باریستان سلمی: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۹۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ اکتبر ۲۰۱۸
جز
 
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۸۵: خط ۸۵:
سر جورا اشاره می کند که پیرمرد هرگز درباره ی مکان تولدش چیزی به آن ها نگفته است و این درحالی است که او چیز های زیادی می داند و نباید به او اطمینان کنند. سپس دنی درباره ی [[ایریس تارگرین دوم|پدرش]] از ریش سفید سوال می پرسد. باتوجه به نظرات او، دنی می تواند بگویید که ریش سفید نظر خاصی درباره ی پدرش ندارد. پس از آن، درباره ی [[ریگار تارگرین|برادرش]] می پرسد. ریش سفید درباره ی همراهان ریگار می گوید. سر جورا اظهار می دارد که دفعه ی بعدی که دنریس درباره ی ریگار از پیرمرد سوالی بپرسد، ریش سفید ادعا می کند که ملازم ریگار بوده است. سپس دنی در مورد اینکه ریگار حقیقتا یک جنگجوی بی همتا بوده است از او سوال می پرسد. ریش سفید اظهار می کند که ریگار یک جنگجوی قوی و سرسخت بوده است اما تایید نمی کند که او مبارزی بی همتا بوده است، او تنها بیان می کند که هرکسی ممکن است در یک مسابقه به دلایل مختلفی پیروز شود و یا شکست بخورد.
سر جورا اشاره می کند که پیرمرد هرگز درباره ی مکان تولدش چیزی به آن ها نگفته است و این درحالی است که او چیز های زیادی می داند و نباید به او اطمینان کنند. سپس دنی درباره ی [[ایریس تارگرین دوم|پدرش]] از ریش سفید سوال می پرسد. باتوجه به نظرات او، دنی می تواند بگویید که ریش سفید نظر خاصی درباره ی پدرش ندارد. پس از آن، درباره ی [[ریگار تارگرین|برادرش]] می پرسد. ریش سفید درباره ی همراهان ریگار می گوید. سر جورا اظهار می دارد که دفعه ی بعدی که دنریس درباره ی ریگار از پیرمرد سوالی بپرسد، ریش سفید ادعا می کند که ملازم ریگار بوده است. سپس دنی در مورد اینکه ریگار حقیقتا یک جنگجوی بی همتا بوده است از او سوال می پرسد. ریش سفید اظهار می کند که ریگار یک جنگجوی قوی و سرسخت بوده است اما تایید نمی کند که او مبارزی بی همتا بوده است، او تنها بیان می کند که هرکسی ممکن است در یک مسابقه به دلایل مختلفی پیروز شود و یا شکست بخورد.


سپس دنی می پرسد که ریگار چه ویژگی هایی داشته است، ریش سفید در جواب او، تعداد زیادی صفت مثبت و ویژگی های خوب را به ریگار نسبت می دهد. سپس می گوید که شاهزاده ریگار به عنوان یک کودک، بیش از حد مطالعه می کرده است، تا آن جا که شوخی‌هایی درباره‌ی روحیات او ساخته شده بود. پس از آنکه ریگار، درباره ی موضوعی در یک کتاب چیزی خوانده بود، به فنون جنگی علاقه پیدا کرده و تبدیل به یک شوالیه بزرگ شد. پس از آنکه بلواس نیرومند بر روی عرشه می آید، ریش سفید آن دو را ترک می کند تا بتواند غذای بلواس را آماده کند. پس از رفتن او، سر جورا به دنی درباره ی آن دو مرد هشدار می دهد. دنی به جورا می گوید که بلواس نمی تواند نقشه ی شومی در سر داشته باشد و همچنین دروغی در گفته های ریش سفید نمی بیند. سر جورا اشاره می کند که ریش سفید با گستاخی غیر قابل قبولی که در حد یک ملازم نیست حرف می زند.
سپس دنی می پرسد که ریگار چه ویژگی هایی داشته است، ریش سفید در جواب او، تعداد زیادی صفت مثبت و ویژگی های خوب را به ریگار نسبت می دهد. سپس می گوید که شاهزاده ریگار به عنوان یک کودک، بیش از حد مطالعه می کرده است، تا آن جا که شوخی‌هایی درباره‌ی روحیات او ساخته شده بود. پس از آنکه ریگار، درباره ی موضوعی در یک کتاب چیزی خوانده بود، به فنون جنگی علاقه پیدا کرده و تبدیل به یک شوالیه بزرگ شد. پس از آنکه بلواس نیرومند بر روی عرشه می آید، ریش سفید آن دو را ترک می کند تا بتواند غذای بلواس را آماده کند. پس از رفتن او، سر جورا به دنی درباره ی آن دو مرد هشدار می دهد. دنی به جورا می گوید که بلواس نمی تواند نقشه ی شومی در سر داشته باشد و همچنین دروغی در گفته های ریش سفید نمی بیند. سر جورا اشاره می کند که ریش سفید با گستاخی غیر قابل قبولی که در حد یک ملازم نیست حرف می زند.{{رف|یش|8}}


ریش سفید نیز به همراه دنی به مکان فروش برده های آویژه می رود. ریش سفید نه موافق خرید برده از [[آستاپور]] بود و نه مخالف آن. پس از آنکه برده فروش به آنان گفت که 1000 آویژه ای که جلوی آن ها قرار دارند به مدت یک شبانه روز است که بدون خوردن آب و غذا، به همین صورت در اینجا ایستاده اند و می توانند تا زمانی که بمیرند هم به همین شکل همین جا بایستند، ریش سفید بیان کرد که این کار دیوانگی محض است نه شجاعت. برده دار پاسخ می دهد که این نشانه ی نظم و انضباط است. ریش سفید جواب می دهد که گوسفندان نیز رام و مطیع هستند. برده دار جواب می دهد که آویژه ها بیشتر سگ هستند تا گوسفند. زمانی که برده دار می گوید که [[آویژه]] ها هیچ ترسی ندارند، ریش سفید پاسخ می دهد که حتی شجاع ترین مردها نیز از مرگ و نقض عضو شدن می ترسند. سپس برده دار شلاقش را محکم به صورت یک از آویژه ها می کوبد و نوک پستان آویژه ی دیگری را می برد. در طی این کار، هر دو آویژه، هیچ حرکتی نکردند. پس از آنکه دنی دیگر هیچ سوالی برای پرسیدن از برده دار نداشت، نظر ریش سفید را درباره ی دختری که به عنوان مترجم به برده دار خدمت می کرد پرسید و سوال کرد که آیا در وستروس برده ای را به عنوان مترجم نگه می دارند یا نه. ریش سفید جواب داد که در وستروس، هزاران سال است که برده داری عمل بسیار شنیعی به حساب می آید و خریدن این برده ها باعث می شود که بسیاری از مردان خوب از دنریس حمایت نکنند، و همچنین این عمل باعث بدنامی [[خاندان تارگرین|خاندان او]] می شود. زمانی که دنریس از او می پرسد که چگونه می تواند وستروس را بدون ارتش بگیرد، ریش سفید پاسخ می دهد که نیمی از وستروس بخاطر ریگار از ادعای او حمایت می کنند. هنگامی که دنی درباره ی [[ایریس تارگرین دوم|پدرش]] سوالات بیشتری می پرسد، ریش سفید ویژگی های خوب کمی برای گفتن به او دارد. او توصیه می کند که دنریس فرستادگانی را به [[وستروس]] بفرستد، زیرا در این زمان حتی مخالفان پدرش نیز ممکن است از او حمایت کنند.
ریش سفید نیز به همراه دنی به مکان فروش برده های آویژه می رود. ریش سفید نه موافق خرید برده از [[آستاپور]] بود و نه مخالف آن. پس از آنکه برده فروش به آنان گفت که 1000 آویژه ای که جلوی آن ها قرار دارند به مدت یک شبانه روز است که بدون خوردن آب و غذا، به همین صورت در اینجا ایستاده اند و می توانند تا زمانی که بمیرند هم به همین شکل همین جا بایستند، ریش سفید بیان کرد که این کار دیوانگی محض است نه شجاعت. برده دار پاسخ می دهد که این نشانه ی نظم و انضباط است. ریش سفید جواب می دهد که گوسفندان نیز رام و مطیع هستند. برده دار جواب می دهد که آویژه ها بیشتر سگ هستند تا گوسفند. زمانی که برده دار می گوید که [[آویژه]] ها هیچ ترسی ندارند، ریش سفید پاسخ می دهد که حتی شجاع ترین مردها نیز از مرگ و نقض عضو شدن می ترسند. سپس برده دار شلاقش را محکم به صورت یک از آویژه ها می کوبد و نوک پستان آویژه ی دیگری را می برد. در طی این کار، هر دو آویژه، هیچ حرکتی نکردند. پس از آنکه دنی دیگر هیچ سوالی برای پرسیدن از برده دار نداشت، نظر ریش سفید را درباره ی دختری که به عنوان مترجم به برده دار خدمت می کرد پرسید و سوال کرد که آیا در وستروس برده ای را به عنوان مترجم نگه می دارند یا نه. ریش سفید جواب داد که در وستروس، هزاران سال است که برده داری عمل بسیار شنیعی به حساب می آید و خریدن این برده ها باعث می شود که بسیاری از مردان خوب از دنریس حمایت نکنند، و همچنین این عمل باعث بدنامی [[خاندان تارگرین|خاندان او]] می شود. زمانی که دنریس از او می پرسد که چگونه می تواند وستروس را بدون ارتش بگیرد، ریش سفید پاسخ می دهد که نیمی از وستروس بخاطر ریگار از ادعای او حمایت می کنند. هنگامی که دنی درباره ی [[ایریس تارگرین دوم|پدرش]] سوالات بیشتری می پرسد، ریش سفید ویژگی های خوب کمی برای گفتن به او دارد. او توصیه می کند که دنریس فرستادگانی را به [[وستروس]] بفرستد، زیرا در این زمان حتی مخالفان پدرش نیز ممکن است از او حمایت کنند.


