خانه > مقالات > فاتحین وستروس در برابر دورن

فاتحین وستروس در برابر دورن

رینیس تارگرین فتح آنچنان ساده‌ای نداشت. سپاهی از نیزه‌داران دورنی از گذرگاه شاهزاده محافظت می‌کرد، ولی رینیس مشغول آنان نشد. او از بالای گذرگاه پرواز کرد، مافوق شن‌های سرخ و سفید، و برای طلب فرمانبرداری ویث در آن پایین آمد؛ تنها برای این‌که قلعه را خالی و رها شده بیابد. در شهر زیر دیوارهای آن، فقط زنان و کودکان و پیرمردان باقی مانده بودند.
وقتی پرسید لردشان کجا رفته، آن‌ها تنها گفتند: «دور»

او پایین رود را تا گادزگریس دنبال کرد، مقر خاندان آلریون، اما آن‌جا نیز متروک بود. او پرواز کرد. آن‌جا که گرین‌بلاد دریا را ملاقات می‌کرد، به مجاورت پلانکی‌تاون رسید، جایی که صدها قایق پارویی، کرجی ماهیگیری، کرجی‌های باری، خانه‌های قایقی و کشتی‌ها زیر آفتاب مانده و با طناب و زنجیر و تخته به هم وصل شده بودند تا شهری شناور بسازند؛ اما وقتی مراکسس بر فراز شهر چرخ می‌زد، تنها چند پیرزن و کودک سرک کشیدند تا او را ببینند.

در نهایت پروازهای ملکه وی را به سان‌اسپیر رساند، جایگاه باستانی خاندان مارتل، مکانی که در آن پرنسس دورن را در قلعه‌ی متروکش به انتظار خویش یافت.

اساتید به ما می‌گویند، مریا مارتل هشتاد سال داشت و شصت سال از آن را بر دورنی‌ها حکومت کرده بود. او بسیار چاق، نابینا، و تقریباً طاس بود. پوستش هم زرد و آویزان بود. آرگیلاک مغرور او را «وزغ زرد دورن» نامیده بود، اما نه کهولت سن و نه کوری موجب زوال عقل وی نشده بود.

پرنسس مریا به رینیس گفت:

«من با تو ستیز نمی‌کنم، برایت زانو هم نمی‌زنم. دورن هیچ پادشاهی ندارد. این را به برادرت بگو.»

رینیس پاسخ داد:

«خواهم گفت، ولی ما باز خواهیم گشت، پرنسس، و دفعه‌ی بعد با آتش و خون خواهیم آمد.»

پرنسس مریا گفت:

«شعار شما، شعار ما خم نشده، تعظیم ناکرده، ناشکسته است. ممکن است ما را بسوزانید، بانوی من… اما ما را مجبور به تعظیم نمی‌کنید، نمی‌شکنید، یا خم نمی‌کنید. این است دورن. کسی در اینجا خواستار شما نیست. با خریدن خطر آن به ماجراجویی خود بازگردید.»

بنابراین ملکه و پرنسس از هم جدا شدند و دورن فتح نشده باقی ماند.

با فرمان برداری سه خواهران و جزایر آهن، دیگر تمام وستروس جنوب دیوار تحت حاکمیت اگان تارگرین بود، به استثنای دورن. پس دورن هدف بعدی‌ای بود که اژدها توجهش را معطوف آن کرد.
نخستین کوشش اگان برای پیروزی بر دورنی‌ها از طریق گفتمان، اعزام یک هیئت نمایندگان متشکل از لردهای بلندمرتبه، اساتید و سپتون‌ها به سان اسپیر برای مذاکره با پرنسس مریا مارتل، یا به‌اصطلاح وزغ زرد دورن و ترغیب او به مزایای ملحق کردن قلمروی خود به قلمروی اگان بود.

مذاکرات آن‌ها برای بهترین بخش یک سال ادامه داشت، ولی هیچ نتیجه‌ای نداشت.

آغاز اولین جنگ دورنی به‌طور کلی در سال ۴ ب.ف. ناگزیر شد. زمانی که رینیس تارگرین به دورن بازگشت، این‌بار او با آتش و خون آمد، دقیقاً همان‌طور که تهدید کرده بود. سوار بر مراکسس، ملکه از آسمانی صاف و آبی خارج شد و روی پلانکی تاون آتش گشود، شعله‌ها از قایقی به قایق دیگر جهیدند تا جایی که تمام دهانه‌ی رود گرین بلاد با تکه‌های غرق‌شده و در حال سوختن آن‌ها خفه شد و ستون دود از جایی به دوری سان اسپیر هم قابل رویت بود.

ساکنین شهر شناور از شعله‌ها به رودخانه پناه بردند، چنان‌که کمتر از صد نفر در حمله کشته شدند و بیشتر آن‌ها غرق شدن را به آتش اژدها ترجیح دادند. لیکن نخستین خون جاری گشته بود.

