۱٬۹۴۶
ویرایش
استاد آمون (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
استاد آمون (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
او بخاطر این که میترسید که از وسایل تیز برعلیه او استفاده کنند، هنگامی که بر روی تخت آهنین می نشست، بجز اعضای [[ گارد پادشاهی]]، به هیچکس دیگر اجازه نمیداد که شمشیر یا خنجر با خودش بیاورد، و به همین دلیل حتی از کوتاه کردن موها وناخن هایش نیز امتناع می کرد. | او بخاطر این که میترسید که از وسایل تیز برعلیه او استفاده کنند، هنگامی که بر روی تخت آهنین می نشست، بجز اعضای [[ گارد پادشاهی]]، به هیچکس دیگر اجازه نمیداد که شمشیر یا خنجر با خودش بیاورد، و به همین دلیل حتی از کوتاه کردن موها وناخن هایش نیز امتناع می کرد. | ||
ناخن های او به اندازه یک فوت بلند شده بودند و مو و ریشش حتی از شانه هایش هم به صورت دو دسته گذشته بودند. او تاج [[اگان تارگرین چهارم|اگان چهارم]] را بر سر میگذاشت. | ناخن های او به اندازه یک فوت بلند شده بودند و مو و ریشش حتی از شانه هایش هم به صورت دو دسته گذشته بودند. او تاج [[اگان تارگرین چهارم|اگان چهارم]] را بر سر میگذاشت.{{رف|ضبک|16}}{{رف|ضبک|24}} | ||
== دوران جوانی == | == دوران جوانی == | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
در زمان پدر و پدربزرگ ایریس، دربار سلطنتی در [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) توسط افراد پیر و سالخورده به صورت خشک و محافظه کارانه ای اداره میشد. ایریس تغیرات شگرفی ایجاد کرد، او افراد جوان تری را جایگزین کسانی کرد که قبلا پست های مهم را در دست داشتند. او تحت تاثیر سرکوب [[شورش کسترلی راک]] توسط [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) قرار گرفته بود و او را به عنوان [[دست پادشاه]] (King's Hand) برگزید. | در زمان پدر و پدربزرگ ایریس، دربار سلطنتی در [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) توسط افراد پیر و سالخورده به صورت خشک و محافظه کارانه ای اداره میشد. ایریس تغیرات شگرفی ایجاد کرد، او افراد جوان تری را جایگزین کسانی کرد که قبلا پست های مهم را در دست داشتند. او تحت تاثیر سرکوب [[شورش کسترلی راک]] توسط [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) قرار گرفته بود و او را به عنوان [[دست پادشاه]] (King's Hand) برگزید. | ||
با این حال ارتباط بین ایریس و تایوین همیشه پیچیده بود. زمانی که او هنوز یک شاهزاده بود، نسبت به [[جوانا لنیستر]] (Joanna Lannister)، کسی که قرار بود با پسر عمویش تایوین ازدواج کند، تمایلاتی داشت. ایریس در عروسی او حاضر بود و در جشن بیش از حد نوشید و با تایوین شوخی کرد که چقدر حیف شد که دیگر حق شب اول لردها و دیگر آزادی های حق هم بستری وجود ندارد. | با این حال ارتباط بین ایریس و تایوین همیشه پیچیده بود. زمانی که او هنوز یک شاهزاده بود، نسبت به [[جوانا لنیستر]] (Joanna Lannister)، کسی که قرار بود با پسر عمویش تایوین ازدواج کند، تمایلاتی داشت. ایریس در عروسی او حاضر بود و در جشن بیش از حد نوشید و با تایوین شوخی کرد که چقدر حیف شد که دیگر حق شب اول لردها و دیگر آزادی های حق هم بستری وجود ندارد.{{رف|ربا|43}} | ||