در طول بازگشت از محل فروش بردگان، دنی می شنود که ریش سفید می گوید: ''" آستاپور از آجر و خون ساخته شده است "''. زمانی که دنی از او در رابطه با علت اینکه این حرف را زده است می پرسد، او جواب می دهد که این حرفی است که در گذشته از کسی شنیده است. ریش سفید به دنی التماس می کند که به جای خرید برده ها، مزدور اجیر کند. او به استدلال کردنش درباره ی نخریدن آویژه ها ادامه و زمانی که می گوید انسان بهتر است یک گدا باشد تا یک برده دار، دنی با تندی پاسخ او را می دهد.
در طول بازگشت از محل فروش بردگان، دنی می شنود که ریش سفید می گوید: ''" آستاپور از آجر و خون ساخته شده است "''. زمانی که دنی از او در رابطه با علت اینکه این حرف را زده است می پرسد، او جواب می دهد که این حرفی است که در گذشته از کسی شنیده است. ریش سفید به دنی التماس می کند که به جای خرید برده ها، مزدور اجیر کند. او به استدلال کردنش درباره ی نخریدن آویژه ها ادامه و زمانی که می گوید انسان بهتر است یک گدا باشد تا یک برده دار، دنی با تندی پاسخ او را می دهد.{{رف|یش|23}}


ریش سفید جزو گروهی است که [[دنریس تارگرین]] را تا محل خرید برده ها اسکورت می کنند و زمانی که دنی پیشنهاد خریدن تمام آویژه ها (حتی آن هایی را که هنوز در حال آموزش هستند) را می دهد، در آنجا حاضر است. برده داران موافقت می کنند که تنها 2000 آویژه را در عوض کشتی های دنی و وسایل درون آن ها به او بفروشند اما دنی معتقد است که او به تمام آویژه ها نیاز دارد. به همین دلیل یکی از اژدهایانش را در عوض تمام آویژه ها پیشنهاد می کند. ریش سفید فورا با او مخالفت می کند و می گوید که او تاج و تخت را با اژدها می تواند ببرد نه با تعدادی برده. دنی به او می گوید که نباید دستور او را زیر سوال ببرد و به سر جورا می گوید که او را ببرد. زمانی که دنی آن محل را ترک کرد، ریش سفید بدون هیچ کلمه ای به دنبال او آمد، اما دنی می توانست خشم او را حس کند. دنی او را به خاطر خشمش سرزنش نمی کند. در میدان شهر، دنریس به سمت او بر می گردد و می گوید که او همیشه به مشاوره های ریش سفید گوش می دهد اما او هرگز نباید سخنان دنی را در جلوی غریبه ها زیر سوال ببرد. ریش سفید موافقت می کند و می گوید که دنی فریب خورده است. او اظهار می کند که [[اگان تارگرین اول|اگان]] ثابت کرد که ارزش یک اژدها از یک ارتش بیشتر است. دنی به او پاسخ می دهد که خود او نیز چند چیز را ثابت خواهد کرد.
ریش سفید جزو گروهی است که [[دنریس تارگرین]] را تا محل خرید برده ها اسکورت می کنند و زمانی که دنی پیشنهاد خریدن تمام آویژه ها (حتی آن هایی را که هنوز در حال آموزش هستند) را می دهد، در آنجا حاضر است. برده داران موافقت می کنند که تنها 2000 آویژه را در عوض کشتی های دنی و وسایل درون آن ها به او بفروشند اما دنی معتقد است که او به تمام آویژه ها نیاز دارد. به همین دلیل یکی از اژدهایانش را در عوض تمام آویژه ها پیشنهاد می کند. ریش سفید فورا با او مخالفت می کند و می گوید که او تاج و تخت را با اژدها می تواند ببرد نه با تعدادی برده. دنی به او می گوید که نباید دستور او را زیر سوال ببرد و به سر جورا می گوید که او را ببرد. زمانی که دنی آن محل را ترک کرد، ریش سفید بدون هیچ کلمه ای به دنبال او آمد، اما دنی می توانست خشم او را حس کند. دنی او را به خاطر خشمش سرزنش نمی کند. در میدان شهر، دنریس به سمت او بر می گردد و می گوید که او همیشه به مشاوره های ریش سفید گوش می دهد اما او هرگز نباید سخنان دنی را در جلوی غریبه ها زیر سوال ببرد. ریش سفید موافقت می کند و می گوید که دنی فریب خورده است. او اظهار می کند که [[اگان تارگرین اول|اگان]] ثابت کرد که ارزش یک اژدها از یک ارتش بیشتر است. دنی به او پاسخ می دهد که خود او نیز چند چیز را ثابت خواهد کرد.{{رف|یش|27}}


زمانی که سپاهیان دنی به [[یونکای]] (Yunkai) رسیدند، برده های سرباز و گروه های مزدور درحال دفاع از شهر بودند. دنی پیشنهاد اتحاد خود را به گروه های مزدور می فرستد و از افسران آن ها می خواهد که تا روز بعد جوابشان را به او بدهند. دنی به مشاوران خود اعلام کرد که برنامه دارد که در شب به شهر حمله کند و انتظار دارد که در همان زمان، [[مرغان طوفان]] (the Stormcrows) مشغول بحث درباره ی پیشنهاد او باشند و [[پسران دوم]] (the Second Sons) شرابی را که او برایشان فرستاده است را نوشیده و مست باشند. او همچنین اعلام کرد که آویژه ها از سمت چپ و راست حمله می کنند، در حالی که اسب او بین دوگروه آویژه ها است و از وسط حمله می کند ( سربازان برده در برابر سواره نظام ایستادگی نخواهند کرد). سپس او نظر مشاورانش را می پرسد، و ریش سفید نیز با سر [[جورا مورمونت|جورا]] موافق است که دنی به واقع خواهر [[ریگار تارگرین|ریگار]] است و اضافه می کند که او درست مثل یک ملکه است.
زمانی که سپاهیان دنی به [[یونکای]] (Yunkai) رسیدند، برده های سرباز و گروه های مزدور درحال دفاع از شهر بودند. دنی پیشنهاد اتحاد خود را به گروه های مزدور می فرستد و از افسران آن ها می خواهد که تا روز بعد جوابشان را به او بدهند. دنی به مشاوران خود اعلام کرد که برنامه دارد که در شب به شهر حمله کند و انتظار دارد که در همان زمان، [[مرغان طوفان]] (the Stormcrows) مشغول بحث درباره ی پیشنهاد او باشند و [[پسران دوم]] (the Second Sons) شرابی را که او برایشان فرستاده است را نوشیده و مست باشند. او همچنین اعلام کرد که آویژه ها از سمت چپ و راست حمله می کنند، در حالی که اسب او بین دوگروه آویژه ها است و از وسط حمله می کند ( سربازان برده در برابر سواره نظام ایستادگی نخواهند کرد). سپس او نظر مشاورانش را می پرسد، و ریش سفید نیز با سر [[جورا مورمونت|جورا]] موافق است که دنی به واقع خواهر [[ریگار تارگرین|ریگار]] است و اضافه می کند که او درست مثل یک ملکه است.{{رف|یش|42}}


