سرسی لنیستر: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:
سرسی برای آن که قروض سلطنتی را کم کند، تدهین مذهب را به دست آورد و حمایت بیشتری را در برابر دشمنانش به دست آورد، به [[سپتون اعظم]] جدید (که [[گنجشک اعظم]] (High Sparrow) نامیده می شود) اجازه می دهد که جنگجویان مذهب را دوباره بسازد، بدون توجه به [[قیام جنگجویان مذهب|مشکلاتی]] که برای حکام پیشین به وجود آورده اند.
سرسی برای آن که قروض سلطنتی را کم کند، تدهین مذهب را به دست آورد و حمایت بیشتری را در برابر دشمنانش به دست آورد، به [[سپتون اعظم]] جدید (که [[گنجشک اعظم]] (High Sparrow) نامیده می شود) اجازه می دهد که جنگجویان مذهب را دوباره بسازد، بدون توجه به [[قیام جنگجویان مذهب|مشکلاتی]] که برای حکام پیشین به وجود آورده اند.


سرسی همچنین [[استاد]] بد نام سابق [[کیبورن]] را تحت خدمت خود در می آورد. از او به عنوان شکنجه گر خود استفاده می کند و به او اجازه می دهد که آزمایشاتی غیر انسانی روی نمونه های انسانی انجام دهد. او سعی می کند [[فالیس استوک ورث]] (Falyse Stokeworth) و [[بالمن بیرچ|شوهرش]] را بر انگیزاند تا دوست تیریون، [[بران]] (Bronn) را که برای جدا کردنش از تیریون، او را شوالیه کرده اند و به ازدواج [[لولیس استوک ورث]] (Lolys Stokeworth) در آورده اند، به قتل برسانند. این نقشه زمانی که شوهر فالیس ابلهانه بران را به مبارزه ی تن به تن دعوت می کند بر باد می رود. فالیس به [[بارانداز پادشاه]] فرار می کند تا خبر دهد که بران شوهرش را در دوئل به قتل رسانده است. با این وجود بران از [[بالمن بیرچ|بالمن]] (Balman) رخمی اعتراف می گیرد که ملکه سرسی پشت این اقدام بوده است. سرسی فالیس را به نزد کیبورن می فرستد تا خبر دسیسه اش درز پیدا نکند. استراس بسیار ناشی از فشار حکومت موجب می شود سرسی به افراط در نوشیدن روی آورد (کاری که به خاطرش شوهر سابقش [[رابرت براتیون|رابرت]] را تحقیر می کرد) و از این رو وزن اضافه می کند. اما او به جایی آن که به این مساله پی ببرد زنان رختشو را به خاطر آب رفتن لباسش مقصر می شمرد.}}
سرسی همچنین [[استاد]] بد نام سابق [[کیبورن]] را تحت خدمت خود در می آورد. از او به عنوان شکنجه گر خود استفاده می کند و به او اجازه می دهد که آزمایشاتی غیر انسانی روی نمونه های انسانی انجام دهد. او سعی می کند [[فالیس استوک ورث]] (Falyse Stokeworth) و [[بالمن بیرچ|شوهرش]] را بر انگیزاند تا دوست تیریون، [[بران]] (Bronn) را که برای جدا کردنش از تیریون، او را شوالیه کرده اند و به ازدواج [[لولیس استوک ورث]] (Lolys Stokeworth) در آورده اند، به قتل برسانند. این نقشه زمانی که شوهر فالیس ابلهانه بران را به مبارزه ی تن به تن دعوت می کند بر باد می رود. فالیس به [[بارانداز پادشاه]] فرار می کند تا خبر دهد که بران شوهرش را در دوئل به قتل رسانده است. با این وجود بران از [[بالمن بیرچ|بالمن]] (Balman) رخمی اعتراف می گیرد که ملکه سرسی پشت این اقدام بوده است. سرسی فالیس را به نزد کیبورن می فرستد تا خبر دسیسه اش درز پیدا نکند. استراس بسیار ناشی از فشار حکومت موجب می شود سرسی به افراط در نوشیدن روی آورد (کاری که به خاطرش شوهر سابقش [[رابرت براتیون|رابرت]] را تحقیر می کرد) و از این رو وزن اضافه می کند. اما او به جایی آن که به این مساله پی ببرد زنان رختشو را به خاطر آب رفتن لباسش مقصر می شمرد.
 
