پرش به محتوا

جان اسنو: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۰ ژوئن ۲۰۱۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰: خط ۳۰:
==گذشته==
==گذشته==
نسب جان اسنو، مرموز باقی مانده است. به او گفته شده است که اواخر [[قیام رابرت]]، حدود یک ماه قبل از [[غارت بارانداز پادشاه|غارت کینگزلندینگ]] (بارانداز پادشاه) به دنیا آمده است. لرد [[ادارد استارک]] (Lord Eddard Stark) زمان بازگشت از جنگ، بچه ای تازه متولد شده را با خود به [[وینترفل]] آورد، و مصرّانه خواستار بزرگ شدن او با سایر فرزندانش شد.
نسب جان اسنو، مرموز باقی مانده است. به او گفته شده است که اواخر [[قیام رابرت]]، حدود یک ماه قبل از [[غارت بارانداز پادشاه|غارت کینگزلندینگ]] (بارانداز پادشاه) به دنیا آمده است. لرد [[ادارد استارک]] (Lord Eddard Stark) زمان بازگشت از جنگ، بچه ای تازه متولد شده را با خود به [[وینترفل]] آورد، و مصرّانه خواستار بزرگ شدن او با سایر فرزندانش شد.
جان یک برادر ناتنی بزرگتر به نام [[راب]] (Robb) دو برادر ناتنی کوچکتر به نامهای [[برن]] (Bran) و [[ریکون]] (Rickon) و 2 خواهر کوچکتر به نامهای [[آریا]] (Arya) و [[سانسا]] (Sansa) دارد. حضور او در وینترفل اختلافاتی بین ادارد و همسرش [[کتلین]] (Catelyn)، که جان را به چشم، یادآوری دائمی، از خیانت همسرش می دید، به وجود آورد. او رفتاری سرد با جان در پیش گرفت تا به جان این حس را بفهماند که حضورش برایش ناخوش آیند است. او از لحاظ ظاهر بیش از تمام فرزندان واقعی [[ادارد استارک]]، به او شبیه است و این موضوع بیش از پیش رابطه ی او و [[کتلین]] را تیره تر کرد. با همه ی اینها ادارد همیشه، رفتاری مشابه با سایر فرزندانش، با جان داشت و جان نیز رابطه ی خوبی با خواهر برادرهای ناتنی خود داشت، به خصوص [[آریا]] و [[راب]]. با این حال، جان همیشه با حرامزاده بودن خود مسئله داشت، و احساس بیگانگی میکرد، همین به تصمیم نهایی او، که پیوستن به سازمان نگهبانی شب بود، کمککرد، جایی که چگونگی به دنیا آمدن او، اهمیت چندانی نداشت.
جان یک برادر ناتنی بزرگتر به نام [[راب]] (Robb) دو برادر ناتنی کوچکتر به نامهای [[برن]] (Bran) و [[ریکون]] (Rickon) و 2 خواهر کوچکتر به نامهای [[آریا استارک|آریا]] (Arya) و [[سانسا]] (Sansa) دارد. حضور او در وینترفل اختلافاتی بین ادارد و همسرش [[کتلین]] (Catelyn)، که جان را به چشم، یادآوری دائمی، از خیانت همسرش می دید، به وجود آورد. او رفتاری سرد با جان در پیش گرفت تا به جان این حس را بفهماند که حضورش برایش ناخوش آیند است. او از لحاظ ظاهر بیش از تمام فرزندان واقعی [[ادارد استارک]]، به او شبیه است و این موضوع بیش از پیش رابطه ی او و [[کتلین]] را تیره تر کرد. با همه ی اینها ادارد همیشه، رفتاری مشابه با سایر فرزندانش، با جان داشت و جان نیز رابطه ی خوبی با خواهر برادرهای ناتنی خود داشت، به خصوص [[آریا]] و [[راب]]. با این حال، جان همیشه با حرامزاده بودن خود مسئله داشت، و احساس بیگانگی میکرد، همین به تصمیم نهایی او، که پیوستن به سازمان نگهبانی شب بود، کمککرد، جایی که چگونگی به دنیا آمدن او، اهمیت چندانی نداشت.


