ویسریس تارگرین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۲: خط ۴۲:
در [[پنتوس]] (Pentos)، ویسریس با [[ایلیریو موپاتیس]] ملاقات کرد، کسی که از گرفتن تخت آهنین به دست ویسریس سهمی می برد. ویسریس و ایلیریو ترتیب ازدواج دنریس با یک [[دوتراکی]] قدرتمند به نام [[کال دروگو]] را دادند. کال وعده ی ده هزار مرد برای فتح [[هفت پادشاهی]] را به ویسریس داد. هر چند ویسریس خواهان ازدواج دنریس با دروگو بود، اما از نداشتن دنریس بی میل بود و شب قبل از عروسی تلاش کرد تا وارد اتاق دنریس شود و مدعی دوشیزگی او شد. هرچند ایلیریو انتظار این اتفاق را داشت و از قبل نگهبانانی را به جلوی اتاق دنریس فرستاده بود به همین دلیل این اتفاق رخ نداد و ایلیریو مطمئن شد که بی پروایی ویسریس نقشه های چندین ساله او را برهم نمی زند.
در [[پنتوس]] (Pentos)، ویسریس با [[ایلیریو موپاتیس]] ملاقات کرد، کسی که از گرفتن تخت آهنین به دست ویسریس سهمی می برد. ویسریس و ایلیریو ترتیب ازدواج دنریس با یک [[دوتراکی]] قدرتمند به نام [[کال دروگو]] را دادند. کال وعده ی ده هزار مرد برای فتح [[هفت پادشاهی]] را به ویسریس داد. هر چند ویسریس خواهان ازدواج دنریس با دروگو بود، اما از نداشتن دنریس بی میل بود و شب قبل از عروسی تلاش کرد تا وارد اتاق دنریس شود و مدعی دوشیزگی او شد. هرچند ایلیریو انتظار این اتفاق را داشت و از قبل نگهبانانی را به جلوی اتاق دنریس فرستاده بود به همین دلیل این اتفاق رخ نداد و ایلیریو مطمئن شد که بی پروایی ویسریس نقشه های چندین ساله او را برهم نمی زند.


ویسریس اصرار کرد که با دروگو همسفر شود تا از خوش قول بودن او مطمئن باشد. ایلیریو سعی کرد تا او را با وعده در اختیار داشتن خانه اش از این تصمیم باز دارد ولی ویسریس قبول نکرد. ویسریس باور داشت که دروگو قصد دارد انجام وعده اش را به تاخیر بیندازد و ویسریس نیز مصر بود که حمله را هرچه زود تر آغاز کنند. ویسریس اعتقاد داشت که او دنریس را به کال فروخته است و او قصد پرداخت بهایش را ندارد. سر [[جورا مورمونت]] (Jorah Mormont) برای او توضیح داد که دوتراکی ها چیزی را خرید و فروش نمی کنند، بلکه هدیه ای می گیرند و در نهایت هدیه را بر می گردانند. او از گوش دادن به ایلیریو و سر جورا امتناع کرد، سر جورا به او گفت که کال دروگو دنریس را به عنوان یک هدیه می بیند و در مقابل به او یک هدیه ( ارتش ) می دهد اما فقط در زمانی که خود کال تعیین کند. ولی ویسریس برای شنیدن حرف های او بیش از حد احمق و بی تاب بود.
ویسریس اصرار کرد که با دروگو همسفر شود تا از خوش قول بودن او مطمئن باشد. ایلیریو سعی کرد تا او را با وعده در اختیار داشتن خانه اش از این تصمیم باز دارد ولی ویسریس قبول نکرد. ویسریس باور داشت که دروگو قصد دارد انجام وعده اش را به تاخیر بیندازد و ویسریس نیز اصرار داشت که حمله را هرچه زود تر آغاز کنند. ویسریس اعتقاد داشت که او دنریس را به کال فروخته است و او قصد پرداخت بهایش را ندارد. سر [[جورا مورمونت]] (Jorah Mormont) برای او توضیح داد که دوتراکی ها چیزی را خرید و فروش نمی کنند، بلکه هدیه ای می گیرند و در نهایت هدیه را بر می گردانند. او از گوش دادن به ایلیریو و سر جورا امتناع کرد، سر جورا به او گفت که کال دروگو دنریس را به عنوان یک هدیه می بیند و در مقابل به او یک هدیه ( ارتش ) می دهد اما فقط در زمانی که خود کال تعیین کند. ولی ویسریس برای شنیدن حرف های او بیش از حد احمق و بی تاب بود.


