ادامهی این متن وقایع آیندهی کتاب و سریال را اسپویل میکند
فصل دوم «خاندان اژدها» با افزایش تنشها به پایان میرسد، زیرا ارتشهای مختلف شروع به حرکت میکنند. با وجود داشتن دو فصل کامل، جنگ هنوز تازه آغاز شده است و تنها تعداد کمی نبرد واقعی رخ داده است. با این حال، طرفهای مربوطه برای هدف خود میجنگند و رقص اژدهایان به شدت داغ است. ملکه رینیرا با پیدا کردن سه اژدهاسوار جدید، حتی به ویگار نیز دلیلی برای ترسیدن میدهد، اما سبزها هنوز از بازی خارج نشدهاند. قسمت پایانی فصل دوم رویدادهای مهمی را برای قسمت بعدی به نمایش میگذارد. اگرچه ممکن است هنوز سالها با ما فاصله داشته باشد، اما در حال حاضر وعده داده شده که فصل سوم خونین باشد، اما کتاب آتش و خون«آتش و خون» جورج آر.آر مارتین به ما میگوید که این فصل چقدر خونین است. بر اساس جایی که فصل دوم به پایان میرسد، قطعات برای چندین رویارویی بزرگ در حال جای افتادن هستند.
فصل دوم «خاندان اژدها» یک بازگشت دراماتیک را آماده میکند.
یکی از بزرگترین چرخشها در جنگ که در «آتش و خون» به تصویر کشیده شده است، سقوط کینگزلندینگ است که مطمئناً در اوایل فصل سوم، احتمالاً اولین اپیزود آن رخ خواهد داد. اپیزود پایانی فصل دوم طرح رینیرا برای گرفتن شهر از برادر ناتنی زخمی خود، اگان را با ایجاد یک قرارداد مخفی با الیسنت تنظیم میکند. با دانستن اینکه بزرگترین دفاع سبزها، ویگار و ایموند سه روز دیگر شهر را ترک خواهند کرد، رینیرا برای اقدام به نفع خود زمان کمی خواهد داشت. در «آتش و خون»، این نبردی سریع است، علیرغم اینکه سیاهها هیچ قرارداد قبلی با الیسنت ندارند. رینیرا و دیمون اژدهایان خود را به سوی شهر میبرند، جایی که شنلطلاییها با دیدن دیمون به رهبران منصوب شده توسط سبزها پشت میکنند. اگرچه گروه کوچکی از وفاداران سبزها از یک دروازه محافظت میکنند، اما نبرد تنها چند ساعت طول میکشد تا سیاهها کنترل را در دست بگیرند. با ناتوانی در ارسال پیام، الیسنت تسلیم میشود و رینیرا شهر را تحت کنترل خود در میآورد. با این حال، مطمئناً تفاوتهایی وجود خواهد داشت. از یک طرف، سقوط کینگزلندینگ در خط زمانی به جلو منتقل شده است. فصل دوم نشان میدهد که این کار بعدی شخصیتها خواهد بود، در حالی که «آتش و خون» چندین نبرد و یک مرگ مهم بین کاشت سرخ و سقوط کینگزلندینگ قرار میدهد. علاوه بر این، معامله بین رینیرا و الیسنت برای آزادی الیسنت، هلینا و جهیرا در ازای اعدام اگان دوم در نظر گرفته شده است. اما با فرار اگان دوم از شهر در فصل دوم، رینیرا مجبور است احساس خیانت کند و ممکن است از انجام تعهد خود خودداری کند. این باعث ایجاد درام بیشتر بین شخصیتها در فصل سوم میشود.
«خاندان اژدها» ممکن است یک شخصیت مهم دیگر را هم در فصل سوم از دست بدهد.
