در سال ۳۷ ب.ف. پادشاه اینیس تارگرین اول به سمت ریورلندز رفت تا شورش هرن سرخ را سرکوب کند. هنگامی که او و افرادش به هرنهال رسیدند، آنجا را به غیر از اجساد خالی یافتند.
هرن سرخ خدمتکاران لرد گارگون کوهریس را کشته و به همراه افرادش به جنگل گریخته بود. هنگام بازگشت اینیس به کینگزلندینگ او متوجه شد که از ارتفاعات کوهستان سرخ دورن یک شورشی به نام کرکس شاه ظاهر شده و تمام مردم راستین دورن را برای انتقام از شیاطینی که به دست تارگرینها به دورن آمده بودند، فراخوانده است. با آنکه پرنسس دِریا مارتل حقانیت او را تکذیب کرد و سوگند خورد که او و تمام مردم وفادار دورن تنها خواستار صلح هستند، هزاران نفر زیر پرچم شاه خود خوانده جمع شدند و از تپهها و ماسهها و از طریق راههای مالروی کوهستانی به سمت ریچ رفتند.
لرد هارمون دنداریون به شاه نوشت:
«این کرکس شاه نیمهدیوانه است و پیروانش عدهای بینظم و کثیفاند که بوی گندشان از پنجاه فرسخی حس میشود.»
مدت کوتاهی بعد، همین شورشیها هجوم بردند و قلعهی بلک هیون را از او گرفتند. خود کرکس شاه به دست خودش بینی دنداریون را برید و بعد هم بلک هیون را به آتش کشید و رفت.
انتقام لرد اوریس براتیون
میان شورشهایی که علیه شاه اینیس تارگرین اول رخ داد، بزرگترین و تهدیدآمیزترین شورش از آن کرکس شاه در سرحدات دورن بود. با آنکه پرنسس دِریا از سان اسپیر تکذیبیه میفرستاد، بسیاری بودند که گمان میکردند او بازی دوطرفهای را راه انداخته است، چون علیه شورشیان اقدامی نمیکرد و شایعاتی بود مبنی بر اینکه افراد، پول و تجهیزات برای شورشیها میفرستد.
این شایعات صحت داشتند یا نداشتند، صدها نفر از شوالیههای دورن و چندین هزار تن از نیزهداران باتجربه به شورش کرکس شاه پیوسته بودند. و خود اوباش اولیه نیز به غایت رشد کرده بودند و تعداد آنها به بیش از سی هزار نفر افزایش یافت.
سپاه کرکس شاه چنان بزرگ شد که او تصمیم نادرستی گرفت و نیروهایش را تقسیم کرد. درحالی که خودش با نیمی از قوای دورن علیه نایت سانگ و هورن هیل به غرب میتاخت، نیمهی دیگر تحت فرماندهی لرد والتر وایل، پسر معشوق بیوه، برای محاصرهی استون هلم، مقر خاندان سوان به سمت شرق رفتند.
هر دو سپاه با فاجعه روبهرو شدند. اوریس براتیون که حالا با نام اوریس تکدست شناخته میشد، برای آخرین بار از استورمزاند به بیرون تاخت که دورنیها را زیر دیوارهای استون هلم در هم بکوبد. هنگامی که والتر وایل، زخمی اما زنده، به دست او افتاد، لرد اوریس گفت:
«پدرت دست مرا گرفت. من نیز دست تو را بهعنوان غرامت میگیرم.»
آنگونه که روایت میشود، او دست شمشیر لرد والتر را قطع کرد. سپس دست دیگر و جفت پاهایش را نیز به همان شکل، و آنها را «دیرکرد» خود خواند.
لرد براتیون بهطرز عجیبی در راه بازگشت به استورمزاند در اثر جراحاتی که در نبرد برداشته بود، در گذشت. ولی پسرش داووس همیشه میگفت که او در آرامش مرد و به دست و پاهای پوسیده که مثل رشتههای پیاز در چادرش آویزان بودند، لبخند میزد.
سرنوشت کرکس شاه کمی بهتر از لرد والتر وایل بود. او که نتوانست نایت سانگ را تصرف کند. محاصره را رها کرد و به سمت غرب حرکت کرد. تنها برای اینکه حرکت سریع و زیرکانهی بانو کارون را پشت سرش دریافت کند که به قوای قدرتمند سرحدات دورن به رهبری لرد هارمون دنداریون، لرد بینی بریدهی بلک هیون، ملحق شود. در این بین، لرد سموئل تارلی از هورن هیل هم ناگهان با چندین هزار شوالیه و کماندار روبهروی صفوف ارتش دورن ظاهر شد.
این لرد به سم وحشی معروف بود و در نبرد خونینی که روی داد، با قلع و قمع دهها نفر از دورنیها با شمشیر والریایی عظمیش، هارتس بِین، لقبش را اثبات کرد. کرکس شاه دو برابر مجموع سه دشمنش نیرو داشت، ولی بیشترشان تعلیمندیده و بیانضباط بودند و در مواجهه با صفوف شوالیهها از پشت و جلو، صفوفشان پراکنده شد. مردان دورنی نیزهها و سپرهایشان را انداختند و پا به فرار گذاشتند تا به کوهستانهای دوردست برسند، ولی لردها به دنبال آنان تاختند و در جایی که بعدها «قتلگاه کرکس» خوانده شد، آنها را از پا درآوردند.
در مورد خود پادشاه شورشی، مردی که خودش را کرکس شاه مینامید زنده دستیگر شد و سم تارلی وحشی، او را برهنه به دو ستون بست. آوازهخوانها علاقه دارند بگویند شاه شورشی را همان کرکسهایی تکه پاره کردند که او نامش را از آنها گرفته بود، ولی در حقیقت او از تشنگی و خستگی جان داد و پرندگان تا مدتها پس از مرگش بر سرش نازل نشدند. «در سالهای بعد، چندین نفر دیگر هم لقب کرکس شاه را برگزیدند، ولی اینکه از همان تبار کرکس شاه اول بودند یا نه، بر کسی معلوم نیست.» مرگ کرکس شاه پایان جنگ دوم دورن به حساب میآید؛ هرچند این نامگذاری اشتباه است، چون لردهای دورن هرگز وارد میدان نشدند و پرنسس دِریا همواه تا پایان کار کرکس شاه او را بر حق ندانست و در لشکرکشی او هیچ سهمی نداشت.
کتاب آتش و خون