نیکلای کاستر-والداو در ۲۷ جولای سال ۱۹۷۰ در کپنهاگن دانمارک به دنیا آمد. و از سال ۱۹۹۴ بصورت حرفهای وارد دنیای سینمای دانمارک شد . بعدها او وارد آمریکا شد و در اولین تجربه در فیلم تحسین شده ریدلی اسکات با نام Black Hawk Down نقشی را برعهده گرفت. او همچنین دردو سریال تلوزیونی شبکه فاکس به نامهای New Amsterdam و Virtuality و سرانجام در پروژه سریال بازی تاج و تخت نقش سر جیمی لنیستر را بر عهده گرفت
وقتی برای اولین بار متن را خواندید، آیا به نظرتان خیلی متفاوت نیامد؟
قبل از این که متن را خوانده باشم، از کتابها هیچی نمیدانستم و وقتی اولین بار متن را خواندم، به نظر رسید این کاری است که قبلاً نداشتهام؛ چون کلی شخصیت و بازیگر در آن هست. یک داستان حماسی حسابی است و مشتاق بودم ببینم چطور به یک سریال تلویزیونی تبدیل میشود. البته میدانستم که HBO از این کارهای کلان قبلاً هم کرده، اما این یکی متفاوت به نظر میرسید و فکر میکنم متفاوت هم است. حالا کتابها را خواندهام، و البته آنها هم آن چیزی نبودند که از یک اثر فانتزی انتظار داشتم، و صدالبته به نظرم همین است که بسیاری از مردم را جذب آنها کرده است.
آیا کار کردن با HBO انگیزهای برای جذب به این کار نبود؟ آنها قبلاً هم چند کار چشمگیر در تلویزیون ساختهاند.
البته که بود. مساله این است که آنها همیشه شخصیتهای سهبعدی دارند و واقعی هم میسازند و خوب هم میسازند. و چیزی هم که جرج مارتین را این قدر بینظیر میکند، همین است که نمیخواهد شخصیتهای سیاه و سفید بسازد. این داستان آدمهاست، انسانهایی که در این بازیهای بیرحم میافتند. و وقتی بیشتر در مورد نقشم خواندم و این که بعداً میفهمیم چه چیزهایی بر سرش آمده، فهمیدم که چرا به این راه افتاده است. به نظرم او یک شخصیت فوقالعاده است. شما با او در قسمت اول روبرو میشوید، جایی که او کاری بینهایت وحشتناک انجام میدهد و با خودتان فکر میکنید چطور یک نفر میتواند دلش برای چنین آدمی بسوزد؟ و در ادامه است که میفهمید چرا او چنین میکند و به نوعی میفهمید چرا چنان تصمیمی میگیرد.
این ارباب حلقهها نیست، نه؟
البته که من ارباب حلقهها را دوست دارم. ما با آن کتابها بزرگ شدیم و واقعاً هم فوقالعاده بود. اما آنجا بدها واقعاً واقعاً بد هستند و آدمخوبها هم یکجاهایی کارهای بد میکنند، اما آن هم همیشه به خاطر حلقه است. به خاطر قدرتی که حلقه دارد و سیطرهی حلقه بر آنها و آنها اختیاری در قبالش ندارند. و وقتی هم که حلقه را ازشان میگیری، دوباره همان آدمهای خوب میشوند. اینجا ما دیگر حلقهای نداریم، اما آدمهای شریف و خوبی داریم که کارهای وحشتناکی ازشان سر میزند.
آیا کتابها را خواندهاید تا ببینید چه بر سر جیمی میآید یا ترجیح دادید صبر کنید تا در حین بازی بفهمید؟
فکر میکنم این هم شبیه بازی کردن است. و دانستن این خیلی مهم است تا بتوانید تعادل را رعایت کنید. من میدانم مثلاً در اینجا با فلان شخصیت به فلانجا میروم و فکر میکنم شاید بتوانم آن جنبهای که باید را، بیشتر به نمایش بگذارم. اما وقتی کتابها را میخوانید، تعجب میکنید که چطور میشود این همه ماجرا را در ۱۰ ساعت جمع کنید. داستان خیلی گسترده است و HBO هم برای به نمایش درآوردنش کار شگفتانگیزی انجام داده است.
آیا جیمی شما شبیه جیمی کتاب است؟
به آن چه در ذهن دارم نزدیک است. اما مطمئنم وقتی کتابها را میخوانید، شخص دیگری را میبینید. او آن کسی است که وقتی داشتم کتابها و فیلمنامه را میخواندم در سر داشتم و این به وضوح روشن است. اما پرواضح است که مجموعه طرفداران بسیاری دارد و یقین دارم بعضیشان با نظر من مخالفند.
آیا تمارین جسمانی زیادی داشتید؟
آموزشهایی برای نبرد با شمشیر داشتیم. فکر کنم کنم من یک نبرد سخت در قسمت پنجم دارم که خیلی خوش گذشت. قبلاً هم با شمشیر جنگیدهام، اما این یکی بیشتر شبیه یک جور رقص بود. و البته یک سری آموزشهای اسبسواری اضافی هم داشتم که البته همه چیز به خیر و خوشی پیش رفت.
منبع مصاحبه : آکادمی فانتزی
پس ادامه کتاب کجاس؟؟؟؟؟؟؟چرایهو؟؟؟بدون هیچ خبر؟؟؟؟؟؟حداقل ماودجریانه ترجمه قراربدین…بازم ممنون
حالا در جریان قرارگرفتید؟ 😉