این تاریخ نگار در تلاش است که رویدادهای بسیار مهم در تاریخ “وستروس” و “ایسوس” را به خلاصهترین شکل ممکن بیان کند. اطلاعات این تاریخ نگار از طریق رمانها و کتابهای زمینه منتشر شده در باب رمان نغمه ای از یخ و آتش، فراهم آمده. لازم است یادآور شویم که تمام تواریخ بر اساس سال فتوحات اگان فاتح در وستروس مشخص شده است و سالهای قبل آن رویداد با علامت منفی نمایش داده میشود.
با وجود اینکه تاریخ مدون بعد از ورود اندالها به قاره وستروس نوشته شده، تاریخ وستروس به ۱۲۵۰۰ سال قبل باز میگردد. البته باید خاطر نشان کرد که تمام مطالب نوشته شده در مورد “سپیده قرون”،”عصر قهرمانان” و “شب طولانی” بر اساس داستانهایی که هزاران سال پس از آن اعصار توسط سپتونها گفته شده، فراهم آمده است.
سپیده قرون
دوران ماقبل تاریخ | قبل از آمدن نخستین انسانها: سرزمینهای وستروس محل زندگی موجودات کوتاه قامت و مرموزی بود که به نام “فرزندان جنگل” شناخته میشوند، همچنین در آن دوران، غولها و موجودات جادویی دیگری نیز در وستروس زندگی میکردند. |
---|---|
۱۲۰۰۰- | حمله نخستین انسانها به وستروس: گروهی از نژاد انسانها به نام نخستین انسان ها از طریق باریکهای از خشکی که ایسوس را به شرق وستروس متصل کرده بود، وارد وستروس شدند. آنها سلاحها و شمشیرهایی از جنس برنز داشتند و برای تصاحب سرزمینهای وستروس با فرزندان جنگل وارد جنگ شدند. فرزندان جنگل برای جلوگیری از ادامه حمله نخستین انسان ها به وستروس با استفاده از جادو پل ارتباطی ایسوس و وستروس را تکه تکه کردند. بقایای پل ارتباطی را امروزه به نام جزایر “استپ استونز” میشناسیم که در شرق دریای “دورن” واقع اند. فرزندان جنگل با این کار پل ارتباطی وستروس و ایسوس را از بین بردند اما این کار خیلی دیر صورت گرفت زیرا نخستین انسان ها زیادی به وستروس پا گذاشته بودند.نخستین انسان ها علاوه بر کثرت نفرات، بزرگی جثه و قدرت بیشتر، از فن آوری های بیشتری نسبت به فرزندان جنگل برخوردار بودن، و با وجود این که فرزندان جنگل از جادو برای نبرد استفاده میکردند، در مقابل نخستین انسان ها کارآمدی چندانی نداشتند و متحمل شکست میشدند. با گذشت زمان و ادامه یافتن جنگ، نخستین انسان ها بیشتر در اعماق وستروس نفوذ کردند و صدها قلمروی تحت فرمانروایی خود تاسیس کردند. |
۱۰۰۰۰- | عقد پیمان صلح بین فرزندان جنگل و نخستین انسان ها: پس از گذشت سالیان متمادی از جنگ، نخستین انسان ها و فرزندان جنگل با یکدیگر صلح کردند تا در کنار هم به صورت مسالمت آمیز زندگی کنند، طبق معاهده این صلح، نخستین انسان ها به تمام سرزمینهای بدون جنگل حکمرانی میکردند و فرزندان جنگل کنترل تمام سرزمینهای جنگلی را به عهده میگرفتند. در این برهه از تاریخ بود که برای اولین بار خدایان جنگل مورد پرستش نخستین انسان ها قرار گرفتند. |
عصر قهرمانان
۱۰۰۰۰- | عصر قهرمانان: دورهای از تاریخ وستروس است که در آن مردان و زنان بزرگی در سالهای پس از صلح بین فرزندان جنگل و نخستین انسانها زندگی میکردند. صلحی که قریب به چهار هزار سال پابرجا بود و در طول این زمان فرزندان جنگل و نخستین انسان ها به یکدیگر نزدیکتر شدند، به طوری که مردم نخستین بسیاری از مسائل فرهنگی خود را از فرزندان جنگل الهام گرفتند.بسیاری از خاندانهای اصیل کنونی، پیدایش خاندانهای خود را مربوط به این دوره و افراد بزرگی که در آن زمان میزیستهاند میدانند. مثلا گفته میشود “برندون معمار” بنیانگذار خاندان “استارک” در این زمان میزیسته و یا گفته میشود که “لن زیرک” در این دوران “کسترلی راک” و خاندان “لنیستر” را بنیان نهاده. همچنین گفته میشود که “گارت سبز دست” بنیانگذار خاندانهای “ریچ” و پادشاهان سرزمین های طوفان در این عصر میزیستهاند. |
---|---|
۸۰۰۰- | شب طولانی: شبی که گفته میشود به اندازه یک نسل به طول انجامیده و در طول آن سردترین، طولانیترین و تاریکترین زمستان تاریخ بر سر وستروس نازل شده است. سرما و یخ از شمال در پناه تاریکی میخزیده و در میان این تاریکی آدرها از مرزهای شمالی به وستروس هجوم آوردند، “آدرها” در راه خود به سوی جنوب همه را میکشتند و به فرمان آنها، مردگان به حرکت در میآمدند. در نهایت شب و زمستان بی انتها پس از نبرد سپیده دم به پایان میرسد که در آن فرزندان جنگل و نخستین انسان ها با یکدیگر متحد شدند و با سلاحها و شمشیرهایی از جنس شیشه اژدها، آدرها را به سرزمینهای یخ زده شمال عقب راندند. گفته میشود سپاه متحدین توسط قهرمانی بزرگ به نام “آزور آهای”، صاحب شمشیر شعله ور “لایت برینگر” رهبری میشده. |
