پرش به محتوا

ریگار تارگرین: تفاوت میان نسخه‌ها

(خنثی‌سازی ویرایش 2930 توسط Bliss (بحث))
 
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۹: خط ۱۹:
}}
}}


پرنس '''ریگار تارگرین'''، بزرگ ترین پسر [[ایریس تارگرین دوم|ایریس دوم]] (Aerys II)، و به عنوان وارث اصلی، پرنس [[درگون استون]] (Dragonstone) بود. ریگار در طول زندگی اش بین [[مردم عامه]] (smallfolk) محبوبیت داشت، اما در [[شورش رابرت]] (Robert’s Rebellion)، که تا اندازه‌ای به خاطر ربودن [[لیانا استارک]] (Lyanna Stark) توسط او به راه افتاده بود، کشته شد. وفاداران تارگرین‌ها از او به عنوان یک قهرمان یاد می‌کنند.{{رف|نش|48}}
پرنس '''ریگار تارگرین'''، بزرگ ترین پسر [[ایریس تارگرین دوم|ایریس دوم]] (Aerys II)، و به عنوان وارث اصلی، پرنس [[دراگون استون]] (Dragonstone) بود. ریگار در طول زندگی اش بین [[مردم عامه]] (smallfolk) محبوبیت داشت، اما در [[شورش رابرت]] (Robert’s Rebellion)، که تا اندازه‌ای به خاطر ربودن [[لیانا استارک]] (Lyanna Stark) توسط او به راه افتاده بود، کشته شد. وفاداران تارگرین‌ها از او به عنوان یک قهرمان یاد می‌کنند.{{رف|نش|48}}
== ظاهر و شخصیت ==
== ظاهر و شخصیت ==
[[پرونده:Rhaegar Targaryen Elia Martell marriage.jpg|350px|thumb|left|ازدواج با الیا مارتل از دورن]]
[[پرونده:Rhaegar Targaryen Elia Martell marriage.jpg|350px|thumb|left|ازدواج با الیا مارتل از دورن]]
ریگار بسیار باهوش بود، و در هرکاری که تمرکزش را روی آن می‌گذاشت، بهترین می‌شد؛ او یک نوازنده‌ی با استعداد و یک شوالیه‌ی با مهارت محسوب می‌شد. ریگار به شدت تحت تاثیر «[[سایه‌ی سامرهال]]» قرار داشت، زیرا او «متولد شده در اندوه» بود و گاه به گاه افسرده به نظر می‌رسید.
ریگار بسیار باهوش بود، و در هرکاری که تمرکزش را روی آن می‌گذاشت، بهترین می‌شد؛ او یک نوازنده‌ی با استعداد و یک شوالیه‌ی با مهارت محسوب می‌شد. ریگار به شدت تحت تأثیر «[[سایه‌ی سامرهال]]» قرار داشت، زیرا او «متولد شده در اندوه» بود و گاه به گاه افسرده به نظر می‌رسید.
افراد بسیاری برای ریگار احترام قائل بودند، حتی [[ادارد استارک|ند استارک]](Ned Stark)، بهترین دوست رابرت. [[جیمی لنیستر|جیمی]] (Jaime) هنوز آهنگ آهنین صدای ریگار را به خاطر می‌آورد.{{رف|ضبک|8}} ریگار بلند قد و خوش‌قیافه بود، چشمان یاسی تیره (darklilac eyes) و موهای نقره ای تارگرین‌ها را داشت. اغلب خواهر او دنریس تارگرین (Daenerys) را با مقایسه با ریگار می‌ستایند.
افراد بسیاری برای ریگار احترام قائل بودند، حتی [[ادارد استارک|ند استارک]](Ned Stark)، بهترین دوست رابرت. [[جیمی لنیستر|جیمی]] (Jaime) هنوز آهنگ آهنین صدای ریگار را به خاطر می‌آورد.{{رف|ضبک|8}} ریگار بلند قد و خوش‌قیافه بود، چشمان یاسی تیره (darklilac eyes) و موهای نقره ای تارگرین‌ها را داشت. اغلب خواهر او دنریس تارگرین (Daenerys) را با مقایسه با ریگار می‌ستایند.


