دنریس تارگرین: تفاوت میان نسخه‌ها

۷٬۳۰۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۷ سپتامبر ۲۰۱۳
خط ۸۴: خط ۸۴:


=== یورش شمشیرها ===
=== یورش شمشیرها ===
[[پرونده:ReneAigner Queen riding to war.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|ملکه دنریس در حال رهبری لشکرش سوار بر [[نقره ای]] - اثر © Rene Aigner]]
چند روز پس از آغاز سفر، سر [[جورا]] دنریس را متقاعد می کند به [[آستاپور]] (Astapor)، یکی از شهرهای بزرگ [[برده]] در [[خلیج برده داران]]، برود تا سربازان [[آنسالید]] (Unsullied) خریداری کند به این ترتیب او می تواند با یک ارتش پشت سرش به نزد [[ایلیریو]] بازگردد. او همچنین دنریس را می بوسد و عشق خود به او را ابراز می کند.{{رف|یش|8}} دنریس که پس از مرگ دروگو تنها شده بود، برای لحظه ای ندیمه اش [[ایری]] (Irri) را به عنوان معشوقه ی خود می گیرد.{{رف|یش|23}}
با آنکه یکبار در [[آستاپور]]، دنریس درباره ی استفاده از [[برده|بردگان]] به شک می افتد، اما موافقت می کند تا در ازای اژدهایش [[دروگون]]، ارتشی از تمامی [[آنسالید]]های شهر خریداری کند. به دنریس یک برده به نام [[میساندی]] (Missandei) نیز به عنوان هدیه از طرف [[اربابان ارجمند]] (Good Masters) داده می شود. او می پذیرد اما سپس [[میساندی]] را آزاد می کند. دنی به میساندی می گوید هر وقت که بخواهد می تواند خدمت به دنی را ترک کند، اما میساندی نزدیک و وفادار به دنی باقی می ماند.
دنریس پس از در کنترل گرفتن [[آنسالید]]ها، با شکستن معامله، به اربابان خیانت کرده، [[دروگون]] را فرا می خواند و به او دستور می دهد تا از آتش خود علیه رهبران [[آستاپور]]ی استفاده کند. سپس از آنسالیدها برای [[غارت آستاپور|فتح شهر]] استفاده می کند. پس از مبارزه، او تمامی بردگان آستاپور از جمله آنسالیدهای خود را آزاد می کند، بردگانی که به او نام ''شکننده ی غل و زنجیرها'' را می دهند. [[آنسالید]]ها و بسیاری از [[مردمان آزاد شده|مردمان تازه آزاد شده]] تصمیم می گیرند دنریس را در نبردهای آینده اش دنبال کنند. او پس از تشکیل یک شورا برای حکمرانی بر آستاپور، عازم شهر بردگان بعدی یعنی [[یونکای]] (Yunkai) می شود.{{رف|یش|27}}
[[یونکای]] دو گروه مزدور به نام های [[کلاغ های طوفان]] (Stormcrows) و [[پسران دوم]] (Second Sons) را استخدام می کند، به علاوه نیرویی نزدیک به چهار هزار سرباز برده را به خدمت فرا می خواند. دنریس با کاپیتان های این گروه ها مذاکره می کند، به این امید که آنها را به تغییر موضع متقاعد کند. حرف های او یکی از فرماندهان کلاغ های طوفان، [[داریو ناهاریس]] (Daario Naharis) را متقاعد می کند تا همکارانش را به قتل رسانده و گروه را تسلیم دنریس کند. دنریس به پسران دوم اندوخته ی بزرگی از شراب به عنوان قدردانی پیشنهاد می دهد و سپس شب هنگام و زمانی که مست و خوابیده اند، به آنها [[نبرد یونکای|حمله می کند]]. با خیانت کلاغ های طوفان و مستی پسران دوم، ارتش [[برده|بردگان]] یونکای تاب مقاومت در برابر آنسالیدهای دنریس را ندارد. تمام ارتش یونکای کشته، دستگیر و یا مجبور به فرار می شوند و یونکای چند روز بعد تسلیم می شود.{{رف|یش|42}}
دنریس سپس به سمت [[میرین]] (Meereen) پیش می رود، آخرین شهر بزرگ بردگان. نزدیک میرین، دنریس نزدیک بود به دست [[مرو|حرامزاده ی تایتان]] (Tintan’s Bastard)، کاپیتان سابق پسران دوم کشته شود. [[باریستان سلمی|آرستان ریش سفید]] حرامزاده را می کشد و سرانجام هویت واقعی خود را افشا می کند: [[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy)، شوالیه ی مشهوری از [[گارد پادشاه]] (Kingsgaurd) پدرش که پس از پایان قیام به [[رابرت براتیون]] غاصب خدمت کرده بود. او ادعا می کند خطاهایی در روش های رابرت دیده است و به دنبال دنریس به عنوان وارث واقعی [[هفت پادشاهی]] می گشته است. سلمی همچنین افشا می کند که [[جورا مورمونت]]، که هنوز دست راست معتمد دنریس است، گزارش هایی از اقدامات او به ارباب جاسوسی بارانداز پادشاه، [[واریس|لرد واریس]] (Lord Varys) می فرستاده، به این امید که مورد عفو [[رابرت براتیون|پادشاه رابرت]] قرار گیرد. دنریس احساس می کند از جانب هردوی آن ها به او خیانت شده است، هرچند هردو با اشتیاق فراوان امیدوار بودند تا کارهای خود را جبران کنند. در جریان [[محاصره ی میرین]] (Siege of Meereen)، دنریس آنها را به یک ماموریت سری انتحاری از طریق مجاری فاضلاب می فرستد، درحالی که نسبتا امیدوار است که آن ها در این تلاش خواهند مرد. ماموریت موفقیت آمیز است و شهر را با کمترین خونریزی فتح می کند. باریستان خاضعانه  تسلیم قضاوت ملکه اش می شود و بخشوده می شود. [[جورا]] لجوجانه اصرار می کند که هیچ کار اشتباهی نکرده است، و دنریس مجبور می شود علا رغم تمایلش به عفو جورا، او را از خدمت خود تبعید کند.{{رف|یش|57}}
با به دست گیری میرین، دنریس توجه خود را به سمت وستروس معطوف می کند. دنی در طول صحبت هایش با باریستان درباره ی وطنش و تاریخ آن، در می یابد چیزهای زیادی وجود دارد که او درباره ی حکومت داری نمی داند. درپی شنیدن خبر اینکه آستاپور و میرین نمی توانند صلحی را که او امیدوار بود آورده باشد، برقرار کنند، تصمیم گرفت قببل از آنکه خلیج برده داران را پشت سر گذارد، نظم را به آن بازگرداند. در این زمان، او حدودا هفده ساله است.


=== ضیافتی برای کلاغ ها ===
=== ضیافتی برای کلاغ ها ===
۵٬۹۰۷

ویرایش