۵٬۹۰۷
ویرایش
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
{{نقل قول|اون فاحشهی پیر خاکستری.{{رف|شوم}}|[[جاکیریس ولاریون]]}} | {{نقل قول|اون فاحشهی پیر خاکستری.{{رف|شوم}}|[[جاکیریس ولاریون]]}} | ||
{{نقل قول|اژدهای مهیب [[ایموند تارگرین|پرنس ایموند]] پیش از همه آمدن [[لوکریس ولاریون|او]] را حس کرد. نگهبانانی که بر فراز باروهای پرابهت قلعه راه میرفتند، زمانی که او بیدار شد، و غرشی کرد که پایههای [[استورمز اند|تمرد دوران]] را لرزاند، در وحشتی ناگهانی نیزههایشان را چنگ زدند.{{رف|شوم}}}} | {{نقل قول|اژدهای مهیب [[ایموند تارگرین|پرنس ایموند]] پیش از همه آمدن [[لوکریس ولاریون|او]] را حس کرد. نگهبانانی که بر فراز باروهای پرابهت قلعه راه میرفتند، زمانی که او بیدار شد، و غرشی کرد که پایههای [[استورمز اند|تمرد دوران]] را لرزاند، در وحشتی ناگهانی نیزههایشان را چنگ زدند.{{رف|شوم}}}} | ||
{{نقل قول|در چهاردهمین روز اقامت [[ایمون تارگرین (شوهر رینیرا)|پرنس]]، سایهای سیاهتر از هر ابر گذرا، بر قلعه گذر کرد. تمام پرندگان جنگل خدایان از ترس به هوا برخواستند، و بادی داغ بر برگهای افتاده بر کف حیاط تازیانه زد. ویگار بالاخره آمده بود، بر پشتش پرنس [[ایموند تارگرین]] یک چشم، در زرهی به سیاهی شب، پوشیده شده با طلا، میراند.}} | {{نقل قول|در چهاردهمین روز اقامت [[ایمون تارگرین (شوهر رینیرا)|پرنس]]، سایهای سیاهتر از هر ابر گذرا، بر قلعه گذر کرد. تمام پرندگان جنگل خدایان از ترس به هوا برخواستند، و بادی داغ بر برگهای افتاده بر کف حیاط تازیانه زد. ویگار بالاخره آمده بود، بر پشتش پرنس [[ایموند تارگرین]] یک چشم، در زرهی به سیاهی شب، پوشیده شده با طلا، میراند.{{رف|شوم}}}} | ||
==منابع و ارجاعات== | ==منابع و ارجاعات== |
ویرایش