ساخت دیوار: پس از شکست خوردن آدرها از سپاهیان متحد فرزندان جنگل و نخستین انسان ها، برن معمار با کمک غولها و نخستین انسان ها دیواری عظیم از یخ و جادوی کهن را در شمال قلمرو خود بنا میکند، احتمال این وجود دارد که فرزندان جنگل نیز در ساخت دیوار به ایشان یاری رسانده باشند. در همین زمان نگهبانان شب برای نگهبانی از دیوار پا به عرصه گذاشتند تا از وستروس در مقابل خطرهای شمال محافظت کنند. آورده شده که برن معمار در این دوره قلعه “وینترفل” را ساخته و به عنوان اولین پادشاه شمال، به تخت مینشیند. | |
پادشاهی شب: هنوز از زمانی که دیوار کامل شده بود زمان زیادی نگذشته بود که سیزدهمین فرمانده نگهبانان شب سوگند خود را شکست (برادران شب سوگند خوردهاند که هرگز زنی اختیار نکنند و صاحب فرزندی نشوند) و عاشق زنی از آنسوی دیوار شد، او با نام پادشاه شب قیام و از برادران نگهبان شب به عنوان ارتش خود استفاده کرد. پادشاهی شب در طول دوران سلطنت خود جنایات هولناکی مرتکب شد. اما در نهایت، استارک های وینترفل با پادشاه آنسوی دیوار “جورامون” متحد شدند و پادشاه شب را شکست دادند. گفته میشود که جورامون همان کسی است که شیپور زمستان را یافته و با استفاده از آن میتوانسته غولهای زمین را بیدار کند. |
حمله اندال ها
۶۰۰۰- | حمله اندال ها: اندال ها که نژادی دیگر از انسانها بودند با استفاده از کشتی از دریای باریک عبور کردند و در سواحل شرقی وستروس پیاده شدند. اندال ها به دینی اعتقاد داشتند که هفت وجه را به عنوان شمایل مختلف خدایشان میپرستیدند. اندال ها از سلاحهای فولادی استفاده میکردند و از این طریق به راحتی در جنگ با فرزندان جنگل و نخستین انسان ها پیروز شدند. با این حال اتحاد فرزندان جنگل و نخستین انسان ها باعث شد که این جنگ به مدت قرنها ادامه داشته باشد، اما در نهایت تمام شش پادشاهی جنوب که متعلق به نخستین انسان ها بود، شکست خوردند و جنگلهای جنوبی که فرزندان جنگل در آنها مسکن گزیده بودند در آتش سوختند. در این میان تنها پادشاهی شمال در اختیار نخستین انسان ها باقی ماند زیرا توانست حملات اندال ها را دفع کند، این توانایی به علت وجود تنگه استراتژی “موت کلین” بود که در آن ناحیه اندال ها نتوانستند بر نخستین انسان ها فائق آیند. از آن پس از موت کلین به عنوان دروازهای بین شمال و جنوب یاد میشود. با وجود این که منطقه بزرگ شمال از هجوم اندال ها آسیب جدی ای ندید، با این حال فرزندان جنگل ساکن در نواحی شمالی، به مرور محل زندگی خود را به سمت اراضی شمالی ترک کردند و به عمق جنگلهای آنسوی دیوار مهاجرت کردند. |
---|---|
۴۰۰۰- | جزایر آهن در مقابل حمله اندال ها سقوط کرد و اندال ها اولین خط پادشاهی آن منطقه را پس از هزار سال قطع کردند. این خط پادشاهی به وسیله “اورن ردهند” بنیان گذاری شده بود. با وجود این که اندال ها جزایر آهن را اشغال کرده بودند، با این حال مذهب و فرهنگ آن جزایر به روی آنها تاثیر شگفتی گذاشت و آنها در آن ناحیه به مسلک قدیمی حاکم در جزایر آهن ایمان آوردند و خدای مغروق را مورد پرستش قرار دادند. |
عصر والریا
۵۰۰۰- | تشکیل والریا: در جنوب قاره ایسوس قومی صلح جو در شبه جزیرهای به نام والریا زندگی میکردند. حرفه و بنای زندگی آنها بر نگه داری از گوسفند استوار بود تا زمانی که آنهااژدهایان را در رشته کوههای آتشفشانی والریا یافتند و با استفاده از جادو توانستند آنها را رام کنند. والریایی ها با قدرت اژدهایان حاکمیت منطقه را به دست گرفتند و با استفاده از جادو و قدرت اژدهایان در پایتخت خود، شهر “والریا”، بناهای و برجهای بسیار بلند و با شکوهی را بنا کردند و توانستند سلاحها و شمشیرهای افسانهای و بی نظیری تولید. |
---|---|