در طی مدتی که دنی منتظر نتیجه ی حاصل از حمله به [[یونکای]] است، کسی رابه دنبال ریش سفید می فرستد تا او را نزدش آورد. وقتی که او می رسد، دنی از او می خواهد که درباره ی [[ریگار تارگرین|ریگار]] به او بگوید. به خصوص دنی از ریش سفید می پرسد که آیا [[ویسریس تارگرین سوم|ویسریس]] راست گفته است که ریگار همه ی تورنمنت ها را برده است یا نه. ریش سفید به او گفت که ریگار بزرگترین تورنمنت تمام دوران را در [[هارن هال]] (Harrenhal) برده است. دنی گفت که این  تورنمنت، همان تورنمنتی است که ریگار در آن [[لیانا استارک]] را به عنوان [[ملکه ی عشق و زیبایی]] خود انتخاب کرد و کمی بعد لیانا را، با وجود اینکه با [[رابرت براتیون]] نامزد بود، دزدید. ریش سفید نتوانست درباره ی این اقدام ریگار توضیح خاصی دهد. سپس دنریس به او می گوید که ویسریس او را مقصر این عمل ریگار می دانست زیرا معتقد بود که اگر دنی زودتر به دنیا می آمد، ریگار با او ازدواج می کرد و شاید اینقدر از ازدواجش ناخرسند و ناراحت نمی شد و با لیانا استارک فرار نمی کرد. ریش سفید به او پاسخ می دهد که ریگار در غم و اندوه به دنیا آمده بود. سپس به دنی می گوید که چگونه شاهزاده ریگار به تنهایی و با چنگش به [[سامرهال]] (Summerhall) می رفت و پس از بازگشتن از آن محل آهنگ های غمگینی را می ساخت. پس از آن دنی می پرسد که رابرت چه نوع آهنگ هایی را دوست می داشت، ریش سفید پاسخ می دهد که رابرت در حالت مستی به آهنگ های پر سر و صدا گوش می داد. در همین هنگام سر جورا با خبر پیروزی با تلفات بسیار کمی می رسد.
در طی مدتی که دنی منتظر نتیجه ی حاصل از حمله به [[یونکای]] است، کسی رابه دنبال ریش سفید می فرستد تا او را نزدش آورد. وقتی که او می رسد، دنی از او می خواهد که درباره ی [[ریگار تارگرین|ریگار]] به او بگوید. به خصوص دنی از ریش سفید می پرسد که آیا [[ویسریس تارگرین سوم|ویسریس]] راست گفته است که ریگار همه ی تورنمنت ها را برده است یا نه. ریش سفید به او گفت که ریگار بزرگترین تورنمنت تمام دوران را در [[هارن هال]] (Harrenhal) برده است. دنی گفت که این  تورنمنت، همان تورنمنتی است که ریگار در آن [[لیانا استارک]] را به عنوان [[ملکه ی عشق و زیبایی]] خود انتخاب کرد و کمی بعد لیانا را، با وجود اینکه با [[رابرت براتیون]] نامزد بود، دزدید. ریش سفید نتوانست درباره ی این اقدام ریگار توضیح خاصی دهد. سپس دنریس به او می گوید که ویسریس او را مقصر این عمل ریگار می دانست زیرا معتقد بود که اگر دنی زودتر به دنیا می آمد، ریگار با او ازدواج می کرد و شاید اینقدر از ازدواجش ناخرسند و ناراحت نمی شد و با لیانا استارک فرار نمی کرد. ریش سفید به او پاسخ می دهد که ریگار در غم و اندوه به دنیا آمده بود. سپس به دنی می گوید که چگونه شاهزاده ریگار به تنهایی و با چنگش به [[سامرهال]] (Summerhall) می رفت و پس از بازگشتن از آن محل آهنگ های غمگینی را می ساخت. پس از آن دنی می پرسد که رابرت چه نوع آهنگ هایی را دوست می داشت، ریش سفید پاسخ می دهد که رابرت در حالت مستی به آهنگ های پر سر و صدا گوش می داد. در همین هنگام سر جورا با خبر پیروزی با تلفات بسیار کمی می رسد.{{رف|یش|42}}


زمانی که [[دنریس تارگرین]] [[میرین]] (Meereen) را محاصره می کند، [[اوزناک زو پاهل]] (Oznak zo Pahl) با اسبی سفید و نیزه ای به طول چهارده فوت، از دروازه های میرین بیرون می آید و به محاصره کنندگان می گوید که قهرمانشان را برای مبارزه با او بفرستند. ابتدا خون سواران دنی می خواهند که مبارزه طلبی اوزناک را قبول کنند، اما دنی احساس می کند که نمی تواند آنان را از دست بدهد. دنی معتقد است که نباید به مبارزه طلبی اوزناک توجه بکنند و سر [[جورا مورمونت|جورا]] نیز با این حرف موافق است، اما ریش سفید اعتقاد دارد که اوزناک با این کارش در دل مردمش شجاعت بوجود می آورد و در دل سربازان دنی شک می اندازد. سر جورا اشاره می کند که اگر قهرمان آن ها در نبرد با اوزناک شکست بخورد، روحیه ی سربازان دنی به طور خطرناکی آسیب می بیند، ریش سفید پاسخ می دهد که کسی که از نبرد بترسد هیچگاه نمی تواند پیروزی ای بدست آورد. دنی درحالی که نگران مسائل مهمتری است، آن دو را آرام می کند. پس از آنکه اوزناک در مقابل اردوگاه دنی می ش*اشد، ریش سفید به دنی می گوید که این مبارزه طلبی باید پاسخ داده شود. دنی به او می گوید که این اتفاق می افتد و [[بلواس نیرومند]] را برای مقابله با اوزناک می فرستد، زیرا بلواس نه فرمانده ی مهمی در لشکر او بود و به دلیل اینکه بلواس یک برده ی آزاد شده بود، کشتنش هیچ افتخاری نصیب اوزناک نمی کرد.
زمانی که [[دنریس تارگرین]] [[میرین]] (Meereen) را محاصره می کند، [[اوزناک زو پاهل]] (Oznak zo Pahl) با اسبی سفید و نیزه ای به طول چهارده فوت، از دروازه های میرین بیرون می آید و به محاصره کنندگان می گوید که قهرمانشان را برای مبارزه با او بفرستند. ابتدا خون سواران دنی می خواهند که مبارزه طلبی اوزناک را قبول کنند، اما دنی احساس می کند که نمی تواند آنان را از دست بدهد. دنی معتقد است که نباید به مبارزه طلبی اوزناک توجه بکنند و سر [[جورا مورمونت|جورا]] نیز با این حرف موافق است، اما ریش سفید اعتقاد دارد که اوزناک با این کارش در دل مردمش شجاعت بوجود می آورد و در دل سربازان دنی شک می اندازد. سر جورا اشاره می کند که اگر قهرمان آن ها در نبرد با اوزناک شکست بخورد، روحیه ی سربازان دنی به طور خطرناکی آسیب می بیند، ریش سفید پاسخ می دهد که کسی که از نبرد بترسد هیچگاه نمی تواند پیروزی ای بدست آورد. دنی درحالی که نگران مسائل مهمتری است، آن دو را آرام می کند. پس از آنکه اوزناک در مقابل اردوگاه دنی می ش*اشد، ریش سفید به دنی می گوید که این مبارزه طلبی باید پاسخ داده شود. دنی به او می گوید که این اتفاق می افتد و [[بلواس نیرومند]] را برای مقابله با اوزناک می فرستد، زیرا بلواس نه فرمانده ی مهمی در لشکر او بود و به دلیل اینکه بلواس یک برده ی آزاد شده بود، کشتنش هیچ افتخاری نصیب اوزناک نمی کرد.{{رف|یش|42}}


