونه اقدامی کند مسموم می شود.<br />
<br />
==اتفاقت اخیر==<br />
<br />
===بازی تاج و تخت ===<br />
<br />
[[پرونده:Stannis_Baratheon_by_henning.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|استنیس اثر henning]]<br />
<br />
بعد از مرگ [[جان ارن]]، استنیس به [[دراگون استون]] گریخت تا نیرو جمع آوری کند و برای قدم های بعد خود برنامه بریزد.{{رف|بتت|20}} [[ادارد استارک]] که از نبود استنیس در دربار شگفت زده شده بود، گمان می برد علت آن اطلاع یافتن استنیس از طریقه ی مرگ [[جان ارن]] باشد. او خبر نداشت که استنیس از تصمیم رابرت برای انتخاب [[ادارد]] به عنوان [[دست پادشاه|دست جدید پادشاه]] دلسرد شده است. هنگامی که ادارد علت مرگ [[جان ارن]] را واکاوی می کرد، دریافت که استنیس و جان مدت زمان زیادی را در کنار هم سپری می کرده اند. زمانی که دانست استنیس و جان ارن از فاحشه خانه ای در پایتخت دیدار کرده اند، جایی که با خصوصیت پرهیزکاری سخت گیرانه ی استنیس تناقض داشت، او به حقیقت نزدیک تر شد.{{رف|بتت|27}} رابرت بعد از یک شکار گراز مرد، و وارثش [[جافری براتیون]] (Joffrey Baratheon) بر تخت نشست.{{رف|بتت|49}} ادارد به عنوان نایب السلطنه سعی کرد به شاه حقیقی، استنیس کمک کند، ولی بیوه ی رابرت، [[سرسی لنیستر]] پیشدستی کرده و او را به زندان انداخت. جافری پادشاه بچه دستور اعدام ادارد را داد.{{رف|بتت|65}}<br />
<br />
===نزاع شاهان===<br />
<br />
[[پرونده:The_king_in_the_narrow_sea.png|چپ|بندانگشتی|250px|شاه دریای باریک اثر Reneaigner]]<br />
<br />
در [[دراگون استون]]، استنیس عنوان می کند که از آن جا که جافری فرزند حقیقی رابرت نیست، او وارث حقیقی رابرت برای [[تخت آهنین]] (Iron Throne) است. از بعد از مرگ شاه، استنیس سعی می کند تمام قوایی را که می تواند، از لرد های [[دریای باریک]] (Narrow Sea) و مزدوران [[میر|میری]] (Myrish) و [[لایس|لایسنی]] (Lyseni) جمع آورد. با این وجود نیروی او بسیار کم تر از آن است که بتواند لنیستر های [[بارانداز پادشاه]] را به چالش بکشد. به علاوه آن که برادر کوچک ترش، [[رنلی براتیون|رنلی]] با داشتن حمایت [[خاندان تایرل]] (House Tyrell) و لرد های [[سرزمین های طوفان]] (Stormlands) خود را شاه می نامد. استاد [[کرسن]] (Maester Cressen)، [[استاد ها|استاد]] تحت خدمت استنیس معتقد است که او باید با [[راب استارک]] (Rob Stark)، که خود را به تازگی [[شاه شمال]] (King of The North) نامیده بود، یا [[لایسا تالی|لایسا ارن]] (Lysa Arryn) پیمان اتحاد ببندد. اما همسر او، ملکه [[سلیس فلورنت|سلیس]] بر می گوید که استنیس نباید بر سر آن چه حق قانونی اش است، مصالحه نماید.<br />
<br />
[[سلیس فلورنت|سلیس]] زیر نفوذ [[ملیساندر]] (Melisandre) از راهبه های [[رلور|لرد روشنایی]] (Lord of Light)بود. او اعتقاد داشت که استنیس باید به جنوب بادبان بکشد، و پرچم داران [[ریچ]] (The Reach) و [[سرزمین های طوفان]] را به تملک خود در آورد، با این وجود نتوانست استنیس را قانع کند. سلیس از استنیس خواست تا به [[رلور|لرد روشنایی]] ایمان بیاورد. او مدعی شد که ملیساندر در آتش مرگ رنلی را دیده است.{{رف|نش|مقدمه}} استنیس در طلب قدرتی که ملیساندر پیش نهادش را داد، [[مذهب هفت]] (Faith of Seven) را کنار گذاشت و به پیروان [[رلور|لرد روشنایی]] گروید. مجسمه های هفت در [[دراگون استون]] چون قربانی هایی سوختند. ملیساندر ادعا کرد که استنیس [[آزور آهای]] (Azor Ahai) تجدید حیات یافته است، سمبلی مسیحایی در آیین [[رلور]] (R'hllor)، لرد روشنایی. او شمشیری را به استنیس داد که مدعی بود [[لایت برینگر]] (Light Bringer) شمشیر افسانه ای [[آزور آهای]] است. تغییر مذهب استنیس به رلور باعث شد تا مردان استنیس به دو دسته تقسیم شوند، [[مردان شاه]] (King's Men) که ایمان خود را به مذهب هفت حفظ کردند و مردان ملکه (Queen's Men) که پیرو رلور بودند.{{رف|نش|10}}<br />
<br />
در اولین اقدام برای رسیدن به تخت آهنین، استنیس صد ها نامه به لرد های [[هفت پادشاهی]] (Seven Kingdoms) می فرستد، خود را شاه حقیقی وستروس می خواند و مدعی می شود که [[جیمی لنیستر|شاه کش]] (Kingslayer)، سر [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) پدر فرزندان سرسی است و نه رابرت براتیون.{{رف|نش|10}} به جای حمله ی مستقیم به بارانداز پادشاه، استنیس [[استورمزاند]] را زیر م[[حاصره ی استورمز اند (299)|محاصره]] می گیرد، به امید آن که برادر کوچک ترش قوایش را به او ملحق کند. او به رنلی پیش نهاد وراثت و مقامی در شورای کوچک را می دهد. رنلی پیش نهاد را به سخره می گیرد و نزاعی بین دو برادر رخ می دهد. آن ها موافقت می کنند که نیرو هایشان در صبح به جنگ هم بروند. در آن شب [[ملیساندر]] از جادویش استفاده می کند و یک [[سایه ی قاتل|سایه ی متحرک]] (Animated shadow) به دنیا می آورد، و این سایه رنلی را در هنگام سپیده دم می کشد. با این اتفاق اکثر قوای همراه رنلی به استنیس می پیوندند. <br />
<br />
[[پرونده:Stannis_at_dragonstone.jpg|وسط|بندانگشتی|600px|استنیس در حال جمع آوری نیرو هایش در [[دراگون استون]]]]<br />
<br />
یکی از افراد وفادار رنلی که حاضر به تبعیت از استنیس نمی شود، سر [[کورتنی پنروس]] (Cortnay Penrose) ، قلعه بان استورمز اند است. سر [[کورتنی پنروس|کورتنی]] حاضر به تسلیم استورمز اند نمی شود، زیرا از بلایی که ممکن است استنیس سر [[ادریک استورم]]، حرام زاده ی رابرت آورد، می ترسد. او استنیس را به نبرد تن به تن می خواند، که استنیس امتناع می کند. سر [[داووس سی ورث]]، [[ملیساندر]] را به زیر دیوار های قلعه می برد و در آن جا ملیساندر به همان طریقی که رنلی را کشته بود، سر کورتنی را می کشد.<br />
<br />
با تصرف استورمز اند استنیس به بارانداز پادشاه [[نبرد بلک واتر|حمله ور]] می شود. جایی که [[آتش وحشی]] (Wildfire)، یک زنجیر مسدود کننده در ابتدای رودخانه و سایر تجهیزات دفاعی در برابر استنیس ایستادگی می کنند تا آن که با رسیدن قوای متحد [[خاندان لنیستر|لنیستر]] و [[خاندان تایرل|تایرل]]، که شبح رنلی آن ها را فرماندهی می کند استنیس شکست می خورد. البته در حقیقت شبح، سر [[گارلان تایرل]] (Garlan Tyrell) است که با پوشیدن زره رنلی، خود را به شکل او در آورده است.<br />
<br />
===یورش شمشیر ها===<br />
<br />
استنیس بعد از [[نبرد بلک واتر]] (Battle of Blackwater)، با لشکری در هم شکسته به [[دراگون استون]] بر می گردد.{{رف|یش|10}} او دستور زندانی کردن دست خود، [[آلستر فلورنت]] (Alester Florent) را می دهد، که تلاش کرده بود صلحی را با لنیستر ها بر قرار کند و پیشنهاد گروگان دادن [[شیرین براتیون]]، دختر استنیس را به آن ها داده بود.{{رف|یش|25}}<br />
<br />
<br />
[[پرونده:Stannis_and_his_sword.jpg|چپ|بندانگشتی|300px|استنیس و شمشیرش]]<br />
<br />
زمانی که [[داووس سی ورث]] به [[دراگون استون]] بر می گردد، ابتدا به زندان انداخته می شود. سپس استنیس او را به نزد خود فرا می خواند، تا پیشنهاد [[اکسل فلورنت]] را برای حمله به [[جزیره ی پنجه]] (Claw Isle) و در هم شکستن آن، در تلافی تسلیم شدن لرد آن، [[آردریان سلتیگار]] (Ardrian Celtgar) در برابر شاه [[جافری براتیون|جافری]]، بشنود. داووس این نظر را شیطانی خوانده، می گوید مردم عادی جزیره ی پنجه خیانتکار نیستند. استنیس نظر او را تایید کرده [[داووس سی ورث]] را دست پادشاه می کند، زیرا او از معدود افرادی است که شجاعت آن را داشته که به شاهش حقیقت را بگوید، حتی اگر این حقیقت خلاف نظر شاه باشد.{{رف|یش|36}}<br />
<br />
[[ملیساندر]] سه زالو را وارد خون [[ادریک استورم]]، حرام زاده ی رابرت می کند و استنیس با خواندن نام شاهان غاصب [[جافری براتیون]]، [[راب استارک]] و [[بیلون گریجوی |بالون گریجوی]] (Balon Greyjoy) آن ها را در آتش می اندازد. ملیساندر معتقد است که خون ادریک که همخون با شاه سابق است، قدرت های خاصی دارد. کمی بعد هر سه شاه به روش های مختلف می میرند. ملیساندر سپس از استنیس می خواهد تا [[ادریک استورم]] را قربانی کند تا جادویی را که مدعی است از سنگ اژدها بر می خیزاند کامل کند. جادویی که قدرتی برتر به استنیس می دهد. استنیس هر چند در ابتدا مخالفت می کند،{{رف|یش|36}} اما در یک قدمی پذیرش این خواسته است تا آن که داووس قاچاقی پسرک را فراری داده، از استنیس می خواهد به شمال برود و از [[دیوار]] (The Wall) دفاع کند.{{رف|یش|63}}<br />
<br />
استنیس با قوایش به شمال می رود. او [[سلیس فلورنت|سلیس]] و [[شیرین براتیون|شیرین]] را در [[ایست واچ]] (East Watch-by-the-sea) باقی می گذارد و خود در طول دیوار به غرب لشکر می کشد. قوای او درست به موقع می رسد و لشکر [[وحشی ها]]ی (Wildings) [[منس رایدر]] (Mance Ryder) را در [[نبرد کسل بلک]] (Battle of Castle Black) در هم می شکنند.{{رف|یش|73}} او در [[برج پادشاه]] (King's Tower) کسل بلک اقامت می گزیند، تا با وحشی ها مذاکره کند. او به [[جان اسنو]] (Jon Snow)، حرام زاده ی [[ادارد استارک]] پیشنهاد می کند که او را در ازای حمایت از سلطنت استنیس مشروع کرده و به مقام لرد [[وینترفل]] (Winterfell) می رساند.{{رف|یش|76}} با این وجود با رسیدن جان به مقام [[لرد فرمانده نگهبانان شب]] (Lord Commander of the Night's Watch) پیشنهاد استنیس نیز رد می شود.{{رف|یش|79}} استنیس سپس تلاش می کند حمایت شمال را به روش های دیگر به دست آورد.<br />
<br />
===ضیافتی برای کلاغ ها===<br />
<br />
استنیس از دیوار نامه هایی را برای سراسر لرد های شمال می فرستد و از آن ها می خواهد که تحت فرمانش در آیند. تنها جواب او سکوت و مخالفت از جانب برخی از لردهاست، و تنها [[آرنولف کاراستارک]] (Arnulf Karstark) قلعه بان [[کارهولد]] (Karhold) پیش نهاد او را می پذیرد.{{رف|ضبک|5}}{{رف|ربا|3}}<br />
<br />
===رقصی با اژدهایان===<br />
<br />
{{اسپویلر|طبق نظر [[گنجشک اعظم|سپتون اعظم جدید]] استنیس از حقیقت [[مذهب هفت]] روی برگردانده و [[رلور|اهریمن سرخ]] را پرستش می کند، و مذهب دروغین او جایی در هفت پادشاهی ندارد.<br />
<br />
[[پرونده:The_bones_of_winter_by_cj_ludd18-d55080f.png|چپ|بندانگشتی|300px]]<br />
<br />
استنیس [[داووس سی ورث]] را به [[وایت هاربر]] (White Harbor) فرستاده، تا از جانب او با لرد [[وایمن مندرلی]] (Wyman Manderly) مذاکره کند.{{رف|ربا|15}} استنیس از جانب لرد های شمالی مخالفت های بسیاری را شنیده، اگر چه او توانسته بخشی از قوای [[خاندان آمبر]] (House Umber) را به فرماندهی [[مورس آمبر]] (Mors Umber) از آن خود کند. استنیس منس رایدر، [[پادشاه آن سوی دیوار]] (King-Beyond-the-Wall) را به جرم ترک [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) سوزاند.{{رف|ربا|10|صفحه های 134 تا 138}} او سپس به بازماندگان [[مردم آزاد]] (Free Folk) حق انتخاب داد، زانو زدن یا برگشتن به طبیعت وحشی آن سوی دیوار. وحشی ها که از تهدید [[آدرها]] (Others) در آن سوی دیوار وحشت زده بودند، لذا نه نفر از هر ده نفر آن ها حاضر به زانو زدن می شوند.{{رف|ربا|10}} منس رایدر سوخته بر خلاف تصور استنیس در حقیقت [[رتل شرت]] (Rattleshirt) تغییر شکل یافته بود.{{رف|ربا|31|صفحه های 418-419}}<br />
<br />
[[آرنولف کاراستارک]] به استنیس پیشنهاد می دهد تا با به هم پیوستن قوایشان به [[درد فورت]] (Dreadfort)، قلعه ی [[محافظ شمال|محافظ جدید شمال]] (Warden of The North)، روس بولتون حمله کنند. استنیس موافقت می کند و برنامه می ریزد، زمانی که [[رمسی بولتون]] (Ramsay Bolton) با قوایش به جانب [[موت کیلین]] (Moat Cailin) که در اختیار [[آهن زاده|آهن زادگان]] (Ironborn) است، حرکت می کند، حمله را شروع کند. استنیس نمی داند که آرنولف کاراستارک در حقیقت تحت اختیار [[روس بولتون]] است، و خواهان به تله انداختن اوست. با این وجود زمانی که لرد فرمانده [[جان اسنو]] از نقشه خبر دار می شود، به استنیس توصیه می کند که برنامه اش را متوقف کند، زیرا می داند [[درد فورت]] حتی با یک پادگان کوچک چقدر مستحکم است.{{رف|ربا|17}}<br />
<br />
در عوض، استنیس به غرب حرکت می کند تا [[دیپ وود موت]] را از چنگ [[آهن زاده|آهن زادگانی]] که آن را در تصرف دارند، در آورد. جان اسنو به او پیشنهاد می دهد از دل کوهستان بگذرد تا حمایت [[قبایل کوه نشین شمالی|قبایل کوهستان]] (Mountain Clans) از جمله [[خاندان فلینت از کوهستان|فلینت ها]] (Flints)، [[خاندان وول|وول ها]] (Wulls)، [[خاندان نوری|نوری ها]] (Norreys) و [[خاندان لیدل|لیدل ها]] (Liddles) را به دست آورد. قبایل کوهستان عمیقا به [[ادارد استارک]] وفادارند و از دیدار یک شاه خشنود و مغرور خواهند شد. استنیس حمایت بسیاری از روسای قبایل از جمله [[تورگن فلینت|تورگن فلینت پیر]] (Old Torghen Flint) و [[هوگو وول|هوگو وول «سطل گنده»]] (Hugo "Big Bucket" Wull) را جلب کند. با سه هزار نفر جدیدی که به استنیس می پیوندند، او می تواند [[دیپ وود موت]] را [[باز پس گیری دیپ وود موت|باز پس]] بگیرد.{{رف|ربا|26}} استنیس چندین نفر از آهن زادگان، از جمله [[آشا گریجوی]] (Asha Greyjoy) را اسیر می گیرد و [[دیپ وود موت]] را به [[خاندان گلاور]] (House Glover) باز می گرداند. اقدامی که موجب محبوبیت او در شمال می شود و حمایت [[خاندان گلاور|گلاور ها]] و [[خاندان مورمونت]] (House Mormont) را برایش به ارمغان می آورد. همچنین تعدادی از بازماندگان [[غارت وینترفل]] (Sack of Winterfell)، که در [[جنگل گرگ ها]] (Wolfswood) پنهان شده اند به استنیس می پیوندند.{{رف|ربا|35}} او به سمت [[وینترفل]] لشکر می کشد و قوای [[مورس آمبر]] و [[آرنولف کاراستارک]] نیز به او می پیوندد. طوفان شدید سرعت حرکت آن ها را کند می کند.{{رف|ربا|37}}{{رف|ربا|42}} جان که به وسیله [[آلیس کاراستارک]] (Alys Karstark) از خیانت [[آرنولف کاراستارک|آرنولف]] مطلع می شود، پیکی را به جانب استنیس گسیل می کند. در نزدیکی وینترفل، [[مورس آمبر]] [[تیان گریجوی]] (Theon Greyjoy) و «[[جین پول|آریا استارک]]» ("Arya Stark") را که از [[وینترفل]] فرار کرده اند، پیدا کرده به همراه یک بانکدار [[براووس|براووسی]] (Braavosi) که از دیوار به ملاقات استنیس آمده، به جانب او می فرستد.<br />
<br />
طبق [[نامه ی حرام زاده|نامه ی توهین آمیزی]] که رمسی بولتون به جان می فرستد، استنیس و اکثر قوایش در جریان [[محاصره ی وینترفل]] (Winterfell) کشته شده اند.{{رف|ربا|69|صفحه های 907-908}} آخرین موقعیت استنیس روستایی پر از برف، در فاصله ی سه روزی غرب [[وینترفل]] است.{{رف|ربا|42|صفحه ی 561}}{{رف|ربا|51|صفحه ی 677}}{{رف|ربا|62}} مشخص نیست که استنیس واقعا مرده، یا آن که نامه تنها دروغی از جانب رمسی بوده است.}}<br />
<br />
===بادهای زمستان===<br />
<br />
{{اسپویلر|اگر چه لشکر استنیس در دل برف و کولاک منزوی شده، اما او خودش را برای نبرد پیش رو با [[خاندان بولتون|بولتون ها]] آماده می کند. [[تایکو نستوریس]] (Tycho Nestoris)، نماینده ی [[بانک آهنین براووس|بانک آهنین]] (Iron Bank) از [[براووس]] با استنیس دیدار کرده ، و این دو قراردادی را امضا می کنند. استنیس تصمیم دارد، او را به دیوار بفرستد، تا احیانا در موقع نبرد دستگیر نشود.<br />
<br />
[[تایکو نستوریس|تایکو]] پیغام جان اسنو را که حاکی از خیانت [[آرنولف کاراستارک]] است، به استنیس می رساند. استنیس آرنولف، پسرش [[آرتور کاراستارک|آرتور]] (Arthor) و سه نوه ی او را دستگیر می کند. او تصمیم دارد آن ها را اعدام کند، ولی به آن ها حق انتخاب می دهد. اعتراف و همکاری کرده تا با قطع سرشان مرگی سریع به دست آورند، یا با عدم همکاری در آتش بسوزند.<br />
<br />
استنیس موقعیت خود را برای مقابله با پیش قراول [[روس بولتون]]، به فرماندهی سر [[هاستین فری]] (Hosteen Frey) آماده می کند. استنیس سر [[جاستین میسی]] (Justin Massey) را به عنوان اسکورت "[[جین پول|آریا استارک]]" به دیوار می فرستد، تا او را به برادرش [[جان اسنو]] برساند، تا از جان برای راهنماییش که حمایت [[قبایل کوه نشین شمالی]] را برای استنیس به ارمغان آورده بود، قدردانی کند.<br />
<br />
استنیس به [[جاستین میسی]] دستور می دهد تا به همراه تایکو نستوریس به براووس برود. در آن جا او باید با پولی که از [[بانک آهنین براووس|بانک آهنین]] می گیرد، حداقل بیست هزار سرباز مزدور اجیر کند و به [[وستروس]] بیاورد. استنیس همچنین جاستین را موظف می کند در صورتی که خودش در نبرد پیش رو کشته شد، از این ارتش در جهت به تخت رساندن دخترش، [[شیرین براتیون]] استفاده کند.<br />
<br />
استنیس همچنین برنامه دارد تیان گریجوی را اعدام کند، تا بدین وسیله حمایت لرد های شمالی را با کشتن قاتل [[برن استارک|برن]] (Bran) و [[ریکان استارک]] (Rickon Stark) به دست آورد.<ref>[http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ سایت رسمی جرج آر. آر. مارتین]</ref>}}<br />
<br />
==نقل قول های استنیس==<br />
<br />
{{نقل قول|<br />
'''کرسن''': پس [[رنلی براتیون|رنلی]] نه، بقیه ممکنه به کمکت بیان. [[راب استارک|پسر ادارد استارک]] ادعای [[پادشاه شمال|پادشاهی شمال]] رو کرده، با حمایت تمام قوای [[وینترفل]] و [[ریورران]] (Riverrun){{سخ}}<br />
'''استنیس''': یک پسر خام و یک شاه دروغین دیگر، آیا باید یه مملکت تکه تکه رو بپذیرم.{{سخ}}<br />
'''کرسن''': مطمئنا یه مملکت نصفه بهتر از هیچه. و اگر به پسره کمک کنی تا انتقام پدرش رو بگیره-{{سخ}}<br />
'''استنیس''': چرا باید انتقام [[ادارد استارک]] رو بگیرم؟ اون مرد برای من اهمیتی نداشت. اوه، رابرت مطمئنا عاشقش بود. مثل یک برادر دوستش داشت، چقدر این رو شنیدم؟ من برادرش بودم، نه ادارد استارک، اما با رفتاری که با من می کرد نمی تونستی متوجه بشی. من [[استورمز اند]] رو براش حفظ کردم. گرسنگی کشیدن مردان خوب رو می دیدم، در حالی که [[میس تایرل]] و [[پاکستر ردواین]] (Poxter Redwyne) جلوی دید دیوار ها جشن می گرفتند. رابرت ازم تشکر کرد؟ نه. از ادارد استارک تشکر کرد که محاصره رو رفع کرد، اون هم در حالی که ما دیگه مجبور به خوردن موش و تربچه شده بودیم. به دستور رابرت یه ناوگان ساختم، و [[دراگون استون]] رو براش گرفتم. دستم رو گرفت بگه آفرین برادر، بدون تو چه کار می کردم؟ نه، من رو به خاطر این که گذاشتم [[ویلم دری]] (Willem Darry) [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] (Viserys) و [[دنریس تارگرین|بچه]] رو ببره سرزنش کرد، انگار می تونستم جلوش رو بگیرم. پانزده سال توی [[ارباب کشتی ها|شوراش]] نشستم، به [[جان ارن]] کمک کردم مملکت رو اداره کنه زمانی که رابرت کارش زن و شراب بود، اما زمانی که جان مرد، برادرم من رو [[دست پادشاه|دست]] کرد؟ نه، چهار نعل رفت پیش دوست عزیزش ند استارک و [[دست پادشاه|افتخار]] رو بهش پیش نهاد داد. بگذریم که چقدر هم به نفع هر دوشون شد.{{رف|نش|مقدمه}}|استنیس به استاد [[کرسن]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|[[خاندان استارک|استارک ها]] می خوان نصف مملکت من رو بدزدند، مثل [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]] که [[تخت آهنین|تختم]] رو دزدیدند و برادر عزیز خودم که سرباز ها، پرچمداران و قلعه هایی که قانونا حقه منه رو دزدیده. اون ها همشون غاصبند. همشون دشمن منند.{{رف|نش|مقدمه}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|مردان خوب و شریفی برای [[جافری براتیون|جافری]] می جنگند، با این اعتقاد غلط که اون پادشاه به حقه. یک شمالی ممکنه همین رو در مورد [[راب استارک]] بگه. ولی این لرد هایی که دور [[رنلی براتیون|برادر من]] جمع شدن می دونستند که او غاصبه. دلیلشون برا پشت کردن به پادشاه حقیقیشون چیزی بهتر از رویایی قدرت و افتخار نبوده، و برای من مشخص شده که اون ها چی هستند. عفوشون کردم، بله بخشیده شدند ولی فراموش نشدند.{{رف|نش|42}}|استنیس به [[داووس سی ورث]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من پادشاه حقیقی هستم و [[راب استارک|پسر شما]] هم کمتر از [[رنلی براتیون|برادرم]] خائن نیست. نوبت به او هم خواهد رسید.{{رف|نش|31}}|استنیس به [[کتلین تالی]](Catelyn Tully)}}<br />
<br />
{{نقل قول|پادشاه ها دوستی ندارند، فقط رعیت و دشمن دارند.{{رف|نش|31}}|استنیس به [[کتلین تالی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من پرستش خدایان را روزی ترک کردم که [[شکوه باد]] (Windproud) در داخل خلیج شکست. هر خدایی که این قدر هیولاست که مادر و پدرم رو غرق می کنه، هرگز پرستش من رو نخواهد داشت. سپتون اعظم پیشم وراجی می کرد که چطور تمام عدالت و خوبی ها از خدایان نشات گرفته، اما تمام چیزی که من از این دو دیدم، به دست بشر صورت گرفته بود.{{رف|نش|10}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز این رو نخواستم، همین طور که هرگز نمی خواستم شاه بشم. با این وجود آیا می تونم بهش بی اعتنا باشم؟ ما سرنوشت خودمون رو انتخاب نمی کنیم. با این وجود ما باید...باید وظیفه مون رو انجام بدیم، نه؟ بزرگ و کوچک، ما باید وظیفه مون رو انجام بدیم.{{رف|یش|54}}|استنیس به [[داووس سیورث|داووس]]<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز این تاج رو نخواستم. طلا سرده و روی سر سنگینه، اما تا زمانی که من شاهم، وظایفی دارم... اگه من باید [[ادریک استورم|یک کودک]] رو قربانی آتش کنم تا یک میلیون کودک رو از تاریکی نجات بدم... قربانی... هرگز آسان نیست داووس، در غیر این صورت یک قربانی واقعی نیست.{{رف|یش|63}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|مساله خواستن نیست. به عنوان وارث رابرت، تخت مال منه. این قانونه.{{رف|یش|36}}|[[استنیس به داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من شاهم. خواستن دخیل نیست. من وظیفه ای نسبت به دخترم دارم. نسبت به مملکت. و حتی نسبت به رابرت. او من رو خیلی کم دوست داشت، می دونم، با این وجود او هنوز برادرم بود. [[سرسی|زن لنیستری]] به او یک جفت شاخ داد و یک دلقک کامل از او ساخت. ممکنه حتی اونو کشته باشه، همون طوری که [[جان ارن]] و [[ند استارک]] رو کشت. برای چنین جنایاتی باید عدالت برقرار بشه. شروعش با سرسی و فرزندان پلیدشه. اما فقط شروعش. من می خوام دربار رو تمیز کنم. همون طور که رابرت باید بعد از ترایدنت این کار رو می کرد.{{رف|یش|36}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
}}<br />
<br />
{{نقل قول|رابرت می تونست توی یک فنجون بش...ه و مردم به اون بگن شراب، ولی من بهشون آب سرد تمیز پیش نهاد می دم و اونا با شک اخم می کنند و به هم می گن چقدر مزه ی عجیبی می ده.{{رف|نش|42}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|به نظر می رسه ازدواج خطرناک تر از جنگیدن شده.{{رف|یش|63}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|[[آدرها|اهریمن هایی از برف و یخ و سرما]]، دشمن قدیمی، تنها دشمنی که اهمیت داره.{{رف|یش|78}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|برادرانت خوششون نخواهد اومد، همون طور که لرد های پدرت خوششون نخواهد اومد، اما من می خوام به وحشی ها اجازه بدم که از دیوار بگذرند... اون هاییشون که به من سوگند وفاداری بخورند، تضمین بدند که صلح و عدالت پادشاه رو حفظ می کنند، و لرد روشنایی رو به عنوان خدا بپذیرند. حتی غول ها (Giants) اگه زانو های غول پیکرشون بتونه خم بشه. زمانی که من [[هدیه]] (The Gift)، رو از چنگ لرد فرمانده ی جدیدتون در آوردم، اونها رو توش سکنا میدم. زمانی که باد های سرد بوزند، ما با هم زنده خواهیم موند یا با هم می میریم. وقتشه که در برابر دشمن مشترکمون متحد بشیم.{{رف|یش|76}}|استنیس به [[جان اسنو]]}}<br />
<br />
<br />
{{اسپویلر|<br />
{{نقل قول|کاش تمام لرد های هفت پادشاهی یه گردن داشتند...<ref>[http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ سایت رسمی جرج آر. آر. مارتین]</ref>}}<br />
<br />
{{نقل قول|<br />
'''استنیس''': من فکر می کردم که اون پرستار، دختر [[کرستر]]ه (Craster).{{سخ}}<br />
'''ملیساندر''':هم دختر و هم همسرش، اعلیحضرت. [[کرستر]] با تمام دختراش ازدواج کرده بود. پسر [[گیلی]] (Gili) محصول جفت شدن این دو نفره.{{سخ}}<br />
'''استنیس''': پدر خودش ازش صاحب بچه شده؟ پس، خوب شد از شرشون خلاص شدیم. من همچین موجودات پلیدی رو این جا تحمل نمی کنم. این جا [[بارانداز پادشاه]] نیست.{{رف|ربا|3}}|استنیس به [[ملیساندر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|ما همه می دونیم اگه [[رابرت براتیون|برادرم]] بود چی کار می کرد. رابرت تنهایی به طرف دروازه های وینترفل می تاخت، با پتک جنگیش در هم خوردشون می کرد به داخل خرابه ها می رفت و [[روس بولتون]] رو با دست چپش و [[رمسی بولتون|حرامزاده]] رو با دست راستش می کشت. من رابرت نیستم. ولی ما لشکر خواهیم کشید، و [[وینترفل]] رو آزاد می کنیم... یا در این راه کشته می شیم.{{رف|ربا|42}}}}<br />
}}<br />
<br />
==نقل قول های در مورد استنیس==<br />
<br />
{{نقل قول|مردم از واژه ی "سخت" در تعریف استنیس استفاده می کردند، و او هم شخص سختی بود.{{رف|نش|مقدمه}}|استاد [[کرسن]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|استنیس پادشاهی مخوف خواهد شد، نه این که احتمال داره بشه. مردان به استنیس احترام می گذارند، حتی ازش می ترسند، ولی عده ی خیلی کمی دوستش دارند.{{رف|نش|22}}|[[رنلی براتیون]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|ند تصور کرد خیلی سخت میشه چیزی را پیدا کرد که بتواند استنیس را بترساند، کسی که با خوردن موش و چرم کفش، [[استورمز اند]] را یک سال در زیر محاصره حفظ کرده بود، در حالی که لرد تایرل و ردواین با لشکر هایشان در آنسوی دیوار های قلعه قرار گرفته بودند، و در زیر دید آن ها جشن می گرفتند.{{رف|بتت|58}}|[[ادارد استارک]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|هیچ موجودی در جهان نیست که بتواند اندازه ی نصف یک مرد عادل واقعی، وحشتناک باشد.{{رف|بتت|58}}|[[واریس]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من هرگز فکر نمی کردم که این قدر باهوش باشی، استنیس. اگه این موضوع درست بود، تو قطعا وارث رابرت می شدی.{{رف|نش|22}}|[[رنلی براتیون]] به استنیس در مورد کشف زنای [[سرسی]] و [[جیمی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|وقتی میس تایرل [[استورمز اند]] رو محاصره کرد، استنیس ترجیح داد موش بخوره ولی دروازه هاش رو باز نکنه.|[[ماتیس رووان]] (Mathis Rowan)}}<br />
<br />
{{نقل قول|او استنیس براتیونه، مردی که تا پایانی تلخ خواهد جنگید.{{رف|یش|72}}|[[تایوین لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|استنیس دوست [[ادارد استارک|تو]] نیست، دوست من هم نیست. حتی برادراش هم نمی تونند تحملش کنن. این مرد آهنه، سخت و انعطاف نا پذیر. او مطمئنا به ما یک [[دست پادشاه|دست جدید]] و یک [[شورای کوچک|شورای جدید]] میده. شکی نیست که به خاطر [[تخت آهنین|تخت]] ازت تشکر می کنه، ولی به خاطرش دوستت نخواهد داشت. پادشاهی استنیس به معنی جنگه. او نمی تونه روی تخت بشینه تا زمانی که [[سرسی]] و حرام زاده هاش بمیرند.{{سخ}}<br />
فکر می کنی لرد [[تایوین لنیستر|تایوین]] وقتی که سر دخترش برروی نیزه زده بشه، بی کار می شینه؟ [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) قیام خواهد کرد، و نه به تنهایی. رابرت در خودش دید که میتونه مردانی رو که به شاه [[ایریس تارگرین دوم|ایریس]] خدمت می کردند، را تا زمانی که بهش وفادار بمونند ببخشه. استنیس کم تر بخشنده است. او محاصره ی [[استورمز اند]] رو فراموش نخواهد کرد، و لرد [[میس تایرل|تایرل]] و پاکستر [[ردواین|ردواین]] جرات نمی کنند فراموش کنند. هر مردی که زیر [[خاندان تارگرین|پرچم اژدها]] جنگیده یا همراه با [[بیلون گریجوی]]، [[قیام گریجوی|قیام]] کرده دلیل خوبی برای ترسیدن خواهد داشت. استنیس رو روی تخت بنشون و بهت قول می دم، مملکت به خون کشیده خواهد شد.{{رف|بتت|47}}|[[پتایر بیلیش]] (Petyr Baelish) به [[ادارد استارک]]}}<br />
<br />
{{اسپویلر|<br />
{{نقل قول|'''وایمن''': [[راب استارک]] لرد بالا دست من بود، این مرد، استنیس کیه؟ چرا مزاحم ما شده؟ تا جایی که من یادم می آد، او قبلا هیچ وقت نیازی به سفر به شمال احساس نکرده بود. اما الان مثل یک سگ کتک خورده اومده، کلاهخودش تو دستشه و صدقه گدایی می کنه.{{سخ}}<br />
'''داووس''': او اومده که از مملکت دفاع کنه، سرورم، که از زمین های شما در برابر [[وحشی ها]] و [[آهن زاده|آهن زاده ها]] دفاع کنه.{{رف|ربا|19}}|[[داووس سی ورث|داووس]] به [[وایمن مندرلی]]}}<br />
}}<br />
<br />
==خانواده==<br />
{{الگو:شجره نامه براتیون}}<br />
<br />
==منابع==<br />
{{منابع|2}}<br />
<br />
{{الگو:شاهان وستروس}}<br />
[[en:Stannis Baratheon]]<br />
<br />
[[رده:خاندان براتیون]] [[رده:نجیب زادگان]] [[رده:شخصیت های سرزمین های طوفان]] [[رده:حکام]] [[رده:اعضای شورای کوچک]] [[رده:خویشاوند کش ها]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D8%B2_%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%AB&diff=14179
برین از تارث
2014-09-22T18:37:11Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div><br />
{{اطلاعات اشخاص| نام_شخصیت = [[پرونده:House Tarth.PNG|50px|راست]] '''برین از تارث''' [[پرونده:House_Stark.PNG|50px]][[پرونده:Rainbow_Guard.PNG|50px]]| تصویر = [[پرونده:Brienne_of_Tarth.jpg|300px]]| توضیح_عکس = | القاب =دوشیزهی تارث{{سخ}}برین خوشگله{{سخ}}برین آبی| عنوان =| خاندان =[[خاندان تارث]]{{سخ}}[[خاندان براتیون]] از [[استورمز اند]]{{سخ}}[[خاندان استارک]]{{سخ}}[[گارد رنگین کمان]]| نژاد =| فرهنگ =[[وستروس]]| همسر =| محل_تولد =| تاریخ_تولد ={{تاریخ|280}}| محل_مرگ =| تاریخ_مرگ =| کتابها = [[نزاع شاهان]] (حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیرها]] (حضور دارد){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]] (شخصیت اصلی){{سخ}}{{اسپویلر|[[رقصی با اژدهایان]] (حضور دارد)}}| نشان =| بازیگر =[[گوندولین کریستی]]| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]}}[[en: Brienne of Tarth]]<br />
'''برین'''، '''دوشیزه ی تارث'''، که گاهی اوقات دیگران به تمسخر او را '''برین خوشگله''' صدا می کنند، یکی از اعضای [[خاندان تارث]] (House Tarth) است. او تنها فرزند زنده و وارث لرد [[سلوین تارث]] (Selwyn Tarth) از [[اون فال]] (Evenfall) است.{{رف|نش|ضمیمه}}<br />
<br />
== ظاهر و شخصیت ==<br />
برین ظاهری متمایز از دیگر زنان دارد و طبق استانداردهای [[وستروس]] بسیار غیر جذاب است. او بلند و غضلانی است و سینههایی تخت دارد. موهای او کاهی است و صورتش از کک و مک های زیادی پوشیده شده است. دندانهای او بزرگ و نامرتب است و پس از اینکه توسط [[یاران شجاع]] به اسارت گرفته شد، دوتا از دندانهایش را از دست داد. دهان او پهن و لبهایش ورم کرده است و بینی او نیز بیش از یکبار شکسته است. با وجود تمامی زشتی هایش، [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) با تعجب زیاد متوجه شد که چشمهای او بزرگ، زیبا و آبی رنگ است و در نبرد، با اعتماد به نفس زیادی می درخشند.<br />
<br />
زمانی که دربارهی قد برین از جرج آر. آر. مارتین سؤال شد، او اینگونه پاسخ داد:<br />
{{نقل قول|برین بیش از شش فوت قد دارد اما قدش نزدیک به هفت فوت نیست، درست تا بالای سر من است. من می گویم برین از رنلی و جیمی بلندتر و به طور قابل توجهی از هردو سنگینتر است اما به هیچ وجه هم اندازهی غول واقعی این مجموعه یعنی سر گرگور کلگان نیست. برین کوتاهتر از هودور و جان گنده است و شاید کمی کوتاهتر از سگ شکاری باشد. او ممکن است هم قد رابرت باشد.}}<br />
<br />
در بهترین حالت، برین بیشتر زندگی خود را هدف تمسخر و تحقیر دیگران قرار می گرفته و از طرف همه کس و هرجایی طرد می شده است. زمانی که او سعی می کرد مانند یک بانو لباس پوشیده و رفتار کند، بخاطر ظاهر غیر جذابش مورد تمسخر و تحقیر دیگران قرار می گرفت. هنگامی که به یک جنگجوی با استعداد تبدیل شد، حتی باوجود مهارت زیادش، به خاطر جنسیتش تنها تحقیر و توهین دریافت کرد.<br />
<br />
شاید بهخاطر همین پیش زمینه، برین همانگونه که ظاهرش غیر جذاب بود، به شخصیتی غیر جذاب نیز تبدیل شد. [[کتلین استارک]] اشاره می کند که او اعتماد به نفسی را که دیگر زنان جنگجو مانند [[دیسی مورمونت]] (Dacey Mormont) دارند را ندارد. برین آرزوی دریافت مقبولیت و احترام از طرف دیگران را دارد و به همین دلیل عشق و وفاداری خود را به معدود افرادی که با او با احترام رفتار می کنند می دهد. [[رنلی براتیون]] (Renly Baratheon)، [[کتلین استارک]] و [[جیمی لنیستر]] از جمله کسانی هستند که دوستی برین را با این روش بدست آوردند.<br />
<br />
او می تواند لجباز و سرسخت باشد اما همچنین درستکار، ساده و وفادار نیز هست. اگرچه برین تاکنون رفتارهای بدی از طرف اکثر شوالیهها دریافت کرده است اما همچنان به مفهوم ساده لوحانهای از شرافت زیاد شوالیهها اعتقاد دارد. با وجود اینکه جامعهی وستروس هنوز موفقیتها و شخصیت مستحکم او را به رسمیت نشناخته است اما برین قصد دارد که به صورت یک شوالیه ایدهآل و واقعی زندگی کند.<br />
<br />
== تاریخ ==<br />
[[پرونده:Brienne by quickreaver.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|برین اثر quickreaver ©]]<br />
<br />
برین بزرگترین دختر لرد [[سلوین تارث]]، لرد ایون هال است. هنگامی که او خیلی جوان بود، مادرش را از دست داد و به همین دلیل او مادرش را به یاد نمیآورد. او یک برادر بزرگتر به نام [[گالادون از تارث|گالادون]] (Galladon) داشت که زمانی که برین تنها هشت سال داشت غرق شد. او همچنین دو خواهر جوانتر داشت که هردو زمانی که در گهواره بودند، مردند. به همین دلیل برین تنها فرزند لرد سلوین شد. این واقعیت سبب شد که پدرش به طور طبیعی به دنبال شوهری مناسب برای او باشد، هرچند ظاهر زشت برین این کار را دشوار می کرد. همچنین، برین زندگی نظامی و رزمی را به زندگی با شوهر و حاضر شدن در جمعهای اشرافی ترجیح می داد. برین توسط یک استاد فنون رزمی به نام [[گودوین]] (Goodwin) تعلیم دید.<br />
<br />
سرانجام لرد سلوین موفق شد سه مرد را به نامزدی دخترش دربیاورد، هرچند هرسهی آنها به خاطر ثروت و زمینهای پدر برین حاضر به نامزدی با او شدند. پسر جوانتر لرد [[برین کارون]] (Bryen Caron) اولین نامزد برین بود. آن دو تنها یک بار و زمانی که برین هفت سال و آن پسر ده سال داشت یکدیگر را ملاقات کردند. آن پسر، دوسال بعد همراه با پدر، مادر و خواهرش درگذشت. اگر او نمرده بود، برین در اولین سالی که بالغ می شد با او ازدواج می کرد.{{رف|ضبک|4}} دومین نامزد او سر [[رونت کانینگتون]] (Ronnet Connington) بود که شش سال از برین بزرگتر بود. هنگامی که آن دو با یکدیگر ملاقات کردند، رونت سرخ به او یک شاخه گل رز داد و به او گفت که این شاخه گل تنها چیزی است که برین از او باید داشته باشد، و به همین ترتیب نامزدیشان را شکست.{{رف|ضبک|27}} آخرین نامزد او سر [[هامفری وگستاف]] (Humfrey Wagstaff) بود. سر هامفری به او هشدار داد که زمانی که باهم ازدواج کردند، او را مجبور می کند که مانند زنان رفتار کند. با اینکه برین تنها شانزده سال داشت، به سر هامفری پاسخ داد که تنها با شکست دادن او در دوئل و ضرب و شتم می تواند او را به همچین کاری مجبور کند. در تلاش برای این کار، سر هامفری با سه استخوان شکسته به نامزدیشان پایان داد.<br />
<br />
پس از این اتفاق، لرد سلوین تلاشهایش را برای ترتیب دادن یک ازدواج برای برین متوقف کرد.{{رف|ضبک|9}} تنها برخورد مثبت برین با یک مرد هنگامی رخ داد که لرد [[رنلی براتیون]] از جزیرهی آنها بازدید کرد. او با برین راه رفت و با او مؤدبانه رفتار کرد و به همین دلیل، برین خیلی زود عاشق او شد. مدتی بعد، لرد سلوین دخترش را برای تعلیم به [[استورمز اند]] (Storm's End) فرستاد.{{رف|نش|42}}<br />
<br />
== ارجاعات در کتاب ها ==<br />
=== نزاع شاهان ===<br />
[[پرونده:Brienne of tarth by reneaigner.jpg|بندانگشتی|چپ|350px|برین از تارث اثر Rene Aigner ©]]<br />
<br />
هنگامی که [[رنلی براتیون]] در [[های گاردن]] (Highgarden) خود را پادشاه اعلام کرد، برین در راه [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) به او پیوست. در اردوگاه رنلی، برین به طور مداوم مورد تمسخر دیگران قرار می گرفت. تعدادی از شوالیه های جوان شرط بسته بودند که چه کسی دوشیزگی او را لکه دار می کند، این شرط بندی تا زمانی که [[رندیل تارلی]] (Randyll Tarly) به آن خاتمه داد ادامه داشت. لرد رندیل به برین هشدار داد که این مشکلات فقط بخاطر حضور برین در اردوگاه اتفاق افتاده است. {{رف|ضبک|14}}<br />
<br />
سپس در راه، برین قدرت خود را در [[بیتر بریج]] (Bitterbridge) با شکست 116 شوالیه از جمله [[لوراس تایرل|شوالیه گل ها]] و شوالیه هایی که او را مسخره می کردند اثبات کرد. او زا رنلی درخواست کرد که به عنوان جایزه اش، به او اجازه دهند که به [[گارد رنگین کمان]] (Rainbow Guard) رنلی بپیوندد، به همین دلیل او برین آبی شد. او به شدت به [[کتلین استارک]] یاد آوری کرد که رنلی تنها پادشاه حقیقی است و پس از ضیافت شام، اصرار داشت که رنلی هنگام قدم زدن با بانو کتلین به اسکورت نیاز دارد. {{رف|نش|22}}<br />
<br />
در هنگام مذاکره ی رنلی با برادرش [[استنیس براتیون|استنیس]]، برین پرچم رنلی را حمل می کرد. پس از شکست مذاکرات، برین نیز اصرار داشت که در نبرد فردا در کنار [[لوراس تایرل]] به سپاه استنیس حمله کند.{{رف|نش|31}} بامداد روز بعد، هنگامی که برین به پادشاه کمک می کرد که زره اش را برای نبرد بپوشد، یک [[سایه قاتل|سایه]] وارد چادر رنلی شده و او را می کشد. برین متهم به قتل شاه شد اما کتلین استارک حاضران در آن صحنه را متقاعد کرد که برین بی گناه است و سپس با او از اردوگاه فرار کرد.{{رف|نش|33}} هنگامی که به [[ریورران]] (Riverrun) رسیدند، برین می خواست آنجا را ترک کند تا بتواند انتقام رنلی را از استنیس بگیرد اما کتلین استارک او را متقاعد کرد که به خدمت او در آید.{{رف|نش|39}} برین هنگامی که بانو کتلین به ملاقات [[جیمی لنیستر|شاه کش]] در سلولش می رود حاضر است و زمانی که کتلین شمشیر او را می خواهد، برین آن را به کتلین می دهد.{{رف|نش|55}}<br />
<br />
=== یورش شمشیرها ===<br />
[[پرونده:Marc Simonetti Bear Brienne Jaime.jpg|بندانگشتی|راست|300px|[[جیمی لنیستر|جیمی]] برین را نجات می دهد. اثر Marc Simonetti ©]]<br />
پس از آنکه [[کتلین استارک]] خبر کشته شدن پسرانش را دریافت می کند، تصمیم می گیرد که [[جیمی لنیستر]] را آزاد کرده تا طبق وعده ای که دست پادشاه، [[تیریون لنیستر]]، به او داده است، دخترانش را در عوض جیمی دریافت کند. به همین دلیل برین را همراه جیمی می فرستد تا او را تا [[بارانداز پادشاه]] اسکورت کند.{{رف|یش|2}}<br />
برین به همراه جیمی و پسر عمه ی او، سر [[کلیوس فری]] (Cleos Frey)، به سمت بارانداز حرکت می کنند. با تاکتیک هوشمندانه ی برین، انداختن تخته سنگ بر روی قایقی که آن ها را دنبال می کرد، آن سه توانستند از اسارت مجددشان به دست سر [[رابین رایگر]] (Ser Robin Ryger) بگریزند.{{رف|یش|1}} جیمی هم با تصمیمِ برین برای بی اعتنایی به نصیحت های مهمانخانه دارِ، [[مهمان خانه مرد زانو زده]] (Inn of the Kneeling Man) در مورد سفر موافق است، چرا که به او مشکوک است که با راهزن ها متحد باشد.{{رف|یش|11}} سپس، در جاده ی میان [[میدن پول]] (Maidenpool) و [[داسکن دیل]] (Duskendale) [[کلیوس فری|کلیوس]] در کمینِ راهزن ها کشته می شود و هیچ کس برایش عزاداری نمی کند. پس از آن، جیمی شمشیر او را بر می دارد و مدت کوتاهی برای فرار با برین (Brienne) مبارزه می کند، ولی هر دوی آن ها بی خبر از اطرافشان دستگیر می شوند و توسط گروه مزدور [[یاران دلیر]] (Brave Companions) به فرمانده ای [[وارگو هوت]] (Vargo Hoat) اسیر می شوند، کسی که به لرد [[تایوین]] (Tywin) خیانت کرده است و به شاه [[راب استارک|رابِ]] تازه تاج گذاری کرده پیوسته است. {{رف|یش|21}}<br />
<br />
وارگو هوت دست شمشیر زن جیمی را می برد و آن را به دور گردن او می بندد. سپس او و برین را چهره به چهره ی هم سوار اسب می کند. برای جیمی، از دست دادن دستش و به همراه آن، توانایی جنگیدنش، به معنای نابودیش است. او عمیقاً افسرده می شود و تمایلش به زندگی را از دست می دهد. برین به او یادآوری می کند که برای چه چیزی زندگی می کرده، برای خانواده اش و برای انتقام. در مدتی که آن ها در [[هارن هال]] (Harrenhal) هستند، آن دو در یک حمام، حمام می کنند. جیمی حقایق را در مورد [[غارت بارانداز پادشاه]] (Sack of King's Landing) برای برین (Brienne) فاش می کند، از جمله کوزه های آتش وحشی [[ایریس تارگرین دوم|ایریس]]. لرد [[روس بولتون]] جیمی را به بارانداز می فرستد اما برین را به عنوان جایزه ای برای [[وارگو هوت]] نگه می دارد. هرچند جیمی برای نجات دادن او دوباره به هارن هال باز می گردد و سپس با هم به بارانداز پادشاه می روند.<br />
<br />
وقتی گروه آن ها به [[قلعه سرخ]] (Red Keep) در [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) می رسد، آن ها با سر [[لوراس تایرل]] (Loras Tyrell) مواجه می شوند، که حالا عضوی از [[گارد پادشاه]] است. لوراس، برین را به خاطر قتلِ [[رنلی براتیون]] (Renly Baratheon) متهم می کند. دوباره جیمی او را نجات می دهد و برین را دستگیر می کند، تا اجازه ندهد لوراس او را بکشد.<br />
<br />
جیمی شمشیر والریایی، [[اوث کیپر]] (Oathkeeper) را که از طرف پدرش به او هدیه داده شده است را به برین می دهد و به او دستور می دهد تا [[سانسا استارک]] را از دست [[سرسی لنیستر|سرسی]] در امان نگه دارد. به دلیل اینکه این شمشیر از ذوب کردن شمشیر والریایی [[ادارد استارک]] درست شده است، جیمی به برین می گوید که عادلانه تر است برین با فولاد خودِ [[ند استارک]] مراقب سانسا باشد. جیمی که می داند کسانی هستند که در ازای جایزه ای که از طرف سرسی تعیین شده، او را لو می دهند. برای مواظب برین، دو کیسه پر از سکه های اژدهای طلایی و گوزن نقره ای به او می دهد، به علاوه زره، یک اسب، یک زین، سپری با نشان [[خاندان لتستون]] (Lothston) و نامه ای مهر و موم و امضا شده از طرف [[تامن براتیون|تامن]]، که می گوید برین در خدمت شاه است و نباید به جلوی او گرفته شود.{{رف|یش|72}}<br />
<br />
=== ضیافتی برای کلاغ ها ===<br />
<br />
[[پرونده:Mustamirri ser my lady.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|[[پادریک پین]] و برین. اثر mustamirri ©]]<br />
<br />
برین جستجوی خود را از [[داسکندیل]] شروع می کند. در آنجا او [[پادریک پین]] (Podrick Payne)، ملازم شوهر بانو سانسا [[تیریون لنیستر]]، را می بیند و به او اجازه می دهد که که در جستجویش به ملحق شود. او همچنین، نشان [[دانک|سر دانکن بلند قد]] (Ser Duncan the Tall) را بر روی سپرش نقاشی می کند. او به بانو [[کتلین تالی|کتلین]] فکر و می کند و آنچه که او درباره ی دخترانش به برین گفته بود. او برای بانو کتلین قسم خورده بود که هرگز جستجویش را برای پیدا کردن [[ سانسا استارک]] متوقف نکند:<br />
<br />
{{نقل قول|من او را پیدا خواهم کرد بانوی من، من هیچوقت جستجویم را متوقف نمی کنم. او را پیدا خواهم کرد حتی اگر لازم باشد که زندگی ام، شرافتم و همه ی رویا هایم را برای پیدا کردنش فدا کنم.{{رف|ضبک|9}}}}<br />
<br />
توقف بعدی او در [[میدن پول]] است، او تنها توانست با کمک سر [[هایل هانت]] (Hyle Hunt)، یکی از شوالیه هایی که در اردوگاه رنلی او را مسخره می کردند، وارد قلعه شود. در آنجا برین لرد [[رندیل تارلی]] را در حال اجرای عدالت می بیند. لرد رندیل، هنگامی که اجازه نامه ی او را می بیند، در کمال حسرت اجازه می دهد که برین به جستجویش ادامه دهد. در یک میخانه، برین با فردی به نام [[دیک کراب]] (Dick Crabb) ملاقات می کند. دیک ادعا می کند که یک دلقک را دیده است و برین را به پیش او می برد. (برین باور داشت که این دلقک همان [[دانتوس هولارد]] است و ممکن است سانسا با او باشد.)<br />
<br />
در طی سف از طریق [[کرک کلاو پوینت]] (Crackclaw Point)، آن ها به مکانی به نام [[نجواها]] (Whispers)، قلعه ی مخروبه اجداد دیک، می رسند. در آنجا، آنان با افراد باقی مانده ی [[یاران دلیر]] رو به رو می شوند. رهبر این افراد، یک دلقک دیوانه (در واقع همان [[شاگول]] (Shagwell)) است. شاگول دیک را می کشد. برین موفق می شود با استفاده از [[اوث کیپر]]، [[پایگ]] (Pyg) و [[تیمئون]] (Timeon) را بکشد. سپس شاگول را مجبور می کند که قبری برای دیک کنده و او را دفن کند و سپس زمانی که شاگول به او حمله می کند، او را می کشد. پس از این مبارزه، سر [[هایل هانت|هایل]] به گروه برین می پیوندد و با او [[میدن پول]] را ترک می کند.{{رف|ضبک|20}}<br />
<br />
پس از کمک های مزدور، برین برای پیدا کردن [[سندور کلگان]] به [[سرزمین های رودخانه]] باز می گردد زیرا گزارش هایی وجود داشت که او با یک دختر دیده شده است. اما برین نمی دانست که آن دختر سانسا نیست بلکه خواهر او [[آریا استارک|آریا]] است. در میدن پول، آنان به سپتون دوره گردی به نام [[مریبالد]] (Meribald) می پیوندند. مریبالد آن ها را به [[ساتپنز]] (Saltpans) می برد. در آنجا برین از [[جزیره ی سکوت]] (Quiet Isle) بازدید می کند. در جزیره [[برادر بزرگتر]] (Elder Brother) او را مطمئن می سازد که [[سندور کلگان|سگ شکاری]] مرده است. <br />
<br />
در مهمانخانه ای نزدیک ترایدنت (Trident)، برین با گروهی دیگر از [[یاران دلیر]] به رهبری [[رورج]] (Rorge) می جنگد. رورج کلاهخود معروف سندور کلگان را دزدیده و تحت نام او در سرزمین های رودخانه به غارت و تجاوز می پرداخته است. برین رورج را می کشد اما [[بایتر]] (Biter) گونه ی او را گاز گرفته و به این ترتیب برین زخمی مهلک بر می دارد.{{رف|ضبک|37}} پس از آنکه [[گندری]] (Gendry) برین را از دست بایتر نجات می دهد، او و سایر اعضای [[انجمین برادری بدون پرچم]]، برین را اسیر می کنند. <br />
<br />
[[کتلین استارک]] از مرگ بازگشته، رهبری انجمن را تحت نام " بانوی سنگدل" برعهده دارد. او معتقد است که برین درباره ی جستجویش برای پیدا کردن [[سانسا استارک]] دروغ می گوید و درعوض به خدمت [[خاندان لنیستر|لنیسترها]] در آمده است و یک خائن است. او به برین حق انتخاب می دهد تا بین آوردن [[جیمی لنیستر]] و دار زده شدنش یکی را انتخاب کند، اما برین از انتخاب کردن امتناع می کند و سرانجام دار زده می شود. پس از آنکه برین می بیند که [[پادریک پین]] در کنارش دار زده شده است، هنگامی که خودش را نیز دار می زنند کلمه ای ناشناخته را فریاد می زند.{{رف|ضبک|41}}<br />
<br />
=== رقصی با اژدهایان ===<br />
<br />
{{اسپویلر|هنگامی که جیمی در [[پنی تری]] (Pennytree) اردو زده است، برین نیز در آنجا ظاهر شده و به پیش جیمی می رود. این طور به نظر می رسد که کلمه ای که او فریاد زده است موجب شده است که برادری از کشتنش چشم پوشی کنند. برین ادعا می کند که سانسا و سگ شکاری به اندازه یک روز سوارکاری از آن ها فاصله دارند و از جیمی می خواهد که به تنهایی همراه او بیاید و سانسا استارک را از دست تازی نجات دهد زیرا اگر تنها نروند تازی سانسا را می کشد.{{رف|ربا|48}} هرچند این نمایش برین به نظر ساختگی و غیر واقعی می باشد زیرا آخرین باری که خوانندگان درباره ی سانسا می خوانند او در [[دره]] است و سگ شکاری احتمالا مرده است.{{رف|ضبک|41}}}}<br />
<br />
== نقل قول هایی درباره ی برین ==<br />
<br />
{{نقل قول|من برین رو از وقتی یه دختر بچه بود و تو تالار [[ایون فال]] زیر پای پدرش بازی می کرد می شناسم. و وقتی ایون استار اونو به [[استورمزاند]] فرستاد بهتر شناختمش. از اولین لحظه که چشمش به [[رنلی براتیون]] افتاد عاشقش شد. آدم کور هم متوجه می شد.|[[کورتنی پنروز]]{{رف|نش|42}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|یه چیز پاک درون تو وجود داره، فرزند|[[کتلین استارک]]{{رف|نش|55}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''لوراس:'''شمشیرت رو دربیار زن!{{سخ}}'''جیمی:'''بهتره دعا کنی اینکار رو نکنه وگرنه این جسد توئه که از اینجا بیرون میبریم. درسته زنه خیلی خوشگل نیست اما به اندازه ی سر [[گرگور کلگان]] قویه.|[[جیمی لنیستر]] به سر [[لوراس تایرل]]{{رف|یش|62}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|برین زشته و به اندازه ی یک خوک خیره سر ه. اما اونقدری هوش نداره که یه دروغ بگه و پر از حس شرافت و وفاداریه.|[[جیمی لنیستر]]{{رف|یش|67}}}}<br />
<br />
<br />
{{نقل قول|میگن پدرت مرد خوبیه، اگه اینطور باشه دلم براش می سوزه. بعضی از مردها با پسر یا دختر تبرک میشن اما سزاوار هیچ مردی نیست که با کسی مثل تو نفرین بشه. |[[رندیل تارلی]]{{رف|ضبک|25}}}}<br />
<br />
{{اسپویلر|{{نقل قول|ملکه دوشیزه ی تارث را به یاد می آورد، زشت و خیلی بزرگ که هنگام راه رفتن قدم های بزرگ و نامنظم بر می دارد و مانند مردان لباس می پوشد.|[[سرسی لنیستر]]{{رف|ربا|54}}}}}}<br />
<br />
== خانواده ==<br />
{{الگو:شجره نامه تارث}}<br />
=== همچنین ببینید ===<br />
[[برین از تارث\تئوری]]<br />
== منابع ==<br />
{{منابع|2}}<br />
<br />
{{الگو:شخصیت های اصلی}}<br />
[[رده:شخصیت های اصلی]][[رده:شخصیت های سرزمین های طوفان]][[رده:زنان اشرافی]][[رده:خاندان تارث]][[رده:اعضای گارد رنگین کمان]][[رده:زنان جنگجو]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B3_%D8%B3%DB%8C_%D9%88%D8%B1%D8%AB&diff=14172
داووس سی ورث