پیروزی بر گیسکار: امپراتوری گیسکاری یکی از قدیمیترین و قدرت مندترین حکومتهای جهان بود که بر ایسوس حکم رانی میکرد. با قدرت گرفتن حکومت والریا تنش میان این دو حکومت بالا گرفت تا جایی که به پنج نبرد بزرگ بین والریا و گیسکاری انجامید، در نهایت حکومت والریا با استفاده از قدرت اژدهایان گسیکاری ها را شکست دادند. پس از آخرین جنگ، والریایی ها پایتخت گیسکار را نابود و مردم آن را قتل و عام نمودند و با استفاده از آتش اژدهایان دیوارهای شهرها را فروریختن و جادهها را نابود کردند. با از بین رفتن امپراتوری گیسکار، حکومت والریا شعاع قدرت خود را افزایش داد و شهرها و مناطق بسیاری را به زیر سلطه خود درآورد. | |
۷۰۰- | تهاجم روینار: پس از نابودی “شهر گیس قدیم”، حکومت والریا به آرامی قلمروهای تحت نفوذ خود را در امتداد “دریای تابستان” به سوی غرب گسترش داد. این گسترش موجب شد والریا با شهرهای “روینیش” که در امتداد رود بزرگ “روین” قرار داشتند وارد جنگ شود. شاهزاده “گارین بزرگ” با ارتشی نیرومند متشکل از دویست و پنجاه هزار سرباز برای مقابله با قوای والریا عازم جنگ شد اما در مقابل اژدهایان والریا به سختی شکست خورد. |
تخلیه روینار: پس از شکست “گارین بزرگ”، “نایمریا” ملکه جنگجوی روینیش با تلاش و سختکوشی بسیار بازماندگان جنگ با حکومت والریا را که اغلب کودکان و زنان بودند گرد هم آورد و با ده هزار کشتی از “دریای باریک” عبور کرد و در جنوبیترین قلمرو وستروس؛ سرزمین “دورن” مسکن گزید. نایمریا به منظور اتحاد با “لرد مورس مارتل” ازدواج کرد و آن دو با کمک یکدیگر توانستند سرزمینهای دورن را به عنوان قلمرو حکومت پادشاهی خود سازماندهی کنند. آنها خاندان “مارتل” را بنا نهادند که در راس خاندانهای دورن قرار میگرفت. مورس به عنوان شاه دورن، تاثیر زیادی از فرهنگ روینیش های مهاجر پذیرفت. یکپارچکی دورن توسط نایمریا و مورس منجر به آغاز جنگهایی با پادشاهی سرزمینهای ریچ و سرزمین های طوفان شد که به صورت پراکنده و به مدت قرنهای متمادی ادامه داشت. | |
۵۰۰- | پیروزیهای حکومت والریا و تسلط آن بر شهرها و مناطق ایسوس همچنان ادامه داشت، در این میان فرقهای مذهبی به نام “خوانندگان ماه” مهاجرت هزاران نفر را برعهده گرفتند. هدف آنها این بود از که مردم را از مناطق جنوبی به سرزمینهایی در شمال هدایت کنند تا در پناه حصار کوهها از گزند حکومت والریا در امان باشند. مهاجران در شمال شهر پنهان “براووس” را پیدا کردند و در آن ساکن شدند. چندی بعد آنان مجسمه عظیم “تایتان براووس” را بنا نهادند که به عنوان جزئی از استحکامات دفاعی از آن استفاده میشد. |
۲۰۰- | والریایی ها جزیرهای کوچک را در دهانه “خلیج بلک واتر” که در سواحل شرقی وستروس است در اختیار گرفتند. “تارگرین” ها که از خانوادههای برجسته والریایی بودند کنترل آن جزیره را بر عهده گرفتند و قلعهای بنا کردند که برجها و باروهای آن همانند اژدهایان بود. به همین دلیل به آن جزیره نام “دراگون استون” داده شد. |
۱۰۰- | سرنوشت شوم والریا: پدیدهای ناشناخته و طبیعی سرنوشت شوم والریا را رقم زد که احتمال میرود به خاطر فعالیتهای شدید آتشفشانی در این ناحیه اتفاق افتاده باشد. این اتفاق همانند چهارده فوران آتشفشانی ای بود که در زمان پیدایش اژدهایان در کوههای والریا اتفاق افتاد. سرنوشت شوم والریا اینگونه بود و والریا تکه تکه شد و شهرهای آن از بین رفت. در نتیجه این اتفاق اژدهایان نیز از میان رفتند و حکومت والریا چند پاره شد. پس از آن شهرهای مختلفِ ایالتهای پراکنده شده والریا اعلام استقلال کردند که امروزه به نام شهرهای آزادو شهرهای خلیج برده داران شناخته میشوند. |
شهر پنهان براووس از پرده اختفا بیرون آمد و خود را به سایر شهر ها نمایان ساخت براوس به علت ناوگان دریایی قدرت مند و توانایی اقتصادی بالا تبدیل به قدرت مندترین شهر آزاد شد . شهر های خلیج اسلاور دوباره استقلال خود را به دست آوردند و قدرت امپراطوری گیسکاری دوباره در جنوب ایسوس شروع به شکل گیری کرد . قبایل چادر نشین و جنگ جو که در پهنه های بیکران دشت های شرقی زندگی می کردند ، پس از سقوط حکومت والریا ، این جسارت را یافتند که به غرب سرزمین های خود مهاجرت کنند ،عظیمترین قبیله آنان ، دوتراکی ها بودند که شروع به تاخت و تاز به سرزمین های اطراف کردند ، در همین زمان تارگرین ها در جزیره دراگون استون ساکن بودند و از سه اژدها که احتمالا آخرین اژدهایان جهان غرب بودند نگه داری می کردند . |
هفت پادشاهی
۳۰۰۰- | با گذر سالیان دراز از شروع حمله اندال ها به وستروس قلمروهای جنوبی نخستین انسان ها از بین رفت و اندال ها شش قلمروی پادشاهی قدرتمند را در جنوب وستروس بنا نهادند. |