دنی تصمیم می گیرد که تنها با یک نگهبان و تعداد محدودی سوار شامل ریش سفید، به دیدار مردمش برود. او مردمش را لمس می کند و به آنان نیز اجازه می دهد که او را لمس کنند. در حالی که او برای صحبت با زن بارداری توقف کرده بود، یک مرد ژنده پوش با سری تراشیده، به او حمله کرد و او را از اسبش پایین کشید. مرد دنی را با شمشیرش تهدید به مرگ کرد و به او گفت که ابتدا سینه های او را می برد. دنی صدای مرد را شناخت و فهمید که او همان حرامزاده ی تایتان است. مردی آزاد شده تلاش کرد که به دنی کمک کند اما حرامزاده صورت مرد را با شمشیرش برید. ریش سفید با چوب دستیش از اسب خود پایین جهید و به طرف حرامزاده آمد، مرو با دیدن ریش سفید می خندد زیرا فکر نمی کرد که خطری از طرف پیرمرد او را تهدید می کند، با این حال، ریش سفید به راحتی توانست با چوب دستیش حرامزاده را شکست دهد و سپس او را به درون آب پرتاب کرد. ریش سفید بخاطر کمک دیر هنگامش از دنی عذرخواهی کرد زیرا نتوانسته بود حرامزاده را بشناسد و به دنی قول داد که در آینده زودتر به کمکش خواهد آمد.
دنی تصمیم می گیرد که تنها با یک نگهبان و تعداد محدودی سوار شامل ریش سفید، به دیدار مردمش برود. او مردمش را لمس می کند و به آنان نیز اجازه می دهد که او را لمس کنند. در حالی که او برای صحبت با زن بارداری توقف کرده بود، یک مرد ژنده پوش با سری تراشیده، به او حمله کرد و او را از اسبش پایین کشید. مرد دنی را با شمشیرش تهدید به مرگ کرد و به او گفت که ابتدا سینه های او را می برد. دنی صدای مرد را شناخت و فهمید که او همان حرامزاده ی تایتان است. مردی آزاد شده تلاش کرد که به دنی کمک کند اما حرامزاده صورت مرد را با شمشیرش برید. ریش سفید با چوب دستیش از اسب خود پایین جهید و به طرف حرامزاده آمد، مرو با دیدن ریش سفید می خندد زیرا فکر نمی کرد که خطری از طرف پیرمرد او را تهدید می کند، با این حال، ریش سفید به راحتی توانست با چوب دستیش حرامزاده را شکست دهد و سپس او را به درون آب پرتاب کرد. ریش سفید بخاطر کمک دیر هنگامش از دنی عذرخواهی کرد زیرا نتوانسته بود حرامزاده را بشناسد و به دنی قول داد که در آینده زودتر به کمکش خواهد آمد.{{رف|یش|57}}


آن ها به چادر دنی بازگشتند، سپس سر جورا می رسد و دنی از او می پرسد که چرا به او اطلاع نداده بود که حرامزاده ی تایتان فرار کرده است، و همچنین می گوید که ریش سفید حرامزاده را کشته است. سپس دنریس می خواهد که برای قدردانی از ریش سفید، او ر شوالیه کند. سر جورا و ریش سفید هردو همزمان می گویند ''"نه"''. هنگامی که سر جورا تحت تاثیر کشتن حرامزاده ی تایتان به دست ریش سفید آن هم تنها با یک چوبدستی،  قرار می گیرد، از ملازم پیر می پرسد که او چه کسی است، و ریش سفید پاسخ می دهد که او از سر جورا شوالیه بهتری است.
آن ها به چادر دنی بازگشتند، سپس سر جورا می رسد و دنی از او می پرسد که چرا به او اطلاع نداده بود که حرامزاده ی تایتان فرار کرده است، و همچنین می گوید که ریش سفید حرامزاده را کشته است. سپس دنریس می خواهد که برای قدردانی از ریش سفید، او ر شوالیه کند. سر جورا و ریش سفید هردو همزمان می گویند ''"نه"''. هنگامی که سر جورا تحت تاثیر کشتن حرامزاده ی تایتان به دست ریش سفید آن هم تنها با یک چوبدستی،  قرار می گیرد، از ملازم پیر می پرسد که او چه کسی است، و ریش سفید پاسخ می دهد که او از سر جورا شوالیه بهتری است.


سپس ریش سفید به دنریس می گوید که او واقعا دروغ نگفته است، اما از گفتن حقیقت خودداری کرده است و تنها می تواند از دنریس طلب بخشش کند. اکنون سر جورا می فهمد که ریش سفید همان باریستان دلیر است. او می گوید که این مرد به [[خاندان تارگرین|خانواده ی دنریس]] خیانت کرده و به خدمت [[رابرت براتیون|غاصب]] در آمده است. زمانی که دنی از باریستان می پرسد که او الان از مردان غاصب است یا مردان دنریس، باریستان پاسخ می دهد که اگر دنی اجازه دهد، از مردان او است. سپس او می گوید که چگونه مورد عفو رابرت قرار گرفت و با [[جیمی لنیستر|شاه کش]] و دیگران در [[گارد پادشاه]] خدمت کرده است و زمانی که [[جافری براتیون|جافری]] او را از گارد پادشاه اخراج کرد و افرادش را برای کشتن او فرستاد، فهمید که باید پادشاه حقیقی اش را پیدا کند. او به دنریس می گوید که مجبور بوده است هویتش را مخفی نگه دارد زیرا از زمان ازدواج دنریس با کال [[دروگو]] (Drogo) یک جاسوس در میان همراهان دنریس وجود دارد. سپس دنریس می فهمد که آن جاسوس باید سر جورا باشد و سر جورا نیز این حرف را تایید می کند زیرا به جورا وعده داده شده بود که با این کار می تواند به خانه برگردد و عفو شود. دنریس به آن دو می گوید که برای همیشه از او دور شوند. زمانی که از او می پرسند که به کجا باید بروند، دنریس به آن ها می گوید.
سپس ریش سفید به دنریس می گوید که او واقعا دروغ نگفته است، اما از گفتن حقیقت خودداری کرده است و تنها می تواند از دنریس طلب بخشش کند. اکنون سر جورا می فهمد که ریش سفید همان باریستان دلیر است. او می گوید که این مرد به [[خاندان تارگرین|خانواده ی دنریس]] خیانت کرده و به خدمت [[رابرت براتیون|غاصب]] در آمده است. زمانی که دنی از باریستان می پرسد که او الان از مردان غاصب است یا مردان دنریس، باریستان پاسخ می دهد که اگر دنی اجازه دهد، از مردان او است. سپس او می گوید که چگونه مورد عفو رابرت قرار گرفت و با [[جیمی لنیستر|شاه کش]] و دیگران در [[گارد پادشاه]] خدمت کرده است و زمانی که [[جافری براتیون|جافری]] او را از گارد پادشاه اخراج کرد و افرادش را برای کشتن او فرستاد، فهمید که باید پادشاه حقیقی اش را پیدا کند. او به دنریس می گوید که مجبور بوده است هویتش را مخفی نگه دارد زیرا از زمان ازدواج دنریس با کال [[دروگو]] (Drogo) یک جاسوس در میان همراهان دنریس وجود دارد. سپس دنریس می فهمد که آن جاسوس باید سر جورا باشد و سر جورا نیز این حرف را تایید می کند زیرا به جورا وعده داده شده بود که با این کار می تواند به خانه برگردد و عفو شود. دنریس به آن دو می گوید که برای همیشه از او دور شوند. زمانی که از او می پرسند که به کجا باید بروند، دنریس به آن ها می گوید.{{رف|یش|57}}


