۴۲۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
با مرگ ریگار، استاد اعظم [[پایسل]] متقاعد شد که جنگ تقریبا تمام شده است. و [[خاندان تارگرین]] دیگر نمیتواند پادشاه مناسبی برای کشور ارائه دهد. پایسل تصمیم گرفت تا [[شاه دیوانه]] را راضی کند که دروازه های بارانداز پادشاه را روی لرد [[تایوین لنیستر]] باز کند، در حالی که مخفیانه آرزو میکرد لرد تایوین خود بر [[تخت آهنین]] بنشیند.{{رف|نش|25}} | با مرگ ریگار، استاد اعظم [[پایسل]] متقاعد شد که جنگ تقریبا تمام شده است. و [[خاندان تارگرین]] دیگر نمیتواند پادشاه مناسبی برای کشور ارائه دهد. پایسل تصمیم گرفت تا [[شاه دیوانه]] را راضی کند که دروازه های بارانداز پادشاه را روی لرد [[تایوین لنیستر]] باز کند، در حالی که مخفیانه آرزو میکرد لرد تایوین خود بر [[تخت آهنین]] بنشیند.{{رف|نش|25}} | ||
در طول [[غارت بارانداز پادشاه]] دو هفته پس از ترک نیرو های سلطنتی به قصد ترایدنت. جناب [[جیمی لنیستر]] ایریس را در صحن شاهی در [[قلعه سرخ]] میکشد. اگرچه جیمی تنها شوالیه گارد شاهی بود که در بارانداز باقی مانده بود، تصور نمیکرد که نیزو های پدرش لرد تایوین هنگام غارت بارانداز به اگون و خواهرش آسیبی وارد کنند. درحالی که جیمی بالای جنازه ی ایریس ایستاده بود، جناب [[گرگور کلگان]] و جناب [[آموری لورچ]] وارد [[برج میگور]] شدند و اگون، رنریس و الیا را کشتند. مرگ کودکان باعث ایجاد اختلاف بین لرد [[ادارد استارک]] و شاه جدید، [[رابرت براتیون]]اول شد، و همچنین دشمنی ای را بین [[خاندان مارتل]] و [[خاندان لنیستر]] ایجاد کرد. و دورن تنها به اسم به تخت آهنین وفادار بماند و روابطش را با خاندان های دیگر به حداقل برساند. | در طول [[غارت بارانداز پادشاه]] دو هفته پس از ترک نیرو های سلطنتی به قصد ترایدنت. جناب [[جیمی لنیستر]] ایریس را در صحن شاهی در [[قلعه سرخ]] میکشد. اگرچه جیمی تنها شوالیه گارد شاهی بود که در بارانداز باقی مانده بود، تصور نمیکرد که نیزو های پدرش لرد تایوین هنگام غارت بارانداز به اگون و خواهرش آسیبی وارد کنند. درحالی که جیمی بالای جنازه ی ایریس ایستاده بود، جناب [[گرگور کلگان]] و جناب [[آموری لورچ]] وارد [[برج میگور]] شدند و اگون، رنریس و الیا را کشتند. مرگ کودکان باعث ایجاد اختلاف بین لرد [[ادارد استارک]] و شاه جدید، [[رابرت براتیون |رابرت براتیون اول]]اول شد، و همچنین دشمنی ای را بین [[خاندان مارتل]] و [[خاندان لنیستر]] ایجاد کرد. و دورن تنها به اسم به تخت آهنین وفادار بماند و روابطش را با خاندان های دیگر به حداقل برساند. | ||
== اتفاقاتی که افتاد == | == اتفاقاتی که افتاد == | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
[[ابراین مارتل]] نظر دیگری دربارهی این کار تایوین دارد. طبق قراری که مادر ابراین و [[جوانا لنیستر]] گذاشته بودند، قرار بود الیا با جیمی لنیستر ازدواج کند. اما با مرگ جوانا، تایوین این قرار را شکست و در یک حرکت توهین آمیز به آنان پسر تازه متولد شده اش، [[تیریون]] را برای ازدواج با الیا پیشنهاد کرد. او همچنین به آنان گفت دخترش، [[سرسی]] را برای ریگار در نظر گرفته، نه ابراین. زمانی که الیا با ریگار ازدواج کرد، نقشه های تایوین به هم خورد. تایوین شخصیتی نبود که این چیز ها را فراموش کند. ابراین معتقد است که تایوین با قتل الیا، میخواست آن [[باران های کستامیر|درسی]] را که به [[رین]]ها و [[تاربک]]ها داده بود را به [[مارتل]]ها بدهد.{{رف|یش|53}} | [[ابراین مارتل]] نظر دیگری دربارهی این کار تایوین دارد. طبق قراری که مادر ابراین و [[جوانا لنیستر]] گذاشته بودند، قرار بود الیا با جیمی لنیستر ازدواج کند. اما با مرگ جوانا، تایوین این قرار را شکست و در یک حرکت توهین آمیز به آنان پسر تازه متولد شده اش، [[تیریون]] را برای ازدواج با الیا پیشنهاد کرد. او همچنین به آنان گفت دخترش، [[سرسی]] را برای ریگار در نظر گرفته، نه ابراین. زمانی که الیا با ریگار ازدواج کرد، نقشه های تایوین به هم خورد. تایوین شخصیتی نبود که این چیز ها را فراموش کند. ابراین معتقد است که تایوین با قتل الیا، میخواست آن [[باران های کستامیر|درسی]] را که به [[رین]]ها و [[تاربک]]ها داده بود را به [[مارتل]]ها بدهد.{{رف|یش|53}} | ||
ادارد به یاد میآورد که چگونه تایوین جنازه ی الیا، اگان و رینیس را به عنوان نشانه ای از وفاداری به رابرت تقدیم میکند.{{رف|بتت|12}}تایوین آن ها را زیر تخت آهنین قرار داد، در حالی که آن ها را با ردای قرمز خاندانش پوشانده بود که کمک میکرد خون را پنهان کند. رینیس پابرهنه بود در حالی که لباس خواب به تن داشت. وضعیت اگان باعث وحشت ادارد شد.{{رف|بتت|45}}. جمجمه ی سرخش معلوم بود و حتی رابرت هم نتوانست برای مدت طولانی به آن نگاه کند.{{رف|بتت|20}} | |||
جناب [[کوان لنیستر]] توانست رینیس را تشخیص دهد. اما یادش بود که هیچکس نتوانست اگان را بشناسد. نوزاد تبدیل به موجود ترسناک بدون سر شده بود. تنها چیزی که از آن باقی مانده بود چند تکه استخوان، مغز کودک، خون و چند تار مو بود. تایوین گفت آن چیز اگان است و همه قبول کردند. هفده سال بعد، کوان از هویت واقعی این کودک اظهار بی اطلاعی کرد.{{رف|ربا|موخره}} | |||
== خانواده == | == خانواده == |
ویرایش