2014-09-22T18:30:02Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت = [[پرونده:Seaworth.png|چپ|50px]]داووس سی ورث[[پرونده:Seaworth.png|راست|50px]]<br />
| تصویر =[[پرونده:Davos_Seaworth.jpg|250px]] <br />
| توضیح_عکس = اثر Amoka <br />
| القاب =شوالیه پیاز{{سخ}}داووس کوتاه دست{{سخ}}سر پیاز{{سخ}}لرد پیاز{{سخ}}قاچاقچی<br />
| عنوان ={{اسپویلر|[[دست پادشاه]]{{رف|ربا|19}}{{سخ}}دریاسالار [[دریای باریک]]{{رف|ربا|19}}{{سخ}}لرد [[رین وود]]{{رف|ربا|19}}}}<br />
| خاندان = [[خاندان سی ورث]]{{سخ}}[[خاندان براتیون از دراگون استون]]| نژاد =<br />
| فرهنگ =[[وستروس]]<br />
| همسر =[[ماریا سی ورث]]<br />
| محل_تولد =[[بارانداز پادشاه]]<br />
| تاریخ_تولد =<br />
| محل_مرگ =<br />
| تاریخ_مرگ =<br />
| کتابها =نزاع شاهان(شخصیت اصلی){{سخ}}یورش شمشیرها(شخصیت اصلی){{سخ}}ضیافتی برای کلاغ ها(ذکر شده){{سخ}}رقصی با اژدهایان(شخصیت اصلی)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر =لیام کانینگهام<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
<br />
'''داووس سی ورث''' (Davos Seaworth) که عموما '''شوالیه ی پیاز''' (The Onion Knight) نامیده می شود، در گذشته یک قاچاقچی بود، اما بعد از [[قیام رابرت]] (Robert's Rebellion) به مقام شوالیگی رسید و تبدیل به وفادار ترین و مورد اعتماد ترین حامی [[استنیس براتیون]] (Stannis Baratheon) شد. او ناخدای ''[[بلک بتا]]'' (Black Betha)، کشتی قاچاقچی گری قدیمی اش است. او هفت پسر دارد که بیشترشان در کشتی های ناوگان استنیس خدمت می کنند. همسرش، [[ماریا سی ورث|ماریا]] (Marya) از زمین های او در [[کیپ رث]] (Cape Wrath) محافظت می کند. نشانی که داووس برای خاندانش انتخاب کرد، کشتی سیاهی با نقش یک پیاز بر بادبان هایش در زمینه ی خاکستری است.{{رف|نش|10}} از کتاب ''نزاع شاهان'' داووس تبدیل به یکی از شخصیت های اصلی مجموعه شد. در سریال تلویزیونی لیام کانینگهام نقش داووس را بازی می کند.<br />
<br />
==شخصیت و ظاهر==<br />
<br />
داووس مردی نحیف با چهره ای ساده است. او موها و چشم هایی قهوه ای دارد، با ریشی که به خاکستری می زند. سر انگشتان هر پنج انگشت دست چپ او قطع شده اند.{{رف|نش|مقدمه}} داووس استخوان های آن را در کیسه ای بسته شده به گردنش نگه می داشت، تا آن که آن را گم کرد. تصاویر داووس را در [[:رده:تصاویر داووس سی ورث|این جا]] ببینید. داووس ایمانی قوی به [[مذهب هفت]] (Faith of Seven) دارد.<br />
<br />
==تاریخ==<br />
<br />
داووس مردی از نسب پایین است، که در محله ی فقیر نشین [[چاله ی کک]] (Flea Bottom) در [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) به دنیا آمد. در جوانی در کشتی [[کابل کت]] (Cobblecat) زیر نظر [[رورو یوهوریس]] (Roro Uhoris)، یک قاچاقچی و دزد دریایی [[تایروش]]ی (Tyroshi) خدمت می کرد. تا آن که ناوگان [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) یوهوریس را دستگیر کرده، و به جرم تجارت اسلحه با [[وحشی ها]] (Wildings) اعدام می کنند. داووس که تحت تاثیر اتفاق قرار می گیرد، بعد از آن هرگز از تجارت با نگهبانان شب امتناع نمی کند.{{رف|نش|58}}<br />
<br />
بعد از پایان کارش در [[کابل کت]] ، داووس راه خود را در پیش می گیرد و بعد از آن که صاحب کشتی [[بلک بتا]] می شود، تبدیل به یکی از بدنام ترین قاچاقچیان [[دریای باریک]] (Narrow Sea) می گردد. او کشتی سیاه-بادبان خود را در دل شب در بندرگاه های مختلف می راند و آن را در آب های کم و عمق و خطرناک هدایت می کرد.{{رف|یش|54}} داووس با زنی به نام [[ماریا سی ورث|ماریا]] ازدواج کرده و از او صاحب هفت پسر به این نام ها می شود: [[دیل سی ورث|دیل]] (Dale)، [[آلارد سی ورث|آلارد]] (Alard)، [[ماتوس سو ورث|ماتوس]] (Matthos)، [[ماریک سی ورث|ماریک]] (Maric)، [[دوان سی ورث|دوان]] (Devan)، [[استنیس سی ورث|استنیس]] (Stannis) و [[استفن سی ورث|استفن]] (Steffon)<br />
<br />
در هنگامه [[قیام رابرت]]، در حالی که یک سال از [[محاصره ی استورمز اند]] (Siege of Storm's End) گذشته بود، داووس بر خود دانست که از خط محاصره ی [[خاندان ردواین|ردواین ها]] (Redwyne) بگذرد و پیاز و سایر مواد غذایی را به ساکنان قلعه برساند. این محموله به [[استنیس براتیون]] و سربازانش کمک کرد تا به مقاومتشان ادامه دهند، تا آن که [[ادارد استارک]] (Eddard Stark) رسید و محاصره را برداشت. استنیس او را در ازای این خدمتش شوالیه کرد، و زمین هایی انتخابی در [[کیپ رث]] را به او داد و به او اجازه داد نام خانوادگی سی ورث را برای خاندانش برگزیند. با این وجود او را به خاطر جرایم پیشینش، به قطع شدن سر انگشتان دست چپش محکوم کرد. داووس که این حکم را عادلانه می دید، به شرط آن که استنیس خود مجازات را بر عهده گیرد، به آن گردن نهاد.{{رف|نش|مقدمه}} او استخوان ها را در کیسه ای آویخته به گردنش نگه می داشت، و اعتقاد داشت که مایه ی خوش شانسی است ، زیرا آینده ای را برای خانواده اش فراهم آورده بود.{{رف|نش|42}}<br />
<br />
==اتفاقات اخیر==<br />
<br />
===نزاع شاهان===<br />
<br />
[[پرونده:DavosSeaworthbyWouterBruneel.jpg|بندانگشتی|چپ|200px|داووس سی ورث اثر WouterBruneel]]<br />
<br />
زمانی که [[استنیس براتیون |استنیس]] بعد از مرگ [[رابرت براتیون|رابرت]] (Robert)، خود را شاه [[هفت پادشاهی]] (Seven Kingdoms) معرفی می کند، داووس از ادعای استنیس حمایت می کند. اما گرایش داووس به [[مذهب هفت]] قوی است، و او مخالف تغییر مذهب استنیس و گرایش او به [[رلور]] (R'hllor) تحت هدایت کاهنه ای به نام [[ملیساندر]] (Melisandre) است. با این وجود داووس سعی می کند مانع دوستش [[کرسن|استاد کرسن]] (Maester Cressen)، که در طلب مسموم کردن راهبه ی سرخ برمی آید شود. استنیس ایتدا داووس را می فرستد تا با [[سالادور سان]] (Salladhor San)، دزد دریایی [[لایس|لایسنی]] (Lysene) مذاکره کند و ناوگان او را تحت فرمان استنیس در آورد. او سپس با لرد های [[سرزمین های طوفان]] (Stormlands) به مذاکره می نشیند، ولی به نتیجه ای دست نمی یابد.{{رف|نش|مقدمه}}<br />
<br />
سپس داووس به [[گال تاون]] (Gulltown)، [[فینگرز]] (Fingers)، [[سه خواهر]] (Three Sisters) و [[وایت هاربر]] (White Harbor) فرستاده می شود، تا نامه ها و ادعاهای استنیس را برساند که مدعی بود فرزندان سلطنتی [[حرامزادگی|حرام زاده هایی]] به دنیا آمده، از بستر زنای با محارم ملکه [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) با برادرش، [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) هستند. در حالی که داووس این اخبار را در شمال پخش می کرد، پسرانش دیل و آلارد در جنوب و شرق وظیفه ای مشابه را انجام می دادند. از آن جا که داووس بی سواد بود، استنیس به او شوالیه هایی را داد، تا نامه ها را بلند، در میان مردم عامی و بی سواد بخوانند.{{رف|نش|10}} بعد از پایان این وظیفه، داووس در [[محاصره ی استورمز اند (299)|محاصره ی استورمز اند]] به استنیس پیوست. داووس به همراه بسیاری از لرد های دیگر در رویایی استنیس با سر [[کورتنی پنروس]] (Cortnay Penrose)، قلعه بان [[استورمز اند]] (Storm's End) او را همراهی می کند. استنیس از داووس می خواهد با استفاده از تکنیک های قاچاقچی گری اش [[ملیساندر]] را به زیر [[استورمز اند]] برساند. در آن جا ملیساندر یک [[سایه ی قاتل]] (Shadow Assassin) به دنیا می آورد، که موجب وحشت داووس می شود.<br />
<br />
سر داووس و چهار تا از پسرانش، عضو ناوگانی هستند که در [[نبرد بلک واتر]] (Battle of Blackwater) به [[بارانداز پادشاه]] حمله ور می شوند. داووس سعی دارد [[ایمری فلورنت]] (Imry florent)، فرمانده ی ناوگان را قانع کند، تا طلایه دارانی را برای آزمودن تجهیزات دفاعی جدید [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]] (Lannisters) بفرستد. سر ایمری با تکیه بر برتری عددی شان از این کار سر با می زند. داووس به اشتباهات تاکتیکی دیگری پی می برد. از جمله درگیری با ناوگان سلطنتی در قسمت باریک [[بلک واتر راش]] (Blackwater Rush)، جایی که برتری عددی شان بی تاثیر است. به محض آن که ناوگان وارد رودخانه می شود، یک زنجیر بزرگ بالا آمده و راه برگشت را می بندد. [[آتش وحشی]] (Wildfire) بسیاری از ناوگان را ویران می کند. هر سه کشتی سی ورث ها به همراه بسیاری از کشتی های دیگر از بین می روند. هر چهار فرزند بزرگ تر داووس [[دیل سی ورث|دیل]]، [[آلارد سی ورث|آلارد]]، [[ماتوس سی ورث|ماتوس]] و [[ماریک سی ورث|ماریک]] از دست می روند و خودش به دشواری از مرگ می گریزد.{{رف|نش|48}}<br />
<br />
===یورش شمشیر ها===<br />
<br />
بعد از پایان نبرد جریان آب داووس را به سوی [[نیزه های شاه مرلینگ]] (Spears of King Merling) می برد. در آن جا داووس در توهماتش [[مذهب هفت|هفت]] را در حال صحبت کردن با خودش می بیند.{{رف|یش|5}} تا آن که به طور اتفاقی یکی از کشتی های [[سالادور سان]] از آن ناحیه می گذرد و او را با خود به [[دراگون استون]] می برد. داووس که [[ملیساندر]] را برای فاجعه ی نبرد مقصر می داند طرح کشتن او را می ریزد، ولی جادوی ملیساندر او را خبردار می کند و سر [[اکسل فلورنت]] (Axell Florent) او را بازداشت می کند.{{رف|یش|10}}<br />
<br />
کمی بعد داووس از زندان آزاد می شود و استنیس از او می خواهد نظرش را در مورد طرح سر اکسل برای حمله به [[جزیره ی پنجه]] (Claw Isle) و غارت آن در ازای خیانت [[آدریان سلتیگار|لرد سلتیگار]] (Lord Celtigar) که جلوی جافری زانو زده است، ابراز کند. داووس این ایده را شیطانی دانسته، رد می کند. استنیس به خاطر مشورت صادقانه اش او را لرد [[رین وود]] (Rainwood) و دریاسالار [[دریای باریک]] (Narrow Sea) کرده، او را به جای لرد [[آلستر فلورنت]] (Alester Florent) که به تازگی به جرم خیانت زنده سوزانده شده است، [[دست پادشاه]] (Hand of the King) می کند.{{رف|یش|36}} با این وجود داووس کماکان با نفوذ ملیساندر بر روی استنیس مقابله کرد و [[ادریک استورم]] (Edric Storm)، حرام زاده ی رابرت را به طور قاچاقی از دراگون استون خارج می کند تا مانع از قربانی شدنش در نزد رلور شود. او همچنین به استنیس پیش نهاد می کند که به کمک [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) که در زیر هجوم [[وحشی ها]] (Wildings) قرار دارند، برود.{{رف|یش|63}}<br />
<br />
===ضیافتی برای کلاغ ها===<br />
خبر می رسد که داووس به [[وایت هاربر]] فرستاده شده تا با لرد [[وایمن مندرلی]] (Wyman Manderly) مذاکره کند. [[سرسی لنیستر]] از لرد مندرلی می خواهد که داووس را در ازای خون بهای وارثش اعدام کند.{{رف|ضبک|17}} کمی بعد خبر می رسد که دست ها و سر داووس زینت بخش دیوار های وایت هاربر شده است.{{رف|ضبک|24}}<br />
<br />
===رقصی با اژدهایان===<br />
<br />
{{اسپویلر|<br />
[[پرونده:Marc_Fishman_davos_sweetsister.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|داووس در [[سه خواهران]] اثر Marc_Fishman]]<br />
داووس به همراه [[سالادور سان]] و ناوگان مزدور [[لایس]]نی اش از [[ایست واچ]] (East Watch) در [[دیوار]] (Wall) به سوی [[وایت هاربر]] حرکت می کند تا از جانب استنیس با لرد [[وایمن مندرلی]] مذاکره کند. بعد از آن که چندین طوفان کشتی های سالادور سان را می کوبند، او استنیس را رها کرده و به داووس بین همراهی با او تا [[ایسوس]] و یا ترک کشتی با یک قایق پارویی کوچک یکی را انتخاب کند. داووس قایق را انتخاب می کند و پس از تلاش فراوان به [[سه خواهران|خواهران]] (Sisters) می رسد. بعد از یک اقامت کوتاه و کسب اطلاعات روز از لرد [[گودریک برل]] (Godric Borrell) در [[خواهر شیرین]] (Sweetsister)، داووس سفرش به وایت هاربر را ادامه می دهد.{{رف|ربا|9}} با این وجود نمایندگان [[خاندان فری|فری]] (Frey) پیش از او به وایت هاربر می رسند و جنازه ی وندل، پسر لرد وایمن را که در [[تویینز]] (Twins) کشته شده است به او تحویل می دهند.{{رف|ربا|15}}<br />
<br />
داووس در دربار مردماهی (Merman's Court) حاضر می شود و از [[خاندان مندرلی |مندرلی ها]] (Manderly) می خواهد که از استنیس حمایت کنند. لرد وایمن در حضور فری ها دستور اعدام داووس را می دهد. او داووس را در [[کنام گرگ ها]] (Wolf's Den) زندانی می کند و یک زندانی شبیه داووس را اعدام می کند. سر زندانی را از تنش جدا کرده در قیر فرو می برند و پیازی را در دهانش می گذارند. انگشتان یک دستش را نیز قطع کرده، به همراه سر زندانی بر بالای دیوار های وایت هاربر به تیر می زنند، تا فری ها و [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]](Lannister) را قانع کنند که مندرلی ها به تخت آهنین وفادارند.{{رف|ضبک|24}} به محض آن که گزارش دروغین لرد مندرلی به تخت آهنین می رسد و آن ها پسر بزرگ و وارثش [[وایلیس مندرلی]] (Wylis Manderly) را پس می فرستند، لرد داووس را آزاد می کند. او به داووس می گوید به شرطی با استنیس متحد می شود که داووس [[ریکان استارک]] (Rickon Stark) را از [[اسکاگوس]] (Scagos) زنده برگرداند. با توجه به اظهارات [[وکس پایک]] (Wex Pyke) مشخص شده که ریکان زنده است، اما لرد نیاز به یک قاچاقچی برای زنده برگرداندن او دارد.{{رف|ربا|29}}}}<br />
<br />
==منابع==<br />
<br />
{{منابع|2}}<br />
<br />
{{الگو:شخصیت های اصلی}}<br />
{{الگو:دست پادشاه}}<br />
<br />
[[en:Davos Seaworth]]<br />
<br />
[[رده:نجیب زادگان]] [[رده:شوالیه ها]] [[رده:شخصیت های سرزمین های سلطنتی]] [[رده:قانون شکنان]] [[رده:خاندان سی ورث]] [[رده:اعضای مردان پادشاه]] [[رده:دست پادشاه]] [[رده:شخصیت های اصلی]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%BE%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%B1_%D8%A8%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%B4&diff=14171
پتایر بیلیش
2014-09-22T18:28:05Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت =[[پرونده:OldBaelish.png|50px|راست]] پتایر بیلیش [[پرونده:House Baelish.PNG|50px|چپ]]<br />
| تصویر =[[پرونده:Petyr Baelish.jpg]]<br />
| توضیح_عکس = <br />
| القاب =انگشت کوچیکه<br />
| عنوان =لرد عالی مقام ترایدنت<br /><br />
لرد [[هارن هال]]<br /><br />
لرد محافظ ویل<br /><br />
[[مسئول خزانه داری]] <br />
| خاندان =[[خاندان بیلیش از هارن هال|خاندان بیلیش]]<br />
| نژاد =<br />
| فرهنگ =[[وستروس]]<br />
| همسر =[[لایسا ارن]]<br />
| محل_تولد =[[فینگرز]]<br />
| تاریخ_تولد =268AL<br />
| محل_مرگ =<br />
| تاریخ_مرگ =<br />
| کتابها =[[بازی تاج و تخت]](حضور دارد)<br /><br />
[[نزاع پادشاهان]](حضور دارد)<br />[[یورش شمشیر ها]](حضور دارد)<br />[[ضیافتی برای کلاغ ها]](حضور دارد)<br /><br />
[[رقصی با اژدهایان]](اشاره شد)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر =آیدن گیلن<br />
| سریال =[[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
<br />
لرد '''پتایر بیلیش''' (Petyr Baelish)که در بعضی مواقع با نام "انگشت کوچیکه"(Littlefinger) شناخته می شود، [[ارباب سکه]](Master of Coin) در [[شورای کوچک]](Small Council) پادشاهی است. پتایر به جای نشان خانوادگیش، از مرغ مقلد به عنوان نمادش استفاده می کند.در سریال، این شخصیت توسط آیدن گیلن(Aiden Gillen) بازی می شود.<br />
== شخصیت و ظاهر ==<br />
یک مرد کوتاه و لاغر، با سیمایی جذاب. پتایر چشمان سبز-خاکستری، یک ریش نوک تیز بر روی چانه و موهای مشکی که به سمت سفیدی پیش می روند دارد.{{رف|بتت|18}}<br />
پتایر در یک خاندان کوچک و ناشناخته به دنیا آمد. او کل زندگیش را صرف تلاش برای فرار از مقام کوچکش و تبدیل شدن به چیزی فراتر کرده است. او مهارت های قابل توجهی در تجارت و اقتصاد دارد. او همچنین استاد دسیسه های درباری است. نبوغ او تنها با میزان جاه طلبی و ترقیات سیاسیش قابل مقایسه است. او گاهی اوقات به خاطر غیر اشرافی بودنش توسط لرد های بالا مقام، دست کم گرفته می شود.<br />
== گذشته ==<br />
پدر پدر بزرگ پتایر بیلیش، یک [[مزدور|شمشیر زن]] [[براووس|براووسی]](Braavosi) در خدمت [[خاندان کوربرای]](House Corbray) بود. زمانی که پسرش به یک [[شوالیه]](knight) تبدیل شد، او سر سنگی [[تایتان براووس]](Titan of Braavos) را به عنوان نشان خود انتخاب کرد. پدر لرد بیلیش، کوچکترین لرد در میان لرد های کوچک بود که مقرش تنها چند صخره در [[فینگرز]](Fingers) به حساب می آید. پدر او در طول [[جنگ ناین پنی کینگز]](War of the Ninepenny Kings)، با [[هاستر تالی]](Hoster Tully) دوست شد، که این دوستی به پتایر اجازه داد تا به [[ریوران]](Riverrun) برود و به همراه فرزندان لرد هاستر تالی پرورش یابد.<br />
<br />
در ریوران پتایر با آداب و رسوم اشرافی و در میان مردمانی که در مقامی بالاتر از او قرار داشتند رشد کرد. از جمله آن ها فرزندان تالی، [[کتلین تالی|کتلین]](Catelyn)، [[لایسا تالی|لایسا]](Lysa) و [[ادمور تالی|ادمور]](Edmure)( که همان کس بود که برای اولین بار لقب "انگشت کوچیکه" را به خاطر زادگاهش به او داد) بودند{{رف|بتت|18}}. همین که آنان بزرگتر شدند، پتایر عاشق کتلین شد، کسی که در عوض پتایر را مانند برادرش دوست داشت، نه بیشتر. زمانی که نامزدی کتلین و [[برندون استارک]](Brandon Stark) اعلام شد، پتایر، براندون را که بسیار از او بزرگ تر بود به دوئل دعوت کرد تا بتواند کتلین را مال خود کند. براندون به راحتی پیروز شد و یک زخم هولناک هم به بیلیش هدیه داد، اما به خاطر تقاضای کتلین، زندگی او را بخشید. بعد از این اتفاق کتلین دیگر با او صحبتی نکرد و تنها نامه پتایر را که بعد از مرگ براندون ارسال شده بود، سوزاند{{رف|بتت|18}}.<br />
<br />
از سوی دیگر، لایسا عاشق پتایر شده بود.یک شب لایسا، با چشم پوشی از علاقه ای که پتایر به خواهرش داشت، و در حالی که او مست و افسرده از بی محلی های کتلین بود، به درون تختش خزید و با او همبستر شد. پتایر مست در آن شب، احتمالاً لایسا را با خواهرش اشتباه گرفت و او را کتلین خواند. از آن پس او ادعا کرد (چه در خلوت و چه در دربار) که او دوشیزگی هر دو خواهران تالی را گرفته است. در نتیجه این معاشقه، لایسا باردار شد. زمانی که هاستر تالی متوجه موضوع شد، لایسا را مجبور کرد تا [[چای ماه]](moon tea) بنوشد تا بچه را سقط کند. همچنین پتایر را از ریوران بیرون کرد، چرا که خاندان بیلیش بسیار کوچکتر از آن چیزی بود که بشود بین آن ها و خاندان تالی وصلتی را تصور نمود{{رف|یش|2}}.<br />
<br />
پتایر روابطش با لایسا را حتی پس از ازدواج او با [[جان ارن]](Jon Arryn) ادامه داد. لایسا شوهرش را مجاب کرد تا اختیار گمرک در [[گال تاون]](Gulltown) را به پتایر بدهد. استعداد او در اقتصاد یک سری فرصت ها را برای او ایجاد کرد تا به مقام مسئول خزانه داری شاه [[رابرت براتیون]](Robert Baratheon) در [[بارانداز پادشاه|کینگز لندینگ]](King's Landing) برسد{{رف|یش|68}}. جایی که نفوذ و اعتبارش، متحدان و همراهان بسیاری، از جمله [[نگهبانان شهر]](City Watch) را برایش به ارمغان آورد. او همچنین تعداد بیشماری فاحشه خانه در شهر خرید.<br />
<br />
درست قبل از اتفاقات کتاب اول، جان ارن متوجه شد که پدر همه فرزندان رابرت براتیون،در واقع [[جیمی لنیستر]](Jaime Lannister) می باشد و تصمیم گرفت تا شاه را مطلع کند.پتایر لایسا را مجبور کرد تا شوهرش را مسموم کند، با این ادعا که این عمل، از فرستاده شدن پسرشان [[رابرت ارن|رابرت]](Robert) به نزد دایه ها جلوگیری خواهد کرد. لایسا، که به شدت به فرزندش وابسته است، دستورات او را انجام داد. بعد از قتل جان، پتایر، لایسا را قانع کرد تا نامه ای به خواهرش کتلین بنویسد با این مضمون که لرد ارن به قتل رسیده و ملکه مسئول آن است.<br />
<br />
== وقایع اخیر ==<br />
[[پرونده:Petyr baelish varys HBO.jpg|320px|thumb|left|انگشت کوچیکه و واریس(سریال)]]<br />
[[پرونده:Petyr baelish sansa stark HBO.jpg|320px|thumb|left|پتایر بیلیش و سانسا استارک در تورنومنت دست(سریال)]]<br />
=== بازی تاج و تخت ===<br />
زمانی که کتلین به کینگز لندینگ رسید تا به شوهرش در مورد هدف حمله به پسرشان، [[برن استارک|برن]](Bran)، بگوید، پتایر که از رسیدن او با خبر شده بود، او را منصرف کرد و در یکی از فاحشه خانه هایش جا داد. کتلین به خاطر ایامی که آن دو در ریوران گذرانده بودند، به بیلیش اعتماد کرد و به او خنجری که با آن به پسرش حمله شده بود را نشان داد. پتایر گفت که آن خنجر را می شناسد و ادعا کرد که زمانی مال او بوده است اما آن را در یک شرط بندی به [[تیریون لنیستر]](Tyrion Lannister) باخته است{{رف|بتت|18}}. این دروغ - پتایر در واقع آن خنجر را به شاه رابرت باخته بود - به طرز غیر مستقیم شعله های [[جنگ پنج پادشاه]](War of the Five King) را برافروخت. چرا که کتلین بر همین اساس تیریون را دستگیر کرد.<br />
<br />
پتایر از [[ادارد استارک|ادارد]](Eddard)خواست تا همسرش را ملاقات کند تا بتواند کتلین را قانع کند که حرکتی بر علیه لنیستر ها انجام ندهد، تا زمانی که آن ها مدرکی پیدا کنند. او قسم خورد که به ند در پیدا کردن قاتل جان ارن کمک خواهد کرد{{رف|بتت|20}}، و در مدتی که ند عنوان [[دست پادشاه]](Hand of the King)را در اختیار داشت، به علت علاقه اش به کتلین، دوستی ساختگی ای با او برقرارکرد. او همچنین در بعضی مواقع به لرد استارک سیاست های درباری را نشان می داد و به او هشدار می داد که به هیچکس اعتماد نکند، حتی خود پتایر.<br />
<br />
زمانی که شاه رابرت فهمید که [[دنریس تارگرین]](Daenerys Targaryen)باردار است، بیلیش در مورد اقدام به قتل او با رابرت موافقت کرد. ند در حرکتی برای اعتراض نسبت به این فرمان رابرت، از مقامش استعفا داد. اما پیش از آن که مهیای سفر بازگشت به وینترفل شود، پتایر با قول پیدا کردن قاتل جان ارن، او را در شهر نگاه داشت. او ند را به یکی از فاحشه خانه ها برد، جایی که یک فاحشه جوان، مشغول بزرگ کردن یکی از فرزندان حرامزاده رابرت بود. بیلیش در زمانی که ند توسط یکی از مردان جیمی لنیستر زخمی شد، در مهلکه حضور داشت{{رف|بتت|33}}.<br />
<br />
پس از زخم کشنده رابرت و نام نهادن ادارد به عنوان نماینده پادشاه و لرد محافظ، بیلیش به ند توصیه کرد که علی رقم این که می داند فرزندان سرسی قانونی نیستند و [[استنیس براتیون]](Stannis Baratheon) جانشین بر حق است، اما حرکتی را انجام دهد که منجر به موفقیت [[جافری براتیون|جافری]](Joffrey) در رسیدن به تخت پادشاهی شود. تا کشور از یک جنگ در امان بماند و قدرت های آن ها سقوط نکند. ند پیشنهاد او را رد کرد و در عوض از او خواست تا وفاداری نگهبانان شهر را مال خود کند تا سرسی آن ها را بر علیه او استفاده نکند{{رف|بتت|47}}. بیلیش قبول کرد، اما در نهایت به ند خیانت نمود. او نگهبانان شهر را خرید تا ملکه را حمایت کنند. این حرکت نهایتا موجب دستگیری ند استارک و اعدام او به جرم خیانت شد{{رف|بتت|49}}.<br />
<br />
=== نزاع پادشاهان ===<br />
[[پرونده:Brittmartin Littlefinger.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|انگشت کوچیکه - اثر BrittMartin]]<br />
تیریون لنیستر پس از رسیدن دوباره اش به دربار، تصمیم گرفت قبل از انجام هر حرکت علیه پتایر بیلیش( به خاطر همان دروغی که پتایر در مورد خنجر گفته بود) در مورد او تحقیق کند. و همچنین سعی کرد تا هیچ حرکتی، پیش از آن که بتواند مهره های بیلیش را با مردان خودش عوض کند، انجام ندهد.پس از قتل شاه [[رنلی براتیون]](Renly Baratheon)،پتایر و تیریون لنیستر نقشه ایجاد اتحاد با خاندان تایرل را کشیدند تا بتوانند در مقابل لرد های سرزمین های طوفان که همگی بلافاصله به استنیس پیوسته بودند، ایستادگی کنند. پتایر خود داوطلب شد که با تایرل ها مذاکره کند{{رف|نش|36}}، و نهایتاً هم موفق شد تا با استفاده از اعلام نامزدی بین شاه جافری و [[مارجری تایرل]](Margaery Tyrell)، به این اتحاد جامه عمل بپوشاند{{رف|نش|41}}{{رف|نش|54}}. او به همراه نیروهای تایرل و [[تایوین لنیستر]](Tywin Lannister) به کینگز لندینگ بازگشت. نیروهای ملحق شده لنیستر و تایرل در آخرین لحظات، [[نبرد بلک واتر]](Battle of the Blackwater) را به نفع خود تغییر دادند و استنیس شکست خورد{{رف|یش|67}}. پس از جنگ، پتایر به عنوان پاداش، به مقام لرد [[هارن هال]](Harrenhal) نائل شد{{رف|نش|65}}. گرچه قلعه در آن زمان در اختیار [[راب استارک]](Robb Stark) بود و توسط نیرو های [[روس بولتون]](Roos Boltone) نگهداری می شد. همچنین پتایر از طریق [[دانتوس هولارد|سر دانتوس قرمز]](Ser Dontos the Red)، نقشه ای محرمانه برای فرار [[سانسا استارک]](Sansa Stark) کشید. پتایر یک حلقه ی مهم با استفاده از [[اسنی کتل بلک|اسنی]](Osney)، [[اسفرید کتل بلک|اسفرید]](Osfryd) و [[اسماند کتل بلک]](Osmund Kettleblack) به دور تخت پادشاهی ایجاد کرد. آن ها استخدام شده بودند تا پس از این که <br />
تیریون محافظان ملکه را مرخص کرد، بتوانند از [[سرسی لنیستر|سرسی]](Cersei) مراقبت کنند. تیریون باور دارد <br />
که آن ها جاسوسان بیلیش هستند، که درواقع وفاداری آن ها کاملاً به پتایر تعلق دارد{{رف|یش|68}}.<br />
<br />
=== یورش شمشیر ها ===<br />
در طول جلسات شورای کوچک، بیلیش به تایوین لنیستر اطلاع داد که تایرل ها قصد دارند تا سانسا را به ازدوج [[ویلاس تایرل]](Willas Tyrell) در بیاورند و او را به [[های گاردن]](Highgarden) بفرستند. این خبر زمان کافی به تایوین داد تا ترتیب ازدواج سانسا را با پسرش، تیریون بدهد.<br />
همچنین پتایر، [[جین پول]](Jeyne Poole) را برای لنیستر ها فراهم آورد تا او را به جای [[آریا استارک]](Arya Stark) جا بزنند و به عنوان عروس، به [[رمسی بولتون]](Ramsay Bolton) بدهند تا اتحاد بولتون ها و لینستر ها که از [[عروسی سرخ]](Red Wedding) آغاز شده بود، محکم تر شود.<br />
<br />
موقعیت جدید پتایر به عنوان یک لرد بلند مرتبه، باعث شد که تایوین لنیستر به فکر ازدواج او با لایسا ارن بیفتد تا بتواند [[دره ارن]](Vale of Arryn) را که تا آن لحظه بی طرف مانده بود به سمت جافری بیاورد. پتایر این پیشنهاد را قبول کرد و آمده سفر به [[ایری]](The Eyrie) شد. به جای او تیریون لنیستر به عنوان مسئول خزانه داری انتخاب شد{{رف|یش|19}}.<br />
<br />
گرچه پتایر بارانداز پادشاهی را ترک کرد، اما بلافاصله به ویل نرفت. و در عوض جایی در نزدیک شهر باقی ماند تا عروسی جافری و مارجری برگزار شود که در طی آن جافری به قتل رسید. در میان هیاهو آن اتفاق، سانسا به کمک سر دانتوس گریخت و به کشتی ای برده شد که بیلیش در آن جا منتظر او بود. سپس پتایر دانتوس را کشت و این عملش را این گونه به سانسا توضیح داد که کشتن او تنها راه برای اطمینان از ساکت ماندنش است. او همچنین توضیح داد که چگونه نقشه قتل جافری را کشیده است. این که با [[اولنا ردواین]](Olenna Redwyne) به توافق رسیده و از یاقوتی که سانسا به اصرار دانتوس هولارد در عروسی بر سر گذاشته بود استفاده کرده تا جافری را بکشد. یاقوتی که در واقع سم [[خفه کننده]](Strangler) بوده است. او همچنین توضیح داد که چگونه آن نمایش کوتوله ها را به راه انداخته تا درست دقایقی قبل از مرگ شاه، جافری و تیریون را در برابر هم قرار دهد. این گونه همه تیریون را مسئول مرگ جافری می داند، و با مرگ او، سانسا بیوه خواهد شد{{رف|یش|68}}.<br />
<br />
پتایر در حالی که سانسا را در کنارش داشت، به ویل سفر کرد. او هویت آلاین استون را به سانسا داد تا از او محافظت کند و او را دختر حرامزاده خودش خواند. آن ها چند روزی را در خانه پدریش در فینگرز ماندند و لایسا نیز در آن جا به ملاقاتشان آمد و در همان روز اول و به اصرار لایسا، آن دو باهم ازدواج کردند. سپس همگی به ایری رفتند اما پس از آن پتایر بیشتر وقتش را صرف سفر کردن به اقصا نقاط ویل کرد تا بتواند نفوذ خود بر لرد ها را بیشتر کند.<br />
<br />
در ایری، پتایر دریافت که سانسا دارد تبدیل به یک زن زیبا و جوان و البته بسیار شبیه به مادرش کتلین می شود. همین امر لحظه ای بر او اثر گذاشت و او سانسا را بوسید. لایسا این صحنه را دید و به خاطر حسادت و خشم تصمیم گرفت تا سانسا را در تالار پادشاهی به قتل برساند. و تقریباً او را به درون [[دروازه ماه]](Moon Door) هل داده بود تا این که پتایر سر رسید. در آن جا لایسا اعتراف کرد که به خاطر عشقش به پتایر بوده که جان ارن را کشت و نامه را به کتلین فرستاد. پتایر او را در آغوش گرفت و به او گفت که او هم فقط یک زن را دوست دارد، سپس گفت " فقط کت" و او را به درون دروازه ماه هل داد. او قتل را به گردن خواننده ایری، یعنی [[مریلیون]](Marillion) انداخت{{رف|یش|80}}.<br />
<br />
=== ضیافتی برای کلاغ ها ===<br />
پس از مرگ لایسا، پتایر خود را لرد محافظ ویل، نایب السلطنه رابرت نامید. لرد های قدرتمند تر به هم [[اعلامیه لرد ها|پیوستند]] تا از لرد پتایر بخواهند که رابرت ارن را رها کند. هرچند [[لین کوربرای]](Lyn Corbray) در این مجمع خیلی خشن رفتار کرد و کار حتی به کشیدن شمشیر ها رسید. این نقص قانون [[حق مهمان|مهمان نوازی]] به پتایر این امکان را داد تا برای مدت بیشتری نیابت رابرت را در اختیار داشته باشد. پتایر به سانسا گفت که حرکت کوربرای چقدر ارزشمند بوده است، و سانسا حدس زد که کوربرای هم در استخدام پتایر باشد. او این مسئله را تایید کرد و به سانسا از نقشه اش در استفاده از این زمان برای از پیش رو برداشتن لرد هایی که در برابرش قرار گرفته اند گفت. و گفت که به کوربرای دستور داده تا تنفرش از او را صریحا بیان کند تا بتواند به هر جریانی که علیه لرد محافظ راه می افتد، نفوذ کند و او را باخبر سازد{{رف|ضبک|23}}. او همچنین نقشه دیگرش را هم برای سانسا فاش کرد که آن کمک به او برای باز پس گیری شمال و ازدواج سانسا با جانشین رابرت، یعنی [[هارولد هاردینگ]](Harrold Hardyng) است. در حالی که اعتقاد داشت که هفت قلمرو تحت رهبری سرسی لنیستر در کینگز لندینگ، بسیار زودتر از آن چه انتظار داشته رو به ویرانی پیش می رود.<br />
<br />
=== رقصی با اژدهایان ===<br />
{{اسپویلر|در حالی که دربار پادشاهی به علت حماقت های سرسی لنیستر دچار مشکلات حاد مالی شده است، سر [[کوان لنیستر]](Kevan Lannister) میخواهد که انگشت کوچیکه به عنوان سابق خود در کینگز لندینگ، یعنی مسئول خزانه برگردد. سرسی در حالی که داشت به سانسا فکر میکرد، به خاطر آورد که پیش از ازدواج سانسا با تیریون، پتایر بیلیش خود پیشنهاد کرده بود که با سانسا استارک ازدواج کند، که پیشنهادش به خاطر مقام پایینش رد شد{{رف|ربا|65}}.}}<br /><br />
<br />
== نقل قول های پتایر ==<br />
{{نقل قول|شاید شما کل کینگز لندینگ را بالا و پایین برید، ولی نتونید یک مرد که به سینه اش نشان مرغ مقلد چسبیده باشه پیدا کنید، ولی این به این معنی نیست که من دوستی ندارم.{{رف|یش|68}}}}<br />
== نقل قول هایی در مورد پتایر ==<br />
{{نقل قول|او چشمان سبز-خاکستری داشت که زمانی که لبانش لبخند می زد، آن ها نمی زدند.{{رف|بتت|29}}|اولین توصیف سانسا استارک از انگشت کوچیکه.}}<br />
{{نقل قول|انگشت کوچیکه... فقط خدایان می دانند که انگشت کوچیکه چه نقشه هایی دارد.{{رف|بتت|32}}|[[واریس]](Varys)،زمانی که داشت اتفاقات درون قصر را به لیریو مپاتیس گزارش می داد.}}<br />
{{نقل قول|انگشت کوچیکه دومین مرد منحرف در کل هفت قلمرو است.{{رف|بتت|58}}|واریس به ادارد استارک زندانی شده.}}<br />
{{نقل قول|طلا های انگشت کوچیکه از هوا درست شده، با یک بشکن زدن.{{رف|یش|19}} |تیریون لنیستر}}<br />
{{نقل قول| ترجیح می دهم تا با [[بز سیاه کوهور]](Black Goat of Qohor) ازدواج کنم.{{رف|بتت|58}}|واریس در جواب ادارد که از او پرسیده بود که آیا با انگشت کوچیکه متحد است یا نه. }} <br />
==منابع و یادداشت ها==<br />
{{منابع|2}}<br />
[[en:Petyr Baelish]]<br />
[[رده:خاندان بیلیش]] [[رده:نجیب زادگان]] [[رده:شخصیت های دره]] [[رده:اعضای شورای کوچک]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%BE%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%B1_%D8%A8%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%B4&diff=14170
پتایر بیلیش
2014-09-22T18:26:33Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت =[[پرونده:OldBaelish.png|50px|راست]] پتایر بیلیش [[پرونده:House Baelish.PNG|50px|چپ]]<br />
| تصویر =[[پرونده:Petyr Baelish.jpg]]<br />
| توضیح_عکس = <br />
| القاب =انگشت کوچیکه<br />
| عنوان =لرد عالی مقام ترایدنت<br /><br />
لرد [[هارن هال]]<br /><br />
لرد محافظ ویل<br /><br />
[[مسئول خزانه داری]] <br />
| خاندان =[[خاندان بیلیش از هارن هال|خاندان بیلیش]]<br />
| نژاد =<br />
| فرهنگ =[[وستروس]]<br />
| همسر ={{اسپویلر|[[لایسا ارن]]}}<br />
| محل_تولد =[[فینگرز]]<br />
| تاریخ_تولد =268AL<br />
| محل_مرگ =<br />
| تاریخ_مرگ =<br />
| کتابها =[[بازی تاج و تخت]](حضور دارد)<br /><br />
[[نزاع پادشاهان]](حضور دارد)<br />[[یورش شمشیر ها]](حضور دارد)<br />[[ضیافتی برای کلاغ ها]](حضور دارد)<br /><br />
[[رقصی با اژدهایان]](اشاره شد)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر =آیدن گیلن<br />
| سریال =[[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
<br />
لرد '''پتایر بیلیش''' (Petyr Baelish)که در بعضی مواقع با نام "انگشت کوچیکه"(Littlefinger) شناخته می شود، [[ارباب سکه]](Master of Coin) در [[شورای کوچک]](Small Council) پادشاهی است. پتایر به جای نشان خانوادگیش، از مرغ مقلد به عنوان نمادش استفاده می کند.در سریال، این شخصیت توسط آیدن گیلن(Aiden Gillen) بازی می شود.<br />
== شخصیت و ظاهر ==<br />
یک مرد کوتاه و لاغر، با سیمایی جذاب. پتایر چشمان سبز-خاکستری، یک ریش نوک تیز بر روی چانه و موهای مشکی که به سمت سفیدی پیش می روند دارد.{{رف|بتت|18}}<br />
پتایر در یک خاندان کوچک و ناشناخته به دنیا آمد. او کل زندگیش را صرف تلاش برای فرار از مقام کوچکش و تبدیل شدن به چیزی فراتر کرده است. او مهارت های قابل توجهی در تجارت و اقتصاد دارد. او همچنین استاد دسیسه های درباری است. نبوغ او تنها با میزان جاه طلبی و ترقیات سیاسیش قابل مقایسه است. او گاهی اوقات به خاطر غیر اشرافی بودنش توسط لرد های بالا مقام، دست کم گرفته می شود.<br />
== گذشته ==<br />
پدر پدر بزرگ پتایر بیلیش، یک [[مزدور|شمشیر زن]] [[براووس|براووسی]](Braavosi) در خدمت [[خاندان کوربرای]](House Corbray) بود. زمانی که پسرش به یک [[شوالیه]](knight) تبدیل شد، او سر سنگی [[تایتان براووس]](Titan of Braavos) را به عنوان نشان خود انتخاب کرد. پدر لرد بیلیش، کوچکترین لرد در میان لرد های کوچک بود که مقرش تنها چند صخره در [[فینگرز]](Fingers) به حساب می آید. پدر او در طول [[جنگ ناین پنی کینگز]](War of the Ninepenny Kings)، با [[هاستر تالی]](Hoster Tully) دوست شد، که این دوستی به پتایر اجازه داد تا به [[ریوران]](Riverrun) برود و به همراه فرزندان لرد هاستر تالی پرورش یابد.<br />
<br />
در ریوران پتایر با آداب و رسوم اشرافی و در میان مردمانی که در مقامی بالاتر از او قرار داشتند رشد کرد. از جمله آن ها فرزندان تالی، [[کتلین تالی|کتلین]](Catelyn)، [[لایسا تالی|لایسا]](Lysa) و [[ادمور تالی|ادمور]](Edmure)( که همان کس بود که برای اولین بار لقب "انگشت کوچیکه" را به خاطر زادگاهش به او داد) بودند{{رف|بتت|18}}. همین که آنان بزرگتر شدند، پتایر عاشق کتلین شد، کسی که در عوض پتایر را مانند برادرش دوست داشت، نه بیشتر. زمانی که نامزدی کتلین و [[برندون استارک]](Brandon Stark) اعلام شد، پتایر، براندون را که بسیار از او بزرگ تر بود به دوئل دعوت کرد تا بتواند کتلین را مال خود کند. براندون به راحتی پیروز شد و یک زخم هولناک هم به بیلیش هدیه داد، اما به خاطر تقاضای کتلین، زندگی او را بخشید. بعد از این اتفاق کتلین دیگر با او صحبتی نکرد و تنها نامه پتایر را که بعد از مرگ براندون ارسال شده بود، سوزاند{{رف|بتت|18}}.<br />
<br />
{{اسپویلر|از سوی دیگر، لایسا عاشق پتایر شده بود.یک شب لایسا، با چشم پوشی از علاقه ای که پتایر به خواهرش داشت، و در حالی که او مست و افسرده از بی محلی های کتلین بود، به درون تختش خزید و با او همبستر شد. پتایر مست در آن شب، احتمالاً لایسا را با خواهرش اشتباه گرفت و او را کتلین خواند. از آن پس او ادعا کرد (چه در خلوت و چه در دربار) که او دوشیزگی هر دو خواهران تالی را گرفته است. در نتیجه این معاشقه، لایسا باردار شد. زمانی که هاستر تالی متوجه موضوع شد، لایسا را مجبور کرد تا [[چای ماه]](moon tea) بنوشد تا بچه را سقط کند. همچنین پتایر را از ریوران بیرون کرد، چرا که خاندان بیلیش بسیار کوچکتر از آن چیزی بود که بشود بین آن ها و خاندان تالی وصلتی را تصور نمود{{رف|یش|2}}.}}<br />
<br />
پتایر روابطش با لایسا را حتی پس از ازدواج او با [[جان ارن]](Jon Arryn) ادامه داد. لایسا شوهرش را مجاب کرد تا اختیار گمرک در [[گال تاون]](Gulltown) را به پتایر بدهد. استعداد او در اقتصاد یک سری فرصت ها را برای او ایجاد کرد تا به مقام مسئول خزانه داری شاه [[رابرت براتیون]](Robert Baratheon) در [[بارانداز پادشاه|کینگز لندینگ]](King's Landing) برسد{{رف|یش|68}}. جایی که نفوذ و اعتبارش، متحدان و همراهان بسیاری، از جمله [[نگهبانان شهر]](City Watch) را برایش به ارمغان آورد. او همچنین تعداد بیشماری فاحشه خانه در شهر خرید.<br />
<br />
درست قبل از اتفاقات کتاب اول، جان ارن متوجه شد که پدر همه فرزندان رابرت براتیون،در واقع [[جیمی لنیستر]](Jaime Lannister) می باشد و تصمیم گرفت تا شاه را مطلع کند.{{اسپویلر|پتایر لایسا را مجبور کرد تا شوهرش را مسموم کند، با این ادعا که این عمل، از فرستاده شدن پسرشان [[رابرت ارن|رابرت]](Robert) به نزد دایه ها جلوگیری خواهد کرد. لایسا، که به شدت به فرزندش وابسته است، دستورات او را انجام داد. بعد از قتل جان، پتایر، لایسا را قانع کرد تا نامه ای به خواهرش کتلین بنویسد با این مضمون که لرد ارن به قتل رسیده و ملکه مسئول آن است.}}<br />
<br />
== وقایع اخیر ==<br />
[[پرونده:Petyr baelish varys HBO.jpg|320px|thumb|left|انگشت کوچیکه و واریس(سریال)]]<br />
[[پرونده:Petyr baelish sansa stark HBO.jpg|320px|thumb|left|پتایر بیلیش و سانسا استارک در تورنومنت دست(سریال)]]<br />
=== بازی تاج و تخت ===<br />
زمانی که کتلین به کینگز لندینگ رسید تا به شوهرش در مورد هدف حمله به پسرشان، [[برن استارک|برن]](Bran)، بگوید، پتایر که از رسیدن او با خبر شده بود، او را منصرف کرد و در یکی از فاحشه خانه هایش جا داد. کتلین به خاطر ایامی که آن دو در ریوران گذرانده بودند، به بیلیش اعتماد کرد و به او خنجری که با آن به پسرش حمله شده بود را نشان داد. پتایر گفت که آن خنجر را می شناسد و ادعا کرد که زمانی مال او بوده است اما آن را در یک شرط بندی به [[تیریون لنیستر]](Tyrion Lannister) باخته است{{رف|بتت|18}}. این دروغ - پتایر در واقع آن خنجر را به شاه رابرت باخته بود - به طرز غیر مستقیم شعله های [[جنگ پنج پادشاه]](War of the Five King) را برافروخت. چرا که کتلین بر همین اساس تیریون را دستگیر کرد.<br />
<br />
پتایر از [[ادارد استارک|ادارد]](Eddard)خواست تا همسرش را ملاقات کند تا بتواند کتلین را قانع کند که حرکتی بر علیه لنیستر ها انجام ندهد، تا زمانی که آن ها مدرکی پیدا کنند. او قسم خورد که به ند در پیدا کردن قاتل جان ارن کمک خواهد کرد{{رف|بتت|20}}، و در مدتی که ند عنوان [[دست پادشاه]](Hand of the King)را در اختیار داشت، به علت علاقه اش به کتلین، دوستی ساختگی ای با او برقرارکرد. او همچنین در بعضی مواقع به لرد استارک سیاست های درباری را نشان می داد و به او هشدار می داد که به هیچکس اعتماد نکند، حتی خود پتایر.<br />
<br />
زمانی که شاه رابرت فهمید که [[دنریس تارگرین]](Daenerys Targaryen)باردار است، بیلیش در مورد اقدام به قتل او با رابرت موافقت کرد. ند در حرکتی برای اعتراض نسبت به این فرمان رابرت، از مقامش استعفا داد. اما پیش از آن که مهیای سفر بازگشت به وینترفل شود، پتایر با قول پیدا کردن قاتل جان ارن، او را در شهر نگاه داشت. او ند را به یکی از فاحشه خانه ها برد، جایی که یک فاحشه جوان، مشغول بزرگ کردن یکی از فرزندان حرامزاده رابرت بود. بیلیش در زمانی که ند توسط یکی از مردان جیمی لنیستر زخمی شد، در مهلکه حضور داشت{{رف|بتت|33}}.<br />
<br />
پس از زخم کشنده رابرت و نام نهادن ادارد به عنوان نماینده پادشاه و لرد محافظ، بیلیش به ند توصیه کرد که علی رقم این که می داند فرزندان سرسی قانونی نیستند و [[استنیس براتیون]](Stannis Baratheon) جانشین بر حق است، اما حرکتی را انجام دهد که منجر به موفقیت [[جافری براتیون|جافری]](Joffrey) در رسیدن به تخت پادشاهی شود. تا کشور از یک جنگ در امان بماند و قدرت های آن ها سقوط نکند. ند پیشنهاد او را رد کرد و در عوض از او خواست تا وفاداری نگهبانان شهر را مال خود کند تا سرسی آن ها را بر علیه او استفاده نکند{{رف|بتت|47}}. بیلیش قبول کرد، اما در نهایت به ند خیانت نمود. او نگهبانان شهر را خرید تا ملکه را حمایت کنند. این حرکت نهایتا موجب دستگیری ند استارک و اعدام او به جرم خیانت شد{{رف|بتت|49}}.<br />
<br />
=== نزاع پادشاهان ===<br />
[[پرونده:Brittmartin Littlefinger.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|انگشت کوچیکه - اثر BrittMartin]]<br />
تیریون لنیستر پس از رسیدن دوباره اش به دربار، تصمیم گرفت قبل از انجام هر حرکت علیه پتایر بیلیش( به خاطر همان دروغی که پتایر در مورد خنجر گفته بود) در مورد او تحقیق کند. و همچنین سعی کرد تا هیچ حرکتی، پیش از آن که بتواند مهره های بیلیش را با مردان خودش عوض کند، انجام ندهد.پس از قتل شاه [[رنلی براتیون]](Renly Baratheon)،پتایر و تیریون لنیستر نقشه ایجاد اتحاد با خاندان تایرل را کشیدند تا بتوانند در مقابل لرد های سرزمین های طوفان که همگی بلافاصله به استنیس پیوسته بودند، ایستادگی کنند. پتایر خود داوطلب شد که با تایرل ها مذاکره کند{{رف|نش|36}}، و نهایتاً هم موفق شد تا با استفاده از اعلام نامزدی بین شاه جافری و [[مارجری تایرل]](Margaery Tyrell)، به این اتحاد جامه عمل بپوشاند{{رف|نش|41}}{{رف|نش|54}}. او به همراه نیروهای تایرل و [[تایوین لنیستر]](Tywin Lannister) به کینگز لندینگ بازگشت. نیروهای ملحق شده لنیستر و تایرل در آخرین لحظات، [[نبرد بلک واتر]](Battle of the Blackwater) را به نفع خود تغییر دادند و استنیس شکست خورد{{رف|یش|67}}. پس از جنگ، پتایر به عنوان پاداش، به مقام لرد [[هارن هال]](Harrenhal) نائل شد{{رف|نش|65}}. گرچه قلعه در آن زمان در اختیار [[راب استارک]](Robb Stark) بود و توسط نیرو های [[روس بولتون]](Roos Boltone) نگهداری می شد. همچنین پتایر از طریق [[دانتوس هولارد|سر دانتوس قرمز]](Ser Dontos the Red)، نقشه ای محرمانه برای فرار [[سانسا استارک]](Sansa Stark) کشید. پتایر یک حلقه ی مهم با استفاده از [[اسنی کتل بلک|اسنی]](Osney)، [[اسفرید کتل بلک|اسفرید]](Osfryd) و [[اسماند کتل بلک]](Osmund Kettleblack) به دور تخت پادشاهی ایجاد کرد. آن ها استخدام شده بودند تا پس از این که <br />
تیریون محافظان ملکه را مرخص کرد، بتوانند از [[سرسی لنیستر|سرسی]](Cersei) مراقبت کنند. تیریون باور دارد <br />
که آن ها جاسوسان بیلیش هستند، که درواقع وفاداری آن ها کاملاً به پتایر تعلق دارد{{رف|یش|68}}.<br />
<br />
=== یورش شمشیر ها ===<br />
در طول جلسات شورای کوچک، بیلیش به تایوین لنیستر اطلاع داد که تایرل ها قصد دارند تا سانسا را به ازدوج [[ویلاس تایرل]](Willas Tyrell) در بیاورند و او را به [[های گاردن]](Highgarden) بفرستند. این خبر زمان کافی به تایوین داد تا ترتیب ازدواج سانسا را با پسرش، تیریون بدهد.<br />
{{اسپویلر|همچنین پتایر، [[جین پول]](Jeyne Poole) را برای لنیستر ها فراهم آورد تا او را به جای [[آریا استارک]](Arya Stark) جا بزنند و به عنوان عروس، به [[رمسی بولتون]](Ramsay Bolton) بدهند تا اتحاد بولتون ها و لینستر ها که از [[عروسی سرخ]](Red Wedding) آغاز شده بود، محکم تر شود.}}<br />
<br />
موقعیت جدید پتایر به عنوان یک لرد بلند مرتبه، باعث شد که تایوین لنیستر به فکر ازدواج او با لایسا ارن بیفتد تا بتواند [[دره ارن]](Vale of Arryn) را که تا آن لحظه بی طرف مانده بود به سمت جافری بیاورد. پتایر این پیشنهاد را قبول کرد و آمده سفر به [[ایری]](The Eyrie) شد. به جای او تیریون لنیستر به عنوان مسئول خزانه داری انتخاب شد{{رف|یش|19}}.<br />
<br />
گرچه پتایر بارانداز پادشاهی را ترک کرد، اما بلافاصله به ویل نرفت. و در عوض جایی در نزدیک شهر باقی ماند تا عروسی جافری و مارجری برگزار شود که در طی آن جافری به قتل رسید. در میان هیاهو آن اتفاق، سانسا به کمک سر دانتوس گریخت و به کشتی ای برده شد که بیلیش در آن جا منتظر او بود. سپس پتایر دانتوس را کشت و این عملش را این گونه به سانسا توضیح داد که کشتن او تنها راه برای اطمینان از ساکت ماندنش است. او همچنین توضیح داد که چگونه نقشه قتل جافری را کشیده است. این که با [[اولنا ردواین]](Olenna Redwyne) به توافق رسیده و از یاقوتی که سانسا به اصرار دانتوس هولارد در عروسی بر سر گذاشته بود استفاده کرده تا جافری را بکشد. یاقوتی که در واقع سم [[خفه کننده]](Strangler) بوده است. او همچنین توضیح داد که چگونه آن نمایش کوتوله ها را به راه انداخته تا درست دقایقی قبل از مرگ شاه، جافری و تیریون را در برابر هم قرار دهد. این گونه همه تیریون را مسئول مرگ جافری می داند، و با مرگ او، سانسا بیوه خواهد شد{{رف|یش|68}}.<br />
<br />
پتایر در حالی که سانسا را در کنارش داشت، به ویل سفر کرد. او هویت آلاین استون را به سانسا داد تا از او محافظت کند و او را دختر حرامزاده خودش خواند. آن ها چند روزی را در خانه پدریش در فینگرز ماندند و لایسا نیز در آن جا به ملاقاتشان آمد و در همان روز اول و به اصرار لایسا، آن دو باهم ازدواج کردند. سپس همگی به ایری رفتند اما پس از آن پتایر بیشتر وقتش را صرف سفر کردن به اقصا نقاط ویل کرد تا بتواند نفوذ خود بر لرد ها را بیشتر کند.<br />
<br />
در ایری، پتایر دریافت که سانسا دارد تبدیل به یک زن زیبا و جوان و البته بسیار شبیه به مادرش کتلین می شود. همین امر لحظه ای بر او اثر گذاشت و او سانسا را بوسید. لایسا این صحنه را دید و به خاطر حسادت و خشم تصمیم گرفت تا سانسا را در تالار پادشاهی به قتل برساند. و تقریباً او را به درون [[دروازه ماه]](Moon Door) هل داده بود تا این که پتایر سر رسید. در آن جا لایسا اعتراف کرد که به خاطر عشقش به پتایر بوده که جان ارن را کشت و نامه را به کتلین فرستاد. پتایر او را در آغوش گرفت و به او گفت که او هم فقط یک زن را دوست دارد، سپس گفت " فقط کت" و او را به درون دروازه ماه هل داد. او قتل را به گردن خواننده ایری، یعنی [[مریلیون]](Marillion) انداخت{{رف|یش|80}}.<br />
<br />
=== ضیافتی برای کلاغ ها ===<br />
پس از مرگ لایسا، پتایر خود را لرد محافظ ویل، نایب السلطنه رابرت نامید. لرد های قدرتمند تر به هم [[اعلامیه لرد ها|پیوستند]] تا از لرد پتایر بخواهند که رابرت ارن را رها کند. هرچند [[لین کوربرای]](Lyn Corbray) در این مجمع خیلی خشن رفتار کرد و کار حتی به کشیدن شمشیر ها رسید. این نقص قانون [[حق مهمان|مهمان نوازی]] به پتایر این امکان را داد تا برای مدت بیشتری نیابت رابرت را در اختیار داشته باشد. پتایر به سانسا گفت که حرکت کوربرای چقدر ارزشمند بوده است، و سانسا حدس زد که کوربرای هم در استخدام پتایر باشد. او این مسئله را تایید کرد و به سانسا از نقشه اش در استفاده از این زمان برای از پیش رو برداشتن لرد هایی که در برابرش قرار گرفته اند گفت. و گفت که به کوربرای دستور داده تا تنفرش از او را صریحا بیان کند تا بتواند به هر جریانی که علیه لرد محافظ راه می افتد، نفوذ کند و او را باخبر سازد{{رف|ضبک|23}}. او همچنین نقشه دیگرش را هم برای سانسا فاش کرد که آن کمک به او برای باز پس گیری شمال و ازدواج سانسا با جانشین رابرت، یعنی [[هارولد هاردینگ]](Harrold Hardyng) است. در حالی که اعتقاد داشت که هفت قلمرو تحت رهبری سرسی لنیستر در کینگز لندینگ، بسیار زودتر از آن چه انتظار داشته رو به ویرانی پیش می رود.<br />
<br />
=== رقصی با اژدهایان ===<br />
{{اسپویلر|در حالی که دربار پادشاهی به علت حماقت های سرسی لنیستر دچار مشکلات حاد مالی شده است، سر [[کوان لنیستر]](Kevan Lannister) میخواهد که انگشت کوچیکه به عنوان سابق خود در کینگز لندینگ، یعنی مسئول خزانه برگردد. سرسی در حالی که داشت به سانسا فکر میکرد، به خاطر آورد که پیش از ازدواج سانسا با تیریون، پتایر بیلیش خود پیشنهاد کرده بود که با سانسا استارک ازدواج کند، که پیشنهادش به خاطر مقام پایینش رد شد{{رف|ربا|65}}.}}<br /><br />
<br />
== نقل قول های پتایر ==<br />
{{نقل قول|شاید شما کل کینگز لندینگ را بالا و پایین برید، ولی نتونید یک مرد که به سینه اش نشان مرغ مقلد چسبیده باشه پیدا کنید، ولی این به این معنی نیست که من دوستی ندارم.{{رف|یش|68}}}}<br />
== نقل قول هایی در مورد پتایر ==<br />
{{نقل قول|او چشمان سبز-خاکستری داشت که زمانی که لبانش لبخند می زد، آن ها نمی زدند.{{رف|بتت|29}}|اولین توصیف سانسا استارک از انگشت کوچیکه.}}<br />
{{نقل قول|انگشت کوچیکه... فقط خدایان می دانند که انگشت کوچیکه چه نقشه هایی دارد.{{رف|بتت|32}}|[[واریس]](Varys)،زمانی که داشت اتفاقات درون قصر را به لیریو مپاتیس گزارش می داد.}}<br />