در «آتش و خون»، یک رویداد مهم قبل از سقوط کینگزلندینگ رخ میدهد که فصل دوم مقدمات آن را آماده کرده است: نبرد گالت. اگرچه مشخص نیست که ترتیب دقیق وقایع یکسان خواهد ماند یا خیر، اما این نبرد به زودی رخ خواهد داد، زیرا شامل دو گروهی است که از قبل حرکت کردهاند. تریارکی با سبزها متحد میشود، آنها به سمت گالت حرکت میکنند تا محاصرهی سیاهها را بشکنند و با کورلیس ولاریون و ناوگانش درگیر شوند. اما در این فرآیند، آنها با کشتیای که دو پسر کوچک رینیرا را از جنگ دور میکند روبرو میشوند. با حضور هر دو طرف روی آب، این داستان در راه است. نسخهی «خاندان اژدها» از نبرد گالت احتمالاً کمی تغییر خواهد کرد، زیرا شاهزادگان جوان به جای دراگوناستون از ویل راه افتادهاند. در «آتش و خون»، اگان جوان با چسبیدن به اژدهای جوان خود، استورمکلود، (که در اثر جراحات وارده در طول نبرد میمیرد) فرار میکند. فرار اگان برادر کوچکش ویسریس را تنها میگذارد، اما به او اجازه میدهد تا به برادر بزرگش جیسریس هشدار دهد. جیسریس با بذرهای اژدها پشت سرش وارد نبرد میشود. تریارکی ناوگان را تقسیم میکند و برخی را به گالت و برخی دیگر را برای حمله به دراگوناستون میفرستد، اگرچه آنها تصمیم میگیرند در عوض به دریفتمارک ولاریونها حمله کنند. جیس و اژدهاسواران دیگر به تریارکی حمله میکنند و آنها را مجبور به ترک جنگ میکنند. با این حال، آنها نتوانستند ویسریس جوان را نجات دهند و بیشتر ناوگان و ثروت ولاریونها در این حمله نابود شد. بدتر از آن، از دست دادن جیس و اژدهای او ورماکس است که کور شده و گرفتار آب میشود. جیس خودش را از زین اژدها آزاد میکند اما در آب تیر میخورد. نبرد گالت برای سبزها یک پیروزی است، اگرچه این نبرد پایان اتحاد آنها با تریارکی است. اما، سیاهها هم مزیت دریایی و هم ولیعهد خود را از دست میدهند.
فصل سوم «خاندان اژدها» در نهایت شاهزاده دیرون تارگرین را به ما نشان میدهد.
فصل دوم پس از آن که چند بار به این شاهزادهی فراموششده اشاره کرد، در لحظات پایانی اژدهای او، تساریون را نشان داد. اضافه شدن آنها به جنگ و ورود ارتش هایتاور، نبرد هانیواین را به نمایش میگذارد، جایی که دیرون نامی برای خود دست و پا میکند. هایتاورها در ریچ با بیزبریها و خاندانهای دیگر میجنگند، تساریون تازه به اندازهای بزرگ شده است که دیرون بتواند سوارش شود و «آتش و خون» اولین نبرد او را توصیف میکند. در این درگیری که به دلیل اسم رودخانهای که پیشروی هایتاورها را متوقف میکند، نبرد هانیواین نامیده میشود، هایتاورها توسط بیزبریها و تارلیها از یک طرف و نیروهای روآن و کَسوِل از طرف دیگر احاطه میشوند. هایتاورها در موضع ضعف و در حال شکست هستند تا زمانی که دیرون ظاهر میشود و هایتاورها در نبرد پیروز میشوند. دیرون به خاطر حرکت قهرمانانهاش شوالیه میشود و لقب دیرون دلیر را به او میدهند.
اگرچه «آتش و خون» این نبرد را تقریباً در زمانی که فصل دوم «خاندان اژدها» پایان یافته روایت میکند، اما اطلاعات کمی در مورد نحوهی جنگ در ریچ وجود دارد، بنابراین نقطهی دقیق پایان داستان مشخص نیست. دیرون در حال حاضر همراه با ارتش پرواز میکند و نبرد هانیواین معرفی مناسبی برای شاهزادهی تارگرین است، پس احتمالاً فصل سه این لحظه را زودتر نشان دهد. دیرون نقش مهمی در جنگ دارد و «خاندان اژدها» باید زودتر از او استفاده کند.
فصل سوم «خاندان اژدها» کمبود نبرد نخواهد داشت.