در جایی دیگر، اوریس براتیون هزار تن از شوالیه‌های برگزیده را به‌سمت بون وی رهبری می‌کرد، در حالی که خود اگان در صدر ارتشی به قدرت سی‌هزار تن از طریق گذرگاه شاهزاده پیشروی می‌کرد، به رهبری نزدیک به دوهزار  شوالیه‌ی سواره و سیصد لرد و پرچمدار. شنیده شد که لرد هارلان تایرل، والی جنوب گفته است آنان قدرتی بیش از حد نیاز دارند که هر ارتش دورنی را که در مقابلشان ایستاد در هم بکوبند، حتی بدون اگان و بالریون.

بدون شک در این خصوص حق داشت، اما این موضوع هرگز به اثبات نرسید، چرا که دورنی‌ها هرگز نبردی را به آن‌ها ارزانی نداشتند.
آن‌ها در عوض در مقابل قوای اگان عقب نشستند، محصولاتشان را در مزارع آتش زدند و تمام چاه‌های آب را مسموم کردند. مهاجمین دیدبان‌گاه‌های دورنی در کوهستان‌های سرخ را ناچیز و رها شده یافتند. در گذرگاه‌های مرتفع، پیش قراولان اگان کاشف به عمل آوردند که راه با دیواری از لاشه‌ی گوسفندان مسدود شده، با پشم‌های تماماً چیده شده و فاسدتر از آن که قابل خوردن باشند. ارتش پادشاه پیش از آن که برای رویارویی با شن‌های دورنی از گذرگاه شاهزاده خارج شوند با کمبود آذوقه و علوفه مواجه شده بود. آن‌جا بود که اگان نیروهایش را تقسیم کرد، لرد تایرل را علیه اوتور اولر، لرد هل هولت به جنوب گسیل داشت، در حالی که خودش به سمت شرق تغییر جهت داد، برای محاصره‌ی لرد فاولر در استحکامات کوهستانی‌اش اسکای ریچ.

دومین سال پاییز بود و زمستان قابل لمس به‌نظر می‌رسید. در آن فصل، مهاجمین امیدوار شدند که از حرارت صحرا کاسته شود، و آب به وفور یافت شود. ولی همانطور که لرد تایرل به سوی هل هولت پیشروی می‌کرد خورشید دورنی نرم‌ناشدنی بودنش را اثبات کرد. در چنان گرمایی مردان بیشتر می‌نوشیدند، و تمام چاله‌های آب و واحه‌های در مسیر ارتش مسموم شده بودند. اسب‌ها شروع به تلف شدن کردند، هر روز بیش از پیش، به همراه سوارانشان. شوالیه‌های مغرور دست از درفش‌هایشان، سپرهایشان و زره‌های فراوانشان کشیدند.

لرد تایرل یک‌چهارم افراد و تقریباً تمام اسب‌هایش را تسلیم شن‌های درونی کرد، و سرانجام هنگامی که به هل هولت رسید، آن را متروکه یافت.

حمله‌ی اوریس براتیون به‌مراتب کمی بهتر بود. اسب‌هایش به‌سختی شیب سنگی گذرگاه باریک و پیچ‌درپیچ را می‌پیمودند اما بسیاری از آنان هنگامی که به تندترین بخش راه رسیدند از ادامه سر باز زدند، جایی که دورنی‌ها پله‌هایی از چوب تراش‌خورده به دل کوهستان داشتند. تخته‌سنگ‌ها روی سر شوالیه‌های دست باریدند، بدون این‌که طوفان‌نشینان حتی متوجه عمل مدافعین شوند.

در جایی که بون وی با رود وایل قطع می‌شد، کمانداران دورنی به‌شکلی غافلگیرکننده و در قالب ستونی که راهش را از روی یک پل باز می‌کرد ظاهر شدند، و هزاران تیر به پرواز در آمد. وقتی لرد اوریس به مردانش دستور عقب‌نشینی داد، سنگ ریزشی عظیم راه گریزشان را مسدود ساخت. بدون راه پس و پیش، طوفان‌نشینان همچون خوکی در آغل سلاخی شدند. از جان شخص اوریس براتیون چشم‌پوشی شد، همراه با یک دو جین لرد دیگر که تصور می‌شد ارزش پرداخت سر بها را دارند، لیکن آن‌ها خود را اسرای وایل از وایل یافتند، لرد وحشی کوهستان و ملقب به معشوق بیوه.

خود شاه اگان موفق‌تر بود. از طریق کوه‌پایه‌ها به سمت شرق حرکت کرد، جایی که جوی‌های روان از ارتفاعات آب را تأمین می‌کردند و شکار در دره‌ها فراوان بود، همچون طوفان اسکای ریچ را تسخیر کرد، و بعد از محاصره‌ای کوتاه بر یورن وود پیروز شد، لرد تولند از گوست‌هیل قهرمانش را جلو فرستاد تا پادشاه را در مبارزه‌ی تن‌به‌تن به چالش بکشد. اگان پذیرفت و او را سلاخی کرد، پس از آن پی برد که آن مرد قهرمان تولند نبود، بلکه دلقک او بود‌. خود لرد تولند نیز ناپدید شده بود‌.