خط ۶۵: خط ۶۵:
سپس او برای دنی داستانی درباره‌ی ریگار تعریف می‌کند:
سپس او برای دنی داستانی درباره‌ی ریگار تعریف می‌کند:
{{نقل قول|پرنس درگون استون (Dragonstone)، به عنوان یک پسر جوان بیش از حد کتاب‌خوان بود. او آن‌قدر زیاد مطالعه می‌کرد که مردم می‌گفتند حتماً ملکه [[ریلا تارگرین|ریلا]] (Rhaella) هنگام بارداری‌اش هم تعدادی کتاب وهم یک شمع بلعیده. ریگار علاقه‌ای به بازی با سایر بچه‌ها نداشت. اساتید (maesters) از هوش او متحیر بودند، اما شوالیه‌های پدرش کنایه می‌زدند که [[بیلور مقدس]] (Baelor the Blessed) دوباره متولد شده. تا این‌که یک روز پرنس ریگار در یک طومار چیزی پیدا کرد که او را تغییر داد. کسی نمی‌داند که آن چه بوده است، فقط این که ناگهان ریگار یک روز صبح زود، وقتی شوالیه‌ها داشتند شمشیرهایشان را می‌بستند، در حیاط حاضر شد. به سمت سر [[ویلم دری]] (Willem Darry)، استاد رزم رفت، و گفت: «من به یک شمشیر و زره نیاز دارم، به نظر می‌رسد که باید جنگجو بشوم.}}
{{نقل قول|پرنس درگون استون (Dragonstone)، به عنوان یک پسر جوان بیش از حد کتاب‌خوان بود. او آن‌قدر زیاد مطالعه می‌کرد که مردم می‌گفتند حتماً ملکه [[ریلا تارگرین|ریلا]] (Rhaella) هنگام بارداری‌اش هم تعدادی کتاب وهم یک شمع بلعیده. ریگار علاقه‌ای به بازی با سایر بچه‌ها نداشت. اساتید (maesters) از هوش او متحیر بودند، اما شوالیه‌های پدرش کنایه می‌زدند که [[بیلور مقدس]] (Baelor the Blessed) دوباره متولد شده. تا این‌که یک روز پرنس ریگار در یک طومار چیزی پیدا کرد که او را تغییر داد. کسی نمی‌داند که آن چه بوده است، فقط این که ناگهان ریگار یک روز صبح زود، وقتی شوالیه‌ها داشتند شمشیرهایشان را می‌بستند، در حیاط حاضر شد. به سمت سر [[ویلم دری]] (Willem Darry)، استاد رزم رفت، و گفت: «من به یک شمشیر و زره نیاز دارم، به نظر می‌رسد که باید جنگجو بشوم.}}
{{اسپویلر|جیمی (Jaime) در حالی که سر خود را برای استراحت به یک درخت نیایش (weirwood) تکیه داده، غرق رویایی تب‌دار می‌شود. او در قسمتی از رویایش پنج تن از برادرانش در [[گارد شاه]]ی (Kingsguard) سابق ایریس دوم (Aerys II) را می‌بیند. درحالی که در کنار آن‌ها، ریگار تارگرین، پرنس درگون‌استون (Dragonstone) و وارث حقیقی [[تخت آهنین]] (Iron Throne)، در میان تاجی از غبار و اندوه، و موهایی بلند که پشت سرش جاری شده، اسب می‌راند. پرنس ریگار با نوری سرد می سوزد، لحظه‌ای سفید، لحظه‌ای سرخ، لحظه‌ای تاریک. او به جیمی (Jaime) می‌گوید:
جیمی (Jaime) در حالی که سر خود را برای استراحت به یک درخت نیایش (weirwood) تکیه داده، غرق رویایی تب‌دار می‌شود. او در قسمتی از رویایش پنج تن از برادرانش در [[گارد شاه]]ی (Kingsguard) سابق ایریس دوم (Aerys II) را می‌بیند. درحالی که در کنار آن‌ها، ریگار تارگرین، پرنس درگون‌استون (Dragonstone) و وارث حقیقی [[تخت آهنین]] (Iron Throne)، در میان تاجی از غبار و اندوه، و موهایی بلند که پشت سرش جاری شده، اسب می‌راند. پرنس ریگار با نوری سرد می سوزد، لحظه‌ای سفید، لحظه‌ای سرخ، لحظه‌ای تاریک. او به جیمی (Jaime) می‌گوید:
{{نقل قول|«من همسر و فرزندانم را به دستان تو سپردم.»}}
{{نقل قول|«من همسر و فرزندانم را به دستان تو سپردم.»}}
جیمی به ریگار پاسخ می‌دهد که هیچ‌وقت فکر نمی‌کرده که او به آن‌ها آزاری برساند.}}
جیمی به ریگار پاسخ می‌دهد که هیچ‌وقت فکر نمی‌کرده که او به آن‌ها آزاری برساند.