سرسی نقشه ای را طرح می کند تا مچ [[مارجری تایرل]] را موقع زنا و خیانت بگیرد، و بعد از آن که [[اسنی کتل بلک]] را اغوا می کند، از او می خواهد که به نزد سپتون اعظم جدید رفته و به دروغ اعتراف کند که با مارجری و دو نفر از سه دختر عمویش مقاربت داشته است. سپتون اعظم با دریافت این اطلاعات، دست به کار شده و مارجری را در هنگام دیدار از سپت دستگیر می کند. سرسی وانمود می کند که از این اتفاق ناراحت شده و از سپت بیلور دیدن می کند تا به عموم ثابت کند که او خواهان آزادی مارجری است، در حالی که در حقیقت او هر کاری را که در توانش است برای گناهکار شناخته شدن مارجری انجام می دهد.
 
با این وجود تمام قشه های سرسی زمانی که [[گنجشک اعظم]] او را به خاطر چندین جرم، از جمله قتل سپتون اظم قبلی دستگیر می کند نقش بر آب می شود. سپتون اعظم که به حقیقت اعتراف [[اسنی کتل بلک]] مشکوک است او را شکنجه می کند، و زمانی که سرسی از سلول اسنی دیدار می کند، اسنی حقیقت را فاش می کند.
 
وزرای سرسی دولت را اداره می کنند، در حال که خود او منتظر برگزاری محاکمه در [[سپت بزرگ بیلور]] است. آن ها از عمویش سر [[کوان لنیستر]] که جای او را به عنوان [[نایب السلطنه]] بگیرد، و [[ارباب کشتی ها|لرد دریاسلارش]] [[آوران واترز]] به همراه ناوگان گرانبهای جدید می گریزد. سرسی که به گناهانی بزرگ متهم است، تنها امیدش به قهرمان [[گارد پادشاه]] است که در محاکمه در جانب او بجنگد. او درخواستی احساس به جیمی می فرستد، که جیمی می سوزاند و پاسخ نمی دهد.}}
===رقصی با اژدهایان===
 
{{اسپویلر|سرسی کماکان زندانی مذهب باقی می ماند. او برای آن که به ملاقاتی های دسترسی داشته باشد، تصمیم می گیرد نزد سپتون اعظم به رابطه با پسر عمویش [[لنسل لنیستر]] و هر سه برادر[[ خاندان کتل بلک|کتل بلک]] اعتراف کند، زیرا می داند چنین گناهانی برایش به قیمت دادن سرش تمام نمی شود.
 
او فرمانش به اسنی کتل بلک برای کشتن سپتون اعظم قبلی، یا هر گونه هم کاری در مرگ شاه [[رابرت براتیون|رابرت]] را تکذیب می کند. سپتون اعظم حاضر می شود به او یک ملاقاتی در هر روز بدهد. سپس سرسی خبر جراحت [[میرسلا براتیون|میرسلا]] و مرگ [[آریس اکهارت]] (Arys Oakheart) را می شنود، که باعث می شود یک جای خالی در گارد پادشاه ایجاد شود. سرسی به [[کیبورن|لرد کیبورن]] خبر می دهد که زمان موعود فرا رسیده است.
 
قبل از محاکمه مذهب از سرسی می خواهد که پیاده روی پشیمانی را از سپت بیلور تا قلعه ی سرخ انجام دهد. تمام موهای سرسی در تمام بدنش را می تراشند و او را برهنه می کنند. پیش از پیاده روی، در سپت بزرگ بیلور او خبردار می شود که هیچ لنیستری برای حمایت از او حضور ندارد و این مراسم تنها برای اوست. سرسی با گفتن این جمله به خود قوت قلب می داد،
 
{{نقل قول|تامن منتظر منه. شاه کوچولوی من. من می تونم این کار رو بکنم. باید این کا رو بکنم.}}
 
