۸۳۱
ویرایش
King Robert (بحث | مشارکتها) |
King Robert (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
{{نقل قول|به [[راب استارک|راب]] بگو که من می خوام فرمانده [[نگهبانان شب]] بشم و چنان امنیت رو براش تأمین کنم که از بی کاری با دخترها سوزن دوزی کنه و از [[میکن]] (Mikken) بخواد همه ی شمشیر ها رو ذوب کنه و ازشون نعل اسب بسازه.{{رف|بتت|21}}|جان به [[تیریون]]}} | {{نقل قول|به [[راب استارک|راب]] بگو که من می خوام فرمانده [[نگهبانان شب]] بشم و چنان امنیت رو براش تأمین کنم که از بی کاری با دخترها سوزن دوزی کنه و از [[میکن]] (Mikken) بخواد همه ی شمشیر ها رو ذوب کنه و ازشون نعل اسب بسازه.{{رف|بتت|21}}|جان به [[تیریون]]}} | ||
{{نقل قول|...راهی بدون مقصدي مشخص، اما تصورش جان اسنو را به وجد انداخت. [[وینترفل]] در آن مسیر قرار داشت، و بعد از آن [[ریورران]] (Riverrun) و [[ایري]] (Eyrie) و [[بارانداز پادشاه]] و خیلی جاهاي دیگر؛ [[کسترلی | {{نقل قول|...راهی بدون مقصدي مشخص، اما تصورش جان اسنو را به وجد انداخت. [[وینترفل]] در آن مسیر قرار داشت، و بعد از آن [[ریورران]] (Riverrun) و [[ایري]] (Eyrie) و [[بارانداز پادشاه]] و خیلی جاهاي دیگر؛ [[کسترلی راک]] (Casterly Rock)، جزیره ي چهره ها (Isle of the Faces)، [[کوهستان سرخ]] (Red Mountain) [[دورن]] (Dorne)، صدها جزیر ه براووس (Braavos) در میان دریا، خرابه هاي سوخته ي [[والریا]]ي کهن. و سایر مکان هایی که جان هرگز نخواهد دید. دنیا در آن مسیر قرار داشت... و او اینجا مانده بود.{{رف|بتت|41}}}} | ||
{{نقل قول|[[تیریون لنیستر]] ادعا می کرد که بیشتر انسا ن ها ترجیح می دهند واقعیت هاي تلخ را انکار کنند تا با آن روبرو شوند، اما کار جان از انکار گذشته بود. او کسی بود که بود؛ جان اسنو، حرامزاده و سوگند شکن، بی مادر، بی دوست، ملعون. براي مابقی عمرش -هر چقدر که طول بکشد- محکوم بود که یک غریبه باشد، مردی خاموش ایستاده در سایه که جرات نداشت نام حقیقی اش را به زبان بیاورد.|جان به خودش}} | |||
{{نقل قول|جان از مرگ نمی ترسید، ولی نمی خواست آن طور بمیرد، دست گیر و محکوم شود و سرش را مانند یک یاغی معمولی بزنند. اگر قرار بود او بمیرد، بگذار شمشیر در دست داشته باشد، و با قاتلین پدرش بجنگد. او یک [[استارک]] واقعی نبود، هرگز یک استارک نبود... ولی می توانست مانند یک استارک بمیرد. بگذار بگویند که [[ادارد استارک]] چهار پسر داشته است نه سه تا.|افکار جان بعد از قتل پدرش}} | |||
{{نقل قول|مرا ببخشید، [[ند|پدر]]،[[راب]]، [[آریا]]، [[برن]]... مرا ببخشید، من نمی توانم کمکتان کنم. جئور مورمونت|او حق دارد، جای من [[دیوار|اینجا]]ست. "من تحت اختیار شما هستم، سرورم. سرباز شما. سوگند می خورم. دیگر فرار نخواهم کرد.|جان در حضور [[جئور مورمونت]]}} | |||
{{نقل قول|پدرم بهم گفت، هیچ شرمساری ای در ترس وجود ندارد، آنچه اهمیت دارد طریقه ی مواجهه با آن است.}} | |||
{{نقل قول|برخی از مردان در آستانه ی نبرد در طلب فاحشه ها بر می آیند، برخی به دنبال خدایان.{{رف|نش|6}}}} | |||
{{نقل قول|ما به یک ستاره نگاه می کنیم و چیزهای متفاوتی می بینیم.{{رف|یش|26}}}} | |||
{{اسپویلر|{{نقل قول|هر چه بیشتر به یک شاه می دهی، بیشتر می خواد. ما داریم روی یک پل یخی راه می ریم و دو طرفمون پرتگاهه. راضی کردن یک شاه سخته، راضی کردن دو شاه تقریباً غیرممکنه.|جان به [[سم]]}}}} | |||
{{اسپویلر|{{نقل قول|[[اد غمگین|اد]] برایم یک کنده بیاور.|پیش از اعدام [[جینوس اسلینت]]}}}} | |||
== نقل قول هایی در مورد جان == | == نقل قول هایی در مورد جان == |
ویرایش