این روزها بازیگران بازی تاج و تخت همه جا از فصل هشتم و پایان این سریال صحبت میکنند. آیزاک همپستد رایت (برن استارک) کمی ساکتتر بوده، اما او هم مصاحبهای با سایت GQ داشته که بر اساس آن ما میتوانیم انتظار آن را داشته باشیم که پایان سریال مانند باقی سریال باشد.
هیچ راهی نداره که با برنامهای به بزرگی و گستردگی بازی تاج و تخت بتوان همه را راضی کرد. افرادی خواهند بود که سریال برایشان آزاردهنده است. تا جایی که من میدانم و بر اساس صحبتهایی که با افراد مطلع از پایان سریال داشتم، پایان سریال به شکل هوشمندانهای سر هم شده، و به بیشترین شکل ممکن حال و هوای بازی تاج و تخت را دارد. ما یک مشت چرندیات و داستان عجیب و غریب را سر هم نکردیم که مردم با دیدن آن از موضوع خارج شوند. از طرفی هم هر چیزی که هر کسی میخواست را لحاظ نکردیم. و چند تا غافلگیری خواهیم داشت.
ما خوشحالیم که شنیدیم پایان سریال یک «داستان عجیب و غریب» نخواهد بود. با وجود باوری که نسبت به این حرف داریم اما همچنان نمیتوان مطمئن بود و پس از حرفهای ضد و نقیضی که بازیگران سریال درباره پایان آن گفتهاند، ابتدا ناراحت بودم و پس از آن نگران شدم و در آخر هیجانزده شدم. چرا سریالی که بخاطر تغییر جهتهایش معروف شده، آن طور که دیگران انتظار دارند پایان پیدا کند؟
یکی از پایانهایی که باید به احتمال زیاد باید ردش کنیم، داستان شاه شب بودن برن است، یک تئوری که طرفداران درست کردند و مدتی است که بر سر زبانها افتاده. رایت میگوید
«بیخیال این موضوع بشید. در سال گذشته این موضوع عذاب جان من شده بود. هر وقت چیزی مینوشتم [مردم جواب میدادند] سلام شاه شب. تو شاه شب هستی. حالت چطوره شاه شب؟»
«بله. فکر میکنم بخاطر برن، کلاغ سه چشم و این حقیقت که اون توانایی کامل برای سفر در زمان رو داره، باعث شده که یک تئوری عجیب و غریب از آن ساخته بشه. اما در آخر، خیلی خوبه که همه به قدری روی این سریال کار کردن که چنین حرفهایی رو بزنند.»
البته او نگفت که برن شاه شب نیست، اما از طرفی هم به نظر نمیرسید که آن را درست میداند. و این صحبت کسی هست که یک سال پیش فیلمنامه را خوانده است. او موضوعی را به یاد آورد
«یک بخش خاصی بود که باید من جدی بلند میشدم و به سرعت دور اتاق راه میرفتم و میگفتم چی؟»
از آنجا که رایت در نقش فردی بازی میکند که از پاهایش استفاده نمیکند، تند راه رفتن کاری هست که کم پیش میآید انجام دهد.
«شما بقیه بازیگرها رو میبینید که بخاطر یازده ساعت ایستادن کمرشان درد گرفته. و من روی ویلچر گرم و نرمم نشستم و فقط کافیه یکی هُلم بده. مشکلی که داشت این بود که من باید هر وقت روی ویلچر میشستم یه خز روی پاهام باشه، و بخاطر پیوستگی صحنهها باید اون رو به شکل خاصی روی پاهام قرار میدادن، پس نمیتونستم بین برداشتها از روی ویلچر بلند بشم. پس اگه قرار بود جایی برم باید جدی از چرخهای ویلچر استفاده میکردم.»
این وضعیت خوبی و بدی خود را داشت. گاهی اوقات باید از روی صندلی بلند شویم و کش و قوسی به بدن خود بدهیم، از طرفی دیگر، شاید چرت زدن بین برداشتها راحتتر باشد.
به هر حال رایت میگوید دورانی که برن روی ویلچر نشسته بود، بخش مهمی از کار او در بازی تاج و تخت است.