در نهایت ایریس از انتخاب تایوین به عنوان دست خود پشیمان شد اما این پشیمانی اش نه بخاطر عدم صلاحیت تایوین بلکه بخاطر حسادتش به شایستگی او بود. تایوین ثابت کرد که یک مدیر قابل و یک دست خوب است و توانست شهرت خوبی برای خودش بدست آورد و در نهایت کسی که بیشتر مورد احترام قرار میگرفت و واقعا بر وستروس حکومت میکرد، تایوین بود نه ایریس. ( کاپیتان گارد تایوین سر [[ایلین پین]] (Ilyn Payne) به دستور ایریس زبان خود را از دست داد تا مشخص شود چه کسی واقعا دستور می دهد) حسادت و ترس از اعطای امتیازات بیشتر به تایوین، باعث شد ایریس برای رفع مشکلات کمتر به دست خود تکیه کند. | در نهایت ایریس از انتخاب تایوین به عنوان دست خود پشیمان شد اما این پشیمانی اش نه بخاطر عدم صلاحیت تایوین بلکه بخاطر حسادتش به شایستگی او بود. تایوین ثابت کرد که یک مدیر قابل و یک دست خوب است و توانست شهرت خوبی برای خودش بدست آورد و در نهایت کسی که بیشتر مورد احترام قرار میگرفت و واقعا بر وستروس حکومت میکرد، تایوین بود نه ایریس. ( کاپیتان گارد تایوین سر [[ایلین پین]] (Ilyn Payne) به دستور ایریس زبان خود را از دست داد تا مشخص شود چه کسی واقعا دستور می دهد){{رف|ضبک|27}} حسادت و ترس از اعطای امتیازات بیشتر به تایوین، باعث شد ایریس برای رفع مشکلات کمتر به دست خود تکیه کند. | ||
در {{تاریخ|276}}، لرد تایوین [[تورنومنتی]] به افتخار پادشاه برگزار کرد. او پیشنهاد ازدواج دخترش [[سرسی لنیستر|سرسی]] (Cersie) را با شاهزاده ریگار داد. هرچند ایریس از ترس این که تایوین قدرت بیشتری پیدا کند، این پیشنهاد را رد کرد و گفت که تایوین خدمتکار سلطنت است و دختر یک خدمتکار مناسب ازدواج با شاهزاده ای که خون سلطنتی دارد نیست. مسابقه بدون جشنی به پایان رسید و ایریس با حالتی سرد آن جا را ترک کرد. تایوین این توهین را فراموش نکرد. | در {{تاریخ|276}}، لرد تایوین [[تورنومنتی]] به افتخار پادشاه برگزار کرد. او پیشنهاد ازدواج دخترش [[سرسی لنیستر|سرسی]] (Cersie) را با شاهزاده ریگار داد. هرچند ایریس از ترس این که تایوین قدرت بیشتری پیدا کند، این پیشنهاد را رد کرد و گفت که تایوین خدمتکار سلطنت است و دختر یک خدمتکار مناسب ازدواج با شاهزاده ای که خون سلطنتی دارد نیست. مسابقه بدون جشنی به پایان رسید و ایریس با حالتی سرد آن جا را ترک کرد. تایوین این توهین را فراموش نکرد.{{رف|ضبک|24}} | ||
== نافرمانی داسکندیل == | == نافرمانی داسکندیل == | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
در اواخر {{تاریخ|276}}، لرد [[دنیس دارکلین]] (Denys Darklyn) از [[داسکندیل]] (Duskendale)، احتمالا تحت تاثیر [[همسر میریشی]] خود، مالیاتش را به سلطنت پرداخت نکرد. ایریس مشتاق بود که توانایی های خود را در رسیدگی به مشکلات بدون کمک گرفتن از دست خود نشان دهد به همین دلیل تصمیم گرفت که شخصا به این مسئله رسیدگی کند، تصمیمی که به صورت وحشیانه ای نتیجه ی معکوسی را به همراه داشت. ایریس با ارتشی کوچک و تنها با یک شوالیه از گارد پادشاهی برای دستگیری لرد دنیس به راه افتاد. دنیس هراسان پادشاه را دستگیر و زندانی کرد. سپس تایوین خود شروع به حل بحران