جرقه اولیه این اتفاق عظیم را ریگار تارگرین برافروخت ، ریگار به عنوان شاهزاده و جانشین شاه ، لیانا استارک را ربود و این در حالی بود که لیانا به نامزدی رابرت براتیون (وارث استورمز اند و استورمزلند) درآمده بود . با رسیدن این خبر به برادر لیانا ؛ برندون استارک، خشم سراپای وجودش را فرا گرفت و عزم کرد تا به پایتخت برود و هرچه “هاستر تالی” تلاش کرد تا برندون را آرام و به شکیبایی تشویق کند، موفق نشد و در نهایت برندون عازم بارانداز شاه شد، برندون به قلعه سرخ رسید و با فریاد خواست تا ریگار از قصر خارج شود و به فرجام عملش، بمیرد . شاه ایریس دوم برندون و همه همراهانش شامل “اتان گلاور”، “جافری مالیستر”، “کیل رویس” و وارث جان ارن و ایری؛ “آلبرت ارن” را به جرم توطئه چینی برای قتل ولیعهد دستگیر کرد .
شاه ایریس دوم کسی که بعد ها به عنوان شاه دیوانه شناخته شد، به بیماری رو به افزون پارانویا (بدبینی) دچار بود که به مرور رو به وخامت می گذاشت، ایریس پس از گذشت چندین ماه از زمان دستگیری برندون استارک و همراهانش و زندانی کردن آنها، فرمان داد تا پدران زندانیان برای پاسخ و دفاع از فرزندان خود و اتهام آنها به پایتخت بیایند، زمانی که آنها به درخواست شاه به بارانداز آمدند، ایریس آنها و پسران آنها را بدون محاکمه و دادگاه به مرگ محکوم کرده و به قتل رساند از میان آنها تنها “اتان گلاور” از مرگ نجات یافت. یکی از کسانی که به دستور شاه کشته شد، لرد ریکار استارک؛ محافظ شمال بود، او قبل از مرگ از شاه تقاضا کرد تا به وسیله پیکاری تن به تن به قضاوت شمشیر تن دردهد، اما ایریس در جواب خواسته ریکارد ، دستور داد تا او را در زره فولادیش زنده زنده کباب کنند در حالی که پسرش برندون این صحنه ر ا تماشا می کرد و سعی داشت پدرش را از زنده زنده سوختن نجات دهد. به دستور شاه طنابی را به گردن برندون بستند و با هر بار تلاش برندون برای نجات پدر، طناب به دور گردنش سخت تر می شد و این عمل آنقدر تکرار شد تا این که برندون در اثر خفگی جان داد.
کمی بعد شاه دیوانه به جان ارن در ایری دستور داد تا سر ادارد استارک و رابرت براتیون را که تحت محافظتش بودند برایش بفرستد، جان ارن در پاسخ به این خواسته ناعادلانه پرچم های جنگی خود را برافراشت و علیه شاه دیوانه اعلام جنگ کرد.
نبرد ها:
هنگامی که لرد ارن پرچم های خود را به قصد قیام بر افراشت تعدادی از پرچم دارانش همراهیش نکرده و جانب شاه را گرفتند فرماندهی آنان بر عهده “راندیل گرافتون” بود .
ادارد استارک راه خود را به سوی شمال از طریق “فینگرز” باز کرد. “گالتاون ها” در مقابل قیام مقاوت کردند اما در نهایت شکست خورده و سقوط کردند و رابرت پس از کشتن مارگ گرافتون (لرد گالتاون) راهی استورمزاند شد. زمانی که ادارد و رابرت به سرزمین های مادری خود در شمال و جنوب رسیدند، پرچم داران خود را فراخواندند و با تمام قوا علیه شاه وارد میدان شدند.
در ادامه، خاندان تالی به خاندان های انقلابی پیوست و وارد جنگ شد. به دنبال ازدواج ادارد استارک و جان ارن با کتلین و لایسا تالی، سه خاندان بزرگ تالی، ارن و استارک با هم متحد شدند. با وجود این که لرد ریورلند “هاستر تالی” پرچم داران خود را برای جنگ علیه تارگرین ها فراخواند، تعدادی از پرچم دارانش به او ملحق نشدند و تعدادی از خاندان ها مانند “ریگر” ،”دِری” ، “گودبروک” و “موتون” به تارگرین ها وفادار ماندند. خاندان فری تا زمان روشن شدن شرایط و مشخص شدن برتری در نبرد خود را بی طرف اعلام کرد.