پس از تسخیر [[میرین]]، دنریس به بلواس نیرومند فرمان می دهد که سر [[جورا مورمونت|جورا]] و سر باریستان را در [[هرم بزرگ]] (The Great Pyramid) به نزدش بیاورد. سر باریستان، ریش بلندش را تراشیده بود و 10 سال جوانتر به نظر می رسید، در حالی که سر جورا پیرتر به نظر می آمد. سر جورا شروع به صحبت می کند اما دنریس او را ساکت کرده و می گوید که هروقت زمانش برسد به آن دو اجازه ی صحبت خواهد داد. دنی به آن ها می گوید که امیدوار بوده است هردوی آن ها در جریان حمله به میرین از طریق مجراهای فاضلاب بمیرند. در طی یک حمله ی انحرافی به میرین، بلواس نیرومند، سر جورا و سر باریستان به همراه بیست تن از آویژه ها در مجراهای فاضلاب میرین شنا کردند. بلواس نیرومند آن ها را به سمت نزدیکترین چاله ی مبارزه برد. در آنجا، آن ها نگهبانان را شکست داده و برده ها را آزاد کردند و به همین ترتیب به پیروزی دنی کمک زیادی کردند. سر باریستان صریح حرف می زند، او می گوید که [[ویسریس تارگرین سوم|وسریس]] درست مانند [[ایریس تارگرین دوم|پدرش]] دیوانه بود و پادشاهی اش باعث لکه دار شدن نام [[خاندان تارگرین]] می شد در حالی که [[ریگار تارگرین|ریگار]] هرگز اینگونه نبوده است. او در ادامه می گوید که هرکاری که دنریس از او بخواهد را انجام می دهد و اگر دنریس او را به خدمت خود در نمی آورد، او همچنان به خدمت کردن به بلواس نیرومند ادامه خواهد داد.
پس از تسخیر [[میرین]]، دنریس به بلواس نیرومند فرمان می دهد که سر [[جورا مورمونت|جورا]] و سر باریستان را در [[هرم بزرگ]] (The Great Pyramid) به نزدش بیاورد. سر باریستان، ریش بلندش را تراشیده بود و 10 سال جوانتر به نظر می رسید، در حالی که سر جورا پیرتر به نظر می آمد. سر جورا شروع به صحبت می کند اما دنریس او را ساکت کرده و می گوید که هروقت زمانش برسد به آن دو اجازه ی صحبت خواهد داد. دنی به آن ها می گوید که امیدوار بوده است هردوی آن ها در جریان حمله به میرین از طریق مجراهای فاضلاب بمیرند. در طی یک حمله ی انحرافی به میرین، بلواس نیرومند، سر جورا و سر باریستان به همراه بیست تن از آویژه ها در مجراهای فاضلاب میرین شنا کردند. بلواس نیرومند آن ها را به سمت نزدیکترین چاله ی مبارزه برد. در آنجا، آن ها نگهبانان را شکست داده و برده ها را آزاد کردند و به همین ترتیب به پیروزی دنی کمک زیادی کردند. سر باریستان صریح حرف می زند، او می گوید که [[ویسریس تارگرین سوم|وسریس]] درست مانند [[ایریس تارگرین دوم|پدرش]] دیوانه بود و پادشاهی اش باعث لکه دار شدن نام [[خاندان تارگرین]] می شد در حالی که [[ریگار تارگرین|ریگار]] هرگز اینگونه نبوده است. او در ادامه می گوید که هرکاری که دنریس از او بخواهد را انجام می دهد و اگر دنریس او را به خدمت خود در نمی آورد، او همچنان به خدمت کردن به بلواس نیرومند ادامه خواهد داد.
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
سر جورا در مقابل دنریس جبهه می گیرد. او باعصبانیت به دنی گفت که درباره ی دیگران به او هشدار داده بود. این حرف او تنها عصبانیت دنریس را بیشتر کرد و در جواب جورا گفت که جورا هیچوقت هشداری درباره ی خودش به او نداده بود. جورا گفت که آخرین باری که گزارش دنی را به غاصب داده بود، زمانی بود که آن ها در [[کارث]] حضور داشتند. پس از آن، دنریس دریافت که جورا خبر بارداری او را به رابرت داده است. سر باریستان تایید کرد که شورای رابرت گزارش بارداری دنریس را از طرف مورمونت دریافت کرده بود. سپس دنی درباره ی مسموم کننده ای که برای کشتن او و فرزندش فرستاده شد بود می پرسد، جورا اعتراف می کند که از این قضیه باخبر بوده است اما همچنین، او جان دنی را نجات می دهد. در آخر دنی به جورا می گوید که نمی تواند او را ببخشد و مجازاتش می کند. دنریس به جورا می گوید که تا صبح وقت دارد شهر را ترک کند و اگر این کار را انجام ندهد، بلواس نیرومند گردن او را می شکند. سپس بلواس نیرومند، سر جورا را از بیرون می برد.
سر جورا در مقابل دنریس جبهه می گیرد. او باعصبانیت به دنی گفت که درباره ی دیگران به او هشدار داده بود. این حرف او تنها عصبانیت دنریس را بیشتر کرد و در جواب جورا گفت که جورا هیچوقت هشداری درباره ی خودش به او نداده بود. جورا گفت که آخرین باری که گزارش دنی را به غاصب داده بود، زمانی بود که آن ها در [[کارث]] حضور داشتند. پس از آن، دنریس دریافت که جورا خبر بارداری او را به رابرت داده است. سر باریستان تایید کرد که شورای رابرت گزارش بارداری دنریس را از طرف مورمونت دریافت کرده بود. سپس دنی درباره ی مسموم کننده ای که برای کشتن او و فرزندش فرستاده شد بود می پرسد، جورا اعتراف می کند که از این قضیه باخبر بوده است اما همچنین، او جان دنی را نجات می دهد. در آخر دنی به جورا می گوید که نمی تواند او را ببخشد و مجازاتش می کند. دنریس به جورا می گوید که تا صبح وقت دارد شهر را ترک کند و اگر این کار را انجام ندهد، بلواس نیرومند گردن او را می شکند. سپس بلواس نیرومند، سر جورا را از بیرون می برد.


در تراس، دنریس به سر باریستان می گوید که او را بخشیده است. سلمی به دنی می گوید که می تواند به سوالات او پاسخ دهد. اولین سوال دنریس این بود که آیا پدر او واقعا دیوانه بوده است؟ زیرا ویسریس همیشه به او می گفته است که دیوانگی پدرشان تنها دروغی ساختگی از جانب غاصب است. باریستان به او می گوید که ایریس از ابتدا دیوانه نبود، بلکه گذر زمان و سیر اتفاقات او را به جنونی وحشتناک کشاند. [[ریلا تارگرین|مادر دنریس]] همیشه تمام تلاشش را برای محافظت از ویسریس در برابر بدترین افراط های ایریس انجام می داد و نمی گذاشت ویسریس بداند که پدرش به چه جنون وحشتناکی مبتلا است. دنی تصمیم می گیرد که دیگر بیشتر از این نمی تواند چیزی بشنود اما سر باریستان به او می گوید که از این به بعد چیزهای بیشتری می تواند به او بگوید.
در تراس، دنریس به سر باریستان می گوید که او را بخشیده است. سلمی به دنی می گوید که می تواند به سوالات او پاسخ دهد. اولین سوال دنریس این بود که آیا پدر او واقعا دیوانه بوده است؟ زیرا ویسریس همیشه به او می گفته است که دیوانگی پدرشان تنها دروغی ساختگی از جانب غاصب است. باریستان به او می گوید که ایریس از ابتدا دیوانه نبود، بلکه گذر زمان و سیر اتفاقات او را به جنونی وحشتناک کشاند. [[ریلا تارگرین|مادر دنریس]] همیشه تمام تلاشش را برای محافظت از ویسریس در برابر بدترین افراط های ایریس انجام می داد و نمی گذاشت ویسریس بداند که پدرش به چه جنون وحشتناکی مبتلا است. دنی تصمیم می گیرد که دیگر بیشتر از این نمی تواند چیزی بشنود اما سر باریستان به او می گوید که از این به بعد چیزهای بیشتری می تواند به او بگوید.{{رف|یش|71}}


زمانی که دنریس به مشاورانش اعلام می کند که می خواهد در میرین بماند، سر باریستان نیز در میان مشاورانش حضور دارد. هنگامی که دنریس از گروه می پرسد که او یک اژدها است یا یک هارپی، سر باریستان اعلام می کند که او یک اژدها است. سپس دنریس می پرسد که او چگونه می خواهد به هفت پادشاهی حکومت کند درحالی که نمی تواند از عهده ی اداره ی یک شهر برآید؟ سر باریستان هیچ پاسخی برای این پرسش ندارد. دنریس اعلام می کند که این شهر را ترک نمی کند و در آن می ماند تا مانند یک ملکه حکومت کند.
زمانی که دنریس به مشاورانش اعلام می کند که می خواهد در میرین بماند، سر باریستان نیز در میان مشاورانش حضور دارد. هنگامی که دنریس از گروه می پرسد که او یک اژدها است یا یک هارپی، سر باریستان اعلام می کند که او یک اژدها است. سپس دنریس می پرسد که او چگونه می خواهد به هفت پادشاهی حکومت کند درحالی که نمی تواند از عهده ی اداره ی یک شهر برآید؟ سر باریستان هیچ پاسخی برای این پرسش ندارد. دنریس اعلام می کند که این شهر را ترک نمی کند و در آن می ماند تا مانند یک ملکه حکومت کند.{{رف|یش|71}}


=== رقصی با اژدهایان ===
=== رقصی با اژدهایان ===
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
سر باریستان همچنان به خدمت خود به [[دنریس تارگرین]] تحت عنوان لرد فرمانده ی گارد ملکه ی او ادامه می دهد و تلاش می کند که دنریس را به سمت مسیر شرافتمندانه ای برای امن نگه داشتن میرین هدایت کند. سر باریستان مخالف رابطه ی دنریس با معشوقش، [[داریو نهاریس]] (Daario Naharis)، و حتی ازدواج دنی با [[هیزدار زو لوراک]] (Hizdahr zo Loraq) برای تضمین آرامش نسبی در میرین است.
سر باریستان همچنان به خدمت خود به [[دنریس تارگرین]] تحت عنوان لرد فرمانده ی گارد ملکه ی او ادامه می دهد و تلاش می کند که دنریس را به سمت مسیر شرافتمندانه ای برای امن نگه داشتن میرین هدایت کند. سر باریستان مخالف رابطه ی دنریس با معشوقش، [[داریو نهاریس]] (Daario Naharis)، و حتی ازدواج دنی با [[هیزدار زو لوراک]] (Hizdahr zo Loraq) برای تضمین آرامش نسبی در میرین است.