 
=== ضیافتی برای کلاغ‌ها===
=== ضیافتی برای کلاغ‌ها===
{{اسپویلر|وقتی جیمی (Jaime) بر سر تابوت تشییع پدرش پاس ایستاده، درباره‌ی روزی که در حیاط [[قلعه ی سرخ]] (Red Keep)، با ریگار خداحافظی کرد می‌اندیشد. پرنس، زره اش که به سیاهی شب بود و اژدهایی سه سر از یاقوت روی سینه اش نقش بسته بود، را پوشیده بود. جیمی برای همراهی از او درخواست کرد، اما ریگار با بیان این که ایریس (Aerys) خیلی بیش تر از آن که از پسر عمویش رابرت (Robert) بترسد، از پدر جیمی، [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) می ترسد، خواهش او را رد کرد. ایریس می خواست جیمی را نزدیک خود نگاه دارد تا تایوین نتواند آسیبی به او برساند. ریگار توضیح داد که جرات ندارد در چنین شرایطی این پشتیبانی را از ایریس (Aerys) بگیرد. وقتی جیمی (Jaime) امتناع کرد، ریگار دستی بر شانه ی جیمی جوان گذاشت و گفت:
وقتی جیمی (Jaime) بر سر تابوت تشییع پدرش پاس ایستاده، درباره‌ی روزی که در حیاط [[قلعه ی سرخ]] (Red Keep)، با ریگار خداحافظی کرد می‌اندیشد. پرنس، زره اش که به سیاهی شب بود و اژدهایی سه سر از یاقوت روی سینه اش نقش بسته بود، را پوشیده بود. جیمی برای همراهی از او درخواست کرد، اما ریگار با بیان این که ایریس (Aerys) خیلی بیش تر از آن که از پسر عمویش رابرت (Robert) بترسد، از پدر جیمی، [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) می ترسد، خواهش او را رد کرد. ایریس می خواست جیمی را نزدیک خود نگاه دارد تا تایوین نتواند آسیبی به او برساند. ریگار توضیح داد که جرات ندارد در چنین شرایطی این پشتیبانی را از ایریس (Aerys) بگیرد. وقتی جیمی (Jaime) امتناع کرد، ریگار دستی بر شانه ی جیمی جوان گذاشت و گفت:
{{نقل قول|«وقتی جنگ تمام شد، تصمیم دارم شورایی تشکیل بدهم. تغییراتی داده می شود. خیلی وقت پیش چنین تصمیمی داشتم، اما …، خوب، صحبت درباره ی راه های نرفته سودی ندارد. بعداً صحبت می کنیم، وقتی برگشتم.»}}
{{نقل قول|«وقتی جنگ تمام شد، تصمیم دارم شورایی تشکیل بدهم. تغییراتی داده می شود. خیلی وقت پیش چنین تصمیمی داشتم، اما …، خوب، صحبت درباره ی راه های نرفته سودی ندارد. بعداً صحبت می کنیم، وقتی برگشتم.»}}
این ها آخرین کلماتی بود که ریگار تارگرین به جیمی (Jaime) گفت. بیرون دروازه ها یک لشکر گرد آمده، و لشکر دیگر به ترایدنت (Trident) رسیده بود. بنابراین پرنس درگون استون (Dragonstone) سوار شد، کلاه خود سیاه بلندش را بست، و پیش به سوی نابودی اش راند.{{رف|ضبک|8}}
این ها آخرین کلماتی بود که ریگار تارگرین به جیمی (Jaime) گفت. بیرون دروازه ها یک لشکر گرد آمده، و لشکر دیگر به ترایدنت (Trident) رسیده بود. بنابراین پرنس درگون استون (Dragonstone) سوار شد، کلاه خود سیاه بلندش را بست، و پیش به سوی نابودی اش راند.{{رف|ضبک|8}}
خط ۷۵: خط ۷۶:
