دیمون تارگرین، شاهزادهی یاغی، در آخرین قسمت از سریال یک بار دیگر یک رؤیا دید، رویاهایی که هر قسمت عجیبتر میشوند. در این رویا، دیمون خودش را در حال داشتن رابطه جنسی با زنی میبیند که موهای نقرهای-بلوندی مانند موهای تارگرینها دارد. به شکل ناراحتکنندهای، او دیمون را “پسر محبوبش” خطاب میکند، که نشان میدهد دیمون در خواب، با مادرش در حال معاشقه است. همچنین یک خط نازک خون روی گردن مادر دیمون میبینیم که این صحنه را بیشتر ترسناک میکند.
پس از اتمام این کابوس فرویدی و در حالی که کماکان در حال هضم رویا هستیم، که دیمون از خواب بیدار میشود و الیس ریورز را میبیند. الیس به او میگوید که تأسفآور است که او هرگز مادرش را نشناخت. برای کسانی که کتابها را خواندهاند هم این لحظات شوکهکننده است. رابطه دیمون (کودک) و مادرش چگونه بوده است؟ اصلا داستان مادر دیمون چیست؟ برای رسیدن به جواب این سوالها باید بدانیم مادر دیمون را بشناسیم.
این شما و این هم الیسا تارگرین!
الیسا(Alyssa) پنجمین فرزند پادشاه جهریس و همسر/خواهرش، ملکه اَلیسین (Alysanne) بود. جهریس و الیسین مجموعا سیزده فرزند داشتند که میتوان گفت هر کدام از این فرزندان که در یک سال اول پس از تولد نمردند، سرنوشتی غیرقابل پیشبینی داشتند. جهریس با بیش از ۵۰ سال حکومت در وستروس، زمان کافی برای ابقای نسل خاندان تارگرین داشت، ولی با این تعداد فرزند هم در انتخاب جانشین برای خود دچار دردسر شد.
الیسا در نهایت با برادر بزرگترش بیلون، چهارمین فرزند جهریس و الیسین ازدواج کرد. اگر عجیب و غریب بودن ازدواج خواهر برادر را که رسم تارگرینهاست کنار بگذاریم، الیسا و بیلون خوشحال و خوشبخت به نظر میرسیدند. گفته میشود تاریخ میگوید، الیسا و بیلون هر ساعتی را که بر روی اژدهای خود نمیگذراندند، توی اتاق خواب و روی تخت بودند. الیسا در سال ۷۷ ب.ف پسرشان ویسریس را به دنیا آورد. علیرغم توصیهی اطرافیان، الیسا، ویسریسِ ۹ روزه را در قنداق پیچید و همراه او سوار اژدهایش شد. در سال ۸۱، الیسا دیمون را به دنیا آورد. در کمتر از دو هفته پس از تولدش، الیسا او را نیز بر روی اژدهای خود به آسمان برد. او در سال ۸۴، پسری دیگر به نام اگان به دنیا آورد، اما الیسا و نوزاد در کمتر از یک سال درگذشتند.
پس، دیمون حدود ۳ یا ۴ ساله بود که مادرش را از دست داد و سن کافی برای شناختن او نداشت. (جهت اطلاع، بیلون همسر الیسا در سال ۱۰۱ و زمانی که دیمون ۲۰ ساله بود درگذشت). البته اگر دیمون، الیسا را میشناخت، قطعا متوجه مشترکات زیادی که با هم دارند، میشد. الیسا عاشق سوارکاری بود، دوست داشت از در و دیوار بالا برود و با شمشیرهای چوبی بازی کند و افتخار میکرد که “از هر زنی در فاحشهخانههای کینگزلندینگ گستاختر است!” الیسا سرکش و تندخو بود، یک بار پس از اینکه برادرش ویگان، به خواهرشان دیلا توهین کرد، یک جام شراب را روی سرش خالی کرد. (حرکتی به شدت دیمونپسند! شاید هم باید گفت الیساپسند!) به نظر میرسد او و دیمون یک خلق و خوی آتشین مشترک داشتند. گفتیم که الیسا اژدها سوار بود و میلیس اژدهای (زندهیاد) رینیس، پیش از آن متعلق به الیسا بود. الیسا اولین کسی بود ملکهی سرخ را راند.
برگردیم به سریال. با تمام این توضیحات هنوز نمیدانم چرا الیسا در رؤیاهای جنسی / ناخودآگاه دیمون در هرنهال ظاهر میشود. همچنین نمیدانم آیا الیس نقشی در این رویاها دارد، یا اینکه این اتفاق به طور خودبخودی رخ داده و او به نوعی این موضوع را میداند، یا اینکه فقط خوششانس بوده که درباره مادر دیمون به او گفته است (البته احتمال این را خیلی کم میدانم). اما از دید من دیالوگی که الیسا به دیمون در رویا می گوید “تو به دنیا اومدی که تا تاج رو روی سرت بزاری” نشاندهندهی این است که دیمون در ناخودآگاه خود دارد با مادرش (تنها کسی دیمون عاشقانه دوستش داشته) میخوابد (یکی از کارهایی که دیمون واقعا دوست دارد) جملهای را میشنود که همیشه دوست داشته بشنود. عجیب نیست؟
دیمون در درون خود تلاطم زیادی دارد، به ویژه در مورد خانوادهاش. بنابراین شاید نباید از این که او مشکلاتی با مادرش دارد تعجب کنیم. این که دیمون دچار عقدههایی از جانب مادرش باشد هم عجیب نیست. با حجم مشکلاتی که دیمون دارد، او نیاز به یک رواندرمانگر مخصوص خودش دارد. این نقاط ضعف جایی است که الیس ریورز به آنها مسلط است. گویا سلاح الیس استفاده از نقاط است.