سانسا استارک: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ ژوئن ۲۰۱۴
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۱: خط ۵۱:
===نزاع شاهان===
===نزاع شاهان===


[[پرونده:Sir_Heartsalot_SandorSansa.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|[[تازی]] در حال نصیحت کردن سانسا]]
[[پرونده:Sir_Heartsalot_SandorSansa.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|[[سندور کلگان|تازی]] در حال نصیحت کردن سانسا]]


سانسا که اکنون در [[قلعه ی سرخ]] (Red Keep) گروگان است، خود را در زرهی از ادب زنانه اش می پوشاند. او وانمود می کند که باور دارد خانواده اش خیانتکارند. جافری نیز به طور مرتب از اعضای [[گارد پادشاه]] (Kingsguard) می خواهد، که سانسا را به خاطر شورش و اقدامات برادرش [[راب استارک|راب]]، تنبیه کنند.  
سانسا که اکنون در [[قلعه ی سرخ]] (Red Keep) گروگان است، خود را در زرهی از ادب زنانه اش می پوشاند. او وانمود می کند که باور دارد خانواده اش خیانتکارند. جافری نیز به طور مرتب از اعضای [[گارد پادشاه]] (Kingsguard) می خواهد، که سانسا را به خاطر شورش و اقدامات برادرش [[راب استارک|راب]]، تنبیه کنند.  
خط ۵۹: خط ۵۹:
ورود [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) به پایتخت و قرار گیری اش در نقش دست پادشاه نقطه ی پایانی بر شکنجه های سانسا است . تیریون به طوری غافلگیر کننده با سانسا به مهربانی برخورد می کند. زمانی که جافری دستور می دهد، سانسا را به جرم جادوی سیاهی که برادرش راب در نبرد از خود نشان داده، در دربار برهنه کنند، [[تیریون]] پا پیش نهاده مانع او می شود. سانسا همچنین رابطه ای منحصر به فرد با [[سندور کلگان|سندور]] برقرار می کند. تازی با وجود کلمات گزنده و ظاهر خشنش با سانسا به مهربانی برخورد می کند و علی الرغم دستور جافری حاضر نمی شود سانسا را بزند. او سانسا را به خاطر طبیعت ساده اش مسخره می کند ولی همچنین به خاطر شرایطش با او همدردی می کند. سندور در طی [[بلوای بارانداز پادشاه]] (Riot of King’s Landing) جان سانسا را نجات می دهد، در حالی که بقیه ی شوالیه های گارد پادشاهی برای نجات جان خودشان او را رها کرده بودند و گمان می رفت سانسا از دست رفته باشد.
ورود [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) به پایتخت و قرار گیری اش در نقش دست پادشاه نقطه ی پایانی بر شکنجه های سانسا است . تیریون به طوری غافلگیر کننده با سانسا به مهربانی برخورد می کند. زمانی که جافری دستور می دهد، سانسا را به جرم جادوی سیاهی که برادرش راب در نبرد از خود نشان داده، در دربار برهنه کنند، [[تیریون]] پا پیش نهاده مانع او می شود. سانسا همچنین رابطه ای منحصر به فرد با [[سندور کلگان|سندور]] برقرار می کند. تازی با وجود کلمات گزنده و ظاهر خشنش با سانسا به مهربانی برخورد می کند و علی الرغم دستور جافری حاضر نمی شود سانسا را بزند. او سانسا را به خاطر طبیعت ساده اش مسخره می کند ولی همچنین به خاطر شرایطش با او همدردی می کند. سندور در طی [[بلوای بارانداز پادشاه]] (Riot of King’s Landing) جان سانسا را نجات می دهد، در حالی که بقیه ی شوالیه های گارد پادشاهی برای نجات جان خودشان او را رها کرده بودند و گمان می رفت سانسا از دست رفته باشد.


