ترجمه توسط: Cersei Lannister |
ادارد استارک (Eddard Stark) که اغلب ند (Ned) صدا میشد، حکمران خاندان استارک (Stark House)، لرد وینترفل (Winterfell) و محافظ شمال (Warden of the North) بود. او دوست نزدیک پادشاه رابرت برتیون (Robert Baratheon) بود. با او بزرگ شده و در به دست آوردن تخت آهنین (Iron Throne) به او کمک کرده بود. سرانجام نیز به عنوان دست (Hand) او تعیین شد.
او یکی از شخصیت های اصلی (POV) در کتاب اول است. نقش ادارد استارک در سریال توسط شین بین (Sean Bean) بازی شد.[۱]
شخصیت و ظاهر
ادارد در دهه سوم زندگی خود به سر می برد. صورتی کشیده، موهایی تیره و چشمانی خاکستری رنگ دارد.[۲] چند تار خاکستری بین ریش های کوتاهش به چشم می خورد. چشم های خاکستری تیره اش نشان از حالت روحی او دارد، وقتی ملایم است، مه آلود و وقتی خشک و سرد باشد، مثل سنگ به نظر می آیند.[۳] در میان دشمنانش به داشتن چشمانی سرد شهرت دارد و آنان این طور تصور می کنند که این چشم ها نمایانگر قلب یخ زده او هستند.[۴] جیمی لنیستر (Jaime Lannister) چشم های ادارد و روس بولتون (Roose Bolton) را شبیه هم می داند.[۵] ادارد به اندازه ی برادرش، برندون (Brandon) خوش قیافه و تنومند نیست.[۶] با وجود این که شخصیت آرام او به سردی و غرور تعبیر می شود، وی با روحیه شرافت و عدالت طلبی شناخته می شود و در نظر افراد خانواده اش فردی مهربان است.
گذشته
دوران جوانی
ادارد از هشت سالگی به همراه رابرت برتیون نزد جان ارن (Jon Arryn) در ایری (Eyrie) پرورش یافت.[۷] ند رابطه ی صمیمانه ای با رابرت داشت و به تدریج جان ارن را به عنوان پدری دوم پذیرفته بود. پدر ند، ریکارد (Rickard) و برادرش برندون (Brandon) به دنبال قضیه ربوده شدن احتمالی لیانا استارک (Lyanna Stark) توسط پرنس ریگار (Prince Rhaegar)، به دستور شاه ایریس دوم (Aerys II) اعدام شدند. وی پس از آن به جان ارن دستور داد تا سرهای دو شخص تحت نظارتش را بفرستد. جان ارن با این دستور مخالفت کرد و در مقابل شورشی به راه انداخت.
شورش رابرت
با مرگ پدر و برادر ند، وی هم اکنون لرد وینترفل شده بود. او قصد داشت با افزایش نیرو های خود به شورش بپیوندد. اما رسیدن به شمال از طریق ویل کاری دشوار بود، چرا که گال تاون (Gulltown)، بندرگاه مرکزی ویل، هنوز وفادار به تخت آهنین بود. ند ناگزیر بود با گذر از کوه ها به فینگرز (Fingers) رفته و در آنجا ماهیگیری را اجیر کند تا او را با قایق به وایت هاربر (White Harbor) برساند. ولی آنها در بایت (Bite) گرفتار طوفان شدند و ماهیگیر غرق شد. با این وجود دختر ماهیگیر موفق شد ند را تا جزایر سه خواهر (Three Sisters) برساند. وقتی ند به سیسترتن (Sisterton) رسید، یکی از استادان اصرار ورزید که لرد بارل (Lord Borrell) سر ند را به شاه ایریس تحویل دهد ولی لرد بارل که اطلاع داشت جان ارن و رابرت برتیون در همین اثنا گال تاون را تسخیر کرده اند، در این که چه کسی برنده ی این کشمکش خواهد شد، مردد بود. به این ترتیب او گذاشت تا ند به وایت هاربر برود و در مقابله با خطر شکست در شورش از او خواست تا اقامتش در سیسترتن را مخفی نگه دارد.[۸] ند بعد از این که نیرو جمع کرد، به جنوب تاخت تا به جنگ رابرت بپیوندد و زمانی به آنجا رسید که نبرد ناقوس ها (Battle of the Bells) شرایط را زیر و رو کرد. او سپس به ریورران رفت تا با کتلین تالی(Catelyn Tully) که نامزد برادرش، برندون، بود، ازدواج کند. جان ارن در همان مراسم با لایسا (Lysa)، خواهر کتلین، ازدواج کرد. این دو ازدواج هم زمان، خاندان تالی (House Tully) را موظف کرد تا به شورشیان بپیوندند.[۹]
شورشیان در نبرد ترای دنت (Battle of the Trident) که در آن رابرت پرنس ریگار تارگرین (Rhaegar Targaryen) را در نبردی تن به تن به قتل رساند، پیروزی خود را قطعی کردند. از آن جایی که رابرت به دست ریگار زخمی شده بود، تعقیب بازماندگان لشکر ایریس تا بارانداز پادشاه (King’s Landing) به عهده ی ادارد افتاد. وقتی به آنجا رسید که نیرو های تایوین لنیستر (Tywin Lannister) شهر را غارت کرده بودند. ادارد در طول شورش خاندان لنیستر (House Lannister) را خوار و پست شمرد، از این که لرد تایوین آشکارانه و مدت زمانی طولانی بی طرف ماند تا در نهایت به گروه برنده بپیوندد. این تحقیر زمانی افزایش یافت که ادارد فهمید لرد تایوین با حیله و نیرنگ شهر را فتح کرده است و مردانش همسر و فرزندان ریگار را به وحشیانه ترین طریق کشته اند. علاوه بر آن، زمانی که ادارد به آنجا رسید پرچم لنیستر در ردکیپ (Red Keep) برافراشته شده بود و وقتی به سوی تخت آهنین میرفت تا رابرت را مدعی تاج و تخت اعلام کند، شاه کش، سر جیمی لنیستر را نشسته بر روی آن و جسد شاه ایریس را روی پله های پایین تخت آهنین، یافت. همه ی این ها سوءظن ادارد نسبت به اهداف جاه طلبانه ی لنیسترها را بیشتر برانگیخت. او احساس میکرد نحوه ی تسخیر بارانداز پادشاه، قیام رابرت را ناشرافتمندانه جلوه داد. وقتی که رابرت به شهر رسید، ادارد از این که او در این عذاب وجدان او شریک نشد، از او ناامید گردید، به ویژه این که از قتل فرزندان ریگار حمایت کرد. او همچنین توصیه ی ادارد را درباره ی این که سر جیمی باید به جرم شکستن سوگندش نسبت به حفاظت از پادشاه به عنوان یکی از شوالیه های محافظ پادشاه (Kingsguard)، به محافظین شب بپیوندد، رد کرد .اختلافات آن ها در مورد این موارد شکافی موقت در روابط ادارد و رابرت ایجاد کرد که حتی جان ارن نیز قادر به ترمیم آن نبود.[۱۰] [۱۱] [۱۲]