او همچنین، شروع به آموزش تعدادی [[شوالیه]] می کند. ملازمان او، [[تومکو لو]] (Tumco Lho)، [[لاراک]] (Larraq)، [[بره ی سرخ]] (The Red Lamb) و سه برادر گیسکاری هستند. پس از ناپدید شدن دنریس بر پشت اژدها، باریستان عنوان دست ملکه را در میرین بر عهده می گیرد. سر باریستان، زمانی که [[ریش خونین]] (Bloodbeard) همراه با سر بریده ی  [[گرولئو]] (Groleo) به شورا آمد، در شورا حضور داشت. سر باریستان از این کار ریش خونین خشمگین شد و قصد کشتن او را کرد اما این کار را انجام نداد زیرا این عمل باعث شکسته شدن صلح ملکه می شد.  
او همچنین، شروع به آموزش تعدادی [[شوالیه]] می کند. ملازمان او، [[تومکو لو]] (Tumco Lho)، [[لاراک]] (Larraq)، [[بره ی سرخ]] (The Red Lamb) و سه برادر گیسکاری هستند. پس از ناپدید شدن دنریس بر پشت اژدها، باریستان عنوان دست ملکه را در میرین بر عهده می گیرد. سر باریستان، زمانی که [[ریش خونین]] (Bloodbeard) همراه با سر بریده ی  [[گرولئو]] (Groleo) به شورا آمد، در شورا حضور داشت. سر باریستان از این کار ریش خونین خشمگین شد و قصد کشتن او را کرد اما این کار را انجام نداد زیرا این عمل باعث شکسته شدن صلح ملکه می شد. {{رف|ربا|59}}


با وجود نفرت سر باریستان از [[اسکاهاز مو کانداک]] (Skahaz mo Kandaq)، او تصمیم می گیرد در طی غیبت ملکه، از این مرد در تصمیم گیری های حکومتی کمک بگیرد. سر باریستان با نهایت احترام پیشنهاد اسکاهاز مو کانداک را مبنی بر کشتن دختران و پسرانی که فرزندان اشراف شهر هستند و تحت نام پیاله دار در اسارت نیروهای دنریس هستند را رد می کند. باریستان با کمک [[کرم خاکستری]] (Gray Warm)، پادشاه هیزدار را گروگان می گیرد. سلمی می ترسد که یونکایی ها گروگان های باقی مانده یعنی [[داریو]]، [[جوگو]] (Jhogo) و [[قهرمان]] (Hero) را تنها به خاطر گرفتن انتقام مرگ کاپیتان گرولئو بکشند. با این حال اسکاهاز بیان می کند که کشته شدن داریو برای دنریس بهتر است و مرگ او در دراز مدت به نفع دنریس می شود.
با وجود نفرت سر باریستان از [[اسکاهاز مو کانداک]] (Skahaz mo Kandaq)، او تصمیم می گیرد در طی غیبت ملکه، از این مرد در تصمیم گیری های حکومتی کمک بگیرد. سر باریستان با نهایت احترام پیشنهاد اسکاهاز مو کانداک را مبنی بر کشتن دختران و پسرانی که فرزندان اشراف شهر هستند و تحت نام پیاله دار در اسارت نیروهای دنریس هستند را رد می کند. باریستان با کمک [[کرم خاکستری]] (Gray Warm)، پادشاه هیزدار را گروگان می گیرد. سلمی می ترسد که یونکایی ها گروگان های باقی مانده یعنی [[داریو]]، [[جوگو]] (Jhogo) و [[قهرمان]] (Hero) را تنها به خاطر گرفتن انتقام مرگ کاپیتان گرولئو بکشند. با این حال اسکاهاز بیان می کند که کشته شدن داریو برای دنریس بهتر است و مرگ او در دراز مدت به نفع دنریس می شود.


با وجود احساسات شخصی باریستان نسبت به داریو، او برای نجات داریو از [[شاهزاده ی ژنده پوش]] (Tattered Prince) درخواست کمک می کند. سلمی به شاهزاده وعده می دهد که اگر بتواند هر سه گروگان را از اردوگاه یونکایی ها آزاد کند، پاداشی از جانب ملکه دریافت خواهد کرد. سپس، باریستان برای دستگیری هیزدار می رود. برای انجام این کار، او محافظ قدرتمند هیزدار، [[خراز]] (Khrazz)، را می کشد. باریستان مشتاقانه منتظر بازگشت دنریس است، اما همچنین در حال آماده شدن برای جنگ با [[یونکای]] است زیرا با حمله ی یونکای، پیمان صلح ملکه شکسته شد. در طی یک جلسه بین سر باریستان و [[گرین گریس]] (Green Grace)، مرد سر تراشیده به سلمی می گوید که یونکایی ها جسد افراد مبتلا به اسهال خونی را با منجنیق به درون شهر پرتاب می کنند.}}
با وجود احساسات شخصی باریستان نسبت به داریو، او برای نجات داریو از [[شاهزاده ی ژنده پوش]] (Tattered Prince) درخواست کمک می کند.{{رف|ربا|70}} سلمی به شاهزاده وعده می دهد که اگر بتواند هر سه گروگان را از اردوگاه یونکایی ها آزاد کند، پاداشی از جانب ملکه دریافت خواهد کرد.{{رف|ربا|67}} سپس، باریستان برای دستگیری هیزدار می رود. برای انجام این کار، او محافظ قدرتمند هیزدار، [[خراز]] (Khrazz)، را می کشد. باریستان مشتاقانه منتظر بازگشت دنریس است، اما همچنین در حال آماده شدن برای جنگ با [[یونکای]] است زیرا با حمله ی یونکای، پیمان صلح ملکه شکسته شد. در طی یک جلسه بین سر باریستان و [[گرین گریس]] (Green Grace)، مرد سر تراشیده به سلمی می گوید که یونکایی ها جسد افراد مبتلا به اسهال خونی را با منجنیق به درون شهر پرتاب می کنند.{{رف|ربا|70}}}}


=== بادهای زمستان ===
=== بادهای زمستان ===
{{اسپویلر|یونکایی ها همچنان بوسیله ی پرتاب اجساد آلوده به اسهال خونین، به تهدید میرین ادامه می دهند. سر باریستان اشاره می کند که در شرایط عادی، او از پشت دیوار های قوی شهر از میرین دفاع می کرد. با این حال، چون یونکایی ها با پرتاب اجساد آلوده به بیماری به داخل شهر، موجب شیوع بیماری اسهال خونین می شوند، باریستان ترجیح می دهد که به بیرون از شهر رفته و با دشمن رو به رو شود به جای اینکه در درون شهر مانده و شاهد شیوع قریب الوقوع اسهال خونین و نابودی میرین باشد. در آستانه ی حمله به یونکایی ها، سر باریستان برای شوالیه ها و سربازان تازه ی خود سخنرانی می کند، اما با طلوع سپیده دم، سلمی سخنرانی خود را قطع می کند و به بره ی سرخ دستور می دهد که در شیپور های جنگ بدمند.  }}
{{اسپویلر|یونکایی ها همچنان بوسیله ی پرتاب اجساد آلوده به اسهال خونین، به تهدید میرین ادامه می دهند. سر باریستان اشاره می کند که در شرایط عادی، او از پشت دیوار های قوی شهر از میرین دفاع می کرد. با این حال، چون یونکایی ها با پرتاب اجساد آلوده به بیماری به داخل شهر، موجب شیوع بیماری اسهال خونین می شوند، باریستان ترجیح می دهد که به بیرون از شهر رفته و با دشمن رو به رو شود به جای اینکه در درون شهر مانده و شاهد شیوع قریب الوقوع اسهال خونین و نابودی میرین باشد. در آستانه ی حمله به یونکایی ها، سر باریستان برای شوالیه ها و سربازان تازه ی خود سخنرانی می کند، اما با طلوع سپیده دم، سلمی سخنرانی خود را قطع می کند و به بره ی سرخ دستور می دهد که در شیپور های جنگ بدمند.{{رف|بز|-}} }}


== نقل قول های سر باریستان ==
== نقل قول های سر باریستان ==


{{نقل قول|اقامتگاهی که توش بمیرم و مردهایی که دفنم کنن، ممنون سرورانم... من به دلسوزی شما نیاز ندارم.}}
{{نقل قول|اقامتگاهی که توش بمیرم و مردهایی که دفنم کنن، ممنون سرورانم... من به دلسوزی شما نیاز ندارم.{{رف|بتت|57}}}}


{{نقل قول|هیچ نترسین آقایون، پادشاه شما در امانه... این به لطف شما نیست. حتی همین حالا هم می تونم هر پنج نفرتون رو مثه پنیر از وسط نصف کنم. اگه هر کدوم از شما به قاتل پادشاه خدمت کنه، صلاحیت پوشیدن این لباس سفید رو نداره.}}
{{نقل قول|هیچ نترسین آقایون، پادشاه شما در امانه... این به لطف شما نیست. حتی همین حالا هم می تونم هر پنج نفرتون رو مثه پنیر از وسط نصف کنم. اگه هر کدوم از شما به قاتل پادشاه خدمت کنه، صلاحیت پوشیدن این لباس سفید رو نداره.{{رف|بتت|57}}}}


