خطر اسپویل قسمت ششم
ستاره خاندان اژدها ایوان میچل در نقش ایموند نابودکننده، شکنجه دهندهی اگان و پرستنده مت اسمیت: بزرگترین طرفدار دیمون.
کینگزلندینگ بسیار از شهری که عشق برادرانه در آن جریان دارد فاصله دارد.
حکومت ایموند به عنوان شاهزاده نایبالسلطنه آغاز شده و اتفاقات برای وستروس و پادشاه در هم شکسته خوب به نظر نمیرسند.
ایموند قدرت را در شورای کوچک سبزها بدست میگیرد و به سرعت اقدامات مهمی از جمله برکناری مادرش الیسنت هایتاور، ملکه بیوه را از شورا انجام میدهد و پس از سرزنش شدن از طرف مادرش بخاطر زیادی جسور بودن، او به سراغ پدربزرگش اتو هایتاور میفرستد تا به عنوان دست پادشاه بازگردد.
در یکی از دراماتیکترین صحنههای قسمت ششم فصل دوم خاندان اژدها ایموند و اگان برای نخستین بار پس از اینکه ایموند در نبرد روکز رست برادرش را به شدت سوزاند با هم ملاقات میکنند. دراز شده بر تخت بدون قدرت و ناتوان در صحبت، اگان هنگامی که برادر کوچکترش دستش را بر سینه آسیب دیده او به طرز دردناکی فشار میدهد بسیار درمانده است. ایموند به اگان در مورد پیوستن احمقانهاش به نبرد پند میدهد و از او میپرسد که تا چه حد از روکز رست را بخاطر دارد و اگان پاسخ میدهد: هیچ چیز.
بیرون از رد کیپ مردم کینگزلندینگ بیش از پیش بیقرار شدهاند. رینیرا تارگرین و میساریا در دراگون استون نقشهای طراحی کردند تا جیره مردم گرسنه را سوار بر قایقهایی مزین به پرچم سیاه او بفرستند. نقشه مخفیانه مفید واقع شد و باعث جلب حمایت فقرای کینگزلندینگ و برانگیختن شورش شد.
نگهبانان گارد شاهی موظف به محافظت از الیسنت و دخترش ملکه هلینا تارگرین در برابر شورشیان خشن هستند، اما الیسنت زخمی کثیف برمیدارد. همچنین در زمان هیاهو ارباب جاسوسان لاریس استرانگ با اگان متحد میشود و او را مخفیانه از ردکیپ دور میکند.
رابطه برادرانه ایموند و اگان پس از نبرد روکزرست چگونه است؟
هرگز رابطه خوبی میان این دو برقرار نبود. ایموند همیشه به اگان به چشم فردی پستتر نگاه میکرد که در فداکاری و پشتکار لازم برای شاه بودن کمبود دارد. ایموند همواره خود را (با توجه به نفر دوم بودن) کسی میدید که باید به عنوان فرزند نخست با او برخورد میشد. حتی خود اگان در قسمت نهم فصل نخست میگوید که علاقهای به فرمانروایی ندارد و شما متوجه میشود که او هیچ جاهطلبی سیاستمدارانهای ندارد و میتوان دید که این موضوع در چشم افراد شورای کوچک چگونه دیده میشود بخاطر آنکه او کسی است که باید کمی کنترلش کرد و بر تصمیماتش سلطه داشت. در مقابل ایموند کسی است که میتوان با او وارد بحثهای سیاسی شد و اهداف سیاسی خود را دارد. میتوان دید که این موضوع به نفع شورای کوچک نیست زیرا او غیرقابل کنترل است.
صحنهای که در آن ایموند با رای گیری شورا به قدرت میرسد بسیار خوب است، او از انتهای میز به سر آن میرود زیرا این تغییر بسیار بزرگی است. ایموند از این سوی میز در جنگ خدمت کرده بود و با رفتنش به آن سوی میز تمام این شخصیتها را با دید جدیدی میبیند. آنها چگونه میتوانند به ایموند خدمت کنند؟ این موقعیت شبیه ارتباط با اگان است. او چگونه میتواند حالا که در تخت است و به شدت از بلایی که ایموند در آسمان روکزرست بر سرش آورده آسیب دیده و فلج است به من خدمت کند؟
این موقعیت باعث ایجاد این سوال میشود که او تا چه حد با توجه به موقعیتی که در آن است به من خدمت میکند؟ و حالا که ایموند چنین قدرتی دارد همینطور باقی میماند؟ آیا او هنوز طرف من هست؟
ایموند چه اهداف و جاه طلبیهای سیاسیای دارد حالا که بر تخت آهنین تکیه داده است؟
او حتی نمیخواهد بر تخت بنشیند.ایموند متوجه این موضوع است که با نشستن بر تخت تبدیل به در خطرترین فرد در کل قمرو میشود. او همین حالا هم هدف بزرگی بر پشت خود دارد. او متوجه شده که هر کس بر تخت تکیه میزند به نحوی تصادفی خود را زخمی میکند و بسیار حرفها در مورد سری که تاج بر آن قرار میگیرد. احتمالا ایموند از اینکه به عنوان شاهزاده نایبالسلطنه به کارش ادامه دهد راضیتر است.
شاید او تخت را میخوهد. شاید او قدرت کامل را میخواهد. شما نمیدانید که ایموند به چه چیزی خدمت میکند و برای چیزی بسیار تلاش میکند اما هر چیزی که هست خوب نخواهد بود.
در نهایت در این قسمت ایموند و اگان با یکدیگر گفتوگو میکنند. ایموند از برادرش میپرسد که تا چه حد از نبرد را به یاد دارد و اگان پاسخ میدهد هیچ چیز. اما اینطور به نظر میرسد که ایموند او را مجبور به سکوت میکند و به او توپ سنگی شورا را به عنوان رشوه یا تهدید میدهد.