با وجود این‌که مریا مارتل پرنسس دورن بود، وقتی اگان سوار بر بالریون در سان‌اسپیر فرود آمد خواهرش رینیس را در مقابل خودش یافت. پس از آتش زدن پلانکی تاون، او لمون وود، اسپاتس وود، استینک واتر را گرفته و تعظیم و تکریم پیرمردان و کودکان را پذیرفت، اما در هیچ کجا دشمنی حقیقی نیافت. حتی شهر سایه که بیرون از دیوارهای سان‌اسپیر قرار داشت نیمه‌متروک بود، و هیچ‌یک از آنان که باقی مانده بودند به داشتن هیچ‌گونه اطلاعاتی از محل لردهای دورنی و پرنسس اقرار نمی‌کردند.

ملکه رینیس به اگان گفت: «وزغ زرد ذوب شده و درون شن‌ها فرو رفته.»

پاسخ اگان اعلام پیروزی بود. در تالار بزرگ سان‌اسپیر، او آن‌چه از بزرگان باقی مانده بود را گرد هم آورد و به ایشان گفت که حال دورن بخشی از قلمرو است، که زین پس آن‌ها باید رعایای وفادار او باشند، این که اربابان سابقشان شورشی و یاغی هستند. پاداش‌هایی برای سر آن‌ها ارائه شد، پاداش مخصوصی هم برای وزغ زرد، پرنسس مریا مارتل در نظر گرفته شد. لرد جان رازبی قلعه‌بان سان‌اسپیر و والی شن‌ها نامیده شد، تا با نام پادشاه بر دورن حکومت کند. مباشرین و قلعه‌بانانی برای تمامی دیگر زمین‌ها و قلعه‌هایی که فاتح تصرف کرده بود نیز منصوب شدند‌.

آن‌گاه پادشاه اگان و ارتشش از همان راهی که آمده بودند روانه شدند، به غرب در امتداد کوه‌پایه‌ها و از میان گذرگاه شاهزاده.

اگان و ارتشش به‌سختی پیش از این‌که دورن پشت سرشان شورش کند به کینگزلندینگ رسیدند.
نیزه‌داران دورنی مثل گل‌های کویری پس از باران از ناکجاآباد ظاهر شدند. اسکای ریچ، یورن وود، تور و گوست هیل همگی در کمتر از دو هفته پس گرفته شدند و پادگان‌های سلطنتی مستقر در آن‌ها را از دم تیغ گذراندند. قلعه‌بانان و مباشرین اگان تنها پس از شکنجه‌ای طولانی اجازه‌ی مرگ یافتند.

گفته می‌شود لردهای دورنی بر سر این‌که چه کسی می‌تواند اسیرش را حین بریدن اندام‌هایش بیشتر زنده نگه دارد شرط‌بندی می‌کرده‌اند. پایان لرد رازبی، قلعه‌بان سان‌اسپیر و والی شن‌ها، مهربانانه‌تر از اکثر آن‌ها بود. پس از این‌که دورنی‌ها برای بازپس‌گیری قلعه در شهر سایه تجمع کردند، دستگیر و دست و پایش بسته شد، وی را کشان‌کشان به بالاترین نقطه‌ی برج نیزه بردند، و آن کسی که او را از یکی از پنجره‌های برج به پایین پرت کرد کسی نبود جز پرنسس مریای سالخورده.

خیلی زود لرد تایرل و سپاهش باقی ماندند. شاه اگان هنگام عزیمت تایرل را پشت سر باقی گذاشته بود‌. هل هولت قلعه‌ای بود مستحکم در جوار رود بریم استون که تصور می‌شد در موقعیت مناسبی قرار دارد تا با هر گونه شورشی دست و پنجه نرم کند. ولی رودخانه گوگردی بود، و ماهی‌های صیدشده از آن موجب بیماری‌های گاردنی‌ها شد.

خاندان کورگیل از سند استون هرگز تسلیم نشده بود، و نیزه‌داران کورگیل دسته‌های آذوقه‌یاب و گشتی تایرل را هر گاه بیش از حد به سمت غرب منحرف می‌شدند قلع و قمع می‌کردند. ویث‌های ویث عملی مشابه را در شرق اجرا کردند. وقتی خبر پرتاب لرد رازبی از پنجره در سان اسپیر به هل هولت رسید، لرد تایرل قوای باقی‌مانده‌اش را جمع‌آوری کرد و به دل شنزار زد. مقصود از پیش اعلام شده‌ی او تصرف ویث، پیشروی به شرق در امتداد رودخانه، بازپس‌گیری سان اسپیر، و تنبیه قاتل لرد رازبی بود. اما جایی در میان شن‌های سرخ هل هولت، تایرل و تمام ارتشش ناپدید شدند. هیچ یک از آنان دوباره دیده نشد.

اگان تارگرین مردی نبود که شکست را بپذیرد. جنگ برای هفت سال دیگر نیز ادامه پیدا کرد، اگرچه پس از ۶ ب.ف. نبرد رو به انحطاط گذاشت و تبدیل به مجموعه‌ای از قساوت، تاخت‌وتاز و اعمال متقابل شد، که با دوره‌های طولانی‌مدت عدم فعالیت، یک دو جین متارکه‌ی جنگی کوتاه مدت، و بی‌شمار قتل و ترور تفکیک‌پذیر می‌شد.