ادارد رابرت را در بارانداز پادشاه تنها گذاشت و به استورمز اند (Storm’s End) رفت و در آنجا محاصره ی قلعه (siege of the castle) را از میان برداشت. سپس به دورن (Dorne) سفر کرد تا خواهرش لیانا را که ظاهرا در برج سرور (Tower of Joy) زندانی بود، آزاد کند. وقتی ادارد با ۶ تن از همراهانش به قلعه رسید، دریافت که آنجا توسط سه تن از اعضای محافظین پادشاه، شامل سر آرتور دین (Arthur Dayne) محافظت می شود. نتیجه درگیری پیش آمده مرگ همه ی افراد هردو طرف غیر از ادارد و هاولند رید (Howland Reed) شد. متاسفانه، وقتی ادارد لیانا را پیدا کرد که در حال مرگ بود. قبل از مرگش قولی از ادارد گرفت که ظاهرا هیچ گاه آن را با کسی در میان نگذاشت. این حادثه برای همیشه مایه عذاب و رنج ادارد واقع شد. با این وجود اندوه مشترک از دست دادن لیانا موجب شد تا ادارد با دوستش و هم اکنون شاه رابرت اول تجدید دوستی نماید.[۱۳]
لرد وینترفل
ادارد در حالی که فرزند حرامزاده اش، جان اسنو (Jon Snow) را به همراه داشت، به خانه اش، وینترفل (Winterfell) بازگشت. این قضیه موجب ایجاد اختلافاتی در رابطه اش با همسرش، کتلین، شد. ادارد او را از صحبت درباره ی هویت جان منع کرد. زمانی که لیدی کتلین این شایعه که مادر این پسر، آشارا دین (Ashara Dayne)، اصیل زاده ی دورنی (Dornish) می باشد را با همسرش در میان گذاشت، او با لحنی خشن جواب داد که او همخونش است و این تنها چیزی است که باید بداند. به دنبال آن، وی همه ی شایعه ها در مورد آشارا را ساکت نمود. لرد ادریک دین (Edric Dayne)، باور داشت که مادر فرزند به جای عمه اش آشارا، زنی به اسم وایلا (Wylla) بود که به خاندان دین (House Dayne) خدمت میکرد و مدتی دایه ی ادریک بود.[۱۴] همچنین وقتی که پادشاه رابرت درباره مادر فرزند حرام زاده ی ادارد پرسید، او به اسم وایلا اشاره کرد.[۱۵] اگرچه گودریک بارل (Godric Borrell) ادعا میکرد که دختر آن ماهیگیر که ند را به فینگرز رساند، مادر جان اسنو است.[۱۶]
ند ۱۵ سال بعد را به عنوان لرد وینترفل گذراند. وظیفه ای که هیچ گاه انتظارش را نداشت و توانایی انجام آن را در خود نمی دید. او به ندرت سرزمین هایش را ترک میکرد و خود را درگیر دسیسه های پیچیده دربار جنوب نمی کرد. ند با وجود پرچمداران وفاداراش با بعضی مشکلات که به سرعت رخ می دادند مواجه میشد. مانند وقتی که لرد جورا مورمونت (Jorah Mormont) را به جرم معامله با برده فروشان تبعید کرد. یک بار که شمال را ترک کرد برای جنگ همراه با رابرت بود و بار دیگر برای کمک به او در سرکوب عصیان گریجوی (Greyjoy Rebellion). بعد از احاطه ی قطعی پایک و تسلیم شدن بالون گریجوی (Balon Greyjoy)، ادارد پسر لرد بالون، تیان، که زنده مانده بود را به عنوان ملازم و گروگان همراه خود برد.
وقایع اخیر
بازی تاج و تخت
لرد ادارد، یکی از نگهبانان شب فراری که ادعا می کرد آدرها به وی حمله کرده اند، اعدام کرد. در بازگشت به وینترفل، گروه، دایرولفی که توسط گوزنی نر کشته شده و شاخ گوزن در گلویش فرو رفته بود، پیدا می کنند. با پا در میانی جان اسنو حرام زاده، ند تصمیم می گیرد ۵ توله تازه متولد شده ی آن را زنده نگه دارد و هر کدام از فرزندان شرعی استارک، صاحب یکی از آن ها شوند. مدتی بعد، خبر مرگ جان ارن که ادارد را هم چون رابرت برتیون تحت حمایت خود قرار داده و سال ها به عنوان دست پادشاه خدمت کرده بود، می رسد.[۱۷] پس از مدت کوتاهی رابرت به همراه نیمی از دربار خود به وینترفل آمده و به دنبال آن، ند با بی میلی نامزدی دخترش سنسا (Sansa) با پرنس جافری (Joffrey) و هم چنین جایگزینیش به عنوان دست پادشاه را می پذیرد.[۱۸] در این میان پیغامی از لایسا ارن (Lysa Arryn)، بیوه ی جان و خواهر کتلین، می رسد. او به استارک ها هشدار می دهد که لنیستر ها (Lannisters) در قتل همسرش دست داشته اند.
ادارد پس از رسیدن به بارانداز پادشاه (King’s Landing)، از قرض های سنگین حکومت و ناتوانی ارن و شورای کوچک (Small Council) از بازداشتن زیاده روی های رابرت، بهت زده می شود. با وجود مخالفت های ادارد به علت هزینه ها، رابرت دستور برگزاری مسابقه ای به افتخار انتصاب ادارد به عنوان دست پادشاه، می دهد.[۱۹] مسابقه شامل رقابت های سوارکاران آزاد و شوالیه هایی از سراسر ۷ پادشاهی (Seven Kingdoms)، مسابقات تیراندازی، رقابت های میدانی و مبارزه با نیزه بود.
ادارد در حین بررسی فعالیت های جان قبل از مرگش، پی می برد که وی بخش عمده ای از وقتش را با استنیس برتیون (Stannis Baratheon) و دیدار با فرزندان حرام زاده ی رابرت می گذراند.[۲۰] از طرفی یارن (Yoren)، یکی از نگهبانان شب خبر می دهد که همسرش کتلین، تیریون لنیستر (Tyrion Lannister) را دستگیر کرده است.