پس از آن که تمام انقلابیون با یکدیگر متحد شدند، تصمیم گرفتند از رابرت حمایت کنند تا او بر تخت پادشاهی تکیه بزند چرا که رابرت می توانست به واسطه مادربزرگش که فرزند شاه “اگان پنجم” بود ادعای حکومت کند و او در بین قیام کنندگان از این نظر بهترین ادعا را برای تصاحب تخت پادشاهی داشت.
در این زمان پادشاه ایریس پرچم داران خود را فراخواند و همه پرچم داران تارگرین ها در سرزمین پادشاهی از فرمان وی اطاعت کردند، همچنین خاندان قدرتمند تایرل و تمامی پرچمدارانش از جمله ردواین و های تاور به نفع تارگرین ها وارد جنگ شدند. اما به واسطه کردار و اعمال ریگار تارگرین، خاندان مارتل تمایل چندانی برای اعزام نیرو برای کمک به تارگرین ها نشان نداد و در این کار سخت تعلل کردند با این حال طرف تارگرین ها را در جنگ گرفتند.
خاندان لنیستر به رهبری تایوین لنیستر (کسی که به تازگی از مقام دست پادشاه کناره گیری کرده بود) فراخوان شاه ایریس را نادیده گرفت و به نفع تارگرین ها اقدامی نکرد، در این بین خاندان گریجوی تماما بی طرف ماند و در تمام طول جنگ به نفع هیچ یک از طرفین جنگ وارد ستیزه نشد .
جریان جنگ
نبرد سامرهال
نبرد سامرهال (شماره ۱ بر روی نقشه) در اصل شامل سه جنگ است که در طول یک روز روی داد. رابرت در طول این روز، سه بار به نیروهای مستقل وفادار به ایریس حمله کرد . این نیرو ها می خواستند به ارتش پادشاهی ملحق شوند . لرد “گراندیسون”، “کافرن” و “فِل” که رهبری این نیرو ها بر عهده آنان بود قصد داشتند در سامرهال به یکدیگر ملحق شوند و به سوی استورمزاند لشکر کشی کنند اما رابرت زیرکانه قبل از هر چیز به مواجه با آنان پرداخت. رابرت یک به یک به آنها یورش برد، لرد فل در نتیجه حمله رابرت کشته شد و ارتش رابرت پسر فل، “سیلوراکس” را به اسارت گرفت. پس از این جنگ لرد گراندیسون و کافرون که فرماندهی نیروهای وفادار را بر عهده داشتند همانند سیلوراکس به نیروهای رابرت پیوستند.
نبرد آشفورد
نبرد آشفورد (شماره ۲ بر روی نقشه) تنها نبردی بود که نتیجه آن به سود ایریس و وفادارانش بود با این حال این پیروزی کاملا قطعی نبود. طلایه داران “رندیل تارلی” قوای رابرت را قبل از رسیدن نیروی اصلی “مِیس تایرل” در هم کوبیدند، لرد کافرون که پس از نبرد سامرهال تغییر جناح داده و با پیوستن به رابرت زیر پرچم او شمشیر می زد توسط رندیل تارلی شکست خورد و تارلی سر کافرون را برای پادشاه ایریس فرستاد. مِیس تایرل علاقه مند است از این جنگ به عنوان یک پیروزی بزرگ بر رابرت یاد کند با وجود این که هیچ نبردی بینشان صورت نگرفته است.
