ویسریس تارگرین: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۹۴۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۳ سپتامبر ۲۰۱۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در حال ترجمه|استاد آمون}}
{{درخواست تغییر نام|ویسریس تارگرین|--[[کاربر:تالیسا|تالیسا]] ([[بحث کاربر:تالیسا|بحث]]) ‏۳ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۵۵ (IRDT)}}
{{درخواست تغییر نام|ویسریس تارگرین|--[[کاربر:تالیسا|تالیسا]] ([[بحث کاربر:تالیسا|بحث]]) ‏۳ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۵۵ (IRDT)}}
{{اطلاعات اشخاص
{{اطلاعات اشخاص
خط ۲۱: خط ۲۰:
== ظاهر ==
== ظاهر ==


ویسریس موه های طلایی-نقره ای و [[چشمان بنفش]] تارگرین ها با چهره ای سخت و بدقیافه داشت.
ویسریس موه های طلایی-نقره ای و [[چشمان بنفش]] تارگرین ها با چهره ای سخت و بدقیافه داشت.{{رف|بتت|3}}


== تاریخ ==
== تاریخ ==
خط ۵۰: خط ۴۹:
اگرچه مرگ ویسریس هنوز بر روی دنریس تاثیر دارد و او گاهی اوقات فکر میکند که برادرش باعث این مقام او شده است. در کارث (Qarth)، پس از این که [[اصیل زادگان]] از کمک به او امتناع کردن او به یاد برادرش افتاد که مجبور بود به آن ها التماس کند تا چیزی به او بدهند و زنده بماند و سپس او با واکنش های منفی آن ها روبه رو میشد و دنی نمیخواست مانند او باشد.
اگرچه مرگ ویسریس هنوز بر روی دنریس تاثیر دارد و او گاهی اوقات فکر میکند که برادرش باعث این مقام او شده است. در کارث (Qarth)، پس از این که [[اصیل زادگان]] از کمک به او امتناع کردن او به یاد برادرش افتاد که مجبور بود به آن ها التماس کند تا چیزی به او بدهند و زنده بماند و سپس او با واکنش های منفی آن ها روبه رو میشد و دنی نمیخواست مانند او باشد.


{{نقل قول|درسته که تاج روی سرم دارم، اما گدا هستم، باشکوه ترین گدای دنیا شدم، اما به هر حال گدا هستم. از این نفرت داشت، آنقدر که حتما برادرش نفرت داشت. تمام آن سال ها از یک شهر به شهری دیگه یک قدم جلوتر از چاقوکش های [[رابرت براتیون|غاصب]] فرار میکرد. به والی ها و پرنس ها و وکلا التماس میکرد، غذامون رو با چاپلوسی میخرید. حتما متوجه بود که چطور مسخره اش میکنن. تعجی نداره که اونقدر تلخ و زود رنج شد. سرانجام دیوانه اش کرد. اگه اجازه بدم، سر من هم همون بلا رو میاره. بخشی از وجودش میخواست که مردمش رو به [[ویس تولورو]] برگرداند و شهر مرده را دوباره شکوفا کند، نه، اون اقرار به شکسته. من چیزی دارم که ویسریس نداشت. من اژدها دارم. اژدهاها تفاوت اصلی من هستن.}}
{{نقل قول|درسته که تاج روی سرم دارم، اما گدا هستم، باشکوه ترین گدای دنیا شدم، اما به هر حال گدا هستم. از این نفرت داشت، آنقدر که حتما برادرش نفرت داشت. تمام آن سال ها از یک شهر به شهری دیگه یک قدم جلوتر از چاقوکش های [[رابرت براتیون|غاصب]] فرار میکرد. به والی ها و پرنس ها و وکلا التماس میکرد، غذامون رو با چاپلوسی میخرید. حتما متوجه بود که چطور مسخره اش میکنن. تعجی نداره که اونقدر تلخ و زود رنج شد. سرانجام دیوانه اش کرد. اگه اجازه بدم، سر من هم همون بلا رو میاره. بخشی از وجودش میخواست که مردمش رو به [[ویس تولورو]] برگرداند و شهر مرده را دوباره شکوفا کند، نه، اون اقرار به شکسته. من چیزی دارم که ویسریس نداشت. من اژدها دارم. اژدهاها تفاوت اصلی من هستن.{{رف|نش|40}}}}