زمانی که رابرت، مساله کشتن دنریس تارگرین (Daenerys Targaryen) که باردار بود را با شورای کوچک در میان می گذارد، فقط ند و سر باریستان (Ser Barristan) مخالفت می کنند. رابرت به خاطر کینه ای که از تارگرین ها به دل دارد، بر قتل پافشاری می کند و ادارد برای ابراز مخالفتش از مقامش کناره گیری می کند.[۲۱] ند قبل از این که بارانداز پادشاه را ترک کرده و به وینترفل بازگردد، یکی دیگر از حرام زاده های رابرت که دختری به نام بارا بود، را ملاقات می کند. او در راه بازگشت در دام جیمی لنیستر می افتد که خواهان انتقام برادر ربوده شده اش به دست کتلین، است.[۲۲] ساق پای ادارد در این درگیری به شدت مجروح می شود. بعد از به هوش آمدنش، رابرت دوست خود را ملاقات کرده، از او عذرخواهی نموده و به سمت دست پادشاه باز می گرداند.[۲۳]
زمانی که رابرت در شکار به سر می برد، ادارد بر تخت آهنین نشسته و پاسخگوی مردم می گردد. سه لرد ریورلند (Riverland)، خبر ویرانی روستاهای نزدیک مرز قلمرو غربی (Westerlands) توسط گرگور کلگان (Gregor Clegane)، را می رسانند. ادارد برای بازگرداندن و محاکمه ی کلگان، محافظین شخصی خود، تعدادی شوالیه، توروس میری (Thoros of Myr) و بریک دندریون (Beric Dondarrion) را فرستاد.[۲۴]
ادارد با پیگیری بیشتر علت توجه جان ارن به حرام زاده های رابرت، وحشت زده پی می برد که سه فرزند مشروع رابرت، در واقع حاصل زنا ملکه سرسی (Cersei) با برادر دوقلویش جیمی بوده اند.[۲۵] ادارد تصمیم می گیرد در ملاقاتی رودررو با سرسی، به او فرصت فرار با فرزندانش را بدهد.[۲۶] اما سرسی در مقابل، با اشاره به قتل رابرت و پرداختن رشوه به نگهبانان شهر بار انداز پادشاه (City Watch of King’s Landing)، او را تهدید می کند. زمانی که رابرت در شرف مرگ بود، ند هر دو پیشنهاد رنلی برتیون (Renly Baratheon)، برادر کوچکتر رابرت، در مورد گروگان گرفتن و تحت نظر قرار دادن فرزندان پادشاه و هم چنین پتایر بیلیش (Petyr Baelish)، در مورد نایب السلطنه ماندن ادارد تا به سلطنت رسیدن پسر ۱۳ ساله سرسی و جیمی، را رد می کند. در عوض برای واگذار کردن سلطنت به استنیس که بزرگ ترین در میان برادران رابرت است، طرح می ریزد.[۲۷] بیلیش قول حمایت نگهبانان شهر را به او می دهد، اما بلافاصله پس از مرگ رابرت به او خیانت می کند.[۲۸] سرسی از همین طریق، ادارد را به جرم خیانت دستگیر می کند و با به دست آوردن حمایت نگهبانان شهر از بیلیش به خاطر این اقدامش تشکر میکند.
واریس (Varys) در ملاقات با ادارد در سیاه چال، پیشنهاد می دهد که با اعتراف به خیانت می تواند نجات پیدا کرده و به نگهبانان شب (Night’s Watch) بپیوندد. ند در ابتدا مخالفت می کند، اما بعدا برای نجات دخترش، سنسا، که تحت نظارت لنیسترهاست،غرور خود را زیر پا گذاشته و قبول می کند.[۲۹] بی آن که خبر داشته باشد، یارن، دخترش آریا (Arya Stark) و سر باریستان با ظاهری مبدل در میان جمعیت حضور داشتند. ادارد در مقابل همگان، اقراری دروغین نمود اما تصمیم پادشاه جافری مبنی بر اعدام ادارد، نقشه را به هم می ریزد و سرسی، واریس و سپت اعظم را بهت زده می گرداند. ایلن پین (Ilyn Payne)، ادارد را با شمشیر نامی خودش، آیس (Ice) گردن می زند.[۳۰] سپس جافری سر ادارد را بر سر نیزه ای قرار داده و سنسا را وادار به دیدن آن کرد.[۳۱]
نزاع شاهان
تیریون لنیستر، دستور می دهد که سر لرد ادارد به همراه تمامی سرهای دیگر از نیزه ها درآورده شوند. استخوان های ادارد استارک توسط تیریون به ریورران (Riverrun) فرستاده می شوند. کتلین تالی از هالس مولن (Hallis Mollen) درخواست می کند که آن ها را به شمال ببرد تا ند بتواند در سرداب های وینترفل نزد پدر، برادر و خواهرش دفن شود. بعد از تصرف موت کیلین (Moat Cailin) توسط جزایر آهنی ها (The Ironborn) و افتادن آن به دست خاندان گریجوی، مشخص نشد که استخوان های ادارد قبل از آن، موت را گذرانده است یا نه.
هم چنین اعدام ادارد استارک در سپت اعظم بیلور شکافی بزرگ در روابط بین دربار و هفت مذهب (Faith of the Seven) ایجاد کرد، چرا که بیشتر مذهبیان باور دارند که گردن زدن استارک در آن جا و خونریزی موجب بی حرمتی به سپت شده است.