کرد، ارتشی را گرد آوری کرد و شهر را محاصره کرد. این وضعیت به مدت شش ماه در یک بن بست باقی ماند و در همین حال دنیس تهدید میکرد که با دیدن اولین نشانه از یورش تایوین به شهر، پادشاه را میکشد. سرانجام سر باریستان سلمی توانست جسورانه به شهر نفوذ کند و موفق به نجات پادشاه شد. | در اواخر {{تاریخ|276}}، لرد [[دنیس دارکلین]] (Denys Darklyn) از [[داسکندیل]] (Duskendale)، احتمالا تحت تاثیر [[همسر میریشی]] خود، مالیاتش را به سلطنت پرداخت نکرد. ایریس مشتاق بود که توانایی های خود را در رسیدگی به مشکلات بدون کمک گرفتن از دست خود نشان دهد به همین دلیل تصمیم گرفت که شخصا به این مسئله رسیدگی کند، تصمیمی که به صورت وحشیانه ای نتیجه ی معکوسی را به همراه داشت. ایریس با ارتشی کوچک و تنها با یک شوالیه از گارد پادشاهی برای دستگیری لرد دنیس به راه افتاد. دنیس هراسان پادشاه را دستگیر و زندانی کرد. سپس تایوین خود شروع به حل بحران کرد، ارتشی را گرد آوری کرد و شهر را محاصره کرد. این وضعیت به مدت شش ماه در یک بن بست باقی ماند و در همین حال دنیس تهدید میکرد که با دیدن اولین نشانه از یورش تایوین به شهر، پادشاه را میکشد. سرانجام سر باریستان سلمی توانست جسورانه به شهر نفوذ کند و موفق به نجات پادشاه شد. | ||
لرد دنیس بلافاصله تسلیم شد و تقاضای بخشش کرد ولی ایریس او را گردن زد. ولی این کار به معنی پایان خشم او نبود. به فرمان پادشاه [[خاندان داسکندیل]] و [[خاندان هالارد]] (House Hollard) که از خاندان داسکندیل پشتیبانی کرده بود به طور کامل نابود شدند. تمامی اعضای هر دو خاندان زنده زنده سوزانده شدند به جز کودک [[دانتوس هالارد]] که به علت شفاعت سر باریستان فقط شکنجه شد. سر باریستان بعدا به اقداماتش در داسکندیل شک کرد و تعجب کرد که آیا اگر ایریس در سیاه چال های لرد دنیس می مرد و ریگار بر تخت می نشست، از غم و اندوه هفت پادشاهی کم می شد یا نه. | لرد دنیس بلافاصله تسلیم شد و تقاضای بخشش کرد ولی ایریس او را گردن زد. ولی این کار به معنی پایان خشم او نبود. به فرمان پادشاه [[خاندان داسکندیل]] و [[خاندان هالارد]] (House Hollard) که از خاندان داسکندیل پشتیبانی کرده بود به طور کامل نابود شدند. تمامی اعضای هر دو خاندان زنده زنده سوزانده شدند به جز کودک [[دانتوس هالارد]] که به علت شفاعت سر باریستان فقط شکنجه شد. سر باریستان بعدا به اقداماتش در داسکندیل شک کرد و تعجب کرد که آیا اگر ایریس در سیاه چال های لرد دنیس می مرد و ریگار بر تخت می نشست، از غم و اندوه هفت پادشاهی کم می شد یا نه.{{رف|ربا|55}} | ||
نافرمانی داسکندیل آغاز جنون ایریس و کشیده شدن او به سمت دیوانگی بود. ایریس عمیقا از زندانش زده شده بود و برای مدتی طولانی از ترک کردن [[قلعه سرخ]] (Red Keep) امتناع میکرد. طبیعت حسود و شکاک او بد تر شد و تبدیل به پارانویا و دیدن توهم و شواهد خیانت در همه جا گشت. پادشاه دیگر حتی به زن، وارث و مخصوصا دستش اعتماد نداشت و همه ی آنان دریافتند که شادی او در داسکندیل از دست رفته بود. ایریس آوازه ی استعداد [[واریس]] (Varys) را در خصوص جمع آوری اطلاعات شنید و او را به سمت ارباب نجوا ها منصوب کرد و اعتقاد داشت که تنها یک