{{نقل قول|انگشت کوچیکه دومین مرد منحرف در کل هفت قلمرو است.{{رف|بتت|58}}|واریس به ادارد استارک زندانی شده.}}<br />
{{نقل قول|طلا های انگشت کوچیکه از هوا درست شده، با یک بشکن زدن.{{رف|یش|19}} |تیریون لنیستر}}<br />
{{نقل قول| ترجیح می دهم تا با [[بز سیاه کوهور]](Black Goat of Qohor) ازدواج کنم.{{رف|بتت|58}}|واریس در جواب ادارد که از او پرسیده بود که آیا با انگشت کوچیکه متحد است یا نه. }} <br />
==منابع و یادداشت ها==<br />
{{منابع|2}}<br />
[[en:Petyr Baelish]]<br />
[[رده:خاندان بیلیش]] [[رده:نجیب زادگان]] [[رده:شخصیت های دره]] [[رده:اعضای شورای کوچک]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AC%DB%8C%D9%85%DB%8C_%D9%84%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%B1&diff=14169
جیمی لنیستر
2014-09-22T18:17:42Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت =[[پرونده:Kingsguard.PNG|50px|راست]] جیمی لنیستر [[پرونده:House_Lannister.png|50px|چپ]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Jaime_Lannister_The_Kingslayer_by_Tasty_Crayon.jpg|250px]]<br />
| توضیح_عکس = اثر Michael Komarck<br />
| القاب =شاه کش{{سخ}}شیر لنیستر{{سخ}}شیر جوان{{سخ}}دست طلایی<br />
| عنوان =سر{{سخ}}[[لرد فرمانده گارد پادشاه]]{{سخ}}[[محافظ شرق]]<br />
| خاندان =[[خاندان لنیستر]]{{سخ}}[[گارد پادشاه]]<br />
| محل_تولد =[[کسترلی راک]]<br />
| تاریخ_تولد ={{تاریخ|266}}<br />
|کتابها =[[بازی تاج و تخت]](حضور دارد){{سخ}}[[نزاع شاهان]](حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیرها]](شخصیت اصلی){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]](شخصیت اصلی){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]](شخصیت اصلی)<br />
| بازیگر =[[نیکولای کاستر والدو]]<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
<br />
''' جیمی لنیستر''' (Jaime Lannister) مشهور به شاه کش (kingslayer)، فرزند دوم و اولین پسرِ لرد [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) از [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) و مادرش لیدی [[جوانا لنیستر]] (Joanna Lannister) است. جیمی در سن پانزده سالگی به عضویت [[گارد پادشاه]]ی (kingsguard) [[ایریس تارگرین دوم]] (Aerys II Targaryen) در آمد، و تبدیل به جوان ترین عضو گارد در تاریخِ شکل گیری آن شد.{{رف|ضبک|16}} وقتی که او به شکل خائنانه ای شاه [[ایریس تارگرین دوم|ایریس]] را در پایانِ [[قیام رابرت]] (Robert's Rebellion) کُشت، لقب ننگ آورِ «شاه کش» را به او دادند.{{رف|بتت|5}}{{رف|یش|37}} جیمی بیشتر عمرش را زنای با محرم، با خواهر دوقلویش [[سرسی]] (Cersei) داشت و از او صاحب سه بچه است: [[جافری براتیون|جافری]]، [[میرسلا براتیون|میرسلا]] و [[تامن براتیون|تامن]] (Joffrey, Myrcella and Tommen). هر چند بیشترِ مردم فکر می کنند پدرِ آن ها، همسر [[سرسی]] است، [[رابرت براتیون|شاه رابرت]] (King Robert). در [[طوفان شمشیرها]] (A Storm of Swords)، جیمی تبدیل به یکی از شخصیت هایی می شود که داستان از دید او بیان می شود (POV characters). در سریال تلویزیونی نقش او را [[نیکولیج کوستر والدائو]] (Nikolaj Coster Waldau) بازی می کند.<ref>[http://www.imdb.com/title/tt0944947/fullcredits#cast لیست بازیگران در سایت imdb]</ref><br />
<br />
==شخصیت و ظاهر ==<br />
<br />
جیمی ذاتاً جنگجو است، و بیشترِ مهارت هایش در حوزه ی نظامی هستند. او علاقه ی زیادی به سیاست یا توطئه چینی های درباریان ندارد، به گفته ی خود او، جیمی تنها وقتی که واقعاً حس زنده بودن می کند زمانی است که در حال جنگ یا عشق بازی باشد. جیمی همان ظاهر اصلیِ لنیسترها را دارد، چشمان سبزِ روشن و موهای طلایی. می گویند که او بسیار خوش قیافه است، قدی بلند که با قیافه ای خوشایند تکمیل شده و «لبخندی که مثل خنجر می بُرَد».{{رف|بتت|5}} وقتی که در حال انجام وظیفه است، لباسی سفید می پوشد، مانند بقیه ی اعضای [[گارد پادشاه]]ی (kingsguard)، اما همچنین لباس هایی مزین به رنگ های خاندانش و زره ی خاص خودش را هم می پوشد، زره ای با روکش طلا و کلاهخودی به شکل سرِ شیر.<br />
<br />
در اوایل سریال، جیمی متکبر، بی اخلاق و پست به نظر می آید، که ویژگی های رفتاری اش به خواهر دوقلویش [[سرسی]] (Cersei) شباهت دارد. به هر حال، زندانی بودن و مشاهده پایبندی سرسختانه [[برین از تارت|برین]] (Brienne) به شرافت و افتخار، او را تغییر می دهد. او درمانده گی اش را مانند صفحه ای سفید میبیند که برای نوشتن یک سرگذشته جدید آماده است، و به شوخی با خود فکر می کند که دست طلاییِ او خیر خواهد بود و می اندیشد که «عدالت همین حس رو داره» حتی زمانی که آن را با مردان لنیستری تقسیم می کند.<br />
<br />
چون او کارهایی سزاوارِ سرزنش کرده و شهرتِ بدی دارد، هر چیز که می گوید، معمولاً به بدترین حالت ممکن در نظر گرفته می شود. دیگران شوخی های فی البداهه او را خطری بزرگ در نظر می گیرند، تنها چون شاه کش (kingslayer) آن را گفته است. جیمی برای شرافت بود که پیمانِ [[گارد پادشاه|گارد پادشاهی]] اش را بست، ولی زمانی که او و پیمانش در تضاد باشند، او عمل را انتخاب می کند و آن را ادامه می دهد تا به پایان برسد و مهم نیست که چه نتیجه ای داشته باشد.<br />
<br />
==تاریخچه==<br />
<br />
===گذشته===<br />
<br />
[[پرونده:John Picacio Jaime Lannister.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|سر جیمی لنیستر اثر [[John Picacio]]]]<br />
جیمی بزرگ ترین پسرِ لیدی [[جوانا لنیستر|جوانا]] (Joanna) و [[تایوین|لرد تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister)، حکمران [[خاندان لنیستر]] (House Lannister)، ثروتمندترین مرد [[هفت پادشاهی]] (Seven Kingdoms) و لردِ بالا دست [[سرزمین های غربی]] (Westerlands) است. جیمی و خواهر دوقلوی بزرگترش [[سرسی]] (Cersei) از همان ابتدای کودکیشان جدا نشدنی بودند، حتی تا آن جا پیش رفتند که در سنین جوانی، با هم رفتارهای جنسی را تجربه کردند. در یکی از همین دفعات، خدمتکاری مچ آن ها را گرفت و به مادرشان اطلاع داد. خوابگاه جیمی بلافاصله به سمت دیگرِ قلعه منتقل شد، و به هر دوی آن ها گفتند تا دیگر هیچ وقت چنین کاری نکنند.{{رف|یش|21}}{{رف|ضبک|3}}<br />
<br />
در سن نه سالگی، او مادرش را از دست داد. مادرش در حین زایمان برادر کوچک تر او، [[تیریون]] (Tyrion) در گذشت. حتی با این که [[تیریون]] یک کوتوله با نقص ظاهری است، به نظر میاید که جیمی بر خلاف [[سرسی]] و [[تایوین]]، با محبت و احترام با او رفتار می کرده است.{{رف|بتت|9}}<br />
<br />
در سن یازده سالگی، جیمی به [[کریک هال]] (Crakehall) فرستاده شد تا در کنار [[مِرِت فری]] (Merrett Frey)، ملازم لرد [[سامنر کریک هال]] پیر (Sumner Crakehall) باشد. دو سال بعد، در حالی که هنوز یک ملازم بود، برای اولین بار در مسابقات برنده شد.{{رف|یش|11}}{{رف|ضبک|30}}<br />
<br />
===شوالیه شدن===<br />
<br />
در سن پانزده سالگی، جیمی در نبرد در برابر [[انجمن برادری جنگل شاهی]] (Kingswood Brotherhood) شرکت کرد، و در ان لرد [[سامنر کریک هالِ|کریک هال]] را از دست [[بن شکم گنده]] (Big Belly Ben) نجات داد و با [[شوالیه ی خندان]] (Smiling Knight) دیوانه مبارزه کرد. او در میدان نبرد، به دست سر [[آرتور داین]] (Ser Arthur Dayne) شوالیه شد.{{رف|یش|11}}<br />
<br />
در بازگشت به [[کسترلی راک]] (Casterly Rock)، در [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) توقف کرد تا خواهرش را ملاقات کند، خواهری که سال ها از او جدا افتاده بود.{{رف|یش|11}} آن جا بود که [[سرسی]] (Cersei) به او گفت لرد [[تایوین]] قصد دارد او را به ازدواجِ [[لایسا تالی]] (Lysa Tully)، دومین دخترِ لرد [[هاستر تالی]] (Lord Hoster Tully) از [[ریورران]] (Riverrun) در بیاورد. [[سرسی]] پیشنهاد کرد که جیمی به جای آن، به عضویت [[گارد پادشاه]]ی (Kingsguard) در بیاید، و جای سر [[هارلان گرندیسون]] ( Ser Harlan Grandison) را که به تازگی مرده بود را بگیرد، تا به این وسیله به او نزدیک باشد و خودش را از ازدواج ناخواسته با [[لایسا تالی|لایسا]] رها کند. بعد از شبی پر حرارت که همراه با [[سرسی]] گذراند، او با نقشه ی خواهرش موافقت کرد، هر چند هر دو انتظار داشتند که پدرشان با آن مخالفت کند. [[سرسی]] قرارهای لازم را برای ماه بعد ترتیب داد و جیمی در [[کسترلی راک]] خبرهایی دریافت کرد مبتنی بر این که برای [[گارد پادشاه]]ی انتخاب شده است.{{رف|یش|11}}<br />
<br />
یک ماه بعد، در مراسمِ [[تورنومنت هارن هال]] ( Tourney at Harrenhal) [[جرالد های تاور|لرد فرمانده سر جرالد های تاور]] (Lord Commander Ser Gerold Hightower) او را به عضویت [[گارد پادشاه]]ی (Kingsguard) در آورد. و به این صورت، او تبدیل به جوان ترین شوالیه ای شد که تا به حال به این مقام رسیده است.{{رف|ضبک|16}} به هر حال، آن شب شاه [[ایریس دوم|ایریس]] با فرستادن او به [[بارانداز پادشاه]] برای محافظت از ملکه [[ریلا]] (Queen Rhaella) و [[ویسریس تارگرین|شاهزاده ویسریس]] (Prince Viserys)، این افتخار را به کامش تلخ کرد و نگذاشت او از فرصت شرکت در مسابقاتِ لرد [[خاندان ونت|ونت]] (Whent) استفاده کند. بعد ها جیمی فهمید که پادشاه او را تنها به عنوان سپری در برابر لرد [[تایوین]] (Tywin) برای [[گارد پادشاه]]ی انتخاب کرده است. [[ایریس دوم|ایریس]] به طرز دیوانه واری به [[تایوین]] حسادت می کرد، و می خواست تا وارثش را از او بدزدد.{{رف|نش|44}} کمی پس ز آن، نقشه نزدیک شدن جیمی به [[سرسی]] (Cersei) شکست خورد، و آن طور که آن ها قصد داشتند پیش نرفت. لرد [[تایوین]] که از این حوادث عصبانی شده بود، بهانه ای آورد و از مقام [[دست پادشاه|دست]] استعفا داد و با [[سرسی]] به [[کسترلی راک]] بازگشت. جیمی در دربار باقی ماند، و به محافظت از شاه مشغول شد.{{رف|یش|11}}<br />
<br />
===گارد پادشاهی===<br />
<br />
در مدت خدمت جیمی در [[گارد پادشاه]]ی (Kingsguard)، دیوانگی و ظلمِ [[ایریس دوم|ایریس]] (Aerys) روز به روز بیشتر می شد، و جیمی می دید که با خیلی از اعمال [[ایریس دوم|ایریس]] مخالف است و مشکل دارد. یک شب، او و [[جان دری]] (Jon Darry) بیرون خوابگاهِ [[ریلا تارگرین|ملکه ریلا]] (Queen Rhaella) به نگهبانی ایستاده بودند، در حالی که [[ایریس دوم|ایریس]] به او تجاوز می کرد. جیمی به [[جان دری|دری]] گفت که قسم آن ها شامل حفاظت از ملکه نیز می شود، [[جان دری|دری]] به او جواب داد:<br />
<br />
{{نقل قول|خورده ایم، ولی نه در برابر [[ایریس دوم|ایریس]]{{رف|ضبک|16}}}}<br />
<br />
واکنشی شبیه به این را در هنگام اعدامِ [[برندون استارک|برندون]] (Brandon) و لرد [[ریکارد استارک]] (Rickard Stark) از سوی فرمانده اش دریافت کرد، سر [[جرالد های تاور]] (Gerold Hightower) به او یادآوری کرد که او قسم خورده از شاه محافظت کند، نه این که کارهایش را قضاوت کند.{{رف|نش|55}} جیمی بیشتر کارهای [[ایریس دوم|ایریس]] را با «نادیده گرفتن» آن کنار می آمد، بعدها او به [[برین از تارت|برین]] (Brienne) نیز این نصیحت را کرد، در زمانی که مردان [[وارگو هوت]] (Vargo Hoat) قصد داشتن به او تجاوز کنند،{{اسپویلر|و همچنین برای پسرش، [[تامن براتیون|تامن]] (Tommen) نیز این نصیحت را یادآور شد، زمانی که بوی فساد جنازه [[تایوین]] (Tywin) او را می رنجاند.}}<br />
او واقعاً به این کار به عنوان راهی برای کنار آمدن با واقعیت های سخت و راهی برای قابل تحمل کردن یک ماموریت ترسناک، اعتقاد دارد.{{رف|ضبک|8}}<br />
<br />
همان طور که [[قیام رابرت]] (Robert's Rebellion) رشد میافت، [[ایریس دوم|ایریس]] (Aerys) نمی گذاشت تا جیمی به لشکرِ سلطنتی ملحق شود، به جایش او را در [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) نگه می داشت، تا از او به عنوان گروگان در برابر تهدید احتمالی لرد [[تایوین]] (Tywin) استفاده کند، زیرا که او هنوز به هیچ یک طرفین پاسخ مثبت نداده بود. [[ایریس دوم|ایریس]] در زمان جنگ چندین [[دست پادشاه|دست]] (Hand) را منصوب کرد، ولی هرگز از [[تایوین]] دعوت نکرد تا عنوان قدیمی اش را پس بگیرد. در آخر، جیمی تنها [[گارد پادشاه|رداسفیدی]] (White Cloak) بود که در پایتخت باقی ماند.<br />
<br />
پس از [[جنگ ناقوس ها]] (Battle of Bells)، برای [[ایریس دوم|ایریس]] (Aerys) مسلم شده بود که شورش ممکن است به موفقیت برسد و [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) از دست برود. [[ایریس دوم|ایریس]] به همراه رئیسِ آتش کارهایش (pyromancer) نقشه ای ریخت که شامل گذاشتن مخزنهایی از آتش وحشی در سرتاسر شهر بود. نقشهاش این بود که تمام شهر را با خاک یکسان کند، ولی آن را به [[رابرا براتیون|رابرت]] تحویل ندهد. [[دست پادشاه|دست]] جدیدش، لرد [[کارلتون چلستد]] (Qarlton Chelsted) که بعد از تبعید دو [[دست پادشاه|دست]] قبلی (لرد [[اوون مری ودر]] (Owen Merryweather) و [[جان کانینگتون]] (Jon Connington)) به این مقام رسیده بود در مورد این نقشه با [[ایریس دوم|ایریس]] مخالفت کرد، زنجیر عنوانش را درآورد و آن را روی زمین پرت کرد. [[ایریس دوم|ایریس]] به خاطر این کار او را زنده زنده سوراند و آتش کار مجبوبش، [[روزارت]] (Rossart) را به مقام [[دست پادشاه|دست]] ترفیع داد. تمام این مدت، جیمی از شاه محافظت می کرد، جزئیات نقشهاش را رعایت می کرد و رازهایش را نگه میداشت.{{رف|یش|37}}<br />
<br />
وقتی [[ریگار|پرنس ریگار]] (Prince Rhaegar) [[قلعه سرخ]] (Red Keep) را ترک کرد تا در [[نبرد ترایدنت|ترایدنت]] (Trident) با شورشی ها رو به رو شود، جیمی به او التماس کرد تا او را هم با خود ببرد و سر [[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy) یا [[جان دری]] را برای حفاظت از شاه در پایتخت بگذارد. [[ریگار]] این پیشنهاد را نپذیرفت، و تائید کرد که شاه [[ایریس دوم|ایریس]] قصد دارد جیمی را نزدیک خود نگه دارد، چون بیشتر از هر کسی از [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) می هراسد. به هر حال، [[ریگار]] به جیمیِ خشمگین و ناامید قول داد که بعد از بازگشتش از میدان جنگ، تغییراتی ایجاد خواهد شد.{{رف|یش|8}} ولی [[ریگار]] در [[نبرد ترایدنت]] (Battle of the Trident) کشته شد و نتیجه ی شکست لشکرش، پیروزیِ شورشیان بود. در نتیجه [[ایریس دوم|ایریس]] (Aerys) [[ریلا تارگرین|ملکه ی باردار]] و پسرش [[ویسریس تارگرین]] (Viserys Targaryen) را به [[دراگون استون]] (Dragonestone) فرستاد.<br />
<br />
===شاه کش ===<br />
<br />
[[پرونده:Maureval_Kingslayer.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|شاه کش اثر [[Maureval]]]]<br />
پس از [[نبرد ترایدنت|ترایدنت]] (Trident)، سرانجام لرد [[تایوین]] (Tywin) در [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) برانگیخت و پرچمدارانش را خبر کرد. نگرانی اصلی او این بود که پسرش در دست [[ایریس دوم|شاه ایریس]] (Aerys) بود و شاه که نزدیک به شکست بود، ممکن بود از سر لجبازی جیمی را بکشد، به علاوه این که جیمی ممکن بود کار عجولانه ای بکند. لشکریان لنیستر تا جلوی دروازه های [[بارانداز پادشاه]] آمدند و درخواستِ ورود کردند. با وجود اینکه [[واریس]] (Varys) لرد [[تایوین]] را خائن خطاب کرد، [[ایریس دوم|ایریس]] به حرف [[استاد بزرگ پایسل]] (Grand Maester Pycelle) گوش داد، کسی که به او گفت لرد [[تایوین]] برای دفاع از او آمده، و [[ایریس دوم|ایریس]] به نصیحت او گوش کرد و دروازه ها را به روی لرد [[تایوین]] و لشکریانش گشود. [[تایوین]] پس از ورودش، به [[ایریس دوم|ایریس]] خیانت کرد و شروع به [[غارت بارانداز پادشاه]] (Sack of King's Landing) کرد.{{رف|یش|37}}<br />
<br />
به عنوان آخرین عضوی که از [[گارد پادشاه]]ی (Kingsguard) در [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) باقی مانده بود، محافظت از [[قلعه سرخ]] (Red Keep) بر عهده جیمی بود. جیمی که می دانست شانسی برای محافظت از قلعه ندارد، پیغام رسانی را پیش پادشاه فرستاد و از او خواهش کرد که برود و با مهاجمان مذاکره کند. پیغام رسان با دستور شاه برگشت، دستوری مبنی بر اینکه جیمی برای او سر لرد [[تایوین]] (Tywin) را بیاورد تا ثابت کند که خائن نیست. به علاوه پیغام رسان اطلاع داد که [[روزارت]] (Rossart) نزد شاه بود، و جیمی را به سمتی هدایت کرد که باور کند [[ایریس دوم|ایریس]] (Aerys) در حال دادن دستورِ نابودی شهر بوده است.{{رف|یش|37}}<br />
<br />
جیمی به تالار تخت می رود و در راهش به [[روزارت]] (Rossart) برخورد می کند، و او را درحالی می بیند که مانند سربازی عادی لباس پوشیده بود و به عجله به سمت یکی از درهای عقبی می رفت. جیمی به او حمله می کند. [[روزارت]] سعی می کند از خودش حفاظت کند ولی در برابر شوالیه ی با تجربه، او شانسی نداشت. جیمی با شمشیرش آتش کار را می کشد. سپس او از طریق ورودی شاه وارد تالار تخت می شد و [[ایریس دوم|ایریس]] (Aerys) را می بیند که تنها در تالار قدم می زند. وقتی شاه خونِ روی شمشیر جیمی را می بینید، می پرسد که خون لرد [[تایوین]] (Tywin) است یا خیر، و دوباره به جیمی دستور می دهد که باید سرِ پدرش را برای او بیاورد، و گرنه او هم با خائنانِ دیگر می سوزد. او به جیمی می گوید که [[روزارت]] در راه است تا خوشامدگویی گرمی با دشمنان بکند، و دوباره می پرسید که خونِ چه کسی روی شمشیر جیمی است. جیمی پاسخ می دهد که این خون [[روزارت]] است. شاه وحشت می کند و از شدت شوک، فکش باز می ماند. [[ایریس دوم|ایریس]] کنترل خودش را از دست می دهد و خودش را کثیف می کند. او بر میگردد و به سمت [[تخت آهنین]] (Iron Throne) می دود. جیمی که از قصداو آگاه می شود، او را از پله ها دور می کند. در هنگامی که جیمی با شکافتن گلوی [[ایریس دوم|شاه دیوانه]] (Mad King) او را می کشد، او مانند خوکی جیغ می کشد. به این صورت جیمی مانع می شد تا او دستورِ سوزاندن شهر را به آتش کار دیگری بدهد.{{رف|یش|37}}{{رف|یش|11}}<br />
<br />
افراد لرد [[تایوین]] (Tywin)، به فرماندهی [[الیس وسترلینگ]] (Elys Westerling) و لرد [[رولند کریک هال]] (Roland Crakehall)، همان زمان وارد تالار تخت می شوند و جیمی را می بینند که شاه را می کشد، و هر فرصتی برای جیمی که فرار کند و بگذارد کسی دیگر این مسئولیت را به عهده بگیرد را از او می گیرند. جیمی به آن ها می گوید تا به تمام کسانی که هنوز در حال جنگ اند، اطلاع بدهند که شاه مُرده و هر کس که تسلیم شود بخشیده خواهد شد. سپس لرد [[رولند کریک هال|کریک هال]] می پرسد که آیا باید شاه جدید هم اعلام بکنند؟ و اشاره می کند که شاه می تواند لرد [[تایوین]] یا [[رابرت برتیون]] (Robert Baratheon) یا حتی یک تارگرین جدید باشد. جیمی لحظه ای به این فکر می کند که می تواند [[ویسریس تارگرین]] (Viserys Targaryen) یا پسرِ ریگار، [[اگان تارگرین|اگان]] (Aegon) را به عنوان شاه جدید انتخاب کند و پدرش لرد [[تایوین]] عنوان [[دست پادشاه|دست]] را داشته باشد، ولی وقتی به خودش یاد آوری می کند که هر دو پسر خون [[ایریس دوم|ایریس]] (Aerys) را به علاوه همان تمایل به دیوانگی دارند، به [[رولند کریک هال|کریک هال]] می گوید که همه ی آن ها به [[ایریس دوم|ایریس]] شبیه اند. سپس خودش بر روی [[تخت آهنین]] می نشیند و منتظر می شود تا ببیند چه کسی ادعای آن را می کند. هنگامی که لرد [[ادارد استارک]] (Eddard Stark) همراه افرادش وارد تالار می شوند تا تخت را برای [[رابرت برتیون]] مدعی شوند، او را می بینند که بر روی آن نشسته بود.{{رف|یش|11}}{{رف|بتت|12}}<br />
<br />
در روزهای بعد، جیمی در خفا دو آتش کار دیگری را که در نقشه ی [[ایریس دوم|ایریس]] (Aerys) درگیر بودند، [[بلیس]] (Belis) و [[گاریگوس]] (Garigus)، را نیز شکار می کند و می کشد. {{رف|یش|37}} هر چند [[ادارد استارک]] به [[رابرت براتیون|رابرت]] اصرار می کند که ردای سفید را از جیمی بگیرد و حداقل باید او را به [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) بفرستد، [[رابرت براتیون|رابرت]] به جای او، به حرف های [[جان ارن]] (Jon Arryn) گوش می کند و این طور، جیمی توسط شاه [[رابرت براتیون|رابرت]] بخشیده می شود و به همراه سر [[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy)، به خدمت در گارد پادشاهی ادامه می دهند.{{رف|یش|36}} به علاوه این که [[رابرت براتیون|رابرت]] به او نامِ « شاه کش» را می دهد.<br />
<br />
هر چند بیشترِ کشور برای خیانت جیمی به او ناسزا می گویند، خودش فکر می کند کشتنِ [[ایریس دوم|ایریس]] بهترین کارش بوده است. هر چند که انگیزه ی اصلی اش برای کشتنِ شاه [[ایریس دوم|ایریس]] برای عموم ناشناخته باقی مانده است.<br />
<br />
===در خدمت شاه رابرت ===<br />
<br />
[[پرونده:Lannister_twins_by_arkoniel.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|دو قلو های لنیستر اثر Mathia Arkoniel]]<br />
اگر چه که [[سرسی]] (Cersei) خواهر جیمی با [[رابرت براتیون|رابرت]] (Robert) ازدواج کرده و ملکه شده بود، او و جیمی هنوز رابطه ی نامشروع شان را حفظ کرده بودند و در زمان سلطنت [[رابرت براتیون|رابرت]] هم آن را ادامه می دادند. در طی سال ها، [[سرسی]] سه کودک به دنیا آورد: [[جافری براتیون|جافری]]، [[میرسلا براتیون|میرسلا]] و [[تامن براتیون|تامن]] (Joffrey, Myrcella, and Tommen). هر چند مردم کشور باور دارند که آن ها فرزندان [[رابرت براتیون|رابرت]] هستند، جیمی پدرِ هر سه ی آن هاست و هر سه به والدینِ واقعی شان شباهت دارند.<br />
<br />
یک روز که جیمی و برادرش [[تیریون]] (Tyrion)، که آن زمان سیزده سال داشت، شبانه در حال حرکت از [[لنیسپورت]] (Lannisport) به سمت [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) بودند و در راه دختری چهارده ساله به نام [[تایشا]] (Tysha) را از دست یاغیان نجات دادند. در حالی که جیمی به دنبال آن مردان می رفت، [[تیریون]] دختر را به یک مهمان خانه می برد. سرانجام این اتفاق هم خوابه شدن آن دو می شود، که برای هر دو نفرشان اولین بار بود. [[تیریون]] که عاشق شده بود، پنهانی با او که دخترِ یتیمِ یک کشاورز بود ازدواج می کند. به هر حال، لرد [[تایوین]] (Tywin) از این اتفاق مطلع می شود و تصمیم می گیرد به ازدواجِ پسرش با دختری عامی را پایان دهد. او به جیمی دستور می دهد تا به دروغ به [[تیریون]] بگوید که او تمام این ماجرا را ساخته بوده، از جمله یاغی ها، چون فکر کرده بود که برادرش بالاخره به یک زن نیاز دارد. همچنین، به جیمی دستور می دهد تا به [[تیریون]] بگوید که [[تایشا]] در واقع یک فاحشه بوده، و جیمی برایش دو برابر پول پرداخته بود چون هنوز یک دوشیزه بوده. لرد [[تایوین]] به جیمی می گوید که تمام چیزی که [[تایشا]] می خواهد، طلای [[خاندان لنیستر|لنیسترهاست]]، که او را بهتر از یک فاحشه نمی کند و این طوری حرف او حتی دروغ هم محسوب نمی شود، و پیش بینی می کند که [[تیریون]] (Tyrion) در آینده از او تشکر خواهد کرد. جیمی همان کار را انجام می دهد. سپس، لرد [[تایوین]] برای این که درسی به پسرِ کوچک ترش بدهد، [[تایشا]] را می آورد و به اعضای گارد محافظینش اجازه می دهد تا در حضور [[تیریون]] از او استفاده کنند، و در ازای هر یک از آنان به [[تایشا]] یک سکه نقره می دهد، در آخر [[تیریون]] را نیز مجبور می سازد نزد او برود و از او استفاده کند. این تجربه [[تیریون]] را دچار ناراحتی روحی می کند و بد گمانی نسبت به عشق در او به وجود می آید و همچنین او را با پدرش دشمن می کند.{{رف|بتت|42}}{{رف|یش|77}} جیمی هرگز حقیقت را به [[تیریون]] نمی گوید و بعد ها، نقشش را برای به هم زدنِ ازدواج برادرش، فقط به حساب لحظه ای از نامهربانی نسبت به [[تیریون]] می گذارد.{{رف|یش|62}}<br />
<br />
==وقایع اخیر==<br />
<br />
===بازی تاج و تخت===<br />
[[پرونده:Jaime_and_Bran_HBO.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|«کار هایی که برای عشق انجام می دهم» جیمی لنیستر، [[برن]] را از پنجره به بیرون پرت می کند. [[سریال بازی تاج و تخت|سریال تلویزیونی]]]]<br />
پس از مرگ [[جان ارن]] (Jon Arryn)، شاه [[رابرت اول|رابرت]] (Robert) به [[شمال]] سفر می کند تا [[ند استارک]] (Ned Stark) را در [[وینترفل]] (Winterfell) ملاقات کند و متقاعدش کند تا جانشین لرد [[جان ارن|ارن]] به عنوان [[دست پادشاه]] (Hand of the King) شود. جیمی نیز جانشین [[جان ارن|جان]] به عنوان [[محافظ شرق]] (Warden of the East) شد، مقامی که به صورت سنتی میبایستی به [[رابرت ارن]] (Robert Arryn) اعطا میشد. افراد زیادی از دربار، شاه را همراهی می کردند، که شامل جیمی، [[سرسی]] (Cersei) و برادرشان [[تیریون]] (Tyrion) نیز می شود. {{رف|بتت|4}}<br />
<br />
جیمی و [[سرسی]] در جشنی که به وسیله ی [[خاندان استارک|استارک ها]] در [[وینترفل]] برپا می شود شرکت می کنند. پس از آن، [[برن استارک]] (Bran Stark) آن ها را در حال معاشقه می بیند. [[برن]] شوکه می شود و نزدیک است که از برج بیافتد. جیمی او را بالا می کشد و سپس از پنجره به بیرون پرتش می کند، قصد جیمی این است که او را بکشد تا این ماجرا را همچون راز نگه دارد. با این حال [[برن]] زنده می ماند ولی به کما می رود.{{رف|بتت|8}}<br />
<br />
[[ند استارک]] پیشنهاد شاه [[رابرت اول|رابرت]] را برای انتصابش به عنوان [[دست پادشاه|دست]] قبول می کند، و شروع به جستجو در مورد علت مرگ [[جان ارن]] می کند.{{رف|بتت|6}}{{رف|بتت|25}} در این جستجو ها، او پی به راز رابطه ی پنهانی جیمی و [[سرسی]] می برد، با در نظر گرفتن این حقیقت که در کل تاریخ، هر بار یک [[لنیستر]] با فردی از [[خاندان براتیون|براتیون]] ازدواج کرده، بچه هایشان دارای موهای سیاه بوده اند. در عوض، بچه های [[سرسی]]، [[جافری براتیون|جافری]]، [[میرسلا براتیون|میرسلا]] و [[تامن براتیون|تامن]] (Joffrey, Myrcella, and Tommen) هر سه مو بور هستند.{{رف|بتت|45}}<br />
<br />
در همان زمان، [[کتلین استارک]] (Catelyn Stark) بانوی [[وینترفل]]، برادر جیمی، [[تیریون]] (Tyrion) را به خاطر ظنش برای شرکت داشتن در اقدام به قتلی نا موفق علیه [[برن استارک]] اسیر می کند.{{رف|بتت|28}} جیمی به تلافی اسارت برادرش، ولی ظاهرا برای شروع کردن یک شورش، بی طرفیِ [[گارد پادشاه]]ی را می شکند و به همراه مردان لنیستر، در خیابان های [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) به [[ند استارک|ند]] و مردان شمالی اش حمله می کرد، که نتیجه آن برای هر دو طرف کشته های زیاد و مجروح شدن لرد [[ادارد استارک|استارک]] بود.{{رف|بتت|35}} پس از آن جیمی از [[[بارانداز پادشاه]] فرار می کند و به پدرش ملحق می شود، به همراه سپاهیانش زادگاه بانو [[کتلین استارک|کتلین]]، [[سرزمین های رودخانه]] (Riverlands) را تهدید می کند.{{رف|بتت|39}} لرد [[تایوین|لنیستر]]، جیمی را به فرماندهی نیمی از نیرو های [[سرزمین های غربی]] (Westerlands) منصوب می کند.<br />
<br />
سپاهیان جیمی، لردهای رودخانه را مورد تهاجم قرار می دهند و نیرویی کوچک را پشت [[گولدن توث]] (Golden Tooth) نابود می کنند، و پس از آن [[نبرد ریورران|یک پیروزی]] دیگر در برابر سر [[ادمور تالی]] (Edmure Tully) بدست می آورد که نتیجه ی آن اسارت وارث [[خاندان تالی|تالی]] و محاصره ی [[ریورران]] (Riverrun) می شود.{{رف|بتت|55}} با این حال، لشکر شمالیِ [[راب استارک]] (Robb Stark) به قصد کمک به [[ریورران]]، جیمی را غافلگیر می کنند. افراد [[راب استارک|راب]] با نشان [[خاندان تالی|تالی]]، در اطراف اردوگاه جیمی تحرکاتی را انجام می دهند تا او را بیرون بکشند. [[راب استارک|راب]] در [[نبرد ویسپرینگ وود]] (Battle of the Whispering Wood) لشکر لنیستر را غافلگیر می کند. جیمی که می دید نبرد را باخته است، شجاعانه می جنگد و سعیش را می کند تا [[راب استارک|راب]] را بکشد، و قبل از اسیر شدنش، [[دارین هورن وود]] (Daryn Hornwood) و پسرانِ لرد [[ریکارد کاراستارک]] (Rickard Karstark) را می کشد.{{رف|بتت|63}} پس از آن، نیروهای استارک_تالی موفق می شوند در [[نبرد اردوگاه ها]] (Battle of the Camps) نیروهای بی رهبر لنیستر را نابود کنند، در نتیجه جیمی در [[ریورران]] زندانی می شود. در همان حین، پس از آن که خواهرش سر [[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy) را از کار مرخص می کند، او را به عنوان [[لرد فرمانده گارد پادشاه]]ی (Lord Commander of the Kingsguard) منصوب می شود.{{رف|بتت|57}}<br />
<br />
===نزاع شاهان ===<br />
<br />
وقتی لرد [[تایوین]] (Tywin)، [[تیریون]] (Tyrion) را به عنوان [[دست پادشاه]] (Hand of the King) منصوب می کند، [[تیریون]] برای جلب حمایت [[سرسی]] (Cersei)، قول می دهد تا در آزاد کردن جیمی کمک کند.{{رف|نش|3}} نقشه ی [[تیریون]] برای آزاد کردن جیمی با سربازهای تغییر قیافه داده شده، ناموفق می ماند. از آنجایی که جیمی سوگندش مبنی بر اینکه سعی نمی کند فرار کند را می شکند، [[ادمور تالی|ادمور]] (Edmure) او را به سیاهچال منتقل می کند و او را در غل و زنجیر و بدون غذا در سیاهچال نگه می دارد.{{رف|نش|39}} در این مدت، [[سرسی]] با پسر عمویش [[لنسل لنیستر|لنسل]] (Lancel) رابطه بر قرار می کند.<br />
<br />
جیمی در زندان های [[ریورران]] باقی می ماند، در حالی که، [[جنگ پنج پادشاه]] (War of the Five Kings) اطرافش در جریان است. مذاکره برای آزاد کردن او به نتیجه ای نمی رسد. [[تیریون]] در حضور عموم قسم می خورد تا [[آریا]] و [[سنسا استارک]] (Arya and Sansa Stark) را در عوض برادرش تحویل بدهد. با این حال، [[راب استارک]] (Robb Stark) این مبادله را نمی پذیرد. [[کتلین]] (Catelyn) که از خبر مرگ پسرانش [[برن]] (Bran) و [[ریکان]] (Rickon) ناراحت است، از جیمی بازجویی می کند.{{رف|نش|45}}<br />
<br />
===یورش شمشیرها===<br />
<br />
[[کتلین]] به تنهایی عمل می کند، جیمی را آزاد می کند تا بتواند مبادله ای غیر رسمی برای دخترهایش انجام دهد. جیمی به همراه پسر عمه و اسیرِ همراهش، سر [[کلیوس فری]] (Cleos Frey) و سرباز قسم خورده ی لیدی [[کتلین]]، [[برین از تارت]] (Brienne of Tarth) به سمت [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) می روند. جیمی به خاطر یک سال زندانی بودن در [[ریورران]]، وزن زیادی از دست داده و با موهای صورتِ اصلاح نشده اش، شبیه به یک شیر شده است. در حین سفرشان به [[بارانداز پادشاه]] به همراه [[برین از تارت|برین]] و [[کلیوس فری|کلیوس]]، او تصمیم می گیرد موهایش را بزند تا با آن موهای طلایی شناخته نشود، هر چند که ریشش را نگه می دارد. با تاکتیک هوشمندانه ی [[برین از تارت|برین]]، انداختن تخته سنگ بر روی قایقی که آن ها را دنبال می کرد، آن سه توانستند از اسارت مجددشان به دست سر [[رابین رایجر]] (Ser Robin Ryger) بگریزند.{{رف|یش|1}} جیمی هم با تصمیمِ [[برین از تارت|برین]] برای بی اعتنایی به نصیحت های مهمانخانه دارِ، [[مهمان خانه مرد زانو زده]] (Inn of the Kneeling Man) در مورد سفر موافق است، چرا که به او مشکوک است که با راهزن ها متحد باشد.{{رف|یش|11}} سپس، در جاده ی میان [[میدن پول]] (Maidenpool) و [[داسکن دیل]] (Duskendale) [[کلیوس فری|کلیوس]] در کمینِ راهزن ها کشته می شود و هیچ کس برایش عزاداری نمی کند. پس از آن، جیمی شمشیر او را بر می دارد و مدت کوتاهی برای فرار با [[برین از تارت|برین]] (Brienne) مبارزه می کند، ولی هر دوی آن ها بی خبر از اطرافشان دستگیر می شوند و توسط گروه مزدور [[یاران دلیر]] (Brave Companions) به فرمانده ای [[وارگو هوت]] (Vargo Hoat) اسیر می شوند، کسی که به لرد [[تایوین]] (Tywin) خیانت کرده است و به شاه [[راب استارک|رابِ]] تازه تاج گذاری کرده پیوسته است.<br />
[[پرونده:Jaime_Lannister.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|[[نیکولیج کوستر والدائو]] در نقش جیمی لنیستر-سریال شبکه HBO]]<br />
[[وارگو هوت]] مشکوک است، که مافوقش، لرد [[روس بولتون]] (Roose Bolton)، پس از پیروزی [[لنیستر]]ها بر [[استنیس براتیون]] (Stannis Baratheon) در [[نبرد بلک واتر]] (Battle of the Blackwater)، و اتحادشان با [[خاندان تایرل]] (House Tyrell)، در فکر پیوستن به [[لنیستر|لنیسترهاست]]. او برای جلوگیری از این کار، به [[زولو|یکی از مردانش]] دستور می دهد تا دست شمشیرزنی جیمی را قطع کند، و تصور می کند که گناه آن به گردن [[روس بولتون|بولتون]] می افتد.{{رف|یش|21}}<br />
<br />
برای جیمی، از دست دادن دستش و به همراه آن، توانایی جنگیدنش، به معنای نابودیش است. او عمیقاً افسرده می شود و تمایلش به زندگی را از دست می دهد. [[برین از تارت|برین]] به او یادآوری می کند که برای چه چیزی زندگی می کرده، برای خانواده اش و برای انتقام. در مدتی که آن ها در [[هارن هال]] (Harrenhal) هستند، آن دو در یک حمام، حمام می کنند. جیمی حقایق را در مورد [[غارت بارانداز پادشاه]] (Sack of King's Landing) برای [[برین از تارت|برین]] (Brienne) فاش می کند، از جمله کوزه های آتش وحشی [[ایریس دوم|ایریس]]. [[برین از تارت|برین]] بعد ها به یاد می آورد . . .<br />
<br />
{{نقل قول|حمام مملو از بخار آب بود، و جیمی در میان بخار آب راه می رفت در حالی که مانند روز تولش برهنه بود، همانند نیمی جسد و نیمی خدا به نظر می آمد.{{رف|ضبک|9}}}}<br />
<br />
پس از آن، در هنگام شام، لرد [[روس بولتون|بولتون]] می گوید که اگر جیمی گناه او را برای از دست دادنِ دستش را ببخشد، او جیمی را آزاد می کند. جیمی قبول می کند، و لرد [[روس بولتون|بولتون]] به [[والتون پا فولادی]] (Steelshanks Walton) دستور می دهد که جیمی را تا [[بارانداز پادشاه]] همراهی کند. [[برین از تارت|برین]] (Brienne) نیز به عنوان جایزه ای برای لرد [[وارگو هوت|وارگو]]، همان جا می ماند.{{رف|یش|37}}<br />
<br />
[[روس بولتون|بولتون]] می رود تا به شاه [[راب استارک|راب]] ملحق شود و جیمی به همراه [[والتون پا فولادی|والتون]] و استاد رانده شده [[کیبورن]] (Qyburn)، سفرش را به [[بارانداز پادشاه]] آغاز می کند. وظیفه ی [[کیبرن]] این است که جیمی را سلامت نگه دارد. وقتی جیمی روی کنده ی یک [[درخت نیایش]] (weirwood stump) می خوابد، رویایی در مورد [[برین از تارت|برین]] می بیند. او که از این رویا شوکه شده است، به [[هارن هال]] باز می گردد و [[برین از تارت|برین]] (Brienne) را از دست [[وارگو هوت]] نجات می دهد.{{رف|یش|44}}<br />
<br />
وقتی گروه آن ها به [[قلعه سرخ]] (Red Keep) در [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) می رسد، آن ها نزد سر [[لوراس تایرل]] (Loras Tyrell) می روند، که حالا عضوی از [[گارد پادشاه]]ی است. [[لوراس تایرل|لوراس]]، [[برین از تارت|برین]] را به خاطر قتلِ [[رنلی براتیون]] (Renly Baratheon) متهم می کند. دوباره جیمی او را نجات می دهد و [[برین از تارت|برین]] را دستگیر می کند، تا اجازه ندهد [[لوراس تایرل|لوراس]] او را بکشد. سپس او به سمت [[سپت اعظمِ بیلور]] (Great Sept of Baelor) می رود تا [[سرسی]] را ببیند. [[سرسی]] در حال عزاداری برای پسرشان [[جافری براتیون|جافری]] است که مُرده، و جنازه اش در حال آماده سازی برای مراسم ختم است. [[سرسی]] و جیمی که از این ماجرا ها درس نگرفته اند، جلوی جنازه ی جافری با یک دیگر معاشقه می کنند.{{رف|یش|62}}<br />
<br />
این آخرین باری است که آن ها رابطه ای صمیمی دارند، چرا که رابطه شان شروع به سرد شدن می کند و جیمی نیز به خاطر تجربه هایی که بدست آورده تغییر کرده است. [[تایوین]] (Tywin) به او یک شمشیر از فولاد والریائی (Valaryian steel blade) هدیه می دهد، شمشیری که از شمشیر بزرگ [[ند استارک|ند]]، [[آیس]] (Ice) درست شده است، اما جیمی از هدیه ی پدرش که یک شمشیر است، در حالی که او می داند بدون دست شمشیرزنی این هدیه چه قدر غیر قابل استفاده است، حس حقارت می کند و تصور می کند که مورد توهین قرار گرفته است. به علاوه، عنوان [[محافظ شرق]] نیز از او گرفته می شود و به [[خاندان ارن]] (House arryn) باز می گردد، تا کارهای مهمِ [[لیتل فینگر]] (Littlefinger) در شرق برجسته تر نشان داده شود. جیمی با پدرش مشاجره می کند و نمی پذیرد که از [[گارد پادشاه]]ی استعفا دهد.{{رف|یش|62}} او ملاقاتی را برای اعضای [[گارد پادشاه|گارد]] در [[برج شمشیر سفید]] (White Sword Tower) ترتیب می دهد تا برادران قسم خورده اش را بسنجد و وظایف واقعی شان را به آن ها یادآوری کند.{{رف|یش|67}}<br />
<br />
جیمی شمشیر والریایی، [[اوث کیپر]] (Oathkeeper) را به [[برین از تارت|برین]] می دهد و به او دستور می دهد تا [[سانسا استارک]] را از دست [[سرسی]] در امان نگه دارد، و می گوید که عادلانه تر است [[برین از تارت|برین]] با فولاد خودِ [[ند استارک]] مراقب [[سانسا]] باشد. جیمی که می داند کسانی هستند که در ازای جایزه ای که از طرف [[سرسی]] تعیین شده، او را لو می دهند. برای مواظب [[برین از تارت|برین]]، دو کیسه پر از سکه های اژدهای طلایی و گوزن نقره ای به او می دهد، به علاوه زره، یک اسب، یک زین و نامه ای مهر و موم و امضا شده از طرف [[تامن براتیون|تامن]]، که می گوید [[برین از تارت|برین]] در خدمت شاه است و نباید به جلوی او گرفته شود. بعدها مشخص می شود که سپری که او به [[برین از تارت|برین]] می دهد، همان سپری است که جیمی از [[هارن هال]] به همراه داشت.{{رف|یش|72}}<br />
<br />
بعد از مرگ [[جافری براتیون|جافری]]، [[سرسی]] (Cersei)، [[تیریون]] (Tyrion) را به جرم قتل او متهم می کند. چرا که هنگام جنگ لفظی میان آن دو [[تیریون]] شکست می خورد و می خواسته انتقام بگیرد، جیمی باور نمی کند که [[تیریون]] قاتل باشد. او لرد [[واریس]] (Varys) را وادار می کند تا ترتیب فرار [[تیریون]] را بدهد. پیش از فرار، جیمی گناهی قدیمی را برای برادرش اعتراف می کند:<br />
<br />
سال ها پیش، جیمی به او گفته بود که [[تایشا]]، زنی که [[تیریون]] در خفا با او ازدواج کرده بود، در واقع روسپی ای بوده که جیمی او را استخدام کرده بود و در نتیجه پدرشان کاری کرده بود که سربازانش از آن زن استفاده کنند و بعد هم خود [[تیریون]] را به آن کار وادار کرده بود، به این خاطر که به او درسی بیاموزد. ولی در واقع [[تایشا]] همان طور که ادعا کرده بود، دختر یک کشاورز و واقعاً عاشق [[تیریون]] بوده.<br />
<br />
تیریون که از این افشاگری خشمگین می شود، جیمی را می زند، و با این که می داند [[جافری براتیون|جافری]] پسر حقیقی جیمی بوده و نه [[رابرت براتیون|رابرت]]، به دروغ مسئولیت قتل او را به گردن می گیرد. و به عنوان آخرین انتقام، او حقیقت را در مورد روابط [[سرسی]] با [[لنسل لنیستر|لنسل]] و [[اوسموند کتل بلک]] (Osmund Kettleblack) افشا می کند.{{رف|یش|77}} سپس [[تیریون]]، جیمی را ترک می کند و به دلایلی که جیمی نمی داند، به ملاقات [[تایوین]] رفته و او را می کشد.{{رف|یش|77}}<br />
<br />
===ضیافتی برای کلاغ ها===<br />
[[پرونده:Harrenhal_bath_by_cabepfir.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|[[برین از تارت]]: جیمی در حمام نیمی جسد نیمی خدا]]<br />
پس از قتل پدرش به دست برادرش [[تیریون]] (Tyrion)، جیمی در [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) می ماند و برای [[تایوین]] (Tywin) شب زنده داری می کند. همان شب، [[سرسی]] (Cersei) نزد او می آید و از او می خواهد که [[دست پادشاه]] (Hand of The King) شود. اما او نمی پذیرد و [[سرسی]] خشمگین او را ترک می کند، و می گوید او یک احمق بوده که تا به حال جیمی را دوست می داشته.{{رف|ضبک|3}}<br />
<br />
به پیشنهاد جیمی،{{رف|ضبک|8}} [[تامن براتیون|تامن]] و [[مارجری تایرل]] ( Margaery Tyrell) ازدواج می کنند، و [[میس تایرل]] (Mace Tyrell) را از قولش که تا زمان ازدواج [[مارجری تایرل|مارجری]]، [[بارانداز پادشاه]] را ترک نخواهد کرد، آزاد می کند.{{رف|ضبک|12}} در چند روز بعد در [[بارانداز پادشاه]]، جیمی به طور افزاینده ای خودش را در تضاد با عمویش [[کوان لنیستر|کوان]] (Kevan) و خواهرش [[سرسی]] می بیند. او سعی می کند تا به هر دو آن ها بهترین مشاوره را بدهد، همانطور که در مورد سر [[لوراس تایرل]] در [[گارد پادشاه]]ی، تلاش می کند.{{رف|ضبک|16}}<br />
<br />
پس از مراسم ختم، [[سرسی]] به او دستور می دهد تا به قصد افزایش فشار محاصره ی [[ریورران]] (Riverraun)، [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) را ترک کند. جیمی به شرطی قبول می کند، که اجازه داشته باشد تا [[عدالت پادشاه]]، سر [[ایلن پین]] (Eer Ilyn Payne) را با خودش ببرد. [[ریورران]] را سر [[بریندن تالی|بریندن بلک فیش]] (Brynden the Blackfish) نگه می دارد، و یکی از آخرین قلعه هایی است که هنوز به شاه [[راب استارک|رابِ]] مقتول وفادار است. قبل از ترک شهر، جیمی به اسلحه ساز دستور می دهد تا برایش دستی بسازد که بتواند به دست قطع شده اش بچسباند. دست جدید از طلای جامد با ناخن های مرواریدی درست شده و محکم است و به جیمی اجازه می دهد سپری را (هرچند ناشیانه) به دست راستش ببندد.<br />
<br />
جیمی، [[لویس پایپر]] (Lewys Piper) و [[گارت پیج]] (Garret Paege) را هم به عنوان ملازم/گروگان همراه خودش می برد.( خانواده ی هر دوی آن ها برای [[خاندان استارک]] (House Stark) می جنگیدند.) [[جاسمین پکلدون]] (Josmyn Peckledon) به عنوان جایزه ای برای شجاعتش در [[نبرد بلک واتر]] (Battle of Blackwater)، ملازم دیگر جیمی می شود، .<br />
<br />
در طول سفر، جیمی شب ها با [[ایلن پین]] تمرین می کند، تا بتواند با دست چپ بجنگد. در بین راه، او در [[هارن هال]] (Harrenhal) توقف می کند، و در آن جا سر [[بانیفر هستی]] (Bonifer Hasty) را به عنوان قلعه بان منصوب می کند و برخی از کسانی که آن جا زندانی هستند را آزاد می کند، از جمله سر [[ویلیس مندرلی]] (Wylis Manderly). او همچنین وقتی [[رانت کانینگتون]] (Ronnet Connington) به [[برین از تارت]] (Brienne of Tarth) توهین می کند، با عصبانیت با او برخورد می کند.{{رف|ضبک|27}} و برای خلاص کردن خودش از شر سر [[رانت کانینگتون|رانت]] و سربازان [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane)، به آنها دستور می دهد تا، [[ویلیس مندرلی]] را به سلامت تا [[میدن پول]] همراهی کنند، در آن جا [[ویلیس مندرلی|ویلیس]] سوار کشتی می شود و به خانه اش در [[وایت هاربر]] (White Harbor) باز می گردد.<br />
<br />
پس از ترک [[هارن هال]]، جیمی در، [[دری]] (Darry) توقف می کند، و در آن جا پسر عمویش [[لنسل لنیستر|لنسل]] (Lancel) برای او اعتراف می کند که با [[سرسی]] هم خوابه بوده است.{{رف|ضبک|30}}<br />
<br />
خیلی زود پس از آن، جیمی به [[ریورران]] (Riverraun) می رسد. او با سر [[بریندن تالی]] (Brynden Tully) مذاکره می کند، ولی نمی تواند او را متقاعد کند که قلعه را تسلیم کند. سپس با پسر برادر بریندن، [[ادمور تالی]] (Edmure Tully)، لرد فعلی [[ریورران]]، صحبت می کند، کسی که زندانی نیروهای محاصره کننده است.( فرمانده ی آن ها شوهر عمه ی جیمی و پدرِ [[کلیوس فری|کلیوس]]، سر [[امون فری]] (Emmon Frey) است.) [[امون فری|امون]] هر روز با بی علاقگی تهدید می کند که لرد [[ادمور تالی|ادمور]] را اعدام می کند، ولی [[بریندن تالی|بلک فیش]] اهمیتی نمی دهد.<br />
<br />
جیمی که درک می کند آن ها نیاز به تغییراتی در استراتژیشان دارند، به [[ادمور تالی|ادمور]] می گوید که اگر قلعه را تسلیم کند، او آزاد خواهد شد و به [[ریورران]] باز می گردد، از پادگان ها نیز چشم پوشی شده و هر کس بخواهد می تواند به [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) ملحق شود. اما اگر تسلیم نکند، قلعه را غارت می کنند و می سوزانند، و کودک [[ادمور تالی|ادمور]] را بلافاصله پس از تولدش از [[روزالین فری|همسرِ فریِ او]] را با یک منجنیق تحویل او می دهد.{{رف|ضبک|38}} [[ادمور تالی|ادمور]] تصمیم می گیرد که قلعه را تسلیم کند و به عنوان زندانی به [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) برده شود، ولی قبل از آن، به [[بریندن تالی|بریندن]] اجازه می دهد تا شبانه و از راه شنا، از زیر دروازه ی آب، فرار کند. جیمی به خاطر این کار خشمگین می شود و افرادش را می فرستد تا او را پیدا کنند، ولی آن ها موفق نمی شوند.{{رف|ضبک|43}}<br />
<br />
<br />
مدتی پس از گرفتن قلعه، جیمی نامه ای از [[سرسی]] دریافت می کند که در آن از او تقاضای کمک کرده است. [[سرسی]] توسط [[های اسپارو|سپتون اعظم]] (High Septon) زندانی شده است و قرار است در محاکمه از طریق مبارزه شرکت کند. [[سرسی]] از جیمی می خواهد تا به عنوان جانشین او، در مبارزه ای که احتمالاً در می گیرد شرکت کند. جیمی به نامه پاسخی نمی دهد و دستور می دهد آن را بسوزانند.{{رف|ضبک|43}}<br />
===رقصی با اژدهایان ===<br />
<br />
{{اسپویلر|جیمی به [[ریون تری هال]] (Raventree Hall)، آخرین مقر باقی ماندهی حامیان [[راب استارک]] (Rob Stark)، وارد می شود. قلعه تحت محاصرهی لرد [[جونوس برکن]] (Jonos Bracken) می باشد. جیمی می بیند که وضعیت محاصره ملالآور است، و امیدوار است که بتواند به سرعت به آن خاتمه دهد. ورود او به طور غیر منتظرهای از راه می رسد، و در حالی که [[جونوس برکن|برکن]] با یک فاحشه است، وارد چادر او می شود. [[جونوس برکن|برکن]]، جیمی را در جریان وضعیت قرار می دهد، و جیمی در مییابد که این ماجرا ریشه در دشمنیِ قدیمی بین [[خاندان برکن|برکن ها]] و [[خاندان بلک وود|بلک وود ها]] (Blackwood) دارد.<br />
<br />
سپس جیمی با [[تایتوس بلک وود]] (Tytos Blackwood) مذاکره می کند. لرد [[تایتوس|تایتوس]] قانع می شود که جلوی شاه [[تامن براتیون|تامن]] زانو زده و حمایتش از [[استارک]] (Stark) و [[تالی]] (Tully) را لغو کند و همچنین، مقداری از زمین هایش را به [[جونوس برکن]] بدهد و پسرش [[هاستر بلک وود|هاستر]] را نیز به عنوان گروگان به [[قلعهی سرخ]] (Red Keep) بفرستد. به علاوه، به خاطر حمایت اولیهی [[خاندان برکن|برکن ها]] از [[راب استارک]]، جیمی از [[جونوس برکن|جونوس]] می خواهد که یکی از دخترانش را به عنوان گروگان به [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) بفرستد.<br />
<br />
جیمی پس از درست کردن اوضاع در [[ریون تری هال|ریون تری]]، به همراه افرادش به [[ریورران]] (Riverraun) باز می گردد. در راه، آنان در [[پنی تری]] (Pennytree) اردو می زنند، جایی که هنوز بومی ها از مسافران و «افراد پادشاه» می ترسند و به افراد جیمی اجازه نمی دهند که وارد قلعه شوند. جیمی تصمیم می گیرد به نصیحت سر [[کنوس از کایس]] (Ser Kennos of Kayce)، که به او می گوید ناگهانی قلعه را بگیرد، گوش ندهد. در مدتی که جیمی در [[پنی تری]] است، [[برین از تارت]] (Brienne of Tarth)، به طور غیر منتظرهای به دیدنش میآید. او به جیمی میگوید که [[سانسا]] (Sansa) را پیدا کرده، و فاصلهاش از آن ها به اندازهی یک روز سواری است. با این حال، او ادعا می کند که جیمی باید تنها با او برود، و گرنه [[سندور کلگان|تازی]] (Hound)، [[سانسا]] را خواهد کشت.{{رف|ربا|48}}}}<br />
<br />
== نقل قول های جیمی ==<br />
<br />
{{نقل قول|ترس نداره، [[ادارد استارک|استارک]]. من اون رو فقط برای دوستمون [[رابرت اول|رابرت]] گرم نگه داشتم، متاسفانه [[تخت آهنین|صندلی]] راحتی نیست.{{رف|بتت|12}}|جیمی به [[ادارد استارک]]، هنگامی که ادارد برای مطالبه [[تخت آهنین]] می آمد}}<br />
<br />
{{نقل قول|چه کارها که برای عشق نمی کنم.{{رف|بتت|8}}|جیمی، هنگام هل دادن [[برن]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|کسی مثل من نیست. فقط منم.{{رف|نش|55}}|جیمی به [[کتلین تالی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|گاهی برام عجیبه که [[تیریون|یه نفر]] برای محبتی که هیچ وقت در حقش نداشتم، عاشقمه و این همه آدم، برای بهترین کارم همیشه بهم فحش می دن.{{رف|نش|55}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|[[ادارد استارک|گرگ]] به چه حقی در مورد شیر قضاوت می کنه؟ به چه حقی؟{{رف|یش|37}}|جیمی به [[برین]]}}<br />
<br />
<br />
{{نقل قول|چرا سرسی باید به جنگجو نیاز داشته باشه؟ اون منو داره.{{رف|ضبک|16}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|اون پسر می خواست سر [[آرتور داین]] باشه، ولی یه جایی بین راهش، به جاش تبدیل به [[شوالیه خندان]] شد{{رف|یش|67}}|جیمی که در مورد خودش فکر می کند.}}<br />
<br />
<br />
{{نقل قول|من از [[جرالد های تاور|بوفالو سفید]] (White Bull) و [[باریستان سلمی|باریستان بی باک]] (Barristan the Bold) یاد گرفتم، من از سر [[آرتور داین]] (Arthur Dayne)، شمشیر صبح، یاد گرفتم، کسی که می تونست با دست چپش همه ی پنج نفر شما رو بکشه. من از [[لوین مارتل|شاهزاده لوین از دورن]] (Prince Lewyn of Dorne)، سر [[اسول ونت]] (Ser Oswell Whent) و سر [[جونوتور دری]] (Jonothor Darry) یاد گرفتم. از اون مردان خوب.{{رف|یش|67}}|جیمی به [[لوراس تایرل]]، [[اوسمند کتل بلک]]، [[بیلون سوان]]، [[مرین ترنت]] و [[بروس برانت]].}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''جیمی''':سر، شما در آموزش دادن وظایف برادران جدیدمان بی دقتی کردی.{{سخ}}<br />
'''مرین''':چه وظایفی؟{{سخ}}<br />
'''جیمی''':زنده نگه داشتن پادشاه. از زمانی که من شهر رو ترک کردم چند پادشاه از دست دادید؟دوتا، درسته؟{{رف|یش|62}}|جیمی به [[مرین ترنت]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|حالا شما شمشیر خونینتون رو غلاف میکنید، وگرنه من می گیرمش و جایی فرو اش می کنم که حتی [[رنلی براتیون|رنلی]] هم هرگز پیداش نکرده بود.{{رف|یش|62}}|جیمی به سر [[لوراس تایرل]]}}<br />
<br />
==نقل قول های در مورد جیمی ==<br />
<br />
