بسیاری از افراد از اسپینآف جدید «بازی تاج و تخت» هیجانزده هستند. «شوالیهای از هفت پادشاهی» شاید یکی از داستانهای جذاب دنیای وستروس باشد که ماجرای یک شوالیهی آواره و ملازم او را روایت میکند. زمانی که سر دانکن بلندقامت و ملازمش، اگ حدود هشتاد سال قبل از شروع داستان رمانهایث سری اصلی در سراسر وستروس سفر میکنند، آنها خود را درگیر برخی از مهمترین رویدادهای سیاسی دورانشان خواهند یافت. در نتیجه، با برخی از خطرناکترین افراد در هفت پادشاهی در آن زمان روبرو خواهند شد؛ در میان آنها مردی است که ادعا میکند متحد آنهاست، اما هیچکس نمیتواند با اطمینان بگوید که او چه نیتی دارد: زاغ خونین.
بدون شک، یکی از مرموزترین شخصیتهای این مجموعه، زاغ خونین، از فرزندان نامشروع پادشاه اگان تارگرین چهارم است و ارتباطات عمیقی با هنرهای جادویی این دنیا دارد. احتمالاً به دلیل همین علاقه به جادو بوده که او بعداً به «کلاغ سه چشم» تبدیل شده است. بله، مردی که مسئول آموزش برن استارک در کنترل قدرتهایش بود، در یک مقطع زمانی یکی از هراسانگیزترین تارگرینها به شمار میرفت. با این حال، اینکه چگونه او به این حالت تبدیل شد، همیشه یکی از بزرگترین سؤالات بیپاسخ این سریال بوده است. اما اگر طرفداران خوششانس باشند، سریال «شوالیهای از هفت پادشاهی» ممکن است کمی اطلاعات در مورد اینکه چگونه این اتفاق افتاده، ارائه دهد.
او با نام بریندون ریورز متولد شد و یکی از فرزندان نامشروع بسیاری بود که پادشاه اگان چهارم داشت؛ پادشاهی که به قدری مورد نفرت تمام افرادی بود که او را میشناختند، در نهایت لقب «اگان نالایق» را به خود گرفت. زاغ خونین، این لقبش را به خاطر ماهگرفتگی روی صورتش از بدو تولد که شبیه یک زاغ و به رنگ قرمز بود، گرفت و برخلاف بسیاری از خواهران و برادران ناتنیاش که ویژگیهای ظاهری تارگرینی داشتند، او زال بود و این باعث شد که در میان اعضای خانوادهاش متمایز شود. مادر بریندون از اعضای خاندان بلکوود بود، که او را به درگیری اجتنابناپذیری با یکی از برادران ناتنیاش، ایگور ریورز، که پسر یک براکن بود، کشاند و این رقابت بیپایان این دو خاندان را به تارگرینها منتقل کرد. شاید به همین دلیل بود که او در نهایت، علیه برادران ناتنیاش، وقتی آنها علیه تخت آهنین شورش کردند، اقدام کرد.
اگان نالایق در آخرین اقدام خود و احتمالاً از روی کینهتوزی، به همهی فرزندان حرامزادهی خود مشروعیت بخشید، به این معنا که آنها جایی در سلسلهی جانشینی داشتند. در یک پیچش کاملاً قابل پیشبینی، چندین تن از وارثان جدید اگان تصمیم گرفتند از محبوبترین فرد در میان خود حمایت کنند تا تاج و تخت آهنین را برای خود به دست آورند. این مدعی پادشاهی، دیمون بلکفایر، شورشی را رهبری کرد که تقریباً وستروس را نابود کرد، زیرا او سعی داشت برادرش، دیرون دوم، را که وارث قانونی بود، سرنگون کند. زاغ خونین طرف دیرون را گرفت، احتمالاً به این دلیل که ایگور، در آن زمان به بیتراستیل معروف بود، از دیمون حمایت کرد. در واقع، به لطف زاغ خونین بود که دیمون بلکفایر کشته شد؛ هرچند این عمل، او را برای همیشه به عنوان یک خویشاوندکش، که یکی از بزرگترین تابوهای وستروس است، تبدیل کرد.
از آنجا به بعد، زاغ خونین دست راست چندین پادشاه تارگرین که پس از دیرون به قدرت رسیدند، شد. حجم بدبیاریهای تارگرینها غیرعادی بود و بسیاری از اعضای این خانوادهی سلطنتی که زمانی پرشمار بودند را از بین برد، تا اینکه خط جانشینی به طور خطرناکی کوچک شد. زاغ خونین در تمام این دوران تلاش خود را برای مدیریت امر پادشاهی انجام داد و در برخی موارد، به طور کامل حکومت را در دست داشت؛ بسته به اینکه به کدام پادشاه خدمت میکرد. معروفترین وظیفهی او به عنوان «ارباب نجواها» بود. در واقع، او به عنوان بزرگترین جاسوسی که وستروس تاکنون به خود دیده، شناخته میشود؛ حتی تا زمان حال حاضر. اما اعمال نه چندان شرافتمندانهاش، و همچنین این ظن که او از جادو برای پیشبرد کارهایش استفاده میکرد، باعث شد که در میان بسیاری از افرادی که او را میشناختند، بسیار نامحبوب باشد.