خارجی تبعه بدون داشتن هیچ گونه وفاداری در [[وستروس]]، می تواند به او درباره خطرات بالقوه هشدار دهد. ایریس دمدمی مزاج و به طور فزاینده ای مجذوب آنش به خصوص ماده قابل اشتعالی به نام [[آتش وحشی]] (Wild Fire) شده بود. ایریس شروع به استفاده از آتش وحشی برای اجرای عدالت در حق خائنین کرد. این کار او را تحریک می کرد و در حالی که او وهمسرش برای چند سال در اتاق های جداگانه خوابیده بودند و از هم بستر شدن با هم اجتناب میکردند، ایریس همیشه بعد از اعدام افراد به وسیله ی آتش، ادعای حقوق ازدواجش را می کرد و به طرز وحشیانه ای از او در بستر، سوء استفاده می کرد. | نافرمانی داسکندیل آغاز جنون ایریس و کشیده شدن او به سمت دیوانگی بود. ایریس عمیقا از زندانش زده شده بود و برای مدتی طولانی از ترک کردن [[قلعه سرخ]] (Red Keep) امتناع میکرد. طبیعت حسود و شکاک او بد تر شد و تبدیل به پارانویا و دیدن توهم و شواهد خیانت در همه جا گشت. پادشاه دیگر حتی به زن، وارث و مخصوصا دستش اعتماد نداشت و همه ی آنان دریافتند که شادی او در داسکندیل از دست رفته بود. ایریس آوازه ی استعداد [[واریس]] (Varys) را در خصوص جمع آوری اطلاعات شنید و او را به سمت ارباب نجوا ها منصوب کرد و اعتقاد داشت که تنها یک خارجی تبعه بدون داشتن هیچ گونه وفاداری در [[وستروس]]، می تواند به او درباره خطرات بالقوه هشدار دهد. ایریس دمدمی مزاج و به طور فزاینده ای مجذوب آنش به خصوص ماده قابل اشتعالی به نام [[آتش وحشی]] (Wild Fire) شده بود. ایریس شروع به استفاده از آتش وحشی برای اجرای عدالت در حق خائنین کرد. این کار او را تحریک می کرد و در حالی که او وهمسرش برای چند سال در اتاق های جداگانه خوابیده بودند و از هم بستر شدن با هم اجتناب میکردند، ایریس همیشه بعد از اعدام افراد به وسیله ی آتش، ادعای حقوق ازدواجش را می کرد و به طرز وحشیانه ای از او در بستر، سوء استفاده می کرد. | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
{{مقاله اصلی|شورش رابرت}} | {{مقاله اصلی|شورش رابرت}} | ||
سرانجام ایریس به پسر خودش، شاهزاده ریگار نیز بی اعتماد شد. در نهایت برای اولین بار ایریس قلعه سرخ را برای حاضر شدن در [[تورنومنت هارنهال]] در {{تاریخ|281}} ترک کرد. او تنها به خاطر اصرار واریس این کار را انجام داد، کسی که به او گفته بود که شاهزاده ریگار قصد دارد از این تورنومنت برای همراه کردن لردها با خودش برای گرفتن تاج و تخت از پدرش، استفاده کند. [[شوالیه رازها]] (Mystery knight)، [[شولیه درخت خندان]] (Knight of the Laughing tree) در این تورنومنت به رقابت پرداخت. این شوالیه هویت خود را مخفی می کرد، زیرا دشمن سلطنت بود. ایریس به ریگار دستور داد که هویت او را کشف کند ولی او نتوانست چیزی بدست آورد. ریگار در مسابقات پیروز شد و سپس در حالی که همه را شوکه کرد، [[لیانا استارک]] (Lyanna Stark) را به جای همسرش، شاهزاده الیا، [[ملکه عشق و زیبایی]] (Queen of Love and Beauty) خود معرفی کرد. | سرانجام ایریس به پسر خودش، شاهزاده ریگار نیز بی اعتماد شد. در نهایت برای اولین بار ایریس قلعه سرخ را برای حاضر شدن در [[تورنومنت هارنهال]] در {{تاریخ|281}} ترک کرد.