در طول یک دورهی ۲۸۳ ساله، ۱۷ پادشاه و یک ملکه از خاندان تارگرین به تخت آهنین تکیه زده و به وستروس حکمرانی کردند. در طول این مدت تارگرینها از اربابان اژدهای قدرتمند و تسلیمنشدنی به حکمرانان ضعیفی که خطر براندازی آنها را تهدید میکرد و عدهی بسیار کمی از اعضای خانوادهی آنها باقی مانده بود، تنزل یافتند. این سلسله از زمان رقص اژدهایان که وقایع آن را در سریال خاندان اژدها خواهیم دید، به سراشیبی سقوط افتاد. اما تمام پادشاهان این سلسله در تاریخ نقش خود را داشتند. بعضی از آنها برای بهتر کردن وضع قلمرو تلاش کردند و بعضی پادشاهانی ظالم و زورگو بودند و موجب نارضایتی مردم و اشراف میشدند که در نهایت رابرت براثیون یکی از آنها را از تخت آهنین پایین کشید و سلسلهی تارگرینها را نابود کرد.
در این مقاله تصمیم داریم تمام این حاکمان را معرفی کرده و با توجه به نوع حکمرانی، آنها را از بدترین به بهترین ردهبندی کنیم.
اگان چهارم، ملقب به نالایق
اگان چهارم، پسر شاه ویسریس دوم، بدترین پادشاهی که در طول تاریخ به تخت آهنین تکیه زده محسوب میشود و از این رو لقب نالایق را گرفته است. مردی فاسد، پرخور و شهوتران که بدون توجه به هزینهای که به دیگران تحمیل میشد، هر خواستهای که داشت را برآورده میکرد. حتی بعضی باور دارند که او پدرش ویسریس دوم را مسموم کرد تا زودتر به تخت آهنین بنشیند. همچنین او دربارش را با مردان و زنان بله قربانگو که برای جلب نظر او هر کاری انجام میدادند، پر کرده بود. جالب توجهترین نکته دربارهی او، تعداد زیاد فرزندان نامشروعی بود که از حداقل ۱۳ زن متفاوت داشت. مشهورترین این فرزندان، دیمون واترز، ایگور ریورز (ملقب به فولادتلخ)، بریندن ریورز (ملقب به کلاغ خونین) و شیرا سیاستار بودند که همگی در وستروس جنگ و خونریزی به راه انداختند. اگان چهارم از خواهر/همسرش نریس و پسر مشروعش دیرون متنفر بود و فرزندان نامشروعش را ترجیح میداد. محبوبترین آنها برایش دیمون واترز بود. شوالیه و جنگجویی بااستعداد که دقیقاً همان چیزی بود که اگان از پسرش دیرون میخواست که باشد. اما دیرون فردی کتابخوان بود و ترجیح میداد بهجای به راه انداختن جنگ، کتاب بخواند. وقتی دیمون فقط ۱۲ سال داشت، اگان چهارم به او مقام شوالیه عطا کرده و شمشیر خانوادگی بلکفایر را هم به او داد. پس از آن دیمون نام خانوادگی بلکفایر را برای خود برگزید. اگان چهارم در سال ۱۸۴ پس از فتح، بعد از ۱۲ سال پرخوری و حکمرانی پراشتباه، از دنیا رفت. اگان چهارم در بستر مرگ، به تمام فرزندان نامشروعش، مشروعیت داده و بدین ترتیب آنها را در صف به ارث بردن تخت آهنین قرار داد. با اینکه پسر مشروعش دیرون پس از او به تخت نشست، دیمون بلکفایر با شورش رسمی علیه تخت آهنین او را به چالش کشید. این شورش در تاریخ اولین شورش بلکفایر نام گرفت اما آخرین آنها نبود. کار اگان چهارم باعث شد قلمرو در طول ۱۰۰ سال بعدی، پنج شورش بلکفایر دیگر را تجربه کند.
میگور بیرحم
اینکه پادشاهی که لقب بیرحم را گرفته، در این ردهبندی، ردهی دوم را داشته باشد، تعجبآور نیست.
میگور، پسر اگان فاتح و ویسنیا تارگرین، تاج و تخت را از وارث واقعی آن، برادرزادهاش، اگان بیتاجشده غصب کرد. میگور به دلیل زورگویی و بیتوجهیاش به سنتها، یکی از بدترین شاهان تاریخ وستروس به شمار میآید. او جنگجوی قدرتمندی بود که از خشونت، بیرحمی و تسلط بر حریفانش لذت میبرد. با اینکه میگور از زمان تولد اژدهایی نداشت، پس از مرگ پدرش اگان فاتح، بالریون، ملقب به وحشت سیاه را تصاحب کرد و در نتیجه به قدرتمندترین مرد قلمرو تبدیل شد. میگور به دلیل غیرقانونی بودن تاجگذاریاش و اصرارش به اختیار کردن همسران متعدد، همیشه با بزرگان مذهب هفت درگیر بود. در طول یک محاکمه با سرسپردگان مذهب هفت، میگور حریفانش را شکست داد اما خودش به مدت یک ماه به کُما رفت. میگور پس از به هوش آمدن، سوار بالریون شد و سپت یادآوری را سوزاند. او تهدید کرد که اگر مذهب دست از سر او برندارد، سپت اصلی در اولدتاون را هم خواهد سوزاند.
اگان بیتاجشده در یک شورش علنی، نیروهایی را سوار بر اژدهایش کوئیکسیلور به سوی کینگزلندینگ (بارگاه پادشاه) هدایت کرد. میگور سوار بر بالریون به سادگی خطر برادرزادهاش را دفع و سلطنت خود را برای مدتی تضمین کرد.