اسکورتی شامل [[فرزندان جنگجو]] (Warior's Sons)، [[پیروان فقیر]] (Poor Fellows) و چند سپتا از او در برابر ازدحام جمعیتی که به او خیره شده بودند و او را ریضشخند می کردند، محافظت می کردند. سرسی در طول پیاده روی سعی کرد غرورش را حفظ کند. او پیش خود می اندیشید،
 
{{نقل قول|[[کوان لنیستر|او]] این رو می خواد. او و گنجشک اعظم. و شکی ندارم که [[مارجری تایرل|رز کوچولو]]. من گناه کردم و باید تاوان بدهم. باید ننگم را جلوی تمام گداهای شهر رژه بدهم. اون ها فکر می کنند که این کار غرورم رو می شکنه، این کار باعث پایان من می شه، ولی اون ها اشتباه می کنند.}}
 
سرسی درست قبل از پایان مراسم و ورود به قلعه در هم شکسته شده و به گریه می افتد. در هنگام ورودش، [[جاکلین سویفت]] (Jocelyn Swift) تنش را می پوشاند. سپس یک شوالیه هشت پایی که از سر تا پاشنه در زره زخیم و لعابدار سفید پوشیده شده بود و یک خود بزرگ سرش را می پوشاند، سرسی را به داخل قلعه می برد. سپس کیبورن حاضر شده و جدید ترین عضو [[گارد پادشاه]]، سر [[رابرت استرانگ]] (Robert Strong) را به سرسی معرفی می کند.
 
سرسی در شب مرگ عمویش، [[کوان لنیستر|سر کوان]] با او شام می خورد. او می خواهد که لیدی [[تاینا مری ودر]] زمانی که بی گناهیش ثابت شد، دوباره او را همراهی کند. در حالی که سر کوان خبری از جیمی ندارد، سرسی مطمئن است که او زنده است. او اعتقاد دارد که اگر جیمی بمیرد، او خواهد دانست.}}  


[[en:Cersei Lannister]]
[[en:Cersei Lannister]]

نسخهٔ ‏۲۸ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۴:۳۲

UnderConstructionOrange.png
در حال ترجمه
این موضوع توسط کاربر:King Robert در حال ترجمه است.
این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند.


House Lannister.png
سرسی لنیستر
خاندان Baratheon.PNG
Cersei.jpg
سرسی اثر Amoka

القاب روشنایی غرب

روسپی

فاحشه ی برادر
عنوان ملکه ی وارث

محافظ مملکت
ملکه ی نایب السلطنه

خاندان خاندان لنیستر
خاندان براتیون از بارانداز پادشاه
فرهنگ سرزمین های غربی
تولد در 266AL در کسترلی راک
همسر رابرت براتیون
کتاب(ها) بازی تاج و تخت(حضور دارد)

نزاع شاهان(حضور دارد)
یورش شمشیر ها(حضور دارد)
ضیافتی برای کلاغ ها(شخصیت اصلی)

رقصی با اژدهایان(شخصیت اصلی)

بازیگر لنا هیدی
سریال فصل اول | فصل دوم | فصل سوم

سرسی لنیستر (Cersei Lanister) فرزند ارشد لرد تایوین (Tywin) و بانو جوانا لنیستر (Joanna Lannister) است، و برادری دوقلو به نام جیمی لنیستر (Jaime Lannister) دارد. بعد از قیام رابرت (Robert's Rebellion) او با رابرت براتیون (Robert Baratheon)، شاه جدید ازدواج کرد و ملکه ی هفت پادشاهی (Seven Kingdoms) شد. سرسی مادر سه فرزند به نام های جافری (Joffrey)، میرسلا (Myrcella) و تامن براتیون (Tommen Baratheon) است. در مجموعه ی تلویزیونی نقش سرسی را لنا هیدی بازی کرده است.