{{رف|ربا|24}} او تنها به خاطر اصرار واریس این کار را انجام داد، کسی که به او گفته بود که شاهزاده ریگار قصد دارد از این تورنومنت برای همراه کردن لردها با خودش برای گرفتن تاج و تخت از پدرش، استفاده کند.{{رف|ربا|67}} [[شوالیه رازها]] (Mystery knight)، [[شولیه درخت خندان]] (Knight of the Laughing tree) در این تورنومنت به رقابت پرداخت. این شوالیه هویت خود را مخفی می کرد، زیرا دشمن سلطنت بود. ایریس به ریگار دستور داد که هویت او را کشف کند ولی او نتوانست چیزی بدست آورد. ریگار در مسابقات پیروز شد و سپس در حالی که همه را شوکه کرد، [[لیانا استارک]] (Lyanna Stark) را به جای همسرش، شاهزاده الیا، [[ملکه عشق و زیبایی]] (Queen of Love and Beauty) خود معرفی کرد. | ||
چند وقت بعد، ظاهرا شاهزاده ریگار پس از ربودن لیانا ناپدید می شود. برادر بزرگتر لیانا،[[برندون استارک|برندون]] با چند تن از دوستانش به سمت بارانداز پادشاه تاختند. پس از این که به قلعه سرخ رسیدند، برندون از اسب پایین آمد و خطاب به ریگار غرید "بیرون بیا و بمیر". سپس معلوم شد که ریگار در آن جا حضور ندارد ولی ایریس چرا. پادشاه برندون و همراهانش را به جرم توطئه علیه زندگی ولیعهد، دستگیر کرد و سپس پدرانشان را به دادگاه فرا خواند تا جوابگوی جنایات پسرانشان باشند. زمانی که آن ها به قلعه سرخ آمدند، ایریس بدون هیچ محاکمه ای آن ها را محکوم به اعدام کرد. لرد [[ریکارد استارک]] (Lord Rickard Stark) بوسیله ی آتش وحشی در زره فولادینش سوزانده شد، در حالی که پسرش برندون این صحنه را تماشا می کرد، سعی داشت که پدرش را نجات دهد ولی به دستور ایریس، طنابی به گردن او بسته شده بود که با هر تلاش او برای نجات پدرش، به دور گردنش سفت تر می شد و سرانجام او را خفه کرد. سپس پادشاه به [[جان ارن]] (Jon Arryn) در ایری، دستور داد که سر [[ادارد استارک]] (Eddard Stark) و نامزد لیانا [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon) را برایش بفرستد، به اعتقاد او هر دوی آن ها در توطئه با خاندان استارک هم دست بودند. جان ارن از این کار امتناع کرد و سپس اعمال بی رحمانه پادشاه تبدیل به زنجیره ای از اتفاقاتی شد که در بین طرفداران تارگرین ها به نام جنگ غاصب و در بین طرفداران جناح دیگر به نام شورش رابرت شناخته شده است. [[خاندان ارن]] (House Arryn)، [[خاندان استارک]] (House Stark)، [[خاندان براتیون]] (House Baratheon) و [[خاندان تالی]] (House Tully) بر علیه تخت آهنین شورش کردند، متحدان پشت رابرت جمع شدند، کسی که از طرف مادربزرگش، [[ریل تارگرین]]، عمه ی پادشاه، خون سلطنتی داشت. | چند وقت بعد، ظاهرا شاهزاده ریگار پس از ربودن لیانا ناپدید می شود. برادر بزرگتر لیانا،[[برندون استارک|برندون]] با چند تن از دوستانش به سمت بارانداز پادشاه تاختند. پس از این که به قلعه سرخ رسیدند، برندون از اسب پایین آمد و خطاب به ریگار غرید "بیرون بیا و بمیر". سپس معلوم شد که ریگار در آن جا حضور ندارد ولی ایریس چرا. پادشاه برندون و همراهانش را به جرم توطئه علیه زندگی ولیعهد، دستگیر کرد و سپس پدرانشان را به دادگاه فرا خواند تا جوابگوی جنایات پسرانشان باشند. زمانی که آن ها به قلعه سرخ آمدند، ایریس بدون