یکی از معدود کارهای خوبی که میگور انجام داد، تمام کردن ساخت قلعهی سرخ بود. اما حتی این کارش را نیز لکهدار کرد. پس از پایان ساخت و ساز، میگور تمام سازندههای قلعه را اعدام کرد تا رازهای راهروهای مخفی آن، سر به مهر بماند.
میگور در طول شش سال سلطنتش، دشمنان زیادی برای خود تراشید. در نهایت لردهای وستروس به ستوه آمده و از جهریس تارگرین، آخرین نوهی زندهی اگان فاتح حمایت کردند.
میگور که از همه جهت توسط دشمنان احاطه شده بود، یک شب پس از برنامهریزی با شورای جنگ خود، به اتاق تخت آهنین رفت. صبح روز بعد، جنازهی رنگپریدهی او را روی تخت پیدا کردند. مچ هر دو دستش بریده شده بود. هیچوقت مشخص نشد که او چگونه مرده است. اما با توجه به اینکه میگور بسیار منفور بود، بعید نیست کسی او را به قتل رسانده باشد.
اریس دوم شاه دیوانه
دلایل قرار گرفتن شاه دیوانه در بالای این لیست، واضح است. او را در طول ۲۱ سال سلطنتش بیشتر به بیصبری، بیرحمی و در کل رفتار ناشایست میشناختند.
اریس دوم در جوانی شوالیهی نجیبی بود که در جنگ شاهان ناینپنی (که پنجمین شورش بلکفایر محسوب میشود) در کنار دست آیندهاش، تایوین لنیستر جنگید. مدت کوتاهی پس از این جنگ، شاه جیهیریس دوم، پدر اریس پس از تنها سه سال سلطنت درگذشت و اریس دوم به تخت آهنین تکیه زد.
در حالی که عملاً تایوین لنیستر بهعنوان دست پادشاه قلمرو را اداره میکرد، اریس وعدههایی غیر عملی میداد، مثل ساختن یک دیوار دیگر در شمال یا ساختن یک شهر مرمرین در طرف دیگر خلیج بلکواتر.
اریس رفتهرفته دچار پارانویا شد، بخشی به این دلیل که همسرش رلا، نمیتوانست دوباره باردار شود و برای مدتی ریگار تارگرین تنها فرزند و وارث آنها بود.
اریس یک بار توسط لرد داسکندیل که شهری نزدیک کینگزلندینگ (بارگاه پادشاه) است، ربوده و به مدت شش ماه گروگان گرفته شد. پس از اینکه باریستن سلمی با موفقیت پادشاه را نجات داد، وضع روانی اریس حتی از قبل هم بدتر شد. او دیگر اجازه نمیداد کسی موها یا ناخنهایش را کوتاه کند و کمکم از ۳۳ سال سن خود، بسیار پیرتر بهنظر میرسید. همچنین پس از اعدام لرد داسکندیل با آتش وحشی، او علاقهی جنونآمیزی به زنده سوزاندن مردم پیدا کرد.
پس از این که درخواست ازدواج ریگار با سرسی لنیستر رد شده و جیمی لنیستر عضو گارد پادشاهی نامیده شد، تایوین لنیستر از مقام دست پادشاه کنارهگیری کرد و به کسترلیراک برگشت.
پس از مدتی ریگار به همراه لیانا استارک ناپدید شد که بسیاری آن را آدمربایی تفسیر کردند. برندون و ریکان استارک به بارگاه پادشاه رفتند تا درخواست کنند لیانا بازگردانده شود. اریس آنها را زندانی و به جرم خیانت اعدام کرد. این کار او باعث شد شمال، ویل، ریورلندز و استورملندز پرچمدارانشان را فراخوانده و قیام رابرت را شروع کنند.
اعمال اریس باعث پایان سلطنت سلسلهی تارگرینها و انقراض تقریبی آنها شد. اگر جیمی لنیستر بهموقع او را نمیکشت، اریس تمام کینگزلندینگ را با آتش وحشی سوزانده بود. بهنظر میرسد دختر اریس، دنریس تارگرین و احتمالاً نوهاش جان اسنو، تنها تارگرینهای باقیمانده باشند.
اگان دوم ملقب به غاصب
لطفاً این هشدار اسپویل را به دقت بخوانید. بخش اول این متن، وقایع فصل اول سریال خاندان اژدها را اسپویل میکند. بخش بعدی آن (که در ابتدای آن مجدداً هشدار اسپویل نوشته شده) وقایع فصلهای بعدی سریال خاندان اژدها را به طور کامل اسپویل میکند.
اگان دوم، پسر ویسریس اول، ششمین شاه وستروس، برخلاف خواستهی پدرش به تخت نشست. به دلیل توطئهی خانوادهی مادرش یعنی هایتاورها، او بهجای خواهر ناتنیاش رینیرا تارگرین که ویسریس او را وارث تخت آهنین نامیده بود، تاجگذاری کرد. نتیجهی این کار جنگ خونین رقص اژدهایان بود که وقایع آن را در سریال خاندان اژدها خواهیم دید.
حتی قبل از به پادشاهی رسیدن، اگان دوم را بهعنوان مردی حریص میشناختند. او از رعایای کینگزلندینگ، چندین حرامزاده داشت. شاهزادهی جوان، ابتدا در مقابل پذیرش تاج و تخت مقاومت میکرد، اما وقتی که سبزها او را قانع کردند اگر رینیرا تاجگذاری کند، اگان و فرزندانش را خواهد کشت، پذیرفت.
آخرین هشدار اسپویل
ادامهی این متن، فصلهای آیندهی سریال خاندان اژدها را اسپویل میکند.