{{نقل قول|من یه شوالیه ام، و مثل یه شوالیه می میرم.}}
{{نقل قول|من یه شوالیه ام، و مثل یه شوالیه می میرم.{{رف|بتت|57}}}}


{{نقل قول|بله، من عفو رابرت رو انتخاب کردم. من بهش در گارد شاهی و شورا خدمت کردم. در کنار شاه کش و دیگرانی خدمت کردم که به همون اندازه بد بودن، کسایی که ردای سفیدی که من می پوشیدم رو لکه دار کرده بودن. هیچ عذری برای کارهام نمیشه تراشید. اگه اون پسر وحشی که روی تخت آهنی نشسته، منو کنار نزده بود شاید هنوزم داشتم در قدمگاه پادشاه خدمت میکردم، باعث خجالتمه که بهش اعتراف کنم. ولی وقتی که اون، ردایی رو که [[جرولد های تاور|بوفالوی سفید]] روی شونه هام انداخته بود، ازم گرفت و درست همون روز مامورایی رو فرستاد تا منو بکشن، مثل این بود که یه تار عنکبوت رو از جلوی چشمام کنار زد. اون موقع بود که فهمیدم باید پادشاه حقیقیم رو پیدا کنم و در خدمت بهش بمیرم...}}
{{نقل قول|بله، من عفو رابرت رو انتخاب کردم. من بهش در گارد شاهی و شورا خدمت کردم. در کنار شاه کش و دیگرانی خدمت کردم که به همون اندازه بد بودن، کسایی که ردای سفیدی که من می پوشیدم رو لکه دار کرده بودن. هیچ عذری برای کارهام نمیشه تراشید. اگه اون پسر وحشی که روی تخت آهنی نشسته، منو کنار نزده بود شاید هنوزم داشتم در قدمگاه پادشاه خدمت میکردم، باعث خجالتمه که بهش اعتراف کنم. ولی وقتی که اون، ردایی رو که [[جرولد های تاور|بوفالوی سفید]] روی شونه هام انداخته بود، ازم گرفت و درست همون روز مامورایی رو فرستاد تا منو بکشن، مثل این بود که یه تار عنکبوت رو از جلوی چشمام کنار زد. اون موقع بود که فهمیدم باید پادشاه حقیقیم رو پیدا کنم و در خدمت بهش بمیرم...{{رف|یش|57}}}}


{{اسپویلر|{{نقل قول|من مرد پیری هستم، یه شوالیه پیر، و بیشتر از سن اکثریت شما جنگ دیدم. بر روی زمین، هیچ چیزی وحشتناک تر، پر افتخار تر و بی معنی تر از جنگ نیست. شما ممکنه بهش برسید. ولی اولین نفر نیستید. ممکنه شمشیر، سپر و نیزه تون رو بردارید. دیگران هم دقیقاً همین کار رو انجام میدن. سلاح هاتون رو برمیدارید و به جنگ میرید. هیچ اهمیتی نداره که شلوارتون رو خیس کنید. منم تو اولین نبردم این کار رو کردم. تمام میدان های نبرد بوی گند گ*ه میدن. شاید برای مادرهاتون گریه کنید، برای خدایانی دعا کنید که فکر میکردید فراموششون کردید، کلمات رکیکی رو به زبون میارید که هیچوقت فکر نمی کردید اصلا بلد باشید. پس نگران نباشید. این اتفاقات همیشه میوفتن.| سر باریستان قبل از رفتن به نبرد برای مردان جدیدش سخنرانی می کند. }}


{{نقل قول|بعضی ها قهرمانند، بعضی ها ضعیف و ترسو و برخی پست و حقیرند. بیشتر قهرمان ها تنها مردانی هستند که سریعتر از دیگرانند و در استفاده از سپر و شمشیر مهارت بیشتری دارند، اما هنوز هم تشنه ی افتخار، شهوت، عشق، خشم، حسادت، انتقام و قدرت هستن و نقاط ضعف بسیاری دارن که منجر به هلاکت آن ها می شود. بهترین اون ها، بر ضعف هاشون غلبه می کنند، وظیفشون رو انجام میدن و با شمشیری تو دستشون میمیرن. بدترین... بدترین کسایین که وارد بازی تاج و تخت میشن.|سر باریستان درباره ی تاریخ گارد پادشاهی فکر می کند.}}
{{اسپویلر|{{نقل قول|من مرد پیری هستم، یه شوالیه پیر، و بیشتر از سن اکثریت شما جنگ دیدم. بر روی زمین، هیچ چیزی وحشتناک تر، پر افتخار تر و بی معنی تر از جنگ نیست. شما ممکنه بهش برسید. ولی اولین نفر نیستید. ممکنه شمشیر، سپر و نیزه تون رو بردارید. دیگران هم دقیقاً همین کار رو انجام میدن. سلاح هاتون رو برمیدارید و به جنگ میرید. هیچ اهمیتی نداره که شلوارتون رو خیس کنید. منم تو اولین نبردم این کار رو کردم. تمام میدان های نبرد بوی گند گ*ه میدن. شاید برای مادرهاتون گریه کنید، برای خدایانی دعا کنید که فکر میکردید فراموششون کردید، کلمات رکیکی رو به زبون میارید که هیچوقت فکر نمی کردید اصلا بلد باشید. پس نگران نباشید. این اتفاقات همیشه میوفتن.| سر باریستان قبل از رفتن به نبرد برای مردان جدیدش سخنرانی می کند.{{رف|بز|-}}}}


{{نقل قول|شاهزاده [[ریگار تارگرین|ریگار]] عاشق لیدی [[لیانا استارک|لیانایش]] بود و هزاران نفر به خاطر این عشق مردند. [[دیمون بلک فایر]] عاشق [[دنریس (دختر اگان چهارم|دنریس اول]] بود و زمانی که به او نرسید [[شورش بلک فایر|شورش]] کرد. هم [[ایگور ریورز|بیتراستیل]] و هم [[بریندن ریورز|بلادریون]] عاشق [[شیرا سی استار]] بودند و [[هفت پادشاهی]] بخاطر این عشق در خون غرق شد. شاهزاده [[دانکن تارگرین|دانکن]] آنقدر [[جنی از اولداستونز]] را دوست میداشت که حاضر شد بخاطر او از تاج و تختش دست بکشد و هفت پادشاهی بخاطر این عروس جسد های تازه ای را پرداخت کرد. هر سه پسر [[اگان تارگرین پنجم|اگان پنجم]] برخلاف خواسته های پدرشان، بخاطر عشق ازدواج کردند. و چون خود پادشاه نیز ملکه اش را از روی عشق انتخاب کرده بود، به پسر هایش اجازه داد که راه او را انتخاب کنند، به همین دلیل، زمانی که باید دوستان سریعی را بدست می آورد، دشمنان تلخی را برای خود درست کرد. خیانت ها و آشوب های ناشی از این انتخاب، درست مانند شب و روز پشت سر هم آمدند و رفتند تا اینکه در اوج غم و اندوه و در [[سامرهال]] به پایان رسیدند.}}


{{نقل قول|شاهزاده ریگار دو فرزند داشت: [[رینیس تارگرین (دختر ریگار)|رینیس]] یک دختربچه بود و [[اگان تارگرین|اگان]] تنها یک نوزاد. هنگامی که [[تایوین لنیستر]] [[بارانداز پادشاه]] را گرفت، مردان او هر دوی آن ها را کشتند. تایوین جسد های خونی آن ها را در رداهای سرخ پیچید و به شاه جدید تقدیم کرد. و زمانی که رابرت جسدها را دید چه چیزی گفت؟ آیا او لبخند زد؟ باریستان سلمی در ترایدنت به شدت زخمی شده بود و نتوانسته بود هدیه لرد تایوین را ببیند ولی بارها درباره ی آن فکر کرده بود. او با خود می گفت که اگر لبخند رابرت را زمانی که جسد فرزندان ریگار را تقدیمش کردند دیده بود، هیچ لشکری بر روی زمین نمی توانست او را از کشتن رابرت باز دارد. من نمی توانم قتل عام کودکان را تحمل کنم. یا دیگران باید این را می پذیرفتند یا دیگر کاری با آن ها نخواهم داشت.|افکار سر باریستان}}}}
{{نقل قول|بعضی ها قهرمانند، بعضی ها ضعیف و ترسو و برخی پست و حقیرند. بیشتر قهرمان ها تنها مردانی هستند که سریعتر از دیگرانند و در استفاده از سپر و شمشیر مهارت بیشتری دارند، اما هنوز هم تشنه ی افتخار، شهوت، عشق، خشم، حسادت، انتقام و قدرت هستن و نقاط ضعف بسیاری دارن که منجر به هلاکت آن ها می شود. بهترین اون ها، بر ضعف هاشون غلبه می کنند، وظیفشون رو انجام میدن و با شمشیری تو دستشون میمیرن. بدترین... بدترین کسایین که وارد بازی تاج و تخت میشن.|سر باریستان درباره ی تاریخ گارد پادشاهی فکر می کند.{{رف|ربا|55}}}}
 