در ۷ ب.ف. آزادی اوریس براتیون و دیگر لردهایی که در بون وی به اسارت گرفته شده بودند با سرب‌هایی هم‌وزن خودشان و از جنس طلا خریداری شد و تحویل کینگزلندینگ داده شدند، ولی در راه بازگشتشان مشخص شد که معشوق بیوه دست شمشیرزن هر مرد را قطع کرده بود، این‌گونه آنان هرگز علیه دورن شمشیر به دست نمی‌گرفتند.

در تلافی این عمل، خود پادشاه اگان سوار بر بالریون به دژ کوهستانی وایل‌ها هجوم آورد، و نیم دو جین از برج و باروهای آن را کاست و تبدیل به توده‌ای از سنگ ذوب شده کرد. گرچه، وایل‌ها به غارها و تونل‌های زیر کوهستانشان پناه بردند و معشوق بیوه بیست سال دیگر زندگی کرد.

در سال ۸ ب.ف. هم که سالی بسیار خشک بود، مهاجمان دورنی سوار بر کشتی‌هایی که یک شاه دزد دریایی اهل استپ استونز فراهم کرده بود از دریای دورن عبور کردند، به نیم دو جین شهر و روستا در امتداد ساحل جنوبی کیپ ورث (دماغه‌ی خشم) حمله کردند و آتش‌هایی بر پا کردند که در نیمی از رین وود گسترش یافت. طبق گزارشات پرنسس مریا در این خصوص گفته بود: «آتش در ازای آتش»

این چیزی نبود که تارگرین‌ها بدون جواب باقی بگذارند. بعداً در همان سال، ویسنیا تارگرین در آسمان دورن پدیدار شد و آتش ویگار روی سان اسپیر، لمون وود، گوست هیل و تور خالی شد.

در ۹ ب.ف. ویسنیا دوباره بازگشت، این بار به همراه خود اگان که در کنارش پرواز می‌کرد و سند استون، ویث و هل هولت در آتش سوختند.

پاسخ دورنی‌ها سال بعد از راه رسید، زمانی که لرد فاولر ارتشی را از میان گذرگاه شاهزاده رهبری کرد و وارد ریچ شد، چنان سریع حرکت می‌کرد که قادر به سوزاندن یک دو جین روستا و تسخیر دژ مرزی عظیم نایت سانگ بود پیش از این‌که لردهای سرحدات‌نشین متوجه رسیدن دشمن شوند. وقتی خبر حمله به اولدتاون رسید، لرد های‌تاور پسرش آدام را با قشونی نیرومند برای بازپس‌گیری نایت سانگ روانه کرد، اما دورنی‌ها این حرکت را پیش‌بینی کرده بودند. دومین ارتش دورنی تحت فرمان سر جافری دین از استارفال به حرکت در آمد و به شهر حمله کرد‌‌.

دیوارهای اولدتاون ثابت کردند مستحکم‌تر از آن هستند که دورنی‌ها توان چیرگی بر آن را داشته باشند، ولی دین دشت‌ها، مزارع و روستاها را تا بیست لیگی (حدود ۱۱۰ کیلومتر) اطراف شهر به آتش کشید، و پسر کوچک لرد های‌تاور، گیمون را هنگامی که یورشی را علیه او رهبری می کرد کشت.

سر آدام های‌تاور به نایت سانگ رسید تنها برای این‌که شاهد باشد لرد فاولر قلعه را به مشعل و پادگان آن را به شمشیر کشیده است.
لرد کارون و همسر وفرزندانش به‌عنوان اسیر به دورن برده شده بودند. سر آدام ترجیح داد به‌جای تعقیب فاولر سریعاً برای شکست  محاصره‌ی شهر بازگردد، لیکن سر جافری و ارتشش نیز به همان شکل در کوهستان‌ها ناپدید شده بودند. پس از آن، لرد منفرد های‌تاور پیر خیلی زود درگذشت. سر آدام در حالی در مقام لرد های‌تاور جانشین پدرش شد که اولدتاون برای انتقام می‌خروشید.

شاه اگان سوار بر بالریون به های‌گاردن پرواز کرد تا از والی جنوب مشورت بگیرد، ولی تئو تایرل، لرد جوان پس از سرنوشتی که بر سر پدرش آمده بود‌ بی‌میل‌ترین شخص برای اندیشیدن برای تهاجمی دیگر به دورن بود‌‌.

دگر بار، پادشاه بند اژدهایش را علیه دورن رها کرد. اگان شخصاً و در حالی که سوگند خورده بود مسند خاندان فاولر را به «هرنهال دوم» تبدیل کند، بر اسکای ریچ نازل شد. ویسنیا و ویگار آتش و خون را برای استارفال به ارمغان آوردند. و رینیس و مراکسس دوباره به هل هولت بازگشتند… جایی که مصیبت رخ داد.