«من فکر میکنم به احتمال زیاد فصل هفت و هشت فصلهای مورد علاقهام باشند، بخاطر اینکه در آن سالها برن به عنوان کلاغ سه چشم، کارهای مهمی برای انجام دارد، و این یک چالش جدید است که فردی که هیچ احساسی ندارد، و همچنان باید سعی کند شخص جالبی باشد.»
اگر شما نگران آخرین جمله رایت هستید، او توضیح داد که برن به شکل کامل بی احساس نیست:
«این تعادلی بود که ما میخواستیم به دست بیاریم. ما فکرکردیم که اون میتونه خیلی خستهکننده باشه. پس چالش این بود که اون رو به بدون این که بزرگش کنیم، تبدیلش کنیم به یک شخص مرموز، تا مردم رو به خودش جذب کنه. احساس میکنم تونستیم اون کار رو انجام بدیم.»
در میان تمام شخصیتها، برن یکی از شخصیتهایی بود که دنبال کردنش از بقیه سختتر بود. صادقانه بگویم، از آنجا حدسهایم درست از آب در نمیآید، به دنبال آن هستم که ببینم داستان او به کجا ختم میشود. و رایت نمیخواست که به من سرنخی بدهد تا با آن نتیجهگیری کنم، با این حال او از آخرین صحنهای که در آن حضور داشت سخن گفت:
«ما در حال فیلمبرداری صحنهای بودیم که افراد کمی در آن حضور داشتند، و تعداد کمی هم در پشت صحنه آن حضور داشتند. صحنه به شدت احساسی بود. فکر نمیکردم بدون اینکه گریهام بگیرد بتوانم آن صحنه را بازی کنم، اما این کار را کردم. همه فقط اشک ریختند، یادم هست که یک عصر تابستان زیبا بود، و من به جای اینکه بعد از صحنه سوار ماشین بشم، برگشتم ولباسهای مبدلم را برای آخرین بار درآوردم. آن اتفاق بزرگی بود، بخاطر اینکه با خودت میگی خدایا من تو بیشتر زندگیام این لباس مبدل لعنتی رو پوشیدهام و دیگه قرار نیست ببینمش.»
البته از آنجا که EW میخواست فوتوشاتهایی بگیرد، رایت دوباره به صحنه فیلمبرداری برگشت تا لباسهایش را بپوشد. او میگوید
«با خودم گفتم لعنتی این آخرین روزی هست که من سر صحنه بازی تاج و تخت هستم، باید یه چیزی بردارم. و سریع دویدم سر صحنه و یه قاشق چوبی و یه وان کوچولو که توش یه ماده ژلهای خاصی بود رو برداشتم. من فکرکنم بقیه چیزهای باحالتری برداشتن، من فقط چند تا وسیله آشپزخونه رو دزدیدم.»
در واقع همین الان هم رایت احساس نمیکند که سریال تمام شده، نه تا وقتی که فصل آخر پخش نشده.
«من فکر میکنم شش ماه وقت لازم هست، فکر میکنم وقتی سریال پخش شد و تمام کارها تمام شد و تب سریال خوابید، بعدش یه احساس عجیبی بهم دست میده بخاطر اینکه دیگه جدی تموم شده.»
برای ما هم عجیب خواهد بود. حداقل ما میتوانیم منتظر دیدن یک سریال تدوین شده باشیم.
«نکته خیلی جالب درباره این فصل،این بود که بعضی از شخصیتها را تنها در فیلم های ضبط شده دیدم. و ناگهان باید مخالف آنها عمل میکردم. همیشه این حس را داشت که انگار تنها بخش کوچکی از یک پازل هستی، و حالا همه در کنار هم قرار گرفتهاند. همه برای یک هدف میجنگند، و بله یک جورهایی شبیه فیلمهای ابر قهرمانی هست.»
همانطور که رایت گفت، این خیلی عجیب است که او تجربهای به این بزرگی داشته و حالا تنها ۱۹ سال دارد. و حالا طبق گفته خودش میخواهد آرام باشد و کمی خوش بگذراند، در چند صحنه بازی کند، و بعد برگردد به دانشگاه تا عصبشناسی بخواند. او به قدری سخت کار کرده که بتواند برای مدتی هر کاری میخواهد انجام دهد.