=== یورش شمشیرها ===
=== یورش شمشیرها ===
خط ۵۶: خط ۵۵:
در [[آستاپور]] (Astapor)، دنریس پس از مشاهده ی برده های آنسیولید (Unsullied) به فکر خریدن آن ها افتاد، [[باریستان سلمی|آرستان ریش سفید]] (Arstan Whitebeard) تلاش کرد تا او را از خرید برده ها منصرف کند زیرا این کار جزو روش های [[وستروس|وستروسی]] نبود، او از دنریس خواهش کرد که به جای این کار [[سربازان مزدور|شمشیر]] بخرد و در عوض این کار ارتشش را در میر (Myr)، پنتوس (Pentos) و تیروش (Tyrosh) پیدا کند. دنی بیاد آورد که برادرش از گدایی رنج می برد. او می دانست که باید آستاپور را با ارتشش ترک کند، او پاسخ داد:
در [[آستاپور]] (Astapor)، دنریس پس از مشاهده ی برده های آنسیولید (Unsullied) به فکر خریدن آن ها افتاد، [[باریستان سلمی|آرستان ریش سفید]] (Arstan Whitebeard) تلاش کرد تا او را از خرید برده ها منصرف کند زیرا این کار جزو روش های [[وستروس|وستروسی]] نبود، او از دنریس خواهش کرد که به جای این کار [[سربازان مزدور|شمشیر]] بخرد و در عوض این کار ارتشش را در میر (Myr)، پنتوس (Pentos) و تیروش (Tyrosh) پیدا کند. دنی بیاد آورد که برادرش از گدایی رنج می برد. او می دانست که باید آستاپور را با ارتشش ترک کند، او پاسخ داد:


{{نقل قول|برادر من به پنتوس، میر، [[براووس]] و تقریبا به تمام [[شهر های آزاد]] رفت. اشرافزاده ها و بزرگان به او شراب و قول دادند، اما روح او تا دم مرگ گرسنگی کشید. یک مرد نمی تونه در تمام عمرش شام شبش رو با کاسه ی گدایی بدست بیاره و بازم مرد بمونه. من طعم گدایی رو به اندازه کافی در کارث کشیدم. من مثه یه گدا به پنتوس نمیرم.}}
{{نقل قول|برادر من به پنتوس، میر، [[براووس]] و تقریبا به تمام [[شهر های آزاد]] رفت. اشرافزاده ها و بزرگان به او شراب و قول دادند، اما روح او تا دم مرگ گرسنگی کشید. یک مرد نمی تونه در تمام عمرش شام شبش رو با کاسه ی گدایی بدست بیاره و بازم مرد بمونه. من طعم گدایی رو به اندازه کافی در کارث کشیدم. من مثه یه گدا به پنتوس نمیرم.{{رف|یش|23}}}}


زمانی که دنریس پیشنهاد خرید هشت هزار آنسیولید و پسران درحال تعلیم را به [[اربابان خوب]] (Godd Masters) آستاپور داد، [[کرازنیس مو نکلوز]] (Kraznys mo Nakloz) قیمت تاج زیبای او را پرسید، اما دنریس به او گفت که تاج او برای فروش نیست. او بیاد آورد:
زمانی که دنریس پیشنهاد خرید هشت هزار آنسیولید و پسران درحال تعلیم را به [[اربابان خوب]] (Godd Masters) آستاپور داد، [[کرازنیس مو نکلوز]] (Kraznys mo Nakloz) قیمت تاج زیبای او را پرسید، اما دنریس به او گفت که تاج او برای فروش نیست. او بیاد آورد:


{{نقل قول|هنگامی که ویسریس تاج مادرشان را فروخت، آخرین شادی نیز از وجود او رخت بست.}}
{{نقل قول|هنگامی که ویسریس تاج مادرشان را فروخت، آخرین شادی نیز از وجود او رخت بست.{{رف|یش|27}}}}