اژدهایان تارگرین، برای نبرد تعلیم دیده و رشد یافته بودند. در بسیاری از مواقع از میان طوفان نیزه و تیر پرواز کرده بودند و از صدمات کوچکی رنج برده بودند. فلس‌های یک اژدهای بالغ سخت‌تر از فولاد بودند. و حتی آن پیکان‌هایی که به‌ندرت به هدف می‌نشستند و به اندازه‌ی کافی نفوذ می‌کردند، فایده‌ای جز خشمگین ساختن جانوران عظیم‌الجثه نداشتند.

اما در همان حین که مراکسس بر فراز هل هولت می‌چرخید، مدافعی بر بام بلندترین برج قلعه ماشه‌ی اسکورپیون را کشید و تیر یک یاردی (۰/۹۱۴۴ متر) آهنین به چشم راست اژدهای ملکه نشست. مراکسس در لحظه جان نداد، ولی در تقلایی مرگبار به زمین خورد و برج و بخش اعظم دیوار بیرونی هل هولت را در گیر و دار مرگش نابود کرد.

اینکه آیا رینیس بیش از اژدهایش زنده ماند یا خیر موضوع بحث باقی می‌ماند. برخی می‌گویند او از زینش جدا شد و به سمت مرگش سقوط کرد. بقیه معتقدند او زیر بدن مراکسس در حیاط قلعه له شده. تعداد کمی از گزارش‌ها نیز ادعا می‌کنند ملکه از سقوط اژدهایش جان سالم به در برد، تنها برای این‌که مرگی آهسته با شکنجه در سیاهچال خاندان اولر نصیبش شود‌‌. شرایط حقیقی چگونگی مرگ او هرگز مشخص نخواهد شد. اما رینیس تارگرین، خواهر و همسر شاه اگان تارگرین اول، در هل هولت در دورن و در دهمین سال پس از فتح به هلاکت رسید.

دو سال بعدی، سال‌های خشم اژدها بودند. هر قلعه‌ای در دورن بیش از سه بار در آتش سوخت. همان‌طور که بالریون و ویگار بارها و بارها بازمی‌گشتند. نفس آتشین بالریون چنان سوزان بود که شن‌های اطراف هل هولت در بعضی نقاط ذوب و تبدیل به شیشه شده بودند. لردهای دورنی مجبور به پنهان شدن گشتند؛ ولی حتی این نیز ضامن امنیت ایشان نبود‌.

لرد فاولر، لرد ویث، بانو تولند و چهار لرد متوالی هل هولت یکی پس از دیگری به قتل رسیدند. چرا که تخت آهنین خون‌بهایی از طلا برای سر هر لرد دورنی در نظر گرفته بود. اگرچه، تنها دو تن از قاتلین برای دریافت جوایزشان زنده ماندند و دورنی‌ها انتقامشان را گرفتند و خون را با خون تلافی کردند.

لرد کانینگتون از گریفینز رست در حین شکار کشته شد. لرد مرتینز از میست وود و تمام خاندانش با یک چلیک شراب دورنی زهرآگین مسموم شدند. لرد فل در یک فاحشه‌خانه در کینگزلندینگ خفه شد. خود تارگرین‌ها نیز از این قائده مستثنی نبودند. پادشاه سه بار مورد سوءقصد قرار گرفت و اگر محافظینش نبودند باید در دو تای آن ها کشته می شد. ملکه ویسنیا شبی در بارانداز پادشاه مورد حمله قرار گرفت. پیش از این‌که ویسنیا شخصاً آخرین مهاجم را از دم تیغ دارک سیستر بگذراند، دو تن از همراهانش کشته شدند.

عروسی خونین به سبک دورنی

شنیع‌ترین عمل آن دوره‌ی خونین در سال ۱۲ ب.ف. رخ داد؛ هنگامی که وایل از وایل، معشوق بیوه، ناخوانده وارد مراسم عروسی سر جان کافرن، وارث فاون تاون و آلیس اوکهارت، دختر فرمانروای اولد اوک شد. مهاجمین وایل ‌که توسط خدمتکار خائن از دروازه‌ی پشتی وارد قلعه شده بودند، لرد اوکهارت و بیشتر مهمانان عروسی را کشتند. آنگاه عروس را مجبور به تماشای اخته کردن همسرش کردند. پس از آن به نوبت به بانو آلیس و ندیمه‌هایش تجاوز کردند و پس از ربودنشان آنان را به یک برده‌دار میری فروختند.

تا آن موقع دورن تبدیل به صحرایی دودگرفته، مملو از قحطی، طاعون و آفت شده بود. بازرگانان اهل شهرهای آزاد آن را «سرزمین تباه‌شده» می‌خواندند. با این وجود خاندان مارتل همچنان خم‌ناشده، تعظیم‌ناکرده، ناشکسته، چنان که شعارشان اذعان می‌کرد باقی ماندند.

شوالیه‌ای دورنی پیش پای ملکه ویسنیا افکنده شد، که اصرار می‌کرد مریا مارتل ترجیح می‌دهد هر چه زودتر به ملاقات مردم در گذشته‌اش برود تا این‌که برده‌ی خاندان تارگرین باشد. ویسنیا پاسخ داد که او و برادرش خوشحال می‌شوند پرنسس را مجبور به این کار کنند‌.