ویسریس تلاش می کند تا به دنریس برای ترغیب کردن دروگو تشر بزند، اما جایگاه قدرتمند دنریس به عنوان یک " کالیسی " باعث شد تا او شروع به مقاومت در مقابل ویسریس کند. بعد از اینکه او تلاش کرد تا دنریس را بزند، او اسب ویسریس را گرفت و او را وادار کرد که پیاده راه را ادامه بدهد. از نظر دوتراکی ها مردی که سوار بر پشت اسب نباشد مرد واقعی نیست، به همین دلیل نام " Khal Rhae Mhar " به معنی پادشاه پیاده را به ویسریس دادند. بعدا کال دروگو به او پیشنهاد کرد که جایی در گاری به او بدهد و ویسریس نیز قبول کرد، او از سر نادانی فکر می کرد که این پیشنهاد کال برای عذر خواهی از او بخاطر کار اشتباهی که دنریس انجام داده بود است. ویسریس نمی دانست که پیاده فتن در بین دوتراکی ها یک توهین بزرگ بشمار می آید و گاری مخصوص فلج ها، [[خواجه ها]]، افراد خیلی پیر و یا خیلی جوان است، به همین دلیل دوتراکی ها به او نام " Khal Rhaggot " به معنی شاه گاری را دادند. در [[واز دوتراک]] (Vaes Dothrak)، ویسریس مست کرد و به دروگو اصرار کرد که به او تاجش را بدهد. ( در شهر مقدس واز دوتراک ریختن خون یک مرد آزاد ممنوع است ) ویسریس شمشیرش را از غلافش بیرون کشید و فرزند به دنیا نیامده ی دنریس را تهدید کرد. در پاسخ به این کار، دروگو اعلام کرد که به او یک تاج می دهد. دروگو کمربند مدال نشان طلایی خود را ذوب کرد و بر روی سر ویسریس ریخت، به این ترتیب او را تاج گذاری کرد، بدون اینکه حتی یک قطره خون بر زمین بریزد.
ویسریس تلاش می کند تا به دنریس برای ترغیب کردن دروگو تشر بزند، اما جایگاه قدرتمند دنریس به عنوان یک " کالیسی " باعث شد تا او شروع به مقاومت در مقابل ویسریس کند. بعد از اینکه او تلاش کرد تا دنریس را بزند، او اسب ویسریس را گرفت و او را وادار کرد که پیاده راه را ادامه بدهد. از نظر دوتراکی ها مردی که سوار بر پشت اسب نباشد مرد واقعی نیست، به همین دلیل نام " Khal Rhae Mhar " به معنی پادشاه پیاده را به ویسریس دادند. بعدا کال دروگو به او پیشنهاد کرد که جایی در گاری به او بدهد و ویسریس نیز قبول کرد، او از سر نادانی فکر می کرد که این پیشنهاد کال برای عذر خواهی از او بخاطر کار اشتباهی که دنریس انجام داده بود است. ویسریس نمی دانست که پیاده فتن در بین دوتراکی ها یک توهین بزرگ بشمار می آید و گاری مخصوص فلج ها، [[خواجه ها]]، افراد خیلی پیر و یا خیلی جوان است، به همین دلیل دوتراکی ها به او نام " Khal Rhaggot " به معنی شاه گاری را دادند. در [[واز دوتراک]] (Vaes Dothrak)، ویسریس مست کرد و به دروگو اصرار کرد که به او تاجش را بدهد. ( در شهر مقدس واز دوتراک ریختن خون یک مرد آزاد ممنوع است ) ویسریس شمشیرش را از غلافش بیرون کشید و فرزند به دنیا نیامده ی دنریس را تهدید کرد. در پاسخ به این کار، دروگو اعلام کرد که به او یک تاج می دهد. دروگو کمربند مدال نشان طلایی خود را ذوب کرد و بر روی سر ویسریس ریخت، به این ترتیب او را تاج گذاری کرد، بدون اینکه حتی یک قطره خون بر زمین بریزد.
۴۲

ویرایش