بوسهای که در فیلمنامه نبود!
این متن حاوی اسپویل قسمت ششم فصل دوم HOTD است.
در قسمت ششم فصل دوم HOTD یک لحظهی خیلی! صمیمی بین رینیرا و میساریا را دیدیم. صحنهای جنجالی که به گفتهی سونیا میزونو (بازیگر نقش میساریا)، اصلا در فیلمنامه وجود نداشت.
میساریا که بعد از نقشی حیاتی که در ماجرای کارگایلها داشت، بعد از جنگ روکزرست و مرگ رینیس (تنها فردی که رینریا به او کاملاً اعتماد داشت) به مشاور/معتمد رینریا تبدیل شد. در این قسمت مکالمهی میساریا و رینریا را میبینیم. میساریا برای اولین بار به گذشتهی تیره و غمانگیز خودش اشاره میکند و در ادامه به رینریا تأکید میکند که باید ملکه باشد. از اینجا داستان پیچیده میشود. ناگهان رینریا، میساریا را محکم بغل میکند و در یک لحظهی آتشین یکدیگر را میبوسند!
میزونو در مورد جزئیات این سکانس حرفهای جالبی زده است. به گفتهی میزونو، این صحنه پیشنهاد دارسی بوده که در جلسات سهنفره (دارسی، میزونو و رایان کندال) مطرح شده است. میزونو به TheWrap گفت:
این صحنه توی فیلمنامه، اصلا به شکل بوسه نوشته نشده بود! فکر میکنم توی فیلمنامه فقط یک لحظه و یک نفس بین این دوتا رد وبدل میشد، قبل از هر اتفاقی یه عامل خارجی وارد اتاق میشد!
ما توی اتاق، جدا از هم بودیم… بعد از اینکه میساریا داستان غمانگیز و تراژیکش رو تعریف میکنه، [دارسی] حس میکنه که باید میساریا رو بغل و کنه و آرومش کنه، همونجا بود که حس کردم این سکانس به سمت بوسه میره
از حرفهای میزونو مشخص است که تیم سازندگان به این واقعیت آگاه بودند که این بوسه ممکن است به بینندگان این حس را بدهد که این سکانس برای جذب کوئیرها در سریال جا داده شده است. با این وجود تأکید میکند صمیمیتی که حس آغوش داشت، باعث شد بوسه به لحاظ احساسی درست باشد.
میزونو با مطرح کردن احتمال این که میساریا رابطهی خوبی با مادرش داشته، گفت:
اگه رینریا و میساریا تجربهی چنین بغلی رو داشتن، از آخرین بارش زمان زیادی گذشته بود. همه چیز از اون بغل کردن شروع شد. آغوشی از صمیمیتِ دو تا آدمی که به شدت آسیب دیدن. همین بود که به بوسهی بسیار ظریف و پرشور تبدیل شد، که واقعاً… شگفتانگیز بود. فکر میکنم برای میساریا و رینریا هم خیلی هیجان انگیز بوده!
در حالی که میساریا درقسمتهای قبل شخصیتی با اعتماد به نفس و مطمئن را نشان داده بود، آسیبپذیرترین لحظاتش را در سکانسش با رینریا میبینیم. جایی که از تجاوزی که در کودکی به او شده بود، گفت. میزونو در مورد این لحظات، که انسانها در شکنندهترین حالت ممکن هستند گفت:
وقتی چیزهای وحشتناکی رو تو گذشتهی عمیق تجربه کرده باشی، میتونی و احتمالا تنها راهه، که در موردش با یه سطحی از احساسات سرخورده صحبت کنی. قطعا این فکر وجود داره که این افکار نباید با هدف سواستفاده از رینریا باشه، اما ابرازِ یه واقعیته. اتفاقیه که برای من افتاده و به همین خاطره من به آدما اعتماد ندارم. این چیزیه که بین مردم عادی اتفاق میفته و به همین دلیله که اونا هم بی اعتمادن. به خاطر همین ما به تو (رینریا) نیاز داریم.