هیچ محاکمه ای آن ها را محکوم به اعدام کرد. لرد [[ریکارد استارک]] (Lord Rickard Stark) بوسیله ی آتش وحشی در زره فولادینش سوزانده شد، در حالی که پسرش برندون این صحنه را تماشا می کرد، سعی داشت که پدرش را نجات دهد ولی به دستور ایریس، طنابی به گردن او بسته شده بود که با هر تلاش او برای نجات پدرش، به دور گردنش سفت تر می شد و سرانجام او را خفه کرد. سپس پادشاه به [[جان ارن]] (Jon Arryn) در ایری، دستور داد که سر [[ادارد استارک]] (Eddard Stark) و نامزد لیانا [[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon) را برایش بفرستد، به اعتقاد او هر دوی آن ها در توطئه با خاندان استارک هم دست بودند. جان ارن از این کار امتناع کرد و سپس اعمال بی رحمانه پادشاه تبدیل به زنجیره ای از اتفاقاتی شد که در بین طرفداران تارگرین ها به نام جنگ غاصب و در بین طرفداران جناح دیگر به نام شورش رابرت شناخته شده است. [[خاندان ارن]] (House Arryn)، [[خاندان استارک]] (House Stark)، [[خاندان براتیون]] (House Baratheon) و [[خاندان تالی]] (House Tully) بر علیه تخت آهنین شورش کردند، متحدان پشت رابرت جمع شدند، کسی که از طرف مادربزرگش، [[ریل تارگرین]]، عمه ی پادشاه، خون سلطنتی داشت. | ||
دست ایریس در آغاز شورش هنوز اون میری وتر بود اما او به خاطر ناموفق بودن در جلوگیری از گسترش نا آرامی ها برکنار شد. سپس ایریس [[جان کانینگتون]] (Jon Connington) را که دوست نزدیک شاهزاده ریگار بود، به عنوان دست جدید خود انتخاب کرد و او قول داد که سر رابرت را برای ایریس بیاورد. هر چند ایریس جان کانینگتون را بخاطر شکستش در [[نبرد ناقوس ها]] در شهر [[استونی سپت]] از سمتش عزل و تبعیدش کرد. ایریس لرد [[کارلتون چلستد]] (Lord Qarlto Chelsted) را به عنوان دست جدیدش انتخاب کرد. در این زمان، پادشاه از ترس این که شورشیان پیروز شوند، دستور داد که مقدار بسیار زیادی آتش وحشی درست کنند تا اگر شورشیان پایتخت را گرفتند، بتواند از آتش وحشی به عنوان آخرین انتقامش از آن ها استفاده کند. او دستور داد که کیمیاگران مقدار زیادی آتش وحشی تولید و ذخیره کنند و آن را در دور تا دور بارانداز پادشاه پنهان کتتد. او ترجیح میداد تا شهر و نیم میلیون انسان درون آن را با آتش وحشی بسوزاند تا این که شهر بدون هیچ آسیبی به دست رابرت بیفتد. زمانی که چلستد این توطئه را کشف کرد و فهمید که نمیتواند شاه را از انجام آن منصرف سازد، از مقام خود استعفا داد و با حالتی منزجر زنجیر خود را پاره کرد و به طرف پادشاه پرتاب کرد و از اتاق او خارج شد. ایریس او را زنده زنده سوزاند. از زمان نافرمانی داسکندیل به بعد، به علت علاقه ی ایریس به آتش، به کیمیاگران بسیار اهمیت می داد و از آنان می خواست که آتش وحشی درست کنند. ایریس [[روزارت]] (Rossart) را که یک کیمیاگر بود بعنوان دست بعدی خود و در حقیقت آخرین دست خود انتخاب کرد. | دست ایریس در آغاز شورش هنوز اون میری وتر بود اما او به خاطر ناموفق بودن در جلوگیری از گسترش نا آرامی ها برکنار شد. سپس ایریس [[جان کانینگتون]] (Jon Connington) را که دوست نزدیک شاهزاده ریگار بود، به عنوان دست جدید خود انتخاب کرد و او قول داد که سر رابرت را برای ایریس بیاورد. هر چند ایریس جان کانینگتون را بخاطر شکستش در [[نبرد ناقوس ها]] در شهر [[استونی سپت]] از سمتش عزل و تبعیدش کرد. ایریس لرد [[کارلتون چلستد]] (Lord Qarlto Chelsted) را به عنوان دست جدیدش انتخاب کرد.