در طول جنگ اگان بهشدت آسیب دید. او دو بار سوار بر اژدهایش سانفایر، با دو اژدهاسوار دیگر درگیر شد. یک بار با شاهدخت رینیس تارگرین که سوار اژدهایش ملیس بود و یک بار با شاهدخت بیلا تارگرین که سوار بر موندنسر بود. بر اثر این درگیریها نصف بدن اگان سوخت و هر دو پایش بهخاطر پایین پریدن از اژدهای در حال پرواز خُرد شد. بالأخره پس از فراز و نشیبهای فراوان در طول جنگ، اگان توانست طولانیتر از اکثر اعضای خانواده و رقیبانش زنده بماند. تا اینکه فرد ناشناسی او را در کینگزلندینگ مسموم کرد. بهنظر میرسد لریس استرانگ کجپا، در این ماجرا دست داشته است. البته اهمیت چندانی هم نداشت، چون هنگام مرگ اگان دوم، باقیماندهی نیروهای سیاهها در حال تصرف کینگزلندینگ بودند.
اگان سوم
این بخش وقایع فصلهای آیندهی سریال خاندان اژدها را اسپویل میکند.
اگان سوم، پسر دیمون و رینیرا تارگرین، در طول رقص اژدهایان شاهد مرگ اکثر اعضای خانوادهاش بود و تمام عمر از این بابت درد کشید. او بهخصوص از اژدهایان واهمه داشت.
او به نام اگان جوانتر شناخته میشد، از آنجا که آخرین اژدهایان در زمان پادشاهی او مُردند، اگان سوم به قاتل اژدها هم معروف شد.
بیشتر مدت ۲۶ سال حکومتش را دیگران برایش حکمرانی کردند؛ اول بهشکل شورایی از نائبالسلطنهها و بعد هم برادرش ویسریس دوم بهعنوان دست پادشاه.
بهدلیل ترومای کودکیاش، اگان سوم در بزرگسالی از هیچ چیز لذت نمیبرد. ازدواج، پدر شدن، تورنمنتها، شراب و شکار هیچکدام برای او لذتی نداشت. او لباس سادهی سر تا پا سیاه میپوشید، اسیر کابوسها بود، بسیار کم غذا میخورد و معمولاً برای مدتهای طولانی خود را در اتاقش حبس میکرد. وقتی در ۳۶ سالگی بر اثر سل از دنیا رفت، بسیاری فکر میکردند او خیلی پیرتر از سن واقعیاش باشد.
رینیرا تارگرین
قسمت ابتدایی این متن، داستان فصل اول سریال خاندان اژدها، و قسمت بعدی آن (که پیش از شروع آن دوباره هشدار اسپویل آمده است) فصلهای بعدی سریال را اسپویل میکند.
پدر رینیرا، پادشاه ویسریس اول، او را وارث تخت آهنین نامیده بود. پس از فوت ویسریس، اگان دوم برادر ناتنی رینیرا با توطئهی خانوادهی مادرش یعنی هایتاورها، به تخت نشست. شنیدن این اخبار باعث شد رینیرا یک زایمان زودرس داشته و دختری مُرده به دنیا بیاورد که او را ویسنیا نامیدند. پس از این اتفاق، رینیرا و دیمون تارگرین متحدان خود را فراخواندند و شورای سیاه تشکیل شد تا تاج و تخت پدر رینیرا را پس بگیرند.
ادامهی متن داستان فصلهای آیندهی سریال خاندان اژدها را اسپویل میکند.
در نهایت رینیرا کینگزلندینگ و تخت آهنین را پس گرفت. اگان دوم مجبور به فرار شده و در جای دیگری پناه گرفت. رینیرا هر کس را که مشکوک بود به اگان کمک میکند، اعدام میکرد. او همچنین قوانین مالیاتی سختگیرانهی جدیدی وضع کرد. مردم عادی کینگزلندینگ که پیش از این رینیرا را نورچشمی مملکت میدانستند، از دست او به ستوه آمدند. ناآرامیها در پایتخت به یک طغیان تمامعیار ختم شد. دراگونپیت در حالی که چند اژدها درون آن بودند خراب شد و جافری پسر رینیرا در حالی که سعی میکرد سوار سایرکس شود جانش را از دست داد. در این مقطع، از فرزندان رینیرا فقط اگان جوانتر باقی مانده بود (از ویسریس خبری نداشتند) و رینیرا با اگان فرار کرد.
رینیرا تنها شش ماه بر تخت آهنین نشست. در این مدت هم مردم عادی و هم اشراف، سختی زیادی دیدند. رینیرا حکومت موفقی نداشت، اما دو پسرش بعد او به تخت آهنین تکیه زدند و خط خونی و نسل او بود که پس از رقص اژدهایان باقی ماند و ادامه پیدا کرد.
اینیس اول
اولین پسر اگان فاتح و خواهر / همسرش رینیس تارگرین، در سال ۳۷ پس از فتح، از پلههای تخت آهنین بالا رفت و پنج سال حکومت کرد.
اینیس در کودکی پسری ضعیف و بیمارگونه بود. این باعث شد شایعاتی به وجود بیاید که او پسر فاتح نیست و فرزند نامشروع مادرش رینیس از یکی از چندین خوانندهای است که همیشه کنار خودش نگه میداشت. وقتی اینیس با کوئیکسیلور ارتباط گرفت، این شایعات خوابید.
علی رغم تصاحب یک اژدها، بسیاری توانایی حکمرانی اینیس را بهدلیل نداشتن قدرت تصمیمگیری، زیر سؤال میبردند.
عدم توانایی اینیس در تصمیمگیری، موجب چهار شورش متفاوت در زمان حکمرانی او شد. در این زمان برادرش میگور، خود را بهعنوان جنگجویی فوقالعاده ثابت کرده بود و بسیاری تصور کردند او شاه بهتری خواهد شد (که احتمالاً وقتی میگور واقعاً به تخت نشست، پشیمان شدند).
