در آتش و خون خاندان تارگرین برخی چهرهها زاده میشوند که از دیگران درخشانترند، اما این درخشش نه از سر فروغ، که از جنس آتشی است که هم میسوزاند و هم ویران میکند. با آغاز فصل اول سریال «خاندان اژدها» مردی پا به میدان گذاشت که هم مغرور بود هم سرکش، آزاد از قید و بندها، جنگاوری که خشم را با لبخند همراه میکرد و هر گامی که برمیداشت، بوی خطر و وسوسهی قدرت میداد. دیمون تارگرین، شاهزادهای که در جستجوی تاج میزیست اما از هیچ فرصتی برای تحقیر آنکه بر تخت نشسته بود، فروگذار نمیکرد. مردی که با یک نگاه، هم میتوانست شیفته کند و هم هراس به جان بیندازد.
اما زمانی که خورشید دیمون اندکاندک در افق فرو میرفت، در فصل دوم، ستارهای دیگر طلوع کرد. شاهزادهای که چشمانی سردتر از شبهای وستروس داشت و قلبی که جز شعلهی انتقام در آن نمیسوخت. ایموند تارگرین، وارث دیرهنگام اژدهایان، جنگجویی که جای لبخندهای تمسخرآمیز دیمون را با نگاهی از جنس مرگ پر کرد. او ظهور کرد و جذابیت وحشیانهی دیمون را به چالش کشید، چنانکه گویی دو شعلهی یک آتش در برابر هم قرار گرفتهاند. اما این دو، بیش از آنکه دو رقیب باشند، دو روی یک سکه بودند.
سرنوشت این دو شاهزاده، از ریشههای یکسانی تغذیه میکرد. هر دو فرزندانی بودند که در سایهی دیگران قد کشیدند، پسران دوم که همیشه در پس پردهی برادرانشان ایستادند و با این حال، از آنان تواناتر بودند. دیمون، آنچنان در شمشیرزنی استاد بود که شاه پیر، شمشیر افسانهای دارک سیستر را به او سپرد؛ شمشیری که تنها شایستگان به آن دست مییافتند. ایموند نیز در سکوت، زیر دست مردی تعلیم دید که روزگاری دیمون را دو بار به زانو درآورده بود. این آموزش بیرحمانه، زخمهای غرور را در او عمیقتر کرد و عطشش برای قدرت را شعلهور ساخت، تا آنجا که به شمشیرزنی هولناک بدل شد، که ضرباتش نه از روی هیجان، بلکه با دقتی مرگبار فرود میآمد.
از منظر روانشناسی، هر دو این شاهزادگان گرفتار عقدهای دیرینه بودند: میل به اثبات خویشتن! دیمون، سرکش و بیپروا، از هیچ فرصتی برای به چالش کشیدن قدرت فروگذار نمیکرد. او تاج و تخت را نه از آنِ آنان که بر آن مینشستند، بلکه از آنِ مردانی چون خود میدانست، مردانی که میتوانستند با تیغ، سرنوشت را تغییر دهند. اما ایموند، با انضباطی آهنین، قدرت را از مسیر دیگری دنبال کرد. او صبورتر، منظمتر، اما به همان اندازه بیرحم بود. در چشمانش، خشم کودکی موج میزد که برای هر زخم، پاسخی خونین داشت.
و این شباهتها تنها در قدرت خلاصه نمیشد. هر دو، وارثانی بودند که تاریخ را در مُشت داشتند، اما اسیر سرنوشتی شدند که خود برای خود ساختند. دیمون در عطش هیجان و نبرد، و ایموند در خشم و کینه، هر دو در مسیری قدم گذاشتند که بازگشتی نداشت. حال در این نبرد بیپایان، کدام اژدها پیروز است؟ شاید پاسخ این باشد که هیچکدام. زیرا آنان که در آتش متولد میشوند، سرانجام در همان آتش خواهند سوخت…
پینوشت: این مقاله توسط یکی از اعضای کانال وستروس نوشته شده است.