[[پرونده:John_Picacio_Sansa&theHound.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|سانسا و [[تازی]] و [[نا بوسه]] اثر John Picacio]]
[[پرونده:John_Picacio_Sansa&theHound.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|سانسا و [[سندور کلگان|تازی]] و [[نا بوسه]] اثر John Picacio]]


یک شب سانسا نوشته ای را در اتاقش می بیند. نویسنده ی نا شناس از سانسا خواسته، که اگر می خواهد به خانه برگردد، باید به [[جنگل خدایان]] (Godswood) برود. در جنگل خدایان سانسا [[دانتوس هالارد|دانتوس]] را می یابد.{{رف|نش|18}} دانتوس به سانسا قول می دهد که او را از دست [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]] آزاد کند و به خانه برگرداند. سانسا می ترسد که حقه ای در کار باشد، با این وجود قول دانتوس را می پذیرد، دانتوس نیز سانسا را به صبر و بردباری دعوت می کند. سانسا به بهانه ی دعا کردن در نزد [[خدایان قدیم]] (Old Gods)، مرتبا به جنگل خدایان می رود تا با دانتوس ملاقات کند. در ابتدا او را ناجی شجاعی می بیند که در طلب زدودن ننگی است که شرفش را لکه دار کرده است، با این وجود  نهایتا به صلاحیت دانتوس  شک می کند.
یک شب سانسا نوشته ای را در اتاقش می بیند. نویسنده ی نا شناس از سانسا خواسته، که اگر می خواهد به خانه برگردد، باید به [[جنگل خدایان]] (Godswood) برود. در جنگل خدایان سانسا [[دانتوس هالارد|دانتوس]] را می یابد.{{رف|نش|18}} دانتوس به سانسا قول می دهد که او را از دست [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]] آزاد کند و به خانه برگرداند. سانسا می ترسد که حقه ای در کار باشد، با این وجود قول دانتوس را می پذیرد، دانتوس نیز سانسا را به صبر و بردباری دعوت می کند. سانسا به بهانه ی دعا کردن در نزد [[خدایان قدیم]] (Old Gods)، مرتبا به جنگل خدایان می رود تا با دانتوس ملاقات کند. در ابتدا او را ناجی شجاعی می بیند که در طلب زدودن ننگی است که شرفش را لکه دار کرده است، با این وجود  نهایتا به صلاحیت دانتوس  شک می کند.
خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:
{{نقل قول|قهرمانی وجود نداره...تو زندگی، هیولاها برنده میشن.{{رف|بتت|67}}}}
{{نقل قول|قهرمانی وجود نداره...تو زندگی، هیولاها برنده میشن.{{رف|بتت|67}}}}


{{نقل قول|حق با [[تازی]] است...من تنها یک پرنده ی کوچکم که جملاتی که بهم یاد دادند را تکرار می کنم.{{رف|بتت|67}}}}
{{نقل قول|حق با [[سندور کلگان|تازی]] است...من تنها یک پرنده ی کوچکم که جملاتی که بهم یاد دادند را تکرار می کنم.{{رف|بتت|67}}}}


{{نقل قول|زمانی او [[جافری براتیون|پرنس جافری]] را با تمام وجود دوست داشت و به مادرش، [[سرسی لنیستر|ملکه]]، اعتماد کامل داشت و او را تحسین می‌کرد. آن‌ها آن عشق و اعتماد را با سر [[ادارد استارک|پدرش]] پاسخ دادند. سانسا آن اشتباه را دوباره تکرار نمی‌کند.{{رف|نش|2}}}}
{{نقل قول|زمانی او [[جافری براتیون|پرنس جافری]] را با تمام وجود دوست داشت و به مادرش، [[سرسی لنیستر|ملکه]]، اعتماد کامل داشت و او را تحسین می‌کرد. آن‌ها آن عشق و اعتماد را با سر [[ادارد استارک|پدرش]] پاسخ دادند. سانسا آن اشتباه را دوباره تکرار نمی‌کند.{{رف|نش|2}}}}
۴۲

ویرایش