نبرد ناقوس ها
نبرد ناقوس ها (شماره ۳ بر روی نقشه) نامش را از محلی که در آن اتفاق افتاد گرفته است، شهری به نام “استونی سپت”. نیروهای شاه ایریس به دنبال رابرت برتیون بودند تا اجازه ندهند رابرت به متحدان شمالیش ملحق شود . رابرت در استونی سپت پنهان شد. “جان کانینگتون” که به تازگی به عنوان دست پادشاه انتخاب شده بود شهر استونی سپت را با قوای در اختیارش تسخیر کرد و خانه به خانه به دنبال رابرت می گشت. در همین زمان لشکریان متحد ادارد استارک و هاستر تالی به شهر رسیدند و کانینگتون به ناچار با آنان وارد جنگ شد، رابرت از این فرصت استفاده کرد و از مخفیگاهش خارج شد و رهبری ضد حمله به نیروهای کانینگتون را به دست گرفت. زمانی که کانینگتون نبرد را از دست رفته دید، در فرمانی خردمندانه دستور عقب نشینی اعلام کرد. پس از شکست در این نبرد شاه ایریس فهمید که رابرت مانند لرد های یاغی عادی نیست و خطرش به مراتب بزرگتر از تهدید قدیمی و بزرگ خاندانش یعنی “دایمون بلکفایر” است. ایریس لرد کانینگتون را به علت شکستش در جنگ از سمتش عزل و تبعیدش کرد سپس به کیمیاگران دستور داد تا تمام شهر و حتی قلعه سرخ را با شعله فنا ناپذیر مسلح کنند.
نبرد ترای دنت
نبرد ترای دنت (شماره ۴ بر روی نقشه) نبردی سرنوشت ساز در جریان جنگ بود که در آن ارتش متحدین رابرت با ارتش وفادار به پادشاه که توسط ریگار رهبری می شد به یکدیگر تاختند در میانه نبرد رابرت و ریگار تن به تن در گدار ترای دنت با یکدیگر جنگیدند و هر دم جنگ و خون ریزی در اطرافشان اوج میگرفت، رابرت با پتک عظیم جنگی خود ضربه نهایی را به سینه ریگار وارد کرد و سینه و استخوان های ریگار را در هم درید و خرد کرد. پس از آن که ریگار فروافتاد و کشته شد سپاهیان تارگرین از هم پاشیدند و پراکنده شدند. از آنجایی که رابرت در نبرد زخمی عمیق و دردناک برداشته بود فرماندهی سپاهیان را به ادارد استارک سپرد تا ادامه جنگ را رهبری کند.
پس از پیروزی در ترای دنت نتیجه جنگ تقریبا مشخص شد ، پس از این نبرد بود که خاندان فری اعلام کرد که در جنگ به نفع رابرت و متحدانش وارد جنگ خواهد شد .
غارت کینگزلندینگ
غارت کینگزلندینگ (شماره ۵ بر روی نقشه) یک سال پس از شروع انقلاب اتفاق افتاد. لرد “تایوین لنیستر” که تا زمان پیروزی رابرت در نبرد ترای دنت در جنگ بی طرف مانده بود، پس از پیروزی رابرت در ترای دنت و قطعی شدن نتیجه جنگ وارد میدان شد. او ارتشش را به سوی دروازه های کینگزلندینگ به حرکت در آورد و در مقابل دروازه های شهر به پادشاه اعلام وفاداری نمود و اجازه خواست تا پادشاه اجازه دهد به او ملحق شود . شاه ایریس در این باب با استاد اعظم پایسل و لرد واریس مشورت نمود و در نهایت دروازه های شهر را برای ورود سپاهیان لنیستر گشود. اما لنیستر ها پس از وارد شدن، شهر را به نام رابرت غارت کردند و به این ترتیب شکست تارگرین ها کامل شد. ایریس در واکنش به این نیرنگ به دست تازه اش؛ لرد “روزارت” از صنف کیمیا گران، دستور داد تا تمام شهر را با آتش فنا ناپذیر بسوزاند و با فریاد گفت: «بگذارید (رابرت) پادشاه استخوان های سوخته و گوشت کباب شده باشد، بگذارید اون شاه اجساد بشود».