{{نقل قول|برادر اشتباه ما.{{رف|بتت|39}}|سر [[اوسول ونت]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|شاه کش...اون شوالیه ی قلابی که شمشیرش رو بی حرمت کرد، با خون شاهی که قسم خورده بود ازش دفاع کنه.{{رف|بتت|57}}|[[باریستان سلمی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|[[واریس|خواجه]] هیچ وقت نباید بخشیده می شد. نه بیشتر از شاه کش. حداقلش [[رابرت اول|رابرت]] باید [[گارد پادشاه|ردای سفید]] رو از تنش در می آورد و همون جور که لرد [[ادارد استارک|استارک]] اصرار داشت، اونو به [[دیوار]] می فرستاد.{{رف|یش|36}}|[[استنیس براتیون]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|[[باریستان سلمی|سلمی]] هیچ وقت موافق حضور جیمی توی اون [[گارد پادشاه]]یِ باارزشش نبود. قبل از [[قیام رابرت|شورش]]، اون شوالیه ی پیر فکر می کرد که اون خیلی جوون و بی تجربه است؛ بعد از اون، مشهوره که می گفت شاه کش باید [[ردای سفید]] رو با یه سیاهش عوض کنه.{{رف|ربا|57}}|تیریون لنیستر، هنگامی که در مورد تحقیر برادرش توسط [[باریستان سلمی]] فکر می کند }}<br />
{{نقل قول|'''جیمی''':تو منو ترسو صدا می کنی؟{{سخ}}<br />
'''بلک فیش''':نه، من تو رو افلیج صدا می کنم.{{رف|ضبک|27}}|[[بریندن تالی|بلک فیش]]}}<br />
<br />
==خانواده==<br />
<br />
{{شجره نامه لنیستر|state=hidden|title=شجره نامه خاندان لنیستر}}<br />
<br />
==منابع==<br />
<br />
{{منابع|3}}<br />
{{الگو:شخصیت های اصلی}}<br />
{{الگو:گاردپادشاه}}<br />
[[en:Jaime Lannister]]<br />
[[رده:نجیب زادگان]][[رده:شخصیت های سرزمین های غربی]][[رده:خاندان لنیستر]][[رده:اعضای گارد پادشاه]][[رده:اعضای شورای کوچک]][[رده:شخصیت های اصلی]][[رده:ملازمین]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AF%D9%86%D8%B1%DB%8C%D8%B3_%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D9%86&diff=14168
دنریس تارگرین
2014-09-22T18:13:02Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{ابهام زدایی|دنریس تارگرین (ابهام زدایی)}}<br />
{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت = [[File:House_Targaryen_crest.PNG|50px|left]]'''دنریس تارگرین''' [[File:House_Targaryen_crest.PNG|50px|right]]<br />
| تصویر = [[پرونده:MagaliVilleneuve DaenerysTargaryen fire and dragons.jpg|300px]]<br />
| توضیح_عکس = دنی و اژدهایان - Flight Fantasy Game<br />
| القاب =دنی<br />دنریس طوفان زاد<br />ناسوخته<br />مادر اژدهایان<br />مادر<br />میسا<br />ملکه ی نقره ای<br />بانوی نقره ای<br />سه فرزند{{رف|نش|48}}{{رف|نش|63}}<br />دختر مرگ{{رف|نش|48}}{{رف|نش|63}}<br />قاتل دروغ ها{{رف|نش|48}}{{رف|نش|63}}<br />عروس آتش{{رف|نش|48}}{{رف|نش|63}}<br />ملکه ی اژدها{{رف|ربا|25}}<br />
| عنوان =ملکه ی [[اندال|آندال ها]] و [[روینار]] و [[نخستین انسانها|نخستین انسان ها]]، لرد [[هفت پادشاهی]]<br />[[کالیسی]] [[دریای دوتراکی|دریای بزرگ علف]]<br />شکننده ی غل و زنجیرها<br />ملکه ی [[میرین]]<br />پرنسس [[دراگون استون]]<br />
| خاندان =[[خاندان تارگرین]]<br />
| نژاد =<br />
| فرهنگ =[[والریا]]<br />
| همسر =[[کال دروگو]] اولین<br />{{اسپویلر|[[هیزدار زو لوراک]] دومین}}<br />
| محل_تولد =[[دراگون استون]]<br />
| تاریخ_تولد ={{تاریخ|284}}<br />
| محل_مرگ =<br />
| تاریخ_مرگ =<br />
| کتابها =[[بازی تاج و تخت]] (POV)<br />[[نزاع شاهان]] (POV)<br />[[یورش شمشیرها]] (POV)<br />[[ضیافتی برای کلاغ ها]] (اشاره شده)<br />[[رقصی با اژدهایان]] (POV)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر =[[امیلیا کلارک]]<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل 4]]<br />
}}<br />
'''دنریس تارگرین'''، مشهور به '''دنریس طوفان زاد''' یا '''دنی'''، آخرین عضو تایید شده ی [[خاندان تارگرین|سلسله ی باستانی تارگرین]] و یکی از [[شخصیت های POV]] اصلی در مجموعه کتاب هاست. در [[سریال بازی تاج و تخت|سریال تلویزیونی]]، [[امیلیا کلارک]] نقش دنریس را بازی می کند.<ref>[http://www.hbo.com/game-of-thrones/index.html#/game-of-thrones/cast-and-crew.html/eNrjcmbOYC5kzlfPz0lxzEvMqSzJTA5ITE-1S8xN1SzLTEnNh4k65+eVpFaUsEknlpbkF+QkVtqWFJWmcjIysgEhAGCyFzg= صفحه ی بازیگران و عوامل HBO]<br />
</ref><br />
<br />
== ظاهر ==<br />
:''همچنین ببینید'':[[:رده:تصاویر دنریس تارگرین|این مجموعه از تصاویر]]<br />
[[پرونده:Daenerys targaryen by daenerys mod-d4diq9e.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|دنریس تارگرین-اثر Elia Fernandez]]<br />
<br />
دنریس در اوایل نوجوانی اش همچون زنی جوان است. او قامت کوتاهی دارد و با آن موی بلوند-نقره ای و [[چشمان بنفش]] که مشخصه ی [[خاندان تارگرین]] است، بسیار زیباست.{{رف|بتت|3}} گفته می شود دنی شباهت فیزیکی آشکاری به [[نیریس تارگرین]] (Naerys Targaryen) دارد.<ref>نیریس تارگرین.(9 مارس،2006) [http://www.westeros.org/Citadel/SSM/Entry/1463/ و چنین گفت مارتین]</ref> در [[رقصی با اژدهایان]] شایعه ی زیبایی باورنکردنی دنریس تا دورست ها می رود.<br />
<br />
== شخصیت ==<br />
دنی در جوانی دختری ملایم و کمرو با اعتماد به نفس و عزت نفس کم بود. او از زندگی چیزی جز تبعید، وابستگی و ترس دائمی از برادرش [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] (Viserys) نمی دانست. او تنها خانوادهای بود که دنی می شناخت، اما معمولاً سرپرستی بی رحم، دمدمی مزاج و مستعد خشونت بود.<br />
<br />
ازدواج دنی با [[کال دروگو]] (Khal Drogo) نقطهی عطفی برای او بود، سازگاری با زندگی دوتراکی در ''[[کالاسار]]'' (Khalasar) سخت بود، اما به او اجازه داد از برادر بدزبانش استقلال یابد. او از این تجربه در قامت زنی قوی، مطمئن و شجاع بیرون آمد. با این حال، او فراموش نمی کند یک بچهی قربانی شده بودن چگونه است و تجربیاتش در او ترحمی برجای گذاشته است که برای فاتح آینده غیرمعمول است. او در به ارمغان آوردن عدالت به میان قلمرویش مصمم است و پایان دادن به [[برده داری]] (Slavery) را اولویتی ویژه قرار داده است. علی رغم حیطهی اخلاقی قوی اش، او قادر است با دشمنانش بی رحمانه برخورد کند.<br />
<br />
معمولاً گفته می شود پادشاهان تارگرین به [[دیوانگی تارگرین|مردان دیوانه]] یا حاکمانی باهوش تمایل دارند، و به نظر می رسد دنریس هدیهی طبیعی رهبری را همچون حقوق انکساری تولدش به ارث برده است. پیروانش عموماً از او با احترام و عشق یاد می کنند. او معمولاً با برادر مرحومش [[ریگار تارگرین|ریگار]] (Rhaegar) مقایسه می شود، رهبری کاریزماتیک که به مهارت، عزم راسخ، ذهنی پژوهشگر و احساسی قوی به عدالت معروف بود. ضعف اصلی دنی به عنوان یک حاکم، جوانی و بی تجربگی نسبی اوست، هرچند، ذهن تیزی دارد و از اشتباهاتش سریعاً درس می گیرد.<br />
<br />
اگرچه او به اندازهی کافی بالغ شده است تا بفهمد که [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] ضعیف، ترسو و بی رحم بود، اما دلمشغولی دائمی ویسریس در بازپس گیری تاج، که احساس می کرد حق قانونی او بود، در دنریس باوری مشابه القا کرده است، باور به آن که پس گرفتن [[هفت پادشاهی]] (Seven Kingdoms) حق و وظیفهی او به عنوان آخرین تارگرین است و این بزرگترین هدف او در زندگی است. با اینحال، [[وستروس]] برای او سرزمینی بیگانه است که هرگز آن را با چشمان خود ندیده است و گاهی از ته دل آرزوی خانهی در قرمز در [[براووس]] را می کند که به نوعی سمبل کودکی از دست رفتهاش شده است.<br />
<br />
== تاریخچه ==<br />
[[پرونده:Edriss young Dany&Viserys.jpg|بندانگشتی|راست|250px|دنی جوان و برادرش - اثر Jacqui Davis ©]]<br />
[[File:Viserys Daenerys Targaryen hbo.jpg|thumb|چپ|300px|رابطه ی پیچیده ی دنریس و برادرش [[ویسریس تارگرین|ویسریس]]]]<br />
دنریس تنها دختر و کوچکترین فرزند پادشاه [[ایریس تارگرین دوم]] (Aerys II Targaryen) و خواهر-همسرش، ملکه [[ریلا تارگرین|ریلا]] (Rhaella) است.او به یاد نخستین [[دنریس تارگرین (دختر اگان چهارم)|دنریس]] (Daenerys) خاندانش و احتمالا توسط مادرش نامگذاری شد.<ref>[http://www.westeros.org/Citadel/SSM/Entry/1202/ و چنین گفت مارتین] 28 فوریه، 2002، سوالات بسیار.</ref> ریلا، دنریس را در آخرین ماه های [[قیام رابرت|قیام]] باردار شد؛ قیامی که نهایتا به دوران سلطنت خاندانش بر [[هفت پادشاهی]] پایان داد. مدت کوتاهی پس از آن، ملکه ریلا به همراه شاهزاده ی جوان، ویسریس به جایگاه آبا و اجدادی خاندان، [[دراگون استون]] فرستاده شدند تا از [[غارت بارانداز پادشاه|غارت قریب الوقوع بارانداز پادشاه]] (Sack of King’s Landing) در امان بمانند. دنریس طی یک طوفان عظیم که بر فراز دراگون استون می کوبید، به دنیا آمد؛ طوفانی که آنچه را که از ناوگان تارگرین باقی مانده بود، غرق کرد، به همین دلیل گاهی دنریس را با عنوان «دنریس طوفان زاد» می نامند. مادرش هنگام وضع حمل مرد.<br />
<br />
در آن زمان، جنگ تقریبا از دست رفته بود. [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon) مدعی تخت آهنین شده بود و ایریس به همراه باقی خاندان سلطنتی کشته شده بود، بنابراین دنریس و برادر بزرگترش ویسریس به عنوان تنها وارثین زنده ی تارگرین شناخته شدند. محافظین دراگون استون تصمیم گرفتند تسلیم شده و آنها را در ازای جانشان به شورشیان تحویل دهند، اما پیش از آنکه آنا بتوانند نقشه را عملی کنند، سر [[ویلم دری]] (Willem Darry) و چند محافظ وفادار دیگر کودکان را نجات داده و آنها را به تبعیدی خود خواسته قاچاق کردند. آنها به [[براووس|شهر آزاد براووس]] (Free City of Braavos) بادبان کشیدند و در سالها در خانه ای با درب قرمز (Red Door) زندگی کردند. سر ویلم دری پیر و مریض احوال بود، اما دنی به یاد می آورد که او همیشه با او مهربانانه رفتار می کرد. پس از مرگ او، خدمتکاران تارگرین های جوان را از خانه بیرون راندند. دنی هنگامی که مجبور به ترک شدند، گریه کرد.{{رف|بتت|3}}<br />
<br />
وفاداران تارگرین که دو کودک را بزرگ کرده بودند، ویسریس را علی رغم شکست و تبعید خانواده اش، حاکم بحق [[هفت پادشاهی]] می دانستند، همانگونه که ویسریس این حق را برای خود قائل بود. او وظیفه ی خود می دانست که از غاصبانی که خانواده اش را به قتل رساندند، انتقام بگیرد و حق قانونی اش را که زمانی که کودکی بیش نبود از او دزدیدند، باز پس گیرد. در سال های پس از مرگ سر ویلم، ویسریس با خواهرش در نه [[شهرهای آزاد|شهر آزاد]] (Free Cities) سرگردان بود و تلاش می کرد تا برای بازپس گیری [[تخت آهنین]] حمایتی جلب کند. این باعث شد تا لقب تمسخرآمیز «پادشاه گدا» را کسب کند.<br />
<br />
به سبب این تحقیر طولانی مدت، ویسریس تندخو شده و حق پایمال شده اش برای او عقده شد. دنی تنها هدف راحت برای ناکامی او بود و با گذشت زمان او حتی دنی را برای مرگ مادرشان نیز سرزنش می کرد. او عدم کنترل بر خشمش را افتخار تلقی می کرد و آن را مدرکی می دانست که او را وارث راستین پادشاهان تارگرین می کرد؛ او مرتبا به دنی هشدار می داد که با عصبانی کردن او «اژدها را بیدار نکن». او معمولا با دنی از اهمیت حفظ خلوص خون سلطنتیشان از طریق رسم کهن [[والریا|والریایی]] ازدواج درون خانوادگی سخن می گفت، به همین دلیل دنی فکر می کرد که یک روز با برادرش ازدواج می کند. او به قدر کافی باهوش بود تا بفهمد که بیشتر نقشه های ویسریس برای باز پس گیری هفت پادشاهی غیرواقعی است و از انجا که دنی خود هیچ خاطره ای از [[وستروس]] (westeros) نداشت، رویاهای ویسریس برای او معنایی نداشت؛ در عوض او عمیقا می خواست تا به خانه ی در قرمز بازگردد، خانه ای که در ذهن او سمبلی از کودکی از دست رفته اش شده بود.دنی بدون هیچ خانواده ای به جز ویسریس بدزبان و هیچ امیدی برای فرار از دست او، در قامت زن جوان مطیع و وحشت زده ای رشد کرد.<br />
<br />
سرانجام ویسریس و دنریس کمکی را که به دنبالش بودند، در [[پنتوس|شهر آزاد پنتوس]] (Free City of Pentos) یافتند؛ [[وکیلی]] ثروتمند و قدرتمند به نام [[ایلیریو موپتیس]] (Illyrio Mopatis) که آنها را به اقامت در عمارتش دعوت کرده و کمکش را برای بازپس گیری تختشان پیشنهاد داده بود.{{رف|بتت|3}}<br />
<br />
== حوادث اخیر ==<br />
=== بازی تاج و تخت ===<br />
[[پرونده:Daenerys and handmaidens.png|بندانگشتی|راست|300px|دنریس و ندیمه هایش دوریا و ایری ([[سریال بازی تاج و تخت|TV]])]]<br />
[[پرونده:Moon of my life by celestialfrost.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|ماه زندگی من، دنریس و [[دروگو|شوهرش]]، اثر Celestialfrost]]<br />
[[پرونده:Dany and silver in the Dothraki Sea.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|دنریس تارگرین سوار بر نقرهای در [[دریای دوتراکی]]، اثر Nyph-Atzbel]]<br />
[[پرونده:GOT tvseries Daenerys.png|بندانگشتی|چپ|300px|دنریس و جورا مورمونت مدافع و همراه]]<br />
[[پرونده:Dany dragon.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|[[اژدها]]یان دنی قوی رشد می کنند.]]<br />
در مدت زمانی که دنریس و [[ویسریس تارگرین|برادرش]] در عمارت [[ایلیریو موپتیس]] در [[پنتوس]] اقامت دارند، ایلیریو ترتیب ازدواج دنی و یک جنگ سالار [[دوتراکی]] (Dothraki) قدرتمند به نام [[کال]] [[دروگو]] (Khal Droga) را می دهد. در عوض، دروگو برای ویسریس ده هزار جنگجو از لشکرش را فراهم می کند تا [[تخت آهنین]] را بازپس گیرد. نظر دنی پرسیده نمی شود و او متوجه می شود این ازدواج تفاوتی با به [[بردگی]] (Slavery) فروخته شدن ندارد. او به برادرش می گوید نمی خواهد با کال دروگو ازدواج کند، اما ویسریس تنها او را تهدید می کند که اگر نتواند کال را راضی کند، «اژدها را بیدار خواهد کرد». دنی با سرخوردگی می بیند که چاره ای جز اجتناب از خشم برادرش ندارد، همانطور که همیشه اینطور بوده است.{{رف|بتت|3}}<br />
<br />
در مراسم ازدواج، [[شوالیه]] ی [[وستروس]]ی تبعید شده، سر [[جورا مورمونت]] (Jorah Mormont) شمشیرش را در خدمت تارگرین ها قرار می دهد. دنی از ایلیریو سه تخم اژدهای سنگ شده، از برادرش سه ندیمه ([[ایری]]، [[ژیکو]] و [[دوریا]]) و از دروگو [[نقره ای|یک کره مادیان نقره ای باشکوه]] دریافت می کند. او از فرهنگ به ظاهر وحشیانه ی دوتراکی ترسیده است و بخصوص از دامادش وحشت زده است، مردی قدرتند که با او زبان مشترکی ندارد. پس از جشن او از ترس گریه می کند و منتظر است تا به او تجاوز کند، اما دروگو ثابت می کند که به طرز شگفت انگیزی عاشق با ملاحظه ای است. او تنها لغت «نه» را می داند و به آرامی و با ملایمت شروع به لمس او می کند و تنها زمانی با دنی رابطه برقرار می کند که او موافقت کرده و آن را اعلام کند.{{رف|بتت|11}}<br />
<br />
زندگی در ''[[کالاسار]]'' در ابتدا دشوار است؛ دنی تنهاست و عادت ندارد تمام روز را پشت اسب سپری کند. بااینحال، او مصمم است تا زندی جدیدش را در آغوش بگیرد. به تدریج بدنش قوی تر می شود و او شروع به لذت بردن از حس آزادی می کند که از سبک زندگی چادرنشینی نشات می گیرد. نخستین نقطه ی عطف واقعی زمانی است که ویسریس دچار یکی از آن غضب هایش نسبت به او می شود و دنی، برای نخستین بار در زندگی اش، متقابلا حمله کرده و او را هل می دهد – و با پشتیبانی [[جاگو]] مواجه می شود که ویسریس را شلاق می زند و از ''[[کالیسی]]'' می پرسد او چگونه باید مجازات شود. دنی به تدریج در می یابد که ویسریس نهایتا قلدری رقت انگیز است، و اینکه خودش به آن بی ارزشی که همیشه برادرش ادعا می کرد، نیست. از آن روز به بعد، او بیشتر و بیشتر خود را اثبات می کند.{{رف|بتت|23}} ترس او از دوتراک ها و برادرش از بین می رود و زنی قوی و با اعتماد به نفس می شود که هیچ شباهتی به آن دخترک کمرو که پنتوس را ترک کرد، ندارد. شجاعت رو به رشد او دروگو را خشنود می سازد و آنها رابطه ی عاشقانه ای را ایجاد می کنند.<br />
<br />
دروگو دنریس را به شرق و به [[ویس دوتراک]] (Vaes Dothrak) می برد و به ''[[دوش کالین]]'' (Dosh Khaleen) معرفی می کند. زمانی که به آنجا می رسند، دنریس که هم اکنون چهارده ساله است، از دروگو باردار می باشد.{{رف|بتت|23}} او در آیین [[قلب نریان]] (Stallion Heart) شرکت می کند و دوش کالین پیش گویی می کند پسرش «[[نریانی که بر دنیا چیره می شود]]» خواهد بود، رهبری از دیرباز پیشگویی شده که مقدر است دوتراک ها را در یک کالاسار متحد کرده و دنیا را فتح می کند. دنریس اعلام می کند که فرزندش به افتخار برادر مرحومش [[ریگار تارگرین|ریگار]] (Rhaegar)، [[ریگو]] (Rhaego) نام خواهد گرفت. ویسریس روز به روز برای کمکی که به او قول داده شده بود، بی تاب می شود، و اوضاع زمانی به اوج خود می رسد که او قانون دوتراکی مبنی بر عدم کشیدن تیغ در شهر مقدس را می شکند و دنریس و کودک متولد نشده اش را تهدید می کند. دروگو می گوید که ویسریس تاج طلایی را که مستحقش است، دریافت خواهد کرد و سپس درحالی که دنی با خونسردی نگاه می کند، دیگی از طلای مذاب را بر سرش خالی کرده، او را می کشد و دنریس را آخرین تارگرین می کند.{{رف|بتت|46}}<br />
<br />
با مرگ ویسریس، دروگو علارغم تلاش ها دنی برای متقاعد کردن او، اشتیاقش در حمله به وستروس را از دست می دهد. هرچند این روند زمانی تغییر می کند که سر جورا مورمونت مانع قاتلی می شود که قصد مسموم کردن دنریس را داشت و درمی یابد که [[رابرت براتیون]] برای سر دنی جایزه تعیین کرده است. دروگوی خشمگین در مقابل کلاسارش قسم می خورد که انتقام این بی حرمتی را با فتح وستروس و نشاندن پسرش بر [[تخت آهنین]]ی که جد مادریش زمانی بر آن می نشست، بگیرد.{{رف|بتت|54}} ''کالاسار'' همچنان به شرق پیش می رود و سرزمین های بیگانه را به قصد فروش برده برای تهیه ی کشتی هایی برای عبور به سمت وستروس، چپاول می کند. در جریان یکی از همین غارت ها در یک شهر [[لازارین]]، دنریس از طرز برخورد با شکست خوردگان آشفته شده و نهایتا دستور توقف هر تجاوزی را که می بیند، می دهد و ادعا می کند قربانیان برده های شخصی او هستند و آنها را تحت حمایت خویش قرار می دهد. دوتراک ها از اینکه ''کالیسی'' حقوق سنتیشان در تجاوز به اسیران را نادیده گرفته، عصبانی شدند، اما دنریس سر حرف خود ماند و باعث شد جورا اظهار کند که دنریس او را به یاد ریگار می اندازد. کال دروگو، از جسارت همسرش مسرور شده و از تصمیم او حمایت می کند.{{رف|بتت|61}}<br />
<br />
دروگو در غارت مجروح شد. یک راهبه ی لازارین به نام [[میری ماز دور]] (Mirri Maz Duur)، پیشنهاد درمان او را می دهد و با وجود آنکه [[خون سوار]]ان (Bloodriders) دروگو زن را با نام ''[[مغ]]'' (Maegi) دشنام می دهند، دنی احساس می کند که می تواند به او اعتماد کند، زیرا میری یکی از زنانی بود که او نجات داده بود.{{رف|بتت|61}} دروگو نصایح راهبه را دنبال نمی کند و زخم چرک کرده و او را آنقدر ضعیف می کند که باعث می شود نتواند سواری کند. جورا برای دنی توضیح می دهد که موقعیت او به عنوان کالیسی تماما وابسته به دروگو است و بدون او، او و پسر متولد نشده اش احتمالا کشته می شوند. دنی مایوس با نادیده گرفتن پیامدهای احتمالی [[جادو|جادوی خون]]، به میری ماز دور التماس می کند که شوهرش را نجات دهد. در جریان مراسم، دنی به وضع حمل می افتد و سر جورا او را به داخل چادر دروگو می برد، جایی که میری ماز دور در حال احضار ارواح تاریک است.{{رف|بتت|64}} چند روز بعد وقتی دنی بیدار می شود، در می یابد که ریگو سقط شده است و دروگو چیزی جز پوسته ای روان گسیخته نیست. میری ماز دور می گوید که این بهای حقیقی جادوی خون بود و اینکه او هیچ احساس دین و تشکری نسبت به دنی ندارد، زیرا دنی او را پس از آنکه بارها مورد تجاوز قرار گرفت و شاهد نابودی جامعه ی خود بود، نجات داده بود.<br />
<br />
دنی دروگو را از سر دلسوزی می کشد. او از سوی بیشتر ''کالاسار'' که به گروه های جنگی رقیب تقسیم شده اند، طرد می شود.{{رف|بتت|68}} جورا از او می خواهد تا با او به شرق فرار کند، در حالی که مردان ''کاس'' دنی پیشنهاد می دهند او را تا ویس دوتراک همراهی کنند تا جایگاهش را به عنوان کالیسی سابق در بین دوش کالین اتخاذ کند. هرچند دنی تصمیم می گیرد که نهایتا کنترل سرنوشت خود را به دست گیرد. او دستور می دهد میری ماز دور را به هیزم مراسم تدفین دروگو ببندند و سه تخم اژدها را در اطراف جسد قرار دهند، سپس به دنبال کنندگان باقی مانده ی دروگو اعلام می کند که او آنهایی را که به بردگی گرفته شده بودند، آزاد می کند و اگر آنها دنبال روی از او را انتخاب کند، همه ی آنها را به سوی شکوه و افتخار هدایت خواهد کرد. او به [[آگو]] (Aggo)، [[جاگو]] (Jhogo) و [[راکارو]] (Rakharo) هدایای سنتی ''کال'' به خون سوارانش را پیسنهاد می دهد؛ تنها راکارو هدیه را می پذیرد در حالی که بقیه آن را رد کرده و می گویند که خدمت به یک زن به عنوان خون سوار شرمی برای آنهاست، اما دنریس اعتراض آنها را نادیده می گیرد. سر جورا پیشنهاد او را قبول می کند و دنی او را نخستین عضو [[گارد ملکه]] (Queensguard) خود می نامد.<br />
<br />
دنریس سپس به شکلی مصمم به داخل شعله ها قدم می گذارد. جادوی حاصله زندگی را دوباره به تخم ها باز می گرداند و سه [[اژدها]] از تخم ها سر باز می کنند، نخستین اژدهایان شناخته شده برای قرن ها. دنریس بدون آسیبی از شعله ها نمایان می شود. کالاسار سابق دروگو که حالا مطمئنا کالاسار او بودند، بیش از آن وقتی که ''کالاسار'' دروگو بودند، با حیرت زانو زدند. آگو، جاگو و راکارو با کمال رضایت به عنوان خون سواران او سوگند خوردند، و دنریس نخستین رهبر جنگی زن دوتراکی شد، یک ''[[کالیسی]]'' به حق.{{رف|بتت|72}}<br />
<br />
=== نزاع شاهان ===<br />
دنریس آن سه اژدها را به افتخار برادران مرحوم و همسر تازه متوفی اش، به ترتیب [[ویسریون]] (Viserion)، [[ریگال]] (Rhaegal) و [[دروگون]] (Drogon) نام گذاری می کند.<br />
<br />
او و باقی مانده ی ''کالاسار'' دروگو در منطقه ای خالی از سکنه معروف به [[برهوت سرخ]] (Red Waste) گرفتار شده اند. آنها جرات رفتن به سمت [[دریای دوتراکی]] (Dothraki Sea)، شهرهای [[خلیج برده داران]] (Slaver’s Bay) و نه حتی [[لازار]] (Lhazar) را ندارند، زیرا گروه برای هر کالاسار دوتراکی که با آنها برخورد کند، طعمه راحتی خواهد بود. در عوض دنی دنبال کردن شهاب سنگ سرخی را برگزید که در پی سر از تخم درآوردن اژدهایان در آسمان ظاهر شده بود؛ با وجود آنکه دوتراک ها شهاب سنگ را طالعی نگران کننده می دیدند، دنی باور داشت که شهاب سنگ به قدرت رسیدن او را خبر می دهد. شهاب سنگ آن ها را به شهری باستانی و متروک هدایت می کند، که دنی آن را [[ویس تولورو]] (Vaes Tolorro) می نامد. درحالی که آن ها در آنجا از ویرانی صحرا بهبود می یابند، دنی دیده بان هایی به تمام جهت ها می فرستد.<br />
<br />
[[پرونده:House of Dust MarcSimonetti.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|دنریس مورد حمله ی [[نامیرایان]] قرار می گیرد.]]<br />
یکی از دیده بان ها با سه فرستاده بازمی گردد که همگی از شهروندان سرشناس شهر بزرگ [[کارث]] (Qarth)هستند: تاجر [[زارو خوان داکسوس]] (Xaro Xhoan Daxos)، ساحر [[پیات پری]] (Pyat Pree) و یک نقاب دار مرموز اهل آشایی به نام [[کوایته]] (Quaithe). دنی و مردمش به همراه کارثی ها به شهرشان بازمی گردند. در آنجا آنها به عنوان مهمانان افتخاری در خانه ی مجلل زارو می ماندند. همان جا دنی از مرگ پادشاه [[رابرت براتیون]] و جنگ مدنی در [[هفت پادشاهی]] مطلع می شود و تلاش می کند متحدانی از کارث بجوید تا کمکش کنند [[وستروس]] را فتح کند، اما به سرعت برایش روشن می شود که تاجرین کارث تنها مشتاق به دست آوردن اژدهایان او هستند.{{رف|نش|12}}{{رف|نش|27}}<br />
<br />
دنریس به سمت پیات پری و ساحرین مشهور کارث تغییر جهت می دهد. او برخلاف نظر دوستان و مشاورینش می پذیرد تا از [[خانه ی نامیرایان]] (House of Undying) دیدن کند و بینشی از استادان سحر، [[نامیرایان]] (Undying Ones) را بجوید.{{رف|نش|40}} با وجود آنکه جورا و خون سوارانش التماس می کنند تا او را همراهی کنند، او اصرار دارد تنها وارد شود. دنی پس از دریافت دستورات از پیات پری، [[عصاره ی عصرگاهی]] (Shade of Evening) را می نوشد و وارد ساختمان می شود. در داخل دنی تعدادی رویا می بیند که از قرار معلوم از حوادث گذشته، حال و آینده ی [[وستروس]] حکایت دارند. هنگامی که نهایتا به تالار نامیرایان می رسد، نجواهایی می شنود که او را «مادر اژدهایان» خطاب کرده و پیشگویی می کند که او سه آتش خواهد افروخت، بر سه مرکب سوار خواهد شد و با سه خیانت مواجه خواهد شد. نامیرایان تعداد زیادی رویا به او نشان می دهند و سپس به او حمله می کنند، اما او با کمک دروگون خانه ی نامیرایان را نابود می کند.{{رف|نش|48}}<br />
<br />
پس از آن، مردم کارث بر علیه دنریس می شوند؛ در حالی که زارو می خواهد دنی و مردمش عمارت او را ترک کنند، شایعه می شود که ساحران علیه جان دنی توطئه می کنند. او درحالی که جایی برای رفتن ندارد، نهایتا پیشنهاد فرستاده ی سوم، کوایته را مد نظر قرار می دهد، که به او گفت برای فتح غرب باید به شرق برود.{{رف|نش|48}} دنی با جورا از اسکله ها بازدید می کند تا سفری دریایی به خارج از کارث بجوید. آنجا او متوجه دو غریبه می شود که او را دنبال می کنند. بنابراین او که حواسش پرت شده است، وقتی یک [[افسوس خورها|افسوس خور]] (Sorrowful Man) تلاش می کند تا او را با یک [[مانتیکور]] (Manticore) مسموم کند، بدون محافظ مانده است، اما یکی از آن غریبه ها مداخله کرده و مانتیکور را درست به موقع با عصایش می زند. دو مرد خود را معرفی می کنند: [[بلواس|بلواس نیرومند]] (Strong Belwas)، یک خواجه و مبارز پیشین چاله ها، و [[باریستان سلمی|آرستان ریش سفید]] (Arstan Whitebeard)، یک مرد [[وستروس]]ی مسن تر که به عنوان ملازم بلواس خدمت می کند. آن ها ادعا می کنند نمایندگان فرستاده شده از سوی [[ایلیریو موپتیس|وکیل ایلیریو]] (Magister Illyrio) هستند که با سه کشتی مامورند تا دنریس و گروهش را به پنتوس (Pentos) بازگردانند. دنی آن دو را به خدمتش می پذیرد و ادعای مالکیت آن سه کشتی و محموله شان را می کند. او کشتی ها را به افتخار سه اژدهایی که جدش [[اگان فاتح]] (Aegon the Conqueror) و دو خواهر-همسرش را به وستروس آوردند، ''[[ویگار (کشتی)|ویگار]]'' ''(Vhagar)''، ''[[مراکسس (کشتی)|مراکسس]] (Meraxes)'' و ''[[بالریون (کشتی)|بالریون]] (Balerion)'' می نامد. به این ترتیب دنی و همراهانش به سمت پنتوس بادبان می کشند.{{رف|نش|63}}<br />
<br />
=== یورش شمشیرها ===<br />
[[پرونده:ReneAigner Queen riding to war.jpg|بندانگشتی|چپ|350px|ملکه دنریس در حال رهبری لشکرش سوار بر [[نقره ای]] - اثر © Rene Aigner]]<br />
چند روز پس از آغاز سفر، سر [[جورا]] دنریس را متقاعد می کند به [[آستاپور]] (Astapor)، یکی از شهرهای بزرگ [[برده]] در [[خلیج برده داران]]، برود تا سربازان [[آنسالید]] (Unsullied) خریداری کند به این ترتیب او می تواند با یک ارتش پشت سرش به نزد [[ایلیریو]] بازگردد. او همچنین دنریس را می بوسد و عشق خود به او را ابراز می کند.{{رف|یش|8}} دنریس که پس از مرگ دروگو تنها شده بود، برای لحظه ای ندیمه اش [[ایری]] (Irri) را به عنوان معشوقه ی خود می گیرد.{{رف|یش|23}}<br />
<br />
با آنکه یکبار در [[آستاپور]]، دنریس درباره ی استفاده از [[برده|بردگان]] به شک می افتد، اما موافقت می کند تا در ازای اژدهایش [[دروگون]]، ارتشی از تمامی [[آنسالید]]های شهر خریداری کند. به دنریس یک برده به نام [[میساندی]] (Missandei) نیز به عنوان هدیه از طرف [[اربابان ارجمند]] (Good Masters) داده می شود. او می پذیرد اما سپس [[میساندی]] را آزاد می کند. دنی به میساندی می گوید هر وقت که بخواهد می تواند خدمت به دنی را ترک کند، اما میساندی نزدیک و وفادار به دنی باقی می ماند.<br />
<br />
دنریس پس از در کنترل گرفتن [[آنسالید]]ها، با شکستن معامله، به اربابان خیانت کرده، [[دروگون]] را فرا می خواند و به او دستور می دهد تا از آتش خود علیه رهبران [[آستاپور]]ی استفاده کند. سپس از آنسالیدها برای [[غارت آستاپور|فتح شهر]] استفاده می کند. پس از مبارزه، او تمامی بردگان آستاپور از جمله آنسالیدهای خود را آزاد می کند، بردگانی که به او نام ''شکننده ی غل و زنجیرها'' را می دهند. [[آنسالید]]ها و بسیاری از [[مردمان آزاد شده|مردمان تازه آزاد شده]] تصمیم می گیرند دنریس را در نبردهای آینده اش دنبال کنند. او پس از تشکیل یک شورا برای حکمرانی بر آستاپور، عازم شهر بردگان بعدی یعنی [[یونکای]] (Yunkai) می شود.{{رف|یش|27}}<br />
<br />
[[یونکای]] دو گروه مزدور به نام های [[مرغان طوفان|کلاغ های طوفان]] (Stormcrows) و [[پسران دوم]] (Second Sons) را استخدام می کند، به علاوه نیرویی نزدیک به چهار هزار سرباز برده را به خدمت فرا می خواند. دنریس با کاپیتان های این گروه ها مذاکره می کند، به این امید که آنها را به تغییر موضع متقاعد کند. حرف های او یکی از فرماندهان کلاغ های طوفان، [[داریو ناهاریس]] (Daario Naharis) را متقاعد می کند تا همکارانش را به قتل رسانده و گروه را تسلیم دنریس کند. دنریس به پسران دوم اندوخته ی بزرگی از شراب به عنوان قدردانی پیشنهاد می دهد و سپس شب هنگام و زمانی که مست و خوابیده اند، به آنها [[نبرد یونکای|حمله می کند]]. با خیانت کلاغ های طوفان و مستی پسران دوم، ارتش [[برده|بردگان]] یونکای تاب مقاومت در برابر آنسالیدهای دنریس را ندارد. تمام ارتش یونکای کشته، دستگیر و یا مجبور به فرار می شوند و یونکای چند روز بعد تسلیم می شود.{{رف|یش|42}}<br />
<br />
[[پرونده:Daenerys DanyinMeereen.jpg|بندانگشتی|300px|راست|دنریس پس از فتح میرین - اثر © Denkata5698]]<br />
دنریس سپس به سمت [[میرین]] (Meereen) پیش می رود، آخرین شهر بزرگ بردگان. نزدیک میرین، دنریس نزدیک بود به دست [[مرو|حرامزاده ی تایتان]] (Tintan’s Bastard)، کاپیتان سابق پسران دوم کشته شود. [[باریستان سلمی|آرستان ریش سفید]] حرامزاده را می کشد و سرانجام هویت واقعی خود را افشا می کند: [[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy)، شوالیه ی مشهوری از [[گارد پادشاه]] (Kingsgaurd) پدرش که پس از پایان قیام به [[رابرت براتیون]] غاصب خدمت کرده بود. او ادعا می کند خطاهایی در روش های رابرت دیده است و به دنبال دنریس به عنوان وارث واقعی [[هفت پادشاهی]] می گشته است. سلمی همچنین افشا می کند که [[جورا مورمونت]]، که هنوز دست راست معتمد دنریس است، گزارش هایی از اقدامات او به ارباب جاسوسی بارانداز پادشاه، [[واریس|لرد واریس]] (Lord Varys) می فرستاده، به این امید که مورد عفو [[رابرت براتیون|پادشاه رابرت]] قرار گیرد. دنریس احساس می کند از جانب هردوی آن ها به او خیانت شده است، هرچند هردو با اشتیاق فراوان امیدوار بودند تا کارهای خود را جبران کنند.{{رف|یش|57}} در جریان [[محاصره ی میرین]] (Siege of Meereen)، دنریس آنها را به یک ماموریت سری انتحاری از طریق مجاری فاضلاب می فرستد، درحالی که نسبتا امیدوار است که آن ها در این تلاش خواهند مرد. ماموریت موفقیت آمیز است و شهر را با کمترین خونریزی فتح می کند. باریستان خاضعانه تسلیم قضاوت ملکه اش می شود و بخشوده می شود. [[جورا]] لجوجانه اصرار می کند که هیچ کار اشتباهی نکرده است، و دنریس مجبور می شود علا رغم تمایلش به عفو جورا، او را از خدمت خود تبعید کند.<br />
<br />
با به دست گیری [[میرین]]، دنریس توجه خود را به سمت [[وستروس]] معطوف می کند. دنی در طول صحبت هایش با باریستان درباره ی وطنش و تاریخ آن، در می یابد چیزهای زیادی وجود دارد که او درباره ی حکومت داری نمی داند. درپی شنیدن خبر اینکه آستاپور و میرین نمی توانند صلحی را که او امیدوار بود آورده باشد، برقرار کنند، تصمیم گرفت قبل از آنکه خلیج برده داران را پشت سر گذارد، نظم را به آن بازگرداند. در این زمان، او حدودا هفده ساله است.{{رف|یش|71}}<br />
<br />
=== ضیافتی برای کلاغ ها ===<br />
[[پرونده:Daenerys by quickreaver.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|دنریس و تاج اژدهای سه سر اثر quickreaver، ©Fantasy Flight Games]]<br />
روایت های گفته شده از سوی ملوانانی که به [[وستروس]] می رسند از اژدهایان در [[آشایی]]، اژدهایان در [[کارث]]، اژدهایان در [[میرین]]، اژدهایان [[دوتراکی]]، اژدهایانی که [[برده|بردگان]] را آزاد می کنند حکایت دارند که هر کدامشان چیزی متفاوت از دیگری می گویند، اما فقط در جزییات متفاوتند. همه از [[اژدها]]یان و ملکه ای جوان و زیبا سخن می گویند.{{رف|ضبک|مقدمه}}<br />
<br />
=== رقصی با اژدهایان ===<br />
{{اسپویلر|[[Image:Daenerys.jpg|thumb|چپ|300px|دنریس تارگرین با اژدهایان، اثر [http://en.amokanet.ru/gallery/martin/targaryens_1237.html Amoka©]]]<br />
دنی به عنوان حاکم [[میرین]] عمدتا به دلیل تهدیدهای دائمی اطرافش، در تقلاست. بخشی از خانواده های برده دار سابق [[میرین]] که خودشان را [[پسران هارپی]] (Sons of the Harpy) می نامند، جنگی پنهان را علیه پیروان او به پیش می برند و بردگان آزاد شده یا [[آنسالید]]های تنها را در تاریکی شب مورد حمله قرار داده و با خون آن مرد در آن نزدیکی نقش یک هارپی را می کشند.{{رف|ربا|2}} همچنین پسران بر روی دیوارهای میرین دیوارنوشته های ناخوانایی را با خون می نویسند که به هر خانواده ای که به ملکه ی اژدها خدمت می کند، وعده ی مرگ می دهد.<br />
<br />
در میرین، مردان به طور سنتی موهای سیاه و قرمز روغن خورده ی خود را به احترام فرهنگ [[گیس|گیسکاری]] (Ghiscari) به شکل های مختلفی در می آورند. میرینی هایی که هم اکنون به دنی خدمت می کنند، سرهای خود را به نشانه ی ترک میرین قدیم و خدمت به میرین جدید، می تراشند. این مردان به [[کله تراشیده ها]] (Shavepates) معروفند و از سوی [[اسکاهاز مو کانداک]] (Skahaz mo Kandaq)، معروف یه ''کله تراشیده'' رهبری می شوند. دیگر مشاور میرینی او مباشر [[رزناک مو رزناک]] (Reznak mo Reznak) است.<br />
<br />
دنریس نیز سه گروه جنگی دیگر متشکل از مردان آزاد شده اش تشکیل داده بود. این گروه ها [[مادر مردان]] (Mother’s Men)، گروه [[برادران آزاد]] (Free Brothers) و [[سپرهای بی باک]] (Stalwart Shields) نام دارند. آنها به دست [[گری ورم]] (Grey Worm) تعلیم می بینند.<br />
<br />
اژدهایان دنریس هرچه وحشی تر رشد می کنند و گوسفندان و احشام را شکار می کنند. سرانجام دادخواهی نزد دنریس آمد و استخوان های دختر شش ساله اش «[[هازی]]» (Hazzea) را نشان داد و مدعی شد «[[دروگون|سایه ی بالدار]]» او را کشته است.{{رف|ربا|2}} دنی بی درنگ از [[آنسالید]]هایش خواست با استفاده از تور و زنجیر اژدهایان را اسیر کرده و به زمین قفل کنند تا از چنین کشتارهایی جلوگیری شود. [[ویسریون]] و [[ریگال]] در یک [[چاله اژدها (هرم عظیم)|گودال مبارزه ی سرپوشیده]] گرفتار می شوند (اگرچه در جریان آن چند آنسالید جان خود را از دست می دهند)، اما [[دروگون]] فرار کرده و ناپدید می شود. در این زمان است که او رویایی از [[کوایته]] را می بیند که نصایحی پیشگویانه می دهد و به ویژه هشدار می دهد که به مباشر عطر زده اعتماد نکند.{{رف|ربا|11}}<br />
<br />
دنریس در خارج از [[میرین]] همچون داخل آن دشمنان مهمی دارد. از زمانی که او به تجارت [[برده داری|برده]] در [[خلیج برده داران]] پایان داده است، تعدادی از [[شهرهای آزاد]] که برای پیشبرد اقتصاد خود بر تجارت برده ی شهرهای برده داری متکی اند، به [[یونکای]] قول کمک داده اند تا او را سرنگون کنند. یونکای سپاهان مزدوری چون [[نیزه بلندان]] (Long Lances)، [[گروه گربه]] (Company of the Cat) و [[بادزده]] (Windblown) را استخدام کرده است. سپاهیانی نیز از [[گیس جدید]] (New Ghis) رسیده اند.<br />
<br />
سپاه یونکای نخست [[آستاپور]] را از [[کلون|کلون پادشاه قصاب]] (Cleon the Butcher King)، جدیدترین حاکم آن گرفت و هزاران نفر از ساکنینش را از دم تیغ گذراند یا دوباره به بردگی فرستاد.{{رف|ربا|25}} یک سوار فراری که در اغتشاش محاصره توانسته بود فرار کند، خبر آن را برای دنی در میرین آورد. متاسفانه این خبر تنها چیزی نبود که او آورد، زیرا او به [[اسهال خونی]] (Bloody Flux) مبتلا شده بود.{{رف|ربا|30}} تعدادی دیگر از شهروندان [[آستاپور]] که به میرین فرار کرده بودند، بیماری را با خود آوردند.<br />
<br />
تاجر فرستاده [[زارو خوان داکسوس]] از [[کارث]] می رسد و هدیه ای از 13 کشتی را با خود می آورد تا در عوض دنی [[خلیج برده داران]] را ترک کرده و به سوی [[وستروس]] عزیمت کند. دنی می خواهد که برود اما سیزده کشتی برای بردن تمام ارتش آنسالیدها، [[دوتراکی|دوتراک ها]]، مزدوران و مردان آزاد شده ی او کافی نیست. کله تراشیده ها به او التماس می کنند که نرود. اگر دنی برود، آنها که به او خدمت می کردند و خانواده هایشان به دست پسران هارپی کشته خواهند شد. او زارو را رد می کند که همین امر [[کارث]] را به پیوستن به یونکای علیه او وا می دارد.{{رف|ربا|16}}<br />
<br />
مرگ شبانه ی مردان آزاد شده و آنسالیدها رو به افزایش است و تعدادی از زنان برده ی سابق آزاد شده پیش از آنکه گلویشان بریده شود، توسط پسران هارپی مورد تجاوز قرار می گیرند. دنریس کودکان تعدادی از خانواده های میرینی مشکوک به عدم وفاداری را به اسم [[پیاله داران دنریس تارگرین|پیاله دار]] ولی درواقع گروگان می گیرد، به این امید که شاید کشتارها متوقف شود. با این وجود کشتارها همچنان ادامه می یابد و دنریس از آسیب زدن به کودکان گروگان سرباز می زند.<br />
<br />
دنی در یاس و تنهایی [[داریو ناهاریس]] را معشوق خود می گیرد. نقشه این بود که دنریس را از سوی راهبه ی میرینی، [[شکوه سبز]] [[گالازا گالار]] (Green Grace Galazza Galare) در تنگنا قرار دهند که پیشنهاد می دهد دنی با یک اشراف زاده ی میرینی، [[هیزدار زو لوراک]] (Hizdahr zo Loraq) ازدواج کند تا صلح را به میرین بازگرداند. پس از مدتی دنی موافقت می کند، به این شرط که [[هیزدار زو لوراک|هیزدار]] بتواند قول 90 روز صلح را به او دهد. هیزدار می پذیرد.{{رف|ربا|23}} [[بن پلام|بن پلام قهوه ای]] (Brown Ben Plumm)، کاپیتان [[پسران دوم]]، در می یابد که دنی دیگر بیش از این نمی تواند اژدهایانش را کنترل کند و بنابراین گروهش را به اتحاد با یونکای در می آورد.{{رف|ربا|36}}<br />
<br />
در این هنگام، [[کوینتین مارتل]] (Quentyn Martell) از [[دورن]] (Dorne) با پیشنهاد ازدواجش می رسد، اما درخواستش رد می شود زیرا دنی پیش از این به هیزدار قول ازدواج داده بود. پس از آنکه [[هیزدار زو لوراک]] در عمل به قول صلحش موفق می شود، دنی با او ازدواج می کند.{{رف|ربا|43}} طبق راهنمایی او، دنی با وجود بی میلی اش، صلح با [[یونکای]] را پیشنهاد می دهد. اگر آنها [[میرین]] را ترک کرده و بردگان سابقی را که او آزاد کرده، به بردگی نگیرند، او نیز متعهد خواهد شد بعد از این تجارت برده در [[خلیج برده داران]] را مختل نکند. یونکای می پذیرد.{{رف|ربا|50}}<br />
[[File: Drogon in Daznak's Pit.jpg|دنریس و دروگون در [[چاله دازناک]] - اثر Marc Simonetti ©|thumb|چپ|300px]]<br />
<br />
به نشانه ی این اتفاق، [[چاله های مبارزه]] (Fighting Pits) دوباره بازگشایی شده و تعدادی از گلادیاتورها (که آزادانه با رقابت موافقت کرده اند) در آورگاه [[چاله دازناک]] (Daznak’s Pit) مبارزه می کنند. در طول رقابت ها [[بلواس|بلواس نیرومند]] [[ملخ های سمی]] (Poisoned Locusts) را می خورد که احتمالا بیشتر به منظور مسموم کردن دنریس بود و در این حین اژدهای سیاه دنریس، [[دروگون]] ظاهر می شود و باعث جیغ و هیاهوی جمعیت می شود. او یک گراز را در آوردگاه می کشد، اما سپس از سوی تربیت کننده ی حیوانات، [[هارگاز]] (Harghaz) مورد حمله قرار می گیرد. دنی که «فرزندش» را در درد می بیند، به آوردگاه و به سوی او می شتابد و می بیند که دیگر مبارزین چاله برای کشتن اژدها می آیند. دنی سوار بر اژدها می شود و او را به خارج از آوردگاه می راند.{{رف|ربا|52}} بسیاری در میرین گمان می کنند که او مرده است.{{رف|ربا|55}} اما او همراه [[دروگون]] هزاران فرسنگ آنطرف تر زنده است. ''کالاسار'' [[ژاکو|کال ژاکو]] (Khal Jhaqo) سرانجام او و اژدهایش را پیدا می کنند.{{رف|ربا|71}}}}<br />
<br />
== نقل قول های دنریس ==<br />
{{نقل قول|من خون اژدها هستم.{{رف|بتت|11}}}}<br />
{{نقل قول|اژدها برده نیست.{{رف|یش|27}}}}<br />
{{نقل قول|اگه به پشت سر نگاه کنم، از دست رفتم.{{رف|بتت|72}}}}<br />
<br />
== نقل قول ها درباره ی دنریس ==<br />
{{نقل قول|اون بچه ی ترسیده که تو [[عمارت ایلیریو|عمارت من]] پناه گرفته بود، در [[دریای دوتراکی]] مرد و از خون و آتش دوباره متولد شد. این ملکه ی اژدها که اسم اونو داره، یه [[خاندان تارگرین|تارگرین]] واقعیه.{{رف|ربا|5}}|[[ایلیریو موپتیس]]}}<br />
{{نقل قول|خون [[اگان تارگرین اول|اگان اژدها]] در رگ های اون جریان داره.{{رف|ربا|5}}|[[ایلیریو موپتیس]]}}<br />
{{نقل قول|اگه دنریس چیزی بیش از دختری جوان و دلنشین نباشه، [[تخت آهنین]] اونو به تکه های جوان و دلنشین می بره.{{رف|ربا|5}}|[[تیریون لنیستر]]}}<br />
{{نقل قول|دنریس تارگرین دیگه یه دوشیزه نیست. اون بیوه ی یه [[کال دروگو|کال دوتراکی]]ه، مادر اژدهایان و غارتگر شهرهاست، یه [[اگان تارگرین اول|اگان فاتح]] دیگه با پستان ...{{رف|ربا|22}}|[[تیریون لنیستر]]}}<br />
{{نقل قول|من می دونم اون بچگیش در تبعید و فقر گذرونده، در رویاها و نقشه ها، فراری از یه شهر به شهر دیگه، همیشه در ترس و بدون احساس امنیت، بدون هیچ دوستی و با یه برادر که همه میگن [[دیوانگی تارگرین|دیوونه]] بوده...برادری که بکارتش رو با قول یه ارتش به یه [[دوتراکی]] فروخت. من می دونم یه جایی وسط علفا اونم مثه [[اژدها]]هاش سر از تخم درآورد. من می دونم اون مغروره. چطور نباشه؟ چی براش جز غرور باقی مونده؟ من می دونم اون قویه. چطور نباشه؟ دوتراک ها از ضعف بیزارن. اون از آدم کشا و توطعه ها و [[خانه نامیرایان|سقوط جادوگری ها]] جون سالم به در برده، با غم برادر و [[دروگو|شوهر]] و [[ریگو|فرزند]] شهرهای برده دارا رو زیر پاهای صندل پوش خوشگلش له کرده.{{رف|ربا|22}}|[[تیریون لنیستر]]}}<br />
<br />
== خانواده ==<br />
{{الگو:شجره نامه تارگرین - کنونی}}<br />
<br />
== منابع و یادداشت ها ==<br />
{{منابع|3}}<br />
{{الگو:شخصیت های اصلی}}<br />
{{الگو:شاهان وستروس}}<br />
[[en:Daenerys Targaryen]]<br />
[[رده:شخصیت های اصلی]][[رده:زنان اشرافی]][[رده:حکام]][[رده:خاندان تارگرین]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%B3%D8%B1%D8%B3%DB%8C_%D9%84%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%B1&diff=14167
سرسی لنیستر
2014-09-22T17:54:57Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت = [[پرونده:House_Lannister.png|چپ|50px]]سرسی لنیستر[[پرونده:خاندان_Baratheon.PNG|راست|50px]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Cersei.jpg]]<br />
| توضیح_عکس = سرسی اثر Amoka<br />
| القاب = روشنایی غرب{{سخ}}روسپی{{سخ}}فاحشه ی برادر<br />
| عنوان = ملکه ی وارث{{سخ}}محافظ مملکت{{سخ}}[[نایب السلطنه|ملکه ی نایب السلطنه]]{{سخ}}بانوی کسترلی راک<br />
| خاندان =[[خاندان لنیستر]]{{سخ}}[[خاندان براتیون از بارانداز پادشاه]]<br />
| نژاد =<br />
| فرهنگ =[[سرزمین های غربی]]<br />
| همسر =[[رابرت براتیون]]<br />
| محل_تولد =[[کسترلی راک]]<br />
| تاریخ_تولد = 266AL <br />
| محل_مرگ =<br />
| تاریخ_مرگ =<br />
| کتابها =بازی تاج و تخت(حضور دارد){{سخ}}نزاع شاهان(حضور دارد){{سخ}}یورش شمشیر ها(حضور دارد){{سخ}}ضیافتی برای کلاغ ها(شخصیت اصلی){{سخ}}رقصی با اژدهایان(شخصیت اصلی)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر = [[لنا هیدی]]<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
<br />
'''سرسی لنیستر''' (Cersei Lanister) فرزند ارشد لرد [[تایوین لنیستر|تایوین]] (Tywin) و بانو [[جوانا لنیستر]] (Joanna Lannister) است، و برادری دوقلو به نام [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) دارد. بعد از [[قیام رابرت]] (Robert's Rebellion) او با [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon)، شاه جدید ازدواج کرد و ملکه ی [[هفت پادشاهی]] (Seven Kingdoms) شد. سرسی مادر سه فرزند به نام های [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey)، [[میرسلا براتیون|میرسلا]] (Myrcella) و تامن براتیون (Tommen Baratheon) است. در مجموعه ی تلویزیونی نقش سرسی را لنا هیدی بازی کرده است. سرسی از کتاب [[ضیافتی برای کلاغ ها]] (A Feast for Crows) تبدیل به یکی از شخصیت های اصلی شده است.<br />
<br />
==ظاهر و شخصیت==<br />
<br />
سرسی خودرای و جاه طلب است و هوش زیادی در انجام کار های رذیلانه دارد. سرسی از نظر خودش سیاست مداری موشکاف است و دوست دارد خود را دختر پدرش بپندارد و از این رو زمانی که اطرافیانش به دستورات عجیب و پر از اشکال او روی خوش نشان نمی دهند، احساس توهین می کند. او از رسومات و عرفی که به خاطر جنسیتش بر او تحمیل می شود متنفر است، ولی هرگز نمی داند که دلیل آن که افراد از او پیروی نمی کنند و به دستوراتش احترام نمی گذارند آن است که او یک رهبر ضعیف است.{{رف|بتت|67}}<br />
<br />
در ابتدای مجموعه سرسی با کنترل کردن آشفتگی ها و پریشانی های پیرامون مرگ شاه رابرت و آغاز [[جنگ پنج پادشاه]] (War of Five Kings) از خود هوش قابل توجهی نشان می دهد، با این وجود و با پیشروی مجموعه، هر چقدر سرسی به قدرت بیشتری می رسد، بیشتر ثابت می کند که در کنترل قدرت فاقد صلاحیت است. با این که بیشتر عمرش را در تلاش برای کسب قدرت بوده، به نظر می رسد او هیچ ایده ای ندارد که در زمان رسیدن به قدرت چطور باید از آن استفاده کرد.<br />
<br />
اخلاق آتشین سرسی و غرورش که به آسانی جریحه دار می شود بار ها باعث می شوند که او دست به اقدامات نابخردانه بزند، و او به ندرت آثار سوئی را که تصمیماتش ممکن است به بار آورند در نظر می گیرد. او فاقد شکیبایی خسته کننده ولی حیاتی برای حکومت است و به طور فزاینده ای از رو به رو شدن با حقایق ناراحت کننده سر باز می زند، و از این رو به جای مشاوران صادق و توانمند، آدم های چاپلوس و متملق را دور خود جمع می کند. در حالی که از شیوه ی زندگی لذت طلبانه رابرت که منجر به زوال جسمش شد متنفر است، به طور ناخودآگاه در اثر سردرگمی ناشی از فشار رهبری، از عادات رابرت در افراط در غذا خوردن، مصرف الکل و روابط جنسی تقلید می کند. اگرچه سرسی نیز مانند [[تایوین لنیستر|پدرش]] معتقد به حکومت بر پایه ترس و نه عشق است، او توانایی ترکیب کردن بی رحمی با احتیاط و مصلحت گرایی را ندارد و فاقد قوه ی قضاوت صحیح است.<br />
<br />
احساسات سرسی نسبت به پدرش پیچیده است؛ از طرفی به علت ازدواجش با رابرت براتیون و ندادن قدرت و احترامی که سرسی اشتیاقش را داشت از او دلخور است، از طرف دیگر او را تحسین می کند و سعی می کند از بی رحمی و کار آمدی او به عنوان یک سیاست مدار تقلید کند. سرسی از برادر کوچک ترش [[تیریون]] (Tyrion) نفرت دارد، زیرا با تولدش [[جوانا لنیستر|مادرشان]] را کشت. با آن که سرسی از دورنمای ازدواج سلطنتی اش با [[رابرت براتیون]] خشنود بود، به سرعت او را به عنوان احمق مستی که در شیفتگی خاطره اش از [[لیانا استارک]] (Lyanna Stark) مانده، در نظر گرفته و خوار شمرد.<br />
<br />
[[پرونده:Aniaem-cersei.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|سرسی اثر Anja Dalisa]]<br />
<br />
تنها کسانی را که می توان نام برد که سرسی واقعا به آن ها عشق می ورزد یکی برادر دوقلویش [[جیمی لنیستر|جیمی]] است که از نوجوانیشان رابطه ی زنای با محرم با هم داشته اند و دیگری فرزندانش (که همگی نام خانوادگی براتیون دارند اما پدر حقیقشان جیمی است.) هستند. با این وجود به نظر می رسد او جیمی و فرزندانش را بیشتر به عنوان قسمتی از خودش دوست دارد و نه چیز دیگر، و از این رو گاها بر آن ها می تازد. با این که به شدت از فرزندانش در برابر هر گونه آزاری از بیرون محافطت می کند، اما آن چه را راهنمایی صحیح و نظم استوار نامیده می شود در اختیار آن ها قرار نمی دهد و زمانی که او را ناامید کرده یا از او سرپیچی می کنند، ممکن است با واکنشی تند و توهین آمیز با آن ها برخورد کند.<br />
<br />
سرسی زنی کاملا زیبا، با ظاهر [[خاندان لنیستر|لنیستری]] کلاسیک است: موهای بلوند، چشمان درخشان سبز، پوست روشن و ظاهری تجملاتی و برازنده. برای دیدن تصاویر بیشتر '''[[:رده:تصاویر سرسی لنیستر|این جا]]''' را ببینید. با این وجود گذر زمان و زایمان هایش اثرش را روی او گذاشته است.<br />
در کتاب ضیافتی برای کلاغ ها او بر اثر نوشیدن زیاد الکل دچار اضافه وزن شده است. او مانند بسیاری از شخصیت های دیگر کتاب خواب هایی می بیند که به نظر پیشگویانه می رسد.<br />
<br />
==تاریخ==<br />
<br />
سرسی در واقع فرزند ارشد خانواده است، اگرچه برادر دوقلویش [[جیمی]] لحظاتی بعد به دنیا آمد و بر پاشنه ی او چنگ زد. این دو نه ساله بودند که برادرشان [[تیریون]] به دنیا آمد و با تولدش مادرشان را کشت. این اتفاق موجب دلسردی و افسردگی [[تایوین لنیستر|پدرشان]] شد. <br />
<br />
[[پرونده:Blood_and_prophecies_by_crisurdiales.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|سرسی، مگی و [[ملارا هتر اسپون|ملارا]]]]<br />