{{اسپویلر|در [[میرین]] (Meereen)، سر [[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy) به دنریس گفت که ویسریس درست شبیه پدرش بود، چیزی که ریگار هرگز نبود.}}
{{اسپویلر|در [[میرین]] (Meereen)، سر [[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy) به دنریس گفت که ویسریس درست شبیه پدرش بود، چیزی که ریگار هرگز نبود.{{رف|یش|71}}}}


=== ضیافتی برای کلاغ ها ===
=== ضیافتی برای کلاغ ها ===
خط ۷۲: خط ۷۱:
برنامه مخصوص دوران برای او، فرستادن آریانه به تیروش بود تا به عنوان ساقی خدمت کند و در آنجا می توانست نامزد خود را ملاقات کند، در آن زمان برادرش کوینتین به جایگاه خاندانشان منصوب می شد. در آخر دوران نشان داد که به چه دلیل کوینتین به آن سوی دریا رفته است " برای آوردن تمایل قلبی ما. " هنگامی که آریانه از او پرسید که این به چه معناست، پدرش جواب داد:
برنامه مخصوص دوران برای او، فرستادن آریانه به تیروش بود تا به عنوان ساقی خدمت کند و در آنجا می توانست نامزد خود را ملاقات کند، در آن زمان برادرش کوینتین به جایگاه خاندانشان منصوب می شد. در آخر دوران نشان داد که به چه دلیل کوینتین به آن سوی دریا رفته است " برای آوردن تمایل قلبی ما. " هنگامی که آریانه از او پرسید که این به چه معناست، پدرش جواب داد:


{{نقل قول|[[دنریس تارگرین|انتقام.عدالت.آتش و خون.]]}} }}
{{نقل قول|[[دنریس تارگرین|انتقام.عدالت.آتش و خون.]]{{رف|ضبک|40}}}}}}


=== رقصی با اژدهایان ===
=== رقصی با اژدهایان ===
خط ۸۴: خط ۸۳:
ایلیریو در جواب او می گوید:
ایلیریو در جواب او می گوید:


{{نقل قول|ویسریس پسر دیوانه ی [[ایریس تارگرین دوم|ایریس]] بود.}}
{{نقل قول|ویسریس پسر دیوانه ی [[ایریس تارگرین دوم|ایریس]] بود.{{رف|ربا|5}}}}


سر باریستان سلمی به دنریس می گوید که پس از این که او از [[گارد پادشاه]] اخراج شد، فهمید که باید به دنبال پادشاه حقیقیش بگردد و با تمام توانایی ای که در خودش باقی مانده است به او خدمت کند. دنریس به او جواب می دهد که ویسریس همان پادشاه بوده است و باریستان نیز جواب میدهد که قصدش ویسریس بوده است.
سر باریستان سلمی به دنریس می گوید که پس از این که او از [[گارد پادشاه]] اخراج شد، فهمید که باید به دنبال پادشاه حقیقیش بگردد و با تمام توانایی ای که در خودش باقی مانده است به او خدمت کند. دنریس به او جواب می دهد که ویسریس همان پادشاه بوده است و باریستان نیز جواب میدهد که قصدش ویسریس بوده است.


در طی مدتی که تیریو ن با [[هالدان]] (Haldon) [[سیویس]] (Cyvasse) بازی می کرد، با خودش فکر کرد که ایلیریو مپاتیس با هالدان، [[جان کانینگتون|گریف]] (Griff) و [[رالی داکفیلد|داک]] (Duck) در حال بازی است و آن ها همه مهره های او هستند و ایلیریو به هر کجا که بخواهد آن ها را می برد و هرجا که نیاز داشته باشد آن ها را قربانی می کند، درست مثل ویسریس.
در طی مدتی که تیریو ن با [[هالدان]] (Haldon) [[سیویس]] (Cyvasse) بازی می کرد، با خودش فکر کرد که ایلیریو مپاتیس با هالدان، [[جان کانینگتون|گریف]] (Griff) و [[رالی داکفیلد|داک]] (Duck) در حال بازی است و آن ها همه مهره های او هستند و ایلیریو به هر کجا که بخواهد آن ها را می برد و هرجا که نیاز داشته باشد آن ها را قربانی می کند، درست مثل ویسریس.{{رف|ربا|14}}