در آن زمان وستروس از ازدواجهای درون خانوادگی تارگرینها راضی نبود و فقط برای اگان فاتح و خواهرانش به دلیل سابقهی نظامی و احترامی که نسبت به مذهب داشت، استثناء قائل شده بود. وقتی اینیس تصمیم گرفت رسم خانوادگی را با ازدواج پسر و دختر خودش، اگان و رینا اجرا کند، با شورش سرسپردگان مذهب روبهرو شد. پادشاه ضعیف به جای مقابله با تهدید، همراه خانوادهاش به دراگوناستون رفت، در آنجا بیمار شد و در ۳۵ سالگی از دنیا رفت.
بیلور متبرک
بیلور، دومین پسر اگان سوم، پس از اینکه برادرش دیرون اول بدون اینکه فرزندی داشته باشد در جنگ با دورن کشته شد؛ به تخت نشست.
اولین کار او بهعنوان پادشاه، این بود که با پای پیاده و بدون پاپوش، از کینگزلندینگ (بارانداز پادشاه) تا دورن راه رفت تا طلب بخشش کند. او سفرش را کامل کرد، با دورن به صلح رسید و برای آزادی ایمون، شوالیهی اژدها مذاکره کرد.
با اینکه شاهزادهی دورن با آزادی ایمون موافقت کرده بود، لردی که او را گروگان داشت اعلام کرد فقط به شرطی ایمون را آزاد میکند که بیلور او را از چالهای پر از افعی نجات دهد. بیلور موفق شد، اما چند بار نیش خورد. بعضی معتقدند زهر به مغزش نفوذ کرد و بعدها در تصمیمگیریهای او تأثیر گذاشت.
بیلور چند ماه بعد در کینگزلندینگ بیدار شد و تصور کرد زنده ماندنش معجزهای مقدس است و بیش از پیش خود را وقف مذهب کرد. از مذهب خواست ازدواجش با خواهرش دینا را باطل کند و قسم تجرد خورد و تمام خواهرانش را در قلعهی سرخ زندانی کرد تا آنها را «عفیف» نگه دارد.
بیلور تنفروشی را منع کرد، بیشتر ثروت تاج و تخت را به فقرا بخشید، سپت بزرگ را در کینگزلندینگ ساخت (همان سپتی که دههها بعد سرسی لنیستر با آتش وحشی منفجرش کرد) و پسربچهی هشت سالهای را سپت اعظم نامید.
بعد از ده سال پادشاهی، بیلور بالأخره آنقدر روزه گرفت که برای خواهرانش طلب آمرزش کند تا مُرد. بعضی معتقدند عمویش ویسریس دوم وقتی فهمید او قصد دارد پرستش تمام خدایان بهجز خدایان مذهب هفت را ممنوع اعلام کند، او را مسموم کرد تا از جنگی که در نتیجهی چنین قانونی با شمال و جزایر آهنین درمیگرفت، جلوگیری کند.
با اینکه بیلور توانست با دورن به صلح برسد و به فقرا کمک زیادی کرد، عقبگردها و کارهای احمقانهی زیادی به نام دین و مذهب انجام داد، از این رو دوران حکمرانی او را دوران موفقی نمیدانند.
اریس اول
اریس اول، دومین پسر دیرون خوب، سیزدهمین پادشاه وستروس بود. او پس از فوت پدرش در اثر طاعون و کشته شدن برادر بزرگترش بیلور نیزهشکن در یک تورنمنت، بر تخت آهنین نشست. حکومت اریس در دوران سختی شروع شد. از یک سو طاعون در قلمرو پخش شده بود و از سویی دیگر گریجویها ساحل غربی را ناآرام کرده بودند.
اریس، بریندن ریورز ملقب به کلاغ خونین، یکی از پسران نامشروع اگان نالایق را بهعنوان دست پادشاه انتخاب کرد. کلاغ خونین، از پشت پرده با سختگیری و بیرحمی حکومت میکرد و نقش مهمی در سرکوب اولین شورش بلکفایر داشت. او همچنین با کمک شبکهی گستردهی جاسوسانش توانست دومین شورش بلکفایر پیش از شروع خنثی کند و سومی را در میدان جنگ در هم شکست.
پس از شکست دادن برادر ناتنی و رقیب دیرینهاش ایگور ریورز ملقب به فولادتلخ در دوئل، کلاغ خونین ایگور را نزد پادشاه آورد. با اینکه فولادتلخ به خیانت محکوم شد، اریس اول برخلاف نظر همگان تصمیم گرفت بهجای اعدام او را به دیوار بفرستد. ایگور فرار کرد و به اسوس متواری شد تا شورش دیگری را تدارک ببیند.
اریس دوم ۱۲ سال بر تخت آهنین نشست، اما در این مدت کار خاصی بهجز کتاب خواندن انجام نداد. هرگز فرزند وارثی نداشت و در سال ۲۲۱ پس از فتح، به مرگ طبیعی از دنیا رفت.
دیرون اول
دیرون، پسر ارشد اگان سوم و ملکه دینیرا ولاریون، در سن چهارده سالگی به تخت نشست. او را به مهارت و توانایی در نبرد میشناختند و به دیرون جوان و دیرون اژدها ملقب بود.
دیرون جنگجویی جوان و تشنهی افتخار بود. در حالی که عملاً عمویش ویسریس دوم بهعنوان دست پادشاه قلمرو را اداره میکرد، دیرون با بلندپروازی تصمیم گرفت دورن را تسخیر و بالأخره هفت پادشاهی را متحد کند. علیرغم از دست دادن سربازان بسیار، او توانست این رویا را به واقعیت تبدیل کند که بسیار اعجابانگیز بود؛ زیرا حتی اگان فاتح، آن هم در زمانی که تارگرینها هنوز اژدها داشتند، موفق به شکست دورن نشده بود.
