زمانی که سندور کلیگین در خدمت رابرت باراتیون بود و به وینترفل آمده بود، شخصیتی جز انسانی سرسخت و خشن درجه دو (نقش فرعی) را از خود نشان نمی داد. او هم در سریال بازی تاج و تخت و هم در سری نغمه یخ و آتش دارای این ویژگی بوده و هست. با این وجود، در سریال بخاطر مرگ ها و حذف شخصیت ها پس از هفت فصل به شخصیتی محوری، جذاب و اصلی تبدیل شد و توانست در سریال بماند. درست است! او از شروع به عنوان آرکی تایپ ضد قهرمان حاضر شد.
آرکی تایپ ضدقهرمان تداعی کننده شخصی است که بر اصولی اخلاقی پایبند است اما شیوه خاص خود را برای زندگی دارد و شاید مانند یک شوالیه پیرو رعایت ادب و وفاداری و … نباشد اما به هرحال انسان بدی نیست و برای هدف مثبتی مبارزه می کند. ضد قهرمان به جای اینکه از اهداف مثبت انرژی بگیرد، بخاطر غرایز حیوانی راهش را ادامه میدهد و منعکس کننده ویژگی های این چنینی انسان است. تمام این ویژگی ها را در سندور کلیگین به طور مشخص می توان دید؛ مثلا علاقه خاص او به خوردن مرغ.
در تمامی اقدامات او نیت خیر خواهانه ای به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم وجود دارد؛ حتی اگر با قتل، حسرت و فداکاری عجین شود. البته عنصر شوخ طبعی مکملی برای ضد قهرمان است و در طول زمان شاهد این بودیم که در شخصیت هاوند (سگ شکاری) بیشتر و بیشتر به کار رفت. در مورد ضدقهرمان همیشه اعمال قهرمانانه ای وجود داشته که زیر خشونت و مصیبت های او دفن شده اند. این مورد را نیز می توان در هاوند مشاهده کرد.
معرفی شخصیت واقعی سندور کلیگین بسیار طولانی شد. بخصوص اینکه او در شروع کاملا به عنوان یک آنتاگونیست معرفی شد و حداقل مشخص بود که تهدیدی برای طرف مثبت وستروس است. مثلا با ورودش به وینترفل و بخاطر ظاهر ترسناک خود، سانسا استارک را می ترساند و مایکا، دوست آریا و پسر قصاب را می کشد.
از آنجا به بعد، او حضور منفی خود را بیشتر نشان می دهد. مثلا در نبرد میان ند استارک و سرسی لنیستر طرف لنیستر ها بود و مدام سانسا را می ترساند. با این حال، او چهره ای ملایم هم از خود نشان می داد. مثلا در صحنه ای که جافری سانسا را مجبور به دیدن سر پدرش کرد و سانسا جواب جافری را داد، او خون روی لب سانسا را پاک کرد و گفت که کمتر از خود سرسختی نشان دهد. در قسمت ششم فصل دوم او به سانسا کمک میکند.
در سریال همچنین شاهد این بودیم که او در مسابقات دوئل به کمک لوراس تایرل می آید. او درست زمانی که برادرش میخواست لوراس تایرل را بکشد، وارد عمل شد و او را نجات داد. سپس لوراس دست او را برای تشکر و به عنوان یک قهرمان بالا گرفت.
مسئله ای جالب در مورد او نیز وجود دارد و آن سوختگی صورتش است. او هیچگاه اجازه نمی دهد تا به او لقب دیگری دهند و لقب “سگ پادشاه” را دارد. البته لقب “سِر” همیشه همراه او هست؛ چرا که شوالیه است. لقب سگ شاید کدی برای نشان دهنده وحشی گری او و رفتارهای این چنینی اش باشد. و اگر این چنین نباشد، شاید نشان دهنده بدبختی او است.
اما با شروع همراهی او با آریا، آرکی تایپ ضدقهرمان بیشتر در او هویدا شد و کم کم کاملا در او شکل گرفت. پس از رهایی هر دوی آنها از دست برادران بدون پرچم و پیوستن دوباره آنها به هم، هاوند آریا را گروگان گرفت تا بلکه بخاطر برگرداندن او جایزه ای نصیبش شود. شاید این عمل او بد به نظر بیاید اما شروعی برای تکامل او می شود.
همسفری او با آریا، شخصیتش را به سمتی غیر مخرب سوق می دهد که ما کمتر انتظار آن را داشتیم. نه فقط بخاطر اینکه او همسفر بچه ای کوچک شده بود، بلکه بخاطر اینکه کدهایی به ما داد که باعث تجلی آرکی تایپ ضدقهرمان شد. مثلا در قسمت “دو شمشیر” فصل چهارم این ویژگی را کاملا دیدیم.
