دنریس تارگرین: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۲٬۶۱۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۳
خط ۵۱: خط ۵۱:
== حوادث اخیر ==
== حوادث اخیر ==
=== بازی تاج و تخت ===
=== بازی تاج و تخت ===
[[پرونده:Daenerys and handmaidens.png|بندانگشتی|راست|300px|دنریس و ندیمه هایش دوریا و ایری ([[بازی تاج و تخت (سریال)|TV]])]]
[[پرونده:Moon of my life by celestialfrost.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|ماه زندگی من، دنریس و [[دروگو|شوهرش]]، اثر Celestialfrost]]
در مدت زمانی که دنریس و [[ویسریس تارگرین|برادرش]] در عمارت [[ایلیریو موپتیس]] در [[پنتوس]] اقامت دارند، ایلیریو ترتیب ازدواج دنی و یک جنگ سالار [[دوتراکی]] (Dothraki) قدرتمند به نام [[کال]] [[دروگو]] (Khal Droga) را می دهد. در عوض، دروگو برای ویسریس ده هزار جنگجو از لشکرش را فراهم می کند تا [[تخت آهنین]] را بازپس گیرد. نظر دنی پرسیده نمی شود و او متوجه می شود این ازدواج تفاوتی با به [[بردگی]] (Slavery) فروخته شدن ندارد. او به برادرش می گوید نمی خواهد با کال دروگو ازدواج کند، اما ویسریس تنها او را تهدید می کند که اگر نتواند کال را راضی کند، «اژدها را بیدار خواهد کرد». دنی با سرخوردگی می بیند که چاره ای جز اجتناب از خشم برادرش ندارد، همانطور که همیشه اینطور بوده است.{{رف|بتت|3}}
در مراسم ازدواج، [[شوالیه]] ی [[وستروس]]ی تبعید شده، سر [[جورا مورمونت]] (Jorah Mormont) شمشیرش را در خدمت تارگرین ها قرار می دهد. دنی از ایلیریو سه تخم اژدهای سنگ شده، از برادرش سه ندیمه ([[ایری]]، [[ژیکو]] و [[دوریا]]) و از دروگو [[نقره ای|یک کره مادیان نقره ای باشکوه]] دریافت می کند. او از فرهنگ به ظاهر وحشیانه ی دوتراکی ترسیده است و بخصوص از دامادش وحشت زده است، مردی قدرتند که با او زبان مشترکی ندارد. پس از جشن او از ترس گریه می کند و منتظر است تا به او تجاوز کند، اما دروگو ثابت می کند که به طرز شگفت انگیزی عاشق با ملاحظه ای است. او تنها لغت «نه» را می داند و به آرامی و با ملایمت شروع به لمس او می کند و تنها زمانی با دنی رابطه برقرار می کند که او موافقت کرده و آن را اعلام کند.{{رف|بتت|11}}
زندگی در ''[[کالاسار]]'' در ابتدا دشوار است؛ دنی تنهاست و عادت ندارد تمام روز را پشت اسب سپری کند. بااینحال، او مصمم است تا زندی جدیدش را در آغوش بگیرد. به تدریج بدنش قوی تر می شود و او شروع به لذت بردن از حس آزادی می کند که از سبک زندگی چادرنشینی نشات می گیرد. نخستین نقطه ی عطف واقعی زمانی است که ویسریس دچار یکی از آن غضب هایش نسبت به او می شود و دنی، برای نخستین بار در زندگی اش، متقابلا حمله کرده و او را هل می دهد – و با پشتیبانی [[جاگو]] مواجه می شود که ویسریس را شلاق می زند و از ''[[کالیسی]]'' می پرسد او چگونه باید مجازات شود. دنی به تدریج در می یابد که ویسریس نهایتا قلدری رقت انگیز است، و اینکه خودش به آن بی ارزشی که همیشه برادرش ادعا می کرد، نیست. از آن روز به بعد، او بیشتر و بیشتر خود را اثبات می کند.{{رف|بتت|23}} ترس او از دوتراک ها و برادرش از بین می رود و زنی قوی و با اعتماد به نفس می شود که هیچ شباهتی به آن دخترک کمرو که پنتوس را ترک کرد، ندارد. شجاعت رو به رشد او دروگو را خشنود می سازد و آنها رابطه ی عاشقانه ای را ایجاد می کنند.
