پرش به محتوا

ریگار تارگرین: تفاوت میان نسخه‌ها

۸٬۲۰۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ ژوئن ۲۰۱۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:
}}
}}


پرنس '''ریگار تارگرین'''، بزرگ ترین پسر [[ایریس دوم]] (Aerys II)، و به عنوان وارث اصلی، پرنس [[درگون استون]] (Dragonstone) بود. ریگار در طول زندگی اش بین [[مردم عامه]] (smallfolk) محبوبیت داشت، اما در [[شورش رابرت]] (Robert’s Rebellion)، که تا اندازه‌ای به خاطر ربودن [[لیانا استارک]] (Lyanna Stark) توسط او به راه افتاده بود، کشته شد.
پرنس '''ریگار تارگرین'''، بزرگ ترین پسر [[ایریس دوم]] (Aerys II)، و به عنوان وارث اصلی، پرنس [[درگون استون]] (Dragonstone) بود. ریگار در طول زندگی اش بین [[مردم عامه]] (smallfolk) محبوبیت داشت، اما در [[شورش رابرت]] (Robert’s Rebellion)، که تا اندازه‌ای به خاطر ربودن [[لیانا استارک]] (Lyanna Stark) توسط او به راه افتاده بود، کشته شد. وفاداران تارگرین‌ها از او به عنوان یک قهرمان یاد می‌کنند.{{رف|نش|48}}
 
{{اسپویلر|متن مخفی!{{سخ}}اسپویلر خفن!!!!}}
 
وفاداران تارگرین‌ها از او به عنوان یک قهرمان یاد می‌کنند.{{رف|نش|48}}
== ظاهر و شخصیت ==
== ظاهر و شخصیت ==
[[پرونده:Rhaegar-house-targaryen-30876248-800-640.jpg|200px|thumb|left|ریگار تارگرین]]
[[پرونده:Rhaegar-house-targaryen-30876248-800-640.jpg|200px|thumb|left|ریگار تارگرین]]
خط ۴۷: خط ۴۳:


بعده‌ها همسر او الیا و پسرشان، توسط سر گرگور کلگان (Gregor Clegane) و سر آموری لورچ (Amory Lorch) در طول غارت بارانداز پادشاه (Sack of King’s Landing)، به قتل رسیدند. لورچ، رینیس (Rhaenys) خردسال را در حالی که جیغ می‌کشید، از زیر تخت پدرش بیرون کشید و تا مرگ به او خنجر زد.
بعده‌ها همسر او الیا و پسرشان، توسط سر گرگور کلگان (Gregor Clegane) و سر آموری لورچ (Amory Lorch) در طول غارت بارانداز پادشاه (Sack of King’s Landing)، به قتل رسیدند. لورچ، رینیس (Rhaenys) خردسال را در حالی که جیغ می‌کشید، از زیر تخت پدرش بیرون کشید و تا مرگ به او خنجر زد.
اسپویلر
{{اسپویلر|سر گرگور یک نوزاد (infant) را با کوبیدن سرش به دیوار، به قتل رساند، (کسی که بسیاری باور داشتند اگان ششم بود، اما در واقع کودکی روستایی (peasant baby) بود)}}
گرگور سپس به الیا تجاوز کرده و او را هم به قتل رساند.
گرگور سپس به الیا تجاوز کرده و او را هم به قتل رساند.
== ارجاعات در کتاب ==
== ارجاعات در کتاب ==
خط ۵۷: خط ۵۳:
دنریس (Daenerys) یکی از اژدهاهای (dragons) تازه متولد شده ی‌ خود را به افتخار برادرش ریگار، نام‌گذاری می‌کند. اژدهای با پولک‌های سبز و برنزی، به افتخار برادر دلیرش که در سواحل سبز ترایدنت کشته شد، ریگال (Rhaegal) نامیده می‌شود.
دنریس (Daenerys) یکی از اژدهاهای (dragons) تازه متولد شده ی‌ خود را به افتخار برادرش ریگار، نام‌گذاری می‌کند. اژدهای با پولک‌های سبز و برنزی، به افتخار برادر دلیرش که در سواحل سبز ترایدنت کشته شد، ریگال (Rhaegal) نامیده می‌شود.
ریگار در شهود دنریس تارگرین (Daenerys Targaryen)، در خانه‌ی نامیرایان (House of the Undying) ظاهر می‌شود. او درحال گفتگو با همسرش الیا (Elia) درباره‌ی سرنوشت پسرشان (اگان) و این که نام او را چه می‌گذارد، دیده می‌شود. او همچنین اظهار می‌کند که …
ریگار در شهود دنریس تارگرین (Daenerys Targaryen)، در خانه‌ی نامیرایان (House of the Undying) ظاهر می‌شود. او درحال گفتگو با همسرش الیا (Elia) درباره‌ی سرنوشت پسرشان (اگان) و این که نام او را چه می‌گذارد، دیده می‌شود. او همچنین اظهار می‌کند که …
اژدها سه سر دارد، باید یکی دیگر هم باشد.[۷]
{{نقل قول|اژدها سه سر دارد، باید یکی دیگر هم باشد.[۷]}}
به علاوه، دنریس در خانه‌ی نامیرایان (House of the Undying)، مرگ ریگار در گدار یاقوتِ ترایدنت (Trident) توسط رابرت براتیون (Robert Baratheon) را هم می‌بیند:
به علاوه، دنریس در خانه‌ی نامیرایان (House of the Undying)، مرگ ریگار در گدار یاقوتِ ترایدنت (Trident) توسط رابرت براتیون (Robert Baratheon) را هم می‌بیند:
یاقوت ها مانند قطرات خون از سینه‌ی پرنس درحال مرگ به پرواز درآمد، او به روی زانوهایش در آب فرو افتاد و با آخرین نفسش نام یک زن را زمزمه کرد.
{{نقل قول|یاقوت ها مانند قطرات خون از سینه‌ی پرنس درحال مرگ به پرواز درآمد، او به روی زانوهایش در آب فرو افتاد و با آخرین نفسش نام یک زن را زمزمه کرد.}}
===طوفان شمشیرها===
===طوفان شمشیرها===
دنریس (Daenerys) سوار بر کشتی بالریون (Balerion)، به آرستان ریش‌سپید (Arstan Whitebeard) می‌گوید که چیزهای بسیار کمی درباره‌ی ریگار می‌داند، فقط داستان‌هایی که ویسریس برایش تعریف کرده، در حالی که او در زمان مرگ ریگار تنها یک پسربچه بوده. وقتی دنی از آرستان می‌پرسد که ریگار حقیقتاً چگونه بوده، آرستان پاسخ می‌دهد:
دنریس (Daenerys) سوار بر کشتی بالریون (Balerion)، به آرستان ریش‌سپید (Arstan Whitebeard) می‌گوید که چیزهای بسیار کمی درباره‌ی ریگار می‌داند، فقط داستان‌هایی که ویسریس برایش تعریف کرده، در حالی که او در زمان مرگ ریگار تنها یک پسربچه بوده. وقتی دنی از آرستان می‌پرسد که ریگار حقیقتاً چگونه بوده، آرستان پاسخ می‌دهد:
توانا، بیش‌تر از هر چیز دیگر. مصمم، سنجیده، وظیفه‌شناس، با اراده.
{{نقل قول|توانا، بیش‌تر از هر چیز دیگر. مصمم، سنجیده، وظیفه‌شناس، با اراده.}}
سپس او برای دنی داستانی درباره‌ی ریگار تعریف می‌کند:
سپس او برای دنی داستانی درباره‌ی ریگار تعریف می‌کند:
 