ظاهر و شخصیت

سرسی خودرای و جاه طلب است و هوش زیادی در انجام کار های رذیلانه دارد. سرسی از نظر خودش سیاست مداری موشکاف است و دوست دارد خود را دختر پدرش بپندارد و از این رو زمانی که اطرافیانش به دستورات عجیب و پر از اشکال او روی خوش نشان نمی دهند، احساس توهین می کند. او از رسومات و عرفی که به خاطر جنسیتش بر او تحمیل می شود متنفر است، ولی هرگز نمی داند که دلیل آن که افراد از او پیروی نمی کنند و به دستوراتش احترام نمی گذارند آن است که او یک رهبر ضعیف است.

در ابتدای مجموعه سرسی با کنترل کردن آشفتگی ها و پریشانی های پیرامون مرگ شاه رابرت و آغاز جنگ پنج پادشاه (War of Five Kings) از خود هوش قابل توجهی نشان می دهد، با این وجود و با پیشروی مجموعه، هر چقدر سرسی به قدرت بیشتری می رسد، بیشتر ثابت می کند که در کنترل قدرت فاقد صلاحیت است. با این که بیشتر عمرش را در تلاش برای کسب قدرت بوده، به نظر می رسد او هیچ ایده ای ندارد که در زمان رسیدن به قدرت چطور باید از آن استفاده کرد.

اخلاق آتشین سرسی و غرورش که به آسانی جریحه دار می شود بار ها باعث می شوند که او دست به اقدامات نابخردانه بزند، و او به ندرت آثار سوئی را که تصمیماتش ممکن است به بار آورند در نظر می گیرد. او فاقد شکیبایی خسته کننده ولی حیاتی برای حکومت است و به طور فزاینده ای از رو به رو شدن با حقایق ناراحت کننده سر باز می زند، و از این رو به جای مشاوران صادق و توانمند، آدم های چاپلوس و متملق را دور خود جمع می کند. در حالی که از شیوه ی زندگی لذت طلبانه رابرت که منجر به زوال جسمش شد متنفر است، به طور ناخودآگاه در اثر سردرگمی ناشی از فشار رهبری، از عادات رابرت در افراط در غذا خوردن، مصرف الکل و روابط جنسی تقلید می کند. اگرچه سرسی نیز مانند پدرش معتقد به حکومت بر پایه ترس و نه عشق است، او توانایی ترکیب کردن بی رحمی با احتیاط و مصلحت گرایی را ندارد و فاقد قوه ی قضاوت صحیح است.

احساسات سرسی نسبت به پدرش پیچده است؛ از طرفی به علت ازدواجش با رابرت براتیون و ندادن قدرت و احترامی که سرسی اشتیاقش را داشت از او دلخور است، از طرف دیگر او را تحسین می کند و سعی می کند از بی رحمی و کار آمدی او به عنوان یک سیاست مدار تقلید کند. سرسی از برادر کوچک ترش تیریون (Tyrion) نفرت دارد، زیرا با تولدش مادرشان را کشت. با آن که سرسی از دورنمای ازدواج سلطنتی اش با رابرت براتیون خشنود بود، به سرعت او را به عنوان احمق مستی که در شیفتگی خاطره اش از لیانا استارک (Lyanna Stark) مانده، در نظر گرفته و خوار شمرد.

تنها کسانی را که می توان نام برد که سرسی واقعا به آن ها عشق می ورزد یکی برادر دوقلویش جیمی است که از نوجوانیشان رابطه ی زنای با محرم با هم داشته اند و دیگری فرزندانش (که همگی نام خانوادگی براتیون دارند اما پدر حقیقشان جیمی است.) هستند. با این وجود به نظر می رسد او جیمی و فرزندانش را بیشتر به عنوان قسمتی از خودش دوست دارد و نه چیز دیگر، و از این رو گاها بر آن ها می تازد. با این که به شدت از فرزندانش در برابر هر گونه آزاری از بیرون محافطت می کند، اما آن چه را راهنمایی صحیح و نظم استوار نامیده می شود در اختیار آن ها قرار نمی دهد و زمانی که او را ناامید کرده یا از او سرپیچی می کنند، ممکن است با واکنشی تند و توهین آمیز با آن ها برخورد کند.