نهایتاً سن و بیماری آن‌چه را که اژدهایان و ارتش‌ها نتوانستند انجام داد. در ۱۳ ب.ف. مریا مارتل، وزغ زرد دورن، در بسترش جان داد (آنگونه که دشمنانش اصرار می‌ورزیدند، در حین برقراری رابطه‌ی جنسی با یک نریان). پس از او پسرش نایمور به‌عنوان لرد سان اسپیر و و پرنس شناخته شد. او شصت سال داشت. سلامتی‌اش از همین حالا در نوسان بود. پرنس جدید دورن هیچ رغبتی برای قتل عام بیشتر در آینده نداشت. او حکومتش را با ارسال هیئتی از نمایندگان به کینگزلندینگ آغاز کرد که جمجمه‌ی مراکسس اژدها را بازگرداند و شرایط صلح را تقدیم شاه اگان کند. وارثش، دخترش دِریا، سفرا را رهبری می‌کرد.

طرح پیشنهادی پرنس نایمور برای صلح با مخالفت شدیدی در کینگزلندینگ روبه‌رو شد. ملکه ویسنیا موضع سرسختی در برابر آن‌ها داشت. او اعلام کرد: «بدون فرمان‌برداری صلح در کار نخواهد بود.»

اوریس براتیون، کسی که در سال‌های آخر زندگی‌اش خمیده و تلخ‌تر شده بود، از فرستادن پرنسس دِریا نزد پدرش با یک دست کمتر دم می‌زد. لرد اوکهارت کلاغی ارسال کرد و پیشنهاد داد دختر دورنی به «سطح پایین‌ترین فاحشه‌خانه در کینگزلندینگ فروخته شود، تا زمانی که تمام گدایان شهر از او لذتشان را برده باشند».
اگان از تمام پیشنهادات این‌چنینی چشم پوشید؛ او سوگند خورد که پرنسس دریا به‌عنوان یک سفیر و تحت پرچم صلح نزد او آمده بنابراین نباید زیر سقف او متحمل هر گونه آسیبی شود.

پادشاه از جنگ خسته بود، تمام مردانش بر سر این موضوع توافق داشتند. اما استجابت صلح دورنی‌ها بدون اطاعت مانند این بود که بگوید خواهر محبوبش رینیس بیهوده مرده… این‌که تمام خون‌ریزی و مرگ‌ها برای هیچ بوده. لردهای شورای کوچکش به او هشدار دادند که هر صلحی بدین شکل می‌تواند به‌عنوان نشانی از ضعف دیده شود و موجب تشویق برای ظهور قیام‌های جدید شود، که آنگاه نیاز به سرکوب دارند.

اگان می‌دانست که ریچ، استورم لندز و سر حدات دورن به سختی در نبرد رنج دیده‌اند، و نخواهند بخشید و فراموش نخواهند کرد. حتی در کینگزلندینگ، شاه جرئت نداشت بدون محافظتی شدید به دورنی‌ها اجازه‌ی خروج از اگان فورت را بدهد، چرا که بیم داشت رعایای شهر آنان را قطعه قطعه کنند. به‌خاطر تمام این دلایل، استاد اعظم لوکان بعدها نوشت، شاه در مرحله‌ی رد طرح پیشنهادی دورنی‌ها و ادامه‌ی جنگ قرار داشت. آنگاه بود که پرنسس دریا نامه‌ای مهروموم‌شده از طرف پدرش را به پادشاه تقدیم کرد: «برای چشمان شما نوشته شده‌اند، اعلی‌حضرت.»

پادشاه اگان سخنان پرنس نایمور را در مقابل چشم درباریان مطالعه کرد، با چهره‌ای چون سنگ و در سکوت، در حالی که روی تخت آهنین نشسته بود. افراد حاضر گفته‌اند پس از آن‌که برخاست خون از دستانش چکه می‌کرد. او نامه را سوزاند و هرگز دوباره از آن سخن نگفت. ولی آن شب بر پشت بالریون سوار شد و از آب‌های خلیج بلک واتر گذشت، به مقصد دراگون استون و کوهستان دودزایش. وقتی صبح روز بعد بازگشت، اگان تارگرین شرایطی که توسط نایمور پیشنهاد شده بود را پذیرفت. خیلی زود پس از آن، او عهدنامه‌ی صلحی ابدی با دورن را امضا نمود.

تا به امروز هیچکس نتوانسته با اطمینان بگوید چه چیزی ممکن است در نامه‌ی دریا بوده باشد. برخی ادعا می‌کنند درخواستی ساده از پدری به یک پدر دیگر بوده. کلماتی خالصانه که قلب شاه اگان را لمس کرده‌اند. بقیه پافشاری می‌کنند که فهرستی بوده از نام تمام لردها و شوالیه‌های نجیبی که طی جنگ جانشان را از دست داده‌اند. بعضی از سپتون‌ها تا آنجا پیش رفته‌اند که اظهار می‌دارند آن نامه توسط وزغ زرد پیش از مرگش نوشته شده بود و از شیشه‌ای کوچک از خون ملکه رینیس به‌عنوان جوهر آن استفاده شده. اینگونه پادشاه برای مقاومت در برابر این جادوی بدنهاد ناتوان شده. استاد اعظم کِلِگ، که سال‌ها بعد به کینگزلندینگ آمد، نتیجه‌گیری می‌کند که دورن دیگر توان کافی برای نبرد نداشته است. از نظر کلگ پرنس نایمور غرق در ناامیدی، تهدید کرده که اگر صلح او پذیرفته نشود، مردان بی‌چهره‌ی براووس را به کشتن پسر و وارث شاه اگان از ملکه رینیس (اینیس، که در آن زمان شش سال بیشتر نداشت) خواهد گماشت. این نیز ممکن است… لیکن هیچکس حقیقتاً نخواهد فهمید.