در این قسمت رینریا را میبینیم از اینکه همه از او در مورد دیمون میپرسند خسته شده، از طرفی میساریا هم تاریخچهی مناسبی! با دیمون دارد، از فلیباتم تا دراگون استون. میزونو نظرش را در مورد تاریخچهی رابطهاش با دیمون و تاثیر آن با رابطهی (خیلی) صمیمی شده با رینریا گفت:
اینجوری میدیدیمش انگار دو تا زن، اکسِ مشترک داشتن! اینجوریه که به هم میگن “اوه! آره… وقتی اون کارو میکرد یادته!…” (احتمالا بعدشم میخندن!!) ولی همین، اونا رو به هم نزدیک میکنه. این دو نفر سفر قشنگی رو با هم پشت سر گذاشتن. سفر از اونجا که رینریا میفهمه که میساریا و دیمون باهم گذشته دارن، تا جایی که میتونن در مورد دیمون حرف بزنن و به نتیجهی مشترک برسن، همین بهشون کمک میکنه تا با هم کار کنن!
آیا فکر میکنید میساریا احساسات واقعی برای رینیرا دارد، یا فقط در حال پیوند با درد و رنج مشترکشان در زمان جنگ هستند؟
رینیرا خیلی تحسین برانگیزه. فکر میکنم سخت باشه احساسی به رینیرا نداشت! صادقانه فکر نمیکنم میساریا چیزی رو برنامهریزی کرده باشه… آخه چطوری میشه جذب رینریا نشد!!!؟
همهی این اتفاقات در حالیست که کورلیس عنوان دست رینریا را به تازگی گرفته، اما نقش میساریا بیشتر به دست راست ملکه نزدیک است تا نقش کورلیس.
یه جایی رینیرا تو قسمت پنج یه چیزی شبیه به این میگه که «این مسیر تا حالا پیموده نشده» و فکر میکنم این خیلی خوب خودشو نشون میده.از یه طرف به این دلیل که هر دو نفر زن هستن، از طرف دیگه، او (میساریا) عنوان رسمی نداره. وقتی اولین بار برای این کار امضا کردم، کاراکتر میساریا رو مثل واریس میدونستن، بانوی زمزمهها. من واقعاً این ایده رو دوست دارم که دو تا زن رو توی موقعیتهایی ببینیم که قبلا مردا رو دیدیم!
چرا فکر میکنید میساریا اعتماد رینیرا را به دست آورد؟
وقتی این دوتا همدیگه رو واسه بار اول میبینین، یه پیش فرضی که اون یکی کیه، دارن! احساس میکنن که خیلی فرق دارن، اما با صداقت کمیابی به هم نزدیک میشن. فکر میکنم چیزی که در مورد همدیگه فهمیدن اینه که شباهتهای زیادی دارن. هر دو زنهایی هستن که توی این جامعهی پدرسالار جنگیدن و خیلی از حقوق واقعیشون دورن! اصن بیشتر از اینکه تفاوت داشته باشن، شباهت دارن و مضافا با هم همدردن. وقتی یک شخص باهوش در عین حال احساسی هستی، این رو توی شخص دیگری پیدا میکنی. تو دنیا آدمای زیادی نیستن که هوش احساسی رو به عنوان چیز خوبی بدونن.
آیا فکر میکنید نیتهای او (میساریا) خالص است؟ چه چیزی او را به حمایت از هدف رینیرا وادار میکند؟
جواب دادن به این سوال برام سخته، چون میدونم به چی فکر میکنم (منظورش اینه که من ته ماجرا رو میدونم)، اما حس میکنم مردم نظراتشون رو در مورد انگیزههای میساریا باید بعد از وقتی که کارم تمام بشه بدن. از نظر میساریا، او برای مردم عادی میجنگه. این واقعاً چیزیه که باور داره و باید باور داشته باشه، چون هیچ انتخاب دیگهای وجود نداره.