با این حال پیروزی دیرون دیری نپایید، مردم عادی دورن علیه او قیام کردند و او به دورن بازگشت تا با نبرد آنها را مجبور به فرمانبرداری کند. هنگامی که بهنظر میرسید دورن دوباره آمادهی تسخیر است، دیرون با پرچم صلح به ملاقات رهبر دورنیها رفت. دیرون در این ملاقات خیانت دید و در سن هجده سالگی کشته شد.
جهریس دوم
جهریس، پسر پادشاه اگان پنجم و ملکه بثا بلکوود، شانزدهمین پادشاه وستروس بود. سلطنت او همزمان با آخرین شورش بلکفایر آغاز شد. این شورش در تاریخ به نام جنگ شاهان ناینپنی معروف است.
ناینپنی گروهی از راهزنان و قاتلان اهل اسوس بودند و توسط میلیس (ملقب به هیولا) که ظاهراً آخرین بازماندهی بلکفایرها بود، رهبری میشدند. بسیاری از کاراکترهای بازی تاج و تخت مثل تایوین لنیستر، بریندن (بلکفیش) تالی، باریستن سلمی و اریس تارگرین دوم اولین نبرد خود را در این جنگ تجربه کردند.
جهریس قصد داشت شخصاً ارتش را به مقر ناینپنیها در استپاستونز هدایت کند، اما از آنجایی که هیچوقت سلامت جسمی ایدئالی نداشت، دست پادشاه اورموند براثیون او را منصرف کرده و خودش هدایت ارتش را به عهده گرفت.
ارتش جهریس پیروز شد و باریستن سلمی در جنگ تن به تن میلیس را کشت.
با اینکه جهریس خود را شاه لایقی نشان داد، وضعیت سلامتش اجازه نداد حکومتش طولانی شود. او فقط سه سال بعد پایان جنگ از دنیا رفت و پسرش ایریس دوم که بعدها شاه دیوانه لقب گرفت، جانشین او شد.
ویسریس اول
ویسریس اول، پنجمین پادشاه وستروس، قلمرو را در دوران کامیابی از پدربزرگش جهریس اول به ارث برد. هنگامی که ویسریس به تخت آهنین تکیه زد، وستروس در اوج و خاندان تارگرین با در اختیار داشتن چند جین اژدها قدرتمندتر از همیشه بود.
ویسریس همیشه بهعنوان پادشاه مقاصد خوبی داشت. او عاشق همسرش اِما ارن بود. آنها دختری به نام رینیرا داشتند که در سن هشت سالگی ساقی پدرش شد و با حضور در جلسات او با امور مملکتداری آشنا گردید؛ ولی ویسریس برای ادامهی نسل سلطنتش نیاز به یک فرزند پسر داشت. او و همسرش به تلاش ادامه دادند و سرانجام اِما هنگام زایمان از دنیا رفت.
دیمون، برادر ویسریس برای به ارث بردن تخت آهنین بیش از اندازه غیر قابل پیشبینی بود. از این رو ویسریس دخترش رینیرا را بهعنوان وارث معرفی کرد. رینیرا محبوب و توانمند بود؛ اما وقتی ویسریس دوباره ازدواج کرد و همسر دومش، آلیسنت هایتاور، سه پسر به دنیا آورد؛ مناقشاتی بر سر اینکه وارث واقعی تخت آهنین کیست به وجود آمد.
رینیرا و آلیسنت شروع به اهانت به یکدیگر کردند و دو دستهی سبزها و سیاهها در دربار شکل گرفتند. ویسریس نتوانست دعواهای اعضای خانوادهاش را تمام کند و پس از مرگ او، دو دستهی سبزها و سیاهها جنگ داخلی به راه انداختند.
ویسریس پادشاه موفقی بود و در طول دوران سلطنت خود قلمرو را در صلح و آرامش نگه داشت. اما نمیتوان انکار کرد که او هم تا حدی در شکلگیری جنگ معروف به رقص اژدهایان مقصر است.
میکار اول
پس از این که اریس اول بیوارث از دنیا رفت، برادرش میکار در سال ۲۲۱ پس از فتح، جانشین او شد.
میکار جنگجویی زیرک و مردی خشن بود که زود قضاوت میکرد. او همچنین بابت کشتن برادر بزرگترش (وارث تخت آهنین، بیلور نیزهشکن) در یک تورنمنت عذاب وجدان داشت.
از دستاوردهای اصلی او، سرکوب شورشهای بلکفایر و ساختن تاجی جدید با نیزههای سیاه بود، از آنجا که تاج اگان فاتح هنگام تسخیر دورن توسط دیرون اژدها، گم شده بود، میکار احساس میکرد باید تاج دیگری بسازد که مثل تاج سیاه اگان، مناسب میدان نبرد باشد.
بزرگترین مشکل میکار طی دوازده سال سلطنتش، انتخاب جانشین بود. پسر ارشدش، دیرون، شاهزادهی دارگوناستون، دائمالخمر بود و بر اثر آبلهای که شایعه شده بود از یک فاحشه واگیر شده، از دنیا رفت. پسر دوم او اِریون، شوالیهای ماهر ولی بیرحم بود که یک جام آتش وحشی نوشید، زیرا باور داشت این کار او را به اژدها تبدیل خواهد کرد. پسر سوم میکار، ایمون اهل کتاب و مطالعه بود و مقام استادی سیتادل را کسب کرد. پسر چهارمی، میان رعایا بزرگ شده بود.
پس از اینکه میکار در یک نبرد با شورشیهای اهل دورن کشته شد، بریندن ریورز (کلاغ خونین) شورای بزرگی تشکیل داد تا دربارهی پادشاه آینده تصمیمگیری شود.