سپس ایریس به “جیمی لنیستر” که یکی از اعضای گارد شاهنشاهی بود دستور داد تا پدرش تایوین را بکشد، اما جیمی به عنوان پسر ارشد تایوین لنیستر بر خلاف دستور پادشاهش ابتدا روزارت را به قتل رساند و سپس شاه ایریس را بر روی تخت آهنین به قتل رساند. تایوین شوالیه هایش “گرگور کلگان” و “اموری لورچ” را مامور کرد تا کار خانواده سلطنتی را یکسره کنند و با کشتن تک تک تارگرین های باقی مانده نسلشان را منقرض کنند تا از این راه تخت را برای رابرت آماده کرده و جایگاه خود را در نزد رابرت تثبیت کند. گرگور گلکان نوزاد ریگار را در مقابل چشمان مادرش به قتل رساند و سپس به پرنسس “الیا مارتل” همسر ریگار تجاوز کرد و سپس او را به قتل رساند . اموری پرنسس “راینیس” را که در زیر تخت پدرش مخفی شده بود یافت و او را به قتل رساند . زمانی کوتاه پس از این اتفاق لرد ادارد استارک به قلعه سرخ رسید و جیمی لنیستر را در حالی دید که بر روی تخت آهنین نشسته و ایریس غرق در خون به زمین افتاده. تایوین لنیستر به نشانه وفاداری خود، جنازه الیا، اگان (نوزاد ریگار) و راینیس را به رابرت پیشکش کرد. لرد ادارد که نمی توانست چنین جنایاتی را برتابد به نزد رابرت شکایت کرد اما رابرت وقعی ننهاد و ادارد خشمگین از بی توجهی رابرت به این وحشیگری، به تنهایی به سوی سرزمین های جنوب تاخت تا جنگ را در جنوب به اتمام برساند.
محاصره استورمزاند
با وجود این که بیشتر جنگ ها به پایان رسیده بود استورمزاند همچنان در محاصره قوای مِیس تایرل بود (شماره ۶ بر روی نقشه) در طول محاصره ارتش “ریچ” به رهبری مِیس و “پاکستر ردواین” مرتب در پای حصار های استورمزاند جشن به پا می کردند درحالی که استنیس براتیون و مردانش در داخل قلعه از نبود غذا به سختی گرسنگی می کشیدند. دریانوردی به نام داوس که پیشتر به کار قاچاق پیاز مشغول بود به کمک استنیس شتافت و توانست از میان محاصره کنندگان عبور کند و به استنیس و مردانش غذا برساند. استنیس با کمک داوس توانست محاصره را تاب بیاورد، تا زمانی که قوای ادارد استارک برای کمک به استورمز اند رسید و لرد تایرل پرچم های جنگ خود را فرو آورد و محاصره پایان یافت.
دراگون استون
پس از پایان یافتن محاصره استورمزاند، استنیس رهبری ناوگان دریایی را بر عهده گرفت تا آخرین قلعه تارگرین ها، درگون استون را تسخیر کند، پس از شکست خوردن ارتش سلطنتی در ترای دنت ملکه ریلا و پرنسس به جزیره دراگون استون فرستاده شدند، دراگون استون در اختیار سر ویلم دری بود، ملکه در زمان عزیمت از بار انداز به دراگون استون از پادشاه باردار بود، زمانی که طوفانی سهمگین و کوبنده دراگون استون را احاطه کرده بود ملکه فرزند خود را به دنیا آورد، اما خودش پس از زایمان از دنیا رفت، گفته میشود طوفان چنان بود که ناوگان تارگرین ها را که در کنار جزیره لنگر انداخته بودند در هم کوبیده و نابود کرد از این رو لقب استورم بوردن (مولود طوفان) را به کودک تازه متولد شده دادند .
قبل از این که استنیس به دراگون استون برسد، سر ویلم با تنی چند از مردانش، ویسریس و دنریس را از دریای باریک گذراند و به همراه آنها در براوس مسکن گزید. ویسریس و دنریس، آخرین تارگرین هایی بودند که از قیام رابرت نجات یافتند.
نزاع در برج جوی و سقوط اعضای گارد شاهنشاهی
سر آرتور دین، سر اوسول دنت و فرمانده گاردشاهنشاهی گرولد های تاور در جنگ های ترای دنت، بارانداز و استورمز اند حضور نداشتند، آنها را در حالی یافتند که از برجی کوچک به نام برج جوی در کوهستان سرخ دورن محافظت میکردند، برجی که در آن به دستور ریگار تارگرین از لیانا استارک نگه داری میشد.
لرد ادارد استارک پس از رفع محاصره استورمزاند به همراه هاولند رید، ویلام داستین، اتان گلاور، مارتین کسل، تئو ول و مارک ریسول به سوی برج جوی تاختند و در آنجا در نبردی خونین سه شوالیه گارد شاهنشاهی را شکست دادن، هرچند در این کشمکش خونین از هفت نفرشان تنها هاولند رید و ادارد استارک زنده باقی ماندند.
اندکی بعد لیانا استارک برادرش را به دلایلی نامعلوم سوگند میدهد و در برج جان میدهد. ادارد برج را ویران میکند.