== وقایع اخیر ==
== وقایع اخیر ==
خط ۳۶: خط ۳۶:


جان 14 سال دارد، که پدر و برادران خود ( [[راب]] و [[برن]] ) و همچنین [[تئون گریجوی]] را برای اعدام یک فراری از [[نگهبانان شب]]، همراهی میکند. در راه برگشت آنها به چند توله ی [[دایرولف]]، برخورد میکنند؛ 5 توله نصیب فرزندان استارک، و یک توله ی موسفید و چشم قرمز و رانده شده از سایرین به جان می رسد.
جان 14 سال دارد، که پدر و برادران خود ( [[راب]] و [[برن]] ) و همچنین [[تئون گریجوی]] را برای اعدام یک فراری از [[نگهبانان شب]]، همراهی میکند. در راه برگشت آنها به چند توله ی [[دایرولف]]، برخورد میکنند؛ 5 توله نصیب فرزندان استارک، و یک توله ی موسفید و چشم قرمز و رانده شده از سایرین به جان می رسد.
موقعیت جان، چه در خانواده و چه در خارج از آن، در طول سالها، به طور آشکار تلخ بود، وقتی او به سن نوجوانی رسید، بعد از اینکه عمویش [[بنجن استارک|بنجن]] (Benjen) به او گفت، دیوار به مردی مثل او نیاز دارد، به نگهبانان شب پیوست. در طی سفر او به دیوار و همراهی [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) با او در این سفر، رابطه ی دوستانه ای بین جان و تیریون، با توجه به وجه اشتراکشان، که غیرخودی بودن در بین نجیبزاده ها بود، شکل گرفت.در ابتدا پیوستن به نگهبانان شب جان منزوی و گوشه گیر بود، که این انزوا او را بدون دوست باقی گذاشت. هماتایانش به خاطر اینکه او از خاندان بزرگی بود، از او منزجر بودند و جان را به سخره میگرفتند، که این موضوع سبب بازگشت همان احساس قدیمی جان میشد. او به خصوص وقتی تنهاتر شد که عمویش [[بنجن استارک|بنجن]]، به خاطر رهبری یک گروه گشتی، دیوار را ترک کرد. بعد از درگیری با چند تا از همتایانش، گفتگویی با [[دونال نویه]] (Donal Noye) به او کمک کرد، تا نگرش خود را اصلاح کند، این تغییر نگرش، او را خیلی زود، یک دوست ، مربی و رهبری برای همتایان خود و به دشمنی برای استاد رزم، یعنی سر [[الیستر ترون]] (Ser Alliser Thorne) تبدیل کرد. جان همچنین به محافظت از [[سمویل تارلی]] (Samwell Tarly) در برابر قلدری چند تن از همتایانشان در آمد. بعد از پیوستن به نگهبانان شب، جان از انتصابش به عنوان مباشر عصبانی شد، در حالیکه او انتظار داشت به عنوان یک گشتی برگزیده شود. گرچه همان موقع و با کمک سمویل، او به این موضوع پی برد که انتخاب او به عنوان مباشر شخصی جور مورمونت، به منزله ی آماده کردن جان، به عنوان فرمانده ی آینده می باشد. در طی حمله یک [[وایت]] در قلعه ی [[کستل بلک]]، جان اسنو زندگی [[مورمونت]] را نجات داد، در پی این حادثه، دست جان اسنو به طور جدی سوخت. [[مورمونت]] به او شمشیر حرامزاده ی والرین خود، یعنی [[لانگ کلو]] را (Longclaw) ، که سلاح [[خاندان مورمونت]] محسوب میشد، اهدا کرد، و سر یک [[دایرولف]] را که نشان [[خاندان استارک]] است، بر سر آن حکاکی کرد.
موقعیت جان، چه در خانواده و چه در خارج از آن، در طول سالها، به طور آشکار تلخ بود، وقتی او به سن نوجوانی رسید، بعد از اینکه عمویش [[بنجن استارک|بنجن]] (Benjen) به او گفت، دیوار به مردی مثل او نیاز دارد، به نگهبانان شب پیوست. در طی سفر او به دیوار و همراهی [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) با او در این سفر، رابطه ی دوستانه ای بین جان و تیریون، با توجه به وجه اشتراکشان، که غیرخودی بودن در بین نجیبزاده ها بود، شکل گرفت.در ابتدا پیوستن به نگهبانان شب جان منزوی و گوشه گیر بود، که این انزوا او را بدون دوست باقی گذاشت. هماتایانش به خاطر اینکه او از خاندان بزرگی بود، از او منزجر بودند و جان را به سخره میگرفتند، که این موضوع سبب بازگشت همان احساس قدیمی جان میشد. او به خصوص وقتی تنهاتر شد که عمویش [[بنجن استارک|بنجن]]، به خاطر رهبری یک گروه گشتی، دیوار را ترک کرد. بعد از درگیری با چند تا از همتایانش، گفتگویی با [[دونال نویه]] (Donal Noye) به او کمک کرد، تا نگرش خود را اصلاح کند، این تغییر نگرش، او را خیلی زود، یک دوست ، مربی و رهبری برای همتایان خود و به دشمنی برای استاد رزم، یعنی سر [[الیستر تورن]] (Ser Alliser Thorne) تبدیل کرد. جان همچنین به محافظت از [[سمویل تارلی]] (Samwell Tarly) در برابر قلدری چند تن از همتایانشان در آمد. بعد از پیوستن به نگهبانان شب، جان از انتصابش به عنوان مباشر عصبانی شد، در حالیکه او انتظار داشت به عنوان یک گشتی برگزیده شود. گرچه همان موقع و با کمک سمویل، او به این موضوع پی برد که انتخاب او به عنوان مباشر شخصی جور مورمونت، به منزله ی آماده کردن جان، به عنوان فرمانده ی آینده می باشد. در طی حمله یک [[وایت]] در قلعه ی [[کستل بلک]]، جان اسنو زندگی [[مورمونت]] را نجات داد، در پی این حادثه، دست جان اسنو به طور جدی سوخت. [[مورمونت]] به او شمشیر حرامزاده ی والرین خود، یعنی [[لانگ کلو]] را (Longclaw) ، که سلاح [[خاندان مورمونت]] محسوب میشد، اهدا کرد، و سر یک [[دایرولف]] را که نشان [[خاندان استارک]] است، بر سر آن حکاکی کرد.