رقص با اژدهایان
[spoiler title=”اسپویلر:” open=”0″ style=”2″]زمانی که برن استارک (Bran Stark) برای پیشگوی سبز (greenseer) شدن آموزش می بیند،از چشمان درخت نیایش وینترفل،تجسمی از پدرش در گذشته مشاهده می کند.برن از دید درخت می شنود که پدرش دعا می کند همسرش او را بخشیده و راب و جان مثل دو برادر با هم بزرگ شوند.[۳۲] باربری ریزول (Barbrey Ryswell)،که خواهان ازدواج با برندون،قبل از نامزدی او با کتلین،بود در صحبت با تیان گریجوی (Theon Greyjoy)،ادارد را مسئول مرگ شوهرش،ویلیام داستین (Willam Dustin) بیان می کند.هم چنین می گوید اگر استخوان های ادارد را پیدا کند،به عنوان تلافی هیچ گاه اجازه نمی دهد که او در سرداب های وینترفل نزد نیاکانش دفن شود،چرا که ادارد هم نتوانسته بود استخوان های همسرش را به او باز گرداند.[۳۳] اگرچه بسیاری از خاندان های شمالی،ادارد را به خاطر فرمانروایی عادلانه و شرافت مندانه اش،با علاقه و احترام یاد می کنند، با این وجود ادارد هیچ گاه خود را همانند برادرش،برندون احساس نمی کرد.[/spoiler]
نقل قول ها
برن- ممکنه یک نفر با وجود این که ترسیده، شجاع باشه؟
ادارد- این تنها زمانیه که یک نفر می تونه شجاع باشه.[۳۴]
ادارد- اگه قراره زندگی یک انسان رو بگیری، بهش مدیونی که به چشمش نگاه کنی و آخرین حرف هاش رو بشنوی. اگه طاقت این کار رو نداری پس شاید اون شخص شایسته ی مرگ نیست… حکمرانی که پشت جلاد های مزدور قایم میشه، به زودی واقعیت مرگ رو فراموش می کنه.[۳۵]
– اگر در موقعیتی قرار بگیرم که باید بین زندگی بچه ای ناشناس در برابر زندگی راب، سنسا، آریا، برن و ریکان یکی را انتخاب کنم، چه خواهم کرد؟ بغرنج تر، کتلین اگر در برابر انتخاب بین زندگی جان در مقابل زندگی فرزندان خودش قرار بگیرد، چه خواهد کرد؟ نمی دانست، دعا کرد که هرگز پی نبرد.[۳۶]
نقل قول هایی در مورد ادارد
آیا خواستن زنی زیبا اینقدر چیز وحشتناکی بود؟ او نا امیدی کودکانه ی خودش را به یاد آورد. اولین بار که چشمانش به ادارد استارک افتاده بود، او را نمونه ای جوانتر از برادرش برندون تصور کرد، اما اشتباه می کرد. ند کوتاه تر بود و صورتی بدقیافه تر داشت و بسیار محزون نیز بود. به اندازه کافی مودبانه صحبت می کرد اما در میان حرف هایش سرمایی را احساس می کرد که با رفتار برندون کاملا در تضاد بود. برندونی که نشاطش نیز همانند خشمش، دیوانه وار بود. حتی وقتی که دوشیزگیش را می گرفت، عشق بازیشان بیشتر انجام وظیفه بود تا اشتیاق.[۳۷]
– کتلین تالی
مدت ها پیش را به یاد می آورد که پدرش می گفت، وقتی باد سرد بوزد، گرگ تنها می میرد اما گله زنده می ماند. او همه چیز را پشت سر گذاشته بود. آریا، گرگ تنها، هنوز زنده بود. اما گرگ های گله گیر افتاده و مرده و تکه پاره شده بودند.[۳۸]
– آریا استارک
– اما ند تو، باید دستی که ایریس رو کشت می بوسید، ولی وقتی دید چه کسی روی تخت آهنین نشسته ترجیح داد با اخم بگه برو کنار.[۳۹]
– جیمی لنیستر
– ند استارک رو خیلی خوب می شناختم. پدرت دوست من نبود، ولی فقط یک احمق شرافت یا صداقت اون رو زیر سوال می بره.[۴۰]
–استنیس برتیون به جان اسنو
[۱] http://www.imdb.com/title/tt0944947/fullcredits#cast
[۲] بازی تخت و تاج،۱،برن
[۳] نزاع شاهان،۳۹،کتلین
[۴] نزاع شاهان،۲۷،دنریس
[۵] یورش شمشیرها،۳۱،جیمی
[۶] یورش شمشیرها،۴۵،کتلین
[۷] بازی تخت و تاج،۶،کتلین
[۸] رقص با اژدهایان،۹،داوس
[۹] بازی تخت و تاج،۲،کتلین
[۱۰] بازی تخت و تاج،۲،کتلین
[۱۱] بازی تخت و تاج،۱۲،ادارد
[۱۲] یورش شمشیرها،۳۶،داوس
[۱۳] بازی تخت و تاج،۱۲،ادارد
[۱۴] یورش شمشیرها،۴۳،آریا
[۱۵] بازی تخت و تاج،۱۲،ادارد
[۱۶] رقص با اژدهایان،۹،داوس
[۱۷] بازی تخت و تاج،۴،ادارد
[۱۸] بازی تخت و تاج،۶،کتلین
[۱۹] بازی تخت و تاج،۲۰،ادارد
[۲۰] بازی تخت و تاج،۲۷،ادارد
[۲۱] بازی تخت و تاج،۳۳،ادارد
[۲۲] بازی تخت و تاج،۳۵،ادارد
[۲۳] بازی تخت و تاج،۳۹،ادارد
[۲۴] بازی تخت و تاج،۴۳،ادارد
[۲۵] بازی تخت و تاج،۴۴،سنسا
[۲۶] بازی تخت و تاج،۴۵،ادارد
[۲۷] بازی تخت و تاج،۴۷،ادارد
[۲۸] بازی تخت و تاج،۴۹،ادارد
[۲۹] بازی تخت و تاج،۵۸،ادارد
[۳۰] بازی تخت و تاج،۶۵،آریا
[۳۱] بازی تخت و تاج،۶۷،سنسا
[۳۲] رقص با اژدهایان،۳۴،برن
[۳۳] رقص با اژدهایان،۴۱،تیان
[۳۴] بازی تخت و تاج،۱،برن
[۳۵] بازی تخت و تاج،۱،برن
[۳۶] بازی تخت و تاج،۴۵،ادارد
[۳۷] یورش شمشیرها،۴۵،کتلین
[۳۸] ضیافتی برای کلاغ ها،۱،ارون
[۳۹] نزاع شاهان،۵۵،کتلین
[۴۰] یورش شمشیرها،۷۶،جان
ترجمه خیلی خوبی بود ، با تشکر ازشهبانو سرسی 🙂
فکر میکردم استخون های ادارد به وینترفل رسیده ! بیچاره ادارد ، حتی استخون هاش هم در آرامش نخواهند بود .
آخرین نقل قول هم یکم اسپویل بود. چی شد که گیر ندادی؟ 🙂
چون نخونده بودمش ! 😐
خیلی ممنون بابت این ترجمه خوب.
ند شخصیت مورد علاقه منه. به نظرم زمانی که بارانداز شاه رو گرفتن باید خودش شاه میشد. ایریس پدر و برادر ند رو کشت و ریگار خواهر اونو دزدید. چرا باید رابرت شاه میشد؟ اگه ند شاه میشد اوضاع مملکت خیلی بهتر بود.