سرسی زنی کاملا زیبا، با ظاهر لنیستری کلاسیک است: موهای بلوند، چشمان درخشان سبز، پوست روشن و ظاهری تجملاتی و برازنده. برای دیدن تصاویر بیشتر این جا را ببینید. با این وجود گذر زمان و زایمان هایش اثرش را روی او گذاشته است.

تاریخ

سرسی در واقع فرزند ارشد خانواده است، اگرچه برادر دوقلویش جیمی لحظاتی بعد به دنیا آمد و بر پاشنه ی او چنگ زد. این دو نه ساله بودند که برادرشان تیریون به دنیا آمد و با تولدش مادرشان را کشت. این اتفاق موجب دلسردی و افسردگی پدرشان شد.

سرسی و جیمی از کودکی با هم روابط جنسی را تجربه کردند. یک بار یکی از خدمتکاران آن ها را در حین این کار می بیند و به مادرشان گزارش می دهد. جوانا اتاق های آن ها را به دو نقطه ی دور از هم در قلعه منتقل می کند تا مانع از تکرار چنین رفتاری شود. در دوازده سالگی پدرش که دست شاه (Hand of The King) وقت است، او را با خود به بارانداز پادشاه می برد. در سال های بعد تایوین هر پیشنهادی را که برای سرسی می رسد رد می کند، احتمالا به امید آن که او را به ازدواج یکی از شاهزاده های تارگرین درآورد. او دلتنگ جیمی می شود و وقتی تایوین تصمیم می گیرد جیمی را به ازدواج لایسا تالی (Lysa Tully) درآورد حسادت می کند. جیمی در پانزده سالگی و در طی یک لشکرکشی علیه انجمن برادری کینگزوود (Kingswood Brotherhood) شوالیه می شود. او در راه بازگشت به کسترلی راک (Casterly Rock) از بارانداز پادشاه دیدن می کند تا خواهرش را ببیند. سرسی جیمی را اغوا کرده و او را قانع می کند که به گارد پادشاه (Kingsguard) بپیوندد، که او را ملزم می کند که در ادامه ی عمر ازدواج نکرده و در بارانداز پادشاه در نزدیکی سرسی باقی بماند. سرسی می دانست که لرد تایوین از این اتفاق ناخشنود خواهد شد اما از ترس خشم شاه ایریس جرات ابراز علنی آن را ندارد.

سرسی در طول یک ماه بعد ترتیبات پشت پرده این کار را انجام می داد، اما با وجود آن که طرح او برای پیوستن جیمی به گارد پادشاه موفقیت آمیز بود، نقشه اش بر باد می رود. تنش ها در رابطه ی بین پدرش و شاه بالا می گیرد و لرد تایوین انتصاب جیمی در گارد پادشاه را به منزله ی دزدیدن وارثش از او برداشت کرده، توهین قلمداد می کند. او به یک بهانه ی کوچک از مقامش به عنوان دست استعفا می دهد و به همراه سرسی به کسترلی راک بر می گردد و دوقلو ها را دوباره از هم جدا می کند.

کمی بعد از پایان قیام رابرت سرسی با رابرت براتیون ازدواج می کند تا پیوند خاندان سلطنتی را با خاندان لنیستر برقرار کند. سرسی در ابتدا شیفته ی جمعیت شادمان حاضر در مراسم ازدواج می شود. اما شیفتگی اش زمانی که رابرت در اولین شبشان با هم نام «لیانا» را در گوشش زمزمه می کند به پایان می رسد. این ازدواج به سرعت رو به زوال می رود و سرسی زناکاری هایش با جیمی را دوباره از سر می گیرد. او از جیمی سه فرزند به دنیا می آورد، (جافری، میرسلا و تامن) و موفق می شود هر سه را به عنوان فرزندان قانونی رابرت جا بزند. سرسی که از رابرت متنفر شده است، نهایت تلاش خود را می کند که از او باردار نشود، او بعد ها نزد ادارد استارک (Eddard Stark) اعتراف می کند که جنینی را که در ابتدای ازدواجشان از رابرت آبستن شده بود، کشته است.

