خانه > مقالات > نخستین جنگ داخلی خاندان تارگرین

نخستین جنگ داخلی خاندان تارگرین

پادشاه میگور تارگرین اول در مقابل اگان تارگرین بی‌تاج

در اواخر سال ۴۳ ب.ف. هنگامی که میگور برای صلح و آشتی با ملکه سریس در اولدتاون حضور داشت، چالشی دیگر برای سلطنت او رخ داد.
غیبت طولانی‌مدت اعلی‌حضرت در کینگزلندینگ از چشم برادرزاده‌اش پنهان نمانده بود و پرنس اگان با سرعت به فرصتش چنگ زده بود. اگان بی‌تاج و همسرش رینا، بالاخره از کسترلی راک بیرون آمده و با تنی چند از همراهان در پوشش کیسه‌های ذرت وارد شهر شدند. با آن تعداد اندک از پیروانش، اگان جرئت جلوس بر تخت آهنین را نداشت چرا که متوجه بود توان حفظ آن را ندارد. آن‌ها برای دریم فایر پرنسس رینا آنجا بودند… همچنین پرنس قصد داشت مدعی اژدهای پدرش، کوئیک سیلور شود. در این اقدام جسورانه، آن‌ها از سوی دوستانی در دربار میگور کمک گرفتند که از ظلم و ستم پادشاه به تنگ آمده بودند. ورود پرنس و پرنسس به کینگزلندینگ در یک گاری بر پشت قاطرها بود، اما وقتی از آنجا می‌رفتند، سوار اژدها بودند و کنار هم پرواز می‌کردند.

اگان و رینا از آن‌جا به سرزمین‌های غربی رفتند تا ارتشی جمع‌آوری کنند. از آن‌جا که لنیسترهای کسترلی راک همچنان برای پیوستن علنی به جنبش پرنس اگان بی‌میل بودند، طرفداران اگان در قلعه‌ی پینک میدن، مقر خاندان پایپر، گرد آمدند. جان پایپر، لرد پینک میدن، شمشیرش را به پرنس متعهد شد، اما بسیاری بر این باورند که این خواهر آتیشین مزاجش ملانی، دوست دوران کودکی پرنسس رینا بود که او را به این کار وا داشت.
آن‌جا در پینک میدن بود که پرنس اگان سوار بر کوئیک سیلور شد و از آسمان پایین آمد تا عمویش را غاصب و ظالم اعلام کند و تمام مردان صادق را فرا بخواند که تحت پرچم‌هایش صف‌آرایی کنند‌.

لردها و شوالیه‌هایی که آمدند عمدتاً از سرزمین‌های غربی و سرزمین‌های رودخانه بودند؛ لردها تاربک، روت، ونس، چارلتون، فری، پیج، پارن، فارمن و وسترلینگ از آن‌ها بودند، به همراه لرد کوربری از ویل، حرامزاده‌ی باروتاون و چهارمین پسر لرد گرینفینز روست. از لنیسپورت پانصد نفر تحت پرچم پسر حرامزاده‌ی لایمن لنیستر، سر تایلر هیل گرد آمدند، که این اقدام هوشمندانه‌ی لرد کسترلی راک برای حمایت از پرنس جوان و در عین حال، پاک نگه داشتن دستان خودش در صورت پیروزی میگور بود. رعایای پایپر را هم لرد جوان یا برادرش رهبری نمی‌کردند، بلکه خواهرشان ملونی که زره مردان را به تن کرده و نیزه به دست گرفته بود، در رأس آنان حرکت می‌کرد.

پانزده‌هزار نفر به این شورش پیوستند در حالی که اگان بی‌تاج لشکرکشی‌اش در سرزمین‌های رودخانه را برای استحکام بخشیدن به ادعایش برای تخت آهنین آغاز کرده بود، فرماندهی آن به عهده‌ی خود پرنس سوار بر اژدهای محبوب پادشاه اینیس، کوئیک سیلور بود‌‌.

با آن‌که صفوف آن‌ها شامل فرماندهان با تجربه و شوالیه‌های توانایی بود، هیچ لرد بزرگی از ادعای پرنس اگان حمایت نمی‌کرد… ولی ملکه تیانا، بانوی نجواگران به پادشاه میگور نوشت که استورمزاند، ایری، وینترفل، و کسترلی راک همگی با ملکه‌ی بیوه‌ی برادرش، الیسا مکاتبه داشته‌اند. پیش از اعلام حمایت از پرنس دراگون استون، آن‌ها می‌خواستند متقاعد شوند که او امکان پیروزی دارد. پرنس اگان به یک پیروزی نیاز داشت.