{{نقل قول|پرنس درگون‌استون (Dragonstone)، به عنوان یک پسر جوان بیش از حد کتاب‌خوان بود. او آن‌قدر زیاد مطالعه می‌کرد که مردم می‌گفتند حتماً ملکه ریلا (Rhaella) هنگام بارداری‌اش هم تعدادی کتاب وهم یک شمع بلعیده. ریگار علاقه‌ای به بازی با سایر بچه‌ها نداشت. اساتید (maesters) از هوش او متحیر بودند، اما شوالیه‌های پدرش کنایه می‌زدند که بیلور مقدس (Baelor the Blessed) دوباره متولد شده. تا این‌که یک روز پرنس ریگار در یک طومار چیزی پیدا کرد که او را تغییر داد. کسی نمی‌داند که آن چه بوده است، فقط این که ناگهان ریگار یک روز صبح زود، وقتی شوالیه‌ها داشتند شمشیرهایشان را می‌بستند، در حیاط حاضر شد. به سمت سر ویلم دری (Willem Darry)، استاد رزم رفت، و گفت: «من به یک شمشیر و زره نیاز دارم، به نظر می‌رسد که باید جنگجو بشوم.}}
پرنس درگون‌استون (Dragonstone)، به عنوان یک پسر جوان بیش از حد کتاب‌خوان بود. او آن‌قدر زیاد مطالعه می‌کرد که مردم می‌گفتند حتماً ملکه ریلا (Rhaella) هنگام بارداری‌اش هم تعدادی کتاب وهم یک شمع بلعیده. ریگار علاقه‌ای به بازی با سایر بچه‌ها نداشت. اساتید (maesters) از هوش او متحیر بودند، اما شوالیه‌های پدرش کنایه می‌زدند که بیلور مقدس (Baelor the Blessed) دوباره متولد شده. تا این‌که یک روز پرنس ریگار در یک طومار چیزی پیدا کرد که او را تغییر داد. کسی نمی‌داند که آن چه بوده است، فقط این که ناگهان ریگار یک روز صبح زود، وقتی شوالیه‌ها داشتند شمشیرهایشان را می‌بستند، در حیاط حاضر شد. به سمت سر ویلم دری (Willem Darry)، استاد رزم رفت، و گفت: «من به یک شمشیر و زره نیاز دارم، به نظر می‌رسد که باید جنگجو بشوم.»
{{اسپویلر|جیمی (Jaime) در حالی که سر خود را برای استراحت به یک درخت نیایش (weirwood) تکیه داده، غرق رویایی تب‌دار می‌شود. او در قسمتی از رویایش پنج تن از برادرانش در گارد شاهی (Kingsguard) سابق اریس دوم (Aerys II) را می‌بیند. درحالی که در کنار آن‌ها، ریگار تارگرین، پرنس درگون‌استون (Dragonstone) و وارث حقیقی تخت آهنین (Iron Throne)، در میان تاجی از غبار و اندوه، و موهایی بلند که پشت سرش جاری شده، اسب می‌راند. پرنس ریگار با نوری سرد می سوزد، لحظه‌ای سفید، لحظه‌ای سرخ، لحظه‌ای تاریک. او به جیمی (Jaime) می‌گوید:
اسپویلر:
{{نقل قول|«من همسر و فرزندانم را به دستان تو سپردم.»}}
جیمی به ریگار پاسخ می‌دهد که هیچ‌وقت فکر نمی‌کرده که او به آن‌ها آزاری برساند.}}
=== ضیافتی برای کلاغ‌ها===
=== ضیافتی برای کلاغ‌ها===
اسپویلر:
{{اسپویلر|وقتی جیمی (Jaime) بر سر تابوت تشییع پدرش پاس ایستاده، درباره‌ی روزی که در حیاط قلعه‌ی سرخ (Red Keep)، با ریگار خداحافظی کرد می‌اندیشد. پرنس، زره اش که به سیاهی شب بود و اژدهایی سه سر از یاقوت روی سینه اش نقش بسته بود، را پوشیده بود. جیمی برای همراهی از او درخواست کرد، اما ریگار با بیان این که اریس (Aerys) خیلی بیش تر از آن که از پسر عمویش رابرت (Robert) بترسد، از پدر جیمی، تایوین لنیستر (Tywin Lannister) می ترسد، خواهش او را رد کرد. اریس می خواست جیمی را نزدیک خود نگاه دارد تا تایوین نتواند آسیبی به او برساند. ریگار توضیح داد که جرات ندارد در چنین شرایطی این پشتیبانی را از اریس (Aerys) بگیرد. وقتی جیمی (Jaime) امتناع کرد، ریگار دستی بر شانه ی جیمی جوان گذاشت و گفت:
{{نقل قول|«وقتی جنگ تمام شد، تصمیم دارم شورایی تشکیل بدهم. تغییراتی داده می شود. خیلی وقت پیش چنین تصمیمی داشتم، اما …، خوب، صحبت درباره ی راه های نرفته سودی ندارد. بعداً صحبت می کنیم، وقتی برگشتم.»}}