گرچه جان یاد گرفت که چگونه خود را با زندگی در دیوار وفق دهد، اما جدایی از زندگی گذشته اش همچنان برای او مشکل بود، در آغاز جنگ 5 پادشاهی، جان خود را مابین عهدشبه نگهبانی و خانواده ش می دید. از طرفی جان به طور قابل توجه ای خود را اسیر سر آلیستر می دید، که جان را بعد از فهمیدن دستگیری پدرش، با تمسخر او بر می انگیخت. بعد از اعدام پدرش، جان تلاش به ترک نگهبانی و تصمیم به پیوستن به ارتش برادرش راب گرفت، هرچند مجازات این عمل مرگ بود. البته دوستان جدیدش او را بازگرداندن، و از این سرنوشت نجات دادن.  
گرچه جان یاد گرفت که چگونه خود را با زندگی در دیوار وفق دهد، اما جدایی از زندگی گذشته اش همچنان برای او مشکل بود، در آغاز جنگ 5 پادشاهی، جان خود را مابین عهدشبه نگهبانی و خانواده ش می دید. از طرفی جان به طور قابل توجه ای خود را اسیر سر آلیستر می دید، که جان را بعد از فهمیدن دستگیری پدرش، با تمسخر او بر می انگیخت. بعد از اعدام پدرش، جان تلاش به ترک نگهبانی و تصمیم به پیوستن به ارتش برادرش راب گرفت، هرچند مجازات این عمل مرگ بود. البته دوستان جدیدش او را بازگرداندن، و از این سرنوشت نجات دادن.  
۳۳۱

ویرایش