۱٬۹۴۶
ویرایش
استاد آمون (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
استاد آمون (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
[[پرونده:Edriss young Dany&Viserys.jpg|بندانگشتی|راست|250px|ویسریس و دنریس در جایی در ایسوس. از ترس شوالیه های [[رابرت براتیون|غاصب]] با احتیاط قدم بر میدارد - اثر Jacqui Davis ©]] | [[پرونده:Edriss young Dany&Viserys.jpg|بندانگشتی|راست|250px|ویسریس و دنریس در جایی در ایسوس. از ترس شوالیه های [[رابرت براتیون|غاصب]] با احتیاط قدم بر میدارد - اثر Jacqui Davis ©]] | ||
در زمان شورش رابرت، ویسریس یک پسر جوان بود. هنگامی که برادرش ریگار در [[نبرد تریدنت]] کشته شد، ویسریس به همراه مادر باردارش [[ریلا تارگرین|ریلا]] (Rhaella) به [[دراگون استون]] (Dragonstone) رفت. پس از مرگ مادرش ریلا و پایان جنگ، ویسریس به همراه خواهرش [[دنریس تارگرین|دنریس]] توسط شوالیه وفادار به سلطنت، سر [[ویلم داری]] (Willem Darry)، به صورت قاچاقی به [[براووس]] رفتند. در آن جا تا زمان مرگ سر ویلم در محافظت او زندگی کردند. | در زمان شورش رابرت، ویسریس یک پسر جوان بود. هنگامی که برادرش ریگار در [[نبرد تریدنت]] کشته شد، ویسریس به همراه مادر باردارش [[ریلا تارگرین|ریلا]] (Rhaella) به [[دراگون استون]] (Dragonstone) رفت. پس از مرگ مادرش ریلا و پایان جنگ، ویسریس به همراه خواهرش [[دنریس تارگرین|دنریس]] توسط شوالیه وفادار به سلطنت، سر [[ویلم داری]] (Willem Darry)، به صورت قاچاقی به [[براووس]] رفتند. در آن جا تا زمان مرگ سر ویلم در محافظت او زندگی کردند. | ||
پس از مرگ سر ویلم خدمتکاران او آن ها را بیرون کردند و آن ها به اجبار در [[شهر های آزاد]] سرگردان شدند. اوایل شهروندان قدرتمند شهر ها از آخرین بازماندگان [[خاندان تارگرین]] در خانه ها و سر میز هایشان پذیرایی میکردند، اما با گذشت زمان، در ها به رویشان بسته شد و زندگی شان روز به روز معمولی تر شد، آن ها به اجبار تمام دارایی هایشان و حتی تاج مادرشان را نیز فروختند. هنگامی که ویسریس تاج مادرش را فروخت، آخرین شادی نیز از وجود او رخت بست و تنها خشم برایش باقی ماند، در این زمان مردم نیز او را پادشاه گدا صدا می زدند. رابطه ی او با خواهرش غیر معمول بود، مادر او ملکه ریلا، هنگام زایمان دنریس از دنیا رفته بود و به همین دلیل ویسریس هرگز خواهرش را برای مرگ مادرشان نبخشیده بود و از دست او عصبانی بود. او مدام به دنریس هشدار می داد که "اژدها را بیدار نکند" و عصبانیت او را تحریک نکند. |
ویرایش