پس از پایان موفقیت آمیز رابرت، خاندان تارگرین از اریکه قدرت سقوط کرد و اغلب افراد این خاندان از بین رفتند جز دو نفری که از دریای باریک عبور کردند و در شهر های آزاد مسکن گزیدند. رابرت بر روی تخت آهنین تکیه زد و جان ارن را به عنوان دست پادشاه انتخاب کرد، از آنجا که لیانا نامزد سابق رابرت در جریان جنگ از بین رفت، رابرت با سرسی لنیستر ازدواج کرد، جان ارن مذاکراتی به منظور پایان دادن جنگ با دورن انجام داد. دورنی ها پیشنهاد صلح را پذیرفتند و اینگونه بود که تمام ۷ قلمرو وستروس رابرت را بعنوان پادشاه جدید خود شناختند.
مرسی به خاطر مطلب جالب که زحمت کشیدین برای اطلاعات بیشتر .
خیلی عالی و جذاب بود.ممنون ریگار عزیز بابت زحمتی که کشیدی!
بالاخره یکی باید سرنوشت تلخت رو بازگو میکرد و چه کسی بهتر از خودت:دی
خواهش میکنم دوست من .
امیدوارم سرنوشت خاندان شما تلخ تر باشد :دی
خیلی خوب بود!
بی صبرانه منتظرم بفهمم قول ادوارد به لیانا چی بود؟! آیا به جان مربوط میشه یا خیر!
فکر کنم چند سالی باید صبر کرد، اگر عمر مهلت بده!
جالبه دنریس فرزند طوفانه لقبش؟! نمیدونستم!
ما هم بی صبرانه منتظریم .
ایشالا که عمرت به بلندی استاد اعظم خواهد بود .
مرسی حامد! حدس خوبی بود. به نظر من خیلی محتمله که جان پسر لیانا و ریگار باشه و ند برای اینکه مثل فرزند دیگه ی ریگار کشته نشه، قول داده که هویت واقعی اش رو مخفی کنه و گفته که جان پسر حرامزاده ی خودشه که با توجه به شخصیت به شدت مثبت و شرافتمندی که تو داستان از ند استارک ترسیم شده بعید به نظر می رسه بچه ی حرامزاده داسته باشه. 🙂
ریگار عزیز لطف میکنی فصل ۱۵ و ۱۶ یورش شمشیر رو درست کنی متاسفانه دانلود نمیشه
دست گلت درد نکنه همه ی فصلها رو دانلود کردم این دو فصل مونده 🙁
ممنون میشم
الان تست کردم، فایل ها سالم بودن.
دوباره تلاش کنید
سلام
برخی اسم ها رو اشتباه نوشتید.
مثل رندیل تارلی که شما رنلی نوشتید
یا مِیس تایرل که مک نوشتید.
البته بازم هست
تصحیح شد. ممنون
ممنون بابت تذکر.
خسته نباشید و مرسی.
فقط شامل رو تو خط اول نبرد سامرهال نوشتین “شمال” و به جای اتفاق افتاد نوشتین “اتفاق روی داد”
رابرت به خاطر شاه شدن به نسل کشی تایوون ایراد نگرفت یا بخاطر کاری که با لیانا کردن؟
به نظرم اولی احتمالش بیشتره، فقط موندم چرا ادارد ساده از کنارش گذشت و به رابرت اعتراض خاصی نکرد و رفت به جنگ.
در ضمن راجع به جنگ بین ۳ شوالیه گارد شاهنشاهی و ۷ نفر از سپاه استارک ها اطلاعات بیشتری نیست؟
تصحیح شد.ممنون
آخیش بالاخره یه حرکتی کردین.ممنون
خیلی عالی بود ریگار جان دستت درد نکنه
ریگار عزیز امتحان کردم این دو فایل به جای اینکه دانلود بشن وقتی کلید دانلود رو میزنی قایل رو باز میکنه به جای دانلود اگه زحمتی نیست یه جای دیگه آپلود کنید حیفه ؛ همه ی فصل ها رو گرفتم این دو فصل مونده اونم ۱۵ که در باره ی جان اسنو هست .