میگور این پیروزی را از او دریغ کرد. از هرنهال لرد هارووی پیشروی کرد، از ریوران لرد تالی. سر داووس دارکلین از گارد پادشاهی، پنج هزار شمشیرزن در کینگزلندینگ مهیا کرد و برای رویارویی با شورشیان به غرب تاخت. از ریچ لرد پیک، لرد مری ودر، لرد کسول، و رعایایشان آمدند. ارتش کندروی پرنس اگان خود را در حالی یافت که دشمن از تمام جهات نزدیک می‌شد؛ همه‌ی آن‌ها کوچک‌تر از قوای او بودند، اما تعدادشان چنان زیاد بود که پرنس جوان (که هنوز هفده ساله بود) نمی‌دانست به کدام سمت بچرخد. لرد کوربری به او توصیه کرد که با هر یک از دشمنان، پیش از پیوستنشان به هم و به صورت جداگانه درگیر شوند، ولی اگان از تقسیم کردن قوایش بیزار بود. در عوض او پیشروی به سوی کینگزلندینگ را انتخاب کرد.

درست در جنوب چشم خدایان، او با پایتخت نشینان داووس دارکلین مواجه شد که راه را بر او بسته بودند، مستقر بر زمین مرتفع پشت دیواری از نیزه‌ها نشسته بود و پیش‌قراولان هم خبر دادند که لرد مری‌ودر و لرد کسول از جنوب، و لرد تالی و هارووی از شمال را گزارش می‌کردند. پرنس اگان دستور حمله داد، به این امید که پیش از هجوم دیگر وفاداران میگور به جناحین ارتشش از سد پایتخت نشینان عبور کند، و بر کوئیک سیلور بنشست تا حمله را شخصا رهبری کند. اما به محض اینکه بال گشود صدای فریادهایی را شنید و دید که مردانش به جایی در آسمان جنوبی که بالریون رعب سیاه در آن پدیدار شده بود اشاره می‌کنند.

پادشاه میگور از راه رسیده بود. برای نخستین بار از زمان نابودی والریا، در آسمان اژدها به مصاف اژدها می‌رفت، در حالی که نبرد در زمین زیر پایشان آغاز می‌شد. کوئیک سیلور که به لحاظ اندازه یک چهارم بالریون بود، رقیبی برای اژدهای پیرتر و درنده‌تر نبود و گوی‌های آتشین سفید و رنگ پریده‌اش در شراره‌های عظیم شعله‌های سیاه محو شد. آن‌گاه رعب سیاه از بالا روی سر او خراب شد و در حالی که یکی از بال‌هایش را از جا می کند آرواره‌هایش دور گردن او بسته شد. اژدهای جوان جیغ کشان و سوزان، به زمین سقوط کرد و پرنس به همراهش.

نبرد پایین گرچه تقریبا کوتاه، اما خونین بود. وقتی که اگان سقوط کرد، شورشیان که آرمان خویش را از دست رفته دیدند پا به فرار گذاشتند، و در این حین سلاح و زره خود را رها کردند. اما ارتش های وفادار میگور آن ها را محاصره کرده بودند و راه گریزی نبود. با پایان روز، در ازای صد تن از مردان پادشاه، دو هزار تن از افراد اگان مرده بودند. لرد آلین تاربک، دنیس اسنو حرامزاده‌ی باروتان، لرد رانل ونس، سر ویلیام ویسلر، ملونی پایپر و سه برادرش در میان مردگان بودند… و پرنس دراگون استون، اگان بی‌تاج از خاندان تارگرین. تنها کشته‌ی سرشناس در میان وفاداران میگور سر داووس دارکلین بود، که به دست لرد کوربری با شمشیر بانوی درمانده کشته شد. محاکمه‌ها و اعدام‌ها تا نیم سال به طول انجامید. ملکه ویسنیا پسرش را متقاعد کرد که از بعضی  لردهای شورشی بگذرد، ولی حتی آن‌هایی که زنده ماندند، عناوین و املاکشان سلب و مجبور به تسلیم گروگان شدند.

کتاب آتش و خون

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*