آدرها: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ ژوئن ۲۰۱۳
جز
(افزودن عکس)
خط ۳۳: خط ۳۳:
<br />
<br />
زمانی که وحشی ها از میان دیوار عبور می کردند تا در [[گیفت]] (Gift) مستقر شوند، فرمانده کل نگهبانان شب [[جان اسنو]] (Jon Snow) از [[تورموند|تورموند غول افکن]] (Tormund Giantsbane) خواست تا از دشمن شان به او بگوید. جان به او گفت که می خواهد هر آنچه از آدرها می دانند، را بداند. تورموند مشخصا از اشاره به آدرها معذب بود؛ او به جان گفت که نمی خواهد راجع به آنها حرف بزند، نه آنجا، نه در سمت شمالی دیوار. سپس با بی قراری درختان پوشیده از برف نگاه کرد. او به جان گفت:
زمانی که وحشی ها از میان دیوار عبور می کردند تا در [[گیفت]] (Gift) مستقر شوند، فرمانده کل نگهبانان شب [[جان اسنو]] (Jon Snow) از [[تورموند|تورموند غول افکن]] (Tormund Giantsbane) خواست تا از دشمن شان به او بگوید. جان به او گفت که می خواهد هر آنچه از آدرها می دانند، را بداند. تورموند مشخصا از اشاره به آدرها معذب بود؛ او به جان گفت که نمی خواهد راجع به آنها حرف بزند، نه آنجا، نه در سمت شمالی دیوار. سپس با بی قراری درختان پوشیده از برف نگاه کرد. او به جان گفت:
:«میدونی، اونا هیچوقت دور نیستن. اونا تو روز بیرون نمیان، نه وقتی که خورشید کهن می تابه، اما فکر نکن این به اون معنیه که اونا رفتن. سایه ها هیچوقت نمیرن. ممکنه اونا رو نبینی، اما اونا همیشه به پشتت چسبیدن.»  
:«میدونی، اونا هیچوقت دور نیستن. اونا تو روز بیرون نمیان، نه وقتی که خورشید کهن می تابه، اما فکر نکن این به اون معنیه که اونا رفتن. سایه ها هیچوقت نمیرن. ممکنه اونا رو نبینی، اما اونا همیشه به پشتت چسبیدن.» }}
[[پرونده:Themico the Other.jpg|بندانگشتی|چپ|آدر اثر TheMico]]
[[پرونده:Themico the Other.jpg|بندانگشتی|چپ|آدر اثر TheMico]]
جان پرسید آیا آدرها وحشی ها را در مسیرشان به سمت دیوار به دردسر انداخته اند. تورموند به جان گفت که آنها هیچوقت رسما نیامدند، اگر منظور جان این است، اما با این حال آدرها به آهستگی و با آنها حرکت می کردند. آنها آنقدر دیده بان از دست داده بودند که تورموند از فکر کردن به آن غصه می خورد. پشت سر گذاشته شدن یا سرگردان شدن به قیمت زندگی ات تمام می شد. آنها شب هنگام دور اردوگاه شان با آتش دایره می کشیدند. تورموند گفت که آنها زیاد آتش را دوست ندارند:
{{اسپویلر|جان پرسید آیا آدرها وحشی ها را در مسیرشان به سمت دیوار به دردسر انداخته اند. تورموند به جان گفت که آنها هیچوقت رسما نیامدند، اگر منظور جان این است، اما با این حال آدرها به آهستگی و با آنها حرکت می کردند. آنها آنقدر دیده بان از دست داده بودند که تورموند از فکر کردن به آن غصه می خورد. پشت سر گذاشته شدن یا سرگردان شدن به قیمت زندگی ات تمام می شد. آنها شب هنگام دور اردوگاه شان با آتش دایره می کشیدند. تورموند گفت که آنها زیاد آتش را دوست ندارند:
:« به هر حال وقتی برف میاد ... برف و برفابه و تگرگ، خیلی سخته که چوب خشک پیدا کنی یا خاشاکو آتیش بزنی، و سرما ... بعضی شبا به نظر میومد اتیش هامون چین میخورن و خاموش میشن. شبا اینطوریه، وقتی صبح میشه همیشه چند تا مرده پیدا می کنی. مگر اینکه اونا اول تو رو پیدا کنن.»
:« به هر حال وقتی برف میاد ... برف و برفابه و تگرگ، خیلی سخته که چوب خشک پیدا کنی یا خاشاکو آتیش بزنی، و سرما ... بعضی شبا به نظر میومد اتیش هامون چین میخورن و خاموش میشن. شبا اینطوریه، وقتی صبح میشه همیشه چند تا مرده پیدا می کنی. مگر اینکه اونا اول تو رو پیدا کنن.»
او به جان گفت:
او به جان گفت:
:«آدم می تونه با مرده بجنگه، اما وقتی ارباباشون میان، وقتی غبار سفید بلند میشه ... چطور می تونی با یه آدم از جنس غبار مبارزه کنی؟ سایه های دندون دار ... هوایی اونقدر سرد که نفس کشیدن آزارت می ده، مثه یه چاقو تو سینه ات ... تو نمی فهمی، نمی تونی بفهمی ... مگه شمشیرت می تونه سرما رو ببُره؟»}}
:«آدم می تونه با مرده بجنگه، اما وقتی ارباباشون میان، وقتی غبار سفید بلند میشه ... چطور می تونی با یه آدم از جنس غبار مبارزه کنی؟ سایه های دندون دار ... هوایی اونقدر سرد که نفس کشیدن آزارت می ده، مثه یه چاقو تو سینه ات ... تو نمی فهمی، نمی تونی بفهمی ... مگه شمشیرت می تونه سرما رو ببُره؟»}}
۵٬۹۰۷

ویرایش