---|---|
۳۰۰۰- | تهاجم وحشی ها: “مردم آزاد” که ساکن شمال دیوار بودند و ساکنین وستروس به آنها “وحشی” میگویند، زیر پرچم پادشاه آنسوی دیوار که عنوان دو برادر به نامهای “گندل” و “گورن” بود، متحد شدند. آنها قصد فتح سرزمینهای جنوب دیوار را داشتند. آنها برای مخفی ماندن از دیدگان برادران شب و به منظور گذر از دیوار به صورت سازمانی، منظم و گسترده تونلهای عظیمی را زیر دیوار حفر کردند و با ارتش خود از زیر دیوار گذشتند، اما درست زمانی که آنها به آنسوی دیوار رسیدند با حمله ارتش پادشاه شمال مواجه شدند که منتظر آمدن آنها بود. گورن پادشاه شمال را کشت اما پسر پادشاه جای پدر را گرفت و با کشتن گورن انتقام پدرش را گرفت. در میانه درگیری نگهبانان شب از جنگ مطلع شدند و از قلعهها به پشت سپاه وحشیها هجوم آوردند. طبق افسانههای شمال گندل در این حمله جان خود را از دست میدهد. اما طبق عقاید مردم آزاد (وحشیها)، گندل در این جنگ زنده میماند و از طریق نایت واچ میانبر میزند و به آن سوی دیوار میگریزد اما در شمال دیوار راه خود را برای همیشه گم میکند و هرگز به مقصد نمیرسد. |
۷۰۰- | در شمال، خاندان استارک در نهایت بر خاندان “بولتون” تسلط یافت، خاندان بولتون رقیب اصلی استارک ها برای تسلط بر شمال بود. بعدها “کارلون استارک” به منظور دفع مهاجمان دریایی در سواحل شرقی، پایگاه نظامی متشکل از خاندان “کاراستارک” را بنیاد نهاد. |
در غرب وستروس “فرزندان آهن” که لقب ساکنان “جزایر آهن” بود بسیار قدرتمند شدند و در اوج قدرت خود بیشتر سواحل غرب وستروس از “اولد تاون” و جزیره “آربور” در جنوب تا جزیره “خرس” در شمال را در اختیار خود گرفتند. | |
مردم روینار پس از شکست خوردن در جنگ با حکومت والریا با ده هزار کشتی به دورن مهاجرت کردند و این آخرین مهاجرت بزرگ به وستروس بود. | |
۴۰۰- | خاندان بولتون دوباره بر علیه خاندان استارک شورش میکند اما پس از چهار سال محاصره دوباره تحت تسلط خاندان استارک قرار میگیرد.پادشاهان سرزمینهای طوفان قلمرو خود را تا “سرزمینهای رودخانه” و “نک” که در شمال سرزمینهای غربی قرار داشتند افزایش دادند. |
۳۵۰- | با گذشت زمان اهالی جزایر آهن بسیاری از مناطق تحت سلطه خود را از دست دادند اما برخی در حدود سه نسل قبل از آمدن اگان مناطقی از سرزمین رودخانهها را از دست پادشاهان طوفان درآوردند. در این زمان پادشاه اهالی جزایر آهن “هارن هور” قلعه عظیم و مستحکم “هارن هال” را در مرکز وستروس بنا کرد. |
خاندان تارگرین
۱ | نبرد فتح: اگان فاتح به وستروس هجوم میآورد و شش پادشاهی از هفت پادشاهی را تحت تسلط خود در میآورد و پایتخت جدیدی به نام “بارانداز پادشاه” بنا میکند. اگان نتوانست بر پادشاهی دورن فائق آید بنابراین اجازه داد دورن استقلال خود را حفظ کند. پس از نابودی “آرگیلاک” پادشاه سرزمین های طوفان و مرگ آخرین پادشاه قلمرو ریچ، اگان کنترل قلعه “استورمزاند” را به برادر ناتنی و حرامزاده خود “اوریس براتیون” سپرد و “های گاردن” به “هارلن تایرل” رسید. “ادمین تالی” از ریورران لقب لرد سرزمین های رودخانه را گرفت و “ویکان گریجوری” از پایک، لرد جزایر آهن شد. |
---|---|
۳۷-۴۸ | قیام معتقدان جنگ: پس از مرگ اگان پسرش “اینیس اول” که حاصل ازدواج اگان با خواهرش بود، بر تخت پادشاهی نشست. اما از آنجایی که طبق عقاید مذهب هفت، زنا با محارم گناه بزرگی محسوب میشود، معتقدین به خدای هفت، مشروعیت حکومت اینیس تارگرین را رد کردند و رهبری مردم را در قیام برعلیه اینیس بر عهده گرفتند. اینیس در مدیریت بحران و مقابله با قیام ناکارامد بود، از این رو برادر ناتنی خود “میگور” را به عنوان “دست پادشاه” انتخاب کرد تا با شورش و قیام مذهبیون مقابله کند. در همین راستا اینیس تمام اختیارات جنگی خود را به میگور واگذار کرد. میگور فردی قدرتمند، خشن و بیرحم بود و توانست قیام را با کشتار هزاران نفر فرونشاند. |
۴۸ | جیهیریس آشتی دهنده: جیهیریس در برقراری صلح و آرامش موفق تر از میگور بود. او خواستار این بود که کشمکشها از بین برود، از این رو “جیهیریس آشتی دهنده” لقب گرفت. سالهای حکومت او سالهایی همراه با صلح و رفاه برای مردم بود. |
