هفتهی اخیر، شاهد روزهای پر تب و تابی در وستروس بودیم! جرقهی اتفاقات با پست مارتین (که چندان خوشبینانه نبود) در وبلاگ شخصیش زده شد که در آن به برخی از مشکلاتش با فصل دوم “خاندان اژدها” اشاره کرد. مارتین از حذف میلور فرزند کوچک هلینا و اگان تارگرین از سریال، تاثیر آن بر ماجرای “خون و پنیر” و آیندهی هلینا نوشت. پست مارتین به قدری پرحاشیه شد، که او بعداً آن را از وبسایت خود حذف کرد. اما از حافظهی ما؟ خیر!
درست در همین هفته، یک اپیزود ناگهانی! از پادکست رسمی “خاندان اژدها” با حضور شورانر سریال “رایان کندال” منتشر شد. در حالی که میزبانان پادکست گفتند که این اپیزود را به دلیل سوالات زیاد طرفداران منتشر کردند، اما مشخصا این اپیزود واکنش سازندگان سریال به پست مارتین بود! در ادامه خلاصهای از صحبتهای کندال در این پادکست را مرور میکنیم:
این یه چالشه. واضحه که ما با دنیایی معروف و پرطرفدار سر و کار داریم. این یه واقعیته که باید قبول کنیم. ما باید به این دنیا احترام بذاریم و با بیشترین توجه و احترام بهش نزدیک شیم! کاری که من از همون روز انجام دادم. اما مهمه که بین احترام و پرستش مرز قائل بشیم، مثل دنیای واقعی که مرز باریک اما خطرناکی بین دین و کالت (فرقه) وجود داره! [این مرز] مسیریه که ما توش حرکت میکنیم و من همیشه خودم رو به عنوان یه داور میبینم!
کندال همچنین به چالشهای اقتباس از کتابی مثل “آتش و خون” که یک روایت تاریخی غیرواقعی است، در مقایسه با رمانهای سنتی، اشاره کرد.
برخلاف “ترانه آتش و یخ” یا “شوالیه هفت پادشاهی”، کتاب “آتش و خون” یه کتاب تاریخیه. این [کتاب] داستان نیست، بلکه [بخشی از] تاریخه از نگاه سه راوی غیرقابل اعتماد! توی این ساختار تاریخی، عمداً خلاءهایی وجود داره که بخش مهمی از جذابیت کتابه.
نکتهی دیگه اینه که توی متن، شخصیتها به اون معنا[یی که انتظار داریم] وجود ندارن و بیشتر به عنوان یه سری شخصیت تاریخی مطرح شدن. درسته که، دیمون، الیسنت و رینیرا چون در دنیای [این]داستان زندگی میکنن، کاراکتر هستن، اما جوری که ازشون توی کتاب یاد شده، مثل هر شخصیت تاریخی توی کتاب تاریخه. نگاه ما به عنوان دراماتورژ به این تاریخِ هر چند خیالی، نگاهیه که به شخصیتهای تاریخ واقعی داریم.
بخش دیگری از مصاحبه کندال صحبتهایش راجع به “نظر مردم در مورد تغییرات سریال نسبت به کتاب” بود:
فکر میکنم تقریباً غیرممکنه که نسخهای از این سریال رو بسازیم که بتونه همه رو راضی کنه. تلویزیون یه رسانهی مشترکه و ابعاد مختلف مدیا رو در برمیگیره. نویسندگی، کارگردانی، بازیگری، بخش هنری، طراحی لباس همه جزئی از این مدیا هستن! و واقعیت هم بخشی از این مدیاست، واقعیت عملی مثل بودجه و مسائل مربوط به بازیگرای خردسال. همهی این عوامل دست به دست هم میده تا خیلی از وقتها چیزی که خودم میخوام هم اجرا نشه!
