پرش به محتوا

دروگو: تفاوت میان نسخه‌ها

۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ نوامبر ۲۰۱۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:
زمانی‌ که زندگی‌ جدید دنریس به عنوان [[کالیسی]] او را از سو استفاده برادرش نجات می دهد، او زندگی‌ متفاوت نسبت به دختر ترسو و منفعل سابق را شروع می‌کند و تبدیل به یک زن قوی با اعتماد به نفس و یک رهبر مادر زاد می شود. زمانی‌ که دنی‌ شروع به یاد گرفتن زبان [[دوتراکی]] می‌ کند، همزمان درگو هم شروع به یاد گرفتن زبان مشترک وستروسی می‌کند، هرچند صحبت کردن او با لهجه بربر هست.او دنی‌ را با محبت با تشبیه "ماه زندگی‌ من" صدا می‌کند و دنی‌ هم او را خورشید و ستاره ی من خطاب می‌کند. دروگو با احترام با دنی‌ رفتار می‌کند و به نظرات او اهمیت می دهد، هرچند او مخالفت دنی‌ را با بعضی‌ از رفتار های دوترکی ها ماننده تجاوز و برده داری اقوام مغلوب در جنگ را درک نمی کند. دروگو از دنی‌ وقتی‌ که اون دستور آتش بس می دهد حمایت می‌کند و از طرفی‌ خوشحال است که دنی‌ شجاعت خود را کم کم پیدا می‌ کند.این دو کم کم و عمیقا عاشق هم می شوند. اما رابطه ی دروگو با [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] چندان دوستانه نیست. در حالی که رفتار دنی‌ نسبت به رسم و رسوم دوتراکی با احترام است و به یادگیری، بردار او فقط به چشمه تحقیر به "وحشی ها"ی دوتراکی نگاه می‌ کند و کم کم صبر خود را به خاطر وعده ای که دروگو به او قول داده بود از دست می دهد. این مسئله در نهایت وقتی‌ ویسریس با بی‌احترامی شمشیر خود را علیه دوتراکی ها در [[وائس دوتراکی]] بیرون می‌کشد و جان دنریس و بچه متولد نشده اش را تهدید می‌کند، به اوج خود می‌ رسد. دروگو برای جلوگیری از خونریزی در شهر مقدس به ویسریس قول تاج طلایی را می دهد و سپس ظرف بزرگی‌ از طلای مذاب را روی سر او خالی‌ می‌کند و او را می کشد.
زمانی‌ که زندگی‌ جدید دنریس به عنوان [[کالیسی]] او را از سو استفاده برادرش نجات می دهد، او زندگی‌ متفاوت نسبت به دختر ترسو و منفعل سابق را شروع می‌کند و تبدیل به یک زن قوی با اعتماد به نفس و یک رهبر مادر زاد می شود. زمانی‌ که دنی‌ شروع به یاد گرفتن زبان [[دوتراکی]] می‌ کند، همزمان درگو هم شروع به یاد گرفتن زبان مشترک وستروسی می‌کند، هرچند صحبت کردن او با لهجه بربر هست.او دنی‌ را با محبت با تشبیه "ماه زندگی‌ من" صدا می‌کند و دنی‌ هم او را خورشید و ستاره ی من خطاب می‌کند. دروگو با احترام با دنی‌ رفتار می‌کند و به نظرات او اهمیت می دهد، هرچند او مخالفت دنی‌ را با بعضی‌ از رفتار های دوترکی ها ماننده تجاوز و برده داری اقوام مغلوب در جنگ را درک نمی کند. دروگو از دنی‌ وقتی‌ که اون دستور آتش بس می دهد حمایت می‌کند و از طرفی‌ خوشحال است که دنی‌ شجاعت خود را کم کم پیدا می‌ کند.این دو کم کم و عمیقا عاشق هم می شوند. اما رابطه ی دروگو با [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] چندان دوستانه نیست. در حالی که رفتار دنی‌ نسبت به رسم و رسوم دوتراکی با احترام است و به یادگیری، بردار او فقط به چشمه تحقیر به "وحشی ها"ی دوتراکی نگاه می‌ کند و کم کم صبر خود را به خاطر وعده ای که دروگو به او قول داده بود از دست می دهد. این مسئله در نهایت وقتی‌ ویسریس با بی‌احترامی شمشیر خود را علیه دوتراکی ها در [[وائس دوتراکی]] بیرون می‌کشد و جان دنریس و بچه متولد نشده اش را تهدید می‌کند، به اوج خود می‌ رسد. دروگو برای جلوگیری از خونریزی در شهر مقدس به ویسریس قول تاج طلایی را می دهد و سپس ظرف بزرگی‌ از طلای مذاب را روی سر او خالی‌ می‌کند و او را می کشد.
در [[وائس دوتراک]] دوش کلین (dosh khaleen) پیشگویی می کنند که بچه ی متولد نشده ی دروگو و دنی‌ قهرمانی خواهد شد که دنیا را فتح خواهد کرد که این کودک وعده داده شده به قوم دوتراکی است. دروگو هیچ گونه میلی به حمله کردن به [[وستروس]] را ندارد. سرزمینی که از نظر دوتراکی‌ ها هیچگونه ارزشی برای آن ها ندارد و همچنین آن‌ سوی دریایی قرار دارد که آنه ا همیشه از آن می ترسیدند.اما او بعد از سوء قصد به جان دانی‌ و فرزندش نظر خود را تغییر می دهد. او پس از این سوء قصد با خشم فراوان اعلام می‌کند ک هفت پادشاهی و تخت آهنین را به خاطر دنی‌ و فرزندش فتح خواهد کرد. او در مسیر خود به وستروس چندین روستا را غارت می‌کند و مردم آن را به بردگی می‌ کشد تا بتواند هزینه ی لازم برای خرید کشتی جنگی برای عبور از دریا را فراهم کند. در [[لزر]] (Lhazar) دروگو رقیب خود [[اگو]] (Ogo) را شکست می دهد و شخصاً او را می کشد. اما در مبارزه زخمی بر روی سینه‌اش برمی‌ دارد.
