بازی تاخ و تخت اقتباسی از کتاب جورج آر آر مارتین است، البته مدتی است که سریال تمام شده، آنها مجبور شدند از کتابها جلو زده و زودتر سریال را بسازند که البته انگار فشار خیلی زیادی را روی شانههای مارتین گذاشت و تقریباً نزدیک بود کتاب ششم یعنی بادهای زمستان را ۴ سال پیش منتشر کند.
در مصاحبه با مجلهی entertainment مارتین در مورد فشاری که به او وارد شده بود صحبت کرد.
او گفت:
اینترنت همهچیز را جوری تحت تأثیر قرار داد که هیچوقت نداده بود. برای مثال والدین جان اسنو!
قبلاً در کتاب نشانههای خیلی کوچکی از اینکه چه کسانی پدر و مادر جان اسنو هستند وجود داشت اما از بین ۱۰۰ نفر فقط یک نفر میتوانست متوجه این واقعیت شود.در زمانی که اینترنت نبود و یا کمتر فراگیر بود خیلی بهتر بود، یک نفر ممکن بود متوجه شود و ۹۹ نفر دیگر زمانی که فاش میشد پدر مادر او چه کسانی هستند متوجه میشدند و احتمالاً با خود میگفتند «چه جالب»
اما در زمان حال زمانی که اینترنت کاملاً فراگیر شده اگر یک نفر از ۱۰۰ نفر متوجه شود آن را پست کرده و ۹۹ نفر دیگر هم متوجه میشوند و میگویند «اها منطقیه» و ناگهان داستانی که در حال نوشتن و ساخت آن هستی فاش میشود و وسوسه تغییر آن به ذهنت خطور میکند.
«از بین رفت! حالا باید یه داستان دیگه پیدا کنم»
سپس او در مورد زمانی صحبت کرد که سریال داشت از کتاب پیشی میگرفت و فشار زیادی در حال وارد شدن به او بود:
من در طی این سالها فشار خیلی زیادی بهم وارد شده، ولی یکی از بدترین آنها زمانی بود که من ناامیدانه در حال تلاش بودم که از سریال جلوتر باشم.
زمانی بود که سریال در آپریل پخش میشد و ناشر من گفت اگر کتاب را تا دسامبر تمام کنم میتواند چاپ آن را سرعت بخشد.
فشاری که در آن برهه زمانی به من وارد شد از هر وقت دیگری بیشتر و سنگین تر بود و بالاخره زمانی رسید که متوجه شدم امکان ندارد بتوانم تا آن زمان کتاب را تمام کنم.
متوجه شدم من فقط به دنبال تمام کردن کتاب نیستم و میخواهم به بهترین شکل ممکن آن را بنویسم از آن زمان باز هم فشار را حس میکردم ولی دیگر به قدرت و وسعت آن فشار نبود.
دیگر هیچ مسابقهای در کار نیست.
سریال تمام شده و من هم دارم مینویسم و زمانی تمام میشود که واقعا تمام شود.