سرسی از کودکی در تسخیر پیشگویی [[مگی|مگی قورباغه]] (Maggy the Frog) بوده است، زن پیری که به داشتن توانایی های جادویی شهرت داشت. این زن به درستی پیشبینی می کند که او با پادشاه ازدواج می کند و این دو متقابلا به هم خیانت خواهند کرد. او مدعی می شود که سرسی مرگ تمام فرزندانش را خواهد دید، فرزندانی که همه پیش از مرگ شاه یا ملکه خواهند شد. و پس از آن که یک ملکه جوان تر و زیباتر همه چیز سرسی را از او می گیرد، والانکار (Valonqar،عبارتی به زبان [[والرین برین]] (High Valyrian) «برای برادر کوچک تر») جان او را خواهد گرفت. سرسی چنان از این پیشگویی وحشت زده می شود، که دوستش [[ملارا هتر اسپون]] (Melara Hetherspoon) را که موقع پیشگویی حاضر بوده می کشد.سرسی همواره تیریون را به عنوان مصداق والانکار می شناخت و نیز نهایتا به این نتیجه رسید که [[مارجری تایرل]] (Margaery Tyrell) آن ملکه ی جوان تر و زیباتر است.{{رف|ضبک|24}}<br />
<br />
زمانی که سرسی یک دختربچه بود پدرش به او قول داد که او را به ازدواج پرنس [[ریگار تارگرین]] (Rhaegar Targaryen) در می آورد و او روزی ملکه خواهد شد. سرسی از این خبر خوشحال شد و در اولین ملاقاتش با ریگار شیفته ی او شد. با این وجود [[ایریس تارگرین دوم|شاه ایریس]] (King Aerys) پیشنهاد تایوین را رد کرده و مدتی بعد ریگار را به ازدواج [[الیا مارتل]] (Elia Martell) در می آورد.}}<br />
<br />
سرسی و جیمی از کودکی با هم روابط جنسی را تجربه کردند. یک بار یکی از خدمتکاران آن ها را در حین این کار می بیند و به مادرشان گزارش می دهد. [[جوانا لنیستر|جوانا]] اتاق های آن ها را به دو نقطه ی دور از هم در قلعه منتقل می کند تا مانع از تکرار چنین رفتاری شود.{{رف|یش|21}} در دوازده سالگی پدرش که [[دست پادشاه|دست شاه]] (Hand of The King) وقت است، او را با خود به [[بارانداز پادشاه]] می برد. در سال های بعد [[تایوین لنیستر|تایوین]] هر پیشنهادی را که برای سرسی می رسد رد می کند، احتمالا به امید آن که او را به ازدواج یکی از شاهزاده های [[خاندان تارگرین|تارگرین]] درآورد. او دلتنگ جیمی می شود و وقتی تایوین تصمیم می گیرد جیمی را به ازدواج [[لایسا تالی]] (Lysa Tully) درآورد حسادت می کند. جیمی در پانزده سالگی و در طی یک لشکرکشی علیه [[انجمن برادری کینگزوود]] (Kingswood Brotherhood) [[شوالیه گری|شوالیه]] می شود. او در راه بازگشت به [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) از [[بارانداز پادشاه]] دیدن می کند تا خواهرش را ببیند. سرسی جیمی را اغوا کرده و او را قانع می کند که به [[گارد پادشاه]] (Kingsguard) بپیوندد، که او را ملزم می کند که در ادامه ی عمر ازدواج نکرده و در بارانداز پادشاه در نزدیکی سرسی باقی بماند. سرسی می دانست که لرد تایوین از این اتفاق ناخشنود خواهد شد اما از ترس خشم [[ایریس تارگرین دوم|شاه ایریس]] جرات ابراز علنی آن را ندارد.{{رف|یش|11}}<br />
<br />
[[پرونده:Cersei_Lannister_TheMico.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|سرسی اثر theMico]]<br />
<br />
سرسی در طول یک ماه بعد ترتیبات پشت پرده این کار را انجام می داد، اما با وجود آن که طرح او برای پیوستن جیمی به [[گارد پادشاه]] موفقیت آمیز بود، نقشه اش بر باد می رود. تنش ها در رابطه ی بین پدرش و شاه بالا می گیرد و لرد تایوین انتصاب جیمی در گارد پادشاه را به منزله ی دزدیدن وارثش از او برداشت کرده، توهین قلمداد می کند. او به یک بهانه ی کوچک از مقامش به عنوان دست استعفا می دهد و به همراه سرسی به [[کسترلی راک]] بر می گردد و دوقلو ها را دوباره از هم جدا می کند.{{رف|یش|11}}<br />
<br />
کمی بعد از پایان [[قیام رابرت]] سرسی با رابرت براتیون ازدواج می کند تا پیوند [[خاندان براتیون|خاندان سلطنتی]] را با [[خاندان لنیستر]] برقرار کند. سرسی در ابتدا شیفته ی جمعیت شادمان حاضر در مراسم ازدواج می شود. اما شیفتگی اش زمانی که رابرت در اولین شبشان با هم نام «[[لیانا استارک|لیانا]]» را در گوشش زمزمه می کند به پایان می رسد. این ازدواج به سرعت رو به زوال می رود و سرسی زناکاری هایش با جیمی را دوباره از سر می گیرد. او از جیمی سه فرزند به دنیا می آورد، ([[جافری براتیون|جافری]]، [[میرسلا براتیون|میرسلا]] و [[تامن براتیون|تامن]]) و موفق می شود هر سه را به عنوان فرزندان قانونی رابرت جا بزند. سرسی که از رابرت متنفر شده است، نهایت تلاش خود را می کند که از او باردار نشود، او بعد ها نزد [[ادارد استارک]] (Eddard Stark) اعتراف می کند که جنینی را که در ابتدای ازدواجشان از رابرت آبستن شده بود، [[چای ماه|کشته]] است.{{رف|بتت|45}}<br />
<br />
حقیقت حرام زادگی فرزندان سرسی رازی سربسته می ماند تا آن که [[استنیس براتیون]] (Stannis Baratheon)، که می دانست فرزندان حرام زاده ی برادرش سیاه مو و چشم آبی هستند شک کرد که چرا فرزندان سلطنتی فاقد تشابهی به پدر اسمیشان هستند. او شکش را در نزد [[جان ارن]] (Jon Arryn) [[دست پادشاه|دست وقت]] مطرح کرد و این دو با هم موضوع را پی گیری کردند. جان قبل از آن که بتواند اقدامی کند [[اشک لیس|مسموم]] شد و استنیس از بارانداز پادشاه گریخت. با این وجود کشفیاتشان سر نخ هایی برای دیگران بر جا گذاشت.<br />
<br />
==اتفاقات اخیر==<br />
<br />
===بازی تاج و تخت===<br />
<br />
[[پرونده:Lannister twins by arkoniel.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|دوقلو های لنیستر اثر arkoniel]]<br />
<br />
بعد از مرگ [[جان ارن]]، سرسی شوهرش [[رابرت براتیون]] را در سفر به [[وینترفل]] (Winterfell) همراهی کند. زمانی که رابرت و بیشتر حاضرین در قلعه به شکار می روند، سرسی و برادرش [[جیمی لنیستر|جیمی]] در قلعه می مانند. [[برن استارک]] (Bran Stark) این دو را در حین زناکاری می بیند، و در حالی که سرسی اصرار دارد که آن ها باید کاری انجام دهند تا پسربچه آن چه را دیده نزد کسی تعریف نکند، جیمی فورا برن را از برج پایین می اندازد.{{رف|بتت|8}} سرسی جیمی را برای اقدام بی فکرانه اش سرزنش می کند، او معتقد است در حالی که آن ها می توانستند با ترساندن برن را وادار به سکوت کنند اقدام به قتل او احمقانه بوده است.<br />
<br />
هنگامی که کاروان سلطنتی به [[بارانداز پادشاه]] برمی گردد [[جافری براتیون|پرنس جافری]] به یک پسر قصاب به نام [[مایکاه]] (Mycah) حمله می کند، این اقدام [[آریا استارک]] (Arya Stark) و [[نایمریا (دایرولف)|دایرولفش]] (Direwolf) را برمی انگیزاند تا با او مقابله کرده، او را خلع سلاح کنند. جافری نزد والدینش ادعا می کند که آریا و گرگش بدون دلیل به او حمله کرده اند. {{اسپویلر|سرسی جانب او را می گیرد و طبق مجازات باستانی حمله به یک شاهزاده از خانواده ی سلطنتی خواستار قطع یک دست دختربچه می شود. وقتی رابرت امتناع می کند او از برادرش جیمی می خواهد که آریا را برایش بکشد یا قطع دست کند، و از رابطه ی جنسی به عنوان رشوه استفاده می کند. جیمی مخفیانه به دنبال دختربچه می گردد تا خواسته ی خواهرش را انجام دهد ولی نگهبانان [[خاندان استارک|استارک]] زودتر آریا را می یابند.}}<br />
رابرت خواسته ی سرسی برای تنبیه شدید بچه را نمی پذیرد، اما سرسی موفق می شود او را قانع کند تا به عنوان تاوان دستور قتل [[لیدی (دایرولف)|دایرولف دیگر]] را بدهد.{{رف|بتت|16}}{{رف|ضبک|30}}<br />
<br />
رابرت که [[ادارد استارک]] (Eddard Stark) را به عنوان جانشین [[جان ارن]] [[دست پادشاه]] کرده است، دستور برگزاری یک [[تورنومنت دست|تورنومنت بزرگ]] را به افتخار دست جدید می دهد. سرسی رابرت را از شرکت در مبارزه ی تن به تن منع می کند، که موجب مشاجره ای بین شاه و ملکه می شود. رابرت بر تصمیمش برای شرکت در مبارزه مصر است، ولی [[باریستان سلمی|سر باریستان]] (Ser Baristan) و [[ادارد استارک]] موفق می شوند او را از این تصمیم بازدارند. کمی بعد [[واریس]] (Varys) ادعا می کند که سرسی می دانسته منع کردن رابرت برای شرکت در مبارزات تن به تن موثرترین راه برای قانع کردن او برای شرکت در مبارزه بوده است، و طرح هایی چیده شده تا او "به طور اتفاقی" در حین مبارزه کشته شود. او همچنین مدعی می شود که سر [[هیو]] (Hugh) از [[دره]] (Vale)، که روز قبل به دست سر [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane) کشته شده، می توانسته کسی باشد که جان ارن را طبق دستور لنیستر ها کشته است، بنابراین آن ها ترتیب مرگش را داده اند تا از سکوت دائمی او مطمئن شوند.{{رف|بتت|30}}<br />
<br />
وقتی [[کتلین استارک]] (Catelyn Stark) [[تیریون]] را اسیر می گیرد، سرسی با رابرت مشاجره می کند و به خاطر آن که رابرت توهینی را که به خانواده ی همسرش شده تلافی نمی کند، به مردانگی او توهین می کند. شاه در پاسخ به توهین او را می زند، سرسی می گوید جراحت را به عنوان "نشانی از افتخار" در بر می کند. ادارد استارک که در آن جا حاضر است، اقدام دوستش را تایید نمی کند. رابرت نیز اذعان می کند کارش شاهانه نبوده است، ولی سرسی برای تحریک کردنش سرزنش می کند. ادارد که دست شاه باقی مانده است، در مورد مرگ [[جان ارن]] تحقیق می کند و حقیقت را در مورد والدین فرزندان سلطنتی کشف می کند. او با سرسی روبه رو می شود، و سرسی تایید می کند اتهام ادارد صحیح است. سرسی به او قول می دهد که اگر با او متحد شود و رازش را حفظ کند به او پاداش دهد، اما ادارد نمی پذیرد. ادارد که نمی خواهد به بچه ها آسیبی برسد،به او هشدار می دهد که حقیقت را به رابرت خواهد گفت و از او می خواهد با فرزندانش فرار کند.{{رف|بتت|45}}<br />
<br />
[[پرونده:Paper_shield.jpg|بندانگشتی|چپ|350px|سرسی در حال پاره کردن وصیت نامه ی [[رابرت براتیون|رابرت]]]]<br />
<br />
اما سرسی در عوض از زمانش برای ترتیب دادن یک "تصادف" برای رابرت در حین شکار استفاده می کند. او برای ملازم رابرت، [[لنسل لنیستر|لنسل]] (Lancel) که یکی از عشاق سرسی نیز هست، شراب قوی تهیه می کند و به او می گوید که این انگور مورد علاقه ی رابرت است. لنسل در حین شکار از این شراب به رابرت می دهد، و از آن جا که شراب قوی تر از انتظار رابرت است، او به شدت مست می شود و زخمی کاری از یک گراز بر می دارد. رابرت در بستر مرگ ادارد را تا زمانی که وارث سیزده ساله اش، جافری به سن قانونی برسد نایب السلطنه می نامد. اما صبح روز بعد از مرگ سرسی قدرت را به دست می گیرد و لرد ادارد را خائنی می نامد که علیه جافری توطئه کرده است. او ادارد را زندانی می کند و به نام ملکه نایب السلطنه در راس [[شورای کوچک]] (small council) جافری قرار می گیرد.{{رف|بتت|49}}<br />
<br />
سرسی قصد دارد ادارد را مجبور کند که به خیانت اعتراف کند و به جای مرگ اجازه ی پوشیدن [[نگهبانان شب|لباس سیاه]] بیابد، تا بدون آن که ضدیت [[شمال]] (The North) را برانگیزاند او را از عرصه ی سیاست حذف کند. او ترتیب یک اعتراف عمومی را در پله های [[سپت اعظم بیلور]] (Great Sept of Baelor) می دهد، و [[سپتون اعظم]] (High Septon) را قانع می کند که به او پیشنهاد بخشودگی داده شده و زمین مقدس با خون آلوده نخواهد شد. اما سرسی خیره سری و حس بی رحمی جافری را دست کم گرفته بود. جافری احمقانه توصیه ی او را نادیده گرفته و دستور اعدام فوری لرد استارک را می دهد. [[جینوس اسلینت]] (Janos Slynt) و [[ایلین پین]] (Ilyn Payne) قبل از آن که سرسی بتواند مداخله کند دستور شاه را انجام می دهند. با این اقدام علاوه بر آن که به [[مذهب هفت|مذهب]] بی احترامی می شود، صلح بین [[خاندان استارک|استارک]] و [[خاندان لنیستر|لنیستر]] ناممکن می شود.{{رف|بتت|65}}<br />
<br />
===نزاع شاهان===<br />
<br />
[[پرونده:MagaliVilleneuve_CLannister.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|ملکه سرسی اثر MagaliVilleneuve]]<br />
<br />
[[تایوین لنیستر|تایوین]] برای آن که بر حماقت های [[جافری براتیون|شاه جافری]] و سرسی پایان دهد تا زمانی که خود بتواند عهده دار وظایف دست پادشاه شود، [[تیریون]] را در این جایگاه منسوب می کند. زمانی که تیریون با نامه ای از جانب پدرشان به [[بارانداز پادشاه]] می رسد، که در آن تیریون به عنوان دست نام گذاری شده است، سرسی به تیریون می گوید که او را به سیاهچال خواهد انداخت. اما تیریون ادعا می کند که می تواند جیمی را آزاد کند و خود را نجات می دهد.{{رف|نش|3}} تیریون در مقام دست تلاش می کند کنترل امور را از دست سرسی در آورد و در نهایت او را مسموم می کند تا او را چند روزی از سر راه کنار بزند. او بسیاری از اقدامات سرسی را خنثی می کند، از جمله آن که ردا طلایی های را که مامور کشتن حرام زادگان رابرت بودند از ادامه ی کارشان باز می دارد.<br />
<br />
در غیاب جیمی، سرسی سایر عشاقش را در بسترش می پذیرد.{{رف|نش|29}} بعد از آن که تیریون [[وایلار]] (Vylarr) و سایر نگهبان شخصی اش را از او می گیرد، سرسی تلاش می کند سه مزدور به نام های [[اسموند کتل بلک|اسموند]] (Osmund) [[اسنی کتل بلک|اسنی]] (Osney) و [[اسفرید کتل بلک]] (Osfryd Kettleblack) را جانشین آن ها کند، اما تیریون از این تصمیم آگاه شده و وفاداری آن ها را می خرد.{{رف|نش|41}}{{اسپویلر|این سه در حقیقت به [[پتایر بیلیش]] (Petyr Baelish) وفادارند ولی نه سرسی و نه تیریون هیچ کدام از این موضوع اطلاعی ندارند.}}<br />
<br />
تیریون [[میرسلا براتیون|پرنسس میرسلا]] را به [[سان اسپیر]] (Sunspear) می فرستد تا وفاداری [[خاندان مارتل|مارتل ها]] (Martell) را به دست آورد. ضمن آن که روش هوشمندانه اش باعث می شود تا جاسوس سرسی، استاد اعظم [[پایسل]] (Pycell) افشا و گرفتار شود. بعد از سفر میرسلا، سرسی جزء گروهی است که در [[بلوای بارانداز پادشاه]] (Riot of King's Landing) گرفتار می شود. عامل بلوا جمله ی بی فکرانه ای است که سرسی در مورد یک بچه ی مرده به جافری می گوید.{{اسپویلر|جیمی بعد ها شک می کند که واریس (Varys) اطلاعاتی از وقوع این بلوا داشته است، زیرا واریس جز گروه همراه نبوده است.}}<br />
<br />
زمانی که شاه [[استنیس براتیون]] به [[بارانداز پادشاه]] نزدیک می شود، سرسی تصمیم می گیرد که پسرش [[تامن براتیون|تامن]] را از شهر خارج کند تا در صورت سقوط شهر در امان باشد،اما مردان تیریون راه را بر همراهان تامن می بندند و تامن را اسیر می کنند. سرسی که از اقدامات تیریون عصبانی شده است، دستور می دهد که [[آلایایا]] (Alayaya)، فاحشه ای را که او فکر می کند با تیرون می خوابد، بازداشت کنند و کتک بزنند، و او را به عنوان در ازای بازگشت تامن گروگان می گیرد. او همچنین سر [[بارس بلونت]] (Boros Blount) را به خاطر عدم مقابله با مردان تیریون از گارد پادشاه اخراج می کند. اگر چه کنار زدن بلونت ترسو از گارد پادشاه معدود اقدامات درست سرسی بود، او ا[[سموند کتل بلک]]، مردی همان قدر تو خالی را جانشین سر بارس می کند.{{رف|نش|54}}<br />
<br />
زمانی که [[نبرد بلک واتر]] (Battle of Black Water) شروع می شود، سرسی میزبان تمامی زنان نجیب زاده در [[قلعه ی سرخ]] (Red Keep) می شود با این ادعا که ذهنشان را از نبرد منحرف کند و به آن ها قوت قلب دهد، اما او [[ایلین پین]] جلاد را در نزدیکی خود نگه می دارد تا در صورت فتح شهر تمام آن ها را بکشد و مانع اسیر شدنشان شود. زمانی که [[دروازه ی لجن]] (Mud Gate) مورد حمله قرار گرفته است، او جافری را به قصر باز می گرداند.{{رف|نش|60}} فرار پادشاه به قصر باعث تضعیف روحیه ی سربازان و بروز شورش بین آن ها می شود و تقریبا باعث از دست رفتن شهر می شود. این امر موجب خشم [[لنسل لنیستر]] می شود که احساس می کند اگر سرسی شاه را باز نمی گرداند، آن ها می توانستند دروازه را نگه دارند.{{رف|نش|62}} اگر تایوین لنیستر و [[میس تایرل]] (Mace Tyrell) به موقع نمی رسیدند و به عقب سپاه استنیس حمله نمی کردند، لنیستر ها نبرد را می باختند.{{رف|نش|65}} با توجه به زخمی شدن تیریون، سرسی می تواند به پدرش دروغ بگوید و خشم او را نسبت به تیریون برانگیزاند، که باعث می شود موقع پایان دوره ی نقاهت تیریون تمام اختیاراتش از او باز ستانده شود.<br />
<br />
===یورش شمشیر ها===<br />
[[پرونده:Cersei lannister by daenerys mod-d4dn5lm.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|سرسی لنیستر-اثر Elia Fernandez]]<br />
تایوین سرسی را تحت کنترل خود می گیرد و کمی بعد به صراحت اعلام می کند که مخالف حضورش در [[شورای کوچک|شورا]] بوده و خواهان ترتیب دادن ازدواج مجددی برای او با یکی از بین [[ویلاس تایرل]] (Willas Tyrell) [[بالون گریجوی]] (Balon Greyjoy،که همسرش سنی بالا و وضعیت جسمانی بدی دارد) و یا [[ابراین مارتل]] (Oberyn Martell) است. بعد از آن که جافری با رفتار خارج از نزاکتش به تایوین بی احترامی می کند، تایوین خشمگین می شود و منشا تمایلات بدخویانه ی او را جویا می شود. سرسی تلاش می کند تقصیر را گردن رابرت بیندازد، اما بر همه ی کسانی که در آن اتاق حضور دارند از جمله [[کوان لنیستر|سر کوان]] (Ser Kevan) آشکار است که سرسی نیز چنین خلق و خویی دارد.{{رف|یش|19}}<br />
<br />
جافری در شب ازدواجش کشته می شود و سرسی برادرش [[تیریون لنیستر]] و همسر او [[سانسا استارک]] (Sansa Stark) را متهم می کند، و به اشتباه آن ها را عامل قتل می پندارد.{{رف|یش|60}} تیریون اسیر می شود و سانسا از بارانداز پادشاه می گریزد. سرسی سر [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane) را قهرمان خودش می نامد تا در صورت برگزاری مجاکمه با مبارزه از جانب او بجنگد.{{رف|یش|66}} این اقدام موجب می شود که [[ابراین مارتل]] که خواهرش سال ها پیش به دست سر گرگور کشته شده بود قهرمان تیریون شود. ابراین در نبرد کشته می شود و سر گرگور زخمی کشنده بر می دارد.{{رف|یش|70}}<br />
<br />
===ضیافتی برای کلاغ ها===<br />
<br />
زمانی که پدرش، [[تایوین لنیستر|تایوین]] کشته می شود، آخرین مانع سرسی برای تصاحب قدرت از بین می رود. سرسی جایگاهش را به عنوان [[نایب السلطنه]] (Regent) پسرش باز پس می گیرد. [[تامن براتیون|تامن]]، شاه هشت ساله کاملا مطیع سرسی است. او همچنین به عنوان مسن ترین فرزند تایوین بانوی [[کسترلی راک]] نام گذاشته می شود. سرسی که اکنون تمام قدرت را در اختیار و به هیچ قیدی محدود نیست، احساس می کند که فرصت دارد ثابت کند که حتی از پدرش نیز حاکم بهتری است. او حکومتش را با قرار دادن هواداران و مامورانش در شورای کوچک تامن شروع می کند. او ترتیباتی را که پیش از آن تایوین برقرار کرده بود از بین می برد و توصیه های تند ولی صحیح عمویش [[کوان لنیستر|سر کوان]] را نادیده می گیرد. او دچار کم خوابی می شود و در معدود زمان استراحتش نیز کابوس هایی می بیند از [[تیریون لنیستر|ایمپ]] و تخت آهنین که او را از پا در می آورد.{{رف|ضبک|3}}<br />
<br />
سرسی مشکوک می شود که متحدان قدرتمندش [[خاندان تایرل|تایرل ها]] (Tyrell) که اکنون با ازدواج تامن و [[مارجری تایرل|مارجری]] خویشاوند شده اند، تلاش دارند که کنترل مملکت رو بر عهده بگیرند. این شک از سکه ای متعلق به ریچ شروع می شود، که [[کیبورن]] (Qyburn) در سلولی که تیریون قبل از فرارش در آن اسیر بوده است یافته است.{{رف|ضبک|7}}<br />
<br />
از آن جا که تایرل ها نقشی در فراری دادن تیریون نداشته اند، به نظر می رسد کسی که سکه را در سلول قرار داده [[واریس]] باشد، که به دنبال بر هم زدن اتحاد تایرل ها و لنیستر هاست. در این صورت این نقشه به بار می نشیند، زیرا سرسی طرح دسیسه هایی را می چیند که تمام تایرل های [[بارانداز پادشاه]] را از مقام های دارای قدرت و نفوذ خلع کند، از جمله همسر پسرش، [[مارجری تایرل|مارجری]] و سر [[لوراس تایرل|لوراس]] (Loras)، شوالیه ی [[گارد پادشاه]].{{رف|ضبک|24}} سرسی با [[تاینا مری ودر]] (Taena Merryweather) دوست می شود. تاینا به سرسی خبر می دهد که خدمتکارش [[سنل]] (Senelle) جاسوس مارجری است. این باعث می شود که سرسی سنل را به [[کیبورن]] بدهد تا در آزمایشات مرموزش از او استفاده کند. تاینا محرم اسرار و شریک رختخواب سرسی می شود.<br />
<br />
پارانویای سرسی گریبانگیر [[جیمی]] که او را در توطئه های سیاسی اش همراهی نمی کند، نیز می شود.{{رف|ضبک|8}} سرسی حاضر به پرداخت قروض تخت سلطنتی به ارگان های قدرتمندی از جمله [[بانک آهنین براووس]] (Iron Bank of Bravoos) و [[مذهب هفت]] نمی شود.{{رف|ضبک|17}} این امر موجب می شود تا مذهب از تدهین شاه تامن خودداری کند و بانک آهنین تمام وام های خود در وستروس را باز خواند و از دادن وام های جدید سر باز زند. این امر موجب هرج و مرج اقتصادی در تمام وستروس می شود.{{رف|ضبک|28}} سرسی در عوض با این پول ناوگان جدیدی از کشتی های جنگی می سازد و فرماندهی آن را به [[آوران واترز]] (Aurane Waters)، حرام زاده ی [[دریفت مارک]] (Driftmark) که دریانورد مزدور با توانایی و وفاداری غیر قابل اطمینان است می دهد.{{رف|ضبک|17}}<br />
<br />
یکی دیگر از اقدامات بد خویانه ی سرسی ماموریتی است که به سر [[بالون سوان]] (Balon Swann) از [[گارد پادشاه]] می دهد. سر بالون به سوی دورن حرکت می کند تا سر [[گرگور کلگان]] را به مارتل ها تحویل دهد.{{رف|ضبک|17}} او نامه ای را حمل می کند که از [[دوران مارتل|پرنس دوران]] (Prince Doran) می خواهد که به دخترش [[میرسلا براتیون|میرسلا]] اجازه ی بازگشت به بارانداز پادشاه را برای یک دیدار کوتاه بدهد. او همچنین از پرنس دوران می خواهد جایگاهی را در شواری کوچک که با مرگ ا[[برایان مارتل|پرنس ابرایان]] خالی مانده بردارد. قسمت مخفی ماموریت سر بالون که جاسوسان پرنس دوران در پایتخت او را از آن باخبر می کنند، این است که از [[تریستان مارتل|پرنس تریستان]] (Prince Trystane) دعوت کنند که به همراه نامزدش به پایتخت بیاید، سپس جایی در دل [[جنگل شاهی]] (Kingswood) حمله ای را ترتیب دهند و او را بکشند و مسوولیت قتل را نیز گردن تیریون بیندازند.{{رف|ضبک|38}}<br />
<br />
سرسی برای آن که قروض سلطنتی را کم کند، تدهین مذهب را به دست آورد و حمایت بیشتری را در برابر دشمنانش به دست آورد، به [[سپتون اعظم]] جدید (که [[گنجشک اعظم]] (High Sparrow) نامیده می شود) اجازه می دهد که جنگجویان مذهب را دوباره بسازد، بدون توجه به [[قیام جنگجویان مذهب|مشکلاتی]] که برای حکام پیشین به وجود آورده اند.{{رف|ضبک|28}}<br />
<br />
سرسی همچنین [[استاد]] بد نام سابق [[کیبورن]] را تحت خدمت خود در می آورد. از او به عنوان شکنجه گر خود استفاده می کند و به او اجازه می دهد که آزمایشاتی غیر انسانی روی نمونه های انسانی انجام دهد.{{رف|ضبک|7}} او سعی می کند [[فالیس استوک ورث]] (Falyse Stokeworth) و [[بالمن بیرچ|شوهرش]] را بر انگیزاند تا دوست تیریون، [[بران]] (Bronn) را که برای جدا کردنش از تیریون، او را شوالیه کرده اند و به ازدواج [[لولیس استوک ورث]] (Lolys Stokeworth) در آورده اند، به قتل برسانند. این نقشه زمانی که شوهر فالیس ابلهانه بران را به مبارزه ی تن به تن دعوت می کند بر باد می رود. فالیس به [[بارانداز پادشاه]] فرار می کند تا خبر دهد که بران شوهرش را در دوئل به قتل رسانده است. با این وجود بران از [[بالمن بیرچ|بالمن]] (Balman) رخمی اعتراف می گیرد که ملکه سرسی پشت این اقدام بوده است. سرسی فالیس را به نزد کیبورن می فرستد تا خبر دسیسه اش درز پیدا نکند. استراس بسیار ناشی از فشار حکومت موجب می شود سرسی به افراط در نوشیدن روی آورد (کاری که به خاطرش شوهر سابقش [[رابرت براتیون|رابرت]] را تحقیر می کرد) و از این رو وزن اضافه می کند. اما او به جایی آن که به این مساله پی ببرد زنان رختشو را به خاطر آب رفتن لباسش مقصر می شمرد.<br />
<br />
سرسی نقشه ای را طرح می کند تا مچ [[مارجری تایرل]] را موقع زنا و خیانت بگیرد، و بعد از آن که [[اسنی کتل بلک]] را اغوا می کند، از او می خواهد که به نزد سپتون اعظم جدید رفته و به دروغ اعتراف کند که با مارجری و دو نفر از سه دختر عمویش مقاربت داشته است. سپتون اعظم با دریافت این اطلاعات، دست به کار شده و مارجری را در هنگام دیدار از سپت دستگیر می کند. سرسی وانمود می کند که از این اتفاق ناراحت شده و از سپت بیلور دیدن می کند تا به عموم ثابت کند که او خواهان آزادی مارجری است، در حالی که در حقیقت او هر کاری را که در توانش است برای گناهکار شناخته شدن مارجری انجام می دهد.<br />
<br />
با این وجود تمام نقشه های سرسی زمانی که [[گنجشک اعظم]] او را به خاطر چندین جرم، از جمله قتل سپتون اعظم قبلی دستگیر می کند نقش بر آب می شود. سپتون اعظم که به حقیقت اعتراف [[اسنی کتل بلک]] مشکوک است او را شکنجه می کند، و زمانی که سرسی از سلول اسنی دیدار می کند، اسنی حقیقت را فاش می کند.<br />
<br />
وزرای سرسی دولت را اداره می کنند، در حال که خود او منتظر برگزاری محاکمه در [[سپت بزرگ بیلور]] است. آن ها از عمویش سر [[کوان لنیستر]] میخواهند که جای او را به عنوان [[نایب السلطنه]] بگیرد، و [[ارباب کشتی ها|لرد دریاسلارش]] [[آوران واترز]] به همراه ناوگان گرانبهای جدید می گریزد. سرسی که به گناهانی بزرگ متهم است، تنها امیدش به قهرمان [[گارد پادشاه]] است که در محاکمه در جانب او بجنگد. او درخواستی احساسی به جیمی می فرستد، که جیمی می سوزاند و پاسخ نمی دهد.{{رف|ضبک|43}}<br />
<br />
===رقصی با اژدهایان===<br />
<br />
{{اسپویلر|<br />
[[پرونده:MarcSimonetti Atonement.jpg|بندانگشتی|چپ|350px|پیادهروی پشیمانی [[سرسی لنیستر]] از [[سپت بیلور اعظم]] تا [[قبعه سرخ]]-اثر Marc Simonetti]]<br />
سرسی کماکان زندانی مذهب باقی می ماند. او برای آن که به ملاقاتی ها دسترسی داشته باشد، تصمیم می گیرد نزد سپتون اعظم به رابطه با پسر عمویش [[لنسل لنیستر]] و هر سه برادر[[ خاندان کتل بلک|کتل بلک]] اعتراف کند، زیرا می داند چنین گناهانی برایش به قیمت دادن سرش تمام نمی شود.<br />
<br />
او فرمانش به اسنی کتل بلک برای کشتن سپتون اعظم قبلی، یا هر گونه همکاری در مرگ شاه [[رابرت براتیون|رابرت]] را تکذیب می کند. سپتون اعظم حاضر می شود به او یک ملاقاتی در هر روز بدهد. سپس سرسی خبر جراحت [[میرسلا براتیون|میرسلا]] و مرگ [[آریس اکهارت]] (Arys Oakheart) را می شنود، که باعث می شود یک جای خالی در گارد پادشاه ایجاد شود. سرسی به [[کیبورن|لرد کیبورن]] خبر می دهد که زمان موعود فرا رسیده است.{{رف|ربا|54}}<br />
<br />
قبل از محاکمه مذهب از سرسی می خواهد که پیاده روی پشیمانی را از سپت بیلور تا قلعه ی سرخ انجام دهد. تمام موهای سرسی در تمام بدنش را می تراشند و او را برهنه می کنند. پیش از پیاده روی، در سپت بزرگ بیلور او خبردار می شود که هیچ لنیستری برای حمایت از او حضور ندارد و این مراسم تنها برای اوست. سرسی با گفتن این جمله به خود قوت قلب می داد،<br />
<br />
{{نقل قول|تامن منتظر منه. شاه کوچولوی من. من می تونم این کار رو بکنم. باید این کا رو بکنم.{{رف|ربا|65}}}}<br />
<br />
اسکورتی شامل [[فرزندان جنگجو]] (Warior's Sons)، [[پیروان فقیر]] (Poor Fellows) و چند سپتا از او در برابر ازدحام جمعیتی که به او خیره شده بودند و او را ریشخند می کردند، محافظت می کردند. سرسی در طول پیاده روی سعی کرد غرورش را حفظ کند. او پیش خود می اندیشید،<br />
<br />
{{نقل قول|[[کوان لنیستر|او]] این رو می خواد. او و گنجشک اعظم. و شکی ندارم که [[مارجری تایرل|رز کوچولو]]. من گناه کردم و باید تاوان بدهم. باید ننگم را جلوی تمام گداهای شهر رژه بدهم. اون ها فکر می کنند که این کار غرورم رو می شکنه، این کار باعث پایان من می شه، ولی اون ها اشتباه می کنند.{{رف|ربا|65}}}}<br />
<br />
سرسی درست قبل از پایان مراسم و ورود به قلعه در هم شکسته شده و به گریه می افتد. در هنگام ورودش، [[جاکلین سویفت]] (Jocelyn Swift) تنش را می پوشاند. سپس یک شوالیه هشت پایی که از سر تا پاشنه در زره زخیم و لعابدار سفید پوشیده شده بود و یک خود بزرگ سرش را می پوشاند، سرسی را به داخل قلعه می برد. سپس کیبورن حاضر شده و جدید ترین عضو [[گارد پادشاه]]، سر [[رابرت استرانگ]] (Robert Strong) را به سرسی معرفی می کند.{{رف|ربا|65}}<br />
<br />
سرسی در شب مرگ عمویش، [[کوان لنیستر|سر کوان]] با او شام می خورد. او می خواهد که لیدی [[تاینا مری ودر]] زمانی که بی گناهیش ثابت شد، دوباره او را همراهی کند. در حالی که سر کوان خبری از جیمی ندارد، سرسی مطمئن است که او زنده است. او اعتقاد دارد که اگر جیمی بمیرد، او خواهد دانست.{{رف|ربا|موخره}}}}<br />
<br />
==نقل قول های سرسی==<br />
<br />
{{نقل قول|زمانی که تو بازی تاج و تخت را بازی می کنی، یا می بری یا می میری، هیچ حد وسطی وجود ندارد.{{رف|بتت|45}}|سرسی به [[ادارد استارک]]}}<br />
<br />
<br />
{{نقل قول|من صبر کردم، و او هم می تواند صبر کند، من نصف عمرم را صبر کردم. او نقش یک دختر وظیفه شناس، یک عروس کم رو، یک همسر راضی را بازی کرده بود. او دستمالی های مستانه ی [[رابرت براتیون|رابرت]]، حسادت های جیمی، تمسخر [[رنلی براتیون|رنلی]]، [[واریس]] و خنده هایش و دندان ساییدن های پایان ناپذیر [[استنیس]] را تحمل کرده بود. او با [[جان ارن]]، [[ادارد استارک]] و [[تیریون|برادر کوتوله ی]] خائن، وحشی و قاتلش مقابله کرده بود، در حالی که به خودش قول می داد نوبت او هم خواهد رسید. اگر [[مارجری تایرل]] فکر می کند می تواند در ساعت خورشیدم، سرم را شیره بمالد، سخت در اشتباه است.{{رف|ضبک|24}}|اندیشه های سرسی در مورد حکومت به عنوان نایب السلطنه تا رسیدن [[تامن براتیون|تامن]] به سن قانونی}}<br />
<br />
{{اسپویلر|{{نقل قول|من یک ماده شیرم، در برابرشان فروتنی نخواهم کرد.{{رف|ربا|65}}|سرسی، پیش از آن که او را در سپت بزرگ بیلور برهنه و لخت کنند.}}}}<br />
<br />
==نقل قول ها راجع به سرسی==<br />
<br />
{{نقل قول|و سرسی... من جان ارن رو دارم که بابتش ازش ممنون باشم. من نمی خواستم بعد از مرگ [[لیانا استارک|لیانا]] ازدواج کنم، اما جان گفت مملکت نیاز به یک وارث دارد. سرسی لنیستر یک همتای خوب خواهد بود. اگر ویسریس تارگرین بخواهد تخت پدرش را پس بگیرد، او لرد تایوین را به من وصل خواهد کرد. من اون مرد پیر را دوست داشتم، قسم می خورم، اما الان فکر می کنم که او دلقک بهتری از [[مون بوی]] (Moon Boy) بود. اوه، سرسی قیافه ای دوست داشتنی دارد، درسته، اما سرده... اون طوری که او از ک... حفاظت می کند، فکر می کنی که کل طلای [[کسترلی راک]] را بین پاهاش قایم کرده است.{{رف|بتت|30}}|[[رابرت براتیون]]}}<br />
<br />
{{اسپویلر|{{نقل قول|سرسی به مهربانی [[میگور تارگرین اول|شاه میگوره]] (King Maegor)، به از خود گذشتگی [[ایگان تارگرین پنجم|ایگان نالایق]] (Aegon the Unworthy)، به خردمندی [[ایریس تارگرین دوم|ایریس دیوانه]] (Mad Aerys). او هیچ وقت یک توهین را فراموش نمی کند، واقعی یا توهمی. او احتیاط را بزدلی و اختلاف نظر را مبارزه طلبی تصور می کند. و او حریص است. حریص برای عشق، برای افتخار و برای عشق.{{رف|ربا|22}}|تیریون در مورد خواهرش به [[گریف جوان]]}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|خواهرشان ممکن بود خود را لرد [[تایوین]] با پستان تصور کند، اما او اشتباه می کرد. پدرشان به سرسختی و بی رحمی یک کوه یخ بود، در حالی که سرسی تماما آتش وحشی بود، خصوصا زمانی که مورد مخالفت قرار گیرد... او کمبود عقل ندارد ولی او هیچ قوه ی قضاوتی و هیچ صبری ندارد.{{رف|ضبک|16}}|جیمی لنیستر در مورد توان رهبری خواهرش}}<br />
<br />
{{نقل قول|هر مردی در ابتدا یک طعمه است، و همین طور هر دوشیزهای. حتی کسانی که خودشون را بازیگر می دونند. سرسی، برای مثال فکر می کنه که زیرکه، ولی در حقیقت او کاملا قابل پیش بینی است. قدرتش به زیباییش، خاندانش و ثروت آن بستگی دارد. تنها اولی در حقیقت متعلق به خودشه، و اون هم به زودی ترکش می کند. اون وقت دلم برایش می سوزد. او قدرت رو می خواد، ولی ایده ای ندارد که زمانی که آن را تصاحب کرد، با آن چه کار خواهد کرد.{{رف|یش|68}}|[[لیتل فینگر]] در مورد سرسی بازی تاج و تخت}}<br />
<br />
{{نقل قول|سرسی یک فاحشه ی دروغگو است. [[لنسل لنیستر|لنسل]] و [[اسموند کتل بلک]] و احتمالا [[مون بوی]] او را ک... تا جایی که من می دونم.{{رف|ضبک|8}}|تیریون به جیمی}}<br />
<br />
{{اسپویلر|{{نقل قول|این سر من یک مقام لردی می ارزد... در وستروس، نصف یک دنیا آن ورتر. زمانی که تو اونجا برسی، فقط استخوان و کرم ها باقی موندند. خواهر عزیزم تکذیب می کند که سر مال من است و سرت را موقع گرفتن جایزه ات کلاه می گذارد. می دونی که ملکه ها چطورند. ک... های بی وفا، اکثر اون ها و سرسی بدترینشون.{{رف|ربا|57}}|گوینده}}}}<br />
<br />
==خانواده==<br />
{{شجره نامه لنیستر}}<br />
<br />
==منابع==<br />
{{منابع|2}}<br />
<br />
{{الگو:شخصیت های اصلی}}<br />
{{الگو:همسران پادشاهان وستروس}}<br />
<br />
[[رده:خاندان لنیستر]] [[رده:زنان اشرافی]] [[رده:شخصیت های سرزمین های غربی]] [[رده:اعضای شورای کوچک]] [[رده:شخصیت های اصلی]]<br />
[[en:Cersei Lannister]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%DA%AF%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%B1_%DA%A9%D9%84%DA%AF%D8%A7%D9%86&diff=14145
گرگور کلگان
2014-09-18T11:27:42Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{در حال ترجمه|[[کاربر:QelThuzad|QelThuzad]] ([[بحث کاربر:QelThuzad|بحث]])}}<br />
<br />
{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت =[[پرونده:House Clegane.png|50px|راست]] گرگور کلگان [[پرونده:House Clegane.png|50px|چپ]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Gregor Clegane.jpg|320px]]<br />
| توضیح_عکس = گرگور کلگان اثر Amok<br />
| القاب =کوهی که می تازد<br />
کوه<br />
سگ بزرگ<br />
| عنوان = [[سر]] {{سخ}} شوالیه ی [[خاندان کلگان]]<br />
| خاندان =[[خاندان کلگان]]{{سخ}} [[خاندان لنیستر]]<br />
| نژاد =<br />
| محل_تولد =<br />
| تاریخ_تولد ={{تاریخ|265}} یا {{تاریخ|266}}<br />
| تاریخ_مرگ = {{اسپویلر|{{تاریخ|300}}}}<br />
| کتابها =[[بازی تاج و تخت]](حضور دارد){{سخ}}[[نزاع شاهان]](حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیرها]](حضور دارد){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]](اشاره شده){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]](اشاره شده)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر =[[کنان استیونز]] ~ [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]]<br />[[یان وایت]] ~ [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]]<br />[[هفپور جولیس جوسن]] ~ [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
<br />
سر '''گرگور کلگان''' (Gregor Clegane)[[شوالیه]] ی [[قلعه ی کلگان]] (Clegane's Keep) و فرمانده ی [[خاندان کلگان]] از قبیل [[شوالیه ی زمین دار|شوالیه های زمین دار]] و پرچمداران [[خاندان لنیستر]] است. گرگور به طور عجیبی بزرگ است و به همین دلیل اغلب '''کوهی که می تازد''' یا خلاصه '''کوه''' صدا می شود. سربازانش به [[مردان کوه]] مشهور اند.<br />
<br />
در سریال تلویزیونی گرگور توسط کنان استیونز (Conan Stevens) فصل اول، یان وایت (Ian Whyte) فصل دوم و هفپور جولیس جوسن Hafþór) Júlíus Björnsson) در فصل چهارم ایفای نقش می شود.[http://www.hbo.com/game-of-thrones/index.html#/game-of-thrones/cast-and-crew.html/eNrjcmbOYC5kzlfPz0lxzEvMqSzJTA5ITE-1S8xN1SzLTEnNh4k65+eVpFaUsEknlpbkF+QkVtqWFJWmcjIysgEhAGCyFzg= لیست بازیگران در سایت HBO]<br />
<br />
== شخصیت و ظاهر ==<br />
گرگور کلگان به اندازه، ظالم بودن و دلاوری اش در میدان نبرد مشهور است. گرگور زیادی قد بلند است (نزدیک به ٨ فوت قد دارد). او "شانه های حجیم و بازو های ضخیم مانند تنه ی درختان کوچک را دارد." گرگور بیشتر از سی سنگ وزن دارد (٤٢٠ پوند)، تقریبا تمام عضله، که او را فراتر از انسان قدرتمند می کند. قدرت گرگور به او اجازه می دهد تا یک شمشیر دو دستی شش-پایی را در یک دست حمل کند، که دسترسی بزرگی به او می دهد در حالی که هنوز یک سپر هم به دست دارد. با این قدرت گفته می شود که او می تواند با یک ضربه یک مرد را به دو نیم کند.<br />
<br />
در نبرد او سنگین ترین و ضخیم ترین زره فلزی را در [[هفت پادشاهی]] می پوشد. زره اش به حدی سنگین است که هیچ مرد معمولی نمی تواند با آن حرکت کند، چه برسد به اینکه بتواند با آن مبارزه کند، که او را در میدان نبرد تقریبأ شکست ناپذیر می کند. در زیر زره اش او زره زنجیری و چرم جوشانده شده می پوشد. او همچنین یک کلاه خود آهنی با یک شکاف باریک برای دیدن می پوشد، که در بالای آن یک مشت سنگی به سمت آسمان گرفته شده است. گرگور یک سپر بلوط بزرگ ضخیم حمل می کند که که در روی آن سه سگ خاندان کلگان در زمینه ی زرد است. <br />
<br />
گرگور به خشونت و ظالم بودن مشهور است. او یک متجاوز گر و قاتل سادیستی است. [[بریندن تالی]] (Brynden Tully) او را به یک "سگ هار" تشبیه می کند. با وجود اینکه او یک مرد تاریک و بی رحم است، غریزه ی جنگجویی بسیار خوبی دارد. او خیلی منزوی است، هیچ وقت مکانش را مگر برای جنگ و مسابقات ترک نمی کند.<br />
<br />
[[en:Gregor_Clegane]]<br />
[[رده:خاندان کلگان]][[رده:نجیب زادگان]][[رده:شخصیت های سرزمین های غربی]][[رده:شوالیه ها]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%DA%AF%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%B1_%DA%A9%D9%84%DA%AF%D8%A7%D9%86&diff=14144
گرگور کلگان
2014-09-18T11:25:15Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{در حال ترجمه|[[کاربر:QelThuzad|QelThuzad]] ([[بحث کاربر:QelThuzad|بحث]])}}<br />
<br />
{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت =[[پرونده:House Clegane.png|50px|راست]] گرگور کلگان [[پرونده:House Clegane.png|50px|چپ]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Gregor Clegane.jpg|320px]]<br />
| توضیح_عکس = گرگور کلگان اثر Amok<br />
| القاب =کوهی که می تازد<br />
کوه<br />
سگ بزرگ<br />
| عنوان = [[سر]] {{سخ}} شوالیه ی [[خاندان کلگان]]<br />
| خاندان =[[خاندان کلگان]]{{سخ}} [[خاندان لنیستر]]<br />
| نژاد =<br />
| محل_تولد =<br />
| تاریخ_تولد ={{تاریخ|265}} یا {{تاریخ|266}}<br />
| تاریخ_مرگ = {{اسپویلر|{{تاریخ|300}}}}<br />
| کتابها =[[بازی تاج و تخت]](حضور دارد){{سخ}}[[نزاع شاهان]](حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیرها]](حضور دارد){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]](اشاره شده){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]](اشاره شده)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر =[[کنان استیونز]] ~ [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]]<br />[[یان وایت]] ~ [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]]<br />[[هفپور جولیس جوسن]] ~ [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
<br />
سر '''گرگور کلگان''' (Gregor Clegane)[[شوالیه]] ی [[قلعه ی کلگان]] (Clegane's Keep) و فرمانده ی [[خاندان کلگان]] از قبیل [[شوالیه ی زمین دار|شوالیه های زمین دار]] و پرچمداران [[خاندان لنیستر]] است. گرگور به طور عجیبی بزرگ است و به همین دلیل اغلب '''کوهی که می تازد''' یا خلاصه '''کوه''' صدا می شود. سربازانش به [[مردان کوه]] مشهور اند.<br />
<br />
در سریال تلویزیونی گرگور توسط کنان استیونز (Conan Stevens) فصل اول، یان وایت (Ian Whyte) فصل دوم و هفپور جولیس جوسن Hafþór) Júlíus Björnsson) در فصل چهارم ایفای نقش می شود.[http://www.hbo.com/game-of-thrones/index.html#/game-of-thrones/cast-and-crew.html/eNrjcmbOYC5kzlfPz0lxzEvMqSzJTA5ITE-1S8xN1SzLTEnNh4k65+eVpFaUsEknlpbkF+QkVtqWFJWmcjIysgEhAGCyFzg= لیست بازیگران در سایت HBO]<br />
<br />
== شخصیت و ظاهر ==<br />
گرگور کلگان به اندازه، ظالم بودن و دلاوری اش در میدان نبرد مشهور است. گرگور زیادی قد بلند است (نزدیک به ٨ فوت قد دارد). او "شانه های حجیم و بازو های ضخیم مانند تنه ی درختان کوچک را دارد." گرگور بیشتر از سی سنگ وزن دارد (٤٢٠ پوند)، تقریبا تمام عضله، که او را فراتر از انسان قدرتمند می کند. قدرت گرگور به او اجازه می دهد تا یک شمشیر دو دستی شش-پایی را در یک دست حمل کند، که به دسترسی بزرگی می دهد در حالی که هنوز یک سپر هم به دست دارد. با این قدرت گفته می شود که او می تواند با یک ضربه انسان را به دو نیم کند.<br />
<br />
در نبرد او سنگین ترین و ضخیم ترین زره فلزی را در [[هفت پادشاهی]] می پوشد. زره اش به حدی سنگین است که هیچ مرد معمولی نمی تواند با آن حرکت کند، چه برسد به اینکه بتواند با آن مبارزه کند، که او را در میدان نبرد تقریبأ شکست ناپذیر می کند. در زیر زره اش او زره زنجیری و چرم جوشانده شده می پوشد. او همچنین یک کلاه خود آهنی با یک شکاف باریک برای دیدن می پوشد، که در بالای آن یک مشت سنگی به سمت آسمان گرفته شده است. گرگور یک سپر بلوط بزرگ ضخیم حمل می کند که که در روی آن سه سگ خاندان کلگان در زمینه ی زرد است. <br />
<br />
گرگور به خشونت و ظالم بودن مشهور است. او یک متجاوز گر و قاتل سادیستی است. [[بریندن تالی]] (Brynden Tully) او را به یک "سگ هار" تشبیه می کند. با وجود اینکه او یک مرد تاریک و بی رحم است، غریزه ی جنگجویی بسیار خوبی دارد. او خیلی منزوی است، هیچ وقت مکانش را مگر برای جنگ و مسابقات ترک نمی کند.<br />
<br />
[[en:Gregor_Clegane]]<br />
[[رده:خاندان کلگان]][[رده:نجیب زادگان]][[رده:شخصیت های سرزمین های غربی]][[رده:شوالیه ها]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%DA%AF%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%B1_%DA%A9%D9%84%DA%AF%D8%A7%D9%86&diff=14137
گرگور کلگان
2014-09-16T22:33:41Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{در حال ترجمه|[[کاربر:QelThuzad|QelThuzad]] ([[بحث کاربر:QelThuzad|بحث]])}}<br />
<br />
{{اطلاعات اشخاص<br />
| نام_شخصیت =[[پرونده:House Clegane.png|50px|راست]] گرگور کلگان [[پرونده:House Clegane.png|50px|چپ]]<br />
| تصویر = [[پرونده:Gregor Clegane.jpg|320px]]<br />
| توضیح_عکس = گرگور کلگان اثر Amok<br />
| القاب =کوهی که می تازد<br />
کوه<br />
سگ بزرگ<br />
| عنوان = [[سر]] {{سخ}} شوالیه ی [[خاندان کلگان]]<br />
| خاندان =[[خاندان کلگان]]{{سخ}} [[خاندان لنیستر]]<br />
| نژاد =<br />
| محل_تولد =<br />
| تاریخ_تولد ={{تاریخ|265}} یا {{تاریخ|266}}<br />
| تاریخ_مرگ = {{اسپویلر|{{تاریخ|300}}}}<br />
| کتابها =[[بازی تاج و تخت]](حضور دارد){{سخ}}[[نزاع شاهان]](حضور دارد){{سخ}}[[یورش شمشیرها]](حضور دارد){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]](اشاره شده){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]](اشاره شده)<br />
| نشان =<br />
| بازیگر =[[کنان استیونز]] ~ فصل اول {{سخ}} [[یان وایت]] ~ فصل دوم {{سخ}} [[هفپور جولیس جوسن]] ~ فصل چهارم<br />
| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]]<br />
}}<br />
<br />
[[en:Gregor_Clegane]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Gregor_Clegane.jpg&diff=14136
پرونده:Gregor Clegane.jpg
2014-09-16T21:57:12Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>== اجازهنامه ==<br />
{{artist permission}}</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%DA%AF%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%B1_%DA%A9%D9%84%DA%AF%D8%A7%D9%86&diff=14135
گرگور کلگان
2014-09-15T23:43:48Z
<p>QelThuzad: صفحهای جدید حاوی «{{در حال ترجمه|QelThuzad (بحث)}} en:Gregor_Clegane» ایجاد کرد</p>
<hr />
<div>{{در حال ترجمه|[[کاربر:QelThuzad|QelThuzad]] ([[بحث کاربر:QelThuzad|بحث]])}}<br />
<br />
[[en:Gregor_Clegane]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%86%D8%BA%D9%85%D9%87_%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%DB%8C%D8%AE_%D9%88_%D8%A2%D8%AA%D8%B4:%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%87%D8%A7&diff=11684
دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش:برنامه ها
2014-06-29T09:53:19Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>در این صفحه برنامه های آینده برای پیشبرد دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش وستروس نوشته و اولویت بندی میشوند. اگر پیشنهادی دارید در [[بحث دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش:برنامه ها|صفحه بحث]] مطرح کنید.<br />
==برنامه های در دست اجرا==<br />
* تهیه مقالات مربوط به خلاصه قسمت های سریال<br />
* مکاتبه با هنرمندان جهت کسب اجازه استفاده از تصاویر<br />
<br />
==برنامه های آینده==<br />
* ایجاد مداخل مربوط به [[:پورتال:کتاب|کتاب ها]] و [[فصل ها|خلاصه ی فصول]] مختلف آنها<br />
* تکمیل [[:پورتال:جغرافیا|پورتال جغرافیا]]<br />
<br />
==اولویت های ترجمه مقالات==<br />
<br />
* تکمیل مقالات ناقص<br />
** [[روس بولتون]]<br />
** [[وارگو هوت]]<br />
** [[جنگ فتح]]<br />
** [[خاندان استارک]]<br />
** [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1]]<br />
<br />
* ایجاد مقالات مربوط به خاندان های مهم<br />
** [[خاندان فری]] (House Frey)<br />
<br />
*مقالات مربوط به کتاب ها<br />
** [[یورش شمشیرها]]<br />
** [[ضیافتی برای کلاغ ها]]<br />
** [[رقصی با اژدهایان]]<br />
** [[داستان های دانک و اگ]]<br />
<br />
*ایجاد مقالات مربوط به حوادث مهم و تاریخی<br />
** [[جنگ پنج پادشاه]] (War of the Five Kings)<br />
** [[رقص اژدهایان]] (Dance of the Dragons)<br />
** [[شورش گریجوی]] (Greyjoy Rebellion)<br />
*ایجاد مقالات شخصیت های تاثیرگذار<br />
** [[جان ارن]] (Jon Arryn)<br />
** [[جوجن رید]] (Jojen Reed)<br />
** [[میرا رید]] (Meera Reed)<br />
** [[بریندن تالی]] (Brynden Tully)<br />
** [[داریو نهاریس]] (Daario Naharis)<br />
** [[لوراس تایرل]] (Loras Tyrell)<br />
** [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane)<br />
** [[جین وسترلینگ]] (Jeyne Westerling)<br />
** [[پایسل]] (Pycelle)<br />
** [[آشارا دین]]<br />
** [[رندیل تارلی]] (Randyll Tarly)<br />
*ایجاد مقالات مربوط به قلعه ها و جایگاه خاندان ها<br />
** [[ریورران]] (Riverrun)<br />
** [[ایری]] (Eyrie)<br />
** [[پایک]] (Pyke)<br />
** [[هارن هال]] (Harrenhal)<br />
** [[درد فورت]] (Dreadfort)<br />
<br />
* موارد مهم دیگر<br />
** [[آویژه]] (Unsullied)<br />
** [[تخت آهنین]] (Iron Throne)<br />
** [[سیتادل]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%B1%D8%A7%D8%A8_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DA%A9&diff=11034
راب استارک
2014-06-11T22:49:44Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات شاه| نام_شاه = راب استارک[[file:House_Stark.PNG|50px|left]][[File:MiniStark Robb.png|50px|right]]| تصویر = [[پرونده:Robb stark by riavel.jpg|300px]]| توضیح_تصویر = راب استارک اثر [http://riavel.deviantart.com/ Riavel]| دوران_حکومت = 298AL - 299AL| تاجگذاری = | القاب = گرگ جوان{{سخ}} پادشاهی که شمال را از دست داد<br />
| سایر_عناوین = [[شاه شمال]]{{سخ}}پادشاه ترایدنت {{سخ}} لرد وینترفل| نام_کامل = | شاه_قبلی = از زمان [[تورهن استارک]] ([[Torrhen Stark]]) هیچکس| شاه_بعدی = <br />
| وارث = [[برن استارک]] (معتقدند که مرده)| ملکه = [[جین وسترلینگ]]| شوهر = | همسر =| فرزندان =| خاندان_سلطنتی = [[خاندان استارک]]| پدر = [[ادارد استارک]]| مادر = [[کتلین تالی]]| تاریخ_تولد = 283AL| محل_تولد = [[ریورران]]| تاریخ_مرگ =| محل_مرگ =| تاریخ_دفن =| محل_دفن =| فرهنگ =| نشان =| کتابها =| بازیگر = [[ریچارد مدن]]| سریال = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]}}<br />
<br />
'''راب استارک''' بزرگترین پسر [[ادارد استارک]] و [[کتلین تالی]] و وارث [[وینترفل]] و [[شمال]] است. در پی زندانی شدن پدرش برای خیانت، او پرچمدارانش را فراخواند و با سپاهی به سمت جنوب پیش رفت تا هم پیمانانش در [[سرزمین های رودخانه]] (Riverlands) را کمک کند و پدرش را آزاد سازد. پس از اعدام پدرش، از سوی پیروانش [[پادشاه شمال]] (King in the North) نام گرفت. او از جانب پیروان و دشمنانش '''گرگ جوان''' نیز خطاب می شد. در [[بازی تاج و تخت (سریال)|سریال تلویزیونی]] (TV Series) این نقش را [[ریچارد مدن]] به عهده دارد.<ref>[http://www.hbo.com/game-of-thrones/index.html#/game-of-thrones/cast-and-crew.html/eNrjcmbOYC5kzlfPz0lxzEvMqSzJTA5ITE-1S8xN1SzLTEnNh4k65+eVpFaUsEknlpbkF+QkVtqWFJWmcjIysgEhAGCyFzg= هنرپیشگان و عوامل] در HBO<br />
</ref><br />
[[پرونده:Robb Stark by AniaEm.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|راب استارک اثر [http://aniamitura.deviantart.com/?rnrd=14535 Anja Delisa]]]<br />
[[پرونده:The Red Wedding Fin.JPG|بندانگشتی|چپ|300px|عروسی سرخ اثر [https://www.facebook.com/ConorCampbellArtist?ref=hl/ Conor Campbell]]]<br />
<br />
== ظاهر و شخصیت ==<br />
ظاهر راب با هیکلی کوتاه، چشمانی آبی و موی قرمز-قهوهای پرپشت به نیمه ی [[خاندان تالی|تالی اش]] (Tully) کشیده است. او موقر و فرز است. در آغاز مجموعه او پسری چهارده ساله است.{{رف|بتت|1}} [[:رده:تصاویر راب استارک|این مجموعه از تصاویر]] را نیز ببینید.<br />
<br />
راب با احساسی شدید به شرافت و عدالت، پسر خلف [[ادارد استارک|پدرش]] است. او دلبستگی پدرش به شرافت را دارد و معمولاً توسط [[دایرولف]]ش (Direwolf)، [[گری ویند]] (Grey Wind) همراهی می شود، کسی که او همیشه با خود به نبرد می برد.<br />
<br />
== تاریخچه ==<br />