۱۲۹-۱۳۷ | رقص اژدهایان: اولین جنگ بزرگ داخلی در هفت پادشاهی، جنگی بود که بر سر جانشینی پادشاه صورت گفت، این جنگ بین “اگان دوم” و خواهر ناتنیاش “رینیرا” برای تصاحب تخت پدرشان صورت گرفت. این جنگ بسیار خونین بود و بیشتر تارگرین ها و اغلب اژدهایان باقی مانده در آن کشته شدند. جنگ زمانی به پایان رسید که در نهایت “اگان سوم” پسر “رینیرا” به تخت پادشاهی نشست. |
مرگ آخرین اژدها: پادشاه اگان سوم تلاش کرد تا نسل قدرتمند و سالمی از اژدها را پدید آورد ولی اژدهایانی که او پرورش داده بود همگی ضعیف و بیمار بودند. او نتوانست از مرگ آخرین اژدها جلوگیری کند و بعد از این اتفاق اژدها کش نامیده شد. از آخرین اژدها چند تخم باقی ماند ولی تلاش تارگرین ها برای بیرون آوردن اژدها از آنها ناکام ماند و این تخمها به مرور زمان یا گم شدند و یا نابود شدند، بدین ترتیب همه گمان کردند که نسل اژدها برای همیشه منقرض شده است. | |
۱۵۷-۱۶۱ | فتح دورن توسط دیرون: پس از رسیدن به پادشاهی در سن ۱۴ سالگی، شاه دیرون تصمیم گرفت که کار ناتمام اگان فاتح را تکمیل کند و از این رو حمله موفقی را به دورن ترتیب داد. اما از بخت بد، او یک نفر از خاندان تایرل، که دشمنی دیرینهای با دورنی ها داشتند را، در صدر این حمله قرار دارد.رفتار سبعانه این تایرل باعث شد که شورشی بر علیه تخت آهنین صورت بگیرد و دیرون با لشکری دیگر عازم دورن میشود، اما اودر جریان نبرد کشته میشود و پسر عمویش، شاهزاده ایمون ملقب به شوالیه اژدها به اسارت در آمد و ۴۰ هزار از افرادش از دست رفتند. |
۱۶۱-۱۷۱ | دوران سلطنت بیلور مقدس:بیلور مقدس تصمیم گرفت تا معاهدهی صلحی با دورن ببند. این چنین نقل شده که او این صلح را با پای برهنه راه رفتن بر روی “بون وی” به دست آورد و پسر عمویش، شوالیه اژدها را از چالهی افعیها نجات داد.او سپت اعظم را در بارانداز پادشاهی بنا کرد که بعدها به خاطر او سپت اعظم بیلور نام گذاری شد. بیلور خواهرانش را برای جلوگیری از اغوای او در اطاقی در رد کیپ زندانی کرد. با این وجود خواهرش دینا گرفتار رابطهای عاشقانه با پسرعمویش، اگان چهارم شد و حاصل این رابطه، فرزندی نامشروع به نام دیمون بلک فایر گشت. |
حدود ۱۷۰ | پرنس دیرون و پرنسس میرایا مارتل با هم ازدواج کردند و پسر اولشان پرنس بیلور به دنیا آمد. |
۱۷۱-۱۷۲ | دوران سلطنت ویسریس دوم |
۱۷۲-۱۸۴ | سلطنت اگان چهارم: اگان نالایق بدترین پادشاه در تاریخ وستروس شناخته میشود. او در بستر مرگ به دیمون بلک فایر، اگان ریور، بریندن ریور و شیرا سی استار فرزندان نا مشروع خود، مشروعیت میبخشد. بعد از او پسرش دیرون دوم به سلطنت میرسد ولی مشروعیت او به علت ارتباط نزدیک مادرش با شوالیه اژدها مورد تردید قرار میگیرد. |
۱۸۴ | آنسوی دیوار: مردم آزاد زیر پرچم ریمون ریش قرمز، پادشاه آنسوی دیوار گرد میآیند و با استفاده از غفلت نگهبانان شب از دیوار عبور میکنند و به شمال هجوم میبرند اما عاقبت در نزدیکی دریاچه “لانگ لیک” توسط لشکر استارک ها که توسط ویلیام استارک فرماندهی میشد شکست خوردند. |
۱۸۴-۲۰۹ | دوران سلطنت دیرون دوم |
۱۹۵-۱۹۶ | شورش بلک فایر: بلک فایر در همین زمان مشروعیت دیرون را زیر سوال برد وادعای فرمانروایی بر تخت آهنین را کرد. وی با حمایت عدهی زیادی از لردها به سوی بارانداز پادشاه لشکرکشی کرد، اما در طی نبرد “دشت چمنهای سرخ” شکست خورد و به دست برادر ناتنیاش “بلادرِیون” کشته شد. اما عدهای از پسرانش موفق شدند از مهلکه خارج شوند و به همراه “اگان ریور” به شهرهای آزاد گریختند. |
۱۹۷ | دورن با ازدواج جوانترین دختر دیرون، دنریس و شاهزاده مارون مارتل به صورت رسمی به هفت پادشاهی ملحق شد. |
۲۰۹ | اتفاقات داستان The Hedge knight در این زمان رخ میدهد. شاهزاده بیلور “نیزه شکسته” در جریان یک مسابقه شوالیهها کشته میشود. چند ماه بعد بر اثر “بیماری بزرگ بهار” پادشاه دیرون دوم و دو پسر بزرگ بیلور میمیرند. |
۲۱۲ | شورش دوم بلک فایر: وفاداران به بلک فایر تلاش کردند تا دومین شورش را بر پا کنند ولی بلادریون نقشه آنها را افشا کرد و یکی از پسران بلک فایر را دستگیر کرد و عدهی زیادی را کشت و بدین ترتیب از جنگی دیگر جلوگیری کرد. |