{{رف|ربا|}} در این زمان، پادشاه از ترس این که شورشیان پیروز شوند، دستور داد که مقدار بسیار زیادی آتش وحشی درست کنند تا اگر شورشیان پایتخت را گرفتند، بتواند از آتش وحشی به عنوان آخرین انتقامش از آن ها استفاده کند. او دستور داد که کیمیاگران مقدار زیادی آتش وحشی تولید و ذخیره کنند و آن را در دور تا دور بارانداز پادشاه پنهان کتتد. او ترجیح میداد تا شهر و نیم میلیون انسان درون آن را با آتش وحشی بسوزاند تا این که شهر بدون هیچ آسیبی به دست رابرت بیفتد. زمانی که چلستد این توطئه را کشف کرد و فهمید که نمیتواند شاه را از انجام آن منصرف سازد، از مقام خود استعفا داد و با حالتی منزجر زنجیر خود را پاره کرد و به طرف پادشاه پرتاب کرد و از اتاق او خارج شد. ایریس او را زنده زنده سوزاند. از زمان نافرمانی داسکندیل به بعد، به علت علاقه ی ایریس به آتش، به کیمیاگران بسیار اهمیت می داد و از آنان می خواست که آتش وحشی درست کنند. ایریس [[روزارت]] (Rossart) را که یک کیمیاگر بود بعنوان دست بعدی خود و در حقیقت آخرین دست خود انتخاب کرد. | ||
پس از [[نبرد ترایدنت]] (Battle of Trident) و کشته شدن شاهزاده ریگار و شکست سپاه سلطنتی، پیروزی شورشیان قطعی شد. ایریس ملکه ریلا و شاهزاده ویسریس را به [[دراگون استون]] فرستاد تا آن ها را از [[غارت بارانداز پادشاه]] (Sack of King's Landing) مصون نگه دارد. هر چند، او شاهزاده الیا و فرزندانش [[رینیس تارگرین (دختر ریگار)|رینیس]] (Rhaenys) و [[اگان تارگرین ششم|اگان]] (Aegon) را به عنوان گروگان پیش خود نگه داشت تا از وفاداری [[خاندان مارتل]] و [[دورن]] مطمئن باشد. این تصمیم ایریس در نهایت منجر به مرگ وحشیانه آن ها به دست سر [[آموری لورچ]] (Amory Lorch) و سر [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane) شد | پس از [[نبرد ترایدنت]] (Battle of Trident) و کشته شدن شاهزاده ریگار و شکست سپاه سلطنتی، پیروزی شورشیان قطعی شد. ایریس ملکه ریلا و شاهزاده ویسریس را به [[دراگون استون]] فرستاد تا آن ها را از [[غارت بارانداز پادشاه]] (Sack of King's Landing) مصون نگه دارد. هر چند، او شاهزاده الیا و فرزندانش [[رینیس تارگرین (دختر ریگار)|رینیس]] (Rhaenys) و [[اگان تارگرین ششم|اگان]] (Aegon) را به عنوان گروگان پیش خود نگه داشت تا از وفاداری [[خاندان مارتل]] و [[دورن]] مطمئن باشد. این تصمیم ایریس در نهایت منجر به مرگ وحشیانه آن ها به دست سر [[آموری لورچ]] (Amory Lorch) و سر [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane) شد | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
جیمی عقیده داشت که ایریس درست شبیه عموی بزرگ دیوانه اش [[آیرون هیولا]]، اعتقاد داشت که نمی میرد بلکه شعله ها او را تبدیل به اژدها می کنند و او این قدرت را بدست می آورد که همه ی دشمنانش را شکست دهد. | جیمی عقیده داشت که ایریس درست شبیه عموی بزرگ دیوانه اش [[آیرون هیولا]]، اعتقاد داشت که نمی میرد بلکه شعله ها او را تبدیل به اژدها می کنند و او این قدرت را بدست می آورد که همه ی دشمنانش را شکست دهد. | ||