دروگو دنریس را به شرق و به [[ویس دوتراک]] (Vaes Dothrak) می برد و به ''[[دوش کالین]]'' (Dosh Khaleen) معرفی می کند. زمانی که به آنجا می رسند، دنریس که هم اکنون چهارده ساله است، از دروگو باردار می باشد.{{رف|بتت|23}} او در آیین [[قلب نریان]] (Stallion Heart) شرکت می کند و دوش کالین پیش گویی می کند پسرش «[[نریانی که بر دنیا چیره می شود]]» خواهد بود، رهبری از دیرباز پیشگویی شده که مقدر است دوتراک ها را در یک کالاسار متحد کرده و دنیا را فتح می کند. دنریس اعلام می کند که فرزندش به افتخار برادر مرحومش [[ریگار تارگرین|ریگار]] (Rhaegar)، [[ریگو]] (Rhaego) نام خواهد گرفت. ویسریس روز به روز برای کمکی که به او قول داده شده بود، بی تاب می شود، و اوضاع زمانی به اوج خود می رسد که او قانون دوتراکی مبنی بر عدم کشیدن تیغ در شهر مقدس را می شکند و دنریس و کودک متولد نشده اش را تهدید می کند. دروگو می گوید که ویسریس تاج طلایی را که مستحقش است، دریافت خواهد کرد و سپس درحالی که دنی با خونسردی نگاه می کند، دیگی از طلای مذاب را بر سرش خالی کرده، او را می کشد و دنریس را آخرین تارگرین می کند.{{رف|بتت|46}}
با مرگ ویسریس، دروگو علارغم تلاش ها دنی برای متقاعد کردن او، اشتیاقش در حمله به وستروس را از دست می دهد. هرچند این روند زمانی تغییر می کند که سر جورا مورمونت مانع قاتلی می شود که قصد مسموم کردن دنریس را داشت و درمی یابد که [[رابرت براتیون]] برای سر دنی جایزه تعیین کرده است. دروگوی خشمگین در مقابل کلاسارش قسم می خورد که انتقام این بی حرمتی را با فتح وستروس و نشاندن پسرش بر [[تخت آهنین]]ی که جد مادریش زمانی بر آن می نشست، بگیرد.{{رف|بتت|54}} ''کالاسار'' همچنان به شرق پیش می رود و سرزمین های بیگانه را به قصد فروش برده برای تهیه ی کشتی هایی برای عبور به سمت وستروس، چپاول می کند. در جریان یکی از همین غارت ها در یک شهر [[لازارین]]، دنریس از طرز برخورد با شکست خوردگان آشفته شده و نهایتا دستور توقف هر تجاوزی را که می بیند، می دهد و ادعا می کند قربانیان برده های شخصی او هستند و آنها را تحت حمایت خویش قرار می دهد. دوتراک ها از اینکه ''کالیسی'' حقوق سنتیشان در تجاوز به اسیران را نادیده گرفته، عصبانی شدند، اما دنریس سر حرف خود ماند و باعث شد جورا اظهار کند که دنریس او را به یاد ریگار می اندازد. کال دروگو، از جسارت همسرش مسرور شده و از تصمیم او حمایت می کند.{{رف|بتت|61}}