[[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister)، ریگار را در مسابقه ای که در [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) برگزار شده بود، به خاطر می آورد. او قبل معرفی به ریگار شیفته ی او شده بود:
[[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister)، ریگار را در مسابقه ای که در [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) برگزار شده بود، به خاطر می آورد. او قبل معرفی به ریگار شیفته ی او شده بود:
{{نقل قول|او ده ساله بود وقتی سرانجام پرنسش را در مسابقه ای که لرد پدرش برای خوش آمدگویی ورود شاه ایریس به غرب تدارک دیده بود از نزدیک دید. جایگاه تماشاگران در زیر دیوار های [[لنیسپورت]] (Lannisport) افراشته شده بود، و هلهله ی تشویق جمعیت مانند غرش رعد از دیوار های کسترلی راک (Casterly Rock) منعکس می شد. ملکه به یاد می آورد که آن ها پدرش را دو برابر بلند تر از شاه تشویق کردند، اما این تنها نصف صدایی بود که برای تشویق پرنس ریگار بلند شد.
{{نقل قول|او ده ساله بود وقتی سرانجام پرنسش را در مسابقه ای که لرد پدرش برای خوش آمدگویی ورود شاه ایریس به غرب تدارک دیده بود از نزدیک دید. جایگاه تماشاگران در زیر دیوار های [[لنیسپورت]] (Lannisport) افراشته شده بود، و هلهله ی تشویق جمعیت مانند غرش رعد از دیوار های کسترلی راک (Casterly Rock) منعکس می شد. ملکه به یاد می آورد که آن ها پدرش را دو برابر بلند تر از شاه تشویق کردند، اما این تنها نصف صدایی بود که برای تشویق پرنس ریگار بلند شد.
ریگار تارگرین، هفده ساله و تازه شوالیه شده، وقتی وارد میدان نبرد شد، روی زره زنجیری طلایی، زره فلزی سیاه پوشیده بود. در پشت کلاهخودش نوارهای قرمز و طلایی و نارنجی مانند شعله های آتش شناور بود. دو تا از عموهای سرسی، همین طور دو جین از بهترین نیزه باز های پدرش، زبده ترین های غرب، در مقابل نیزه ی ریگار به زمین افتادند،. شب هنگام، پرنس چنگ نقره ای اش را نواخته و اشک از چشمان سرسی جاری شده بود. سرسی وقتی به ریگار معرفی شد، تقریباً در عمق [[چشمان ارغوانی]] و غمگین او غرق شده بود. او زخمی بود، سرسی اندیشه هایش را به یاد آورد، اما وقتی ازدواج کردیم، من جراحتش را التیام خواهم داد. حتی جیمی (Jaime) زیبایش هم در مقایسه با ریگار، بیش از پسرکی خام نبود.{{رف|ضبک|24}}}}}}
ریگار تارگرین، هفده ساله و تازه شوالیه شده، وقتی وارد میدان نبرد شد، روی زره زنجیری طلایی، زره فلزی سیاه پوشیده بود. در پشت کلاهخودش نوارهای قرمز و طلایی و نارنجی مانند شعله های آتش شناور بود. دو تا از عموهای سرسی، همین طور دو جین از بهترین نیزه باز های پدرش، زبده ترین های غرب، در مقابل نیزه ی ریگار به زمین افتادند،. شب هنگام، پرنس چنگ نقره ای اش را نواخته و اشک از چشمان سرسی جاری شده بود. سرسی وقتی به ریگار معرفی شد، تقریباً در عمق [[چشمان ارغوانی]] و غمگین او غرق شده بود. او زخمی بود، سرسی اندیشه هایش را به یاد آورد، اما وقتی ازدواج کردیم، من جراحتش را التیام خواهم داد. حتی جیمی (Jaime) زیبایش هم در مقایسه با ریگار، بیش از پسرکی خام نبود.{{رف|ضبک|24}}}}


