راه شاهی (سریال): تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش
(صفحه‌ای جدید حاوی «{{در حال ترجمه|QelThuzad}} {{اطلاعات فصل 1 |عنوان_قسمت = راه شاهی |شماره_قسمت = 2 |تصویر=...» ایجاد کرد)
 
خط ۱۲: خط ۱۲:


=== آنسوی دریای باریک ===
=== آنسوی دریای باریک ===
آن ها در راهشان به [[ویس دوتراک]] (Vaes Dothrak) با تمام [[کالاسار]] (Khalasar)، [[جوراه مورمونت]] (Jorah Mormont) به [[ویسریس]] (Viserys) می گوید که او برای فروش شکارچی به برده داران تبعید شده است. ویسریس به او اطمینان می دهد که اگر او شاه بود برای همچین چیزی مجازات نمی شد و برای اینکه کال دروگو (Khal Drogo) او را بر سر تخت بنشاند، بی تابی می کند. [[دنریس]] (Danaerys) به سختی با زندگی و مردم اطرافش خو گرفته است. تنها آرامش او، سه تخم [[اژدها]]ی سنگ شده است که در روز عروسی به اون هدیه داده شد. او از خدمتکارانش می خواهد که به او آموزش دهند چگونه شوهر جدیدش را خوشحال کند. تصمیم او باعث می شود که [[کال]] با او به نرمی مثل یک زن رفتار کند، نه یک برده.
آن ها در راهشان به [[ویس دوتراک]] (Vaes Dothrak) با تمام [[کالاسار]] (Khalasar)، [[جوراه مورمونت]] (Jorah Mormont) به [[ویسریس تارگرین]] (Viserys) می گوید که او برای فروش شکارچی به برده داران تبعید شده است. ویسریس به او اطمینان می دهد که اگر او شاه بود برای همچین چیزی مجازات نمی شد و برای اینکه کال دروگو (Khal Drogo) او را بر سر تخت بنشاند، بی تابی می کند. [[دنریس]] (Danaerys) به سختی با زندگی و مردم اطرافش خو گرفته است. تنها آرامش او، سه تخم [[اژدها]]ی سنگ شده است که در روز عروسی به اون هدیه داده شد. او از خدمتکارانش می خواهد که به او آموزش دهند چگونه شوهر جدیدش را خوشحال کند. تصمیم او باعث می شود که [[کال]] با او به نرمی مثل یک زن رفتار کند، نه یک برده.

نسخهٔ ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۸:۲۲

UnderConstructionOrange.png
در حال ترجمه
این موضوع توسط کاربر:QelThuzad در حال ترجمه است.
این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند.
راه شاهی
سریال بازی تاج و تخت
GoT - Sansa and Lady.jpg
قسمت فصل 1، قسمت 2
قسمت ها (لیست)
→ بعدی قبلی ←
«لرد اسنو» «زمستان در راه است»

موضوع اصلی

آنسوی دریای باریک

آن ها در راهشان به ویس دوتراک (Vaes Dothrak) با تمام کالاسار (Khalasar)، جوراه مورمونت (Jorah Mormont) به ویسریس تارگرین (Viserys) می گوید که او برای فروش شکارچی به برده داران تبعید شده است. ویسریس به او اطمینان می دهد که اگر او شاه بود برای همچین چیزی مجازات نمی شد و برای اینکه کال دروگو (Khal Drogo) او را بر سر تخت بنشاند، بی تابی می کند. دنریس (Danaerys) به سختی با زندگی و مردم اطرافش خو گرفته است. تنها آرامش او، سه تخم اژدهای سنگ شده است که در روز عروسی به اون هدیه داده شد. او از خدمتکارانش می خواهد که به او آموزش دهند چگونه شوهر جدیدش را خوشحال کند. تصمیم او باعث می شود که کال با او به نرمی مثل یک زن رفتار کند، نه یک برده.