یک بلکفایر به نام اینیس، خود را نامزد این انتخابات کرد. کلاغ خونین او را بهعنوان مهمانی گرانقدر به کینگزلندینگ (بارانداز پادشاه) دعوت کرد. اینیس با حماقت دعوت را پذیرفت و به محض رسیدن توسط افراد کلاغ خونین، گردن زده شد.
شورا پسر سوم میکار، ایمون را بهعنوان پادشاه انتخاب کرد، اما او بهعنوان یک استاد از سیتادل، تاج و تخت را نپذیرفت. بالأخره چهارمین پسر میکار، اگان بهعنوان جانشین او انتخاب شد و یکی از بهترین پادشاهان تارگرین از کار در آمد.
اگان پنجم، معروف به بعید
اگان پنجم، چهارمین پسر میکار، در شورای بزرگ سال ۲۳۳ پس از فتح بهعنوان پادشاه انتخاب شد. به او اگان بعید (غیرمحتمل) میگفتند، زیرا هیچکس باور نمیکرد پسر چهارم میکار (که خود او هم پسر چهارم دیرون دوم بود) وارث تخت آهنین شود.
به اگان پنجم، اگ (به معنی تخممرغ) هم میگفتند. او از کودکی ملازم شوالیهی آوارهای به نام دانکن قدبلند بود و هفت قلمرو پادشاهی را در پوشش یک رعیت به همراه او گشت. ماجراهای این دو در کتاب «دانک و اگ» اثر جرج آر.آر. مارتین آمده است. از آنجا که اگ در میان رعایا بزرگ شده بود، نسبت به آنها حس دلسوزی و همدلی داشت.
اولین اقدام او بهعنوان پادشاه، دستگیری کلاغ خونین به جرم قتل اینیس و فرستادن او به دیوار بود. ایمون، برادر اگان هم که حالا استاد شده بود، به دیوار رفت (استاد ایمون مُسن را در سریال بازی تاج و تخت هم ملاقات کردهایم).
با وجود مخالفتهای لردها، اگان پنجم حفاظت و حقوق بیشتری برای مردم عادی قائل شد؛ اگان همچنین در طول یک زمستان سخت، برای شمال غذا و آذوقه فرستاد. لردها با این اقدامات مخالف بودند، تا حدی که اگان پنجم به فکر تلاش برای احیای اژدهایان افتاد، تا شاید با قدرت بیشتری بتواند با آنها مقابله کند.
اگ هم مثل پدرش میکار، مشکل جانشینی داشت، چون پسرانش با قرارهای ازدواجی که او برایشان میگذاشت، موافق نبودند.
وارث او دانکن کوچک، حتی از مقامش کنارهگیری کرد تا با دختری به نام جنی از اولداستونز ازدواج کند. پسر دومش جهریس هم برخلاف خواست اگان، مخفیانه با خواهرش شیرا ازدواج کرد. این مسئله تالیها و تایرلها را که قرار بود دخترانشان با شاهزادهها ازدواج کنند، عصبانی کرد. پسر سوم اگان هم قول ازدواجش را شکست زیرا شوالیهای به نام جرمی نوریج را دوست میداشت.
پس از دههها درگیری با لردهای ناراضی و دو شورش بلکفایر دیگر، اگ خانوادهاش را در قصر تارگرین سامرهال جمع کرد. با اینکه هیچکس نمیداند واقعاً چه اتفاقی افتاد، یک تئوری وجود دارد که اگان قصد داشت یک مراسم جادویی برای از تخم درآوردن اژدها انجام دهد. این مراسم به یک تراژدی تبدیل شد، زیرا سامرهال در حالی که اگان، دوستش دانکن قدبلند، پسرش دانکن و بسیاری دیگر داخل آن بودند، سوخت و خاکستر شد.
هنگامی که سامرهال در حال سوختن بود، ریلا تارگرین در حال به دنیا آوردن ریگار تارگرین، برادر دنریس بود.
دیرون خوب
دیرون دوم، پسر اگان نالایق و ملکه نیریس، به مدت ۲۵ سال بر وستروس حکمرانی کرد.
پس از پایان حکومت جنجالی پدرش، دیرون در راستای از بین بردن فساد تلاش بسیار کرد. او مشاوران اگان را کنار گذاشت و افرادی لایق و توانا جایگزین کرد.
دیرون دو دستاورد بزرگ داشت؛ اولین دستاورد او ملحق کردن همیشگی دورن به هفت پادشاهی بود. دیرون اژدها دورن را تسخیر کرده بود، بیلور با دورن به صلح رسیده بود، اما دیرون خوب، با ازدواج برای همیشه دورن را به قلمرو ملحق کرد. شاهدخت دنریس، خواهر دیرون با مارون مارتل، شاهزادهی دورن ازدواج کرد و خود دیرون هم پیش از به پادشاهی رسیدن با میریا مارتل، خواهر مارون ازدواج کرده بود.
این ازدواجها بالأخره درگیری بین دورن و تخت آهنین را تمام کرد؛ اما پس از آنهمه سال مناقشه، وجود تعداد زیادی مشاور اهل دورن در دربار دیرون دوم، به مذاق بسیاری خوش نمیآمد.
بیلور نیزهشکن، پسر و وارث دیرون، بهجای موهای بلوند و چشمان بنفش تارگرینها، مو و چشمان تیرهی مادر دورنیاش را به ارث برده بود. تحقیر و اهانت بین لردها شروع شده بود و این به دومین دستاورد بزرگ دیرون، یعنی سرکوب اولین شورش بلکفایر منجر شد.
دیرون ابتدا سعی کرد با خواهر و برادران نامشروعش صلح برقرار کند و حتی برای دیمون بلکفایر یک قرار ازدواج هم تعیین کرد.