این‌گونه نخستین جنگ دورن پایان یافت.
(۴_۱۳ ب. ف.)

 


تا به امروز هیچکس نمی‌تواند با اطمینان بگوید چه چیزی ممکن است در نامه‌ی دریا بوده باشد. برخی ادعا می‌کنند درخواستی ساده از پدری به یک پدر دیگر بوده؛ کلماتی خالصانه که قلب شاه اگان را لمس کرده‌اند. بقیه پافشاری می‌کنند که فهرستی بوده از نام تمام لردها و شوالیه‌های نجیبی که طی جنگ جانشان را از دست داده‌اند. بعضی از سپتون‌ها تا آن‌جا پیش رفته‌اند که اظهار می‌دارند آن نامه توسط وزغ زرد پیش از مرگش نوشته شده بود. و از شیشه‌ای کوچک از خون ملکه رینیس به‌عنوان جوهر آن استفاده شده؛ اینگونه پادشاه برای مقاومت در برابر این جادوی بدنهاد ناتوان شده.

استاد اعظم کِلِگ، که سال‌ها بعد به کینگزلندینگ آمد، نتیجه‌گیری می‌کند که دورن دیگر توان کافی برای نبرد نداشته است. از نظر کلگ پرنس نایمور غرق در ناامیدی، تهدید کرده که اگر صلح او پذیرفته نشود، مردان بی‌چهره‌ی براووس را به کشتن پسر و وارث شاه اگان از ملکه رینیس، اینیس که در آن زمان شش سال بیشتر نداشت، خواهد گماشت. این نیز ممکن است… لیکن هیچکس حقیقتاً نخواهد فهمید. اینگونه نخستین جنگ دورن پایان یافت (۴-۱۳ ب.ف.).

وزغ زرد دورن آن‌چه را که هرن سیاه، دو پادشاه و تورهن استارک نتوانسته بودند را انجام داد؛ او اگان تارگرین و اژدهایانش را مغلوب کرده بود. ولی تدابیر جنگی او در شمال کوهستان سرخ تنها حقارت برایش به ارمغان آورد. «شجاعت دورنی» تبدیل به نامی تمسخرآمیز برای بزدلی در میان لردها و شوالیه‌های قلمرو پادشاهی اگان شد. کاتبی نوشت: «اگر وزغ را بترسانی به سوراخش می‌جهد.» دیگری گفت: «مریا همچون یک زن جنگید، با دروغ و خیانت و سحر.»
پیروزی دورن (اگر بتوان آن را پیروزی نامید) از دید همگان پست بود؛ و بازماندگان نبرد و پسران و برادران آنان که کشته شده بودند، به یکدیگر وعده دادند که روز دیگری خواهد آمد، و در آن روز حساب‌ها تسویه خواهند شد.

خون‌خواهی آنان باید برای نسلی در آینده صبر می‌کرد، و رسیدن یک پادشاه جوان تر، و تشنه‌به‌خون‌تر به سلطنت. اگرچه او برای بیست و چهار سال دیگر بر تخت آهنین تکیه زد، مناقشه‌ی دورن آخرین جنگ اگان فاتح بود.

کتاب آتش و خون

گم شدن ارتش کمبوجیه دوم هخامنشی در صحرای مصر و ارتش لرد هارلن تایرل در صحرای دورن

همان‌طور که می‌دانیم جرج آر.آر. مارتین از اتفاقات مهم تاریخی الهاماتی می‌گیرد و از آن‌ها در داستان‌سرایی و تاریخ‌سازی‌هایش استفاده می‌کند.

یکی از تشابهات تاریخی جهان مارتین و تاریخ ایران باستان، گم شدن ارتش تایرل در صحرای سوزان دورن و گم شدن سپاه کمبوجیه دوم هخامنشی در صحرای غربی مصر است که به ترتیب به آن‌ها می‌پردازیم.

در سال ۵ ب.ف. در خلال اولین جنگ دورن وقتی خبر پرتاب لرد رازبی از پنجره‌ در اسپیر به هل هولت رسید، لرد هارلن تایرل که هل هولت را خالی از سکنه یافته بود قوای باقی‌مانده‌اش را جمع‌آوری کرد و به دل شنزار زد. مقصودِ از پیش اعلام‌شده‌ی او، تصرف ویث، پیشروی به شرق در امتداد رودخانه، بازپس‌گیری سان اسپیر و تنبیه قاتل لرد رازبی بود. اما جایی در میان شن‌های سرخ هل هولت و ویث، لرد تایرل و تمام ارتشش ناپدید شدند. هیچ‌یک از آنان دوباره دیده نشدند.

