خانه > اخبار > اخبار سریال > مصاحبه‌‌ی کلینتون لیبرتی و ابوبکر سلیم با ورایتی

مصاحبه‌‌ی کلینتون لیبرتی و ابوبکر سلیم با ورایتی

حال که به پایان فصل دوم نزدیک می شویم، آدام (با بازی کلینتون لیبرتی) و برادرش آلین (با بازی ابوبکر سلیم) از هال، دو نفر از مهم‌ترین افراد برای ملکه رینیرا شده‌اند. آدام اکنون سوار سی‌اسموک است. آلین هم واسطه‌ی کورلیس برای قاچاق ده‌ها بذر اژدها از کینگزلندینگ به دراگون‌استون بود. بازیگران این دو نقش با نشریه‌ی ورایتی مصاحبه‌ای داشته‌اند.

ورایتی: تا پایان این اپیزود، فکر می کنی لازمه‌ی برقراری پیوند با یه اژدها چیه؟ خون تارگرین، قدرت یا چیز دیگه‌ای؟

کلینتون لیبرتی:

احساس می‌کنم ترکیبی از چیزهای مختلفه، همون‌طور که دیدیم، استفون دارکلین، خون و خانواده‌ی اصیل داشت. اما سی اسموک می‌تونست حس کنه که جوهره‌ی اون انسان دقیقاً همون چیزی نیست که سی‌اسموک به دنبالش بود، که باعث شد بفهمم، “اوه، فقط خون نیست – بلکه جوهره‌ی انسان هم مهمه.” چون اگه لینور و آدام رو ببینیم، بله، هر دو خون مشترک و یکسانی دارن، اما وقتی بهشون به عنوان انسان نگاه می‌کنی، [هر دو] در واقع انسان‌هایی بسیار خوب، مهربون و دوست‌داشتنی هستن و خنده‌داره که این رو در دنیایی [پر] از افراد سنگ‌دل که سعی در کسب افتخار و پیروزی به هر قیمتی دارن بگی. احساس می‌کنم این هم یه عامل مهم برای انتخاب یه انسان برای پیوند با یه اژدهاست، چون اژدهایان بسیار باهوش هستن. اون‌ها می‌دونن که جوهره‌ی انسان پشت نقابیه که انسان سعی در به تصویر کشیدنش داره. بنابراین فکر می‌کنم ترکیبی از خون باشه، اما این که این انسان چه کسیه هم مهمه.

ورایتی: فکر می کنی چقدر به این دلیله که آدام مخفیانه برادر ناتنی لینوره؟

کلینتون لیبرتی:

از نظر فنی، هر دو از یک خانواده هستیم و راهی وجود داره که عضو خاندان هال/ولاریون باشی، و اون [تو خونت] جاری باشه . احساس می‌کنم سی‌اسموک که قبلاً با لینور پیوند خورده بود، اون رو رو در آدام حس می‌کنه. اما [سی‌اسموک] این شخص رو هم حس می‌کنه که می خواد صادقانه به چیزهای شگفت‌انگیز دست پیدا کنه و نه این‌که سعی کنه کسی رو بکشه. اون پاکی رو در آدام را حس می‌کنه.

ورایتی: بهت گفتن که آیا لینور واقعاً مُرده و به همین دلیل سی اسموک تونسته است به عنوان یک سوار جدید با آدام پیوند برقرار کنه؟ یا سی اسموک فقط فکر می‌کند که لینور مُرده؟

کلینتون لیبرتی:

میدونی این سوال برای کی عالیه؟ رایان کُندال. اون کسیه که باید باهاش صحبت کنید. راستش رو بخواین، وقتی روی این کار می‌کردم، تمام تمرکزم روی ذهن شخصیت بود، چون آدام نمی‌دونه. آدام فقط آروم سعی می‌کنه بهترین زندگیش رو داشته باشه، سعی می‌کنه ماهیگیری کنه، خرچنگ بگیره، مسالمت آمیز روی ساحل قدم بزنه. اون از هیچ کدوم از سیاست‌های پشت سر اون چیزی که رخ میده اطلاعی نداره. بنابراین این براش شروع معرفی زندگی یک اژدهاسوار، و زندگی اتفاقات مربوط به ملکه رینیرا و بقیه وستروس و کینگزلندینگ محسوب میشه. حتی در صحنه‌ی آدام و رینیرا، می بینیم که اون خیلی احتیاط می‌کنه، به طور کامل به سؤالات پاسخ نمیده. اون مبهم [حرف می‌زنه]، چرا که می‌دونه که اگه اشتباهی پاسخ بده، به معنای واقعی کلمه ممکنه شعله ور بشه، می‌دونید؟ بنابراین این دنیای کاملاً جدیدی برای آدامه. و من برای خودم گرفتمش تا خیلی عمیق سراغ افسانه‌ی اون چه که در حال وقوعه نرم، و فقط از دیدگاه آدام بهش نگاه کنم.