اما این فقط گذشتهی او بود. زاغ خونین در زمان سفرهای دانک و اگ زنده بود. این دو نفر، در دو ماجراجویی خود موفق شدند از رویارویی با عموی بزرگ و خطرناک اگ اجتناب کنند، تا اینکه در شرایطی بسیار غیرمنتظره با او مواجه شدند. هرچند دیمون بلکفایر مرده بود، اما او خاندان خود را پایهگذاری کرده و وارثان زیادی داشت که بتوانند هدف او را دنبال کرده و برای به دست آوردن تخت آهنین تلاش کنند. این موضوع باعث شد که دانک و اگ ناآگاهانه در مرکز شورش دوم بلکفایر قرار گیرند، زمانی که فکر میکردند تنها در یک تورنمنت ساده برای کسب درآمد شرکت کردهاند.
این رویداد صرفاً پوششی برای دورهمی لردهای خائن بود که قصد داشتند از دیمون دوم، پسر دیمون بلکفایر اول، حمایت کنند.
هرچند زاغ خونین تا پایان داستان به صورت فیزیکی ظاهر نشد و به طرز عجیبی تقریباً از هیچ جا با یک ارتش برای متوقف کردن شورش قبل از شروع آن پدیدار شد، اما سرنخهای زیادی در طول داستان وجود دارد که نشان میدهد او از ابتدا آنجا بوده است. یکی از شخصیتهایی که دانک با او روبرو شد، سر منفرد پلام، به طرز عجیبی اطلاعات زیادی دربارهی رویدادهای وستروس و آنچه در تورنمنت در حال رخ دادن بود، داشت. این موضوع بسیاری از طرفداران را به این باور رسانده که او در واقع زاغ خونین بوده که با استفاده از جادو ظاهر خود را تغییر داده بود.
هرچه که باشد، حضور زاغ خونین برای دانک و اگ نعمت بزرگی بود. آنها در محاصرهی دشمنانی بودند که با کمال میل دانک را میکشتند و احتمالاً اگ را بهعنوان یک شاهزادهی تارگرینی گروگان میگرفتند تا از او بهعنوان ابزاری برای اهرم فشار استفاده کنند. با حضور ارتشی برای سرکوب شورش قبل از اینکه واقعاً آغاز شود، زاغ خونین بار دیگر ثابت کرد که طرف خاندان تارگرین است. با این حال، اگ علاقهی چندانی به عموی بزرگ خود نداشت و او را بهعنوان رهبری شرافتمند نمیپذیرفت و به او اعتماد نمیکرد.
این بیاعتمادی، سالها بعد در زندگیشان نقشی مهمی ایفا کرد. پس از سالها ماجراجویی، اگ در نهایت به عنوان یکی از نامزدهای پادشاهی وستروس معرفی شد؛ زمانی که یک شورای بزرگ برای انتخاب حاکم جدید تشکیل شد. با این حال، تهدید خاندان بلکفایر همچنان پابرجا بود و زمانی که یکی از وارثان دیمون، یعنی اینیس بلکفایر، پیشنهاد داد که بهصورت مسالمتآمیز به شورا بپیوندد و بهعنوان یک نامزد مطرح شود، زاغ خونین با ورود امن او موافقت کرد. اما به محض اینکه اینیس به آنجا رسید، او را زندانی و بلافاصله سر او را از تنش جدا کرد. در نهایت، اگ بهعنوان پادشاه جدید انتخاب شد و به اگان پنجم تبدیل شد. نخستین اقدام رسمی او، دستگیری زاغ خونین بهخاطر قتل اینیس بود، زیرا او این عمل را اقدامی نفرتانگیز، ناپسند و از روی نیرنگ میدانست.
با وجود اینکه اگ نتوانست عموی بزرگ خود را بکشد، چون از انگ خویشاوندکشی میترسید، به او فرصت داد تا به نگهبانان شب بپیوندد. زاغ خونین این پیشنهاد را پذیرفت و بدون هیچ مقاومتی به دیوار رفت. سالها بعد، او به عنوان فرمانده کل نگهبانان شب منصوب شد، اما سیزده سال پس از آن و هنگام مأموریتی در آنسوی دیوار، ناپدید شد. آنچه دقیقاً برای زاغ خونین اتفاق افتاد، نامشخص است. گفته شده که او علاقهی زیادی به جادو داشت و بهطور وسواسی آن را مطالعه میکرد. احتمال دارد که او در نقطهای با فرزندان جنگل که در آن سوی دیوار زندگی میکردند، تماس برقرار کرده و مصمم به کشف اسرار آنها شده باشد. البته این فقط یک فرضیه است.
آنچه قطعی است، این است که زاغ خونین در نهایت به کلاغ سه چشم تبدیل شد. او به یک درخت متصل شده و برای سالهای زیادی در آنجا اقامت کرد، تا زمانی که به تدریج با برندون استارک جوان ارتباط برقرار کرد. انگیزههای او همیشه مبهم بود، اما در زمان وستروس مدرن کاملاً ناشناخته باقی ماند. با توجه به دستاوردهای زندگیاش، میتوان حدس زد که او همیشه در جهت منافع پادشاهی عمل میکرده، حتی اگر این به معنای کنار گذاشتن شرافت و محبت خانوادهاش برای خیر بزرگتر باشد و هرچند که این کار، او را در چشم دیگران نابود کرده باشد. شاید او هنوز هم همان کار را انجام میدهد، یا شاید انگیزههایش پس از یک قرن زندگی در قالب یک درخت تغییر کرده باشد. اگر سریال «شوالیهای از هفت پادشاهی» به اندازهی کافی مطالبی برای ارائه داشته باشد، شاید طرفداران سرنخی از آنچه در این نقطهی تاریک از تاریخ برای زاغ خونین رخ داده، پیدا کنند.