حقیقت حرام زادگی فرزندان سرسی رازی سربسته می ماند تا آن که استنیس براتیون (Stannis Baratheon)، که می دانست فرزندان حرام زاده ی برادرش سیاه مو و چشم آبی هستند شک کرد که چرا فرزندان سلطنتی فاقد تشابهی به پدر اسمیشان هستند. او شکش را در نزد جان ارن (Jon Arryn) دست وقت مطرح کرد و این دو با هم موضوع را پی گیری کردند. جان قبل از آن که بتواند اقدامی کند مسموم شد و استنیس از بارانداز پادشاه گریخت. با این وجود کشفیاتشان سر نخ هایی برای دیگران بر جا گذاشت.

اتفاقات اخیر

بازی تاج و تخت

بعد از مرگ جان ارن، سرسی شوهرش رابرت براتیون را در سفر به وینترفل (Winterfell) همراهی کند. زمانی که رابرت و بیشتر حاضرین در قلعه به شکار می روند، سرسی و برادرش جیمی در قلعه می مانند. برن استارک (Bran Stark) این دو را در حین زناکاری می بیند، و در حالی که سرسی اصرار دارد که آن ها باید کاری انجام دهند تا پسربچه آن چه را دیده نزد کسی تعریف نکند، جیمی فورا برن را از برج پایین می اندازد. سرسی جیمی را برای اقدام بی فکرانه اش سرزنش می کند، او معتقد است در حالی که آن ها می توانستند با ترساندن برن را وادار به سکوت کنند اقدام به قتل او احمقانه بوده است.

هنگامی که کاروان سلطنتی به بارانداز پادشاه برمی گردد پرنس جافری به یک پسر قصاب به نام مایکاه (Mycah) حمله می کند، این اقدام آریا استارک (Arya Stark) و دایرولفش (Direwolf) را برمی انگیزاند تا با او مقابله کرده، او را خلع سلاح کنند. جافری نزد والدینش ادعا می کند که آریا و گرگش بدون دلیل به او حمله کرده اند.

رابرت خواسته ی سرسی برای تنبیه شدید بچه را نمی پذیرد، اما سرسی موفق می شود او را قانع کند تا به عنوان تاوان دستور قتل دایرولف دیگر را بدهد.

رابرت که ادارد استارک (Eddard Stark) را به عنوان جانشین جان ارن دست پادشاه کرده است، دستور برگزاری یک تورنومنت بزرگ را به افتخار دست جدید می دهد. سرسی رابرت را از شرکت در مبارزه ی تن به تن منع می کند، که موجب مشاجره ای بین شاه و ملکه می شود. رابرت بر تصمیمش برای شرکت در مبارزه مصر است، ولی سر باریستان (Ser Baristan) و ادارد استارک موفق می شوند او را از این تصمیم بازدارند. کمی بعد واریس (Varys) ادعا می کند که سرسی می دانسته منع کردن رابرت برای شرکت در مبارزات تن به تن موثرترین راه برای قانع کردن او برای شرکت در مبارزه بوده است، و طرح هایی چیده شده تا او "به طور اتفاقی" در حین مبارزه کشته شود. او همچنین مدعی می شود که سر هیو (Hugh) از دره (Vale)، که روز قبل به دست سر گرگور کلگان (Gregor Clegane) کشته شده، می توانسته کسی باشد که جان ارن را طبق دستور لنیستر ها کشته است، بنابراین آن ها ترتیب مرگش را داده اند تا از سکوت دائمی او مطمئن شوند.

وقتی کتلین استارک (Catelyn Stark) تیریون را اسیر می گیرد، سرسی با رابرت مشاجره می کند و به خاطر آن که رابرت توهینی را که به خانواده ی همسرش شده تلافی نمی کند، به مردانگی او توهین می کند. شاه در پاسخ به توهین او را می زند، سرسی می گوید جراحت را به عنوان "نشانی از افتخار" در بر می کند. ادارد استارک که در آن جا حاضر است، اقدام دوستش را تایید نمی کند. رابرت نیز اذعان می کند کارش شاهانه نبوده است، ولی سرسی برای تحریک کردنش سرزنش می کند. ادارد که دست شاه باقی مانده است، در مورد مرگ جان ارن تحقیق می کند و حقیقت را در مورد والدین فرزندان سلطنتی کشف می کند. او با سرسی روبه رو می شود، و سرسی تایید می کند اتهام ادارد صحیح است. سرسی به او قول می دهد که اگر با او متحد شود و رازش را حفظ کند به او پاداش دهد، اما ادارد نمی پذیرد. ادارد که نمی خواهد به بچه ها آسیبی برسد،به او هشدار می دهد که حقیقت را به رابرت خواهد گفت و از او می خواهد با فرزندانش فرار کند.

