۵٬۹۰۷
ویرایش
(←تاریخ) |
|||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
سمول به غایت چاق است و موهایی تیره، چشمانی کم رنگ و صورتی بزرگ و گرد دارد.{{رف|بتت|26}} [[جان اسنو]] در کتاب وزن او را 20 سنگ (127 کیلوگرم یا 280 پوند) تخمین می زند.{{رف|بتت|26}} سمول شیفته موسیقی و ترانه هاست، کتاب را به اسلحه و پارچه نرم را به زره ترجیح می دهد. وی ترسو نیز هست و از خون و خشونت وحشت دارد. او اگرچه چاق، ترسو و بدون اعتماد به نفس است ولی از هوش و اندیشه برخوردار می باشد. | سمول به غایت چاق است و موهایی تیره، چشمانی کم رنگ و صورتی بزرگ و گرد دارد.{{رف|بتت|26}} [[جان اسنو]] در کتاب وزن او را 20 سنگ (127 کیلوگرم یا 280 پوند) تخمین می زند.{{رف|بتت|26}} سمول شیفته موسیقی و ترانه هاست، کتاب را به اسلحه و پارچه نرم را به زره ترجیح می دهد. وی ترسو نیز هست و از خون و خشونت وحشت دارد. او اگرچه چاق، ترسو و بدون اعتماد به نفس است ولی از هوش و اندیشه برخوردار می باشد. | ||
== | == تاریخچه == | ||
سمول فرزند نخست لرد [[رندیل تارلی]] و همسرش [[ملیسا فلورنت]] بود. لرد رندیل که از او به عنوان یکی از بهترین فرماندهان نظامی هفت پادشاهی یاد می شد، هر آنچه در توان داشت برای تربیت فرزندش بعنوان جانشینی مناسب انجام داد ولی سمول با عدم تغییر در طبعش همواره وی را ناامید و سرخورده کرد. او به عنوان پادو به [[آربر]] فرستاده شد ولی دوقلوهای [[خاندان رد واین|ردواین]] او را مورد آزار و اذیت قرار داده و [[پاکستر رد واین|لرد پاکستر]] او را به هورن هیل بازگرداند. یک دو جین استاد آموزش های نظامی در سر سخت کردن وی شکست خوردند. تلاش هایی همچون پوشاندن لباس های مادرش به وی، مجبور کردنش به خوابیدن با زره و حتی استحمام کردن در خون گاو وحشی توسط [[ساحران]] [[کارث]]ی برای پروراندن دلاوری در وی بیهوده بودند. او حتی هنگام ذبح یک مرغ نیز گریه می کرد. | |||
پس از اینکه لیدی ملیسا سه دختر برای همسرش به دنیا آورد، برادر سمول [[دیکان تارلی|دیکان]] متولد شد. دیکان تمام توان جسمانی که سمول از آن بی بهره بود را نشان می داد و تلاش های رندیل معطوف به بزرگ کردن پسر کوچکترش به عنوان جانشینش شد. سمول مدت زمانی رها شده بود تا از موسیقی، غذا و دیگر علایق لطیفش لذت ببرد گرچه رندیل تارلی او را از سفر به [[اولد تاون]] برای [[استاد]] شدن منع کرده بود. چرا که تصور به گردن انداختن زنجیر توسط یکی از اعضای خاندانش او را به وحشت می انداخت. | |||
وقتی سم به بلوغ رسید، پدرش با صراحت به او گفت که لایق شمشیر اجدادی خاندانشان نیست و اینکه باید به [[نگهبانان شب]] بپیوندد و نام خانوادگیش را کنار بگذارد تا سد راه وراثت برادر کوچکترش نباشد. در صورت موفق نشدن، رندیل یک حادثه ناگوار حین شکار در صبح فردا را به وی وعده داد. سم سیاه پوشیدن را برگزید.{{رف|بتت|26}} | |||
== حوادث اخیر == | == حوادث اخیر == |
ویرایش