ببخشید البته میدونم زحمته ولی خوب نمیدونم دیگه چیکار کنم نمیشه به خدایا 🙁
مرورگر شما فایل pdf رو میخواد از طریق خودش باز کنه. لینک فایل رو از نوار آدرس کپی کنید و توی دانلود منیجرتون بذارید.
مرسی جورامون عزیز دست گلت درد نکنه خیلی ممنووووووووووووووون گرفتم 🙂
واقعا ممنون، خیلی خوب بود!
یه سوال: آلبرت ارن کی بود؟ پسر جان ارن؟ و این که گفتید همه زندانی ها به همراه پدرانشون رو کشتند شامل جان ارن نشد؟ یعنی اصلا به کینگزلندینگ نیومد؟
در مورد سوال اولت:
آلبرت ارن خواهر زاده ی جان ارن بود.
سوال دوم رو هم خود ریگار بیاد جواب بده….نمیشه که مقاله مینویسه در میره 🙂
به نظرم برندون عزیز غیر مستقیم جواب سوال دو رو هم داد 🙂
جان ارن پدر هیچ کدوم از مقتولین نبوده به خاطر همین به احتمال زیاد جان ارن به بارانداز فراخونده نشده .
از کل افراد سایت ممنونم مقاله ها بینظیزه بینظیر!
من اگر خستگیتون رو کم میکنه دست همه کسایی که تو این مطالب نقش دارن رو میفشارم و میگم که ترو خدا این مجموعه تاریخ به روایت تصویر رو زودتر زودتر بذارین ممنون! از این همه زحمت!
واقعا ممنون! ممنون!
انقدر که شما ما رو گرم نگه میدارین معلوم نیست اسمش چرا هست نغمه اتش و یخ؟؟؟؟؟؟
یخ؟ این سایت که ما احساس سردی نمی کنیم!
گرم باشید!
ممنونم mhjj جان
باید بگم خستگی من یکی که در رفت
قسمت بعدی تاریخ هم در مراحل آماده سازیه!بزودی
راستی بزودی یکی دو تا مقاله ی دیگه رو سایت میبینید
ممنون ، واقعا لطف داری !
ممنون از هردوی شما! و یه تشکر اختصاصی از جناب ریگار به خاطر تهیه این مقاله!
یه پیشنهاد داشتم ، حالا که زحمت ترجمه ی این مقاله ها رو میکشید، چرا مقاله ها رو در سایتهایی مثل ویکی پدیا فارسی یا ویکی فانتزی به اشتراک نمیذارید؟ تا در دسترس افراد بیشتری قراربگیرد در منبع هم می تونید اسم سایتتون رو قرار بدید!
یا حتی به صورت مجله ی الکترونیکی ارائه کنید (چند تا مقاله رو در کنار هم ) با مضمون تاریخ وستروس تا تبلیغی برای سایت هم بشه؟
ویکی پدیا قوانین سختگیرانه ای داره که اجازه نمیده از هر سایتی به عنوان مرجع استفاده بشه. به قول خودشون سایت باید “معیارهای سرشناسی” رو داشته باشه و معروف باشه. یه سری قوانین منع تبلیغ هم داره که از اون قبلی سفت و سخت تره. چند وقت پیش یه مقاله در مورد فیلم هابیت تهیه کردم و توش قرار دادم اما اجازه ندادن از سایت آردا به عنوان منبع استفاده کنم. با اینکه آردا ۱۰ سال سابقه داره و در حال حاضر تنها مرجع تالکینی در ایرانه!
وستروس که چند ماهه تاسیس شده و مطمئنا همین مشکل رو خواهد داشت.
با mhjj موافقم
با حامد هم موافقم
بابا ییکی جواب منو بده.کتابای ترانه چند ملبون جلد فروش داشته تو دنیا؟میخام ببینم اندازه هری پاتر محبوب هست ترانه ی ما یا نه؟کتابای هری پاتر میانگین چهل ملیون هر جلدش فروش رفته
توی اینجا میزان فروش کتابها رو ۱۵ میلیون جلد گفته:
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_best-selling_books
مطمئنا از هری پاتر کمتره. رده سنی این کتاب بالاتره و خواننده کودک و نوجوان کمتری داره
وای چقد کم فروخته میانگین واسه هر کتاب سه ملیون فروش.انتظار حداقل بیست ملون واسه هر جلد داشتم.ایبابا ناراحت شدم که…
آخه این کتاب واسه من یه چیزه دیگست.مثه یه تاریخ واقعیه.عاشق تاریخ و کتابای تاریخی و هرچی که شبیه این باشه هستم.تعجبم چطور شبکه اچ بی او قانع شده که این سریالو بسازه آخه هم مشکله هم پرخرج اما از علاقم به کتاب کم نشده
ممنون جورامون جان مگه اینکه تو به داد ما میرسیدی
سلام رفیق! ببین اصلا مهم نیست یه سریال یا کتاب جایزه ببره یا چقدر فروش کنه یا نمره اش مثلا تو imdb چند باشه!
