خانه > مقالات > لبخندی به پهنای مرگ؛ نگاهی به شخصیت «شوالیه خندان» و انجمن برادری کینگزوود

لبخندی به پهنای مرگ؛ نگاهی به شخصیت «شوالیه خندان» و انجمن برادری کینگزوود

سلطنت اریس تارگرین را می‌توان یکی از پرفراز و نشیب‌ترین دوران‌های حکمرانی تارگرین‌ها بر وستروس دانست. از شورش‌های داخلی گرفته تا دستگیر شدنش و اتفاقاتی که به دیوانگی‌اش انجامید همه و همه به نوعی نشان‌دهنده دورانی پرآشوب پیش از سرنگونی خاندان تارگرین است. در این دوران افراد و خاندان‌های زیادی سعی کردند به نوعی نسبت به تارگرین‌ها مخالفت خودرا نشان دهند و به نوعی باج خواهی کنند که یکی از این گروها «انجمن برادری کینگز وود» بود. انجمنی که هرچند چندان گسترده و عظیم نبود اما توانست برای مدتی توجه پادشاهی را به خودش جلب کند.

انجمن برادری کینگز وود به رهبری سیمون توین توانسته بودند تاحد زیادی جنگل‌های شاهی را برای نجیب زادگان و افراد ثروتمند ناامن نگه دارند. درواقع این محفل با به خدمت گرفتن افراد یاغی یا عامه مردم، به محل فعالیت‌هایی از جمله راهزنی و کمین کردن علیه مقامات سلطنتی تبدیل شد و به مشکل مهمی در دربار اریس تارگرین تبدیل شد که پادشاه دیوانه را مجبور به راهی کردن سپاهی متشکل از افراد گارد پادشاهی برای ازبین بردن این افراد کرد. اما انجمن برادری کینگزوود صرفاً به چندین یاغی و سیمون توین محدود نمی‌شد و یکی از برجسته‌ترین افرادش فردی مرموز به نام شوالیه خندان بود که نسبتاً از مهارت بسیار خوبی در مبارزه بهره‌مند بود.

اما قبل از پرداختن به شوالیه خندان بهتر است نگاهی به چالش‌های قوای سلطنتی در مقابله با یاغیان داشته باشیم. درواقع به دلیل بدرفتاری نیروهای دولتی با افراد محلیِ آن منطقه یاغیان توانسته بودند با پخش کردن پول و غذا تاحدی اعتماد آن‌ها را به دست آوردند و به همین دلیل هرگاه سربازان برای پیدا کردن افراد یاغی راهی جنگل می‌شدند با اطلاعات غلط افراد محلی درخصوصشان مواجه می‌شدند که به مخفی شدن اعضای انجمن کمکی شایان می‌کرد. البته این قضیه زمانی به اتمام رسید که سر آرتور دین موفق شد با مطرح کردن درخواست‌های مردم محلی نزد پادشاه موافقت اریس برای رفتار عادلانه با مردمان کینگز وود را به دست آورد که همین قضیه باعث بهبود رابطه مردم و قوای سلطنتی شد. زمانی که فرمانده گارد سلطنتی، سر گرولد های تاور، توسط شورشیان در زمان حمله به محافظینِ الیا مارتل زخمی شد، سر آرتور دین فرماندهی قوای سلطنتی را علیه شورشیان به عهده گرفت و درگیری خونینی را علیه یاغیان کینگزوود آغاز کرد.

آرتور به همراه سر باریستان سلمی، جیمی لنیستر که در آن زمان ملازم سامنر کریک هال بود و ده‌ها سرباز دیگر به مخفیگاه اعضای برادری حمله کردند که طی آن سلمی موفق شد فرمانده گروه یعنی سیمون توین را ازبین ببرد. درعین حال جیمی هم اولین فرد را کشت که البته طی اتفاقات کتاب این قضیه رخ نمی‌دهد ولی به‌جای آن وی موفق می‌شود سامنر را از دست «بن شکم بزرگ» نجات دهد که به شوالیه شدنش توسط آرتور دین می‌انجامد. اما در آن‌سوی میدان سر آرتور باید با یکی از افراد مخوف و ماهر گروه مبارزه کند. شوالیه خندان، کسی که از دید جیمی کوه دوران بچگی اش محسوب می‌شد آن‌هم نه به دلیل داشتن جسمی بزرگ بلکه دیوانگی‌اش که حتی فراتر از گرگور کلگین می‌رفت. مبارزه چندین دقیقه به طول می‌کشید که هردو طرف از تمام قدرت خود برای ضربه زدن به دیگری استفاده می‌کنند. در میانه نبرد شمشیر شوالیه خندان شکست که در کمال تعجب مبارزه توسط آرتور متوقف شد و این اجازه به شوالیه خندان داده شد تا یک شمشیر دیگر را برای مبارزه به دست بگیرد که شوالیه خندان شمشیر سحر آرتور را درخواست کرد و آرتور نیز با قبول کردن پیشنهادش به مبارزه ادامه داد و وی را از بین برد.

هرچند وی فردی نسبتاً گمنام بود و تاریخچه‌اش نسبتاً در تاریکی باقی مانده اما دیوانگیِ زبان زدِ وی و مهارت مرگبارش در شمشیرزنی باعث شد که حتی تاکنون از وی به عنوان یکی از بهترین مبارزان یاد شود. در میان کسانی که توسط شوالیه خندان کشته شده‌اند می‌توان به پسرعموی میس تایرل، ویکتور اشاره کرد. همچنین لازم به ذکر است که جیمی لنیستر در آن نبرد توانست لحظاتی مقابل حملات شوالیه خندان مبارزه کند که همین موضوع تبدیل به یکی از خاطرات بزرگ وی شد. همینطور زمان کشتن پادشاه دیوانه با فکر کردن به شوالیه خندان خودش را شبیه به وی فرض کرد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*