اما سرسی در عوض از زمانش برای ترتیب دادن یک "تصادف" برای رابرت در حین شکار استفاده می کند. او برای ملازم رابرت، لنسل (Lancel) که یکی از عشاق سرسی نیز هست، شراب قوی تهیه می کند و به او می گوید که این انگور مورد علاقه ی رابرت است. لنسل در حین شکار از این شراب به رابرت می دهد، و از آن جا که شراب قوی تر از انتظار رابرت است، او به شدت مست می شود و زخمی کاری از یک گراز بر می دارد. رابرت در بستر مرگ ادارد را تا زمانی که وارث سیزده ساله اش، جافری به سن قانونی برسد نایب السلطنه می نامد. اما صبح روز بعد از مرگ سرسی قدرت را به دست می گیرد و لرد ادارد را خائنی می نامد که علیه جافری توطئه کرده است. او ادارد را زندانی می کند و به نام ملکه نایب السلطنه در راس شورای کوچک (small council) حافری قرار می گیرد.

سرسی قصد دارد ادارد را مجبور کند که به خیانت اعتراف کند و به جای مرگ اجازه ی پوشیدن لباس سیاه بیابد، تا بدون آن که ضدیت شمال (The North) را برانگیزاند او را از عرصه ی سیاست حذف کند. او ترتیب یک اعتراف عمومی را در پله های سپت اعظم بیلور (Great Sept of Baelor) می دهد، و سپتون اعظم (High Septon) را قانع می کند که به او پیشنهاد بخشودگی داده شده و زمین مقدس با خون آلوده نخواهد شد. اما سرسی خیره سری و حس بی رحمی جافری را دست کم گرفته بود. جافری احمقانه توصیه ی او را نادیده گرفته و دستور اعدام فوری لرد استارک را می دهد. جینوس اسلینت (Janos Slynt) و ایلین پین (Ilyn Payne) قبل از آن که سرسی بتواند مداخله کند دستور شاه را انجام می دهند. با این اقدام علاوه بر آن که به مذهب بی احترامی می شود، صلح بین استارک و لنیستر ناممکن می شود.

نزاع شاهان

تایوین برای آن که بر حماقت های شاه جافری و سرسی پایان دهد تا زمانی که خود بتواند عهده دار وظایف دست پادشاه شود، تیریون را در این جایگاه منسوب می کند. زمانی که تیریون با نامه ای از جانب پدرشان به بارانداز پادشاه می رسد، که در آن تیریون به عنوان دست نام گذاری شده است، سرسی به تیریون می گوید که او را به سیاهچال خواهد انداخت. اما تیریون ادعا می کند که می تواند جیمی را آزاد کند و خود را نجات می دهد. تیریون در مقام دست تلاش می کند کنترل امور را از دست سرسی در آورد و در نهایت او را مسموم می کند تا او را چند روزی از سر راه کنار بزند. او بسیاری از اقدامات سرسی را خنثی می کند، از جمله آن که ردا طلایی های را که مامور کشتن حرام زادگان رابرت بودند از ادامه ی کارشان باز می دارد.

در غیاب جیمی، سرسی سایر عشاقش را در بسترش می پذیرد. بعد از آن که تیریون وایلار (Vylarr) و سایر نگهبان شخصی اش را از او می گیرد، سرسی تلاش می کند سه مزدور به نام های اسموند (Osmund) اسنی (Osney) و اسفرید کتل بلک (Osfryd Kettleblack) را جانشین آن ها کند، اما تیریون از این تصمیم آگاه شده و وفاداری آن ها را می خرد.