ند نمیتونست ادعایی داشته باشه ، التبه اون موقع ، اگه اشتباه نکنم قبل نبرد ترایدنت همه انقلابیون یه جا جمع میشن و برای این که بتونن هدف مشترک و فرماندهی مناسب و ادعایی داشته باشن یه نفر رو از بینشون انتخاب میکنن تا ادعای پادشاهی کنه ، رابرت هم به واسطه این که نزدیکترین خط خونی رو به تارگرین ها داشته این ادعا رو کسب میکنه . یعنی پادشاهی رابرت زمانی در صورت پیروزی انقلابیون تضمین شده بود و ند نمیتونست ادعایی داشته باشه .
یعنی واقعا” بعد از اون شورش و زیر پا گذاشتن همه قوانین بازم مهم بوده که کسی که نزدیک به تارگرینهاست پادشاه بشه؟ مگه شورش بر علیه اونا نبود؟
بلاخره باید مشروعیت میبخشید به حکومتش ، معمولا کسایی که به پادشاهی وصلن بیشترین ادعا رو دارن . مثلا از ۵ تا پادشاه وستروس ، سه تاشون به واسطه ربط داشتن با رابرت ادعای حکومت داشتن .
به نظر من رابرت که اونقدر از تارگارین ها نفرت داشت باید خودشم به خاطر نسبت خونی که باهاشون داشت میکشت :دی
با جورامون موافقم!!!تصور کنید پادشاهی مثل ادارد و دستی مثل تایوین!!!
همچین چیزی غیر قابل تصوره. یا ادارد تایوین رو می کشت یا بالعکس! ولی ادارد با جان آرن ترکیب خوبی میشد.
چرا این فکرو میکنید؟
اتفاقا تایوین خیلی آدم با درایت و منطقی ایه!وقتی تونسته اونهمه سال دست ایریس باشه ادارد که پیپش فرشته ست:)
جان ارن هم بدک نبود.اما ما خیلی از ارن نمیدونیم.وقتی داستان شروع شد خبر مرگش رسید.بعلاوه ارن سالها دست رابرت بود ولی اون وضعیت خزانه و دیوار بود…!
اخه به نظر میاد تایوین هر چند که خیلی زیرکه ولی خیلی اهل سیاست بازی و منافع باشه. چیزی که ادراد نه تنها دنبالش نبود بلکه کاملا” باهاش مشکل داشت.
جان آرن به نظر میامد ادم قابلی بود. قطعا” با وجود پادشاهی مثل رابرت و با سیستمی که سرسی راه اندخته بود همینقدر که تونسته بود مملکت رو اونهمه سال حفظ کنه شاهکار کرده بود. البته الان که بیشتر فکر می کنم به نظرم میاد آرن و ادارد یک مقدار زیادی زوج مثبتی می شدند ولی تاوین اگر دست رابرت هم می شد خیلی خوب بود.
ادارد خدای شرف بود، تایوین به اندازه سرگین اسب هم برای شرف ارزش قائل نیست. چطور این دو تا می تونستند با هم بسازند؟
اگر تایوین دست رابرت می شد… برای رابرت مست کلا فرقی نداشت :دی
تفاوت تایوین و ادارد توی سمت دست پادشاه توی اینه که ادارد شرافت ملاکشه حتی به خاطر شرافت ممکنه خرابکاری هم بکنه که البته زمانی که به سرسی گفت حقیقت رو میدونه این کار رو کرد
ولی تایوین فقط انجام کار اونم با قاطعیت تمام ملاکه و برای رسیدن به هدف از انجام هیچ کاری ابایی نداره
توی جنوب با اون همه حیله که توی دربار وجود داره مطمئنن کسی مثل تایوین کار آمد تر از ادارد میتونه باشه
خب نمیشه دیگه. اگه با خود شخص ایریس و ریگار مشکل داشتن باید ویسریس رو روی تخت میشوندن. اگه با کل خاندان مشکل داشتن دیگه نسبت داشتن به تارگرینها دلیل مسخره ایه. رابرت میگه همه تارگرینها رو میخواد از بین ببره اونوقت میاد به نسبتی که با تارگرینها داره بنازه؟
بلاخره این دست اویزی بوده که رابرت با استفاده از اون رهبری قیام رو بر عهده میگیره.رابرت از طریق مادربزرگش خودش رو به خط پادشاهی وصل میکنه !
وگرنه جان ارن که شروع کننده قیام بوده از ند هم بیشتر میتونسته ادعای حکومت داشته باشه . گویا این نسبت دادنه خیلی مهم بوده براشون .
به نظرم این دلیل منطقی نمیاد. من بیشتر احتمال میدم که ادارد نمیخواست خودش شاه بشه. اون همیشه زیر سایه برادرش بود و قرار نبود لرد وینترفل بشه، چه برسه به شاه شدن!
به نظر من اگر هم میخواست نمیتونست ! مگر این قبل رابرت ادعای خودش رو مطرح میکرد .
باریکلا بله منم ند استارک را خیلی دوست دارم او شریف ترین مرد وستروس بود و همه قبول داشتن ولی خوب تو جایی با سرسی داشت صحبت میکرد اگر یادت باشه سرسی بهش گفت که تو شهر گرفته بودی و وقتی رسیدی میتانستی رو تخت بشینی اما این کار نکردی
خیلی ممنون.واقعا زیبا بود
فقط چنتا سوال
راه رابرت به استورمزاند که سخت تر بود.باید از کینگزلندینگ میگذشت اگه زمینی میرفت اگه هم میخاست آبی بره که از گالتاون نمیتونست بره… به هرحال منظورم اینه که چجوری زودتر از ند جنگو شروع کرده بود؟
موقع گفتوگوی بین جیمی و ند لرد تایوین کجا بود؟نمیدونم چرا کنار آیرون ترون نبود؟
سر باریستان با ظاهری مبدل در میان جمعیت حضور داشت؟این اسپویل بودا هههه
فقط خدا کنه پیش دنریس از ند بد نگه (یعنی ند رو اونجور که بود تعریف کنه واسه دنی)
باریستان درباره ند با دنی صادقه. منتها گوش شنوایی نیست
ند باید خودشو می رسونده به شمال تا تازه پرچمداراش رو احضار کنه. رابرت تو ویل بوده. اینطور که یادمه خبر به پرچمداراش که میرسه تصمیم میگیرن به تارگرین ها وفادار بمونند که رابرت تو سه تا چنگ متوالی همه رو شکست میده… مقاله شورش رابرت تو سایت هست…
خسته نباشی خیلی خوب بود .