در [[لیزی ایل]] (Lazy Eel) مشتریان به همدیگر اخبار را می گفتند و یکی از آن ها به یاد آورد که شاهزاده ویسریس تنها تارگرین نبود و یک خواهر به نام شاهزاده دنریس هم داشت.
در [[لیزی ایل]] (Lazy Eel) مشتریان به همدیگر اخبار را می گفتند و یکی از آن ها به یاد آورد که شاهزاده ویسریس تنها تارگرین نبود و یک خواهر به نام شاهزاده دنریس هم داشت.{{رف|ربا|15}}


[[تریستن ریورز]] (Tristan Rivers) از گلدن کمپانی افشا کرد که یکی از نقشه های ایلیریو مپاتیس این بود که ویسریس به همراه پنجاه هزار دوتراکی به آن ها ملحق شود، اما با مرگ پادشاه گدا این نقشه از بین رفت.
[[تریستن ریورز]] (Tristan Rivers) از گلدن کمپانی افشا کرد که یکی از نقشه های ایلیریو مپاتیس این بود که ویسریس به همراه پنجاه هزار دوتراکی به آن ها ملحق شود، اما با مرگ پادشاه گدا این نقشه از بین رفت.{{رف|ربا|24}}


دنریس به یاد می آورد که ویسریس برای او درباره مسابقاتی که در هفت پادشاهی برگزار می شود گفته بود، اما خود دنریس هرگز مسابقه ای را ندیده است.
دنریس به یاد می آورد که ویسریس برای او درباره مسابقاتی که در هفت پادشاهی برگزار می شود گفته بود، اما خود دنریس هرگز مسابقه ای را ندیده است.
خط ۹۸: خط ۹۷:
هنگامی که [[کوینتین مارتل]] (Quentin Martell) وارد دربار دنریس شد به او نامه ای مهر و موم شده داد. این نامه آشکار ساخت که زمانی که دنریس و ویسریس تحت سرپرستی سر ویلم داری در براووس بودند، پیمانی مخفی بین سر ویلم و [[ابرین مارتل]] (Oberyn Martell) با حضور [[ارباب دریاها]]ی براووس به عنوان شاهد بسته شد، طبق این پیمان اگر ویسریس با آریانه مارتل ازدواج می کرد، زمانی که می خواست تخت آهنین را بگیرد، کمک دورن را نیز دریافت می کرد.  
هنگامی که [[کوینتین مارتل]] (Quentin Martell) وارد دربار دنریس شد به او نامه ای مهر و موم شده داد. این نامه آشکار ساخت که زمانی که دنریس و ویسریس تحت سرپرستی سر ویلم داری در براووس بودند، پیمانی مخفی بین سر ویلم و [[ابرین مارتل]] (Oberyn Martell) با حضور [[ارباب دریاها]]ی براووس به عنوان شاهد بسته شد، طبق این پیمان اگر ویسریس با آریانه مارتل ازدواج می کرد، زمانی که می خواست تخت آهنین را بگیرد، کمک دورن را نیز دریافت می کرد.  


به علت کم طاقتی ویسریس، او از این پیمان بی خبر ماند تا مبادا او سعی کند خیلی زود مدعی عروسش شود و به همین دلیل نسبت به دورن نارضایتی پیدا کند. دنی بلافاصله این موضوع را درک کرد و به سر باریستان گفت که اگر برادر او میفهمید که یک شاهزاده خانم دورنی در انتظار او است، او خیلی زودتر از آن که به سن ازدواج برسد به دورن می رفت.
به علت کم طاقتی ویسریس، او از این پیمان بی خبر ماند تا مبادا او سعی کند خیلی زود مدعی عروسش شود و به همین دلیل نسبت به دورن نارضایتی پیدا کند. دنی بلافاصله این موضوع را درک کرد و به سر باریستان گفت که اگر برادر او میفهمید که یک شاهزاده خانم دورنی در انتظار او است، او خیلی زودتر از آن که به سن ازدواج برسد به دورن می رفت.{{رف|ربا|43}}