از آنجا که اگان چهارم به تمام فرزندان نامشروعش، مشروعیت داده بود، بسیاری دیمون بلکفایر را به نسبت دیرون برای پادشاهی مناسبتر میدانستند. دیمون بلکفایر و برادرش ایگور ریورز (ملقب به فولادتلخ) با سوءاستفاده از این شرایط، شورشی را علیه تاج و تخت آغاز کردند.
پس از یک سال جنگ، اولین شورش بلکفایر در نبرد دشت ردگرس (چمن سرخ) به پایان رسید. دیمون بلکفایر و دو پسر ارشدش کشته شدند و فولادتلخ به آن سوی دریای باریک فرار کرد.
دیرون با لردهای شورشی سختگیرانه برخورد کرد، آنها را از جایگاه و امتیازاتشان محروم کرده و گروگانهایی گرفت.
باقی دوران حکمرانی دیرون دوم، بهنسبت موفق و در آرامش بود؛ تا این که در سال ۲۰۹ پس از فتح، بیماری واگیرداری در وستروس شیوع پیدا کرد و جان بسیاری از جمله پادشاه دیرون خوب را گرفت.
ویسریس دوم
این بخش ممکن است بخشی از داستان فصلهای بعدی سریال خاندان اژدها را اسپویل کند.
ویسریس دوم، دومین پسر رینیرا و دیمون تارگرین و دهمین پادشاه وستروس بود.
درست است که ویسریس به ظاهر تنها یک سال حکومت کرد، اما او دههها مقام دست پادشاه را داشت و در زمان چند پادشاه، عملاً از پشت پرده قلمرو را اداره میکرد.
در طول رقص اژدهایان، ویسریس و برادرش اگان جوانتر به پنتوس فرستاده شدند تا از خطرات احتمالی در امان باشند؛ ولی در میانهی راه، کشتی آنها طعمهی دزدان دریایی شد. اگان توانست به اژدهای کوچکش استورمکلاود آویزان شده و بگریزد؛ اما ویسریس که فقط یک تخم اژدها داشت، در کشتی جا ماند و تا سالها تصور میشد که او مُرده است.
اما در حقیقت ویسریس نجات پیدا کرده و سالها در خدمت یک استاد در لیس زندگی کرد. پس از مرگ این استاد، ویسریس بابت بدهیهای او، به یک بانکدار ثروتمند داده شد. ویسریس با دختر بانکدار ازدواج کرد و بالأخره در زمان حکمرانی برادرش اگان سوم، خانوادهاش از زنده بودن او باخبر شدند. پول زیادی بابت آزادی ویسریس به بانکدار پرداخت شد و او به همراه همسرش به وستروس بازگشت.
بازگشت ویسریس، تنها دلخوشی زندگی اگان سوم بود و دو برادر بسیار به هم نزدیک شدند. در نهایت اگان سوم مقام دست پادشاه را به ویسریس داد و او به مدت ۳۰ سال و در زمان حکمرانی هر دو برادرزادهاش، این مقام را حفظ کرد. از آنجا که دیرون اول همیشه مشغول جنگ و بیلور اول همیشه مشغول اعمال مذهبی بود، این ویسریس بود که به ادارهی قلمرو اهمیت میداد.
ویسریس دوم، باهوش و توانا بود. او در طول دوران بسیار کوتاه سلطنتش، یک ضرابخانهی سلطنتی جدید ایجاد کرد، مبادلات تجاری با کشورهای دیگر را افزایش داد و قوانین را بهروز کرد. اگر ویسریس دوم فرصت بیشتری برای سلطنت داشت، احتمالاً او هم به اندازهی جهریس اول به قلمرو خدمت میکرد.
اگان فاتح، بنیانگذار سلسلهی تارگرین
اگان و خواهر/ همسرانش ویسنیا و رینیس، با استفاده از قدرت اژدهایانشان، وستروس را به زانو درآوردند.
در ابتدا تارگرینها فقط یکی از خاندانهای وستروس بودند و در قلعهی جزیرهای دراگوناستون زندگی میکردند. آنها یکی از سه خانوادهای بودند که از نابودی والریا (وطن اصلیشان) نجات یافتند.
اگان، هفت پادشاهی مستقل وستروس را به شکل یک کشور دید و تصمیم گرفت با اژدها به آن حمله کرده و به قلمرو مسلط شود. اولین مکان در وستروس که اگان در آن فرود آمد را ابتدا دژ اگان (اگانفورت) خواندند و مدتی بعد پایتخت هفت پادشاهی که به آن کینگزلندینگ (بارانداز پادشاه) میگویند، در آنجا ساخته شد. بعدها اگان دستور ساخت قلعهی سرخ (ردکیپ) و قرارگیری تخت آهنین در آن را صادر کرد.
اگان و خواهرانش ثابت کردند اژدهایان میتوانند تنها با پشتیبانی تعداد اندکی سرباز، پیروز هر میدان نبردی باشند. اما داشتن این امتیاز، باعث تکبر اگان نشد. او میدانست که باید به سنتهای وستروس احترام بگذارد وگرنه لردهای وستروسی هرگز با وفاداری به او خدمت نخواهند کرد.
اگان مذهب هفت را پذیرفت، به نشانهای خانوادگی وستروس احترام گذاشت و خود هم نشان اژدهای سه سر را برای خاندانش برگزید و به همهی لردهای وستروس این فرصت را داد که به جای رویارویی با او در میدان نبرد، جلویش زانو بزنند.
تنها قلمرو وستروس که در مقابل اگان مقاومت کرد، دورن بود که با استفاده از شیوههای مبازرهی پارتیزانی، قدرت اژدهایان اگان را بیاثر کرد و ده سال به جنگ با او ادامه داد.
رینیس و اژدهایش مراکسس، از قربانیان این جنگ بیهوده بودند که در سال ۱۳ پس از فتح، به آتشبس ختم شد.