راب در [[ریورران]] (Riverrun) به دنیا آمد، احتمالاً حاصل شب ازدواج [[ادارد استارک|ادارد]] (Eddard) و [[کتلین تالی|کتلین]] (Catelyn)، زیرا ادارد فورا در پی کارهای مربوط به عروسی به جنگ رفت تا در [[قیام رابرت]] (Robert’s Rebellion) بجنگد.{{رف|بتت|63}} پس از بازگشت او از جنگ، کتلین ند را با راب نوزاد خوشآمد گفت و سپس همگی به [[وینترفل]] (Winterfell) بازگشتند، جایی که ند به عنوان لرد حکمرانی می کرد و راب به عنوان وراث پرورش می یافت.<br />
<br />
راب در حین بزرگ شدن در وینترفل روابط خوبی با خواهر و برادرهای جوانترش داشت و رقابتی دوستانه با برادر ناتنی و حرامزادهاش، [[جان اسنو]] (Jon Snow) شکل داد، کسی که از نظر ظاهری و شخصیتی متفاوت از راب بود.{{رف|بتت|1}} راب با ملازم پدرش، [[تیان گریجوی]] (Theon Greyjoy) نیز نزدیک بود، کسی که برای راب به عنوان چیزی چون برادری بزرگتر به حساب می آمد.{{رف|نش|11}}<br />
<br />
== حوادث اخیر ==<br />
<br />
=== بازی تاج و تخت ===<br />
راب در اعدام [[گرد]] (Gared) حاضر بود و وقتی [[جان اسنو]] (Jon Snow) در برف شش توله [[دایرولف]] (Direwolf) یافت، آنها را پیشکش کرد. او ادعا کرد یکی از دایرولف ها مال اوست و او را [[گری ویند]] (Grey Wind) نام نهاد.{{رف|بتت|1}} مدت کوتاهی پس از رسیدن دربار پادشاه به وینترفل (Winterfell)، راب و شاهزاده ی تاجدار [[جافری براتیون|جافری]] (Joffery) با شمشیرهای چوبی تمرین کردند. دشمنی و کینه میان این دو زمانی شکل گرفت که جافری راب را با تمرین با فولاد واقعی به چالش کشید. سر [[رودریک کسل]] (Rodrik Cassel)، رییس اسلحه خانه ی وینترفل، اجازه ی آن را نداد، که باعث تمسخر و آزردگی خاطر بسیاری از محافظین [[خاندان لنیستر|لنیستر]] (Lannister) حاضر در جمع شد.{{رف|بتت|6}}<br />
<br />
وقتی [[ادارد استارک|ادارد]] (Eddard) [[دست پادشاه]] (Hand of the King) نامیده شد و به جنوب و به سمت [[بارانداز پادشاه]] (King’s Landing) سفر کرد، راب در وینترفل ماند تا به جای پدرش و با کمک [[کتلین تالی|مادرش]] حکمرانی کند.{{رف|بتت|6}} پس از آنکه مادرش به بارانداز پادشاه سفر کرد، مسئولیت به تنهایی بر روی دوش او افتاد.{{رف|بتت|24}} پس از آنکه خبر دستگیری ادارد به خاطر خیانت به وینترفل رسید، راب پرچمداران استارک را فرا خواند و به جنوب و به سمت [[سرزمین های رودخانه]] (Riverlands) لشکر کشید.{{رف|بتت|53}}{{رف|بتت|55}} انگیزه ی او حمایت از خاندان مادرش، [[خاندان تالی]] (House Tully) در پاسخ به تجاوز [[خاندان لنیستر|لنیسترها]] (Lannisters) از [[سرزمین های غربی|غرب]] (West) و هدف نهایی اش آزادی ادارد استارک بود. جوانی و تجربه ی او از سوی پرچمداران پدرش مورد پرسش قرار گرفت، اما او توانست آنها را متحد کند.{{رف|بتت|53}}<br />
<br />
در پی اطلاع از آنکه [[ریورران]] (Riverrun) توسط لشکری به رهبری [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) محاصره شده، در حالی که نیرویی دیگر به رهبری [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) از جنوب می رسد، راب نیروهایش را تقسیم کرد، پیاده نظامش را تحت فرمان [[روس بولتون]] (Roose Bolton) فرستاد تا ارتش تایوین را به سمت خود بکشد، در حالی که خود با بخش عمده ای از اسب هایش در [[دوقلوها]] (Twins) از [[ترایدنت#گرین فورک|گرین فورک]] (Green Fork) عبور می کند.{{رف|بتت|55} هدف او راندن به سمت ریورران و بر طرف کردن محاصره ی آن است. [[والدر فری]] (Lord Walder Frey) برای اجازه به او برای عبور کردن و اتحادش در دوقلوها، قراردادی به بهای ازدواج را برگزید و اطمینان حاصل کرد که پس از آنکه جنگ تمام شد، راب با دختری از خاندان او ازدواج خواهد کرد.{{رف|بتت|59}}<br />
<br />
راب سوارانش را به ریورران هدایت کرد، جایی که با توصیه های عموی بزرگش، [[بریندن تالی]] (Brynden Tully) در کمین سپاه جیمی لنیستر در [[نبرد ویسپرینگ وود|ویسپرینگ وود]] (Whispering Wood) به شگفتی بزرگ دست یافت، قوای جیمی را نابود کرد و جیمی را اسیر نمود.{{رف|بتت|63}} راب در این نبرد و تمام نبردهای دیگرش، از سوی [[نگهبانان شخصی راب|گروهی از جنگجویان اشرافی]] محافظت می شد، گروهی که همراهان و دوستان او شدند. مدت کوتاهی پس از آن راب توانست محاصره ی ریورران را برطرف کند{{رف|بتت|71}} و سپاه تایوین را که در سواحل شرقی گرین فورک در مقابل پیاده نظام روس بولتون [[نبرد گرین فورک|پیروزی کسب کرده بود]]، مجبور به عقب نشینی به [[هارن هال]] (Harrenhall) کند.{{رف|بتت|69}}<br />
<br />
در پی اعدام لرد پدرش به دستور پادشاه [[جافری براتیون]] (Joffrey Baratheon)، که به گونه ای موثر امکان هر گونه صلح بین استارک و لنیستر را پایان داد، راب از طرف پرچمدارانش و لردهای رودخانه به عنوان [[پادشاه شمال]] (King in the North) تاجگذاری کرد.{{رف|بتت|71}}<br />
<br />
=== نزاع شاهان ===<br />
پس از مدتی بیهوده ماندن در ریورران، راب [[تیان گریجوی|تیان]] (Theon) را که با او در [[نبرد ویسپرینگ وود|ویسپرینگ وود]] (Whispering Wood) جنگیده بود، با هدف تحکیم اتحاد با پدرش، لرد [[بیلون گریجوی|بیلون]] (Balon) علیه [[خاندان لنیستر|لنیسترها]] (Lannisters) در عوض به رسمیت شناختن استقلال جزایر آهن، به [[پایک]] (Pyke) فرستاد.{{رف|نش|7}} او همچنین مادرش را به جنوب فرستاد تا با برادران جوانتر پادشاه [[رابرت براتیون|رابرت]] (Robert) مرحوم، [[استنیس براتیون|استنیس]] (Stannis) و [[رنلی براتیون|رنلی]] (Renly) که هر دو خود را پادشاه نامیده بودند، مذاکره کند.{{رف|نش|22}} هر دو سفیر در مأموریتشان شکست خوردند؛ کتلین نتوانست هیچ پیمان معناداری با هیچکدام از برادران [[خاندان براتیون|براتیون]] (Baratheon) تامین کند (در روند شاهد قتل رنلی بود)، درحالی که تیان بی درنگ از جانب بیلون رد شد، کسی که پیشنهاد صلح را با تهاجمی وسیع به [[شمال]] (North) پاسخ داد.{{رف|نش|33}}{{رف|نش|24}}<br />
<br />
در این حین راب نیروهایش را گردآورده و تهاجمی به [[سرزمین های غربی]] (Westerlands) آغاز می کند و سپاه تازه شکل گرفتهی لنیستر در [[نبرد آکسکراس|آکسکراس]] (Oxcross) را در هم شکسته و نبردهای [[نبرد آشمارک|آشمارک]] (Ashemark) و [[نبرد پرتگاه|پرتگاه]] (the Crag) را پیروز می شود. در پرتگاه، راب زخمی می شود و [[جین وسترلینگ]] (Jeyne Westerling) از او مراقبت می کند. آنجا او مطلع می شود که سپاه کوچکی به فرماندهی دوست سابقش، تیان گریجوی [[نبرد وینترفل|وینترفل را گرفته]] و برادران جوانترش [[برن استارک|برن]] (Bran) و [[ریکان استارک|ریکان]] (Rickon) را به قتل رسانده است (اگرچه در واقع آنها زنده بودند). در پی شنیدن این اخبار، جین او را تسکین می دهد که این به گرفتن بکارتش توسط راب منجر می شود. پس از آن راب در تلاش برای حفظ شرافت جین با او ازدواج می کند.{{رف|یش|14}} سپاه فری که راب را تا غرب همراهی کرده بودند، خشمگین شده و حمایتشان را باز پس می گیرند.{{رف|یش|14}}<br />
<br />
=== یورش شمشیرها ===<br />
راب با همسرش جدیدش به ریورران بازگشت در حالی که بیشتر ترس مادرش از قول ازدواج با یکی از دختران [[خاندان فری]] (House Frey) بود، این تحقیری نبود که والدر فری از آن چشم پوشی کند. مشکل دیگری نیز در ریورران منتظر او بود: [[ادمور تالی]] (Edmure Tully)، برادر بزرگتر مادرش و لرد جانشین [[سرزمین های رودخانه]] (Riverlands) در خلال مدتی که پدرش [[هاستر تالی]] (Hoster Tully) در بستر مرگ خوابیده است، با ارتش [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) در حالی که در تلاش بودند تا از [[ترایدنت#رد فورک|رد فورک]] (Red Fork) در گداری نزدیک ریورران عبور کنند، مواجه شده و [[نبرد گدارها|آنها را به عقب رانده بود]]. اگرچه این نیروهای تایوین را از رسیدن به نیروهای راب از عقب باز می داشت، اما نقشه ی راب این بود که در حالی که [[استنیس براتیون]] (Stannis Baratheon) به سمت [[بارانداز پادشاه]] (King;s Landing) پیش روی می کند، ارتش را در تعقیب گرفتار کند. رانده شدن از ریورران به قوای تایوین این اجازه را داد تا برگشته و برای [[نبرد بلک واتر]] (Battle of the Blackwater) به موقع به [[بارانداز پادشاه]] (King’s Landing) برسند که این خود جریان نبرد و البته جنگ را به نفع [[خاندان لنیستر|لنیسترها]] (Lannister) برگرداند.{{رف|یش|14}} با وجود مشکلات در هر سو، به نظر می رسید راب در همنشینی با [[خاندان وسترلینگ|وسترلینگ ها]] (Westerlings) تسکین می یابد؛ همسر مورد علاقه اش، برادرش [[رینالد وسترلینگ|سر رینالد]] (Ser Raynald) حامل پرچمش و برادر جوانتر آنها و ملازم جدید راب، [[رولام وسترلینگ|رولام]] (Rollam). با وجود تمام اینها، او پادشاه رسمی شمال است.<br />
<br />
علاوه بر این، راب مطلع شد که کتلین در غم قتل فرضی پسرانش، [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) را از اسارت آزاد کرده و با ماموریت بازگرداندن دخترانش، [[سانسا]] (Sansa) و [[آریا]] (Arya)، در صورت امکان، به او اطمینان کرده است.{{رف|یش|14}} این برای کتلین خصومت لرد [[ریکارد کاراستارک]] (Rickard Karstark) به همراه داشت، زیرا جیمی دو تا از پسران کاراستارک را در [[نبرد ویسپرینگ وود|ویسپرینگ وود]] (Whispering Wood) کشته بود و کاراستارک برای مرگ آنان خواهان انتقام بود. در پاسخ به آزادی جیمی، کاراستارک مردانی را به سلول های ریورران هدایت کرده و [[تیون فری]] (Tion Frey) و [[ویلم لنیستر]] (Willem Lannister)، دو تن از زندانیان را به قتل رساند. راب به خاطر این جرم او را به مرگ محکوم کرد و لرد ریکارد را شخصا گردن زد. بلافاصله پس از آن، نیروهای کاراستارک ارتش راب را ترک کردند.{{رف|یش|20}}<br />
<br />
پس از مرگ هاستر تالی، راب قصد داشت تا به شمال بازگشته و قلمرویش را که توسط [[آهن زادگان]] (Ironborn) تسخیر شده بود، پس گرفته و انتقام مرگ برادرانش را بگیرد. چون راب گمان می کرد برادرانش مرده اند و آریا گم شده و ترس از آنکه طبق قوانین وراثت، اگر او بدون فرزندی بمیرد، وینترفل و شمال به [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) (شوهر فعلی سانسا) خواهد رسید، او موضوع وراثتش را با مادرش در میان گذاشت. با وجود آزردگی خاطر کتلین، راب پیشنهاد داد که اگر او بمیرد، [[جان اسنو]] (Jon Snow) باید جانشین او شود. مدت کوتاهی پس از آن، او [[مگی مورمونت]] (Maege Mormont) و [[گالبرت گلاور]] (Galbart Glover) را هر کدام با نامه ای با محتوای دروغین به شمال و به سمت [[گری واتر واچ]] (Greywater Watch) فرستاد تا در صورتی که اسیر شدند از مگی و گالبرت محافظت کند. آنها فرستاده شدند تا از [[هاولند رید]] (Howland Reed) راهنمایی هایی کسب کنند که راب را قادر خواهد کرد که به آهن زادگان بی اطلاع در موت کتلین حمله کند.<br />
<br />
راب به منظور کسب گذرگاه برای بازگشت ارتشش به سوی دیگر [[ترایدنت]] (Trident)، به سمت شمال و به [[دوقلوها]] (Twins) عقب نشینی کرد. او با اطلاع از آنکه با ازدواج با جین وسترلینگ والدر فری را تحقیر کرده، پیشنهاد کرد که ادمور تالی در عوض او با یکی از دختران والدر فری ازدواج کند، پیشنهادی که ادمور با بی میلی پذیرفت.{{رف|یش|35}} او با گذاشتن جین در ریورران، ارتشش را با خودش به دوقلوها برد، جایی که والدر فری پذیرفت تا دخترش [[رزلین فری|رزلین]] (Roslin) با ادمور ازدواج کند.{{رف|یش|45}}<br />
<br />
با وجود آنکه [[گری ویند]] (Grey Wind) ظاهرا خیانت پیش رو را احساس می کرد، راب به دوقلوها و عروسی وارد شد که بعدها به [[عروسی سرخ]] (Red Wedding) معروف شد.{{رف|یش|49}} پس از جشن و [[همبستر شدن]] (Beding)، لرد والدر به راب خیانت کرد و [[مزدور]]ان (Sellswords) را با ظاهر نوازنده قاچاقی وارد ضیافت کرد و راب را به همراه همه ی همراهان و مردانش به قتل رساند. کتلین دید که [[روس بولتون]] (Roose Bolton) آخرین ضربه را به پسرش زد و به قلبش چاقو فرو کرد.{{رف|یش|51}} کتلین دیوانه شده و از سر ناامیدی، نوه ی شیرین عقل والدر، [[اگان فری (جینگل بل)|جینگل بل]] (Jinglebell) را کشت و مدت کوتاهی پس از آن خودش نیز کشته شد.{{رف|یش|53}} گری ویند نیز که برای آرام کردن فری ها به زنجیر کشیده شده بود، با تیرکمان کشته شد، سرش جدا شد و به عنوان آخرین توهین به پادشاه شمال به بدن راب دوخته شد.{{رف|یش|54}}<br />
<br />
== نقل قول های راب ==<br />
{{نقل قول|'''راب''': من نمیتونم [[جیمی لنیستر|شاه کش]] رو آزاد کنم، حتی اگه دلم می خواست. لردهام محاله بهش رضایت بدن.<br />'''کتلین''': لردهات تو رو شاه خودشون کردن.<br />'''راب''': و به همون راحتی میتونن عزلم کنن.{{رف|نش|7}}|راب به [[کتلین تالی|کتلین]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|من یادگرفتم که عشق همیشه معقول نیست. می تونه ما رو به حماقت سوق بده، اما ما از قلبمون پیروی می کنیم ... تا هرجا که می خواد ببرمون.{{رف|یش|14}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|من جز نبرد تو همه چیز خرابکاری کردم، مگه نه؟ من فکر می کردم نبردها سختترین قسمتش اند، اما ... اگه به تو گوش می کردم و تیون رو گروگان نگه می داشتم، هنوز به شمال حکومت می کردم و برن و ریکان هم زنده و سالم تو وینترفل بودن.{{رف|یش|14}}|راب به [[کتلین تالی|کتلین استارک]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''راب''': جان گنده، تا وقتی برگردم لرد کاراستارک رو ایجا نگه دار، و هفت نفر دیگه رو دار بزن.<br />'''جان گنده''': حتی مرده ها رو؟<br />'''راب''': بله. من اجازه نمی دم چنین کثافاتی رودخونه های دایی والامقامم رو آلوده کنن. بذارین کلاغ ها بخورنشون.<br />'''یکی از اسرا''': امان بدین، سر. من کسی رو نکشتم، من فقط کنار در وایساده بودم تا مراقب نگهبانا باشم.<br />'''راب''': قصد لرد ریکارد رو می دونستی؟ بیرون کشیدن چاقوها رو دیدی؟ صدای فریادها رو شنیدی، جیغ ها، ضجه های بخشش رو؟<br />'''اسیر:''' آره، دیدم. ولی تو هیچ کدوم دست نداشتم. من فقط بیننده بودم، قسم می خوردم...<br />'''راب''': لرد آمبر، این کی فقط بیننده بوده. اون رو آخر از همه دار بزن، اینطوری می تونه مردن بقیه رو ببینه.{{رف|یش|20}}|راب به [[جان آمبر (جان گنده)|جان گنده]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''بلک فیش''': مطمئنی این کار [[هریون کاراستارک|کاراستارک جوان]] رو به دشمنت تبدیل نمی کنه؟<br />'''راب''': چه کار دیگه ای ممکنه بکنه؟ من می خوام پدرشو بکشم، گمون نکنم ازم تشکر کنه.<br />'''بلک فیش''': ممکنه بکنه. خیلی از پسرا از پدراشون متنفرن، و به عنوان دلجویی می تونی اونو لرد [[کارهولد]] کنی.<br />'''راب''': حتی اگه هریون این طوری باشه، هیچ وقت نمی تونه قاتل پدرشو ببخشه. مردانش بر علیه ش می شن. اینا شمالین عمو. شمال فراموش نمی کنه.{{رف|یش|20}}|راب به [[بریندن تالی|بلک فیش]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|خدایان رحم کنند، چرا باید کسی بخواد شاه بشه؟ وقتی همه فریاد می زدن پادشاه شمال، پادشاه شمال، من به خودم گفتم ... با خودم قسم خوردم ... که پادشاه خوبی باشم، به شرافتمندی پدر، قوی، عادل، وفادار به دوستان و شجاع در مقابل دشمنان ... حالا حتی نمی تونم بگم دوست و دشمن کدومه. چطور همه چیز انقدر گیج کننده شد؟ لرد ریکارد در نیم دوجین نبرد در کنار من جنگید. پسراش به خاطر من تو ویسپرینگ وود مردند. تیون فری و ویلم لنیستر دشمنام بودند. حالا من باید پدر دوستان کشته شدم رو به خاطر اونا بکشم.{{رف|یش|20}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|من هر نبردی رو بردم، با این حال یه جوری جنگ رو باختم.{{رف|یش|35}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''کتلین''': تو اولین پادشاهی نخواهی شد که زانو زده، همون طور که [[تورهن استارک|اولین استارک]] نخواهی بود.<br />'''راب''': هرگز.<br />'''کتلین''': هیچ شرمی در این کار نیست. [[بیلون گریجوی]] وقتی شورشش شکست خورد، به [[رابرت براتیون|رابرت]] زانو زد. تورهن استارک پیش از اونکه ارتشش با آتیش مواجه بشه، مقابل [[اگان تارگرین اول|اگان فاتح]] زانو زد.<br />'''راب''': مگه اگان پدر تورهن استارک رو کشته بود؟{{رف|یش|35}}|راب به [[کتلین تالی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''راب''': به خاطر همین [[جیمی لنیستر|شاه کش]] رو آزاد کردی؟ تا با لنیسترها صلح کنی؟<br />'''کتلین''': من جیمی رو به خاطر سانسا آزاد کردم... و آریا، اگه هنوز زنده باشه. خودت می دونی. اما اگه من به امید به ایجاد صلح هم کمک کرده باشم، انقدر کار بدیه؟<br />'''راب''': بله، لنیسترا پدرمو کشتن.<br />'''کتلین''': فکر می کنی فراموش کردم؟<br />'''راب''': نمی دونم. کردی؟{{رف|یش|35}}|راب به [[کتلین تالی]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|اگه همه ی گنج هاتو تو یه کیف نگه داری، فقط کارو برای کسایی که می خوان ازت دزدی کنن راحت کردی.{{رف|یش|45}}}}<br />
<br />
== نقل قول ها درباره ی راب ==<br />
{{نقل قول|هیچ شمشیری تا زمانی که سرد و گرم نچشیده باشه، برنده نیست. پسرک استارک یه بچه است. شکی نیست که از صدای شیپورهای جنگی و منظره ی پرچم هاش که تو باد تکون می خورن، لذت می بره، اما آخر کار نوبت به قصابی می رسه. شک دارم دلشو داشته باشه.{{رف|بتت|56}}|[[تایوین لنیستر]] پیش از [[نبرد ویسپرینگ وود]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''واریس:''' [[سرسی لنیستر|سرسی]] از شما میترسه، سرورم... اما دشمنان دیگه ای داره که از اونا حتی بیشتر می ترسه. جیمی عزیزش همین الان داره با لردهای رودخونه می جنگه. [[لایسا ارن]] در حلقه ای از سنگ و فولاد تو ایری نشسته و هیچ علاقه ای بین اون و ملکه نیست. در دورن، [[خاندان مارتل|مارتل ها]] هنوز از قتل پرنسس [[الیا مارتل|الیا]] و فرزندانش به تلخی یاد می کنند. و حالا، پسر شما با یک لشکر شمالی پشت سرش داره از نک عبور می کنه.<br />'''ادارد:''' راب فقط یه پسر بچه است.<br />'''واریس:''' پسری با یه ارتش.{{رف|بتت|58}}|[[واریس]] به [[ادارد]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|مردی عاقل ... و شرافتمند.{{رف|بتت|63}}|[[جیمی لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|سروران من، اینجا تنها پادشاهی نشسته که من حاضرم جلوش زانو بزنم، [[پادشاه شمال]]{{رف|بتت|71}}|[[جان آمبر (جان گنده)|جان گنده]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|جنگ هایی که راب استارک در یک سال پیروز شده بود از تمام فتوحات لرد های گارن در بیست سال بیشتر بود.{{رف|یش|19}}|افکار [[تیریون لنیستر]] درباره ی عقاید [[میس تایرل]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|گرگ جوان تو میدون جنگ بدون شکست باقی مونده.{{رف|یش|19}}|[[پتایر بیلیش]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|بله، لرد آمبر، منو به پادشاه بسپر. می خواد قبل از بخشیدنم منو سرزنش کنه، پادشاه شمال ما با خیانت کاران این طور رفتار می کنه یا باید بگم پادشاهی که شمال رو از دست داد، اعلیحضرت؟{{رف|یش|20}}|[[ریکارد کاراستارک]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|پسرم، اگه قرار بود [[جین وسترلینگ|تو آغوش یه زن]] بیفتی، چرا نباید آغوش [[مارجری تایرل]] باشه؟{{رف|یش|14}}|افکار [[کتلین تالی|کتلین]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|اون شرافت [[جبن وسترلینگ|دختره]] رو به شرافت خودش ترجیح داد. وقتی بکارتشو ازش گرفت، دیگه چاره ای نداشت.{{رف|یش|19}}|[[کوان لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|جین وسترلینگ دختر [[سیبل اسپایسر|مادرشه]] و راب استارک پسر [[ادارد|پدرش]].{{رف|یش|19}}|[[تایوین لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|او در میدان نبرد جنگ را پیروز شد اما در اتاق خواب شکست خورد.{{رف|یش|37}}|افکار [[جیمی لنیستر]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''برین:''' پادشاه راب هر نبردی رو برده.{{سخ}}'''روس:''' هر نبردی رو برده، در حالی که فری ها، کاراستارک ها، وینترفل و شمال رو از دست داده.{{رف|یش|37}}|[[روس بولتون]] به [[برین از تارث|برین]]}}<br />
<br />
{{اسپویلر|{{نقل قول|'''جان''': برادرم [[پادشاه شمال]] بود ...<br />'''استنیس''': برادرت لرد به حق [[وینترفل]] بود. اگه به جای اینکه تاجگذاری کنه و شروع به فتح سرزمین های رودخونه کنه، خونه می موند و وظیفه ش رو انجام می داد، شاید امروز زنده بود. تو [[راب استارک|راب]] نیستی، همونطور که من [[رابرت براتیون|رابرت]] نیستم.{{رف|یش|76}}|[[استنیس براتیون|استنیس]] به [[جان اسنو]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|'''جان''': من برادرم رو دوست داشتم.<br />'''استنیس''': منم برادرمو دوست داشتم. اما اونا چیزی بودن که بودن و ما چیزی هستیم که هستیم. من پادشاه حقیقی وستروسم و تو حرومزاده ی ند استارک. [[تایوین لنیستر]] روس بولتون رو [[محافظ شمال]]ش کرد تا برای خیانت به برادرت بهش پاداش بده.{{رف|یش|76}}|[[استنیس براتیون|استنیس]] به [[جان اسنو]]}}<br />
<br />
{{نقل قول|وقتی راب استارک علیه [[جافری براتیون|جافری به ظاهر براتیون]] حرومزاده طغیان کرد، [[وایت هاربر]] باهاش لشکرکشی کرد. لرد استارک سقوط کرد، اما جنگش ادامه داره.{{رف|ربا|19}}|[[داووس]]}}}}<br />
<br />
{{نقل قول|اون پادشاه ما بود! اون شجاع و خوب بود.{{رف|ربا|19}}|[[وایلا مندرلی]]}}<br />
<br />
== خانواده ==<br />
{{شجره نامه استارک}}<br />
<br />
== منابع ==<br />
{{منابع|3}}<br />
{{الگو:شاهان وستروس}}<br />
[[رده:خاندان استارک]][[رده:نجیب زادگان]][[رده:شخصیت های شمال]][[رده:حکام]][[رده:خویشاوند کش ها]]<br />
[[en:Robb Stark]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86_%D8%A8%D8%A7_%D9%86%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D9%88_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10498
نخستین با نام او (سریال)
2014-05-14T22:59:40Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = نخستین با نام او<br />
|شماره_قسمت = 5<br />
|تصویر= [[پرونده:Tommens-Coronation.jpg|300px]] <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
<br />
== نکات ==<br />
<br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:First_of_His_Name)]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84&diff=10497
الگو:سریال
2014-05-14T22:58:58Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{Navbox <br />
| name = سریال<br />
| title = [[بازی تاج و تخت (سریال)|سریال]]<br />
<br />
| state = {{{state|}}}<br />
| border = {{{border|}}}<br />
| style = text-align:right;<br />
| groupstyle = width:85px; background-color:#ddd; white-space:nowrap;<br />
| oddstyle = background-color:#F2F2F2<br />
<br />
| group1 = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل 1]]<br />
| list1 = 1. [[زمستان در راه است (سریال)|زمستان در راه است]] - 2. [[راه شاهی (سریال)|راه شاهی]] - 3. [[لرد اسنو (سریال)|لرد اسنو]] - 4. [[فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته (سریال)|فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته]] - 5. [[گرگ و شیر (سریال)|گرگ و شیر]] - 6. [[تاج طلایی (سریال)|تاج طلایی]] - 7. [[میبری یا کشته میشی (سریال)|میبری یا کشته میشی]] - 8. [[نوک تیز (سریال)|نوک تیز]] - 9. [[بیلور (سریال)|بیلور]] - 10. [[آتش و خون (سریال)|آتش و خون]]<br />
<br />
| group2 = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل 2]]<br />
| list2 = 1. [[شمال به خاطر میسپارد (سریال)|شمال به خاطر میسپارد]] - 2. [[سرزمین شب (سریال)|سرزمین شب]] - 3. [[آنچه مرده هرگز نمیمیرد (سریال)|آنچه مرده هرگز نمیمیرد]] - 4. [[باغ استخوان ها (سریال)|باغ استخوان ها]] - 5. [[روح هارن هال (سریال)|روح هارن هال]] - 6. [[خدایان قدیم و جدید (سریال)|خدایان قدیم و جدید]] - 7. [[مرد بدون شرف (سریال)|مرد بدون شرف]] - 8. [[شاهزاده وینترفل (سریال)|شاهزاده وینترفل]] - 9. [[بلک واتر (سریال)|بلک واتر]] - 10. [[والار مورگولیس (سریال)|والار مورگولیس]]<br />
<br />
| group3 = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل 3]]<br />
| list3 = 1. [[والار دوهاریس (سریال)|والار دوهاریس]] - 2. [[بالهای تیره، خبرهای تیره (سریال)|بالهای تیره، خبرهای تیره]] - 3. [[قدمهای مجازات (سریال)|قدمهای مجازات]] - 4. [[و حالا نگهبانی اش به پایان رسید (سریال)|و حالا نگهبانی اش به پایان رسید]] - 5. [[بوسیده شده توسط آتش (سریال)|بوسیده شده توسط آتش]] - 6. [[صعود (سریال)|صعود]] - 7. [[خرس و دوشیزه زیبا (سریال)|خرس و دوشیزه زیبا]] - 8. [[پسران دوم (سریال)|پسران دوم]] - 9. [[باران های کستامیر (سریال)|باران های کستامیر]] - 10. [[میسا (سریال)|میسا]]<br />
<br />
| group4 = [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل 4]]<br />
| list4 = 1. [[دو شمشیر (سریال)|دو شمشیر]] - 2. [[شیر و رز (سریال)|شیر و رز]] - 3. [[شکننده ی زنجیر ها(سریال)|شکننده ی زنجیر ها]] - 4. [[پیمان نگهدار (سریال)|پیمان نگهدار]] - 5. [[نخستین با نام او (سریال)|نخستین با نام او]] - 6. [[قوانین خدایان و انسان ها (سریال)|قوانین خدایان و انسان ها]] - 7. [[مرغ مقلد (سریال)|مرغ مقلد]] - 8. [[کوه و افعی (سریال)|کوه و افعی]] - 9. [[نگهبانان دیوار (سریال)|نگهبانان دیوار]] - 10. [[فرزندان (سریال)|فرزندان]]<br />
| group5 = سایر<br />
| list5 = [[تفاوت های بین کتاب و سریال]] - [[لیست بازیگران سریال]] - [[بازی راه استادان]] - [[موسیقی متن]]<br />
}}<noinclude><br />
<br />
==نحوه استفاده==<br />
<nowiki>{{</nowiki>'''سریال'''<nowiki>}}</nowiki><br />
<br />
[[رده:جداول دسترسی سریع]]</noinclude></div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86_%D8%A8%D8%A7_%D9%86%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D9%88_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10496
نخستین با نام او (سریال)
2014-05-14T22:57:48Z
<p>QelThuzad: صفحهای جدید حاوی «{{اطلاعات فصل 4 |عنوان_قسمت = اولین با نام او |شماره_قسمت = 5 |تصویر= [[پرونده:Tommens-...» ایجاد کرد</p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = اولین با نام او<br />
|شماره_قسمت = 5<br />
|تصویر= [[پرونده:Tommens-Coronation.jpg|300px]] <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
<br />
== نکات ==<br />
<br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:First_of_His_Name)]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Tommens-Coronation.jpg&diff=10495
پرونده:Tommens-Coronation.jpg
2014-05-14T22:57:15Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>== اجازهنامه ==<br />
{{Non-free television screenshot}}</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A2%D8%AB_%DA%A9%DB%8C%D9%BE%D8%B1_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10429
آث کیپر (سریال)
2014-05-05T20:47:31Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = پیمان نگهدار<br />
|شماره_قسمت = 4<br />
|تصویر= [[پرونده:Jaime-Oathkeeper.jpg|300px]] <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
سر [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) تمرین شمشیرش را با [[بران]] (Bronn) ادامه میدهد، که او را تشویق به ملاقات برادرش [[تیریون]] (Tryion) می کند. در سیاه چال، جیمی و تیریون درباره ی قتل [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey) بحث می کنند. تیریون ادعا می کند که در قتل او هیچ نقشی نداشته، ولی می داند در این موقعیتش چیزی عوض نمی شود، تا موقعی که او نمیرد [[سرسی]] (Cersei) آسوده نمی شود. جیمی به تیریون می گوید که سرسی قول داده کسی که [[سانسا استارک|سانسا]] (Sansa) را اسیر کند، شوالیه می شود. اما تیریون در مورد بی گناهی او مطمئن است. در باغ بانو [[اولنا تایرل|اولنا]] (Olenna) به [[مارجری تایرل|مارجری]] (Margaery) می گوید که به زودی راهی [[هایگاردن]] (Highgarden) می شود. اولنا رابطه ی مارجری و [[تامن براتیون|تامن]] (Tommen) را تشویق می کند که سرسی نتواند تامن را بر علیه خودش کند، و مارجری را خاطر جمع می کند که هیچوقت اجازه نمی داد با جافری ظالم ازدواج کند. در شب جیمی با سرسی در اتاقش صحبت می کند. سرسی او را به خاطر شکست در محافظت از جافری، و اسیر شدنش توسط [[کتلین استارک]] (Catelyn Stark) سرزنش می کند. جیمی سعی می کند که درباره ی بی گناهی تیریون به او بگوید، اما گوش نمی دهد و بعد از دستور دادن برای بیشتر کردن محافظان تامن، او را مرخص می کند. مارجری تامن را در اتاقش ملاقات می کند و درباره ی عروسی نزدیکشان شروع به صحبت می کند. بنا به نصیحت مادربزرگش، رابطه ی جدیدی را با او آغاز می کند.<br />
<br />
هنگام صبح، جیمی شمشیر والریایی خودش، همراه با زره جدیدی به [[برین از تارث|برین]] (Brienne) می دهد، و او را مسئول پیدا کردن و محافظت کردن از سانسا می کند. او همچنین با وجود بی میلی برین، [[پادریک پین]] (Podrick Payne) را ملازم برین می کند، تا پادریک را از دخالت در دادگاه تیریون دور نگه دارد و از او محافظت کند. وقتی برین برای رفتن آماده می شود، نام شمشیر را "پیمان نگهدار" می گذارد که جیمی موافقت می کند.<br />
=== در دریا ===<br />
=== در شمال ===<br />
در حیاط [[کسل بلک]] (Castle Black)، [[جان اسنو|جان]] (Jon Snow) با [[گرن]] (Grenn) مبارزه می کند و به تعدادی از برادران [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) روش مبارزه ی [[وحشی ها]] (Wildlings) را آموزش می دهد. سر [[آلیسر تورن]] (Alliser Thorn) دستور می دهد جان به وظایفش به عنوان مباشر برگردد و تمرین را به هم می زند. [[جانوس اسلینت]] (Janos Slynt)) به تورن می گوید عاقلانه است که همان طور که جان درخواست کرده بود، او را به [[پناهگاه کرستر]] (Craster's Keep) اعزام کنند تا سرکشان او را بکشند و او را از انتخاب شدن به عنوان لرد فرمانده ی جدید نگهبانان شب بازدارند. جان در حالی که شمشیرش را بر می دارد با [[لاک]] (Locke) صحبت می کند و دوست می شوند، که لاک نیروی جدید نگهبانان شب است و جان نمی داند که او به طور مخفیانه از ماموران [[روس بولتون]] (Roose Bolton) است و برای کشتن جان، [[برن استارک|برن]] (Bran) و [[ریکان استارک|ریکان]] (Rickon) به ماموریت فرستاده شده است. بعد از آن، [[سمول تارلی|سمول]] (Samwell) و جان قبل از مطلع شدن توسط لاک که تورن می خواهد جان را ببیند در مورد حرکت برن و گروهش به آن سوی دیوار بحث می کنند. تورن به جان می گوید که به او اجازه می دهد گروهی را به سوی پناهگاه کرستر پیش ببرد و جان تعدادی از برادرانش را شامل گرن، [[ادیسون تالت|اد]] (Edd) و لاک را برای رسیدن به هدفش گرد آوری می کند.<br />
<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
با درخواست [[دنریس تارگرین|دنریس]] (Daenerys) ، [[میساندی]] (Missandei) [[زبان مشترک]] (Common Tongue) را به [[کرم خاکستری]] (Grey Worm) با صحبت کردن در مورد اینکه چگونه برده شده اند، یاد می دهد. هنگام شب، کرم خاکستری گروهی از [[آنسالید]] (Unsullid) را از راه فاضلاب ها به درون [[میرین]] (Meereen) می برد که به گروه بزرگی از برده ها می رسند که در مورد دنریس و ارتشش بحث می کنند. گروه آنسالید برده ها را به شمشیر مجهز می کند و هنگام شب ، برده ها ارباب هایشان را می کشند و خود را آزاد می کنند. هنگام صبح، دنریس دستور می دهد اربابانی که باقی مانده اند به دار آویخته شوند، مانند کودکان برده ای که کشته بودند تا هر مایل شمار را تا میرین نشانه گذاری کنند.<br />
<br />
=== آنسوی دیوار ===<br />
در [[پناهگاه کرستر]] (Craster's Keep) ، [[کارل پاکج|کارل]] (Karl) به [[راست]] (Rast) دستور می دهد که به "[[گوست|جانور]]" غذا بدهد و در حالی که مست است به او توهین می کند و داستان هایی از خودش در [[بارانداز پادشاه]] تعریف می کند. یکی از همسران پیشین [[کرستر]] (Craster) وارد پناهگاه می شود و آخرین فرزند کرستر، یک پسر، را به کارل می دهد. زنان می گویند که آن بچه به خدایان داده شود و [[راست]] بچه را بیرون می برد و در جنگل تنها می گذارد. او در راه برگشت، [[گوست]] (Ghost)، [[دایرولف]] [[جان اسنو]] (Jon Snow) را که سرکشان زندانی اش کرده اند را مسخره می کند. در نزدیکی، [[برن استارک|برن]] (Bran) و همراهانش گریه های بچه را می شنوند و او از قابلیت های [[وارگ]] اش (Warg) استفاده می کند تا [[سامر]] (Summer) را برای جستجوی کودک بفرستد. در بدن سامر، برن گوست که زندانی شده را می بیند ولی قبل از آنکه بتواند کمکی کند ، گرگ درون تله ای می افتد و برن در بدن خودش بیدار میشود. آن ها اطراف پناهگاه کرستر جاسوسی می کنند اما قبل از اینکه بتوانند سامر را آزاد کنند، توسط سرکشان دستگیر می شوند. برن، [[جوجن رید|جوجن]] (Jojen) و [[میرا رید|میرا]] (Meera) را نزد کارل می برند که برن را مجبور می کند هویت حقیقی خود را فاش کند.<br />
{{سخ}}{{سخ}}در همین حال، در عمق [[سرزمین های همیشه زمستان]] (Lands of Always Winter)، یک [[وایت ها|وایت واکر]] (White Walker) سوار بر اسب مرده ای دیده می شود که آخرین پسر کرستر را حمل می کند. او بچه را روی محرابی یخی کوچکی می گذارد، بعد از دقایقی، یک وایت دیگر بچه را بر می دارد و صورتش را لمس می کند که باعث می شود چشمان کودک آبی شوند.<br />
<br />
== نکات ==<br />
* نام این قسمت [[اوث کیپر]] (Oathkeeper) است ، که [[برین از تارت|برین]] به شمشیر [[والریایی]] که از شمشیر [[ایس]] ند استارک ساخته شده است میدهد.<br />
<br />
* باوجود نشان دادن [[وینترفل]] و [[دردفورت]] در تیتراژ سریال هیچ اتفاقی در این دو مکان رخ نمیدهد.هرچند میتوان از نظر فنی داستان [[برن استارک|برن]] و [[لاک]] را به این دو مکان مرتبط دانست.<br />
<br />
* برن استارک در روشن بینی خود در اپیزود [[شیر و رز (سریال)|شیر و رز]] (The Lion and the Rose) صحنه نمایش وایت واکرها در یخ را دیده است.<br />
<br />
* صحنه انتهای این اپیزود ، حدس و گمان های بسیار زیادی را برانگیخته است ، که پسر های [[کرستر]] گرفته می شوند و بعد به وایت واکر تبدیل می شوند ، در خصوص این موضوع هرگز در رمان تاییده ذکر نشده است.یک ایده جدید دیگر نیز ذکر شده است فرزندان کرستر به عنوان قربانی برای تبدیل شدن به یک [[آدر]] جدید می باشند.هر چند باز تاییدیه در کتاب درباره این رخ داده نوشته نشده است.<br />
<br />
* ارشد مرموز پایانی آدرها که قدرت تبدیل فرزند کرستر را به وایت ها یا ادرها دارد در راهنمای HBO با عنوان [[شاه شب]] (Night's King) ذکر شده است.با این حال خلاصه که HBO آن را ذکر کرده است ممکن است باعث اسپویل شدن هویت واقعی شخصیت اصلی آدرها در کتاب و سریال بشود.همچنین ممکن است این یک شباهات اسمی بین دو فرد تاریخی در وستروس باشد.<br />
<br />
* در کتاب [[محاصره میرین]] (Siege of Meereen) بسیار طولانی تر از اتفاقات درون سریال رخ میدهد.به دستور [[دنریس تارگرین]] کشتی های که او و پیروانش را از [[کارث]] به سوی [[خلیج برده دارن]] (Slaver's Bay) آورده است تخریب می شود و با چوب آنها وسایل محاصره چون منجیق ، دژکوب و نردبان ساخته می شود.در همین حین بر علیه دنی یک سو قصد صورت میگیرد ، دنی توسط آرستان سفید ریش از این سو قصد نجات پیدا میکنه و در اینجا مشخص میشود که [[آرستان سفید ریش]] همان [[باریستان اسلمی]] است.و در اون لحظه جورا مورمونت و باریستان همدیگه رو لو میدن(که باریستان به و در اون لحظه جورا مورمونت و باریستان همدیگه رو لو میدهند(که باریستان به رابرت خدمت میکرده و جورا مورمونت هم برای واریس جاسوسی میکرده است) دنی از دست هر دو عصبانی شده و طردشان میکند.دنی برای مجازات فریت خوردگیش این دو نفر رو مجبور میکند که از یک راه فاضلابی بسیار تنگ با تعداد کمی نیرو به داخل شهر میرین رفته و برده ها را در هنگامی که دنی در حال حمله به دروازه اصلی است آزاد کنند. <br />
<br />
* هیچ مدرکی در خصوص اینکه [[کرم خاکستری]] [[زبان مشترک]] (Common Tongue) می آموزد وجود ندارد.<br />
<br />
* در کتاب مجسمه برنزی هارپی (Harpy) که بر روی [[هرم بزرگ]] (Great Pyramid) میرین قرار گرفته است بعد از فتح میرین توسط [[دنریس تارگرین]] نابود می شود.<br />
<br />
* مکالمه بین [[اولنا ردواین]] (Olenna Redwyne) و [[مارجری تایرل]](Margaery Tyrell) در کتاب صورت نمیگیرد.اولنا این واقعیت که قرار بوده است با یک [[خاندان تارگرین|تارگرین]] (Targaryen) ازدواج کند را در اولین دیدارش با [[سانسا استارک|سانسا]] در میان می گذارد.<br />
<br />
* اولنا ردواین در هنگام دادرسی هرگز به [[های گاردن]] (Highgarden) باز نمیگردد.<br />
<br />
* [[سر پونس]] (Ser Pounce) در واقع یکی از سه بچه گربه سیاهی است که [[مارجری تایرل]](Margaery Tyrell) به عنوان هدیه به [[تامن براتیون|تامن]] داده بوده است.<br />
<br />
* در کتاب ، [[پادریک پین]] (Podrick Payne) و [[برین از تارت|برین]] با یکدیگر [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) را ترک نمی کنند.آنها همدیگه را در امتداد جاده پیدا میکنند.و چون هدف هر دو یکسان است با یکدیگر به دنبال سانسا میگردند.پادریک این نظر را دارد که سانسا میتواند اثبات کند که تیریون بی گناه است.<br />
<br />
* سام هرگز به جان نگفته است که [[برن استارک|برن]] آنسوی دیوار است.<br />
<br />
* گروه برن هرگز توسط شورشیان [[نگهبانان شب]] اسیر نمی شوند.<br />
<br />
* هرگز [[گاست]] (Ghost) و [[سامر]] (Summer) توسط شورشیان زندانی نشده اند.<br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Oathkeeper_(TV)]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1:QelThuzad&diff=10356
کاربر:QelThuzad
2014-05-03T22:54:12Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>[[رده:اعضا]]<br />
A Symbol of [http://www.wowwiki.com/Kel'Thuzad Kel'Thuzad]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%84%D8%B1%D8%AF_%D8%A7%D8%B3%D9%86%D9%88_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10352
لرد اسنو (سریال)
2014-05-02T22:34:08Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div><br />
{{اطلاعات فصل 1<br />
<br />
<br />
|عنوان_قسمت = لرد اسنو<br />
<br />
<br />
|شماره_قسمت = 3<br />
<br />
<br />
|تصویر= [[پرونده:Jon and Alliser 1x03.jpg|300px]]<br />
<br />
<br />
|تاریخ پخش= 24 اوریل 2011<br />
<br />
<br />
|نویسنده=<br />
<br />
<br />
|کارگردان=<br />
<br />
<br />
}}<br />
<br />
<br />
== موضوع اصلی ==<br />
<br />
<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
<br />
<br />
[[دنریس]] (Daenerys) اعتماد به نفس جدیدی در نقشش به عنوان همسر [[کال]] به دست آورده و همچنین توسط شوالیه ی تبعیدی سر [[جورا مورمونت]] (Jorah Mormont) احترام کسب کرده است. اما رابطه اش با برادرش تیره و تار شده، از زمانی که به خاطر دستور دادن به او مورد ضرب و شتم قرار گرفت. [[راکارو]] (Rakharo) [[بلادرایدر]] دنریس، که برای تنبیه او را نزدیک بود خفه کند و یا بکشد، ویسریس را مجبور به پیاده رفتن تا اردوگاه کرد. [[ایری]] (Irri) اعلام می کند که [[دنریس]] باردار است و این موضوع را با [[جورا]] (Jorah) و [[راکارو]] (Rakharo)در میان می گذارد. برای خوشحال کردن، جورا مخفیانه برای تدارکات به سمت [[کوهور]] (Qohor) می رود. در چادر دنریس به [[دروگو]] (Drogo) می گوید که بچه شان پسر است.<br />
<br />
=== در شمال ===<br />
<br />
<br />
با بیدار شدن [[برن]] (Bran)، [[ننه ی پیر]] (Old Nan) برای او داستانی از اولین پدیدار شدن وایت واکر های سوار بر اسب که آن هایی را که کشته بودند، زنده می کردند و از زمستان های بی پایان گذشته تعریف می کرد. اما با آمدن [[راب استارک]] (Robb Stark) قطع شد و او غمگینانه به برن می گوید که مصدومیت او دائمی است و دیگر نمی تواند راه برود. [[برن]] آرزو می کند که درباره ی سقوطش یادش بیاید و این که ای کاش او مُرده بود.<br />
<br />
<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
<br />
دسته ی [[ادارد]] (Eddard) به بارانداز پادشاه می رسد. ادارد فورا برای برای دیدار شاه در [[شورای کوچک]] احضار می شود. در راهش به سوی اتاق تاج و تخت به [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) بر می خورد و معلوم می شود که جیمی پادشاه دیوانه [[ایریس تارگرین دوم]] را به قتل رسانده است. جیمی یادآوری می کند که ایریس پدر و برادر ادارد را کشت. ادارد فکر نمی کند که این دلیلی برای شکستن پیمان خود به عنوان یک شوالیه [[گارد پادشاه]] باشد. ادارد به همراه [[رنلی براتیون|رنلی]] (Renly) برادر شاه، [[واریس]] (Varys) خواجه، [[استاد اعظم پایسل]] (Grand Maester Pycelle) بزرگ و ارباب سکه لرد [[پتایر بیلیش]] "انگشت کوچیکه" (Petyr "Littlefinger" Baelish) به شورای کوچک می پیوندد. انگشت کوچیکه یک بار برای ازدواج با [[کتلین]] با برادر ادارد جنگیده بود و این یعنی هنوز او را دوست دارد. رنلی اعلام می کند که رابرت به افتخار انتصاب ادارد به عنوان دست پادشاه، می خواهد مسابقات برگزار کند. ادارد متوجه می شود که تاج و تخت به سختی مدیون است، مخصوصا به پدر ملکه لرد [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister). کتلین ظاهرا پنهانی به بارانداز پادشاهی می رسد. اما او به وسیله ی دو تا از نگهبانان به فاحشه خانه ای برده می شود که متعلق به انگشت کوچیکه است. او به کتلین می گوید که او را به اینجا آورده است تا از اون محافظت کند و ناشناس بماند. واریس هم آنجاست و او از راه جاسوس هایش می دانست که او اینجاست. هر سه آن ها و سر رادریک (Ser Rodrick) درباره ی تلاش برای قتل [[برن]] بحث می کنند. انگشت کوچیکه اقرار می کند که آن خنجر زمانی که مال او بوده، توسط قاتلین او استفاده می شده و همه را شکه می کند. او ادعا می کند که خنجر را بر سر شرط بندی با [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) برای برنده شدن مسابقات قبلی [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister)، باخته است. انگشت کوچیکه ترتیب ملاقات همسرش با ادارد را می دهد، ادارد با اکراه انگشت کوچیکه را به عنوان دوست برای کمک به پیدا کردن قاتل برن می پذیرد. بعد از این که کتلین پایتخت را ترک می کند، ادارد باز می گردد و دخترانش را در حال بحث و جدال می بیند. آریا (Arya) از دست خواهرش سنسا (Sansa) خشمگین است چون برای دفاع از جافری (Joffrey) دروغ گفته است. ند یاد آوری می کند که جافری یک شاهزاده است و روزی پادشاه می شود و سنسا هم همسرش. همچنین متوجه می شود دختر کوچکترش آریا علاقمند به شمشیرزنی است و برای او یک معلم [[براووس|براووسی]] "رقصنده آب"، [[سیریو فورل]] (Syrio Forel) استخدام می کند تا به او هنر شمشیرزنی را آموزش دهد.<br />
<br />
=== در دیوار ===<br />
[[جان]] (Jon) به دیگر نیرو ها اضافه میشود و زیر دست سر [[آلیسر تورن]] (Alliser Thorne) آموزش میبیند. او به سادگی حریف های مبارزه خود را شکست میدهد و سر آلیسر به افراد به دلیل شکست خوردنشان توهین میکند. با این وجود به جان تبریک نمی گوید و او را لرد اسنو (Lord Snow) صدا میکند تا به حرامزاده بودنش اهانت کند و او را بی مصرف ترین می نامد. جان که ناراحت شده از عموی خود [[بنجن استارک]] (Benjen Stark) میخواهد تا او را با خود به شمال [[دیوار]] ببرد. ولی در جواب میشنود که در دیوار، چیزی فقط وقتی به دست می آید که برای آن تلاش شود. [[تیریون]] (Tyrion) به یاد جان می آورد که او از برادر های جدیدش بهتر نیست و فقط خوشبخت تر بوده و استاد مبارزه اش یک حرفه ای بوده، ولی بقیه یا بی خانمان و یتیم و یا خلافکار بوده اند و هرگز قبل از این شمشیر به دست نگرفته بوده اند. برای جبران کردن، [[جان]] اصول شمشیرزنی را به دیگران یاد میدهد. بعدا تیریون با فرمانده [[جور مرمونت]] (Jeor Mormont) و [[استاد ایمون]] (Maester Aemon) ملاقات میکند. آنها از تیریون میخواهند که به خواهرش ملکه گوشزد کند که [[نگهبان شب]] (Night’s Watch) به افراد بیشتری نیاز دارد .قبل از برگشتن تیریون به هدفش که ادرار کردن از بالای دیوار بزرگ بود میرسد و بعدا از جان که حالا او را یک دوست میدید، خداحافظی میکند.<br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Lord_Snow)]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Jon_and_Alliser_1x03.jpg&diff=10351
پرونده:Jon and Alliser 1x03.jpg
2014-05-02T22:33:09Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>== اجازهنامه ==<br />
{{Non-free television screenshot}}</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A2%D8%AB_%DA%A9%DB%8C%D9%BE%D8%B1_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10350
آث کیپر (سریال)
2014-05-02T22:29:47Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = پیمان نگهدار<br />
|شماره_قسمت = 4<br />
|تصویر= [[پرونده:Jaime-Oathkeeper.jpg|300px]] <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
=== در دریا ===<br />
=== در شمال ===<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
=== آنسوی دیوار ===<br />
<br />
== نکات ==<br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Oathkeeper_(TV)]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87_%D8%B2%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10349
شکننده زنجیرها (سریال)
2014-05-02T22:29:37Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = شکننده ی زنجیر ها<br />
|شماره_قسمت = 3<br />
|تصویر= [[پرونده:1000px-Daenerys-in-Breaker-of-Chains.jpg|300px]] <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
{{سخ}}بلافاصله پس از مرگ [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey) ، [[دونتوس]] (Dontos) و [[سانسا استارک|سانسا]] (Sansa) از مهمانی فرار می کنند. کمی بعد [[سرسی لنیستر|سرسی]] (Cersei) و [[تایوین لنیستر|تایوین]] (Tywin) دستور می دهند تا زمانی که در پایتخت به دنبال سانسا می کردند ، همه ی درواره های شهر بسته و همه ی کشتی ها مصادره شوند. سانسا و دونتوس به وسیله ی قایق پارویی کوچکی فرار می کنند و به سریعا به کشتی بزرگتری که در مه پنهان است می رسند. ابتدا سانسا از نردبان بالا می رود و بر روی کشتی بزرگ [[پیتر بیلیش]] (Petyr Baelish) را که با دونتوس پیمان بسته بودند سانسا را از شهر خارج کنند ، ملاقات می کند. بیلیش دستمزد دونتوس را با کشتن او پرداخت می کند و به سانسا اطمینان می دهد که کشتن او برای نگه داشتن رازشان ضروری بوده است. در باغ های شهر ، [[اولنا ردواین|اولنا]] (Olenna) و [[مارجری تایرل|مارجری]] (Margaery) در مورد قتل جافری و چگونگی آن و اینکه ازدواجشان به وصال نرسیده و او ملکه نیست بحث می کنند. در [[سپت اعظم بیلور|سپت]] (Sept) تایوین با [[تامن براتیون|تامن]] (Tommen) درباره ی پادشاه شدن و خصوصیانی که یک پادشاه باید داشته باشد صحبت می کند. آن دو به مکالمه شان ادامه می دهند و از سپت خارج می شوند و سرسی را در حال عزاداری برای جافری تنها می گذارند. بلافاصله [[جیمی لنیستر|جیمی]] (Jaime) می آید و سرسی را که از او می خواهد [[تیریون لنیستر|تیریون]] (Tyrion) را قبل از برگذاری دادگاه بکشد ، تسلی می دهد. جیمی نمی پذیرد و خود را با زور به سرسی نزدیک می کند و در کنار جسد جافری به او تجاوز می کند.عیاشی دسته جمعی شاهزاده [[ابرین مارتل|ابرین]] (Oberyn) و [[الریا سند]] توسط تایوین قطع می شود که تقاضای صحبت خصوصی با ابرین می کند.تایوین باور دارد که شاید ابرین در قتل جافری دست داشته باشد ولی ابرین این ادعا را رد می کند. ابرین با متهم کردن تایوین به خاطر دستور دادن به [[گرگور کلگن]] " کوه" ( Gregor Clegane "the Mountain" ) و تجاوز و قتل خواهرش [[الیا مارتل|الیا]] پاسخ می دهد. تایوین این اتهام را قبول نمی کند ولی به او پیشنهاد می کند که "[[گرگور کلگن|کوه]]" با او در مورد قتل خواهرش صحبت کند و در عوض ابرین به عنوان یکی از سه قاضی در دادگاه تیریون شرکت کند. [[پادریک پاین|پادریک]] ، تیریون را در سلولش ملاقات می کند و برای او مقداری آذوقه آورده است. پادریک به تیریون می گوی که تا دو هفته ی دیگر دادگاهی می شود و اینکه سانسا از زمان مراسم عروسی دیده نشده است. پادریک قبل از رفتنش به تیریون می گوید که نزد او آمده اند و از او خواسته اند که علیه تیریون شهادت دهد و در عوض سمت شوالیه گری را وعده داده اند. تیریون به او دستور می دهد که جیمی را بیاورد و بعد از آن از شهر فرار کند زیرا که نگران جان پادریک است.<br />
=== در شمال ===<br />
سر [[آلیسر تورن|آلیسر]] (Alliser) و [[جانوس اسلینت]] (Janos Slynt) که باور ندارند [[سمول تارلی|سم]] (Sam) یک [[آدرها|وایت واکر]] را کشته است، او را دست می اندازند. سم با [[گیلی]] (Gilly) درباره ی رفتن او به [[مولز تاون]] (Mole's Town) برای امن نگه داشتن او صحبت می کند، زیرا بیشتر برادران [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) به دلیل تجاوز دستگیر شده بودند. گیلی می خواهد که در [[کسل بلک]] (Castle Black) بماند، اما سم او را موقتا به مولز تاون می برد. <br />
<br />
