۱٬۹۴۶
ویرایش
استاد آمون (بحث | مشارکتها) |
استاد آمون (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
== نقل قول های سر باریستان == | == نقل قول های سر باریستان == | ||
{{نقل قول|اقامتگاهی که توش بمیرم و مردهایی که دفنم کنن، ممنون سرورانم... من به دلسوزی شما نیاز ندارم.}} | |||
{{نقل قول|هیچ نترسین آقایون، پادشاه شما در امانه... این به طف شما نیست. حتی همین حالا هم می تونم هر پنج نفرتون رو مثه پنیر از وسط نصف کنم. اگه هر کدوم از شما به قاتل پادشاه خدمت کنه، صلاحیت پوشیدن این لباس سفید رو نداره.}} | |||
{{نقل قول|من یه شوالیه ام، و مثل یه شوالیه می میرم.}} | |||
{{نقل قول|بله، من عفو رابرت رو انتخاب کردم. من بهش در گارد شاهی و شورا خدمت کردم. در کنار شاه کش و دیگرانی خدمت کردم که به همون اندازه بد بودن، کسایی که ردای سفیدی که من می پوشیدم رو لکه دار کرده بودن. هیچ عذری برای کارهام نمیشه تراشید. اگه اون پسر وحشی که روی تخت آهنی نشسته، منو کنار نزده بود شاید هنوزم داشتم در قدمگاه پادشاه خدمت میکردم، باعث خجالتمه که بهش اعتراف کنم. ولی وقتی که اون، ردایی رو که [[جرولد های تاور|بوفالوی سفید]] روی شونه هام انداخته بود، ازم گرفت و درست همون روز مامورایی رو فرستاد تا منو بکشن، مثل این بود که یه تار عنکبوت رو از جلوی چشمام کنار زد. اون موقع بود که فهمیدم باید پادشاه حقیقیم رو پیدا کنم و در خدمت بهش بمیرم...}} | |||
{{اسپویلر|{{نقل قول|من مرد پیری هستم، یه شوالیه پیر، و بیشتر از سن اکثریت شما جنگ دیدم. بر روی زمین، هیچ چیزی وحشتناک تر، پر افتخار تر و بی معنی تر از جنگ نیست. شما ممکنه بهش برسید. ولی اولین نفر نیستید. ممکنه شمشیر، سپر و نیزه تون رو بردارید. دیگران هم دقیقاً همین کار رو انجام میدن. سلاح هاتون رو برمیدارید و به جنگ میرید. هیچ اهمیتی نداره که شلوارتون رو خیس کنید. منم تو اولین نبردم این کا رو کردم. تمام میدان های نبرد بوی گند گ*ه میدن. شاید برای مادرهاتون گریه کنید، برای خدایانی دعا کنید که فکر میکردید فراموششون کردید، کلمات رکیکی رو به زبون میارید که هیچوقت فکر نمی کردید اصلا بلد باشید. پس نگران نباشید. این اتفاقات همیشه میوفتن.| سر باریستان قبل از رفتن به نبرد برای مردان جدیدش سخنرانی می کند. }} | |||
{{نقل قول|بعضی ها قهرمانند، بعضی ها ضعیف و ترسو و برخی پست و حقیرند. بیشتر قهرمان ها تنها مردانی هستند که سریعتر از دیگرانند و در استفاده از سپر و شمشیر مهارت بیشتری دارند، اما هنوز هم تشنه ی افتخار، شهوت، عشق، خشم، حسادت، انتقام و قدرت هستن و نقاط ضعف بسیاری دارن که منجر به هلاکت آن ها می شود. بهترین اون ها، بر ضعف هاشون غلبه می کنند، وظیفشون رو انجام میدن و با شمشیری تو دستشون میمیرن. بدترین... بدترین کسایین که وارد بازی تاج و تخت میشن.|سر باریستان درباره ی تاریخ گارد پادشاهی فکر می کند.}} | |||
{{نقل قول|شاهزاده [[ریگار تارگرین|ریگار]] عاشق لیدی [[لیانا استارک|لیانایش]] بود و هزاران نفر به خاطر این عشق مردند. [[دیمون بلک فایر]] عاشق [[دنریس (دختر اگان چهارم|دنریس اول]] بود و زمانی که به او نرسید [[شورش بلک فایر|شورش]] کرد. هم [[ایگور ریورز|بیتراستیل]] و هم [[بریندن ریورز|بلادریون]] عاشق [[شیرا سی استار]] بودند و [[هفت پادشاهی]] بخاطر این عشق در خون غرق شد. شاهزاده [[دانکن تارگرین|دانکن]] آنقدر [[جنی از اولداستونز]] را دوست میداشت که حاضر شد بخاطر او از تاج و تختش دست بکشد و هفت پادشاهی بخاطر این عروس جسد های تازه ای را پرداخت کرد. هر سه پسر [[اگان تارگرین پنجم|اگان پنجم]] برخلاف خواسته های پدرشان، بخاطر عشق ازدواج کردند. و چون خود پادشاه نیز ملکه اش را از روی عشق انتخاب کرده بود، به پسر هایش اجازه داد که راه او را انتخاب کنند، به همین دلیل، زمانی که باید دوستان سریعی را بدست می آورد، دشمنان تلخی را برای خود درست کرد. خیانت ها و آشوب های ناشی از این انتخاب، درست مانند شب و روز پشت سر هم آمدند و رفتند تا اینکه در اوج غم و اندوه و در [[سامرهال]] به پایان رسیدند.}} | |||
{{نقل قول|شاهزاده ریگار دو فرزند داشت: [[رینیس تارگرین (دختر ریگار)|رینیس]] یک دختربچه بود و [[اگان تارگرین|اگان]] تنها یک نوزاد. هنگامی که [[تایوین لنیستر]] [[بارانداز پادشاه]] را گرفت، مردان او هر دوی آن ها را کشتند. تایوین جسد های خونی آن ها را در رداهای سرخ پیچید و به شاه جدید تقدیم کرد. و زمانی که رابرت جسدها را دید چه چیزی گفت؟ آیا او لبخند زد؟ باریستان سلمی در ترایدنت به شدت زخمی شده بود و نتوانسته بود هدیه لرد تایوین را ببیند ولی بارها درباره ی آن فکر کرده بود. او با خود می گفت که اگر لبخند رابرت را زمانی که جسد فرزندان ریگار را تقدیمش کردند دیده بود، هیچ لشکری بر روی زمین نمی توانست او را از کشتن رابرت باز دارد. من نمی توانم قتل عام کودکان را تحمل نمی کرد. یا دیگران باید این را می پذیرفتند یا باریستان دیگر کاری با آن ها نخواهد داشت.|افکار سر باریستان}}}} | |||
== نقل قول هایی درباره ی سر باریستان == |
ویرایش