تیریون پرنسس میرسلا را به سان اسپیر (Sunspear) می فرستد تا وفاداری مارتل ها (Martell) را به دست آورد. ضمن آن که روش هوشمندانه اش باعث می شود تا جاسوس سرسی، استاد اعظم پایسل (Pycell) افشا و گرفتار شود. بعد از سفر میرسلا، سرسی جز گروهی است که در بلوای بارانداز پادشاه (Riot of King's Landing) گرفتار می شود. عامل بلوا جمله ی بی فکرانه ای است که سرسی در مورد یک بچه ی مرده به جافری می گوید.

زمانی که شاه استنیس براتیون به بارانداز پادشاه نزدیک می شود، سرسی تصمیم می گیرد که پسرش تامن را از شهر خارج کند تا در صورت سقوط شهر در امان باشد،اما مردان تیریون راه را بر همراهان تامن می بندند و تامن را اسیر می کنند. سرسی که از اقدامات تیریون عصبانی شده است، دستور می دهد که آلایایا (Alayaya)، فاحشه ای را که او فکر می کند با تیرون می خوابد، بازداشت کنند و کتک بزنند، و او را به عنوان در ازای بازگشت تامن گروگان می گیرد. او همچنین سر بارس بلونت (Boros Blount) را به خاطر عدم مقابله با مردان تیریون از گارد پادشاه اخراج می کند. اگر چه کنار زدن بلونت ترسو از گارد پادشاه معدود اقدامات درست سرسی بود، او اسموند کتل بلک، مردی همان قدر تو خالی را جانشین سر بارس می کند.

زمانی که نبرد بلک واتر (Battle of Black Water) شروع می شود، سرسی میزبان تمامی زنان نجیب زاده در قلعه ی سرخ (Red Keep) می شود با این ادعا که ذهنشان را از نبرد منحرف کند و به آن ها قوت قلب دهد، اما او ایلین پین جلاد را در نزدیکی خود نگه می دارد تا در صورت فتح شهر تمام آن ها را بکشد و مانع اسیر شدنشان شود. زمانی که می شود دروازه ی لجن (Mud Gate) مورد حمله قرار گرفته است، او جافری را به قصر باز می گرداند. فرار پادشاه به قصر باعث تضعیف روحیه ی سربازان و بروز شورش بین آن ها می شود و تقریبا باعث از دستن شهر می شود. این امر موجب خشم لنسل لنیستر می شود که احساس می کند اگر سرسی شاه را باز نمی گرداند، آن ها می توانستند دروازه را نگه دارند. اگر تایوین لنیستر و میس تایرل (Mace Tyrell) به موقع نمی رسیدند و به عقب سپاه استنیس حمله نمی کردند، لنیستر ها نبرد را می باختند. با توجه به زخمی شدن تیریون، سرسی می تواند به پدرش دروغ بگوید و خشم او را نسبت به تیریون برانگیزاند، که باعث می شود موقع پایان دوره ی نقاهت تیریون تمام اختیاراتش از او باز ستانده شود.

یورش شمشیر ها

تایوین سرسی را تحت کنترل خود می گیرد و کمی بعد به صراحت اعلام می کند که مخالف حضورش در شورا است و خواهان ترتیب دادن ازدواج مجددی برای او با یکی از بین ویلاس تایرل (Willas Tyrell) بالون گریجوی (Balon Greyjoy،که همسرش سنی بالا و وضعیت جسمانی بدی دارد) و یا ابراین مارتل (Oberyn Martell) است. بعد از آن که جافری با رفتار خارج از نزاکتش به تایوین بی احترامی می کند، تایوین خشمگین می شود و منشا تمایلات بدخویانه ی او را جویا می شود. سرسی تلاش می کند تقصیر را گردن رابرت بیندازد، اما بر همه ی کسانی که در آن اتاق حضور دارند از جمله سر کوان (Ser Kevan) آشکار است که سرسی نیز چنین خلق و خویی دارد.


ضیافتی برای کلاغ ها

رقصی با اژدهایان