ابوبکر سلیم از رابطهی آلین و کورلیس میگوید:
“کورلیس او را تسخیر میکند”
آلین احساس وفاداری خاصی نسبت به کورلیس و دریا دارد. پدرانگی نقش بزرگی در حرفهی ابوبکر سلیم طی سالهای گذشته داشته است. این بازیگر و سازنده گیم، در سریال “بزرگشده توسط گرگها” نقش پدر را بازی میکند. در واقع، اندرویدی که بچههای انسان را در سیاره کپلر-۲۲ بی بزرگ میکند. سال ۲۰۲۴، استدیوی گیمِ سِرجنت، بازی “داستانهای کنزرا: زاو” را منتشر کرد. بازی سایداسکرولری راجعبه یک شامان که در تلاش برای زندهکردنِ پدرش است. به عنوان سرپرست خلاق ساخت بازی، سلیم غم از دستدادنِ پدر خودش را الهام گرفت و در مراسم جوایز سالانهی گیم ۲۰۲۳ این بازی را “قطعهای هنری” نامید که یاد پدرش را گرامی میدارد.
در سریال خاندان اژدها، سلیم با گونهی دیگری از رابطه پدر-پسری سر و کار دارد. او در نقش آلین از هال بازی میکند؛ فرزندِ حرامزادهی کورلیس ولاریون (با بازی استیو توسان) و برادرِ آدامِ اژدهاسوار؛ که شخصیت جدید است. (با بازی کلینتون لیبرتی).
در ابتدای فصل دوم، رابطهی کورلیس و آلین غیر صمیمیتر از رابطهی رئیس و کارمندش است. اما از وقتیکه آلین جانِ کورلیس را در فصل اول، (پشتِ صحنه) نجات میدهد، کورلیس به او توجه بیشتری میکند.
در اپیزود ششم، او آلین را اولین کمکناخدای خود میکند. در اپیزود هفتم، به او ماموریت میدهد حرامزادههای تارگرینی را در کینگزلندینگ استخدام کند تا اژدهاسوارانِ جدیدِ رینیرا (اما دارسی) شوند.
به تدریج کورلیس آلین را روی صحنه میآورد. اما آیا دیر است؟
در مصاحبهای با Mashable، سلیم درمورد شباهتهای بین زاو و خاندان اژدها بحث میکند؛ با اشاره به رابطهی پیچیده آلین با کورلیس و صحنه شوکآورِ اپیزود ششم.
Mashable:
من اون توئیتت رو دیدم که یک جمله از اپیزود ششم رو اونقدر دوست داشتی قرضش گرفتی و توی زاو ازش استفاده کردی. کدوم بخش بود؟ و اینکه چه چیزی راجعبهش اینقدر بهت میخورد که باعث شد توی گیمت استفادهش کنی؟
سلیم در جواب میگوید:
اون جمله ” تو تحریک کردن من رو تبدیل به هنر کردی” بود. (جملهای که آلین به آدام میگوید)
یادمه این جمله رو خوندم و اینطوری بودم که ‘این دقیقا داستان زندگی منه!’ انگار داری از این حقیقت که یک نفر برانگیختهت میکنه، لذت میبری. هرچند که روی اعصابت هم میره. واقعا جمله خیلی قویای برای این مفهوم هست که: ” بهش احترام میذاری اما همزمان روی مخت هم هست”
همزمان که داشتی زاو رو کارگردانی میکردی، در فیلمبرداری خانداناژدها هم حضور داشتی. از آنجایی که هردو پروژه ربطی به پدرانگی پیدا میکنند، آیا به این فکر کردی یکی از پروژههایت روی دیگری تاثیرگذار بوده باشد؟
قطعا. هردو داستان با پدرهای غائب سر و کار دارند؛ پدرهایی که با تمام شکل و شمایل حضور پیدا میکنند. در زاو شما پدری را میبینید که عزیز دانسته شده و خیلی زود میمیرد. در خاندان اژدها، پدری را میبینید که تقریبا بی آنکه تصدیق شده باشد میمیرد اما روحش همچنان تو را تسخیر میکند.
خیلی جالب بود که داشتم این گیم را درحالی کارگردانی میکردم که داستانش را تا حدی حول محور رابطهی خودم با پدرم قرار دادم و همچنین رابطهی کاملا متفاوتی را با پدر در خاندان اژدها داشتم. این داینامیک در هر کدام از این نمایشها با دیگری همنوایی دارد. بهنظرم به همین دلیل است که جمله “تو تحریک کردن من رو تبدیل به هنری کردی” باهام مونده. چرا که چهکسی بهتر از پدرت میتواند روی اعصابت باشد؟ من این جمله را به آدام گفتم اما راجعبه کل خاندان صدق میکند.
راجعبه ساختنِ رابطه خانوادگی بین آلین، کورلیس و آدام بهمون بگو
وقتی آلین به کورلیس نگاه میکند، اصل تسخیرکنندهی “نه، پدرش مرده” جلوی او قرار میگیرد. در چشم او پدرش وجود ندارد ولی تسخیرش کرده است. او فقط دستورات رئیسش را دنبال میکند، کسی که قرار است پدرش هم باشد.
