ویسریس تارگرین: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۴۵۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۳ سپتامبر ۲۰۱۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
دنریس پاسخ داد:
دنریس پاسخ داد:


{{نقل قول|من یکبار تو رو دوست داشتم.}}
{{نقل قول|من زمانی تو رو دوست داشتم.}}


ویسریس تکرار کرد یکبار و طنین صدایش تلخ بود و بدن دنی را لرزاند. ویسریس به دنی گفت که فکر می کرد او همسرش می شود تا خونشان را اصیل نگه دارند و بچه هایی با موهای نقره ای و چشم هایی بنفش برای او بدنیا می آورد. ویسریس گفت که از او مراقبت می کرده است. او به دنریس غذا می داده است و تاج مادرشان را فروخت تا بتواند به او غذا بدهد. دنی با او بحث کرد، به او گفت که ویسریس او را اذیت می کرد، به او آسیب می زد، او را فروخت و به او خیانت کرد. ویسریس دنریس را خیانتکار نامید و گفت که او هرگز تاج وعده داده شده اش را نگرفت، گفت که دنریس برعلیه او شد و به همراه دروگو و دوتراکی ها او را فریب داد. دنریس بیشتر با او بحث کرد و او گفت:
ویسریس تکرار کرد زمانی و طنین صدایش تلخ بود و بدن دنی را لرزاند. ویسریس به دنی گفت که فکر می کرد او همسرش می شود تا خونشان را اصیل نگه دارند و بچه هایی با موهای نقره ای و چشم هایی بنفش برای او بدنیا می آورد. ویسریس گفت که از او مراقبت می کرده است. او به دنریس غذا می داده است و تاج مادرشان را فروخت تا بتواند به او غذا بدهد. دنی با او بحث کرد، به او گفت که ویسریس او را اذیت می کرد، به او آسیب می زد، او را فروخت و به او خیانت کرد. ویسریس دنریس را خیانتکار نامید و گفت که او هرگز تاج وعده داده شده اش را نگرفت، گفت که دنریس برعلیه او شد و به همراه دروگو و دوتراکی ها او را فریب داد. دنریس بیشتر با او بحث کرد و او گفت:


{{نقل قول|تو فاحشه کوچولوی احمق میخوای اژدها رو بیدار کنی؟ کالاسار دروگو برای من بود من پول هر صدهزارتاشون رو با دوشیزگی تو پرداختم.}}
{{نقل قول|تو فاحشه کوچولوی احمق میخوای اژدها رو بیدار کنی؟ کالاسار دروگو برای من بود من پول هر صدهزارتاشون رو با دوشیزگی تو پرداختم.}}
خط ۱۱۹: خط ۱۱۹:


سپس ویسریس شروع به قهقهه زدن کرد و تا زمانی که دود، خون و طلای مذاب از دهانش گذشتند و فکش از صورتش جدا شد ادامه داد. سپس دنی نفس نفس زنان از خواب بیدار شد.}}
سپس ویسریس شروع به قهقهه زدن کرد و تا زمانی که دود، خون و طلای مذاب از دهانش گذشتند و فکش از صورتش جدا شد ادامه داد. سپس دنی نفس نفس زنان از خواب بیدار شد.}}
=== باد های زمستان ===
{{اسپویلر|آریانه مارتل از سر [[دیمون سند]] (Daemon Sand) درباره شاهزاده ویسریس پرسید. او اظهار کرد که همه می گویند شاهزاده ریگار زیبا بوده ولی آیا شاهزاده ویسریس هم همینطور بوده؟ سر دیمون پاسخ داد که فرض کنید او نیز زیبا بوده (زیرا ویسریس یک تارگرین بود) اما سر دیمون او را ندیده بود پس نمی توانست درباره او بگوید.
سپس آریانه در باره پیمان مخفی که پدرش سال ها پیش بسته بود فکرد کرد، هیچ کس به او نگفته بود که قرار بو با شاهزاده ویسریس ازدواج کند. آریانه به سر دیمون گفت که ویسریس بدست یک دوتراکی که شوهر ملکه اژدها بوده است کشته شد. سر دیمون گفت شنیده است اما که چه؟ آریانه تعجب کرد;
{{نقل قول|فقط ... چرا دنریس گذاشت این اتفاق بیوفته؟ ویسریس برادرش بود و تنها کسی که از خون او بود.}}
سر دیمون تنها پاسخ داد که دوتراکی ها یک مشت وحشی هستند، چه کسی می داند چرا آن ها او را کشتند؟ آریانه با خودش فکر کرد که شاید دنریس از برادرش متنفربود. آریانه فکر کرد که اگر دنریس فهمیده باشد زمانی برادرش قرار بوده با او ازدواج کند، ممکن است او بقیه عمرش را دز یک چادر زندگی کند و مانند یک اسب نفس بکشد.
هرچند آریانه خبر نداشت که دنریس تا زمان آمدن کوینتین و ملاقات کردن او در میرین، هیچ چیزی از پیمان مخفی نمی دانست. او می آید، حفاضت را فریاد می زند و موقعیت قدرتمند خاندانش قبل از او. به نظر نمی آید که آریانه به طور کامل شرایط بحرانی دنریس و برادرش و این که چگونه خشم، تلخی، پارانویا تکدی گری ها و دیوانگی ویسریس قبل از ازدواج خواهرش، او را به سطوح آورده بود.را درک کرده باشد. }}
۱٬۹۴۶

ویرایش