در [[وائس دوتراک]] دوش کلین (dosh khaleen) پیشگویی می کنند که بچه ی متولد نشده ی دروگو و دنی‌ قهرمانی خواهد شد که دنیا را فتح خواهد کرد که این کودک وعده داده شده به قوم دوتراکی است. دروگو هیچ گونه میلی به حمله کردن به [[وستروس]] را ندارد. سرزمینی که از نظر دوتراکی‌ ها هیچگونه ارزشی برای آن ها ندارد و همچنین آن‌ سوی دریایی قرار دارد که آنه ا همیشه از آن می ترسیدند.اما او بعد از سوء قصد به جان دانی‌ و فرزندش نظر خود را تغییر می دهد. او پس از این سوء قصد با خشم فراوان اعلام می‌کند ک هفت پادشاهی و تخت آهنین را به خاطر دنی‌ و فرزندش فتح خواهد کرد. او در مسیر خود به وستروس چندین روستا را غارت می‌کند و مردم آن را به بردگی می‌ کشد تا بتواند هزینه ی لازم برای خرید کشتی جنگی برای عبور از دریا را فراهم کند. در [[لزر]] (Lhazar) دروگو رقیب خود [[اگو]] (Ogo) را شکست می دهد و شخصاً او را می کشد. اما در مبارزه زخمی بر روی سینه‌اش برمی‌ دارد.
هر چند دروگو توجهی‌ به زخم جزئی خود نمی کند اما دنی‌ او را متقاعد می‌ کند  که او اجازه دهد تا [[میری ماز دور]] (Mirri Maz Duur)،جادوگری که دنی‌ جانش را در لزر نجات داده بود، مرحمی برای زخم او درست کند. مرهم باعث خارش زخم دروگو می شود و او آن را دور می‌ اندازد و همین باعث میشود که زخم عفونت کند. شرایط سلامتی درگو تضعیف می شود و او از روی اسب خود به زمین می‌ افتاد و این یک اتفاق سمبولیک در رسوم دوتراکی است که نشان می دهد او دیگر صلاحیت رهبری قبیله را ندارد. همچنان که او با مرگ دست پنجه نرم میکند، دنریس میری ماز دور را متقاعد می‌ کند تا برای درمان دروگو از جادوی خون استفاده کند. جادوگر برای انتقام گرفتن از دوتراکی ها به خاطر نابود کردن روستایش به او خیانت می‌ کند و مراسمی را اجرا می‌ کند که دروگو را تنها به حالت کتاتونیک (catatonic) فلجی و ناهوشیاری برمی‌ گرداند. همچنین باعث می شود ک بچه ی دنریس در شکم او بمیرد. وقتی‌ دنی‌ متوجه می شود که درگو هیچوقت به زندگی‌ و شرایط قبلش برنمی گردد، او را با یک بالش خفه می‌ کند و مراسم خاکسپاری با افروختن آتش بزرگی‌ به رسم دوتراکی ها برگزار می‌کند. او بدن دروگو را به همراه جادوگر می سوزاند و خود نیز به همراه تخم های اژدها وارد آتش می شود. آتش به صورت جادویی جان را در مقابل جان معامله می‌ کند و جان جادوگر را می‌گیرد و دنریس و ۳ اژدهای تازه به دنیا آمده از دل خاکستر بیرون می‌آیند.
هر چند دروگو توجهی‌ به زخم جزئی خود نمی کند اما دنی‌ او را متقاعد می‌ کند  که او اجازه دهد تا [[میری ماز دور]] (Mirri Maz Duur)،جادوگری که دنی‌ جانش را در لزر نجات داده بود، مرحمی برای زخم او درست کند. مرهم باعث خارش زخم دروگو می شود و او آن را دور می‌ اندازد و همین باعث میشود که زخم عفونت کند. شرایط سلامتی درگو تضعیف می شود و او از روی اسب خود به زمین می‌ افتاد و این یک اتفاق سمبولیک در رسوم دوتراکی است که نشان می دهد او دیگر صلاحیت رهبری قبیله را ندارد. همچنان که او با مرگ دست پنجه نرم میکند، دنریس میری ماز دور را متقاعد می‌ کند تا برای درمان دروگو از [[جادوی خون]] استفاده کند. جادوگر برای انتقام گرفتن از دوتراکی ها به خاطر نابود کردن روستایش به او خیانت می‌ کند و مراسمی را اجرا می‌ کند که دروگو را تنها به حالت کتاتونیک (catatonic) فلجی و ناهوشیاری برمی‌ گرداند. همچنین باعث می شود ک بچه ی دنریس در شکم او بمیرد. وقتی‌ دنی‌ متوجه می شود که درگو هیچوقت به زندگی‌ و شرایط قبلش برنمی گردد، او را با یک بالش خفه می‌ کند و مراسم خاکسپاری با افروختن آتش بزرگی‌ به رسم دوتراکی ها برگزار می‌کند. او بدن دروگو را به همراه جادوگر می سوزاند و خود نیز به همراه تخم های [[اژدها]] وارد آتش می شود. آتش به صورت جادویی جان را در مقابل جان معامله می‌ کند و جان جادوگر را می‌گیرد و دنریس و ۳ اژدهای تازه به دنیا آمده از دل خاکستر بیرون می‌آیند.
۲۲۶

ویرایش