۲۲۱-۲۳۳ | دوران سلطنت میکار اول: در دوران سلطنت میکار پسر بزرگش دیرون بر اثر آبله مرد. پسر دومش دیرون ملقب به “برایت فِلِیم” بعد از خوردن آتش سبز کشته شد، سومین پسرش ایمون به اولدتاون رفت تا یک استاد شود.خود میکار در نبرد با یک شاه شورشی کشته شد و ایمون نیز برای نپذیرفتن مقام پادشاهی خودش را به دیوار منتقل کرد وبدین ترتیب اگان فرزند چهارم میکار پادشاه وستروس شد و در اولین اقدام بلادریون را به دیوار تبعید کرد. بعدها بلادریون فرمانده نگهبانان شب شد. |
۲۵۹-۲۶۲ | دوران سلطنت فرزند دوم اگان جیهیریس |
۲۶۲-۲۸۳ | دوران سلطنت ایریس دوم: ایریس دوم ملقب به شاه دیوانه در اولین گام تایوین لنیستر، که فردی بی رحم بود، را به مقام دست منصوب کرد. |
۲۷۰ | شاه ایریس پیشنهاد تایوین لنیستر برای ازدواج دخترش سرسی با شاهزاده ریگار را رد کرد و در عوض ریگار با شاهزاده الیا اهل دورن ازدواج کرد. |
شورش داسکن دیل: این واقعه در زمانی روی داد که خاندان دارکلین تصمیم گرفت تا از پرداخت مالیات به تخت آهنین خودداری کند. ایریس که تمایل داشت خودش این مسئله را حل و فصل کند به داسکن دیل رفت ولی در آن جا اسیر شد. داسکن دیل بعد از این اتقاق به مدت ۶ ماه تا زمانی که پادشاه به دست سر باریستان سلمی آزاد گشت، توسط سربازان پادشاهی محاصره شد. خاندان دارکلین نابود شد و خاندان ریکار جای آنها را گرفت. گفته شده است پس از این حادثه بود که ایریس به ورطه دیوانگی سقوط کرد. |
قیام رابرت
قیام رابرت (۲۸۳-۲۸۱): در سال تابستان دروغین لرد ونت، مسابقهی بزرگی در هارن هال برگزار کرد و شاهزاده ریگار در آن مسابقات قدرت نمایی میکند، او به جای همسرش الیا، لیانا استارک اهل وینترفل، که نامزد رابرت براتیون شده بود، را به عنوان ملکه عشق و زیبایی نامگذاری کرد.
در همین زمان ملازم جوان، جیمی لنیستر، که شجاعت ودلاوری خودش را در کنار سر آرتور دین در نبرد کینگز وود به اثبات رسانده بود، به خدمت گارد پادشاهی در آمد. تایوین لنیستر که وارث خودش را از دست رفته میدید، با خشم از سمت دست پادشاه استعفا داد و به کسترلی راک بازگشت.
ریگار تارگرین لیانا استارک را میرباید. برادر و پدر لیانا با رفتن به بارانداز، تقاضای اجرای قانون در قبال ریگار را نمودند، ولی پادشاه دیوانه هر دو آنها را به طرز فجیعی کشت. آریس از نگهبانش، جان آرین خواست تا سر رابرت براتیون و ادارد استارک را برای او بیاورد، در عوض خاندان آرین، استارک وبراتیون در مقابله پادشاه قیام کردند. قیام رابرت به عنوان قیام غاصب نیز شناخته میشود.
رابرت با تکیه بر خویشاوندیش با با ایگن پنجم که پدرپدربزرگش بود ادعای فرمانروایی بر تخت آهنین را کرد. خاندان تالی موافقت کرد که با قیام او همراه شوند ام اخاندان تایرل ها به پادشاه وفادار ماندند و استورمزاند، قلعه رابرت، که توسط برادرش استنیس اداره میشد، را محاصره کردند.
دست پادشاه، جان کانینگتن در نبرد زنگها شکست خورد و به شهرهای آزاد تبعید شد. لشکر شورشیها در نبرد ترایدنت، نیروهای وفادار به پادشاه را شکست دادند و ریگار به دست رابرت کشته میشود.
لنیسترها به ظاهر برای کمک به ایریس به سوی بارانداز لشکرکشی کردند ولی برعلیه او جنگیدند و شهر را غارت کردند. شاه ایریس به دست جیمی لنیستر کشته شد. شاهزاده الیا، شاهزاده ایگن و رهنیس، فرزندان ریگار، به طرز فجیعی به دست پرچمداران لنیستر کشته شدند وهمین مسئله باعث ایجاد کدورتی بین رابرت براتیون وادارد استارک شد. ند استارک و هاولند رید در مقابل برج شادی، که لیانا در آن زندانی شده بود، اعضای گارد پادشاهی را که از برج محافظت میکردند شکست دادند ولی زمانی به لیانا رسیدند که او در حال مردن بود.
——————
{این مقاله را در ویکی وستروس به صورت لینک داخلی مطالعه کنید “رفتن به مدخل“}
این متن عالی و فوق العاده بود. کلی سوال جدیدم برای من ایجاد کرد… یعنی الان وستروسیا اکثرا نوادگان انسان های نخستین و فرزندان جنگلن؟ یا فرزندان جنگل نابود شدن یا وحشی شدن؟
ممنون از نویسنده. منبعش کجاست راستی؟
نه ، شمالی ها ( کسانی که شمال تنگه موت کیلین) زندگی میکنن از نوادگان انسانهای نخستین هستن . فکر نمیکنم رابطه خونی با فرزندان جنگل وجود داشته باشه .
هیچ کدام از فرزندن جنگل ، در حال حاضر در جنوب دیوار زندگی نمیکنن . و در صورتی که تونسته باشن در شمال دیوار دوام آورده باشن در جنگل های سرد و شمال دیوار به سر میبرن .
منبع متن انگلیسی ویکی نغمه است .