علاوه بر هایتاورها، سه ارتش دیگر نیز در اپیزود پایانی فصل دوم در حال حرکت نشان داده میشوند. شمالیها، لنیسترها و ارتش کریستون کول همگی در ریورلندز در حال به هم رسیدن هستند، جایی که دیمون ارتشی از لردهای رودخانه را تشکیل داده است. پس گروههای مختلفی برای جنگیدن وجود دارند. هنگامی که ارتش لنیسترها به هرنهال سفر میکند، به جای یکی با سه نبرد روبرو میشود: نبرد ردفورک، نبرد ایکورنهال و نبرد کنار دریاچه. در نبرد کنار دریاچه، که به نام خوراک ماهی هم شناخته میشود، ریورلندزیها و شمالیها در نهایت ارتش لنیستر را شکست میدهند. این نبرد به عنوان خونینترین نبرد در رقص اژدهایان شناخته میشود و برای کسب این عنوان، رقبای سرسختی دارد. «خاندان اژدها» ممکن است همهی این نبردها را نشان ندهد، زیرا در بعضی از آنها شخصیتهای شناخته شده حضور ندارند و سریال هم زمان محدودی دارد. با این حال، این رویدادها باید حداقل در فصل سوم ذکر شوند زیرا بر تعداد نیروهای هر طرف تأثیر میگذارند. پس از خوراک ماهی، ارتش سیاهها توجه خود را به ارتش کول معطوف میکنند که «خاندان اژدها» نیز آن را در ریورلندز به سمت هرنهال قرار داده است. فصل سوم باید پیشرفت آنها را نشان دهد، به خصوص که ایموند به آنها میپیوندد. در «آتش و خون»، ارتش سبزها به یک هرنهال تقریباً خالی میرسد و به راحتی قلعه را میگیرد. با این حال، آنها راهی طولانی برای تسلط بر ریورلندز پیش رو دارند. در حالی که ایموند و ویگار سراسر ریورلندز را میسوزانند، کریستون کول در نبردی به نام ضیافت قصابان مورد حمله قرار میگیرد که رویداد مهمی برای این شخصیت است. بسته به اینکه فصل سوم چقدر از داستان را روایت کند، میتواند حتی نبرد تامبلتون را هم کاوش کند، که میتواند نقطهی پایانی خوبی برای فصل باشد زیرا دو نفر از بذرهای اژدهای رینیرا به او خیانت کرده و به سبزها میپیوندند. هر چه اتفاق بیفتد، کمبود نبرد نخواهد بود.
تفاوتهای خط داستانی رینا تارگرین در کتاب و سریال
«آتش و خون» نقشهی دقیقی برای دنبال کردن «خاندان اژدها» نیست، با این حال بزرگترین تغییری که در فصل دوم نشان داده شده، داستان رینا تارگرین است. در سریال، دختر دیمون در ویل است. رینا در کتاب هم در طول جنگ در ویل میماند. قسمت پایانی فصل دوم او را در حال مواجهه با یک اژدهای وحشی نشان میدهد، که نشان از این است که او احتمالاً این اژدها را تصاحب خواهد کرد. اما در کتاب، او موفق میشود از یکی از تخمهای اژدهایی که برای محافظت به او سپرده شدهاند، اژدهایی بیرون بیاورد. رینا این اژدهای زیبای صورتی و مشکی رنگ را مورنینگ مینامد. در کتاب «آتش و خون» تنها اژدهای وحشی که رام میشود، شیپاستیلر است؛ اما یک دختر حرامزاده به نام نتلز او را تصاحب میکند، نه رینا. هویت اژدهاسوار، داستان را کمی تغییر میدهد؛ چون رینا مثل بذرهای اژدها یک غریبه نیست، بلکه یک تارگرین واقعی است. با این حال، اژدها برای سیاهها میجنگد و نتلز به ملکه خیانت نمیکند، بنابراین این تغییر لزوماً آنقدر شدید نیست. مطمئناً، این آخرین تغییر «خاندان اژدها» در اقتباس از «آتش و خون» نخواهد بود.