من اگه جای ند بودم همون جا که رابرت دستور داد لیدی رو بکشن قهر میکردم بر میگشتم وینترفل این رابرت معلوم بود کار دست ند میده .
ند اصلا نباید از وینترفل بیرون می اومد ، شاه میخواست چی کار کنه ؟ اونم تو پایتخت شمال !؟
ممنونم به خاطر این مطلب جالب و ترجمه خوبش.
به نظرم ادارد استارک واقعا” آدم قابل احترامیه و هر چه قدر هم به شرافت زیادش یا خشک بودن عدالتش ایراد وارد بشه بازم از احترامش چیزی کاسته نمی شه.
اون جمله “اگه قراره زندگی یک انسان رو بگیری، بهش مدیونی که به چشمش نگاه کنی و آخرین حرف هاش رو بشنوی و … ” اون موقع که تو کتاب خوندم خیلی به نظرم تاثیر گذار اومد و به نظرم تو خیلی موقعیتهای دیگه هم ادم می تونه شجاعتشو با این روش محک بزنه. ( حالا نه اینکه حتما” بخوای سر کسی رو بزنی!)
راستی معلوم نیست که ادارد چرا پیش جان ارن بزرگ شده بود؟ رابرت پدر و مادرشو از دست داده بود ولی ادارد که خانواده داشت , گروگان هم نبود, جان دختری هم نداشت که بخواد بده به ادارد…. !
معمولن در اینجور فرهنگ ها خانواده های اشرافی و نجیب فرزند پسر رو بخصوص پسری که ارشد نباشه رو برای تربیت و در رکاب شخص مهم یا دوست یا محترمی می فرستن تا پیشش تربیت پیدا کنه در واقع همون معلم شون بشه. پسر ارشد پیش پدرش می مونه. اگر پسر ارشد بمیره دومی به خونه فراخونده می شه و همینطوری ادامه داره. گاهی هم دخترا رو به مناطق یا دربار های مهم تر و باشکوه تر می فرستن تا خانم تر و با تربیت صحیح تر بار بیان. مثل اروپا که دخترای اشرافی انگلیسی مثلن می رفتن در رکاب ملکه فرانسه تربیت می شدن.
حالا که کل زندگی ادارد رو جا خوندم می بینم با اون سوابقی که از رابرت میشناخت و اختلافاتی که با هم داشتند واقعا” عجیب بود که دوباره به رابرت اعتماد کرد و با طناب پوسیده اون رفت تو چاه کینگزلندینگ! اونهم سر رفاقت با آدمی که سالها بود همدیگه رو ندیده بودند.
والله تو کتاب که این طناب پوسیده ی ادارده که رابرت و ادارد رو روانه ی قبرستون می کنه .
دعوا نکنین که همش طناب پوسیده ی لیتل فینگر بود :دی
واقعا”؟ عجب مارمولکیه!
وینترفل عزیز رسم بوده که لرد ها بچه هاشونو بفرستن پیش بقیه لرد ها خدمت کنن و هم تجربه کسب کنن( ب نظرم درسته چون به دور از خانواده زودتر رشد عقلی پیدا میکنی)
مثه لیتل فینگر ک زیر دست لرد هاستر تالی بود
مثه پاد ک زیر دست تیریونه
مثه جیمی ک اونم زیردست یکی دیگه خدمت کرد ک الان یادم نیست کی بود
مثه تیون گریجوی ک زیردست ند بود (البته بیشتر در نقش گروگان)
راستی چرا رابو جایی نفرستادن؟
.
.
.
.
.
فقط چنتا سوال
راه رابرت به استورمزاند که سخت تر بود.باید از کینگزلندینگ میگذشت اگه زمینی میرفت اگه هم میخاست آبی بره که از گالتاون نمیتونست بره… به هرحال منظورم اینه که چجوری زودتر از ند جنگو شروع کرده بود؟
موقع گفتوگوی بین جیمی و ند لرد تایوین کجا بود؟نمیدونم چرا کنار آیرون ترون نبود؟
سر باریستان با ظاهری مبدل در میان جمعیت حضور داشت؟این اسپویل بودا هههه
فقط خدا کنه پیش دنریس از ند بد نگه (یعنی ند رو اونجور که بود تعریف کنه واسه دنی)
رابرت جنگ رو توی سامرهال شروع کرد وقتی جلوی تایرل ها متوقف شد به جای اینکه به استورمزاند برگرده به سمت شمال رفت وارد ریورران شد اونجا بوود که با باقی نیروها به هم پیوستن
آخه اون کتلین سلیطه میزاره بچه هاش ازش دور شن.سر اینکه ادارد می خواست برنو با خودش به بارانداز پادشاه ببره، زمین و زمانو بهم دوخت. البته خب مادر دیگه باز نمیشه بهش ایراد گرفت.
خیلی عالی بود یه خسته نباشی جانانه هم باید به مترجم گفت
ادارد دیگه بیش از اندازه با شرف بووود یه جورایی شرفش داشت به حماقت میکشید
خیلی ممنون سرسی عزیز، واقعا ترجمه خوبی بود…
خیلی ممنون از همه دوستان.خوشحالم که از ترجمه راضی بودین
سرسی جان ممنون بابت ترجمه روون و خوبت!
انتخاب مقاله ادارد استارک هم خوش سلیقه گیتون رو میرسونه 🙂
ممنون بابت ترجمه خوبتون 🙂
ادارد از اون ادماییه که تو هر دنیایی و با هر سیستمی مردنی ان. شرافت و صداقت درسته که خوبه ولی سره سبز می دهد بر باد. ادم هر چی ناتو تر موفق تر. این رابرت از اول اب ندیده بوده ولی شناگر خوبی بوده ادارد وقتی اینو فهمیده بود نباید دیگه زیادی طرفش می رفت. مطمئن ام اگر این اتفاق لیانا نمی افتاد و با رابرت ازدواج میکرد به خاطر کثافت کاری های رابرت و اذیت هایی که لیانا می شد ادارد از رابرت متنفر می شد. این رابرت با ویسریس فرقی نداشت. هر دو محوریت عالم رو خودشون می دونستن. معیار خوب و بد شخص خودشونه. اگر اونا رو تایید کنی خوبی و اگر نه بد و لایق بدترین ها و بدترین مرگ نه فقط خودت که هر کسی که تا حالا باهات سلام کرده.