وای خدای من فوق العاده بود ممنون
خواهش میکنم .
جوجن و میرا که مردمشون توی جنگل زندگی می کنند چی؟ و خوب یه جورایی جادو هم توی جوجن هست. خوابهای سبزی که می بینه… یعنی این دو تا هم فرزندان جنگل نیستن؟
نه ، نمیشه از روی قدرت های برخی چنین استدلالی کرد .
فرزندان جنگل ویژگی های خاصی داشتن . مثل رنگ پوست و قامت کوتاهشون .
آدم های زیاد دیگه ای هستن که قدرت های خاص دارن اما این دلیل نمیشه از موجودات دیگه باشن .مثل ملیساندر و جیگن هاکار .
آره موافقم. ولی یه نکته ای هست. پدر جوجن و میرا یعنی هولند رید گویا آدم خیلی کوچک جثه ای هست. به نظرم این آدم در آینده یه نقش مهم داره ولی خوب دلایلش بماند! 🙂
رنگ پوستش که زیاد با بقیه آدم ها فرق نمیکنه :دی
در این صورت لیتل فینگر و تیریون هم میتونن جز فرزندان جنگل باشن :دی
ممنون … :X
خوب بود
MERC, KHEYLI KHUB BUD…
خواهش میکنم سعید جان 🙂
چقدر زیبا،پر محتوا و عالی
ممنون ریگار عزیز
اطلاعات زیادی بر دونسته هام افزوده شد
خواهش میکنم !
اما …
یعنی واقعا تا الان نخونده بودی متن رو ؟
😐
منم دیگه مقاله هات رو نمیخونم { بشنو و باور نکن 😀 }
خونده بودم.اما نه با این دقت
باید یک بار دیگه هم بخونمش.خیلی متن فوق العاده ایه 🙂
آقو ما که نفهمیدیم اگر ایریس دوم غاصب بود و شاه دیوانه بود پس چرا شورش علیه او رو قیام عاصب نام نهادندندندند ؟
بازمانده های تارگرین بهش میگن قیام غاصب ولی از نظر مردم وستروس رابرت یه قهرمانه.
از نظر مردم هیچ کس قهرمان نیست بخصوص اون رابرت که هیچ فایده ای واسه مردم نداشت. دعوای اشرافیا واسه مردم جز بدبختی چیزی نداره. برای مردم وستروس اصلن مهم نبوده و نیست که نامزد این بشر دزدیده شده یا نه (که تو دزدیده شدنشم کلی شک و شبهه هست). جنگ فقط مردم و به کشتن می ده و بدبختشون می کنه واسه اونایی که شکمشون سیره که فقط اشرافی ها رو شامل می شه و عده ای بازرگان، اینجور چیزا اصلن مهم نبوده.
ای بابا من یه چیزی گفتم که نشون بدم از نظر مردم وستروس اونجور که تارگرینا ادعا کردن رابرت غاصب نیست.حالا شما اون یه کلمه رو گرفتی؟
اگه کلیپ ۶ رو نگاه کنی به رابرت میگه غاصب.و همون طور که میدونی ویسریس داره روی کلیپ حرف میزنه پس از نظر تارگریان ها رابرت غاصب است.(تو همه جای دنیا دشمن بده.ما به امریکا میگیم شیطان.اونا به ما میگن تروریست)
ممنون لذت بردم
یه سوال:
همه این تاریخی که گفتین مربوط به کتاب های نغمه ی یخ و آتش میشه؟
یا سری کتاب های دیگه ای هم هست که مربوط به سرزمین وستروس باشه؟
بله همه مربوط به ۵ کتاب منتظر شده نغمه یخ و آتشه. البته کتابی با عنوان دنیای یخ و آتش در حال نوشته شدن هست که اختصاصا به تاریخچه میپردازه و مطالب جدید زیادی خواهد داشت.
مطلبتون فوق العاده بود.فقط یه سوال.همه این تاریخچه ها هم نوشته جرج مارتینه؟
بله همه اینها نوشته مارتین هست و از ۵ کتاب منتشر شده استخراج شده.
koli az soalati ke dashtam in matn bar taraf kar koli dige ham ezafe kard mersi vaghan mamnon hastam
ye soal in ke age in 3 ketabi ke dar site be zabon farsi gharar dadin bekhonam ina ham tosh gofte shode ba jozitae bishtar akhe man taze shoro kardam be kashfe moamahaye in dastane heyrat angiz nemidonam ketab bekhonam komaki mishe ya hamin film ke didam base
سلام خسته نباشید. یه سوال داشتم، الان من دارم جلد اول بازی تاج و تخت رو میخونم ولی فکر کنم داستانش بعد از قیام رابرت اتفاق میفته، درسته؟! پس همه این وقایع تاریخی رو کی میخونیم؟! توی جلدهای بعدی؟! یعنی روند داستان توی جلدهای مختلف از آینده به گذشته است؟!
جالب بود ولی فکر میکنم (البته نظر من که خب بقیه ممکنه مخالف باشند) که دنیای تالکین قوی تره ، خدایی بدون صحنه های بی مربوط جنسی هیجان و ترس رو القا کرده و بهترین سه گانه دنیا رو خلق کرد ولی خب این داستان و این سریال بیشتر ادم رو یاد اسپارتاکوس می اندازه ، البته سانسا استارک و استنیس باراتیون رو دوست داشتم ولی خب در کل فقط جذابه و خاطره انگیز نخواهد شد …….
سلام.
من یه سوال داشتم؟
ما تو کتاب خوندیم که همه وستروس به جز شمال از نسل اندال ها هستن.
