وایت ها انسان ها و موجودات مرده ای هستند که توسط آدرها (Others) و ظاهرا زمانی که سرمایی که همراه آنهاست، لمسشان می کند، برمی خیزند.[۱] هرکس که در برابر آدرها شکست می خورد، باید سوزانده شود، وگرنه مرده ها به عنوان خدمتکارانشان بر خواهند خواست. ترس از تبدیل شدن مرده هایشان به وایت، وحشی ها (Wildings) را به سوزاندنشان وادار می کند.

همه ی وایت ها به راحتی از روی چشمانشان که هم چون دو ستاره ی آبی، به آبی درخشان تغییر کرده است، قابل تشخیص اند - اثر Thomas Denmark
وایت، مرده ای که توسط آدرها برمی خیزد. اثر AniaEm

ظاهر

ظاهر وایت ها تماما بستگی به شرایط جسد هنگامی که برمی خیزد، دارد. بعضی شبیه زنده ها هستند، درحالی که بقیه به شدت پوسیده اند اگرچه روند فساد متوقف شده است. همه شان به راحتی از روی چشمانشان که همچون دو ستاره ی آبی[۲] به آبی درخشان تبدیل شده است[۳][۴] و دست ها و پاهای سیاه و متورم از خون منقعد شده و ماسیده،[۵] شناسایی می شوند.

پیرامون آن

ظاهرا وایت ها جذب خون گرم می شوند و با نیرویی شگفت انگیز حمله می کنند. برخلاف آدرها، کند و ناآزموده اند[۶] و بویی سرد و غیرعادی دارند که اگر به حیوانات برسد، می تواند آنها را بترساند.[۲]

به نظر می رسد وایت ها حداقل بخشی از حافظه ی قبلی شان را حفظ می کنند، زیرا به نظر می رسید وایت آتر (Othor) می داند لرد فرمانده جور مورمونت (Jeor Mormont) کجا می خوابد و او کیست زیرا تلاش کرد او را بکشد، و وایت تیستل (Thistle) وارامیر (Varamyr) شش جلده را حتی وقتی به بدن گرگی وارگ شده بود، شناخت.

وایت ها به خاطر مرده بودن، دردی احساس نمی کنند و بی توجه به جراحتشان به جنگیدن ادامه می دهند.[۲] اگرچه با قطع کلی اعضا می توانند متوقف شوند، اما دست و پایشان با قطع از بدن به حرکت کردن ادامه می دهند. وقتی وایتی نابود می شود، رنگ آبی از چشمانش می رود.[۱][۲]

به نظر می رسد وایت ها می توانند در حالت سکون باقی بمانند، مثل بیرون ورودی دامنه ی کوه غار کلاغ سه چشم (Cave of Three-eyed Crow). برف بیشتر مردگان را دفن کرده بود اما آنها همچنان آنجا بودند، پنهان، یخ زده و منتظر.{{رف|ربا|34}

نقطه ضعف

شیشه ی اژدها (Dragonglass) نمیتواند وایت ها را متوقف کند[۲] اما آتش می تواند. آنها بسیار اشتعال پذیرند و اگر شعله ور شوند، به سرعت نابود می شوند.[۱] در حال حاضر مشخص نیست که وایت ها به خواست خودشان از دیوار (Wall) عبور کردند یا نه، اگرچه جسدهایی که از میان دیوار آورده می شوند، ظاهرا همچنان می توانند به عنوان وایت دوباره جان بگیرند. به نظر می رسد سوزاندن جسدها از دوباره جان گرفتنشان توسط آدرها و تبدیل شدنشان به وایت، جلوگیری می کند.

ستاره ی هفت پر

در ستاره ی هفت پر (Seven-Pointed Star) گفته شده که ارواح، وایت ها و از مرگ بازگشتگان نمی توانند به یک مرد پرهیزگار آسیب بزنند، تا زمانی که با ایمانش زره پوش است.[۷]

وایت های شناخته شده

لیستی از شخصیت ها که در جریان مجموعه به وایت تبدیل شده اند:

حوادث اخیر

بازی تاج و تخت

سر ویمار رویس (Waymar Royce) پس از شکست خوردن از آدرهای (Others) آنسوی دیوار (Wall)، به صورت یک وایت برخواست. جان اسنو (Jon Snow) لرد فرمانده مورمونت (Mormont) را از وایتی که آتر (Othor) بود، نجات داد.[۱]

ننه ی پیر (Old Nan) برای برن (Bran) قصه ای از آخرین قهرمان (Last Hero) تعریف کرد که در آن یادآور شد که آدرها (Others) گروهی از کشته شدگان را هدایت می کنند و خدمتکاران مرده شان را با گوشت کودکان انسان تغذیه می کنند.

نزاع شاهان

دست آتر (Othor) (که هنوز حرکت می کرد) در شیشه ای به همراه آلیستر تورن (Allister Thorne) به بارانداز پادشاه (King’s Landing) فرستاده شد تا تلاش شود پادشاه را از سختی تهدیدات آنسوی دیوار (wall) تحت تاثیر قرار دهد، شاید پادشاه سربازان بیشتری به دیوار بفرستد. تیریون لنیستر (Tyrion Lannister) سر آلیستر تورن را مدتی چنان طولانی منتظر نگه داشت که دست آتر (Othor) پوسیده شده و چندان متقاعد کننده نبود.

یورش شمشیرها

در طول نبرد مشت نخستین انسان ها (Battle of the Fist of the First Men) نگهبانان شب نتوانستند در مقابل وایت هایی که بر ضدشان فرستاده شده بود، دفاع کنند. پس از شکستی درهم شکننده، اکثر نگهبانانی که در مشت مبارزه کرده بودند، توسط عجایبی های غیر قابل عبور کشته شدند.


رقصی با اژدهایان

نقل قول ها

بادهای سرد می وزند و آدم ها از آتش فاصله می گیرند و هرگز برنمی گردند ... یا اگه برگردند، دیگه انسان نیستند، تنها وایت هستند، با چشمانی آبی و دستانی سیاه و سرد. فکر میکنی چرا با استیو (Stiv) و هالی (Hali) و بقیه اون احمق ها به جنوب فرار می کردم؟[۱۲]

اوشا (Osha) به برن (Bran)

چشمانش همچنان باز بود. همچون دو یاقوت آبی به آسمان زل زده بودند.[۱]

جان اسنو، در حال مشاهده ی جسد آتر

دنیا در دو ستاره ی آبی، دردی درهم شکننده و وحشتناک و سرمایی چنان شدید که اشک را در چشمانش منجمد می کرد، خلاصه شد.[۲]

سمول تارلی در حال خفه شدن توسط وایتی که پاول کوچیکه بود.

منابع و یادداشت ها