===رقصی با اژدهایان===
===رقصی با اژدهایان===
{{اسپویلر|دنریس (Daenerys) به سر باریستان (Barristan) می گوید که او عروسی برادرش ریگار را دیده است. دنریس از او می پرسد که ریگار برای عشق ازدواج کرد یا وظیفه. سر باریستان بعد از لحظه ای شک می گوید:
{{اسپویلر|[[دنریس]] (Daenerys) به سر [[باریستان]] (Barristan) می گوید که او عروسی برادرش ریگار را دیده است. دنریس از او می پرسد که ریگار برای عشق ازدواج کرد یا وظیفه. سر باریستان بعد از لحظه ای شک می گوید:
{{نقل قول|پرنسس الیا (Elia) زن شایسته ای بود، علیاحضرت. او مهربان و باهوش بود، با قلبی نرم و لطافت طبعی شیرین. چیزی که من می دانم این است که پرنس به او تمایل داشت.}}
{{نقل قول|پرنسس [[الیا مارتل|الیا]] (Elia) زن شایسته ای بود، علیاحضرت. او مهربان و باهوش بود، با قلبی نرم و لطافت طبعی شیرین. چیزی که من می دانم این است که پرنس به او تمایل داشت.}}
دنی با خود فکر می کند که پشت کلمه ی تمایل حرف های دیگری است.{{رف|ربا|23}} در طی مراحل ازدواج، دختر درون دنریس (Daenerys)، وقتی به محبوبش [[داریو ناهاریس|داریو]] (Daario) فکر می کند، نهانی امیدوار است که او می آید، و دنی را به زور شمشیر به دست می آورد، همان طور که ریگار [[لیانا استارک|دختر شمالی]] اش (northern girl) را به دست آورد. اما ملکه ی درون او می داند که این احمقانه است.{{رف|ربا|43}} وقتی جان کانینگتون (Jon Connington) درباره ی مسئله ی اعتماد با [[گریف جوان]] (Young Griff) بحث می کند، به او هشدار می دهد که بیش از حد محتاط نباشد، وگرنه بدبینی مسموم کرده و می تواند شخص را بدخلق و ترسو کند. او با خود فکر می کند:
دنی با خود فکر می کند که پشت کلمه ی تمایل حرف های دیگری است.{{رف|ربا|23}} در طی مراحل ازدواج، دختر درون دنریس (Daenerys)، وقتی به محبوبش [[داریو ناهاریس|داریو]] (Daario) فکر می کند، نهانی امیدوار است که او می آید، و دنی را به زور شمشیر به دست می آورد، همان طور که ریگار [[لیانا استارک|دختر شمالی]] اش (northern girl) را به دست آورد. اما ملکه ی درون او می داند که این احمقانه است.{{رف|ربا|43}} وقتی [[جان کانینگتون]] (Jon Connington) درباره ی مسئله ی اعتماد با [[گریف جوان]] (Young Griff) بحث می کند، به او هشدار می دهد که بیش از حد محتاط نباشد، وگرنه بدبینی مسموم کرده و می تواند شخص را بدخلق و ترسو کند. او با خود فکر می کند:
{{نقل قول|شاه ایریس این طور بود. درپایان، حتی ریگار هم به اندازه ی کافی به این موضوع واقف بود.{{رف|ربا|61}}}}