در فصل آخر دنریس در کتاب رقصی با اژدهایان، او تنها و سرگردان است و سعی می کند تا از طریق زمین های بایر به میرین برسد. او کنار دیواری سنگی به خواب می رود و زمانی که بیدار می شود به یاد [[دیوار]] در وستروس می افتاد و این که برادرش به او گفته بود که بزرگترین دیوار در جهان است.  
در فصل آخر دنریس در کتاب رقصی با اژدهایان، او تنها و سرگردان است و سعی می کند تا از طریق زمین های بایر به میرین برسد. او کنار دیواری سنگی به خواب می رود و زمانی که بیدار می شود به یاد [[دیوار]] در وستروس می افتاد و این که برادرش به او گفته بود که بزرگترین دیوار در جهان است.  
خط ۱۱۶: خط ۱۱۵:
دنی سعی کرد تا دوباره برای او توضیح بدهد که او باید برای گرفتن تاجش صبر می کرد، ویسریس پاسخ داد:
دنی سعی کرد تا دوباره برای او توضیح بدهد که او باید برای گرفتن تاجش صبر می کرد، ویسریس پاسخ داد:


{{نقل قول|من خیلی صبر کردم. برای تاجم، برای تختم، برای تو. همه ی اون سال ها، و تنها یه تاج طلایی مذاب گرفتم. چرا اونا تخم های اژدها رو به تو دادن؟ اون ها باید مال من میشدن. اگه من [[اژدها]] داشتم، معنی داشتنش رو به همه ی دنیا می فهموندم.|گوینده}}
{{نقل قول|من خیلی صبر کردم. برای تاجم، برای تختم، برای تو. همه ی اون سال ها، و تنها یه تاج طلایی مذاب گرفتم. چرا اونا تخم های اژدها رو به تو دادن؟ اون ها باید مال من میشدن. اگه من [[اژدها]] داشتم، معنی داشتنش رو به همه ی دنیا می فهموندم.|گوینده{{رف|ربا|71}}}}


سپس ویسریس شروع به قهقهه زدن کرد و تا زمانی که دود، خون و طلای مذاب از دهانش گذشتند و فکش از صورتش جدا شد ادامه داد. سپس دنی نفس نفس زنان از خواب بیدار شد.}}
سپس ویسریس شروع به قهقهه زدن کرد و تا زمانی که دود، خون و طلای مذاب از دهانش گذشتند و فکش از صورتش جدا شد ادامه داد. سپس دنی نفس نفس زنان از خواب بیدار شد.}}
خط ۱۲۶: خط ۱۲۵:
سپس آریانه در باره پیمان مخفی که پدرش سال ها پیش بسته بود فکرد کرد، هیچ کس به او نگفته بود که قرار بو با شاهزاده ویسریس ازدواج کند. آریانه به سر دیمون گفت که ویسریس بدست یک دوتراکی که شوهر ملکه اژدها بوده است کشته شد. سر دیمون گفت شنیده است اما که چه؟ آریانه تعجب کرد;
سپس آریانه در باره پیمان مخفی که پدرش سال ها پیش بسته بود فکرد کرد، هیچ کس به او نگفته بود که قرار بو با شاهزاده ویسریس ازدواج کند. آریانه به سر دیمون گفت که ویسریس بدست یک دوتراکی که شوهر ملکه اژدها بوده است کشته شد. سر دیمون گفت شنیده است اما که چه؟ آریانه تعجب کرد;


{{نقل قول|فقط ... چرا دنریس گذاشت این اتفاق بیوفته؟ ویسریس برادرش بود و تنها کسی که از خون او بود.}}
{{نقل قول|فقط ... چرا دنریس گذاشت این اتفاق بیوفته؟ ویسریس برادرش بود و تنها کسی که از خون او بود. <ref>[http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ سایت رسمی جرج آر. آر. مارتین]</ref>}}}}