ولی به نظر من رابرت با ویسیریس قابل مقایسه نیست. ویسیریس رسما مجنون و سادیسمی بود! اما عیب رابرت فقط خوش گذرونی و سهل انگاری و به جای جنگیدن، پناه بردن به مشروب و فراموشی بود. این دوتا فرق دارن باهم…
درسته رابرت آدم درست حسابی نبود ولی دیگه دور از انصافه با ویسیریس مقایسه بشه حداقل رابرت مرد میدون بود اگر میخواست کاری انجام بده خودش میرفت انجام میداد نه مثل ویسیریس که پشت نام خاندانش و بعد در حقیقت فروختن دنریس پشت سایه دنریس قایم بشه
ویسریس آدم مزخرفی بود. اما به نظرم شرایطی که توش بزرگ شد توی شخصیتش خیلی تاثیر گذاشت. اینکه یکی بیاد و پدرت رو بکشه و مادرت هم در کودکی بمیره و مجبور شی کل زندگیت رو فرار کنی و از یه شاهزاده به یه گدا تبدیل بشی و مدام دستت رو پیش همه دراز کنی خیلی میتونه روی شخصیت و رفتار آدم تاثیر بذاره. رابرت یه لیانا رو از دست داد و کل مملکت رو به هم ریخت. ویسریس همه چیزش رو از دست داد.
اره من با شما خیلی موافقم ویسریس خیلی دلایل داشت برای روان خرابش اما رابرت یه پسر لوس بود و خودخواه
پسر لوس خودخواه؟ رابرت؟ آدم فکر می کنه داری در مورد جافری صحبت می کنی!
رابرت شاید پادشاه خوبی نبود یا تو سیاست موفق نبود ولی جنگجوی بزرگی بود. اینو که نمی تونی منکر بشی.
درسته بابدبختی و در فرار و فقر بزرگ شد ولی اون رگ جنون تارگرین ها هم توش پررنگ بود. مثل شاه دیوانه
رابرت پسر لوس خودخواه؟! بابا این پسر لوس قبل این که شاه بشه و احساس شکست خوردگی بکنه و به اون روز بیفته برای خودش یلی بوده… ریگاری که سرآمد مبارزه و پر از انگیزه برای پیروزی بوده رو توی ترای دنت میزنه زمین….
لوس و خودخواهی هیچ منافاتی با جنگجویی نداره. ادمی بود که اگر به چیزی که می خواست نمی رسید همه رو به هم می ریخت. نمی تونه مدعی ام باشه که عاشق لیانا بوده چون بارها این وسط خیانت کرده که خب اگر بود نمی کرد. اره لوس و خودخواهه و خود محور. اینا از رویکردهاش کاملا مشخصه و هیچ ربطی به جنگجو بودن نداره.
ممنون بانو سرسی! گرچه ادارد رو خودت به کشتن دادی ولی ترجمه ی خوبی بود. ممنون 🙂
اوا من؟ این قضیه که تقصیر جافری بود!
ولی ته دلت خدا خدا می کردی به یه طریقی شر ادارد از سرت کم بشه. نمی تونی منکرش بشه بانوی من. 🙂
قابل قبول نیست که تقصیر جافری بود… جافری حقاً پسر مامانشه! :دی
جدا از شوخی بین این سه تا بچه جافری بچه ایه که بیشتر از همه اخلاقاش به مامانش رفته
تشکر سرسی عزیز ترجمه خوبی بود.
با خوندن این مقاله ها اطلاعاتم از شخصیت ها دسته بندی میشه
که حس خوبی به ادم میده.
یعنی سر آرتور دین این جا میمیره؟
آره فقط ادارد و هولند رید زنده میمونن
خطاب به دوستانی که رابطه ی خونی رابرت با تارگرین ها و دلیلش بر پادشاهی رو غیرمنطقی دونستند باید گفت که اگر تاریخو مطالعه کرده باشین میبینید که در عصر فئودال ها اگه قیامی علیه حکومت صورت میگرفت و شاه توسط قلعه داران سرنگون میشد؛بازم طبق قوانین،جانشین شاه باید از نسبت های خونی شاه سابق میبود حتی اگه سلطنت قبلی از هم پاشیده بود…اتفاقا این یکی از نقاط قوت این اثره و نشون میده نویسنده بر روند تاریخی برهه ای که داره توش داستانش رو نقل میکنه تسلط کامل داره.
خیای ممنون بابت اطلاعات کاملتون.شما چرا تو بحثای فروم شرکت نمی کنی؟
من هم در بالا عرض کردم که اگه با خود ایریس و ریگار مشکل داشتن باید ویسریس رو به تخت میشوندن.
سلام باید مغز این مارتین نویسنده کتاب رو گل گرفت همین الان تو قسمت ۹ نصف استارک ها رو کشت مسخره اش در اومده انگار تو داستان استارک ها فقط و فقط قربانی هستن مقالت عالی بود سرسی
یعنی اگر من دستم به این موجود سادیسمیه احمقه پیر خرفت میرسید میدونستم باهاش چیکار کنم
مرتیکه نفهم زد همه رو کشت اصن واقعا داغونم
مقاله هم عالی
سلام
آقا یه سوال فنی
ربطیم به سریال و کتاب نداره
شما با چه روشی اومدی نوشته هاتو برای اسپویل نشدن سیاه کردی….؟
میشه بهم یاد بدی؟
خب بالاخره رد ودینگ هم به وقوع پیوست.فقط من موندم چرا گلوی کتلینو بریدن؟اون ک تو ادامه داستان نقش داره یا… آره فکر کنم توروس زندش میکنه
یا اینکه کلا قید نقش کتلینو تو سریال زدن
این روس بولتون عجب مارموزیه بی پدر
شمالو هم که صاحب شد
تو کتابم گلوشو میبرن.بعدا که توروس زنده اش می کنه، به خاطر اون گلوی بریده به جز نجوا نمیتونی چیزی ازش بشنوی
دوستان اگر صحبتی در مورد سریال دارید، با مراجعه به انجمن، و در تاپیک بحث اپیزودیک … ، مطرح کنید!
هم اینجوری برای دوستانی که سریال را ندیدند، داستان سریال و یا کتاب اسپویل نمی شه، هم اینکه می توانید در بحث با دوستان دیگر درباره ی سریال شرکت کنید!
دوستان ICE، حمییییید و kazak.kid1:
قسمت های اسپویل دار رو با ابزار “اسپویلر” که برای همین منظور اضافه شده مخفی کنید.