پس از این آتشبس، قلمرو به مدت ۲۰ سال در صلح و آرامش بود و اگان در قلمرو جدیدش به بازدیدهای سلطنتی میپرداخت. اگان در سن ۶۴ سالگی در دراگوناستون بر اثر یک سکته فوت کرد و جسدش توسط ویگار سوزانده شد.
جهریس آشتیدهنده
جهریس اول، چهارمین پادشاه تارگرین و رکورددار طولانیترین مدت حکومت بین حکمرانان وستروس است. او را موفقترین پادشاهی که در طول تاریخ به تخت آهنین تکیه زده میدانند.
جهریس پس از دوران سلطنت پر آشوب عمویش میگور بیرحم، وستروس بیثباتی را به ارث برد. او با متحد کردن قلمرو و حفظ صلح در تقریباً تمام مدت حکومت ۵۵ سالهاش، خود را بهعنوان رهبری خردمند و شایسته اثبات کرد.
جهریس و همسرش ملکه آلیسن تارگرین (که گفته میشد به اندازهی همسرش حکومت میکند) دورانی طلایی را در وستروس رقم زدند. تنظیم قوانین واحد، سرمایهگذاری روی زیرساختها، مالیات گرفتن از ثروتمندان و تلاش برای کاهش بدهیهای پادشاهی از جمله خدمات بسیار آنها بود.
جهریس و همسرش آلیسن، حقیقتاً عاشق هم بودند. با وجود این که قول ازدواج با آلیسن به شخص دیگری داده شده بود و همچنین مخالفتهای مذهب هفت و دست پادشاه (روگار براثیون)، آنها مخفیانه در دراگوناستون ازدواج کردند. روگار با تعدادی جنگجو خود را به دراگوناستون رساند تا از ازدواج آنان جلوگیری کند، ولی گارد پادشاهی وفادار پادشاه جهریس، به او هشدار دادند که در صورت پیشروی بیشتر، خود روگار اولین کسی خواهد بود که جانش را از دست میدهد. در نهایت روگار از مقام دست پادشاه کنار گذاشته شد.
با این که زوج عاشق ۱۳ فرزند به دنیا آوردند، عمر تعداد اندکی از آنها طولانیتر از پدرشان بود. دو پسر بزرگتر او بیلون و ایمون در جوانی از دنیا رفتند و پادشاه دیگر وارث باتجربهای نداشت. این به تشکیل شورای بزرگ سال ۱۰۱ پس از فتح انجامید که در آن از بین ویسریس، پسر بیلون و رینیس، دختر ایمون؛ ویسریس بهعنوان جانشین پادشاه انتخاب شد
من بیشتر اطلاعاتی که از خاندان تارگرین دارم برگرفته از آتش و خونه. نغمه رو هم الان کتاب دومم. برای همین از اگان سوم به بعد اصلا از وضع حکومت چیزی نمیدونستم. فکر میکردم دوران اگان سوم بهتر از اینا بوده باشه. و فکر نمیکردم به جز جیهیریس اول و اگان اول از اگان پنجم شاه بهتری بوده باشه. اما اونجا سورپرایز شدم که ویسیریس دوم رو تو مقام سوم دیدم. با یک سال حکومت به نظر نمیاومد چندان شاه مهمی باشه ولی وقتی در موردش خوندم دیدم واقعا لایق مقام سومه.
آتش و خون شرح حوادث را تا سال ۱۳۶ آورده. پس اگان پنجم را از کجا میشناسی؟ زندگی اگان پنجم در فاصله سالهای ۲۰۰ تا ۲۵۹ بوده و در آتش و خون صحبتی در موردش نیست🤔
ممنونم. متن خوبی بود. فقط چند ایراد کوچک هست که اگه تصحیح کنید متن بهتری هم میشه:
۱- در نهایت لردهای وستروس به ستوه آمده و از جهریس تارگرین، آخرین نوهی زندهی اگان فاتح حمایت کردند.
غیر از جهریس، خواهرانش رینا و الیسن هم زنده بودند و آنها هم مثل جهریس نوههای اگان فاتح بودند. پس جهریس آخرین نوهی زندهی اگان فاتح نبود. او آخرین پسر زندهی اینیس بود.
۲- پس از مدتی ریگار به همراه لیانا استارک ناپدید شد که بسیاری آن را آدمربایی تفسیر کردند. برندون و ریکان استارک به بارگاه پادشاه رفتند تا درخواست کنند لیانا بازگردانده شود. اریس آنها را زندانی و به جرم خیانت اعدام کرد.
اسم لرد وینترفل در آن زمان، ریکارد بوده نه ریکان. ریکان نام پسر ند استارک بود.
۳- پسربچهی هشت سالهای را سپت اعظم نامید.
سپت اعظم ننامید. سپتون اعظم نامید.
۴- اما در حقیقت ویسریس نجات پیدا کرده و سالها در خدمت یک استاد در لیس زندگی کرد. پس از مرگ این استاد، ویسریس بابت بدهیهای او، به یک بانکدار ثروتمند داده شد.
magister در اینجا به معنای عضو هیئت حاکمهی لیس است و با استاد (maester) تفاوت دارد
۵- پسر دومش جهریس هم برخلاف خواست اگان، مخفیانه با خواهرش شیرا ازدواج کرد. این مسئله تالیها و تایرلها را که قرار بود دخترانشان با شاهزادهها ازدواج کنند، عصبانی کرد.
قرار نبود “دختران تالیها و تایرلها” با شاهزادهها ازدواج کنند. قرار بود پسر یکی از این دو خاندان با شیرا ازدواج کند و دختر خاندان دیگر با جهریس ازدواج کند. پس در متن به جای “دخترانشان” باید نوشته شود: “فرزندانشان”