من کتابها را خواندم و خیلی فکر کردم که آلین چهطور قرار است ۱۵ ساله باشد. قرار است که جوان و خشن باشد؛ متفاوت با پسری که من روی صحنه بازیاش میکنم. این مسئله برای من جالب است، چون به این معناست که او باید با این فشار تا سالها زندگی میکرده. این رابطه با کورلیس قرار است که تماما تبادلی باشد. اما عشقخواهیِ عمیقی این وسط هست که با وجود مدفون بودن، همچنان وجود دارد.
آلین این اهمیت و محبت را برای آدام ابراز میکند. او برادرش را خالصانه دوست دارد و به او اهمیت میدهد. نمیخواهد که آدام در هیچگونه خطری قرار بگیرد.
سلیم میخندد:
“هرچند که الان روی یک اژدهائه! خطرناکترین اتفاق ممکن.”
گفتی که آلین فشاری رو تحمل میکنه و هنوز خیلی چیزها بین او و کورلیس گفته نشده. زمانی که برای اولین بار داشتی با شخصیت آلین پیش میرفتی، پیشینه زندگیش رو به چه شکل تصور میکردی؟
“من میدیدم که او همیشه در حال کار در محل کشتیسازی بود، قبل از اینکه آدام به دنیا بیاید. من بهنظرم شخصیتش خیلی به آدام میخورد. وقتی که همیشه دنبال چیزهای بزرگ بود و فکر میکرد که قرار است زندگیاش عوض شود. احتمالا هیچوقت نمیخواست که موهایش را کوتاه کند، با اینکه مادرش او را وادار میکرد. چرا که تهدیدهای زندگی وقتی که یک فرزند حرامزاده باشی برایت بیشتر است. همچنین انگار که برای بازگشت پدرش انتظار میکشد. تا برگردد و او و مادرش را از زندگی کثافتشان بیرون بکشاند. این اتفاق هیچوقت نیافتاد. درنتیجه خود را انداخت به کار کردن.
یکبار دیگر آدام وارد بازی میشود و این نشان میدهد کورلیس برگشته تا دوباره ترکشان کند. بهنظرم این نقطه اوج ضربه بود. نقطهای که قلب آلین را میشکند.
نکته بامزهش اینجاست که اتفاقی مشابهِ همین برای من افتاد وقتی پدرم درگذشت. حالتی که به خودم میگفتم “خب، الان من باید مرد خونه بشم. باید مطمئن بشم که حال همه خوب باشه. باید پول در بیارم. همهکاری کنم و همه رو راضی نگهدارم.” این در واقع نقشیست که آلین به عهده گرفت و تبدیل به لنگری در فضا شد.”
برایش چه معنایی داشت بعد از تمام این اتفاقات از کورلیس بشنود که آدام اکنون اژدهاسوار شدهاست؟
ترسناکه، چرا که تغییر بزرگیه. این دقیقا نقطه مقابلِ چیزی است که خود را برایش آماده کرده بود. او فقط شنیده بود که ملیس، اژدهای شاهزاده رینیس، مرده. این حالت که متوجه شود آنها خدا نیستند، فانیاند. و اگر سبزها بتوانند با رینیس همچین کاری کنند، با آدام چه میکنند؟
بنابرین وقتی کورلیس به آلین میگوید: “شاید باید نگاهی بندازی و اژدهاسواری را امتحان کنی”، بهنظرم آلینِ پانزده ساله انجامش میداد. اما آلینِ سریال به چیزی بدتر از آن نمیتواند فکر کند.
رینیس شخصیت پیچیدهای در زندگی آلین است. در مورد مرگش چه حسی دارد؟
“مرگ همیشه پدیدهای سخت و ناراحتکننده است. اما همچنین جزئی از زندگی است. برای آلین، مرگ رینیس مثل شنیدنِ مرگ همسایه است. اگر مسئله را به شکل سیاسی بررسی کنیم، بهنظرم آلین فکر میکند که تمام این جنگ تا حدودی احمقانه است. او آگاه است که این زندگیِ بالامرتبه نیست که در خطر میافتد. این مردم از طبقات پایینی هستند که جانشان را برای یک جر و بحث محقر خاندانی از دست میدهند. و حالا که برادر خودش درگیر این موضوع شده، اوضاع را بدتر میکند. حتی ترسناکتر است. این به این معنا نیست که آلین نمیخواهد در جنگ شرکت کند. او نسبت به کورلیس احساس وفاداری میکند، و البته، نسبت به دریا. اما نمیخواهد که برادرش بخشی از این جنگ باشد.”