اکنون پس از بررسی داستان گم شدن ارتش تایرل در صحرای دورن به گم شدن ارتش کمبوجیه دوم هخامنشی در صحرای غربی مصر می‌پردازیم. قبل از آن بیایید نگاهی به موقعیت جغرافیایی این مکان داشته باشیم:
صحرای غربی مصر ناحیه‌ای از صحرا است که در غرب رود نیل تا مرز لیبی و از جنوب دریای مدیترانه تا مرز سودان قرار دارد. این نام برخلاف صحرای شرقی است که در شرق از نیل تا دریای سرخ امتداد دارد. صحرای غربی عمدتاً بیابانی صخره‌ای است، اگرچه ناحیه‌ای از بیابان شنی که به دریای شنی بزرگ معروف است.

سپاه گم‌شده‌ی کمبوجیه به سپاه افسانه‌ای ایران، متشکل از ۵۰ هزار نفر گفته می‌شود که ظاهراً در سال ۵۲۴ پیش از میلاد در طوفان شن در صحرای غربی مصر ناپدید شدند. در کتاب سوم تاریخ هرودوت آمده است که کمبوجیه دوم پس از تسخیر مصر از مقر خود در شهر تبس واقع بر کرانه‌ی شرقی رودخانه‌ی نیل در مصر، سه لشکر از سپاهیان خود جدا کرد، یکی را مأمور فتح کارتاژ (تونس کنونی) کرد و دیگری را به عزم تصرف حبشه روانه ساخت و دسته‌ی سومی را که هرودوت نوشته‌ است، پنجاه هزار نفر بودند که برای تسلیم آمونی‌ها یا پرستندگان آمون (پروردگار بسیاری از اقوام قدیمی) به لیبی فرستاد. این عده با چند راهنما تا واحه‌ی سیوه در ناحیه‌ی مرزی مصر و لیبی پیش رفتند.

هرودوت می‌نویسد:

«از اطلاعاتی که به‌دست آمده‌ است چنین برمی‌آید که این لشکر به واحه‌ای که دیار سعیدان نام داشت، رسیدند اما از آن پس راجع به سرگذشت آن‌ها هیچ‌گونه اطلاعی در دست نیست. در هر حال آن دسته به حدود آمونی‌ها نرسیدند و به مصر هم مراجعت نکردند ولی به گفته‌ی آمونی‌ها و دیگران که گویا از ایشان شنیده باشند، هنگامی که این عده واحه را ترک کردند، ضمن پیشروی در صحرای بین این آبادی و سامان طایفه‌ی آمونی باد جنوبی با شدتی تمام برخاست و لشکر شاهی را که مشغول خوردن غذای نیمروز بودند، در زیر ریگ روان مدفون و به‌کلی ناپدید کرد.»

جالب است بدانید در جنگ اول دورن، ارتش پادشاه پیش از آن‌که برای رویارویی با شن‌های دورنی از گذرگاه شاهزاده خارج شوند با کمبود آذوقه و علوفه مواجه شده بود. آن‌جا بود که اگان نیروهایش را مانند کمبوجیه تقسیم کرد، لرد تایرل را علیه اوتور اولر، لرد هل هولت به جنوب گسیل داشت. در حالی که خودش به سمت شرق تغییر جهت داد. برای محاصره‌ی لرد فاولر در استحکامات کوهستانی‌اش اسکای ریچ، اوریس براتیون نیز هزار تن از شوالیه‌های برگزیده را به سمت بون وی رهبری می‌کرد.

در اکتشافی که در بیابانی در غرب مصر انجام شد، بقایای اجساد سربازان تنومند و حجم بزرگی از تجهیزات نظامی از جمله سلاح‌های برنزی، دستبندهای نقره‌ای و گوشواره‌ها کشف شده ‌است. مطابقت این یافته‌ها با اسناد تاریخی پیشنهاد می‌کند که اجساد مربوط به بقایای سربازان ایرانی کمبوجیه دوم، پادشاه هخامنشی ایران است که در سال ۵۲۵ پیش از میلاد و بر اثر یک طوفان شن بزرگ، زنده در زیر لایه‌های شن صحرا مدفون شده بودند.

البته نظریه‌ای مخالف نظریه‌ی مدفون شدن ارتش هخامنشی بر اثر طوفان زیر لایه‌های شن وجود دارد. در سال ۲۰۱۵، باستان‌شناس اولاف ئی کاپر از دانشگاه لیدن استدلال کرد که سپاه گمشده به‌علت طوفان شن نابود نشد، بلکه توسط سپاهیان فرعون شورشی مصر، پتوباستیس سوم، در کمین قرار گرفتند و شکست خوردند. پتوباستیس بعدها در نبردی توسط سپاه داریوش بزرگ، جانشین کمبوجیه، شکست خورد. به‌عقیده‌ی کاپر، طوفان شن پروپاگاندایی برای حفظ اقتدار امپراتوری هخامنشی بود و ظاهراً داریوش این داستان را پدید آورد تا پتوباستیس و شورش او را از یاد مصریان حذف کند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*