ورایتی: می‌تونی توضیح بدی که آدام، وقتی کورلیس به خاطر پیوند با سی‌اسموک بهش تبریک میگه چه احساسی داره؟ وقتی اون اژدهاسوار شده و کورلیس به سادگی میگه “کارت خوب بود”، و میره؟

کلینتون لیبرتی:

اون چند کلمه، “کارت خوب بود”، برای آدام بیشتر از هر کس دیگه‌ای معنی داره. چون در عمق وجودش آدام، فقط به دنبال تایید پدرشه. اون تمام زندگیش برای این تلاش کرده. اون همیشه اونجور رابطه‌ای رو با پدر و مادرش می خواست، و هرگز اون رو با پدرش نداشته.این یکی از دلایلیه که اون می‌خواهد موفق باشه، و سعی کرد آلین رو به تخت دریفت‌مارک برسونه و زندگی بهتری داشته باشه تا روزی بتونه به پدرش نزدیک بشه. در اون صحنه، این اولین باره که اون حتی یه مکالمه واقعی با پدرش داشته و این اولین باریه که پدرش، کورلیس، به هر شکلی اون رو ستایش کرده. با پیشرفت داستان، اون سعی می‌کنه بیشتر خودش رو ثابت کنه، تا بتونه بیشتر از این مکالمه‌ها داشته باشه، اون برای این رابطه مشتاقه. فقط می‌خواد خانواده‌اش بهش افتخار کنن، مردمش بهش افتخار کنن، چه ملکه چه پدر یا برادرش. فکر می کنم او می‌خواد به چیزهای بزرگی دست پیدا کنه و ثروت و تخت و خدمتکاران همه برای اینه که به پدر یا ملکه اش نشون بده من آدم مهمی‌ام. لطفاً من رو به عنوان یک فرد ببینید.
این تنها چیزیه که اون همیشه خواسته و تنها کسی که اون رو درک کرده برادرشه. اما حالا اون می خواد این شناخت رو از طرف دنیا و مهم‌تر از همه از پدر و ملکه‌اش هم داشته باشه.

ورایتی: وقتی آدام با سی اسموک پیوند می‌گیره، کورلیس پیش آلین میاد و می‌پرسه که اون هم می‌خواد شانسش رو به عنوان یک بذر اژدها امتحان کنه و آلین این ایده رو رد می کنه و با آوردن بذرهای اژدها از کینگزلندینگ کمک می‌کنه. چرا؟

ابوبکر سلیم:

در مورد آلین، ما اساساً می‌بینیم که زندگیش وارونه شده. چیزهایی که می‌خواست ،توجه، انرژی از طرف کورلیس، که مدتیه آرزوش رو داشته، همه چیز داره به سمتش میاد، برادرش به آرزوهاش میرسه. از نظر آلین، انگار این کمی زیاده. و کاری که آلین انجام میده، تمرکز روی کاریه که درش خوبه. کار تو کشتی سازی، کار روی کشتی‌ها، نمک و دریا بودن. و این جاییه که شخصیت من روش تمرکز کرده.
اون خیلی مراقب برادرشه و خیلی اون رو دوست داره. بنابراین حالا شنیدن این‌که برادرش نه تنها تا حدی درگیر جنگ ه، بلکه در چنین سطح بالایی به عنوان سوار اژدها قرار گرفته کارش سخت شده. و فکر می‌کنم به همین دلیله که فکر می‌کنه: “من حالا باید بیشتر از همیشه تو این کار باشم، چون نمی‌خوام برادرم شکست بخوره.”

ورایتی: فکر می‌کنی آلین اگر تلاش کرده بود می‌تونست با یک اژدها پیوند برقرار کنه؟ در «آتش و خون» اون تلاش کرد و ناموفق بود.

ابوبکر سلیم:

می‌دونی چیه؟ بله، هر چیزی که ذهنم رو روش بذارم، مرد! من از پسش برمیام.
اما نکته اینجاست که ابو داره این رو میگه. فکر می‌کنم در مورد آلین، حتی به ذهنش هم خطور نمی‌کنه. به خصوص با این تصویرسازی که ما از اون در سریال داریم، مثل این‌که احساس می‌کنم [همچین فکری] تو سَرم نیست، فقط وجود نداره، چون چیزی نیست که آلین بهش علاقه داشته باشه. ذهنیتش، نحوه‌ی بزرگ شدنش اینه که اژدها برای افراد خاندان سلطنتیه، اون نوع سبک زندگی برای افراد سلطنتیه. و برای اون روشن شده که اون عضو خاندان سلطنتی نیست و سزاوار هم نیست که باشه. بنابراین انگار که میگه: “به درک. من می‌دونم به کجا تعلق دارم و تو جایی که بهش تعلق دارم جام خوبه.”

ورایتی: حالا که آلین از برادرش جدا شده، اوضاع برای آلین به کجا می رسه؟ هر دو در حال حاضر فعالانه برای برای سیاه‌ها کار می کنن.

ابوبکر سلیم:

آلین خیلی عشق و قدرت صرف برادرش، آدام، کرده، چرا که اون تنها کسی هست که داره. هر بار که با کلینتون صحنه داشتم، همیشه صحبت می کردیم که چقدر از آخرین دیدار [آدام و آلین] می گذره؟ از این‌جا به کجا بریم؟ چه چیزهایی هست که باید به هم خبر بدیم و ازشون صحبت کنیم؟
این زمان گرانبهایی محسوب میشه. حالا که یک اژدها در ترکیب وجود دارد، انگار که میگی “اوکی زمان‌بندی چطور میشه؟ زندگی‌های ما داره به شکل‌های خیلی جالب و متفاوتی پیش میره.” و فکر می کنم این همون چیزیه که همه چیز رو برای ورود به قسمت پایانی فصل پرتنش‌تر می‌کنه.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*