مصاحبهی جدید یوان میچل با نشریهی جی کیو بریتانیا.
«خاندان اژدها» در نیمهی فصل دوم، بالاخره چیزی را که هواداران منتظرش بودند به آنها نشان داد: یک نبرد تمام عیار بین اژدهایان. در یک گوشه، شاهزاده ایموند سوار بر ویگار، در گوشهی دیگر، شاهدخت رینیس سوار بر ملِیس و سپس، ناگهان تماشاگران از شنیدن یک موسیقی آشنا، با تعجب از خود پرسیدند: «این همان آهنگ مخصوص پادشاه اگان است؟»
و این گونه، انفجاریترین و گرانترین صحنهی یک فصلِ کند رخ داد؛ ایموند قدرت خود را بر وستروس تحکیم کرد و میچل به عنوان قلب تاریک و کمتپشِ «خاندان اژدها» به اوج شرارت صعود کرد. یوان میچل میگوید:
چیزی که من در مورد این سکانس دوست دارم اینه که یک لایهبرداری از شگفتیهاست. ایموند فقط منتظر یه فرصته و بر فراز روکسرست، ازش [نهایت] استفاده رو میکنه.
یوان میچل بلد است چگونه نقش یک آدم ترسناک بازی کند. این بازیگر ۲۷ ساله که نقش مایکل گِیوی (یک شخصیت ترسناک و عجیب و غریب دیگر) را در فیلم سالتبرن بازی کرد، یک سینمادوست است و ایموند را شبیه به شخصیتهای شرور قاتل در اسلشرهایی مانند هالووین میبیند. او میگوید:
مهم نیست که [شخصیت] جیمی لی کرتیس چقدر سریع بین درختها بدوئه تا از مایکل مایرز فرار کنه، اون همیشه بهش میرسه. این ایده که این شخص [مثل] خالق توئه و تو در نهایت باهاش روبهرو خواهی شد.
آنچه ایموند را بسیار جذاب میکند، فیزیک بدنی اوست: صورت رنگ پریده و زاویه دار، چشم از دست رفتهاش که با یک زخم جایگزین شده، لبهای نازکی که اغلب به یک لبخند شبیه به گرینچ خمیده میشوند. ایموند مانند بوی یک زخم چرکین در سالنهای پر از باد و اتاق خوابهای قلعهی سرخ سرگردان است. میچل میگوید:
اون تقریباً در صحنهها شناوره. اون تقریباً بیشتر یه ایده است تا یه شخص. ظاهرش داد میزنه که اون یه شروره.
ایموند که در فصل اول توسط برادرش اگان و خواهرزادههایش مسخره میشد، در فصل دوم خود را به عنوان یک رهبر جنگی بیرحم و بیاخلاق که برای موفقیت طرف خود هر کاری میکند، بازسازی میکند. میچل میگوید:
فکر میکنم این همون چیزیه که در آثار جورج آر.آر مارتین جواب میده. شخصیتهای اون هرگز سیاه و سفید نیستن، اونها خاکستری هستن.
آیا ایموند واقعاً سعی کرد برادرش را بکشد؟ میچل توضیح میدهد:
فکر میکنم این ترکیبی از هر دو چیز بود. این که اون (ایموند) رینیس رو به آتش بکشه اجتنابناپذیر بود… اما اونجا بودن برادرش، بخشی از نقشه نبود. بنابراین اون (اگان) سر راه بود، اما خب، یه برق کوچولو هم تو چشم ایموند وجود داره.
در حالی که بیشتر بازیگران صحنههای نبرد روکسرست را در جنگلهای بورن وود در سوری فیلمبرداری کردند، میچل میگوید اکثر صحنههای او در نبرد اژدها روی پردهی سبز (در استودیو) فیلمبرداری شد. آنها همچنین از Volume استفاده کردند که پسزمینههای واقعگرایانه را به جای پرده سبز نمایش میدهد. (Volume یک دیوار عظیم از صفحههای LED است و برای سریالهایی مثل The Mandalorian و Fallout هم استفاده شده است.) میچل فقط یک روز در لوکیشن فیلمبرداری داشت که او را حدود چهل فوت (حدود دوازده متر) بالاتر از خط درختان بلند کرده و روی یک اسب وحشی مکانیکی (که جایگزینهای واقعی اژدها در فیلمبرداری هستند) سوار کردند. هر «اژدها» به گونهای برنامهریزی شده است که متفاوت [از بقیه] حرکت کند. خوشبختانه، میچل ارتفاع را دوست دارد.
میچل در حین فیلمبرداری در «حالت شخصیت» ایموند میماند. او میگوید:
اون واقعاً اون تاریکی رو در اختیار داره و کار من اینه که کمی ازش استقبال کنم.
اما، میچل که در دربی زندگی میکند، میتواند پس از پایان فیلمبرداری همه چیز را در پشت در صحنه رها کند.
اون (ایموند) قطعاً ذهنی نیست که بخوام یه مدت خیلی طولانی توش بمونم.
از او پرسیدم که آیا این را «متد» میداند؟ همان سبک بازیگری بیرحمانه متعهدانهای که توسط دنیل دی-لوئیس، جرمی استرانگ، واکین فینیکس و بسیاری دیگر به کار گرفته شده است. او میگوید:
سؤال خوبیه. مثلاً این که اگه قرار بود ایموند رو به [سبک] متد بازی کنم، آیا باید چشمم رو درمیآوردم؟ نمیدونم! یا فقط در مورد موندن تو یه ذهنیته؟ فکر نمیکنم این متد باشه، اما روش من اینه.
یوان میچل و نامههای هواداران
فصل دوم «خاندان اژدها» با استقبال گرمی روبرو شد، اما طرفداران در مورد پایان آن و به تعویق افتادن نبردهای توصیف شده در کتاب «آتش و خون» اختلاف نظر داشتند. میچل در پاسخ به این پرسش که تا چه اندازه از واکنشهای هواداران باخبر است میگوید:
من تو رسانههای اجتماعی نیستم، بنابراین تعامل من با طرفداران اغلب از طریق نامههای طرفدارانه. نامههایی که میگیرم اغلب به شکل زیبایی صریح نوشته شدهان و اغلب جسورانهان. من از این به عنوان انگیزه استفاده میکنم و همیشه قدرش رو میدونم.
میچل همچنین در مورد نقد و بررسیهایی که در مورد خودش هستند میگوید:
من بعضی از نقدها رو آنلاین میخونم… من یه جورایی [مثل اسبها] چشمبند میزنم و ذهنم رو روی کاری که در دست دارم متمرکز میکنم.» اما همهی [واکنشها] رو دوست دارم، چه بد و چه خوب.
فصل سوم «خاندان اژدها»، به غیر از اسپویلرهای کتاب احتمالاً ایموند را حتی بیشتر به سمت تاریکی میبرد. میچل میگوید:
هنوز فیلمنامهها رو ندارم. فکر میکنم قطعاً جالب خواهد شد.
این بدان معنا نیست که در میان سایهها نوری وجود ندارد. میچل میگوید:
شاید ایموند بخواد مردم کینگزلندینگ فکر کنن که اون یه هیولاست، اما مخفیانه، در اعماق وجودش، اون به محبت مادرش نیاز داره. اون فقط نیاز داره که دوست داشته بشه.