 
{{نقل قول|شاهزاده [[ریگار تارگرین|ریگار]] عاشق لیدی [[لیانا استارک|لیانایش]] بود و هزاران نفر به خاطر این عشق مردند. [[دیمون بلک فایر]] عاشق [[دنریس (دختر اگان چهارم|دنریس اول]] بود و زمانی که به او نرسید [[شورش بلک فایر|شورش]] کرد. هم [[ایگور ریورز|بیتراستیل]] و هم [[بریندن ریورز|بلادریون]] عاشق [[شیرا سی استار]] بودند و [[هفت پادشاهی]] بخاطر این عشق در خون غرق شد. شاهزاده [[دانکن تارگرین|دانکن]] آنقدر [[جنی از اولداستونز]] را دوست میداشت که حاضر شد بخاطر او از تاج و تختش دست بکشد و هفت پادشاهی بخاطر این عروس جسد های تازه ای را پرداخت کرد. هر سه پسر [[اگان تارگرین پنجم|اگان پنجم]] برخلاف خواسته های پدرشان، بخاطر عشق ازدواج کردند. و چون خود پادشاه نیز ملکه اش را از روی عشق انتخاب کرده بود، به پسر هایش اجازه داد که راه او را انتخاب کنند، به همین دلیل، زمانی که باید دوستان سریعی را بدست می آورد، دشمنان تلخی را برای خود درست کرد. خیانت ها و آشوب های ناشی از این انتخاب، درست مانند شب و روز پشت سر هم آمدند و رفتند تا اینکه در اوج غم و اندوه و در [[سامرهال]] به پایان رسیدند.{{رف|ربا|67}}}}
 
 
{{نقل قول|شاهزاده ریگار دو فرزند داشت: [[رینیس تارگرین (دختر ریگار)|رینیس]] یک دختربچه بود و [[اگان تارگرین|اگان]] تنها یک نوزاد. هنگامی که [[تایوین لنیستر]] [[بارانداز پادشاه]] را گرفت، مردان او هر دوی آن ها را کشتند. تایوین جسد های خونی آن ها را در رداهای سرخ پیچید و به شاه جدید تقدیم کرد. و زمانی که رابرت جسدها را دید چه چیزی گفت؟ آیا او لبخند زد؟ باریستان سلمی در ترایدنت به شدت زخمی شده بود و نتوانسته بود هدیه لرد تایوین را ببیند ولی بارها درباره ی آن فکر کرده بود. او با خود می گفت که اگر لبخند رابرت را زمانی که جسد فرزندان ریگار را تقدیمش کردند دیده بود، هیچ لشکری بر روی زمین نمی توانست او را از کشتن رابرت باز دارد. من نمی توانم قتل عام کودکان را تحمل کنم. یا دیگران باید این را می پذیرفتند یا دیگر کاری با آن ها نخواهم داشت.|افکار سر باریستان{{رف|ربا|67}}}}
 
}}


== نقل قول هایی درباره ی سر باریستان ==
== نقل قول هایی درباره ی سر باریستان ==


{{نقل قول|سر باریستان از هر فرد دیگه ای در [[بارانداز پادشاه]] قابل اعتمادتر و شجاع تره.|[[ادارد استارک]]}}
{{نقل قول|سر باریستان از هر فرد دیگه ای در [[بارانداز پادشاه]] قابل اعتمادتر و شجاع تره.|[[ادارد استارک]]{{رف|بتت|27}}}}


{{نقل قول|بین تمام اون هفت نفر، تنها سر باریستان از فولاد واقعی ساخته شده.|[[واریس]] به شورای پادشاه رابرت}}
{{نقل قول|بین تمام اون هفت نفر، تنها سر باریستان از فولاد واقعی ساخته شده.|[[واریس]] به شورای پادشاه رابرت{{رف|بتت|30}}}}


{{نقل قول|خلع کردن سلمی، کجای این کار عاقلانه ست؟ بله اون پیر شده بود اما اسم ''" باریستان دلیر "'' تو همه ی قلمرو اعتبار زیادی داره. اون به هر مردی که خدمت می کرد، براش اعتبار می آورد...|[[تایوین لنیستر]]}}
{{نقل قول|خلع کردن سلمی، کجای این کار عاقلانه ست؟ بله اون پیر شده بود اما اسم ''" باریستان دلیر "'' تو همه ی قلمرو اعتبار زیادی داره. اون به هر مردی که خدمت می کرد، براش اعتبار می آورد...|[[تایوین لنیستر]]{{رف|بتت|69}}}}


{{نقل قول|مردم همونجوری که درباره ی [[سرواین|سرواین سپر آینه ای]] و [[ایمون تارگرین|شوالیه اژدها]] حرف میزنن، درباره ی سلمی هم حرف می زنن.|[[تیریون لنیستر]]}}
{{نقل قول|مردم همونجوری که درباره ی [[سرواین|سرواین سپر آینه ای]] و [[ایمون تارگرین|شوالیه اژدها]] حرف میزنن، درباره ی سلمی هم حرف می زنن.|[[تیریون لنیستر]]{{رف|نش|3}}}}


{{نقل قول|اون خوش قیافس و قدرت زیادی داره|[[دنریس تارگرین]]}}
{{نقل قول|اون خوش قیافس و قدرت زیادی داره|[[دنریس تارگرین]]{{رف|یش|23}}}}


{{نقل قول|من دیدمش، شاید یه دوجین بار... اغلب از دور، ایستاده درکنار برادرانش یا درحال سواری توی مسابقات. ولی هر مردی توی [[هفت پادشاهی]] باریستان دلیر رو میشناسه... کالیسی، جلوی شما سر باریستان سلمی زانو زده، فرمانده ی گارد پادشاهی، کسی که به خاندان شما خیانت کرد تا به [[رابرت براتیون]] غاصب خدمت کنه.|[[جورا مورمونت]]}}
{{نقل قول|من دیدمش، شاید یه دوجین بار... اغلب از دور، ایستاده درکنار برادرانش یا درحال سواری توی مسابقات. ولی هر مردی توی [[هفت پادشاهی]] باریستان دلیر رو میشناسه... کالیسی، جلوی شما سر باریستان سلمی زانو زده، فرمانده ی گارد پادشاهی، کسی که به خاندان شما خیانت کرد تا به [[رابرت براتیون]] غاصب خدمت کنه.|[[جورا مورمونت]]{{رف|یش|57}}}}


{{نقل قول|این مرد میتونه درباره ی [[خاندان تارگرین|اصلیتم]] بهم بگه.|[[دنریس تارگرین]]}}
{{نقل قول|این مرد میتونه درباره ی [[خاندان تارگرین|اصلیتم]] بهم بگه.|[[دنریس تارگرین]]{{رف|یش|71}}}}


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع|2}}
{{منابع|2}}
{{الگو:شخصیت های اصلی}}
{{الگو:شخصیت های اصلی}}
{{الگو:گاردپادشاه}}
{{الگو:گارد پادشاه}}
{{دست پادشاه}}
{{دست پادشاه}}
[[رده:خاندان سلمی]][[رده:نجیب زادگان]][[رده:شخصیت های سرزمین های طوفان]][[رده:اعضای گارد پادشاه]][[رده:لردهای فرمانده ی گارد پادشاه]][[رده:دست های پادشاه]][[رده:یاران و پیروان دنریس تارگرین]][[رده:حاکم شورای میرین]][[رده:شخصیت های اصلی]][[رده:شوالیه ها]][[رده:شوالیه های مرموز]][[رده:ملازمان]]
[[رده:خاندان سلمی]][[رده:نجیب زادگان]][[رده:شخصیت های سرزمین های طوفان]][[رده:اعضای گارد پادشاه]][[رده:لردهای فرمانده ی گارد پادشاه]][[رده:دست های پادشاه]][[رده:ملازمان و پیروان دنریس]][[رده:حاکم شورای میرین]][[رده:شخصیت های اصلی]][[رده:شوالیه ها]][[رده:شوالیه های مرموز]][[رده:ملازمان]]