[من] باید بتونم با تصمیماتی که گرفتم کنار بیام و شب سرم رو روی بالش بذارم. همه چیز دقیقاً همونطوری که میخواستم از آب دراومده؟ نه، معلومه که نه. هر شورانری که بعد از ساخت فصل دوم سریالش بگه همه چیز دقیقاً همونطوری شده که میخواستم، احتمالاً دروغ میگه. اما بهطور کلی به کاری که کردم افتخار میکنم؟ بله. این دقیقا چیزیه که بهش میبالم، خلاقانهترین کاری که تا حالا انجام دادم.
چیزی که در نهایت مهمه اینه که من همیشه به جایی برمیگردم که از اونجا شروع کردم، من طرفدار بزرگ این کتابهام . هدفم اینه که تا جای ممکن اقتباس وفادارانهای برای تلویزیون داشته باشم، در عین حال که برای طیف عمدهی مخاطب جذاب باشه و برای طرفدارای سرسخت مثل خودم هم رضایتبخش باشه.
کندال با گفتن این جمله که “همه چیز برای مارتین فراهم بود!” به مشکلی که همه از آن آگاهند ولی کسی به روی خودش نمیآورد، اشاره کرد.
تمام نوشتههایی که برای سریال مینویسیم همیشه در دسترس جرجه. منظورم اینه که هر چیزی که نیاز باشه، در اختیارشه و من همیشه سعی کردم بازخوردها[ی جرج] رو تا حد ممکن در نظر بگیرم. البته، مواقعی هم بوده که ما با هم اختلافنظر داشتیم و راههای متفاوتی رو پیش گرفتیم. بعضی از این تفاوتها به شرایط خاص تولید سریال مربوط میشه. ما داریم یه داستان ذهنی رو تعریف میکنیم، نه یه تاریخ عینی. نمیتونیم در طول سریال ۱۷تا صحنهی بزرگ داشته باشیم. باید بهصورت استراتژیک انتخاب کنیم. چالش این سریال اینه که وقتی قراره قوی جلو بریم، باید خیلی قوی باشیم، اما نمیتونیم همیشه اینطوری عمل کنیم. بیشتر تفاوتها همین جاست.
من همیشه میگم، کار شورانر اینه که میلیونها تصمیم بگیره و در نهایت، یک فصل سریال تلویزیونی خروجی بده. من مجبورم میلیونها تصمیم بگیرم. خیلی از اونا رو باید خیلی سریع بگیرم. باید تصمیم بگیرم و بعد با همون تصمیم پیش برم و تأثیرش رو روی تصمیمای دیگه بپذیرم. این طبیعت ساخت [سریال برای] تلویزیون است. هنرهای انفرادی مثل نقاشی کشیدن یا نوشتن کتاب با [سریال سازی برای] تلویزیون کاملاً فرق میکنه.
به نظر میرسد که نظرات متفاوت جرج آر. آر. مارتین و رایان کندال درباره اقتباس House of the Dragon از کتاب Fire & Blood باعث ایجاد نوعی تنش شده است. با توجه به تجربه گسترده مارتین در کار با تلویزیون، احتمالاً او کاملاً آگاه است از محدودیتها و تفاوتهای میان رسانههای مختلف که کندال به آنها اشاره میکند. مارتین بارها در گذشته درباره این موضوعات صحبت کرده، و این نشان میدهد که او درک دقیقی از پیچیدگیهای تبدیل کتاب به سریال دارد.
اما آیا این اختلافها به یک تضاد عمیقتر میان نویسنده و تیم تلویزیونی تبدیل میشوند؟ این پرسش بزرگی است. اقتباس همیشه چالشی بین وفاداری به منبع اصلی و نیاز به تغییرات برای رسانه جدید است. شاید این موضوع صرفاً بخشی از فرایند خلاقانهای باشد که در طول زمان به شکلی متعادلتر تبدیل شود. با این حال، تماشای این تعاملات بین خالق اصلی و شورانرها میتواند بسیار جالب و چالشبرانگیز باشد.
دم شما و سایتتون گرم. چقدر خفنید