سر دیمون تنها پاسخ داد که دوتراکی ها یک مشت وحشی هستند، چه کسی می داند چرا آن ها او را کشتند؟ آریانه با خودش فکر کرد که شاید دنریس از برادرش متنفربود. آریانه فکر کرد که اگر دنریس فهمیده باشد زمانی برادرش قرار بوده با او ازدواج کند، ممکن است او بقیه عمرش را دز یک چادر زندگی کند و مانند یک اسب نفس بکشد.
سر دیمون تنها پاسخ داد که دوتراکی ها یک مشت وحشی هستند، چه کسی می داند چرا آن ها او را کشتند؟ آریانه با خودش فکر کرد که شاید دنریس از برادرش متنفربود. آریانه فکر کرد که اگر دنریس فهمیده باشد زمانی برادرش قرار بوده با او ازدواج کند، ممکن است او بقیه عمرش را دز یک چادر زندگی کند و مانند یک اسب نفس بکشد.


هرچند آریانه خبر نداشت که دنریس تا زمان آمدن کوینتین و ملاقات کردن او در میرین، هیچ چیزی از پیمان مخفی نمی دانست. او می آید، حفاضت را فریاد می زند و موقعیت قدرتمند خاندانش قبل از او. به نظر نمی آید که آریانه به طور کامل شرایط بحرانی دنریس و برادرش و این که چگونه خشم، تلخی، پارانویا تکدی گری ها و دیوانگی ویسریس قبل از ازدواج خواهرش، او را به سطوح آورده بود.را درک کرده باشد. }}
هرچند آریانه خبر نداشت که دنریس تا زمان آمدن کوینتین و ملاقات کردن او در میرین، هیچ چیزی از پیمان مخفی نمی دانست. او می آید، حفاظت را فریاد می زند و موقعیت قدرتمند خاندانش قبل از او. به نظر نمی آید که آریانه به طور کامل شرایط بحرانی دنریس و برادرش و این که چگونه خشم، تلخی، پارانویا، تکدی گری ها و دیوانگی ویسریس قبل از ازدواج خواهرش، او را به سطوح آورده بود را درک کرده باشد. }}
 
== نقل قول هایی درباره ویسریس ==
 
{{نقل قول|ویسریس کمتر از سایه ی یک مار است|[[سر جورا مورمونت]]{{رف|بتت|23}}}}
 
{{نقل قول|ممکن نیست که اون یک پادشاه بشه. مگه نه؟|دنی{{رف|بتت|23}}}}
 
{{نقل قول|مادر من موقع بدنیا اومدن مرد و پدرم و حتی قبل از اون برادرم ریگار. اگه ویسریس نبود که به من بگه من تنها چیزی که از اونا میدونستم یه اسم بود. ویسریس تنها کسیه که من دارم. تنها اون.{{رف|بتت|23}}|گوینده}}
 
{{اسپویلر|{{نقل قول|حتی در کودک برادر شما ویسریس خیلی شبیه پدرتان بود به طوری که ریگار هرگز نبود|سر باریستان سلمی{{رف|یش|71}}}}
 
{{نقل قول|ویسریس یک مرد جوان تهی مغز و حریص بود.ویسریس نتنها به تخت پدرش شهوت داشت بلکه به خواهرش دنریس نیز میل داشت و از دادن او به کال دروگو بیزار بود. ویسریس فرزند دیوانه ی ایریس بود.|ایلیریو مپاتیس{{رف|ربا|5}}}}
 
{{نقل قول|درست یک احمق مطلق|تیریون لنیستر{{رف|ربا|5}}}}}}
 
== خانواده ==
{{الگو:شجره نامه تارگرین - کنونی}}
 
== منابع ==
{{منابع|2}}
{{الگو:شاهان وستروس}}
[[رده:شاهان]][[رده:نجیب زادگان]][[رده:خاندان تارگرین]][[رده:شخصیت های سرزمین سلطنتی]]
۱٬۹۴۶

ویرایش