فقط تو مهمی! تویی که داری کتابو میخونی! تویی که داری سریالو میبینی!
اگز تو عاشق این مجموعه ای اصلا فروش و نمره و این بحثا بی معنیه!
حتی یک لحظه سر نغمه واسه جایزه هاش و نمره هاش و فروشش نمی شینم چه سریال چه کتاب!
من دوسش دارم! من نگاه میکنم! من میخونم! مهم منم و علاقم! مهم تویی و علاقت!
امیدوارم کمکت کرده باشم فعلا!
سلام. خیلی خیلی خوب بود. ممنون از این مقاله روشنگر! :دی
من مدت ها بود دلم میخواست از اتفاقات بین شروع قیام تا کشته شدن لیانا با ترتیب زمانی سر در بیارم. مخصوصا جزئیات مسیر ریگار موضوعیه که می تونه سرنخ بهمون بده که چی شده. حیف مارتین این موضوع رو هنوز نکرده…
دوستان ببخشیدکه این سوال رومیپرسم ..من به تازگی شروع کردم به خوندن داستان نغمه .فصل اول سریال روهمزمان باپخش دیدم وفصل دوم روهرچند به روزداشتم اما نگاه نکردم گذاشتم واسه یه زمانیکه دقیق ببینمش .میخواستم بدونم این مقالات روکی نوشته ؟آیا ازمتن داستان استخراج شده یااینکه نویسنده بعنوان یک کارجانبی وتحکیم پایه داستانش بعدازنوشتن رمان اینا روبه رشته تحریر درآورده؟
این مقالات بیشتر از روی کتاب هایی که تا به حال منتشر شده تهیه شده .
مرسی از این مقاله ی عالی
من دو مورد ذهنمو درگیر کرده اگه کسی چیزی در موردشون می دونه لطفا منم در جریان بزاره:
یک: توی متن مقاله یه جا اشاره می کنه به ملکه ریلا که بچه ای رو به دنیا میاره که مربوط به پادشاه بوده. اینجا منظور کدوم پادشاهه و آیا مشخصه او بچه کیه؟
دو: کسی در مورد سوگندی که ادارد برای لیانا استارک می خوره چیزی می دونه؟ یه چیزایی شنیدم که مربوط میشه به بچه ای که ادارد استارک وقتی به وینترفل بر می گرده با خودش میبره (جان اسنو) اما آیا کسی چیز دقیق تری می دونه؟
سوال یک : ملکه دنریس رو به دنیا میاره پدرش هم که مشخصه اریس (شاه دیوانه)
سوال دو : همش همون حدسیاته چیز دقیقی مشخص نیست
آهااان
خیلی ممنونم
الان دیگه کاملا مطمئن شدم که جان وارث حقیقی تاج و تخته
من مطمئن هستم که قسمی که ادادرد در مقابل خواهرش لیانا خورده در مورد همین بوده
اگه یادتون باشه در فصل اول موقعی که داشتند همراه با رابرت به کینگز لندینگ میرفتن ادارد حاضر نشد با رابرت در مورد قضیه زنی که به اصتلاح مادر جان میشد صحبت کنه !!!
فقط موندم با قسمی که جان به مگهبانان شب خورده باید چیکار کرد؟
یک هفته دیگه میشه دقیقا سومین سالگرد انتشار این مقاله!
این که من سه سال از این دنیا عقبم یه طرف، اینکه چرا تا الان (چند ماهی که عضوم) نخونده بودمش هم همون طرف، اینکه این تایوین لنیستر چقدر پدرسوخته اس یه طرف دیگه!
.
خسته نباشید ما همچنان باید بدوویم تا این یکی دو سال تاخیر رو کم کنیم. باشد که برسیم! 😉
دومین سالگرد البته!