گروه وحشتی ها توسط [[تورموند غول افکن]] (Tormund Giantsband) رهبری می شود که یک گروه در دهکده ی کوچکی را به قتل می رسانند، و استایر (Styr) پسر بچه ی کوچکی را محبور می کند که به کسل بلک برود و به نگهبانان شب بگوید که آن ها چه کرده اند. در یک گردآوری بزرگ، سر آلیسر به مردان می گوید که وظیفه و اولویت اولشان محافظت از دیوار است، [[استاد ایمون]] (Maester Aemon) هم تأکید می کند. وقتی سر آلیسر از [[جان اسنو|جان]] (Jon) می پرسد، او با اکراه و بی میلی موافقت می کند که اولویت با دیوار است، که صحبت او با صدای شیپور که نشان دهنده ی بازگشت گشتی ها است، قطع می شود. [[اد تالت]] (Edd Tollett) و [[گرن]] (Grenn) از گذرگاه وارد می شوند و به برادران می گویند که کارل (Karl) و همراهان یاغی اش در [[قلعه ی کرستر]] (Craster's Keep) ساکن شده اند. جان دروغش را به [[منس ریدر]] (Mance Rayder) به یاد می آورد که گفته بود ١٠٠٠ نفر از دیوار محافظت می کنند، جان می گوید که ما باید به شمال برویم و قبل از اینکه منس حقیقت را درباره ی نیرو های نگهبانان شب بفهمد، آن یاغی ها را بکشیم.<br />
=== در دراگون استون ===<br />
[[استنیس براتیون|استنیس]] (Stannis) به [[داووس سی ورث|داووس]] (Davos) می گوید که نامه ی رسیده به دراگون استون (Dragonstone) را بخواند، که در آن مرگ جافری را خبر می دهد. استنیس ادعا می کند که این نتیجه ی سوزاندن زالو هایی است که خون گندری (Gendry) را آشامیده اند. او داووس را به خاطر آزاد کردن و عدم اغدام برای نیرو جمع کردن به واسطه ی هدفشان، سرزنش می کند. سپس داووس به ملاقات [[شیرین براتیون|شیرین]] (Shireen) می رود که هنوز دارد به اون خواندن یاد می دهد. او با شیرین درباره ی [[براووس]] (Bravvos) صحبت می کند، که ناگهان متوجه [[بانک آهنین براووس]] می شود و به او می گوید که با نام استنیس، نامه ای به آن ها بنویسد.<br />
=== در سرزمین های رودخانه ===<br />
[[سندور کلگن|تازی]] (The Hound) و [[آریا استارک|آریا]] (Arya Stark) سفرشان را به شرق در راه [[دره ی آرن]] (Vale of Arryn) ادامه می دادند که پیشنهاد منزل دادن کشاورزی را قبول می کنند. هنگام شام، تازی قبول می کند که برای کشاورز کار کند و در عوض مقداری نفره بگیرد، ولی هنگام صبح با وجود شکایت آریا ، نقره های کشاورز را می دزدد.<br />
<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
[[دنریس]] (Daenerys) به همراه نیرو هایش به بیرون [[میرین]] (Meereen) می رسند، که با قهرمان میرین استقبال می شوند. سر [[جورا مورمونت|جورا]] (Jorah) می گوید که او باید قهرمان خودش را با قهرمان میرین به جنگ بفرستد. مشاورانش به خاطر شانس مبارزه برای او بحث می کنند، در نهایت [[داریو ناهاریس]] (Daario Naharis) انتخاب می شود. به محض اینکه قهرمان میرین به سوی او می تازد، داریو یک خنجر به یکی از چشمان اسب او پرتاب می کند. اسب می افتد، و به آسانی قهرمان را می کشد. سپس دنریس با برده های شهر صحبت می کند و درباره ی پیروزی های خود در [[استاپور]] (Astapor) و [[یونکای]] (Yunkai) می گوید. و اینکه برده های آن شهر ها را آزاد کرد. سپس به سنگ انداز هایش دستور می دهد که آتش، و آن ها بشکی هایی دارای دستبند های شکسته را به شهر پرتاب می کنند، به نشانی آزادی که به آن ها قول داده است.<br />
<br />
== نکات ==<br />
<br />
* نام اپیزود اشاره به یکی دیگر از لقب های [[دنریس تارگرین]] دارد که در طول [[غارت آستاپور]] (Sack of Astapor) این لقب را از سوی بردگانی که آزاد کرده بود بدست آورد.<br />
. <br />
<br />
* در حالی که [[سرسی لنیستر|سرسی]] در حال عزاداری برای فرزندش [[جافری براتیون|جافری]] در [[سپت اعظم بیلور]](Great Sept of Baelor) است ، کلماتی را که [[تیریون لنیستر|تیریون]] در اپیزود [[شاهزاده وینترفل(سریال)|شاهزاده وینترفل]] (The Prince of Winterfell) بیان کرده است را برای [[جیمی لنیستر|جیمی]] نقل می کند.در آن اپیزود تیریون به سرسی این را گفت که : " من رو فراموش نکن ، هیچ وقت ، به خاطر اين کارت بهت آسيب مي زنم.و روزي مي رسه که فکر مي کني در اماني و خوشحالي.و اون روز شادي در دهانت تبديل به خاکستر مي شه.... و اون وقت مي فهمي که دين پرداخت شده."<br />
<br />
* صحنه بین جیمی و سرسی بسیار متفاوت از کتاب است ، و مقدار قابل توجهی جنجال برانگیزتر است.در کتاب صحنه بین جیمی و سرسی به نظر می رسد با رضایت طرفین است ( یا حداقل،این صورت سرسی نشان میدهد که تمایل به انجام اینکار دارد.)با این حال در این صحنه در مجموعه تلویزیونی بیشتر اینطور نشان داد شد که جیمی به سرسی تجاوز میکند .<br />
<br />
* هیچ پادشاهی به نام " اوریس اول" (King Orys the First) در کتاب وجود ندارد.تنها شخصیت به این نام که به [[خاندان تارگرین]] هم مربوط باشد [[اوریس براتیون]] (Orys Baratheon) بنیان گذار [[خاندان براتیون]] و برادر حرامزاده [[اگان تارگرین اول|اگان فاتح]] است.این احتمال وجود دارد که این یک پادشاه محلی قبل از [[هفت پادشاهی]] بوده است و یک نام [[والریایی]] داشته است.احتمال دیگر وجود دارد که [[تایون لنیستر|تایون]] به [[ایریس تارگرین اول|ایریس تارگرین]] اشاره داشته است و منظور او فردی به نام اوریس نبوده است.چارلز دنس به احتمال زیاد در طول فیلم برداری نتوانسته است اسم درست ایریس را بیان کند.<br />
<br />
* سام در [[فصل اول(سریال)|فصل اول]] به [[مول تان]] اشاره می کند ، و به [[جان اسنو|جان]] اعتراض میکند که دیگر نگهبانان دیوار شب ها دزدکی به فاحشه خانه های این شهر میروند.<br />
<br />
* هیچ شخصیتی در کتاب به نام الیو گریواس وجود ندارد.احتمالا بازیگر این شخصیت الیو گاریسا ، بنیان گذار فن سایت Westeros.org می باشد.گاریسا و همسرش لیندا در نوشتن کتاب های مرجع جهان یخ و آتش نیز همکاری میکنند.<br />
<br />
* به عنوان یک محصول دنیا جدید سیب زمینی ( با نام مستعار"taters") نه در کتاب و نه در دنیا [[وستروس]] وجود ندارد.چرا که وستروس در قرون وسطی اورپا قرار گرفته است.این برای سومین بار در سریال است که نام این محصول ذکر شده است.<br />
<br />
* در خط داستانی [[اوبرین مارتل|شاهزاده اوبرین]] او این حرف را میزند که مردم فکر میکنند آسمان آبی است چون جهان در چشم یک غول چشم آبی قرار گرفته است.در اپیزود [[فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته(سریال)|فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته]] در فصل اول این جمله را [[راب استارک|راب]] بیان میکند.راب در این اپیزود برن را سرزنش میکند که تمام داستان های [[اولد نان]] افسانه ای بیشتر نیست و در بین انها به داستان یک غول چشم ابی به نام "مکابر" اشاره میکند که جهان در چشمان او قرار گرفته است.در کتاب هیچ افسانه ای در خصوص این غول وجود ندارد.<br />
<br />
* اولین بار است که [[سمول تارلی]] (Samwell Tarly) به نام مستعار "قاتل" (the Slayer) نامبرده می شود.<br />
<br />
* [[سانسا استارک]] برای اولین بار [[بارانداز پادشاه]] راب رای اولین بار بعد از گذشت دو سال ترک میکند.اولین بار سانسا در اپیزود [[لرد اسنو(سریال)|لرد اسنو]] در فصل اول وارد بارانداز پادشاخ می شود و دو سال تمام به صورت وحشیانه در اسارت جافری در می آید.<br />
<br />
* در کتاب دنتوس توسط سه تیر یکی به گلو ، یکی به سینه و یکی نیز به شکم کشته می شود.[[سر لوتور بران]] (Lothor Brune) پس از مرگ دنتوس یه مشعل به درون قایق میاندازد تا قایق اتش بگیرد.<br />
<br />
* [[تایون لنیستر|تایون]] هرگز با [[تامن براتیون|تامن]] در مورد صفات یک پادشاه خوب در کتاب سخن نمی گوید.<br />
<br />
* اولین کاری که جیمی بعد از بازگشت به [[بارانداز پادشاه]] می کند این است که [[سپت اعظم بیلور]](Great Sept of Baelor) میرود.که مدت بسیار زیادی است که از مرگ جافری میگذرد.<br />
<br />
* [[گرن]] (Grenn) و [[ادد]] (Edd) قبل از جان اسنو خود را به [[کسل بلک]] میرسانند.آنها هرگز به این اشاره نمی کنند که پس از شورش زنجیر شده اند.این احتمال وجود دارد که این اتفاق بخاطر افزایش زمان رمان سوم در مجموعه تلویزیونی رخ داده باشد.چرا که شورش در خانه [[کرستر]] (Craster's Keep) در وسط رمان سوم اتفاق افتاده است.و هر دو شخصیت قبل در پایان خود را به کسل بلک رسانده اند.اما چون در مجموعه تلوییونی رمان سوم در یک فصل پخش نشده است این اتفاق در یک بازه زمانی طولانی تر رخ میدهد.<br />
<br />
* جان هرگز پیشنهاد ارسال نیرو به خانه کرستر برای مقابله با شورشیان نمیدهد.چرا که میداند مردم آزاد و [[تن ها]] در حال حاضر در حال حرکت کردن به سوی کسل بلک هستن.<br />
<br />
* سم هرگز گیلی را به [[مول تان]] نمیفرستد.<br />
<br />
* دنریس هرگز زنجیر و قلاده های بردگان آزاد شده را به سوی میرین پرتاب نمیکند.<br />
<br />
* داووس در قسمتی به استنیس اشاره میکند که توانست است سه خاندان کوچک را به طرف او بیاورد : [[خاندان ماسگود]] ، [[خاندان پیزبری]] و [[خاندان های]].و استنیس این ادعا را میکند که مردان آنها به اندازه کافی نیست و حتی نمیتوانن یه میخانه را تصرف کنند.در کتاب خاندان پیزبری یکی از معدود خاندان های باقی ماننده در [[سرزمین های طوفان]] است که به استنیس وفادار ماننده است.خاندان ماسگود هم در سرزمین های طوفان واقع شده است اما به عنوان حامی استنیس از آنها یاد نشده است.خاندان های نیز یک خاندان کوچک است که در خدمت [[خاندان فری]] می باشد.آنها در عروسی خونین نیز برای فری ها جنگیدند و در ادامه لشکرکشی ارتش فری به خدمت لنیستر ها در آمده اند.این نتیجه عجیب و غریب در تداوم مجموعه تلویزیونی است که در حال نشان دادن حمایان استنیس است این در حالی است که اتحاد فری-بولتون ها و لنیستر ها در اوج موفقیت خود قرار دارد.<br />
<br />
* در کتاب داووس در خصوص مرگ جافری به استنیس و میلسنادر خبر میدهد.<br />
<br />
* همانطور که قبلا عنوان شده است شاهزاده ابرین در [[سیتادل]] (Citadel) تحصیل کرده است و توانست از شش حلقه استادی را برای خود بدست بیاورد.ولی او هرگز در خصوص سم شناسی در سیتادل آموزش ندیده است.بلکه او در میان سفرش در بین شهرهای آزاد در خصوص سموم و احتمالا هنرهای شیطانی آموخته است. <br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Breaker_of_Chains]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A2%D8%AB_%DA%A9%DB%8C%D9%BE%D8%B1_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10348
آث کیپر (سریال)
2014-05-02T22:25:16Z
<p>QelThuzad: صفحهای جدید حاوی «{{اطلاعات فصل 4 |عنوان_قسمت = پیمان نگهدار |شماره_قسمت = 4 |تصویر= [[پرونده:Jaime-Oathke...» ایجاد کرد</p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = پیمان نگهدار<br />
|شماره_قسمت = 4<br />
|تصویر= [[پرونده:Jaime-Oathkeeper.jpg|300px]] <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:The_Oathkeeper]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Jaime-Oathkeeper.jpg&diff=10347
پرونده:Jaime-Oathkeeper.jpg
2014-05-02T22:22:09Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>== اجازهنامه ==<br />
{{Non-free television screenshot}}</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87_%D8%B2%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10346
شکننده زنجیرها (سریال)
2014-05-02T22:20:57Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = شکننده ی زنجیر ها<br />
|شماره_قسمت = 3<br />
|تصویر= [[پرونده:1000px-Daenerys-in-Breaker-of-Chains.jpg|300px]] <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
{{سخ}}بلافاصله پس از مرگ [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey) ، [[دونتوس]] (Dontos) و [[سانسا استارک|سانسا]] (Sansa) از مهمانی فرار می کنند. کمی بعد [[سرسی لنیستر|سرسی]] (Cersei) و [[تایوین لنیستر|تایوین]] (Tywin) دستور می دهند تا زمانی که در پایتخت به دنبال سانسا می کردند ، همه ی درواره های شهر بسته و همه ی کشتی ها مصادره شوند. سانسا و دونتوس به وسیله ی قایق پارویی کوچکی فرار می کنند و به سریعا به کشتی بزرگتری که در مه پنهان است می رسند. ابتدا سانسا از نردبان بالا می رود و بر روی کشتی بزرگ [[پیتر بیلیش]] (Petyr Baelish) را که با دونتوس پیمان بسته بودند سانسا را از شهر خارج کنند ، ملاقات می کند. بیلیش دستمزد دونتوس را با کشتن او پرداخت می کند و به سانسا اطمینان می دهد که کشتن او برای نگه داشتن رازشان ضروری بوده است. در باغ های شهر ، [[اولنا ردواین|اولنا]] (Olenna) و [[مارجری تایرل|مارجری]] (Margaery) در مورد قتل جافری و چگونگی آن و اینکه ازدواجشان به وصال نرسیده و او ملکه نیست بحث می کنند. در [[سپت اعظم بیلور|سپت]] (Sept) تایوین با [[تامن براتیون|تامن]] (Tommen) درباره ی پادشاه شدن و خصوصیانی که یک پادشاه باید داشته باشد صحبت می کند. آن دو به مکالمه شان ادامه می دهند و از سپت خارج می شوند و سرسی را در حال عزاداری برای جافری تنها می گذارند. بلافاصله [[جیمی لنیستر|جیمی]] (Jaime) می آید و سرسی را که از او می خواهد [[تیریون لنیستر|تیریون]] (Tyrion) را قبل از برگذاری دادگاه بکشد ، تسلی می دهد. جیمی نمی پذیرد و خود را با زور به سرسی نزدیک می کند و در کنار جسد جافری به او تجاوز می کند.عیاشی دسته جمعی شاهزاده [[ابرین مارتل|ابرین]] (Oberyn) و [[الریا سند]] توسط تایوین قطع می شود که تقاضای صحبت خصوصی با ابرین می کند.تایوین باور دارد که شاید ابرین در قتل جافری دست داشته باشد ولی ابرین این ادعا را رد می کند. ابرین با متهم کردن تایوین به خاطر دستور دادن به [[گرگور کلگن]] " کوه" ( Gregor Clegane "the Mountain" ) و تجاوز و قتل خواهرش [[الیا مارتل|الیا]] پاسخ می دهد. تایوین این اتهام را قبول نمی کند ولی به او پیشنهاد می کند که "[[گرگور کلگن|کوه]]" با او در مورد قتل خواهرش صحبت کند و در عوض ابرین به عنوان یکی از سه قاضی در دادگاه تیریون شرکت کند. [[پادریک پاین|پادریک]] ، تیریون را در سلولش ملاقات می کند و برای او مقداری آذوقه آورده است. پادریک به تیریون می گوی که تا دو هفته ی دیگر دادگاهی می شود و اینکه سانسا از زمان مراسم عروسی دیده نشده است. پادریک قبل از رفتنش به تیریون می گوید که نزد او آمده اند و از او خواسته اند که علیه تیریون شهادت دهد و در عوض سمت شوالیه گری را وعده داده اند. تیریون به او دستور می دهد که جیمی را بیاورد و بعد از آن از شهر فرار کند زیرا که نگران جان پادریک است.<br />
=== در شمال ===<br />
سر [[آلیسر تورن|آلیسر]] (Alliser) و [[جانوس اسلینت]] (Janos Slynt) که باور ندارند [[سمول تارلی|سم]] (Sam) یک [[آدرها|وایت واکر]] را کشته است، او را دست می اندازند. سم با [[گیلی]] (Gilly) درباره ی رفتن او به [[مولز تاون]] (Mole's Town) برای امن نگه داشتن او صحبت می کند، زیرا بیشتر برادران [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) به دلیل تجاوز دستگیر شده بودند. گیلی می خواهد که در [[کسل بلک]] (Castle Black) بماند، اما سم او را موقتا به مولز تاون می برد. <br />
<br />
گروه وحشتی ها توسط [[تورموند غول افکن]] (Tormund Giantsband) رهبری می شود که یک گروه در دهکده ی کوچکی را به قتل می رسانند، و استایر (Styr) پسر بچه ی کوچکی را محبور می کند که به کسل بلک برود و به نگهبانان شب بگوید که آن ها چه کرده اند. در یک گردآوری بزرگ، سر آلیسر به مردان می گوید که وظیفه و اولویت اولشان محافظت از دیوار است، [[استاد ایمون]] (Maester Aemon) هم تأکید می کند. وقتی سر آلیسر از [[جان اسنو|جان]] (Jon) می پرسد، او با اکراه و بی میلی موافقت می کند که اولویت با دیوار است، که صحبت او با صدای شیپور که نشان دهنده ی بازگشت گشتی ها است، قطع می شود. [[اد تالت]] (Edd Tollett) و [[گرن]] (Grenn) از گذرگاه وارد می شوند و به برادران می گویند که کارل (Karl) و همراهان یاغی اش در [[قلعه ی کرستر]] (Craster's Keep) ساکن شده اند. جان دروغش را به [[منس ریدر]] (Mance Rayder) به یاد می آورد که گفته بود ١٠٠٠ نفر از دیوار محافظت می کنند، جان می گوید که ما باید به شمال برویم و قبل از اینکه منس حقیقت را درباره ی نیرو های نگهبانان شب بفهمد، آن یاغی ها را بکشیم.<br />
=== در دراگون استون ===<br />
[[استنیس براتیون|استنیس]] (Stannis) به [[داووس سی ورث|داووس]] (Davos) می گوید که نامه ی رسیده به دراگون استون (Dragonstone) را بخواند، که در آن مرگ جافری را خبر می دهد. استنیس ادعا می کند که این نتیجه ی سوزاندن زالو هایی است که خون گندری (Gendry) را آشامیده اند. او داووس را به خاطر آزاد کردن و عدم اغدام برای نیرو جمع کردن به واسطه ی هدفشان، سرزنش می کند. سپس داووس به ملاقات [[شیرین براتیون|شیرین]] (Shireen) می رود که هنوز دارد به اون خواندن یاد می دهد. او با شیرین درباره ی [[براووس]] (Bravvos) صحبت می کند، که ناگهان متوجه [[بانک آهنین براووس]] می شود و به او می گوید که با نام استنیس، نامه ای به آن ها بنویسد.<br />
=== در سرزمین های رودخانه ===<br />
[[سندور کلگن|تازی]] (The Hound) و [[آریا استارک|آریا]] (Arya Stark) سفرشان را به شرق در راه [[دره ی آرن]] (Vale of Arryn) ادامه می دادند که پیشنهاد منزل دادن کشاورزی را قبول می کنند. هنگام شام، تازی قبول می کند که برای کشاورز کار کند و در عوض مقداری نفره بگیرد، ولی هنگام صبح با وجود شکایت آریا ، نقره های کشاورز را می دزدد.<br />
<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
[[دنریس]] (Daenerys) به همراه نیرو هایش به بیرون [[میرین]] (Meereen) می رسند، که با قهرمان میرین استقبال می شوند. سر [[جورا مورمونت|جورا]] (Jorah) می گوید که او باید قهرمان خودش را با قهرمان میرین به جنگ بفرستد. مشاورانش به خاطر شانس مبارزه برای او بحث می کنند، در نهایت [[داریو ناهاریس]] (Daario Naharis) انتخاب می شود. به محض اینکه قهرمان میرین به سوی او می تازد، داریو یک خنجر به یکی از چشمان اسب او پرتاب می کند. اسب می افتد، و به آسانی قهرمان را می کشد. سپس دنریس با برده های شهر صحبت می کند و درباره ی پیروزی های خود در [[استاپور]] (Astapor) و [[یونکای]] (Yunkai) می گوید. و اینکه برده های آن شهر ها را آزاد کرد. سپس به سنگ انداز هایش دستور می دهد که آتش، و آن ها بشکی هایی دارای دستبند های شکسته را به شهر پرتاب می کنند، به نشانی آزادی که به آن ها قول داده است.<br />
<br />
== نکات اپیزود==<br />
<br />
* نام اپیزود اشاره به یکی دیگر از لقب های [[دنریس تارگرین]] دارد که در طول [[غارت آستاپور]] (Sack of Astapor) این لقب را از سوی بردگانی که آزاد کرده بود بدست آورد.<br />
. <br />
<br />
* در حالی که [[سرسی لنیستر|سرسی]] در حال عزاداری برای فرزندش [[جافری براتیون|جافری]] در [[سپت اعظم بیلور]](Great Sept of Baelor) است ، کلماتی را که [[تیریون لنیستر|تیریون]] در اپیزود [[شاهزاده وینترفل(سریال)|شاهزاده وینترفل]] (The Prince of Winterfell) بیان کرده است را برای [[جیمی لنیستر|جیمی]] نقل می کند.در آن اپیزود تیریون به سرسی این را گفت که : " من رو فراموش نکن ، هیچ وقت ، به خاطر اين کارت بهت آسيب مي زنم.و روزي مي رسه که فکر مي کني در اماني و خوشحالي.و اون روز شادي در دهانت تبديل به خاکستر مي شه.... و اون وقت مي فهمي که دين پرداخت شده."<br />
<br />
* صحنه بین جیمی و سرسی بسیار متفاوت از کتاب است ، و مقدار قابل توجهی جنجال برانگیزتر است.در کتاب صحنه بین جیمی و سرسی به نظر می رسد با رضایت طرفین است ( یا حداقل،این صورت سرسی نشان میدهد که تمایل به انجام اینکار دارد.)با این حال در این صحنه در مجموعه تلویزیونی بیشتر اینطور نشان داد شد که جیمی به سرسی تجاوز میکند .<br />
<br />
* هیچ پادشاهی به نام " اوریس اول" (King Orys the First) در کتاب وجود ندارد.تنها شخصیت به این نام که به [[خاندان تارگرین]] هم مربوط باشد [[اوریس براتیون]] (Orys Baratheon) بنیان گذار [[خاندان براتیون]] و برادر حرامزاده [[اگان تارگرین اول|اگان فاتح]] است.این احتمال وجود دارد که این یک پادشاه محلی قبل از [[هفت پادشاهی]] بوده است و یک نام [[والریایی]] داشته است.احتمال دیگر وجود دارد که [[تایون لنیستر|تایون]] به [[ایریس تارگرین اول|ایریس تارگرین]] اشاره داشته است و منظور او فردی به نام اوریس نبوده است.چارلز دنس به احتمال زیاد در طول فیلم برداری نتوانسته است اسم درست ایریس را بیان کند.<br />
<br />
* سام در [[فصل اول(سریال)|فصل اول]] به [[مول تان]] اشاره می کند ، و به [[جان اسنو|جان]] اعتراض میکند که دیگر نگهبانان دیوار شب ها دزدکی به فاحشه خانه های این شهر میروند.<br />
<br />
* هیچ شخصیتی در کتاب به نام الیو گریواس وجود ندارد.احتمالا بازیگر این شخصیت الیو گاریسا ، بنیان گذار فن سایت Westeros.org می باشد.گاریسا و همسرش لیندا در نوشتن کتاب های مرجع جهان یخ و آتش نیز همکاری میکنند.<br />
<br />
* به عنوان یک محصول دنیا جدید سیب زمینی ( با نام مستعار"taters") نه در کتاب و نه در دنیا [[وستروس]] وجود ندارد.چرا که وستروس در قرون وسطی اورپا قرار گرفته است.این برای سومین بار در سریال است که نام این محصول ذکر شده است.<br />
<br />
* در خط داستانی [[اوبرین مارتل|شاهزاده اوبرین]] او این حرف را میزند که مردم فکر میکنند آسمان آبی است چون جهان در چشم یک غول چشم آبی قرار گرفته است.در اپیزود [[فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته(سریال)|فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته]] در فصل اول این جمله را [[راب استارک|راب]] بیان میکند.راب در این اپیزود برن را سرزنش میکند که تمام داستان های [[اولد نان]] افسانه ای بیشتر نیست و در بین انها به داستان یک غول چشم ابی به نام "مکابر" اشاره میکند که جهان در چشمان او قرار گرفته است.در کتاب هیچ افسانه ای در خصوص این غول وجود ندارد.<br />
<br />
* اولین بار است که [[سمول تارلی]] (Samwell Tarly) به نام مستعار "قاتل" (the Slayer) نامبرده می شود.<br />
<br />
* [[سانسا استارک]] برای اولین بار [[بارانداز پادشاه]] راب رای اولین بار بعد از گذشت دو سال ترک میکند.اولین بار سانسا در اپیزود [[لرد اسنو(سریال)|لرد اسنو]] در فصل اول وارد بارانداز پادشاخ می شود و دو سال تمام به صورت وحشیانه در اسارت جافری در می آید.<br />
<br />
* در کتاب دنتوس توسط سه تیر یکی به گلو ، یکی به سینه و یکی نیز به شکم کشته می شود.[[سر لوتور بران]] (Lothor Brune) پس از مرگ دنتوس یه مشعل به درون قایق میاندازد تا قایق اتش بگیرد.<br />
<br />
* [[تایون لنیستر|تایون]] هرگز با [[تامن براتیون|تامن]] در مورد صفات یک پادشاه خوب در کتاب سخن نمی گوید.<br />
<br />
* اولین کاری که جیمی بعد از بازگشت به [[بارانداز پادشاه]] می کند این است که [[سپت اعظم بیلور]](Great Sept of Baelor) میرود.که مدت بسیار زیادی است که از مرگ جافری میگذرد.<br />
<br />
* [[گرن]] (Grenn) و [[ادد]] (Edd) قبل از جان اسنو خود را به [[کسل بلک]] میرسانند.آنها هرگز به این اشاره نمی کنند که پس از شورش زنجیر شده اند.این احتمال وجود دارد که این اتفاق بخاطر افزایش زمان رمان سوم در مجموعه تلویزیونی رخ داده باشد.چرا که شورش در خانه [[کرستر]] (Craster's Keep) در وسط رمان سوم اتفاق افتاده است.و هر دو شخصیت قبل در پایان خود را به کسل بلک رسانده اند.اما چون در مجموعه تلوییونی رمان سوم در یک فصل پخش نشده است این اتفاق در یک بازه زمانی طولانی تر رخ میدهد.<br />
<br />
* جان هرگز پیشنهاد ارسال نیرو به خانه کرستر برای مقابله با شورشیان نمیدهد.چرا که میداند مردم آزاد و [[تن ها]] در حال حاضر در حال حرکت کردن به سوی کسل بلک هستن.<br />
<br />
* سم هرگز گیلی را به [[مول تان]] نمیفرستد.<br />
<br />
* دنریس هرگز زنجیر و قلاده های بردگان آزاد شده را به سوی میرین پرتاب نمیکند.<br />
<br />
* داووس در قسمتی به استنیس اشاره میکند که توانست است سه خاندان کوچک را به طرف او بیاورد : [[خاندان ماسگود]] ، [[خاندان پیزبری]] و [[خاندان های]].و استنیس این ادعا را میکند که مردان آنها به اندازه کافی نیست و حتی نمیتوانن یه میخانه را تصرف کنند.در کتاب خاندان پیزبری یکی از معدود خاندان های باقی ماننده در [[سرزمین های طوفان]] است که به استنیس وفادار ماننده است.خاندان ماسگود هم در سرزمین های طوفان واقع شده است اما به عنوان حامی استنیس از آنها یاد نشده است.خاندان های نیز یک خاندان کوچک است که در خدمت [[خاندان فری]] می باشد.آنها در عروسی خونین نیز برای فری ها جنگیدند و در ادامه لشکرکشی ارتش فری به خدمت لنیستر ها در آمده اند.این نتیجه عجیب و غریب در تداوم مجموعه تلویزیونی است که در حال نشان دادن حمایان استنیس است این در حالی است که اتحاد فری-بولتون ها و لنیستر ها در اوج موفقیت خود قرار دارد.<br />
<br />
* در کتاب داووس در خصوص مرگ جافری به استنیس و میلسنادر خبر میدهد.<br />
<br />
* همانطور که قبلا عنوان شده است شاهزاده ابرین در [[سیتادل]] (Citadel) تحصیل کرده است و توانست از شش حلقه استادی را برای خود بدست بیاورد.ولی او هرگز در خصوص سم شناسی در سیتادل آموزش ندیده است.بلکه او در میان سفرش در بین شهرهای آزاد در خصوص سموم و احتمالا هنرهای شیطانی آموخته است. <br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Breaker_of_Chains]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%B4%DB%8C%D8%B1_%D9%88_%D8%B1%D8%B2_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10345
شیر و رز (سریال)
2014-05-02T22:20:32Z
<p>QelThuzad: خنثیسازی ویرایش 10340 توسط SaWhar (بحث)</p>
<hr />
<div><br />
{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = شیر و رز<br />
|شماره_قسمت = 2<br />
|تصویر= [[پرونده:1000px-Thelionandtherose3.jpg|300px]] <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
=== در دردفورت ===<br />
<br />
[[رمسی اسنو]] (Ramsay Snow) با کمک خدمتکارش [[تیان گریجوی|ریک]] (Reek) ( [[تیان گریجوی]] (Theon Greyjoy) سابق ) و میراندا (Myranda)، دختری را به طرزی سادیسمی در جنگل شکار می کند. وقتی پدر رمسی، [[روس بولتون]] به [[دردفورت]] می رسد، در خواست دیدن ریک را می کند و رمسی را به خاطر شکنجه ی او توبیخ می کند. روس قصد داشت ریک را در ازای [[موت کیلین]] (Moat Cailin)، سنگری در مقابل بازگشت ارتش بوتون به شمال، با [[آهن زاده|آهن زادگان]] (Ironborn) مبادله کند. رمسی در تلاش برای اینکه ثابت کند ریک را رام کرده از او می خواهد صورتش را اصلاح کند. در این حین رمسی به ریک می گوید که [[راب استارک]] مرده است و ریک را وادار می کند به روس بگوید که [[برن استارک|برن]] (Bran Stark) و [[ریکان استارک]] (Rickon Stark) زنده اند، و زمانی که [[وینترفل]] (Winterfell) را در دست داشته و چون نتوانسته آن ها را پیدا کند، دو پسر روستایی را به جای آن ها آتش زده است. روس، لوک (Locke) را برای پیدا کردن و کشتن برن و ریکان اعزام می کند زیرا تا زمانی که زنده اند تهدیدی برای جایگاه جدیدش به عنوان محافظ شمال هستند. روس همچنین رمسی را به همراه ریک به [[موت کیلین]] می فرستد تا با دستورالعمل او آن را بگیرند. برای پاداش، روس مشروعیت رمسی را در نظر می گیرد تا او را یک بولتون حقیقی اعلام کند.<br />
<br />
=== آن سوی دیوار ===<br />
شمال دیوار ، [[برن استارک|برن]] از قابلیت هایش به عنوان [[وارگ]] (Warg) استفاده می کند، از چشمان گرگش می بیند و گوزنی را شکار می کند. در این حین [[هودور]] (Hodor) او را بیدار می کند و [[جوجن رید|جوجن]] (Jojen) و [[میرا رید|میرا]] (Meera) به او یادآوری می کنند که در استفاده از قابلیت هایش زیاده روی نکند، زیرا که گذراندن زمان زیادی در گرگش، او را از بدن انسانی اش جدا می کند. بعد از توقف در کنار یک [[درخت نیایش]]، برن تصویری از کلاغ سه چشم می بیند که به او اصرار می کند سفرش به شمال را ادامه دهد. برن به همراهانش می گوید که می داند کجا باید بروند.<br />
<br />
=== در دراگون استون ===<br />
[[ملیساندر]] (Melisandre) شب هنگام دستور می دهد چندین نفر از افراد [[استنیس براتیون]] (Stannis Bratheon) شامل برادر بانو [[سلیس فلورنت|سلیس]] (Selyse) برای احترام به خدای نور، میخ شده به چوب سوزانده شوند. بعد از شام، ملیساندر با [[شیرین براتیون]] (Shireen Bratheon)، دختر استنیس و سلیس، درباره ی [[رلور|پروردگار روشنایی]] (Lord of Light) و اینکه خدایان قدیم دروغ اند، صحبت می کند.<br />
<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
<br />
[[تیریون]] (Tryion) و [[جیمی]] (Jaime) با هم صبحانه ی اول صبح می خورند. جیمی شرمساری خود را به خاطر از دست دادن دستی که با آن شمشیر می زد، بیان می کند. تیریون او را به تمرین با دست چپش تشویق می کند، و با [[بران]] (Bronn) قرار می گذارد که جیمی را تا زمانی که پولش را بدهد، او هم جیمی را تمرین می دهد و هم راز ناتوانی جیمی را فاش نمی کند. در راهشان به صبحانه ی عروسی، لرد [[واریس]] (Varys) به تیریون می گوید که [[سرسی لنیستر|ملکه]] راجع به [[شی]] (Shae) می داند و به زودی به پدرشان [[تایوین]] (Tywin) این موضوع را می گوید. لرد [[میس تایرل]] (Mace Tyrell) به [[جافری]] (Joffery) یک جام طلایی پیشکش می کند، و تیریون یک کتاب کمیاب به نام "زندگی چهار پادشاه" (Lives of Four Kings) را به اون هدیه می دهد. سپس تایوین دومین شمشیر ساخته شده از [[فولاد والریایی]] (Valyrian Steel) را به او هدیه می دهد. جافری از شمشیر برای تکه تکه کردن کتاب قطور استفاده می کند و نامش را "ناله ی بیوه" (Widow's Wail) می گذارد. تیریون در اتاقش مغرورانه به شی می گوید که برود، و سعی دارد او را از آنجا دور کند. تیریون به او پیشنهاد یک ملک در پنتوس (Pentos) به همراه طلا و خدمتکار می دهد، اما او رد می کند و اشک ریزان آنجا را ترک می کند.<br />
<br />
بعد از عروسی، تایوین و بانو اولنا (Lady Olenna) به یکدیگر کنایه می زنند، اولنا به او یادآوری می کند که تاج و تخت به [[بانک آهنین براووس]] (Iron Bank of Bravvos) بدهکار است. در راهشان به مهمانی، بران تیریون را خاطر جمع می کند که شی در راهش به سوی پنتوس است. جیمی سر لوراس تایرل (Loras Tyrell) را تهدید می کند که اگر با سرسی ازدواج کند، سرسی او را در خواب می کشد. [[برین از تارث]] (Brienne of Tarth) بعد از اینکه عروسی را تبریک می گوید، با سرسی مواجه می شود که او را متهم به دوست داشتن جیمی می کند. سپس تایوین و سرسی با شاهزاده [[ابراین مارتل|اوبرین]] (Oberyn) و معشوقه اش [[الریا سند]] (Ellaria Sand) مواجه می شوند. هر چهار نفر بحث حساسی با توهین ها و کنایه های پنهان شروع می کنند که اوبرین یادآوری می کند [[میرسلا]] (Myrcella) در حال حاضر در [[دورن]] (Dorne) محافظت می شود. رویداد ها توسط جافری قطع می شود که او نمایش [[جنگ پنج پادشاه]] (War of the Five Kings) را به حاضرین تقدیم می کند. نقش هر پادشاه توسط کوتوله ها اجرا می شود که باعث خشم و نارضایتی همه ی مهمان ها، بیشتر از همه تیریون می شود. جافری از او می خواهد که در نمایش شرکت کند، اما او نمی پذیرد و به جافری می گوید که استعدادش را با یک شمشیر نشان دهد. جافری یک جام شراب را بر سر تیریون خالی می کند و به او دستور می دهد که جام پرکنش باشد، و او را با انداختن و لگد زدن به جام، او را بازیچه ی خود می کند.<br />
<br />
جافری به تحقیر کردن دایی خودش ادامه می دهد و به او دستور می دهد که زانو بزند. اما [[مارجری تایرل|مارجری]] (Margeary) با اشاره به کیک بزرگ عروسی شان، موقعیت را عوض می کند. جافری به محض اینکه شروع به خوردن می کند، به تیریون دستور می دهد که جامش را پر کند. در همین لحظه شروع به سرفه زدن می کند و نشان می دهد که در حال خفه شدن است. وقتی که این وضعیت توجه مردم را جلب می کند، [[دانتوس هولارد|دانتوس]](Dontos) از سانسا (Sansa) می خواهد که با او فرار کند. وقتی بانو اولنا فریاد می زند که به پادشاه کمک کنند، جافری به زمین می افتد و مشخص می شود که به احتمال زیاد مسموم شده است. در آخرین لحظه، او به تیریون به عنوان متهم اشاره می کند. سرسی خشمگین و غمناک دستور می دهد که تیریون را به عنوان قاتل شاه دستگیر کنند.<br />
== نکات ==<br />
* عنوان این اپیزود برگرفته شده از نشان دو [[خاندان لنیستر]] (House Lannister) (شیر) و [[خاندان تایرل]] (House Tyrell ) (رز) می باشد.همچنین در کتاب [[مارجری تایرل]] (Margaery Tyrell) نیز به "رز کوچک" نیز معروف است.<br />
** عنوان اپیزود پنج سیزن یک نیز [[گرگ و شیر]] (The Wolf and the Lion) می باشد. در اینجا گرگ اشاره به [[خاندان استارک]] دارد.<br />
<br />
* با وجود اینکه در تیتراژ اولیه سریال [[وینترفل]]، [[دیوار]] و [[میرین]] نشان داده می شود، ولی هیچ خط داستانی در این سه مکان دنبال نمی شود. هرچند می توان به صورت فنی داستان دیوار یا وینترفل را به [[برن استارک]] ارتباط داد.<br />
<br />
* بازیگر نقش [[تامن براتیون]] (Tommen Baratheon) در شروع فصل چهارم عوض شد. در حال حاضر این نقش توسط دین-چارلز چپمن (Dean-Charles Chapman) بازی می شود، او جایگزین کالوم واری شده است. چاپمن در فصل سوم در نقش [[مارتین لنیستر]] (Martyn Lannister) بازی کرده است. هر چند با توجه به اینکه مارتین اولین پسر عموی تامن است، این منطقی است که شباهت ظاهری با یکدیگر داشته باشند. واری که به عنوان تامن در فصل یک ایفا نقش می کرد اما هیچ وقت صحبت نکرد.او در فصل دوم نیز ایفایی نقش کرد و به غیر از دو صحنه کوتاه با [[سرسی لنیستر|سرسی]] هیچ گاه در جلوی دوربین سخن نگفت. و گویا از فصل سوم او و شخصیت تامن در مجموعه تلویزیونی کنار گذاشته شدند.<br />
<br />
* [[پادریک پین|پادریک]] (Podrick) از [[جیمی لنیستر|جیمی]] می پرسید که آیا دستش از جنس طلا جامد می باشد، و در جواب او گفته می شود نه بلکه از فولاد با روکش طلا ساخته شده است. در کتاب دست مصنوعی جیمی واقعا از جنس طلا جامد ساخته شده است. دلایلی که از طلا برای ساخت این دست استفاده شد می توان به این اشاره کرد که طلا بسیار سنگین تر از فولاد است . به طوری که عضلات دست راست جیمی را به اندازه کافی ورزش میدهد و اجازه از کار افتادگی عضلانی به دست راست او نمیدهد و همچنین به دلیل سنگین بودن وزن طلا جامد و مقاوم بوندش میتوان ضربات شمشیر را دفع کند.<br />
<br />
* دلیل اینکه جیمی، [[بران]] (Bronn) را برای شریک تمرینی خود انتخاب میکند این است که او دنبال یک آدم قابل اعتمادی است که ضعف شمشیر زنی و دفاع از خود را سر به مهر نگه دارد، در همین راستا او به بران نیز حق سکوت میدهد.در کتاب جیمی سر [[ایلین پین]] (Ilyn Payne) (سال ها قبل زبان او به دستور [[ایریس تارگرین|شاه دیوانه]] بریده می شود) را به عنوان حریف تمیرینی خود انتخاب میکند. ویلکو جانسون کسی که در فصل اول و دوم به عنوان سر ایلین ایفای نقش میکرد در طول فصل دوم از بازیگری به دلیل سرطان لوزالعمده کناره گیری میکند و به همین دلیل بران جایگزین سر ایلین پین شده است.<br />
<br />
* [[ابرین مارتل]] (Oberyn Martell) این نکته را به سرسی یادآوری کرد که [[میرسلا براتیون]] (Myrcella Baratheon) نیز در دورن است. دو سال پیش در فصل دوم در اپیزود [[آنچه مرده هرگز نمیمیرد]] (What is Dead May Never Die) تیریون لنیستر یک ازدواج بین خاندان لنیستر و [[خاندان مارتل]] برقرار میکند در طی این ازدواج قرار بر این می شود که مارتل ها به صف دشمنان لنیستر نپویندند و عنوان بی طرفی را حفظ کنند. سه قسمت بعد در [[خدایان قدیم و جدید]] (The Old Gods and the New) میرسلا توسط چند کشتی به سوی [[دورن]] (Dorne) فرستاده می شود. میرسلا در حالا حاضر نامزد برادرزاده ابرین می باشد. در این اپیزود در طی صحبت های سرسی و ابرین به صورت بسیار ماهرانه این نشان داده می شود که میرسلا بیشتر یک گروگان سیاسی از سمت لنیسترها در اختیار مارتل هاست.<br />
<br />
* اعضای گروه ایسلندی سگو رش (Sigur Rós) نیز در این اپیزود حضور پیدا کردن و در طی مراسم عروسی جافری شعر [[باران های کستمیر]] (Rains of Castamere) نیز اجرا می کنند، همچنین آهنگ تیتراژ پایانی این اپیزود توسر گروه سگو روش نواخت شده است.<br />
<br />
* [[جافری براتیون|جافری]] هرگز با [[برین از تارت|برین]] (Brienn) صحبت نمیکند.<br />
<br />
* جافری فقط از دو کوتوله یکی نشسته بر روی یک سگ، و دیگری نشسته برروی چند توده بوته بذر، به جایی 5 کوتوله استفاده میکند: یک کوتوله برای تمسخر راب استارک، و دیگری برای مسخره کردن استنیس براتیون. در سریال به جای استفاده از سگ و بذر از لباس به عنوان نشان دادن مدعیان تاج تخت استفاده کرده اند. بنیوف و ویس توضیح دادن که آنها قصد استفاده از خوک ها در این صحنه را داشته اند ولی به دلیل قانون آزار حیوانات از استفاده از آنها صرف نظر کرده اند.<br />
<br />
* جیمی با سر ایلین پین به آموزش شمشیر زنی با دست چپ خود میپردازد ، برای اینکه ایلین پین نه میتواند حرف بزند نه میتواند بنویسد.<br />
<br />
* جیمی و برین هرگز در عروسی حضور نداشتن ، آنها وقتی وارد [[باراندازپادشاه]] می شوند که جافری مرده است.<br />
<br />
* [[روس بولتون]] هرگز [[ولدا فری چاق|چاق]] (Fat Walda Frey) را با خود به سوی شمال و [[دردفورت]] (Dreadfort) نمی آورد. او با باقی مانده ارتش است و از [[دوقلوها]] (the Twins) به سوی شمال رهسپار می شود، اما بخاطر وجود چندین ناهمواری طبیعی نمیتواند [[موت کیلین]] (Moat Cailin) را دور بزند. در مجموعه تلویزیونی روس یا باید از [[نک]] می گذشته است یا توسط قایق باید از عرض [[بیت]] عبور میکرده است تا خود را به [[دردفورت]] (Dreadfort) میرسانده است.<br />
<br />
* در این اپیزود [[رمسی اسنو|رمسی]] را در حالی نشان میدهند که در حال شکار یک دختر در یک جنگل است این اشاره به یکی از عادت های ادی رمسی دارد. به طور معمول رامسی زنان را بعد از آنکه به آنها تجاوز کرد شکار میکند، اگر شانس بیاورند یک مرگ سریع به انها خواهد داد وگرنه زنده پوست آنها را می کند از نظر او، این کار یک "ورزش خوب" است.<br />
<br />
* جیمی دستش را از طلایی جامد می سازد نه از فولاد زر اندود شده.<br />
<br />
* واریس هرگز تیریون را در خصوص اطلاع داشتن سرسی در خصوص شی با خبر نمیکند.<br />
<br />
* برن در رویایی خود چندین اتفاق را می بینید که درباره قسمت های قبلی سریال است :<br />
<br />
** سقوط خود از برج ([[زمستان در راه است(سریال)|زمستان در راه است]])<br />
** او پدر خود [[ادارد استارک]] را در سیاهچال ردکیپ می بیند ([[نوک تیز (سریال)|نوک تیز]])<br />
** او اتاق تاج و تخت را می بیند که سقفش فرو ریخته و تخت آهنین با برف پوشیده شده است ، این الهام را نیز [[دنریس تارگرین|دنریس]] زمانی که در [[خانه ی نامیرایان]]''' (House of the Undying) بود (والار مورگولیس) تجربه کرده بود.<br />
** فرود کلاغ سه چشم بر روی یک درخت در یکدیگر از الهامات برن در اپیزود [[بالهای تیره، خبرهای تیره(سریال)|بالهای تیره، خبرهای تیره]] ("Dark Wings, Dark Words") دیده ایم.<br />
<br />
* در کتاب تیریون وقتی متوجه می شود سرسی از حضور شی باخبر است ولی باخبر نیست او یک فاحشه است.برای همین او را منتقل میکند ولی نه به سمت [[پنتوس]] (Pentos) .<br />
<br />
* در کتاب صبحانه قبل از عروسی در سالن رقص ملکه برگزار می شود نه در خارج از قصر.<br />
<br />
* تعداد بسیار زیادتر از مهمان در صبحانه قبل از عروسی حضور دارن که میتوان به شخص های مثل ، ابرین مارتل ، سر [[کوان لنیستر]] و سر [[آدام ماربراند]] اشاره کرد.<br />
<br />
* در کتاب هرگز روس بولتون ، رمسی را تحقیر نمیکند ولی این اتفاق در مجموعه تلویزیونی می افتد.<br />
<br />
* جشن عروسی در اتاق تاج و تخت در [[قلعه سرخ]] برگزار می شود نه در محیط باز همچون صبحانه.<br />
** سانسا و تیریون در کنار سایر لنیستر ها نمیشینند.<br />
<br />
* در کتاب وقتی جافری در حال مرگ است تمام مهمانان وحشت میکنند، در مجموعه تلویزیونی این وحشت وجود ندارد.<br />
<br />
* در کتاب [[ایلین پین]] پای را تیکه میکند، نه جافری.<br />
<br />
* در مجموعه تلزیونی رمزی علاقه سادیسمی خود را با [[لوک]] (Locke) به اشتراک می گذارد. در کتاب هرگز رمسی با [[وارگو هورت]] (Vargo Hoat) همتای لوک در کتاب هیچ گونه ارتباطی برقرار نمیکند.<br />
<br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:The_Lion_and_the_Rose]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Daenerys-in-Breaker-of-Chains.jpg&diff=10344
پرونده:Daenerys-in-Breaker-of-Chains.jpg
2014-05-02T22:19:08Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>== اجازهنامه ==<br />
{{Non-free television screenshot}}</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87_%D8%B2%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10343
شکننده زنجیرها (سریال)
2014-05-02T20:38:21Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = شکننده ی زنجیر ها<br />
|شماره_قسمت = 3<br />
|تصویر= <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
{{سخ}}بلافاصله پس از مرگ [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey) ، [[دونتوس]] (Dontos) و [[سانسا استارک|سانسا]] (Sansa) از مهمانی فرار می کنند. کمی بعد [[سرسی لنیستر|سرسی]] (Cersei) و [[تایوین لنیستر|تایوین]] (Tywin) دستور می دهند تا زمانی که در پایتخت به دنبال سانسا می کردند ، همه ی درواره های شهر بسته و همه ی کشتی ها مصادره شوند. سانسا و دونتوس به وسیله ی قایق پارویی کوچکی فرار می کنند و به سریعا به کشتی بزرگتری که در مه پنهان است می رسند. ابتدا سانسا از نردبان بالا می رود و بر روی کشتی بزرگ [[پیتر بیلیش]] (Petyr Baelish) را که با دونتوس پیمان بسته بودند سانسا را از شهر خارج کنند ، ملاقات می کند. بیلیش دستمزد دونتوس را با کشتن او پرداخت می کند و به سانسا اطمینان می دهد که کشتن او برای نگه داشتن رازشان ضروری بوده است. در باغ های شهر ، [[اولنا ردواین|اولنا]] (Olenna) و [[مارجری تایرل|مارجری]] (Margaery) در مورد قتل جافری و چگونگی آن و اینکه ازدواجشان به وصال نرسیده و او ملکه نیست بحث می کنند. در [[سپت اعظم بیلور|سپت]] (Sept) تایوین با [[تامن براتیون|تامن]] (Tommen) درباره ی پادشاه شدن و خصوصیانی که یک پادشاه باید داشته باشد صحبت می کند. آن دو به مکالمه شان ادامه می دهند و از سپت خارج می شوند و سرسی را در حال عزاداری برای جافری تنها می گذارند. بلافاصله [[جیمی لنیستر|جیمی]] (Jaime) می آید و سرسی را که از او می خواهد [[تیریون لنیستر|تیریون]] (Tyrion) را قبل از برگذاری دادگاه بکشد ، تسلی می دهد. جیمی نمی پذیرد و خود را با زور به سرسی نزدیک می کند و در کنار جسد جافری به او تجاوز می کند.عیاشی دسته جمعی شاهزاده [[ابرین مارتل|ابرین]] (Oberyn) و [[الریا سند]] توسط تایوین قطع می شود که تقاضای صحبت خصوصی با ابرین می کند.تایوین باور دارد که شاید ابرین در قتل جافری دست داشته باشد ولی ابرین این ادعا را رد می کند. ابرین با متهم کردن تایوین به خاطر دستور دادن به [[گرگور کلگن]] " کوه" ( Gregor Clegane "the Mountain" ) و تجاوز و قتل خواهرش [[الیا مارتل|الیا]] پاسخ می دهد. تایوین این اتهام را قبول نمی کند ولی به او پیشنهاد می کند که "[[گرگور کلگن|کوه]]" با او در مورد قتل خواهرش صحبت کند و در عوض ابرین به عنوان یکی از سه قاضی در دادگاه تیریون شرکت کند. [[پادریک پاین|پادریک]] ، تیریون را در سلولش ملاقات می کند و برای او مقداری آذوقه آورده است. پادریک به تیریون می گوی که تا دو هفته ی دیگر دادگاهی می شود و اینکه سانسا از زمان مراسم عروسی دیده نشده است. پادریک قبل از رفتنش به تیریون می گوید که نزد او آمده اند و از او خواسته اند که علیه تیریون شهادت دهد و در عوض سمت شوالیه گری را وعده داده اند. تیریون به او دستور می دهد که جیمی را بیاورد و بعد از آن از شهر فرار کند زیرا که نگران جان پادریک است.<br />
=== در شمال ===<br />
سر [[آلیسر تورن|آلیسر]] (Alliser) و [[جانوس اسلینت]] (Janos Slynt) که باور ندارند [[سمول تارلی|سم]] (Sam) یک [[آدرها|وایت واکر]] را کشته است، او را دست می اندازند. سم با [[گیلی]] (Gilly) درباره ی رفتن او به [[مولز تاون]] (Mole's Town) برای امن نگه داشتن او صحبت می کند، زیرا بیشتر برادران [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) به دلیل تجاوز دستگیر شده بودند. گیلی می خواهد که در [[کسل بلک]] (Castle Black) بماند، اما سم او را موقتا به مولز تاون می برد. <br />
<br />
گروه وحشتی ها توسط [[تورموند غول افکن]] (Tormund Giantsband) رهبری می شود که یک گروه در دهکده ی کوچکی را به قتل می رسانند، و استایر (Styr) پسر بچه ی کوچکی را محبور می کند که به کسل بلک برود و به نگهبانان شب بگوید که آن ها چه کرده اند. در یک گردآوری بزرگ، سر آلیسر به مردان می گوید که وظیفه و اولویت اولشان محافظت از دیوار است، [[استاد ایمون]] (Maester Aemon) هم تأکید می کند. وقتی سر آلیسر از [[جان اسنو|جان]] (Jon) می پرسد، او با اکراه و بی میلی موافقت می کند که اولویت با دیوار است، که صحبت او با صدای شیپور که نشان دهنده ی بازگشت گشتی ها است، قطع می شود. [[اد تالت]] (Edd Tollett) و [[گرن]] (Grenn) از گذرگاه وارد می شوند و به برادران می گویند که کارل (Karl) و همراهان یاغی اش در [[قلعه ی کرستر]] (Craster's Keep) ساکن شده اند. جان دروغش را به [[منس ریدر]] (Mance Rayder) به یاد می آورد که گفته بود ١٠٠٠ نفر از دیوار محافظت می کنند، جان می گوید که ما باید به شمال برویم و قبل از اینکه منس حقیقت را درباره ی نیرو های نگهبانان شب بفهمد، آن یاغی ها را بکشیم.<br />
=== در دراگون استون ===<br />
[[استنیس براتیون|استنیس]] (Stannis) به [[داووس سی ورث|داووس]] (Davos) می گوید که نامه ی رسیده به دراگون استون (Dragonstone) را بخواند، که در آن مرگ جافری را خبر می دهد. استنیس ادعا می کند که این نتیجه ی سوزاندن زالو هایی است که خون گندری (Gendry) را آشامیده اند. او داووس را به خاطر آزاد کردن و عدم اغدام برای نیرو جمع کردن به واسطه ی هدفشان، سرزنش می کند. سپس داووس به ملاقات [[شیرین براتیون|شیرین]] (Shireen) می رود که هنوز دارد به اون خواندن یاد می دهد. او با شیرین درباره ی [[براووس]] (Bravvos) صحبت می کند، که ناگهان متوجه [[بانک آهنین براووس]] می شود و به او می گوید که با نام استنیس، نامه ای به آن ها بنویسد.<br />
=== در سرزمین های رودخانه ===<br />
[[سندور کلگن|تازی]] (The Hound) و [[آریا استارک|آریا]] (Arya Stark) سفرشان را به شرق در راه [[دره ی آرن]] (Vale of Arryn) ادامه می دادند که پیشنهاد منزل دادن کشاورزی را قبول می کنند. هنگام شام، تازی قبول می کند که برای کشاورز کار کند و در عوض مقداری نفره بگیرد، ولی هنگام صبح با وجود شکایت آریا ، نقره های کشاورز را می دزدد.<br />
<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
[[دنریس]] (Daenerys) به همراه نیرو هایش به بیرون [[میرین]] (Meereen) می رسند، که با قهرمان میرین استقبال می شوند. سر [[جورا مورمونت|جورا]] (Jorah) می گوید که او باید قهرمان خودش را با قهرمان میرین به جنگ بفرستد. مشاورانش به خاطر شانس مبارزه برای او بحث می کنند، در نهایت [[داریو ناهاریس]] (Daario Naharis) انتخاب می شود. به محض اینکه قهرمان میرین به سوی او می تازد، داریو یک خنجر به یکی از چشمان اسب او پرتاب می کند. اسب می افتد، و به آسانی قهرمان را می کشد. سپس دنریس با برده های شهر صحبت می کند و درباره ی پیروزی های خود در [[استاپور]] (Astapor) و [[یونکای]] (Yunkai) می گوید. و اینکه برده های آن شهر ها را آزاد کرد. سپس به سنگ انداز هایش دستور می دهد که آتش، و آن ها بشکی هایی دارای دستبند های شکسته را به شهر پرتاب می کنند، به نشانی آزادی که به آن ها قول داده است.<br />
<br />
== نکات اپیزود==<br />
<br />
* نام اپیزود اشاره به یکی دیگر از لقب های [[دنریس تارگرین]] دارد که در طول [[غارت آستاپور]] (Sack of Astapor) این لقب را از سوی بردگانی که آزاد کرده بود بدست آورد.<br />
. <br />
<br />
* در حالی که [[سرسی لنیستر|سرسی]] در حال عزاداری برای فرزندش [[جافری براتیون|جافری]] در [[سپت اعظم بیلور]](Great Sept of Baelor) است ، کلماتی را که [[تیریون لنیستر|تیریون]] در اپیزود [[شاهزاده وینترفل(سریال)|شاهزاده وینترفل]] (The Prince of Winterfell) بیان کرده است را برای [[جیمی لنیستر|جیمی]] نقل می کند.در آن اپیزود تیریون به سرسی این را گفت که : " من رو فراموش نکن ، هیچ وقت ، به خاطر اين کارت بهت آسيب مي زنم.و روزي مي رسه که فکر مي کني در اماني و خوشحالي.و اون روز شادي در دهانت تبديل به خاکستر مي شه.... و اون وقت مي فهمي که دين پرداخت شده."<br />
<br />
* صحنه بین جیمی و سرسی بسیار متفاوت از کتاب است ، و مقدار قابل توجهی جنجال برانگیزتر است.در کتاب صحنه بین جیمی و سرسی به نظر می رسد با رضایت طرفین است ( یا حداقل،این صورت سرسی نشان میدهد که تمایل به انجام اینکار دارد.)با این حال در این صحنه در مجموعه تلویزیونی بیشتر اینطور نشان داد شد که جیمی به سرسی تجاوز میکند .<br />
<br />
* هیچ پادشاهی به نام " اوریس اول" (King Orys the First) در کتاب وجود ندارد.تنها شخصیت به این نام که به [[خاندان تارگرین]] هم مربوط باشد [[اوریس براتیون]] (Orys Baratheon) بنیان گذار [[خاندان براتیون]] و برادر حرامزاده [[اگان تارگرین اول|اگان فاتح]] است.این احتمال وجود دارد که این یک پادشاه محلی قبل از [[هفت پادشاهی]] بوده است و یک نام [[والریایی]] داشته است.احتمال دیگر وجود دارد که [[تایون لنیستر|تایون]] به [[ایریس تارگرین اول|ایریس تارگرین]] اشاره داشته است و منظور او فردی به نام اوریس نبوده است.چارلز دنس به احتمال زیاد در طول فیلم برداری نتوانسته است اسم درست ایریس را بیان کند.<br />