پس لن زیرک و گارت سبز دست اگه با اولین ورود اندال ها هم اومده باشن تازه میشه ۴۰۰۰ سال بعد عصر قهرمانان!!!
اگه اشتباه میکنم ممنون میشم اگاهم کنین
توی متن سال ۲۲۱ تا ۲۳۳ دوران سلطنت میگور اول ذکر شده، درصورتی که میگور اول همون میگور ظالمه که بعد از اینیس به پادشاهی میرسه و بین سالهای ۴۲ تا ۴۸ پادشاه بوده!
خیلی ممنون که تذکر دادید. میکار اول بود که اشتباها میگور اول نوشته شده بود و تصحیح شد.
توی فیلم میگن جیمی لنیستر ریگار رو کشتو به عبارتی بهش خیانت کرد ولی توی این متن نوشته که رابرت و ریگار با هم نبرد کردن و رابرت ریگار رو کشت . اینا جز تفاوت های کتاب و فیلمه ؟
توی فیلم نمیگن جیمی لنیستر ریگار رو کشت. توى سریال بارها اشاره به این میشه که جیمى لنیستر، شاه دیوانه (یعنى ایریس تارگرین که پدر ریگار و ویسریس و دنریس بود) رو کشت.
طبق آخرین قسمت از فصل۶ الان جان اسنو تارگریان هست یا باراتیون؟
ولی اگه تارگریانه چرا آتش می سوزونتش یا رنگ مودش سیاه هست لیانا به ند استارک گفت اگه رابرت بفهمه می کشتش پس پسر ریگار تارگریان هست؟
فکر کنم جواب سوال اولت اینه که جان حاصل ازدواج یه تارگارین و استارک هست نه تارگارین خالص! رنگ موشم که احتمالا سر قضیه ی ژنتیکی غلبه ی مشکی بر رنگ های دیگه هست. سوال اخرم اره هست
در تکمیل جواب دورن عرض میکنم که حتا تارگرینهاى خالص هم قرار نیست که همگى در برابر آتش کاملا مصون باشند. نمونهاش هم “ویسریس” برادر مادر اژدها بود.
همونطور که دورن گفت، مساله ژنتیک هم در این بین نقش موثر داره. نمونهاش هم خود “رابرت براتیون” بود که یه رگ و ریشهى تارگرینى در تبارش داشت؛ اما تحت تاثیر ژن غالب، قیافهاش با خویشاوندهاى تارگرینش تفاوت داشت.
این داستان ادامه نداره؟
و اینکه والریا از شرق بوده؟یعنی سمت دوتراکی ها و مرین و اینا؟
یه سوالی که ذهن من و مشغول کرده
همه این داستان ها طبق خیال پردازی های جورج مارتین نوشته شده.
اسم کتاب هایی که اینها توش نوشته شده چیه؟
اصلا این کتابها کی اومده؟ ترتیب اومدن کتابها چطوری بود؟
سریال رو چرا از اتفاقهای شاه دیوانه درست نکردن؟
سریال رو از اتفاقهاى شاه دیوانه درست نکردند چون خواستند که نقطه عزیمت سریال، منطبق با نقطه عزیمت کتاب باشه.
اما در این مورد که این کتابها کى اومده و ترتیب اومدن کتابها چطورى بود، نام کتابها و تاریخ انتشار اونها رو در زیر ملاحظه مىکنید (دو کتاب آخر هنوز منتشر نشدهاند):
(A Game of Thrones (1996
(A Clash of Kings (1998
(A Storm of Swords (2000
(A Feast for Crows (2005
(A Dance with Dragons (2011
(The Winds of Winter (forthcoming
(A Dream of Spring (forthcoming
براى پوشش دادن رویدادهاى قبل از شروع سریال هم از مدتها پیش صحبتهایى در جریان بوده و الان به نتایجى رسیدهاند.
اخی چقد حال داد خیلی ممنون
فقط خیلی دوست دارم بدونم موقعیت جغرافی ایران در دوران وستروس کجا بود و چه دوره ای در اون زندگی میکرد ممنون میشم جواب بدید
فکر کنم زمان احمد شاه قاجار بود…اون زمان خاندان قاجار تو سرزمین های رودخانه که الان شیراز خودمونه زندگی میکرد.لرد هاستر تالی که لرد ریور ران بود باجناق احمد شاه قاجار بود …
خخخخ
خیلی خوب بود
ترکیدم
دوست عزیز تمامی این داستان ها خیال پردازیه یه نویسندست چقد زود مزخرفاتو باور میکنین
یاسین گرامی لطفا توهین نکن. مزخرفات، مهملات خود شماست.
یاسین عزیز
مزخرفات اون چیزاییه که توی اون مغز پوک و علیل و معیوبت میگذره
بیشتر از این چیزی بهت نمیگم چون حرف زدن باهات مثل اینه که آدم یاسین در گوش خر بخونه
اگه من پول و موقیتشو داشتم حتما درباره اگان فاتح و شاه دیوانه و رابرت براتیون سریال می ساختم
یه سوال داشتم که ذهنموخیلی وقته درگیرکرده واینه که الان کشورکنونی وستروس چیه کدوم کوره اسم الانیش که اون زمانوستروس بوده
اسوس و وستروس دوتا قاره خیالی،زاده ذهن جورج.آر.آر مارتین هستن
یه سوال،توی جنگ سر تاج و تخت بین رینیرا و برادرش،چطوری نسل اژدها ها رو به نابودی رفت و بیشتر اژدها ها مردن؟ مگه اگان کلا ۴تا اژدها نداره؟ با یدونه ویگار تونست ۱۳تا اژدهای رینیرا رو نابود کنه؟
نمیشه که کل ماجراها رو توضیح داد. کتابش رو بخوان