به لطف کامنت هاتون دیگه نیازی به خوندن کتاب نیست. لطفا مراعات دیگران هم بکنید.
پ.ن: کامنت هاتون ویرایش شد
آخ ببخشید.دیگه تکرار نمیشه.من فکر کردم چون سریال پخش شده دیگه اسپویل محسوب نمیشه
ا حمییییید مراعات کن دیگه
دوستان عزیز با تشکر از سایت عالی تون امروز پس از دیدن قسمت نهم از فصل سوم سریال با مرگ راب و قتل عام استارک ها در برج دوقلو به شدت شکه شدم و تا دقایقی در تفکر بودم که دیگر چه دلیلی دارد ادامه ی کتابها رو بخونم و سریال رو ببینم.اما بعد ننصرف شدم. فقط چند تا سوال داشتم که از شما سپاس گزار می شم اگر پاسخ بدید؟
۱-آیا واقعا راب مرد؟
۲-پس بعد از مرگ راب سرنوشت استارک ها چی میشه و حکومتشون دست کی میوفته؟
۳-آیا جان اسنو یا اریا استارک برای انتقام مرگش اقدام می کنن؟
با سپاس
ویرایش مدیریت: همونطور که بالا هم گفتم رعایت نمیکنید استفاده از اسپویلر رو. کامنتتون تماما اسپویل ـه برای کسانی که فیلم رو دنبال نمیکنند و منتظر منتشر شدن کتاب هستن.
این بحث رو منتقل کنید به پست تازه ای که داخل سایت گذاشته شده، تو اون پست برای اتفاقات فصل سوم ملزم به رعایت اسپویلر نیستید.
خب اینطور ک بوش میاد سحر خانوم ما رو از یاد بردن
نه حمییییید؟
دوستان.من تا بحال سریال رو دنبال میکردم و بخاطر مشکلاتی که در انتشار کتاب ها پیش اومد سراغ کتاب نرفتم.ولی الان تصمیم گرفتم که برم سراغ کتاب مخصوصا بعد از این که فهمیدم قراره سریال خیلی از کتاب رو حذف بکنه.
فقط یه سوال داشتم:دوستان اطلاعاتشون سر به فلک میزنه ایا این اطلاعات و داستان های کناری در خود کتاب های اصلی گفته شده یا در کتاب های مکمل یا جاهای دیگه بیان شده؟ (در واقع میخواستم بدونم با خوندن کتاب اصلی که مجبورم به صورت pdf بخونم همه جزئیات رو خواهم فهمید یا بازم به اطلاعات اضافی نیاز است؟)
بله تمام این اطلاعات توی کتابهاست و منبع دیگری وجود نداره.
ااا من تازه این سایت رو پیدا کردم ! دم همتون گرم ! سرسی جون دستت درد نکنه عالی بود ؛)
ممنون بابت متن زیبا
من یه سوالی فکرمو بدجور مشفول کرده
به نظرتون یه رابطه بین قولی که ند به خواهرش داده و جان اسنو وجود نداره؟
خیلی مشکوکه
چرا ند راجب مادر جان حرفی نمیزنه؟ چرا راجب قولی که به خواهرش داده چیزی نمیگه؟
به نظر من جان پسر لیاناس
پدر جان احتمالا ریگال باشه که به لینا تجاورز کرده
قول ند هم نگهداری از جان بوده
دلیل مخفی نگهداشتنشم میتونه بی آبرویی یا چیز دیگه باشه…
(اگه امکانش هست این بحث رو به صورت یه سوال یا یه تاپیک قرار بدید راجبش بحث بشه.ممنون)
ند استارک واقعا مرد عادل و مهربانی بود نباید کشته میشد باید تا اخر فیلم میموند ولی بازهم از زیبایی سریال کم نمیشه
من سریال رو اصلا ندیدم ولی کتابا رو دنبال میکنم و فکر میکنم همتون یادتون هست هیچکس ندیده بود سر ند رو ببزنند همه یا قبلش یا بعدش رو دیده بودند و…..ولی نویسنده دو تا چیز رو داره کاملا داد میکشه یک جان بچه لیانا و ریگاره که با هم کاملا رسمی ازدواج کرده بودند در واقع شخصیت اصلی که همون اتش و یخ حقیقیه که اتش از ریگار پدرش و یخ لیانا مادرشه و دو ند استارک زنده ست نمیگم سر زدن این ها نبوده و….
ولی بهتون اطمینان میدم زنده ست و تو کتاب ۷ یا ۶ نمیدونم ولی برمیگرده و لطفا معذرت منو بابت اسپویل بپذیردید
حرفت کاملا اشتباه در مورد جان اسنو چون حتی اگه بچه ریگار و لینا باشه باز هم غیر مشروع به حساب میاد چون ریگار زن داشته از قبل و نمی تونسته ازدواج کنه براساس قانون فرضیه ات در مورد ند هم خیلی غیر محتمله
دقیقا لیانا همون کاری رو کرد که سرسی می خواست و از انجامش می ترسید واسه همین کاراش بهش می گفتند ماده گرگ !لیانا دزدیده !نشد میشه گفت اینکار خیلی هم خلاف میلش نبود !ولی در مورد ازدواج کاملا رسمی و قانونی ولی مخفیانه صورت گرفت در ضمن هیج قانونی مردی رو موظف نمیکنه که فقط یک همسر داشته باشه ند هم حتما برمیگرده !و احتمال میدم جان اسنو هم در نهایت یکبار میمیره ولی دوباره زنده میشه تا از زیر قسم نگهبانان شب بیرون بیاد !!!
به نظرم بعد سقوط تارگرین ها ند باید خودشو شاه شمال می نامید….شمالی ها که خودشون از انسان های اولیه هستن لزومی نداشت زیر پادشاهی جنوبی ها باشن….اخرین شاه شمال هم به خاطر اژدهاهای تارگرینی ها قبول کرده بود دیگه شاه نباشه
تنها اشتباهش دیالوگ با سرسی بود
مرگ رابرت هم معلول همین دیالوگ میشه تحلیل کرد (با توجه به این که میدونیم ترور جان ارن رو لیتل فینگر ترتیب داده بود)
اگر میشد این دیالوگ رو حذف کرد …
اینکه شرافت ادارد به حماقت میل میکرد فقط توهین به نده
چرا باید کاری رو میکرد که اعتقاد داشت غلطه ؟ (دفاع از ادعای جافری یا رنلی)
اگر اندکی کمتر خوش قلب بود کل داستان نغمه تغییر میکرد 😐
چرا گذاشیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همه غصه هام تازه شد اوه نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!