<br />
* سام در [[فصل اول(سریال)|فصل اول]] به [[مول تان]] اشاره می کند ، و به [[جان اسنو|جان]] اعتراض میکند که دیگر نگهبانان دیوار شب ها دزدکی به فاحشه خانه های این شهر میروند.<br />
<br />
* هیچ شخصیتی در کتاب به نام الیو گریواس وجود ندارد.احتمالا بازیگر این شخصیت الیو گاریسا ، بنیان گذار فن سایت Westeros.org می باشد.گاریسا و همسرش لیندا در نوشتن کتاب های مرجع جهان یخ و آتش نیز همکاری میکنند.<br />
<br />
* به عنوان یک محصول دنیا جدید سیب زمینی ( با نام مستعار"taters") نه در کتاب و نه در دنیا [[وستروس]] وجود ندارد.چرا که وستروس در قرون وسطی اورپا قرار گرفته است.این برای سومین بار در سریال است که نام این محصول ذکر شده است.<br />
<br />
* در خط داستانی [[اوبرین مارتل|شاهزاده اوبرین]] او این حرف را میزند که مردم فکر میکنند آسمان آبی است چون جهان در چشم یک غول چشم آبی قرار گرفته است.در اپیزود [[فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته(سریال)|فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته]] در فصل اول این جمله را [[راب استارک|راب]] بیان میکند.راب در این اپیزود برن را سرزنش میکند که تمام داستان های [[اولد نان]] افسانه ای بیشتر نیست و در بین انها به داستان یک غول چشم ابی به نام "مکابر" اشاره میکند که جهان در چشمان او قرار گرفته است.در کتاب هیچ افسانه ای در خصوص این غول وجود ندارد.<br />
<br />
* اولین بار است که [[سمول تارلی]] (Samwell Tarly) به نام مستعار "قاتل" (the Slayer) نامبرده می شود.<br />
<br />
* [[سانسا استارک]] برای اولین بار [[بارانداز پادشاه]] راب رای اولین بار بعد از گذشت دو سال ترک میکند.اولین بار سانسا در اپیزود [[لرد اسنو(سریال)|لرد اسنو]] در فصل اول وارد بارانداز پادشاخ می شود و دو سال تمام به صورت وحشیانه در اسارت جافری در می آید.<br />
<br />
* در کتاب دنتوس توسط سه تیر یکی به گلو ، یکی به سینه و یکی نیز به شکم کشته می شود.[[سر لوتور بران]] (Lothor Brune) پس از مرگ دنتوس یه مشعل به درون قایق میاندازد تا قایق اتش بگیرد.<br />
<br />
* [[تایون لنیستر|تایون]] هرگز با [[تامن براتیون|تامن]] در مورد صفات یک پادشاه خوب در کتاب سخن نمی گوید.<br />
<br />
* اولین کاری که جیمی بعد از بازگشت به [[بارانداز پادشاه]] می کند این است که [[سپت اعظم بیلور]](Great Sept of Baelor) میرود.که مدت بسیار زیادی است که از مرگ جافری میگذرد.<br />
<br />
* [[گرن]] (Grenn) و [[ادد]] (Edd) قبل از جان اسنو خود را به [[کسل بلک]] میرسانند.آنها هرگز به این اشاره نمی کنند که پس از شورش زنجیر شده اند.این احتمال وجود دارد که این اتفاق بخاطر افزایش زمان رمان سوم در مجموعه تلویزیونی رخ داده باشد.چرا که شورش در خانه [[کرستر]] (Craster's Keep) در وسط رمان سوم اتفاق افتاده است.و هر دو شخصیت قبل در پایان خود را به کسل بلک رسانده اند.اما چون در مجموعه تلوییونی رمان سوم در یک فصل پخش نشده است این اتفاق در یک بازه زمانی طولانی تر رخ میدهد.<br />
<br />
* جان هرگز پیشنهاد ارسال نیرو به خانه کرستر برای مقابله با شورشیان نمیدهد.چرا که میداند مردم آزاد و [[تن ها]] در حال حاضر در حال حرکت کردن به سوی کسل بلک هستن.<br />
<br />
* سم هرگز گیلی را به [[مول تان]] نمیفرستد.<br />
<br />
* دنریس هرگز زنجیر و قلاده های بردگان آزاد شده را به سوی میرین پرتاب نمیکند.<br />
<br />
* داووس در قسمتی به استنیس اشاره میکند که توانست است سه خاندان کوچک را به طرف او بیاورد : [[خاندان ماسگود]] ، [[خاندان پیزبری]] و [[خاندان های]].و استنیس این ادعا را میکند که مردان آنها به اندازه کافی نیست و حتی نمیتوانن یه میخانه را تصرف کنند.در کتاب خاندان پیزبری یکی از معدود خاندان های باقی ماننده در [[سرزمین های طوفان]] است که به استنیس وفادار ماننده است.خاندان ماسگود هم در سرزمین های طوفان واقع شده است اما به عنوان حامی استنیس از آنها یاد نشده است.خاندان های نیز یک خاندان کوچک است که در خدمت [[خاندان فری]] می باشد.آنها در عروسی خونین نیز برای فری ها جنگیدند و در ادامه لشکرکشی ارتش فری به خدمت لنیستر ها در آمده اند.این نتیجه عجیب و غریب در تداوم مجموعه تلویزیونی است که در حال نشان دادن حمایان استنیس است این در حالی است که اتحاد فری-بولتون ها و لنیستر ها در اوج موفقیت خود قرار دارد.<br />
<br />
* در کتاب داووس در خصوص مرگ جافری به استنیس و میلسنادر خبر میدهد.<br />
<br />
* همانطور که قبلا عنوان شده است شاهزاده ابرین در [[سیتادل]] (Citadel) تحصیل کرده است و توانست از شش حلقه استادی را برای خود بدست بیاورد.ولی او هرگز در خصوص سم شناسی در سیتادل آموزش ندیده است.بلکه او در میان سفرش در بین شهرهای آزاد در خصوص سموم و احتمالا هنرهای شیطانی آموخته است. <br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Breaker_of_Chains]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87_%D8%B2%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10342
شکننده زنجیرها (سریال)
2014-05-02T20:21:17Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = شکننده ی زنجیر ها<br />
|شماره_قسمت = 3<br />
|تصویر= <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
{{سخ}}بلافاصله پس از مرگ [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey) ، [[دونتوس]] (Dontos) و [[سانسا استارک|سانسا]] (Sansa) از مهمانی فرار می کنند. کمی بعد [[سرسی لنیستر|سرسی]] (Cersei) و [[تایوین لنیستر|تایوین]] (Tywin) دستور می دهند تا زمانی که در پایتخت به دنبال سانسا می کردند ، همه ی درواره های شهر بسته و همه ی کشتی ها مصادره شوند. سانسا و دونتوس به وسیله ی قایق پارویی کوچکی فرار می کنند و به سریعا به کشتی بزرگتری که در مه پنهان است می رسند. ابتدا سانسا از نردبان بالا می رود و بر روی کشتی بزرگ [[پیتر بیلیش]] (Petyr Baelish) را که با دونتوس پیمان بسته بودند سانسا را از شهر خارج کنند ، ملاقات می کند. بیلیش دستمزد دونتوس را با کشتن او پرداخت می کند و به سانسا اطمینان می دهد که کشتن او برای نگه داشتن رازشان ضروری بوده است. در باغ های شهر ، [[اولنا ردواین|اولنا]] (Olenna) و [[مارجری تایرل|مارجری]] (Margaery) در مورد قتل جافری و چگونگی آن و اینکه ازدواجشان به وصال نرسیده و او ملکه نیست بحث می کنند. در [[سپت اعظم بیلور|سپت]] (Sept) تایوین با [[تامن براتیون|تامن]] (Tommen) درباره ی پادشاه شدن و خصوصیانی که یک پادشاه باید داشته باشد صحبت می کند. آن دو به مکالمه شان ادامه می دهند و از سپت خارج می شوند و سرسی را در حال عزاداری برای جافری تنها می گذارند. بلافاصله [[جیمی لنیستر|جیمی]] (Jaime) می آید و سرسی را که از او می خواهد [[تیریون لنیستر|تیریون]] (Tyrion) را قبل از برگذاری دادگاه بکشد ، تسلی می دهد. جیمی نمی پذیرد و خود را با زور به سرسی نزدیک می کند و در کنار جسد جافری به او تجاوز می کند.عیاشی دسته جمعی شاهزاده [[ابرین مارتل|ابرین]] (Oberyn) و [[الریا سند]] توسط تایوین قطع می شود که تقاضای صحبت خصوصی با ابرین می کند.تایوین باور دارد که شاید ابرین در قتل جافری دست داشته باشد ولی ابرین این ادعا را رد می کند. ابرین با متهم کردن تایوین به خاطر دستور دادن به [[گرگور کلگن]] " کوه" ( Gregor Clegane "the Mountain" ) و تجاوز و قتل خواهرش [[الیا مارتل|الیا]] پاسخ می دهد. تایوین این اتهام را قبول نمی کند ولی به او پیشنهاد می کند که "[[گرگور کلگن|کوه]]" با او در مورد قتل خواهرش صحبت کند و در عوض ابرین به عنوان یکی از سه قاضی در دادگاه تیریون شرکت کند. [[پادریک پاین|پادریک]] ، تیریون را در سلولش ملاقات می کند و برای او مقداری آذوقه آورده است. پادریک به تیریون می گوی که تا دو هفته ی دیگر دادگاهی می شود و اینکه سانسا از زمان مراسم عروسی دیده نشده است. پادریک قبل از رفتنش به تیریون می گوید که نزد او آمده اند و از او خواسته اند که علیه تیریون شهادت دهد و در عوض سمت شوالیه گری را وعده داده اند. تیریون به او دستور می دهد که جیمی را بیاورد و بعد از آن از شهر فرار کند زیرا که نگران جان پادریک است.<br />
=== در شمال ===<br />
سر [[آلیسر تورن|آلیسر]] (Alliser) و [[جانوس اسلینت]] (Janos Slynt) که باور ندارند [[سمول تارلی|سم]] (Sam) یک [[آدرها|وایت واکر]] را کشته است، او را دست می اندازند. سم با [[گیلی]] (Gilly) درباره ی رفتن او به [[مولز تاون]] (Mole's Town) برای امن نگه داشتن او صحبت می کند، زیرا بیشتر برادران [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) به دلیل تجاوز دستگیر شده بودند. گیلی می خواهد که در [[کسل بلک]] (Castle Black) بماند، اما سم او را موقتا به مولز تاون می برد. <br />
<br />
گروه وحشتی ها توسط [[تورموند غول افکن]] (Tormund Giantsband) رهبری می شود که یک گروه در دهکده ی کوچکی را به قتل می رسانند، و استایر (Styr) پسر بچه ی کوچکی را محبور می کند که به کسل بلک برود و به نگهبانان شب بگوید که آن ها چه کرده اند. در یک گردآوری بزرگ، سر آلیسر به مردان می گوید که وظیفه و اولویت اولشان محافظت از دیوار است، [[استاد ایمون]] (Maester Aemon) هم تأکید می کند. وقتی سر آلیسر از [[جان اسنو|جان]] (Jon) می پرسد، او با اکراه و بی میلی موافقت می کند که اولویت با دیوار است، که صحبت او با صدای شیپور که نشان دهنده ی بازگشت گشتی ها است، قطع می شود. [[اد تالت]] (Edd Tollett) و [[گرن]] (Grenn) از گذرگاه وارد می شوند و به برادران می گویند که کارل (Karl) و همراهان یاغی اش در [[قلعه ی کرستر]] (Craster's Keep) ساکن شده اند. جان دروغش را به [[منس ریدر]] (Mance Rayder) به یاد می آورد که گفته بود ١٠٠٠ نفر از دیوار محافظت می کنند، جان می گوید که ما باید به شمال برویم و قبل از اینکه منس حقیقت را درباره ی نیرو های نگهبانان شب بفهمد، آن یاغی ها را بکشیم.<br />
=== در دراگون استون ===<br />
[[استنیس براتیون|استنیس]] (Stannis) به [[داووس سی ورث|داووس]] (Davos) می گوید که نامه ی رسیده به دراگون استون (Dragonstone) را بخواند، که در آن مرگ جافری را خبر می دهد. استنیس ادعا می کند که این نتیجه ی سوزاندن زالو هایی است که خون گندری (Gendry) را آشامیده اند. او داووس را به خاطر آزاد کردن و عدم اغدام برای نیرو جمع کردن به واسطه ی هدفشان، سرزنش می کند. سپس داووس به ملاقات [[شیرین براتیون|شیرین]] (Shireen) می رود که هنوز دارد به اون خواندن یاد می دهد. او با شیرین درباره ی [[براووس]] (Bravvos) صحبت می کند، که ناگهان متوجه [[بانک آهنین براووس]] می شود و به او می گوید که با نام استنیس، نامه ای به آن ها بنویسد.<br />
=== در سرزمین های رودخانه ===<br />
[[سندور کلگن|تازی]] (The Hound) و [[آریا استارک|آریا]] (Arya Stark) سفرشان را به شرق در راه [[دره ی آرن]] (Vale of Arryn) ادامه می دادند که پیشنهاد منزل دادن کشاورزی را قبول می کنند. هنگام شام، تازی قبول می کند که برای کشاورز کار کند و در عوض مقداری نفره بگیرد، ولی هنگام صبح با وجود شکایت آریا ، نقره های کشاورز را می دزدد.<br />
<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
<br />
== نکات اپیزود==<br />
<br />
* نام اپیزود اشاره به یکی دیگر از لقب های [[دنریس تارگرین]] دارد که در طول [[غارت آستاپور]] (Sack of Astapor) این لقب را از سوی بردگانی که آزاد کرده بود بدست آورد.<br />
. <br />
<br />
* در حالی که [[سرسی لنیستر|سرسی]] در حال عزاداری برای فرزندش [[جافری براتیون|جافری]] در [[سپت اعظم بیلور]](Great Sept of Baelor) است ، کلماتی را که [[تیریون لنیستر|تیریون]] در اپیزود [[شاهزاده وینترفل(سریال]|شاهزاده وینترفل]] (The Prince of Winterfell) بیان کرده است را برای [[جیمی لنیستر|جیمی]] نقل می کند.در آن اپیزود تیریون به سرسی این را گفت که : " من رو فراموش نکن ، هیچ وقت ، به خاطر اين کارت بهت آسيب مي زنم.و روزي مي رسه که فکر مي کني در اماني و خوشحالي.و اون روز شادي در دهانت تبديل به خاکستر مي شه.... و اون وقت مي فهمي که دين پرداخت شده."<br />
<br />
* صحنه بین جیمی و سرسی بسیار متفاوت از کتاب است ، و مقدار قابل توجهی جنجال برانگیزتر است.در کتاب صحنه بین جیمی و سرسی به نظر می رسد با رضایت طرفین است ( یا حداقل،این صورت سرسی نشان میدهد که تمایل به انجام اینکار دارد.)با این حال در این صحنه در مجموعه تلویزیونی بیشتر اینطور نشان داد شد که جیمی به سرسی تجاوز میکند .<br />
<br />
* هیچ پادشاهی به نام " اوریس اول" (King Orys the First) در کتاب وجود ندارد.تنها شخصیت به این نام که به [[خاندان تارگرین]] هم مربوط باشد [[اوریس براتیون]] (Orys Baratheon) بنیان گذار [[خاندان براتیون]] و برادر حرامزاده [[اگان تارگرین اول|اگان فاتح]] است.این احتمال وجود دارد که این یک پادشاه محلی قبل از [[هفت پادشاهی]] بوده است و یک نام [[والریایی]] داشته است.احتمال دیگر وجود دارد که [[تایون لنیستر|تایون]] به [[ایریس تارگرین اول|ایریس تارگرین]] اشاره داشته است و منظور او فردی به نام اوریس نبوده است.چارلز دنس به احتمال زیاد در طول فیلم برداری نتوانسته است اسم درست ایریس را بیان کند.<br />
<br />
* سام در [[فصل اول(سریال)|فصل اول]] به [[مول تان]] اشاره می کند ، و به [[جان اسنو|جان]] اعتراض میکند که دیگر نگهبانان دیوار شب ها دزدکی به فاحشه خانه های این شهر میروند.<br />
<br />
* هیچ شخصیتی در کتاب به نام الیو گریواس وجود ندارد.احتمالا بازیگر این شخصیت الیو گاریسا ، بنیان گذار فن سایت Westeros.org می باشد.گاریسا و همسرش لیندا در نوشتن کتاب های مرجع جهان یخ و آتش نیز همکاری میکنند.<br />
<br />
* به عنوان یک محصول دنیا جدید سیب زمینی ( با نام مستعار"taters") نه در کتاب و نه در دنیا [[وستروس]] وجود ندارد.چرا که وستروس در قرون وسطی اورپا قرار گرفته است.این برای سومین بار در سریال است که نام این محصول ذکر شده است.<br />
<br />
* در خط داستانی [[اوبرین مارتل|شاهزاده اوبرین]] او این حرف را میزند که مردم فکر میکنند آسمان آبی است چون جهان در چشم یک غول چشم آبی قرار گرفته است.در اپیزود [[فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته(سریال)|فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته]] در فصل اول این جمله را [[راب استارک|راب]] بیان میکند.راب در این اپیزود برن را سرزنش میکند که تمام داستان های [[اولد نان]] افسانه ای بیشتر نیست و در بین انها به داستان یک غول چشم ابی به نام "مکابر" اشاره میکند که جهان در چشمان او قرار گرفته است.در کتاب هیچ افسانه ای در خصوص این غول وجود ندارد.<br />
<br />
* اولین بار است که [[سمول تارلی]] (Samwell Tarly) به نام مستعار "قاتل" (the Slayer) نامبرده می شود.<br />
<br />
* [[سانسا استارک]] برای اولین بار [[بارانداز پادشاه]] راب رای اولین بار بعد از گذشت دو سال ترک میکند.اولین بار سانسا در اپیزود [[لرد اسنو(سریال)|لرد اسنو]] در فصل اول وارد بارانداز پادشاخ می شود و دو سال تمام به صورت وحشیانه در اسارت جافری در می آید.<br />
<br />
* در کتاب دنتوس توسط سه تیر یکی به گلو ، یکی به سینه و یکی نیز به شکم کشته می شود.[[سر لوتور بران]] (Lothor Brune) پس از مرگ دنتوس یه مشعل به درون قایق میاندازد تا قایق اتش بگیرد.<br />
<br />
* [[تایون لنیستر|تایون]] هرگز با [[تامن براتیون|تامن]] در مورد صفات یک پادشاه خوب در کتاب سخن نمی گوید.<br />
<br />
* اولین کاری که جیمی بعد از بازگشت به [[بارانداز پادشاه]] می کند این است که [[سپت اعظم بیلور]](Great Sept of Baelor) میرود.که مدت بسیار زیادی است که از مرگ جافری میگذرد.<br />
<br />
* [[گرن]] (Grenn) و [[ادد]] (Edd) قبل از جان اسنو خود را به [[کسل بلک]] میرسانند.آنها هرگز به این اشاره نمی کنند که پس از شورش زنجیر شده اند.این احتمال وجود دارد که این اتفاق بخاطر افزایش زمان رمان سوم در مجموعه تلویزیونی رخ داده باشد.چرا که شورش در خانه [[کرستر]] (Craster's Keep) در وسط رمان سوم اتفاق افتاده است.و هر دو شخصیت قبل در پایان خود را به کسل بلک رسانده اند.اما چون در مجموعه تلوییونی رمان سوم در یک فصل پخش نشده است این اتفاق در یک بازه زمانی طولانی تر رخ میدهد.<br />
<br />
* جان هرگز پیشنهاد ارسال نیرو به خانه کرستر برای مقابله با شورشیان نمیدهد.چرا که میداند مردم آزاد و [[تن ها]] در حال حاضر در حال حرکت کردن به سوی کسل بلک هستن.<br />
<br />
* سم هرگز گیلی را به [[مول تان]] نمیفرستد.<br />
<br />
* دنریس هرگز زنجیر و قلاده های بردگان آزاد شده را به سوی میرین پرتاب نمیکند.<br />
<br />
* داووس در قسمتی به استنیس اشاره میکند که توانست است سه خاندان کوچک را به طرف او بیاورد : [[خاندان ماسگود]] ، [[خاندان پیزبری]] و [[خاندان های]].و استنیس این ادعا را میکند که مردان آنها به اندازه کافی نیست و حتی نمیتوانن یه میخانه را تصرف کنند.در کتاب خاندان پیزبری یکی از معدود خاندان های باقی ماننده در [[سرزمین های طوفان]] است که به استنیس وفادار ماننده است.خاندان ماسگود هم در سرزمین های طوفان واقع شده است اما به عنوان حامی استنیس از آنها یاد نشده است.خاندان های نیز یک خاندان کوچک است که در خدمت [[خاندان فری]] می باشد.آنها در عروسی خونین نیز برای فری ها جنگیدند و در ادامه لشکرکشی ارتش فری به خدمت لنیستر ها در آمده اند.این نتیجه عجیب و غریب در تداوم مجموعه تلویزیونی است که در حال نشان دادن حمایان استنیس است این در حالی است که اتحاد فری-بولتون ها و لنیستر ها در اوج موفقیت خود قرار دارد.<br />
<br />
* در کتاب داووس در خصوص مرگ جافری به استنیس و میلسنادر خبر میدهد.<br />
<br />
* همانطور که قبلا عنوان شده است شاهزاده ابرین در [[سیتادل]] (Citadel) تحصیل کرده است و توانست از شش حلقه استادی را برای خود بدست بیاورد.ولی او هرگز در خصوص سم شناسی در سیتادل آموزش ندیده است.بلکه او در میان سفرش در بین شهرهای آزاد در خصوص سموم و احتمالا هنرهای شیطانی آموخته است. <br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Breaker_of_Chains]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AF%D9%88_%D8%B4%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10315
دو شمشیر (سریال)
2014-05-01T13:33:56Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div><br />
{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = دو شمشیر<br />
|شماره_قسمت = 1<br />
|تصویر= [[پرونده:Pedro-Pascal-as-Oberyn-Martell-Indira-Varma-as-Ellaria-Sand_photo-Helen-Sloan_HBO.jpg|300px]]<br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
[[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) شمشیر اجدادی خاندان [[استارک]]، یعنی [[آیس]] (Ice) را ذوب می کند و از آن ها دو شمشیر می سازد. یکی را به پسرش [[جیمی]] (Jaime) که [[لرد فرمانده گارد پادشاهی]] شده است می دهد و امیدوار است که با دست چپ استفاده از شمشیر را یاد بگیرد. تایون به جیمی دستور می دهد که او از [[گارد پادشاه|گارد پادشاهی]] برکنار شود و به جای او در کسترلی راک (Casterly Rock) حکومت کند، اما جیمی قبول نمی کند. تایوین به دلیل اطاعت نکردن جیمی، او را به خودش واگزار می کند. بیرون دیوار شهر، [[تیریون]] (Tyrion) به همراه پادریک (Podrick) و مزدور شوالیه شده [[بران]] (Bronn)، منتظر شاهزاده [[دوران مارتل]] و همراهانش هستند، اما مشخص می شود که برادر کوچک ترش [[ابراین مارتل|اوبرین]] (Oberyn Martell) به جای او می آید. اوبرین رسیده است و در یکی از فاحشه خانه های لرد بیلیش (Lord Baelish)، او یکی از سربازان لنیستر را نقص عضو می کند که تیریون می رسد. اوبرین می گوید دلیل اینکه او به [[بارانداز پادشاه]] آمده، انتقام خواهرش [[الیا مارتل|الیا]] (Elia) دو دو تا بچه هایش است. الیا با شاهزاده [[ریگار تارگرین]] (Rhaegar Targaryen) که وارث تاج و تخت بود، ازدواج کرد. اما [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon) ریگار را کشت و بارانداز پادشاه به دست سپاه تایوین سقوط کرد. اوبرین می خواهد که سر [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane) را بکشد و او را به دو نیم کند، چون بنا بر شایعه ها او به الیا در طول محاصره تجاوز کرده است. سانسا استارک (Sansa Stark) به خاطر [[عروسی سرخ|مرگ مادر و برادرش]] پریشان است. او با وجود اصرار دوشیزه اش [[شی]] (Shae) و همسرش [[تیریون]] لب به غذا نمی زند. شی می خواهد دوباره رابطه اش با تیریون سر بگیرد، اما او قبول نمی کند، جر و بحث آن ها توسط یکی دیگر از دوشیزه های سانسا شنیده می شود که بعدا به [[سرسی]] (Cersei) گزارش داده می شود. <br />
<br />
در قلعه، [[کیبورن]] (Qyburn) دستی خالص از جنس طلا را بر ساعد جیمی (Jaime) نصب می کند. وقتی کیبورن می رود، جیمی و خواهر دو قلویش [[سرسی]] (Cersei) در مورد رابطه شان بحث می کند که با ورود پیشخدمت سانسا استارک (Sansa Stark) همراه با خبرهایش برای ملکه بحثشان قطع می شود. در باغ، بانو [[اولنا تایرل]] (Olenna Tyrell) و نوه اش [[مارجری تایرل|مارجری]] (Margaery) برنامه های عروسی سلطنتی را میچینند که [[برین]] از [[تارث]] (Brienne of Tarth) تقاضای صحبتی با مارجری درباره چگونگی مرگ [[رنلی براتیون|رنلی]] (Renly) می کند. در جایی دیگر، پادشاه [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey) جیمی را به خاطر غیبت اش در جنگ [[بلک واتر]] (Black Water) ملامت می کند و همچنین سن دایی اش (جیمی)، از دست دادن دست شمشیرش و عدم موفقیت به عنوان عضوی در گارد پادشاهی مسخره می کند. بعد از آن ، برین (Brienne) سعی می کند به جیمی بقبولاند که به پیمان خود برای بازگرداندن امنیت به دختران استارک (Stark) عمل کند، ولی جیمی در مورد پیچیده شدن موضوع با مرگ [[کتلین استارک]] (Catelyn Stark) و ازدواج سانسا با تیریون (Tyrion) بحث می کند. سانسا هنگام ترک [[جنگل خدایان]] (Godswood) توسط [[دانتوس هولارد]] (Dontos Hollard)، دلقک شاه و شوالیه ی سابق، تعقیب می شود. دانتوس از سانسا به خاطر نجات جانش در مراسم تولد پادشاه تشکر می کند و گردنبند مادرش را به عنوان تشکر به او می دهد.<br />
<br />
=== در شمال ===<br />
در انتظار دستورات [[منس ریدر]] (Mance Rayder)، [[ایگریت]] (Ygritte) با [[تورموند غول افکن]] (Tormund Giantsbane) در مورد حرکت بعدیشان بحث می کنند که با ورود [[استایر]] (Styr) و گروه آدم خوارش از [[مردمان تن]] (Thenns) بحثشان قطع می شود. در [[کسل بلک]] (Castle Black)، [[جان اسنو]] (Jon Snow) توسط سر آلیسر تورن (Alliser Thorne)، [[سر جانوس اسلینت]] (Janos Slynt) و استاد [[ایمون]] (Maester Aemon) محاکمه می شود. جان، کشتن کورین نصفه دست (Qhorin Halfhand) و خوابیدن با ایگرت (Ygritte) را اقرار می کند اما چیزهایی را که در مورد نقشه ی [[وحشی ها]] (Wildings) فهمیده است را نیز فاش می کند. [[اسلینت]] جان را خائن می خواند و خواهان اعدام او می شود و تورن نیز در جای فرمانده ی نگهبانان شب با نظر او موافقت می کند ، ولی در نهایت [[استاد ایمون]] جان را مرخص می کند.<br />
<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
بعد از به هم خوردن شرط بندی میان [[داریو ناهاریس]] (Dario Naharis) و [[کرم خاکستری]] (Gray Worm)، [[دنریس تارگرین]] (Daenerys Targaryen) ارتش خود را به سمت [[میرین]] (Meereen) آخرین شهر از سه شهر بزرگ برده داری پیش می برد. در مسیر داریو ناهاریس تلاش می کند تا به دنریس ابراز علاقه کند و او را آگاه می کند که اگر می خواهد بر آن منطقه حکومت کند باید شیوه ی زندگی و تمدن مردمانی که می خواهد آزاد کند را بداند. پیشروی آنها با پیدا کردن دختر برده ای مرده که از کیلومتر شمار جاده آویران بود متوقف می شود. گفته می شود که صد و شصت و سه کودک برده ی مرده وجود دارد که هر کدام در فاصله ی یک مایلی از یکدیگر تا شهر بردگان آویران شده اند. دنریس تصمیم می گیرد که صورت هر کودک مرده را در پیشروی به سوی میرین ببیند.<br />
<br />
=== در سرزمین های رودخانه ===<br />
[[سندور کلگان|تازی]] (the Hound) به [[آریا استارک]] (Arya Stark) اسیر شده می گوید که قصد دارد او را به عمه اش [[لایسا ارن|لایسا]] (Lysa) در ویل (Vale) بفروشد، قبل از اینکه به مردان [[گرگور کلگان|کوه]] (the Mountain) (سربازان لنیستری) بربخورند. آریا متوجه [[پلیور]] (Polliver)، مردی که شمشیرش نیدل (Needle) را دزدید می شود. قبل از اینکه تازی آریا را متوقف کند، او وارد مسافر خانه می شود و سربازان متوجه او می شوند. با وجود اینکه سربازان از تازی می ترسند، اما پلیور و با او و آریا وارد بحث می شود. بعد از توهین ها، آن ها درگیر می شوند و تازی تعداد زیادی از سربازان لنیستر را می کشد. آریا نیدل را از پلیور پس می گیرد و همان گونه که او [[لامی گرین هندز|لامی]] (Lommy) را کشت، آریا پلیور را می کشد. هر دو از مسافر خانه بیرون می روند، آریا سوار بر اسبچه ی دزدیده شده است. دوربین برای نشان دادن سرزمین های رودخانه دور می شود و اپیزود در نمای کوه و مردانش به پایان می رسد.<br />
<br />
== نکات ==<br />
* عنوان این اپیزود اشاره دارد به دو شمشیر "[[آیس]]" و "[[نیدل]]" خاندان استارک.<br />
- همچنین میتواند اشاره داشته باشد به دو شمشیر که لنیسترها جدیدا ساخته اند.<br />
<br />
* در صحنه ای تیتراژ اولیه سریال [[دراگون استون]]، [[دردفورد]]، [[وینترفل]]، و [[میرین]] نمایش داده شد، ولی هرگز در این اپیزود هیچ اتفاقی در آنجا نیفتاد. تنها داستان میرین بود که توسط دنریس تارگرین توضیح داد شد.<br />
<br />
* در یک نقطه سندور کلگان به آریا می گوید : "A man's got to have a code" . این نقل قول اشاره دارد به یک شعر که توسط Omar Little در یکی از سریال های HBO به نام The Wire استفاده شده است.<br />
<br />
* آریا وقتی نیدل را به دست میارد یک سری جملات را برای پولیور تکرار میکند و بعد نیدل را در گلوی او فرو میکند و او را میکشد. جملاتی که آریا در این اپیزود برای علیه پولیور استفاده کرد همان جملاتی بود که پولیور وقتی که لامی را در اپیزود [[آنچه مرده هرگز نمیمیرد]] What is Dead May Never Die موقع به قتل رساندن او، استفاده کرد.<br />
<br />
* تایون هرگز کسی را به ولانتیس نمیفرستد برای باز تولید کردن ایس هیچ سه نفر اهنگری در ولانتیس وجود ندارد که بتواند فولاد [[والریا]]یی را آهنگری بکنند.بلکه باز تولید ایس توسط تابهو موت (استاد آهنگری گندری) انجام می شود و همچنین او اهل [[کوهور]] (Qohor) می باشد.کوهور به این معروف است که تنها آهنگرانی را دارد که میتوانند فولاد ولرایایی را تولید و به وجود بیاورند و همچنین تعداد این اهنگران بیشتر از سه نفر است.این احتمال نیز وجود دارد بازیگر تابهو موت در دسترس نبوده است برای همین از سریال حذف شده است.<br />
<br />
* تایوین اولین شمشیر را به جافری به مناسبت عروسی اش در اتاق شورا میدهد، و همچنین به جافری به اولین کسی که این شمشیر را نشان میدهد تیریون است.این اتفاق قبل از عروسی خونین می افتد زمانی که جیمی هنوز در ریورلند می باشد.<br />
<br />
* سانسا چند روز بعد از روز نامگذاری جافری با سر دانتوس ملاقات می کند.<br />
<br />
* [[مردم تن]] ها به هیچ عنوان در کتاب آدمخوار نیستن. دو احتمال میرود، اول آن که آن ها را با یک قلبیه وحشی به نام Ice-river clans مخلوط کرده باشند. احتمال دوم نیز میرود که تن ها برای نشان دادن نفرت به مردمان جنوبی دست به اینکار زده اند چون در صحنه تورموند به انها گوشت خرگوش پشنهاد می کند. تن ها در واقع متمدن ترین وحشی های ان سوی دیوار هستند، زندگی ان زیر نظر اربابان با یک سری قوانین مشخص است.<br />
<br />
* در کتاب شمشیرکشی جان بسیار بهتر از راب بود است. ولی جان در سریال می گویید که راب بهتر از او است.<br />
<br />
* محاکمه جان اسنو در قسمت بسیار جلوتر از کتاب رخ میدهد. هنگامی که جان وارد [[کسل بلک]] می شود، سر آلیسر و لرد جانوس هرگز حضور نداشتن بلکه انها به عنوان نگهبان شرق در حال انجام وظیفه بودن. جان اسنو بعد از گذراندن چندین اتفاق مهم توسط سر آلیسر و لرد جانوس بازداشت می شود همچنین در آن زمان جانشین لرد فرمانده بوئن مارش می باشد . در طی محاکمه نیز دونال نوی نیز حضور دارد به همراه جانوس و الیسر.<br />
<br />
* سر دانتوس در کتاب نزاع شاهان (یعنی فصل دوم) به سانسا هدیه خود را میدهد، هدیه گردنبند نیست بلکه چندین سنگ بنفش رنگ است نه ابی رنگ.<br />
<br />
* جیمی لنیستر و برین از تارت در زمان عروسی در [[بارانداز پادشاه]] حضور ندارند. بسیار از صحنه های که در آن جیمی حضور داره اتفاقاتش یا خیلی قبلتر رخ داده است یا قرار است در آینده رخ بدهد .برای مثال صحنه دریافت شمشیر از تایوین، یا حضور در برج سفید و صحبت های با جافری و ... این اتفاقات به صورت پس و پیش در سریال به نمایش گذاشته شده است.<br />
<br />
* همچنین در صحنه در برج سفید نام Preston Greenfield به عنوان یکی از محافظین شاهنشاهی اورده می شود.او از جمله کسانی است که باید در شورش بارانداز پادشاه کشته می شود. ولی گویا از شورش جان سالم به در برده است در مجموعه تلویزیونی.<br />
<br />
* اوبرین مارتل قبل از عروسی سرخ وارد بارانداز پادشاه می شود .زمانی که تیریون او را ملاقات می کنند لرد گایلز، پرنس جالابار زو از جزایر تابستان، سر ادم و همچنین و بران او را همراهی میکردند. علاوه بر این اوبرین مارتل، تیریون را در ورودی شهر ملاقات میکند نه در یک فاحشه خانه.<br />
<br />
* لرد بلک مونت اظهار میکند که دوران مارتل به دلیل کسالت در سان اسپیر مانده است.این در حالی است که دوران به مدت دوسال است که به پایتخت [[دورن]]یش ها نرفته است. و بیشتر اوقاتش را در واتر گاردن خانه تابستانی مارتل ها بر روی صندلی چرخ دارش میگذراند.<br />
<br />
* کرم خاکستری هرگز جذب میساندی نشده است.<br />
<br />
* در کتاب ذکر شده است که درست است پاکان اخته شده اند، ولی هنوز قدرت یک مرد را دار هستن، ولی هنوز میتوان احساسات پیوسه مردان را در وجود خود داشته باشند.<br />
<br />
* کرم خاکستری و داریو ناهاریس، هرگز با یکدیگر شرط بندی نمیکنند.<br />
<br />
* در هیچ جای کتاب داریو به دنریس تارگرین گل نشان نمیدهد. با این حال این اتفاق در مجموعه تلویزیونی به نمایش گذشته می شود با این که این اتفاق هرگز در کتاب نمی افتد. در مجموعه تلویزیونی داریو اظهار میکند که اگر قرار است کسی بر مردمش حکومت کند بهتر است هم چیز یک کشورش را بداند.<br />
<br />
* در مجموعه تلویزیونی هیچ اشاره به سر ارتور دین نشده است. با اینکه یک بار [[باریستان سلمی]] قبل ها یک افسانه در خصوص ارتور دین برای او بیان کرد. آرتور دین یا شمشیر صبح یکی از قوی ترین افراد گردپادشاهی دوران مد کینگ می باشد که ادارد استارک را تا پای مرگ پیش برد.هر چند در فصل چهارم یک بار اسم او در کتاب سفید توسط جافری اورده شد است.<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Two_Swords]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87_%D8%B2%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10314
شکننده زنجیرها (سریال)
2014-05-01T13:24:17Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = شکننده ی زنجیر ها<br />
|شماره_قسمت = 3<br />
|تصویر= <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
=== در شمال ===<br />
سر [[آلیسر تورن|آلیسر]] (Alliser) و [[جانوس اسلینت]] (Janos Slynt) که باور ندارند [[سمول تارلی|سم]] (Sam) یک [[آدرها|وایت واکر]] را کشته است، او را دست می اندازند. سم با [[گیلی]] (Gilly) درباره ی رفتن او به [[مولز تاون]] (Mole's Town) برای امن نگه داشتن او صحبت می کند، زیرا بیشتر برادران [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) به دلیل تجاوز دستگیر شده بودند. گیلی می خواهد که در [[کسل بلک]] (Castle Black) بماند، اما سم او را موقتا به مولز تاون می برد. <br />
<br />
گروه وحشتی ها توسط [[تورموند غول افکن]] (Tormund Giantsband) رهبری می شود که یک گروه در دهکده ی کوچکی را به قتل می رسانند، و استایر (Styr) پسر بچه ی کوچکی را محبور می کند که به کسل بلک برود و به نگهبانان شب بگوید که آن ها چه کرده اند. در یک گردآوری بزرگ، سر آلیسر به مردان می گوید که وظیفه و اولویت اولشان محافظت از دیوار است، [[استاد ایمون]] (Maester Aemon) هم تأکید می کند. وقتی سر آلیسر از [[جان اسنو|جان]] (Jon) می پرسد، او با اکراه و بی میلی موافقت می کند که اولویت با دیوار است، که صحبت او با صدای شیپور که نشان دهنده ی بازگشت گشتی ها است، قطع می شود. [[اد تالت]] (Edd Tollett) و [[گرن]] (Grenn) از گذرگاه وارد می شوند و به برادران می گویند که کارل (Karl) و همراهان یاغی اش در [[قلعه ی کرستر]] (Craster's Keep) ساکن شده اند. جان دروغش را به [[منس ریدر]] (Mance Rayder) به یاد می آورد که گفته بود ١٠٠٠ نفر از دیوار محافظت می کنند، جان می گوید که ما باید به شمال برویم و قبل از اینکه منس حقیقت را درباره ی نیرو های نگهبانان شب بفهمد، آن یاغی ها را بکشیم.<br />
=== در دراگون استون ===<br />
=== در سرزمین های رودخانه ===<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
<br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Breaker_of_Chains]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87_%D8%B2%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10313
شکننده زنجیرها (سریال)
2014-05-01T13:23:54Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = شکننده ی زنجیر ها<br />
|شماره_قسمت = 3<br />
|تصویر= <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
=== در شمال ===<br />
سر [[آلیسر تورن|آلیسر]] (Alliser) و [[جانوس اسلینت]] (Janos Slynt) که باور ندارند [[سمول تارلی|سم]] (Sam) یک [[آدرها|وایت واکر]] را کشته است، او را دست می اندازند. سم با [[گیلی]] (Gilly) درباره ی رفتن او به [[مولز تاون]] (Mole's Town) برای امن نگه داشتن او صحبت می کند، زیرا بیشتر برادران [[نگهبانان شب]] (Night's Watch) به دلیل تجاوز دستگیر شده بودند. گیلی می خواهد که در [[کسل بلک]] (Castle Black) بماند، اما سم او را موقتا به مولز تاون می برد. <br />
<br />
گروه وحشتی ها توسط [[تورموند غول افکن]] (Tormund Giantsband) رهبری می شود که یک گروه در دهکده ی کوچکی را به قتل می رسانند، و استایر (Styr) پسر بچه ی کوچکی را محبور می کند که به کسل بلک برود و به نگهبانان شب بگوید که آن ها چه کرده اند. در یک گردآوری بزرگ، سر آلیسر به مردان می گوید که وظیفه و اولویت اولشان محافظت از دیوار است، [[استاد ایمون]] (Maester Aemon) هم تأکید می کند. وقتی سر آلیسر از [[جان اسنو|جان]] (Jon) می پرسد، او با اکراه و بی میلی موافقت می کند که اولویت با دیوار است، که صحبت او با صدای شیپور که نشان دهنده ی بازگشت گشتی ها است، قطع می شود. [[اد تالت]] (Edd Tollett) و [[گرن]] (Grenn) از گذرگاه وارد می شوند و به برادران می گویند که کارل (Karl) و همراهان یاغی اش در [[قلعه ی کرستر]] (Craster's Keep) ساکن شده اند. جان دروغش را به منس ریدر (Mance Rayder) به یاد می آورد که گفته بود ١٠٠٠ نفر از دیوار محافظت می کنند، جان می گوید که ما باید به شمال برویم و قبل از اینکه منس حقیقت را درباره ی نیرو های نگهبانان شب بفهمد، آن یاغی ها را بکشیم.<br />
=== در دراگون استون ===<br />
=== در سرزمین های رودخانه ===<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
<br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Breaker_of_Chains]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AF%D9%88_%D8%B4%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10312
دو شمشیر (سریال)
2014-05-01T12:43:37Z
<p>QelThuzad: </p>
<hr />
<div><br />
{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = دو شمشیر<br />
|شماره_قسمت = 1<br />
|تصویر= [[پرونده:Pedro-Pascal-as-Oberyn-Martell-Indira-Varma-as-Ellaria-Sand_photo-Helen-Sloan_HBO.jpg|300px]]<br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
[[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) شمشیر اجدادی خاندان [[استارک]]، یعنی [[آیس]] (Ice) را ذوب می کند و از آن ها دو شمشیر می سازد. یکی را به پسرش [[جیمی]] (Jaime) که [[لرد فرمانده گارد پادشاهی]] شده است می دهد و امیدوار است که با دست چپ استفاده از شمشیر را یاد بگیرد. تایون به جیمی دستور می دهد که او از [[گارد پادشاه|گارد پادشاهی]] برکنار شود و به جای او در کسترلی راک (Casterly Rock) حکومت کند، اما جیمی قبول نمی کند. تایوین به دلیل اطاعت نکردن جیمی، او را به خودش واگزار می کند. بیرون دیوار شهر، [[تیریون]] (Tyrion) به همراه پادریک (Podrick) و مزدور شوالیه شده [[بران]] (Bronn)، منتظر شاهزاده [[دوران مارتل]] و همراهانش هستند، اما مشخص می شود که برادر کوچک ترش [[ابراین مارتل|اوبرین]] (Oberyn Martell) به جای او می آید. اوبرین رسیده است و در یکی از فاحشه خانه های لرد بیلیش (Lord Baelish)، او یکی از سربازان لنیستر را نقص عضو می کند که تیریون می رسد. اوبرین می گوید دلیل اینکه او به [[بارانداز پادشاه]] آمده، انتقام خواهرش [[الیا مارتل|الیا]] (Elia) دو دو تا بچه هایش است. الیا با شاهزاده [[ریگار تارگرین]] (Rhaegar Targaryen) که وارث تاج و تخت بود، ازدواج کرد. اما [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon) ریگار را کشت و بارانداز پادشاه به دست سپاه تایوین سقوط کرد. اوبرین می خواهد که سر [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane) را بکشد و او را به دو نیم کند، چون بنا بر شایعه ها او به الیا در طول محاصره تجاوز کرده است. سانسا استارک (Sansa Stark) به خاطر [[عروسی سرخ|مرگ مادر و برادرش]] پریشان است. او با وجود اصرار دوشیزه اش [[شی]] (Shae) و همسرش [[تیریون]] لب به غذا نمی زند. شی می خواهد دوباره رابطه اش با تیریون سر بگیرد، اما او قبول نمی کند، جر و بحث آن ها توسط یکی دیگر از دوشیزه های سانسا شنیده می شود که بعدا به [[سرسی]] (Cersei) گزارش داده می شود. <br />
<br />
در قلعه، [[کیبورن]] (Qyburn) دستی خالص از جنس طلا را بر ساعد جیمی (Jaime) نصب می کند. وقتی کیبورن می رود، جیمی و خواهر دو قلویش [[سرسی]] (Cersei) در مورد رابطه شان بحث می کند که با ورود پیشخدمت سانسا استارک (Sansa Stark) همراه با خبرهایش برای ملکه بحثشان قطع می شود. در باغ، بانو [[اولنا تایرل]] (Olenna Tyrell) و نوه اش [[مارجری تایرل|مارجری]] (Margaery) برنامه های عروسی سلطنتی را میچینند که [[برین]] از [[تارث]] (Brienne of Tarth) تقاضای صحبتی با مارجری درباره چگونگی مرگ [[رنلی براتیون|رنلی]] (Renly) می کند. در جایی دیگر، پادشاه [[جافری براتیون|جافری]] (Joffrey) جیمی را به خاطر غیبت اش در جنگ [[بلک واتر]] (Black Water) ملامت می کند و همچنین سن دایی اش (جیمی)، از دست دادن دست شمشیرش و عدم موفقیت به عنوان عضوی در گارد پادشاهی مسخره می کند. بعد از آن ، برین (Brienne) سعی می کند به جیمی بقبولاند که به پیمان خود برای بازگرداندن امنیت به دختران استارک (Stark) عمل کند، ولی جیمی در مورد پیچیده شدن موضوع با مرگ [[کتلین استارک]] (Catelyn Stark) و ازدواج سانسا با تیریون (Tyrion) بحث می کند. سانسا هنگام ترک [[جنگل خدایان]] (Godswood) توسط [[دانتوس هولارد]] (Dontos Hollard)، دلقک شاه و شوالیه ی سابق، تعقیب می شود. دانتوس از سانسا به خاطر نجات جانش در مراسم تولد پادشاه تشکر می کند و گردنبند مادرش را به عنوان تشکر به او می دهد.<br />
<br />
=== در شمال ===<br />
در انتظار دستورات [[منس ریدر]] (Mance Rayder)، [[ایگریت]] (Ygritte) با [[تورموند غول افکن]] (Tormund Giantsbane) در مورد حرکت بعدیشان بحث می کنند که با ورود [[استایر]] (Styr) و گروه آدم خوارش از [[مردمان تن]] (Thenns) بحثشان قطع می شود. در [[کسل بلک]] (Castle Black)، [[جان اسنو]] (Jon Snow) توسط سر آلیسر تورن (Alliser Thorne)، [[سر جانوس اسلینت]] (Janos Slynt) و استاد [[ایمون]] (Maester Aemon) محاکمه می شود. جان، کشتن کورین نصفه دست (Qhorin Halfhand) و خوابیدن با ایگرت (Ygritte) را اقرار می کند اما چیزهایی را که در مورد نقشه ی [[وحشی ها]] (Wildings) فهمیده است را نیز فاش می کند. [[اسلینت]] (Slyint) جان را خائن می خواند و خواهان اعدام او می شود و تورن (Thorne) نیز در جای فرمانده ی نگهبانان شب با نظر او موافقت می کند ، ولی در نهایت [[استاد ایمون]] جان را مرخص می کند.<br />
<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
بعد از به هم خوردن شرط بندی میان [[داریو ناهاریس]] (Dario Naharis) و [[کرم خاکستری]] (Gray Worm)، [[دنریس تارگرین]] (Daenerys Targaryen) ارتش خود را به سمت [[میرین]] (Meereen) آخرین شهر از سه شهر بزرگ برده داری پیش می برد. در مسیر داریو ناهاریس تلاش می کند تا به دنریس ابراز علاقه کند و او را آگاه می کند که اگر می خواهد بر آن منطقه حکومت کند باید شیوه ی زندگی و تمدن مردمانی که می خواهد آزاد کند را بداند. پیشروی آنها با پیدا کردن دختر برده ای مرده که از کیلومتر شمار جاده آویران بود متوقف می شود. گفته می شود که صد و شصت و سه کودک برده ی مرده وجود دارد که هر کدام در فاصله ی یک مایلی از یکدیگر تا شهر بردگان آویران شده اند. دنریس تصمیم می گیرد که صورت هر کودک مرده را در پیشروی به سوی میرین (Meereen) ببیند.<br />
<br />
=== در سرزمین های رودخانه ===<br />
[[سندور کلگان|تازی]] (the Hound) به [[آریا استارک]] (Arya Stark) اسیر شده می گوید که قصد دارد او را به عمه اش [[لایسا ارن|لایسا]] (Lysa) در ویل (Vale) بفروشد، قبل از اینکه به مردان [[گرگور کلگان|کوه]] (the Mountain) (سربازان لنیستری) بربخورند. آریا متوجه [[پلیور]] (Polliver)، مردی که شمشیرش نیدل (Needle) را دزدید می شود. قبل از اینکه تازی آریا را متوقف کند، او وارد مسافر خانه می شود و سربازان متوجه او می شوند. با وجود اینکه سربازان از تازی می ترسند، اما پلیور و با او و آریا وارد بحث می شود. بعد از توهین ها، آن ها درگیر می شوند و تازی تعداد زیادی از سربازان لنیستر را می کشد. آریا نیدل را از پلیور پس می گیرد و همان گونه که او [[لامی گرین هندز|لامی]] (Lommy) را کشت، آریا پلیور را می کشد. هر دو از مسافر خانه بیرون می روند، آریا سوار بر اسبچه ی دزدیده شده است. دوربین برای نشان دادن سرزمین های رودخانه دور می شود و اپیزود در نمای کوه و مردانش به پایان می رسد.<br />
<br />
== نکات ==<br />
* عنوان این اپیزود اشاره دارد به دو شمشیر "[[آیس]]" و "[[نیدل]]" خاندان استارک.<br />
- همچنین میتواند اشاره داشته باشد به دو شمشیر که لنیسترها جدیدا ساخته اند.<br />
<br />
* در صحنه ای تیتراژ اولیه سریال [[دراگون استون]]، [[دردفورد]]، [[وینترفل]]، و [[میرین]] نمایش داده شد، ولی هرگز در این اپیزود هیچ اتفاقی در آنجا نیفتاد. تنها داستان میرین بود که توسط دنریس تارگرین توضیح داد شد.<br />
<br />
* در یک نقطه سندور کلگان به آریا می گوید : "A man's got to have a code" . این نقل قول اشاره دارد به یک شعر که توسط Omar Little در یکی از سریال های HBO به نام The Wire استفاده شده است.<br />
<br />
* آریا وقتی نیدل را به دست میارد یک سری جملات را برای پولیور تکرار میکند و بعد نیدل را در گلوی او فرو میکند و او را میکشد. جملاتی که آریا در این اپیزود برای علیه پولیور استفاده کرد همان جملاتی بود که پولیور وقتی که لامی را در اپیزود [[آنچه مرده هرگز نمیمیرد]] What is Dead May Never Die موقع به قتل رساندن او، استفاده کرد.<br />
<br />
* تایون هرگز کسی را به ولانتیس نمیفرستد برای باز تولید کردن ایس هیچ سه نفر اهنگری در ولانتیس وجود ندارد که بتواند فولاد [[والریا]]یی را آهنگری بکنند.بلکه باز تولید ایس توسط تابهو موت (استاد آهنگری گندری) انجام می شود و همچنین او اهل [[کوهور]] (Qohor) می باشد.کوهور به این معروف است که تنها آهنگرانی را دارد که میتوانند فولاد ولرایایی را تولید و به وجود بیاورند و همچنین تعداد این اهنگران بیشتر از سه نفر است.این احتمال نیز وجود دارد بازیگر تابهو موت در دسترس نبوده است برای همین از سریال حذف شده است.<br />
<br />
* تایوین اولین شمشیر را به جافری به مناسبت عروسی اش در اتاق شورا میدهد، و همچنین به جافری به اولین کسی که این شمشیر را نشان میدهد تیریون است.این اتفاق قبل از عروسی خونین می افتد زمانی که جیمی هنوز در ریورلند می باشد.<br />
<br />
* سانسا چند روز بعد از روز نامگذاری جافری با سر دانتوس ملاقات می کند.<br />
<br />
* [[مردم تن]] ها به هیچ عنوان در کتاب آدمخوار نیستن. دو احتمال میرود، اول آن که آن ها را با یک قلبیه وحشی به نام Ice-river clans مخلوط کرده باشند. احتمال دوم نیز میرود که تن ها برای نشان دادن نفرت به مردمان جنوبی دست به اینکار زده اند چون در صحنه تورموند به انها گوشت خرگوش پشنهاد می کند. تن ها در واقع متمدن ترین وحشی های ان سوی دیوار هستند، زندگی ان زیر نظر اربابان با یک سری قوانین مشخص است.<br />
<br />
* در کتاب شمشیرکشی جان بسیار بهتر از راب بود است. ولی جان در سریال می گویید که راب بهتر از او است.<br />
<br />
* محاکمه جان اسنو در قسمت بسیار جلوتر از کتاب رخ میدهد. هنگامی که جان وارد [[کسل بلک]] می شود، سر آلیسر و لرد جانوس هرگز حضور نداشتن بلکه انها به عنوان نگهبان شرق در حال انجام وظیفه بودن. جان اسنو بعد از گذراندن چندین اتفاق مهم توسط سر آلیسر و لرد جانوس بازداشت می شود همچنین در آن زمان جانشین لرد فرمانده بوئن مارش می باشد . در طی محاکمه نیز دونال نوی نیز حضور دارد به همراه جانوس و الیسر.<br />
<br />
* سر دانتوس در کتاب نزاع شاهان (یعنی فصل دوم) به سانسا هدیه خود را میدهد، هدیه گردنبند نیست بلکه چندین سنگ بنفش رنگ است نه ابی رنگ.<br />
<br />
* جیمی لنیستر و برین از تارت در زمان عروسی در [[بارانداز پادشاه]] حضور ندارند. بسیار از صحنه های که در آن جیمی حضور داره اتفاقاتش یا خیلی قبلتر رخ داده است یا قرار است در آینده رخ بدهد .برای مثال صحنه دریافت شمشیر از تایوین، یا حضور در برج سفید و صحبت های با جافری و ... این اتفاقات به صورت پس و پیش در سریال به نمایش گذاشته شده است.<br />
<br />
* همچنین در صحنه در برج سفید نام Preston Greenfield به عنوان یکی از محافظین شاهنشاهی اورده می شود.او از جمله کسانی است که باید در شورش بارانداز پادشاه کشته می شود. ولی گویا از شورش جان سالم به در برده است در مجموعه تلویزیونی.<br />
<br />
* اوبرین مارتل قبل از عروسی سرخ وارد بارانداز پادشاه می شود .زمانی که تیریون او را ملاقات می کنند لرد گایلز، پرنس جالابار زو از جزایر تابستان، سر ادم و همچنین و بران او را همراهی میکردند. علاوه بر این اوبرین مارتل، تیریون را در ورودی شهر ملاقات میکند نه در یک فاحشه خانه.<br />
<br />
* لرد بلک مونت اظهار میکند که دوران مارتل به دلیل کسالت در سان اسپیر مانده است.این در حالی است که دوران به مدت دوسال است که به پایتخت [[دورن]]یش ها نرفته است. و بیشتر اوقاتش را در واتر گاردن خانه تابستانی مارتل ها بر روی صندلی چرخ دارش میگذراند.<br />
<br />
* کرم خاکستری هرگز جذب میساندی نشده است.<br />
<br />
* در کتاب ذکر شده است که درست است پاکان اخته شده اند، ولی هنوز قدرت یک مرد را دار هستن، ولی هنوز میتوان احساسات پیوسه مردان را در وجود خود داشته باشند.<br />
<br />
* کرم خاکستری و داریو ناهاریس، هرگز با یکدیگر شرط بندی نمیکنند.<br />
<br />
* در هیچ جای کتاب داریو به دنریس تارگرین گل نشان نمیدهد. با این حال این اتفاق در مجموعه تلویزیونی به نمایش گذشته می شود با این که این اتفاق هرگز در کتاب نمی افتد. در مجموعه تلویزیونی داریو اظهار میکند که اگر قرار است کسی بر مردمش حکومت کند بهتر است هم چیز یک کشورش را بداند.<br />
<br />
* در مجموعه تلویزیونی هیچ اشاره به سر ارتور دین نشده است. با اینکه یک بار [[باریستان سلمی]] قبل ها یک افسانه در خصوص ارتور دین برای او بیان کرد. آرتور دین یا شمشیر صبح یکی از قوی ترین افراد گردپادشاهی دوران مد کینگ می باشد که ادارد استارک را تا پای مرگ پیش برد.هر چند در فصل چهارم یک بار اسم او در کتاب سفید توسط جافری اورده شد است.<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Two_Swords]]</div>
QelThuzad
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87_%D8%B2%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7_(%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84)&diff=10311
شکننده زنجیرها (سریال)
2014-05-01T12:32:20Z
<p>QelThuzad: صفحهای جدید حاوی «{{اطلاعات فصل 4 |عنوان_قسمت = شکننده ی زنجیر ها |شماره_قسمت = 3 |تصویر= |تاریخ پخش...» ایجاد کرد</p>
<hr />
<div>{{اطلاعات فصل 4<br />
|عنوان_قسمت = شکننده ی زنجیر ها<br />
|شماره_قسمت = 3<br />
|تصویر= <br />
|تاریخ پخش=<br />
|نویسنده=<br />
|کارگردان=<br />
}}<br />
== موضوع اصلی ==<br />
=== در بارانداز پادشاه ===<br />
=== در شمال ===<br />
=== در دراگون استون ===<br />
=== در سرزمین های رودخانه ===<br />
=== آنسوی دریای باریک ===<br />
<br />
<br />
{{سریال}}<br />
[[رده:سریال بازی تاج و تخت]]<br />
[[en:Breaker_of_Chains]]</div>
QelThuzad