در اپیزود هفتم ما بالاخره کشت بذرها را میبینیم و آلین نقش مسئولِ استخدام حرامزادهگان تارگرینی را در کینگزلندینگ به عهده میگیرد. به عنوان کسی که خودش حرامزاده است، وقتی این درخواست را از کورلیس میشنود، در ذهنش چه میگذرد؟
صرفا اینطوری بود که “باشه، انجامش میدم، تا وقتی که بهم پول بدی، چرا که نه.” فکر نمیکنم خیلی به این موضوع اهمیتی بدهد. او کاری را انجام میدهد که بهش سپرده شده… قدرتمندترین و در عین حال ضعیفترین خصوصیتش وفاداریاش است. که اگر آتش و خون را خوانده باشید —”
میخواستم بگم “اوه، نه!”
سلیم میخندد:
“آره! ولی با پاسخ به درخواست کورلیس، میتواند آدام را سالم نگه دارد. بهش فکر کن. هرچی اژدهای بیشتری طرفمون داشته باشیم، احتمال مرگ آدام کمتره. همش با همین ذهنیت “چهگونه تا جای ممکن از برادرم در مقابل این دیوانگی مراقبت کنم؟”
عالی بود! من کلینتون رو دوست دارم. یک عشق و هنردوستیای درونش داره که بهم یادآوری میکنه چهقدر همهچیزِ این پروسه خوبه. میدونی ما بچهایم. بچههایی که دارن دانجنز و دراگنز* بازی میکنن و کلینتون.. واقعاِ واقعا آدم شگفتانگیزیه. در کل پیشرفت دادن رابطهمون کار خیلی سادهای بود.
کار کردن با استیو توسان چهطور بود؟ از اونجایی که عملا بازیگر مجربِ این سریال محسوب میشه.
پسر! خیلی میترسیدم. تو اون رو، روی صحنه میدیدی و اینطوری بودی که: این آدم واقعیه! نیروی سریاله. ” ولی این عالیه که خوشبرخوردترین و خاکیترین آدمیه که تا حالا دیدید. کار کردن با استیو به من خیلی چیزها یاد داد. من یاد گرفتم که فقط از صحنه و از اون وقتی که میذاشتم، لذت ببرم.
به عنوان یک بازیگر همیشه این ترس رو موقع ورود به سریال داری وقتی میبینی کلی آدم دیگه هستن و ممکنه طرد بشی. اما همه خیلی خوشبرخورد بودن و به ما این حس رو میدادن که انگار از اول اونجا بودیم.
توی یک سریال ژانری دیگه به اسم “بزرگشده توسط گرگها” هم بودی. از اونجا چه چیزی یاد گرفتی که بعدا ازش توی خاندان اژدها استفاده کردی؟
من عشق و محبتی رو که در تمام مراحل پروژه کسب کرده بودم رو با خودم آوردم توی کار. همهی ما یک تیم هستیم، نه؟ هیچکس جدا نمیافته و واقعا حسش میکنی.
توی “بزرگشده توسط گرگها” ما ریدلیاسکات رو داشتیم که به من و آماندا (کالین) یک شانس داد.
همه ما یک هدف داشتیم. اینکه داستانی رو بگیم. این قضیه برای خاندان اژدها هم صدق میکنه. ما اینجا نیستیم که ستاره بشیم یا احساس خاص بودن کنیم. هدف اینه که کارمون رو انجام بدیم و ازش لذت ببریم.
وجود این ذهنیت که لزوما برای جلب توجه حاضر نشی و عضوی از یه تیم باشی برای من تجربه قشنگی بود.
تو و آماندا که نقش جین آرین رو در خاندان اژدها بازی میکنه فرصت داشتید که در سریال پیش هم برگردید؟
قطعا مسیرامون با هم برخورد داشته و این دوستداشتنیه. خیلی امید داشتیم که یه صحنه باهم داشته باشیم. اون کارش خیلی خوبه برای اینکه باهاش نقش مقابل رو بازی کنی. وقتی داشتم اپیزودها رو نگاه میکردم و حرفاش رو شنیدم، اولین کاری که کردم بهش پیام دادم و گفتم “لهجهت عالیه!”
و در آخر، میتونی بهمون بگی آخرِ فصل دو چه چیزی برای آلین خواهد داشت؟
“بهطور حتم یه چیز متفاوت خواهید دید.”
یه صحنه ازش توی تریلر هست که زره پوشیده و روی قایقه. هر هفته از خودم میپرسم یعنی این کجاست؟
من خودمم یادمه این رو توی تریلر دیدم و به بقیه گفتم “همه قراره بابتش کنجکاو بشن!” باید صبر کنی و خودت ببینی. اتفاقا یکی از صحنههای موردعلاقهم توی سریاله.”
پینوشت: دانجنز و دراگنز یک بازی نقشآفرینی رومیزی است که در آن بازیکنان شخصیتهای تخیلی را کنترل میکنند و در اصل خودشان آنها را میسازند، شخصیتشان را پرورش میدهند و ماجراجوییهای مختلفی را تجربه میکنند. این بازی در دهه ۱۹۷۰ توسط گری گیگاکس و دیو آرنسون ایجاد شد و یکی از محبوبترین و تاثیرگذارترین بازیهای نقشآفرینی در جهان به شمار میرود.