دروگو در غارت مجروح شد. یک راهبه ی لازارین به نام [[میری ماز دور]] (Mirri Maz Duur)، پیشنهاد درمان او را می دهد و با وجود آنکه [[خون سوار]]ان (Bloodriders) دروگو زن را با نام ''[[مغ]]'' (Maegi) دشنام می دهند، دنی احساس می کند که می تواند به او اعتماد کند، زیرا میری یکی از زنانی بود که او نجات داده بود.{{رف|بتت|61}} دروگو نصایح راهبه را دنبال نمی کند و زخم چرک کرده و او را آنقدر ضعیف می کند که باعث می شود نتواند سواری کند. جورا برای دنی توضیح می دهد که موقعیت او به عنوان کالیسی تماما وابسته به دروگو است و بدون او، او و پسر متولد نشده اش احتمالا کشته می شوند. دنی مایوس با نادیده گرفتن پیامدهای احتمالی [[جادو|جادوی خون]]، به میری ماز دور التماس می کند که شوهرش را نجات دهد. در جریان مراسم، دنی به وضع حمل می افتد و سر جورا او را به داخل چادر دروگو می برد، جایی که میری ماز دور در حال احضار ارواح تاریک است.{{رف|بتت|64}} چند روز بعد وقتی دنی بیدار می شود، در می یابد که ریگو سقط شده است و دروگو چیزی جز پوسته ای روان گسیخته نیست. میری ماز دور می گوید که این بهای حقیقی جادوی خون بود و اینکه او هیچ احساس دین و تشکری نسبت به دنی ندارد، زیرا دنی او را پس از آنکه بارها مورد تجاوز قرار گرفت و شاهد نابودی جامعه ی خود بود، نجات داده بود.
دنی دروگو را از سر دلسوزی می کشد. او از سوی بیشتر ''کالاسار'' که به گروه های جنگی رقیب تقسیم شده اند، طرد می شود.{{رف|بتت|68}} جورا از او می خواهد تا با او به شرق فرار کند، در حالی که مردان ''کاس'' دنی پیشنهاد می دهند او را تا ویس دوتراک همراهی کنند تا جایگاهش را به عنوان کالیسی سابق در بین دوش کالین اتخاذ کند. هرچند دنی تصمیم می گیرد که نهایتا کنترل سرنوشت خود را به دست گیرد. او دستور می دهد میری ماز دور را به هیزم مراسم تدفین دروگو ببندند و سه تخم اژدها را در اطراف جسد قرار دهند، سپس به دنبال کنندگان باقی مانده ی دروگو اعلام می کند که او آنهایی را که به بردگی گرفته شده بودند، آزاد می کند و اگر آنها دنبال روی از او را انتخاب کند، همه ی آنها را به سوی شکوه و افتخار هدایت خواهد کرد. او به [[آگو]] (Aggo)، [[جاگو]] (Jhogo) و [[راکارو]] (Rakharo) هدایای سنتی ''کال'' به خون سوارانش را پیسنهاد می دهد؛ تنها راکارو هدیه را می پذیرد در حالی که بقیه آن را رد کرده و می گویند که خدمت به یک زن به عنوان خون سوار شرمی برای آنهاست، اما دنریس اعتراض آنها را نادیده می گیرد. سر جورا پیشنهاد او را قبول می کند و دنی او را نخستین عضو [[گارد ملکه]] (Queensguard) خود می نامد.
دنریس سپس به شکلی مصمم به داخل شعله ها قدم می گذارد. جادوی حاصله زندگی را دوباره به تخم ها باز می گرداند و سه [[اژدها]] از تخم ها سر باز می کنند، نخستین اژدهایان شناخته شده برای قرن ها. دنریس بدون آسیبی از شعله ها نمایان می شود. کالاسار سابق دروگو که حالا مطمئنا کالاسار او بودند، بیش از آن وقتی که ''کالاسار'' دروگو بودند، با حیرت زانو زدند. آگو، جاگو و راکارو با کمال رضایت به عنوان خون سواران او سوگند خوردند، و دنریس نخستین رهبر جنگی زن دوتراکی شد، یک ''[[کالیسی]]'' به حق.{{رف|بتت|72}}


=== نزاع شاهان ===
=== نزاع شاهان ===
۵٬۹۰۷

ویرایش