{{نقل قول|شاه ایریس این طور بود. درپایان، حتی ریگار هم به اندازه ی کافی به این موضوع واقف بود.{{رف|ربا|61}}}}
بعده ها، بعد از رسیدن به خشکی با [[گروه طلایی]] (Golden Company)، برای بازپس گیری تخت آهنیی (Iron Throne)، [[جان کانینگتون]] (Jon Connington) سوگند می خورد که پسر ریگار را همانند پدرش سرافکنده نمی کند.{{رف|ربا|24}} وقتی پرنس [[اگان تارگرین ششم|اگان تارگرین]] (Aegon Targaryen) به جان کانینگتون (Jon Connington) می گوید که از قلعه ی او، [[کنام شیردال]] (Griffin’s Roost)، خوشش آمده، جان ناگهان کلمات ریگار و نحوه ی نگاه او وقتی روی بام برج شرقی، بلندترین برج کنام شیردال (Griffin’s Roost)، ایستاده بود را به خاطر می آورد: او گفت:
بعدها، بعد از رسیدن به خشکی با [[گروه طلایی]] (Golden Company)، برای بازپس گیری تخت آهنیی (Iron Throne)، [[جان کانینگتون]] (Jon Connington) سوگند می خورد که پسر ریگار را همانند پدرش سرافکنده نمی کند.{{رف|ربا|24}} وقتی پرنس [[اگان تارگرین ششم|اگان تارگرین]] (Aegon Targaryen) به جان کانینگتون (Jon Connington) می گوید که از قلعه ی او، [[کنام شیردال]] (Griffin’s Roost)، خوشش آمده، جان ناگهان کلمات ریگار و نحوه ی نگاه او وقتی روی بام برج شرقی، بلندترین برج کنام شیردال (Griffin’s Roost)، ایستاده بود را به خاطر می آورد: او گفت:
{{نقل قول|«زمین های پدرت زیبا هستند.» درحالی که موهای نقره ای اش در باد افشان بود و چشم هایش به رنگ ارغوانی تیره، و تیره تر از چشمان این پسر بودند.}}}}
{{نقل قول|«زمین های پدرت زیبا هستند.» درحالی که موهای نقره ای اش در باد افشان بود و چشم هایش به رنگ ارغوانی تیره، و تیره تر از چشمان این پسر بودند.}}}}


خط ۸۸: خط ۸۹:
{{نقل قول|ریگار دلاورانه جنگید، ریگار باشکوه جنگید، ریگار شرافتمندانه جنگید، و ریگار مرد.{{رف|یش|23}}|[[جورا مورمونت]] (Jorah Mormont)}}
{{نقل قول|ریگار دلاورانه جنگید، ریگار باشکوه جنگید، ریگار شرافتمندانه جنگید، و ریگار مرد.{{رف|یش|23}}|[[جورا مورمونت]] (Jorah Mormont)}}
{{نقل قول|«من هرشب در رویاهایم او را می کشم، هزاران بار مرگ باز هم کم تر از لیاقت اوست.»{{رف|بتت|4}}|[[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon)}}
{{نقل قول|«من هرشب در رویاهایم او را می کشم، هزاران بار مرگ باز هم کم تر از لیاقت اوست.»{{رف|بتت|4}}|[[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon)}}
{{نقل قول|«پرنس ریگار عاشق لیدی لیانایش (Lady Lyanna) بود و هزاران نفر به خاطر این مردند.»{{رف|ربا|67}}|[[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy)}}
{{نقل قول|«پرنس ریگار عاشق [[لیانا استارک|لیدی لیانا]]یش (Lady Lyanna) بود و هزاران نفر به خاطر این مردند.»{{رف|ربا|67}}|[[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy)}}


==منابع==
==منابع==
۵۶

ویرایش