سندور: «من دزد نیستم.»
آریا: «با کشتن پسربچه ها مشکلی نداری اما کسر شأنت میشه بهت بگیم دزد؟»
سندور: «یه مرد باید قانونی داشته باشه.»
این دیالوگ کاملا وجود ضدقهرمان را نشان می دهد. با اینکه او شخصیتی است که بدون هیچ قید و شرطی هرکسی که در سر راهش باشد را می کشد، اما قوانینی را نیز رعایت می کند. قتلهایی که او انجام داده بیشتر بخاطر دستوراتی است که به او داده اند و یا بخاطر حفظ جانش بوده است.
او به هیچ وجه یک قاتل سنگدل مانند حضور اولیه اش (کشتن پسر قصاب) نیست. در طول سفر با آریا او خشونت کمتری داشت و حتی در مورد کشاورز و دخترش نیز نوعی مهربانی عقلانی داشت. در ذهن او، آریا و خودش از آن پول و وسایل استفاده می کردند اما دختر و کشاورز توانایی اینکار را نداشتند.
برخورد او با برین از تارث و پادریک هم نوعی ضد قهرمان بودن او را نشان می دهد. در آنجا سندور اصرار دارد تا آریا را پیش خود نگه دارد و مژدگانی بگیرد اما کاملا مشخص است که علاقه خاصی به آریا پیدا کرده است. پس از اینکه برین هاوند را از صخره به پایین پرت می کند، نه تنها از آریا نخواست تا او را نکشد، بلکه راه چگونه کشتن خود را نیز به او گفت تا به زندگی غم انگیز خود خاتمه دهد. هرچند دیگر از لیست آریا حذف شده بود. اگر هاوند درست همان آنتاگونیستی بود که در ابتدا او را دیدیم، همدردی ما با او در آن صحنه شکل نمی گرفت؛ در حالیکه فکر میکردیم دیگر او را نمیبینیم.
در آخر نیز شاهد آخرین قدم های او به سمت این ضد قهرمانی هستیم. جایی که او به همراه روستاییانی مشغول ساخت یک سپت است و چندین سرباز روستاییان را قتل عام می کنند. برادر ری که او را نجات داد و سعی داشت تا از خشونت نیز دورش کند، کشته شد و باز هم هاوند به خونریزی ادامه داد و برای انتقام از قاتلان کشاورزان دست بکار شد. منتها دیگر ما آن خشونت اولیه را از او ندیدیم و شاهد انتقام گرفتن او بودیم.
شاید هیچگاه این ویژگی در کلیگین به اندازه زمانی که او به همراه برادران بدون پرچم به کلبه کشاورز و دخترش رفتند، مشخص نشد. چرا که با دفن کردن باقی مانده اجساد آنها، چهره مثبت خود را نشان داد. کسی که دیگران را بخاطر طمع یا خون طلبی بکشد، یک ویلین واقعی است اما چیزی که هاوند نشان می دهد، یک ضد قهرمان است. تمایل او برای رفتن به آن سوی دیوار نشانه ای از این تغییر است.
اگر ما بخواهیم در مورد ضد قهرمان در سریال بازی تاج و تخت صحبت کنیم، بهترین نمونه هاوند است و نمونه ای مانند او وجود ندارد.
او جنایات غیر قابل تصوری را انجام داده و بیشتر به غرایز حیوانی اهمیت می دهد. اما قوانینی ویژه خودش دارد. او از انسانهایی که به نظرش لایق زنده ماندن هستند، محافظت می کند و افرادی که شایسته مرگ هستند را می کشد. تنها کار مثبت او کاری بود که در دروازه شرقی (ایست واچ) کرد و در خدمت پروردگار نور بود. قلبا او نیت های خوبی دارد و میخواهد به گذشته اش غلبه کند. همچنین حالتی طنز نیز همراه اوست.
این شناخت ما در مورد سندور کلیگین همواره در حال پیشرفت است و احتمالا شاهد تغییرات بیشتری نیز در او باشیم و شاید او از آرکی تایپ ضد قهرمان به آرکی تایپ قهرمان نیز تبدیل شود. در هرحال رشد او تا این زمان عالی بوده و تجلی گر رشد عرفانی آرکی تایپ ضد قهرمان به اندازه قابل توجهی است.
ایول
عاولی ❤❤
?? یکی از شخصیت های محبوب من