هرچند، قبل از اینکه آتش وحشی همه شهر را بگیرد، جیمی لرد روزارت و سپس پادشاه ایریس را کشت و از رسیدن این دستور به هر کس دیگر و کشته شدن انسان های ساکن بارانداز پادشاه، جلو گیری کرد. سپس رابرت براتیون بر تخت آهنین نشست و به حکومت طولانی تارگرین ها پایان داد. | هرچند، قبل از اینکه آتش وحشی همه شهر را بگیرد، جیمی لرد روزارت و سپس پادشاه ایریس را کشت و از رسیدن این دستور به هر کس دیگر و کشته شدن انسان های ساکن بارانداز پادشاه، جلو گیری کرد. سپس رابرت براتیون بر تخت آهنین نشست و به حکومت طولانی تارگرین ها پایان داد.{{رف|بتت|3}} | ||
== نقل قول == | == نقل قول == | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
== نقل قول هایی درباره ایریس == | == نقل قول هایی درباره ایریس == | ||
{{نقل قول|ایریس درون خون خودش بر روی زمین مرده بود. اسکلت های اژدهایانش که بر روی دیوار آویزان بودند نگاهش می کردند. مردان لنیستر همه جا بودند. جیمی شنل سفید گارد پادشاهی را بر روی زره طلایی اش پوشیده بود. من هنوز هم می توانم ببینمش. حتی شمشیر طلایی اش را. او بر روی تخت آهنین نشسته بود، بالاتر از همه ی شوالیه هایش، کلاه خودی که شکل سر یک شیر بود را پوشیده بود. چقدر درخشان بود! |ادارد استارک}} | {{نقل قول|ایریس درون خون خودش بر روی زمین مرده بود. اسکلت های اژدهایانش که بر روی دیوار آویزان بودند نگاهش می کردند. مردان لنیستر همه جا بودند. جیمی شنل سفید گارد پادشاهی را بر روی زره طلایی اش پوشیده بود. من هنوز هم می توانم ببینمش. حتی شمشیر طلایی اش را. او بر روی تخت آهنین نشسته بود، بالاتر از همه ی شوالیه هایش، کلاه خودی که شکل سر یک شیر بود را پوشیده بود. چقدر درخشان بود! |ادارد استارک{{رف|بتت|12}}}} | ||
{{نقل قول|ایریس دیوانه بود و همه قلمرو این را می دانست|[[کتلین استارک]]{{رف|نش|55}}}} | |||
{{نقل قول|ایریس دیوانه و ظالم بود، هیچکس در آن شکی ندارد|[[برین از تارت]]{{رف|یش|11}}}} | |||
{{نقل قول|آن چشمان بنفش گشاد شدند و بعد دهانش از شدت شوک باز شد. او کنترل شکم خود را از دست داد و برگشت که به سمت تخت آهنین بدود. زیر چشم خالی اسکلت ها، جیمی بدن آخرین پادشاه اژدها را کشید، مثل یک خوک جیغ میزد و مثل مستراح بو میداد. بریدن گلوی او برای پایان دادن به همه چیز کافی بود. او به یاد می آورد که با خودش فکر کرد که پادشاه باید سخت تر از این بمیرد.|جیمی لنیستر به ییاد می آورد که چگونه ایریس را پس از دستش کشت.}} | |||
== خانواده == | |||
{{الگو:شجره نامه تارگرین - کنونی}} | |||
== سریال == | |||
در سریال بازی تاج و تخت، پدر ایریس جیهیریس را حذف کرده و او را به جای نوه ی اگان پنجم، فرزند بزرگ او معرفی می کنند. به نظر می رسد دلیل این کارشان ساده تر کردن روابط فامیلی [[استاد ایمون]] با دیگر تارگرین ها بوده باشد. همچنین بازیگری برای نقش ایریس دوم در سریال و در فلاش بکی در فصل اول بازی کرده بود که به دلایلی این قسمت از سریال برداشته شد. | |||
== منابع == | |||
{{منابع|1}} | |||
ویرایش