این ها آخرین کلماتی بود که ریگار تارگرین به جیمی (Jaime) گفت. بیرون دروازه ها یک لشکر گرد آمده، و لشکر دیگر به ترایدنت (Trident) رسیده بود. بنابراین پرنس درگون استون (Dragonstone) سوار شد، کلاه خود سیاه بلندش را بست، و پیش به سوی نابودی اش راند.[۸] سرسی لنیستر (Cersei Lannister)، ریگار را در مسابقه ای که در کسترلی راک (Casterly Rock) برگزار شده بود، به خاطر می آورد. او قبل معرفی به ریگار شیفته ی او شده بود:
{{نقل قول|او ده ساله بود وقتی سرانجام پرنسش را در مسابقه ای که لرد پدرش برای خوشآمدگویی ورود شاه اریس به غرب تدارک دیده بود از نزدیک دید. جایگاه تماشاگران در زیر دیوار های لنیسپورت (Lannisport) افراشته شده بود، و هلهله ی تشویق جمعیت مانند غرش رعد از دیوار های کسترلی راک (Casterly Rock) منعکس می شد. ملکه به یاد می آورد که آن ها پدرش را دو برابر بلند تر از شاه تشویق کردند، اما این تنها نصف صدایی بود که برای تشویق پرنس ریگار بلند شد.
ریگار تارگرین، هفده ساله و تازه شوالیه شده، وقتی وارد میدان نبرد شد، روی زره زنجیری طلایی، زره فلزی سیاه پوشیده بود. در پشت کلاهخودش نوارهای قرمز و طلایی و نارنجی مانند شعله های آتش شناور بود. دو تا از عموهای سرسی، همین طور دو جین از بهترین نیزه باز های پدرش، زبده ترین های غرب، در مقابل نیزه ی ریگار به زمین افتادند،. شب هنگام، پرنس چنگ نقره ای اش را نواخته و اشک از چشمان سرسی جاری شده بود. سرسی (Cersei) وقتی به ریگار معرفی شد، تقریباً در عمق چشمان ارغوانی و غمگین او غرق شده بود. او زخمی بود، سرسی اندیشه هایش را به یاد آورد، اما وقتی ازدواج کردیم، من جراحتش را التیام خواهم داد. حتی جیمی (Jaime) زیبایش هم در مقایسه با ریگار، بیش از پسرکی خام نبود.[۹]}}}}
===رقصی با اژدهایان===
===رقصی با اژدهایان===
اسپویلر:
{{اسپویلر|دنریس (Daenerys) به سر باریستان (Barristan) می گوید که او عروسی برادرش ریگار را دیده است. دنریس از او می پرسد که ریگار برای عشق ازدواج کرد یا وظیفه. سر باریستان بعد از لحظه ای شک می گوید:
{{نقل قول|پرنسس الیا (Elia) زن شایسته ای بود، علیاحضرت. او مهربان و باهوش بود، با قلبی نرم و لطافت طبعی شیرین. چیزی که من می دانم این است که پرنس به او تمایل داشت.}}
دنی با خود فکر می کند که پشت کلمه ی تمایل حرف های دیگری است.[۱۰] در طی مراحل ازدواج، دختر درون دنریس (Daenerys)، وقتی به محبوبش داریو (Daario) فکر می کند، نهانی امیدوار است که او می آید، و دنی را به زور شمشیر به دست می آورد، همان طور که ریگار دختر شمالی اش (northern girl) را به دست آورد. اما ملکه ی درون او می داند که این احمقانه است.[۱۱] وقتی جان کانینگتون (Jon Connington) درباره ی مسئله ی اعتماد با گریف جوان (Young Griff) بحث می کند، به او هشدار می دهد که بیش از حد محتاط نباشد، وگرنه بدبینی مسموم کرده و می تواند شخص را بدخلق و ترسو کند. او با خود فکر می کند:
{{نقل قول|شاه اریس این طور بود. درپایان، حتی ریگار هم به اندازه ی کافی به این موضوع واقف بود.[۱۲]}}
بعده ها، بعد از رسیدن به خشکی با گروه طلایی (Golden Company)، برای بازپس گیری تخت آهنیی (Iron Throne)، جان کانینگتون (Jon Connington) سوگند می خورد که پسر ریگار را همانند پدرش سرافکنده نمی کند.[۱۳] وقتی پرنس اگان تارگرین (Aegon Targaryen) به جان کانینگتون (Jon Connington) می گوید که از قلعه ی او، کنام شیردال (Griffin’s Roost)، خوشش آمده، جان ناگهان کلمات ریگار و نحوه ی نگاه او وقتی روی بام برج شرقی، بلندترین برج کنام شیردال (Griffin’s Roost)، ایستاده بود را به خاطر می آورد: او گفت:
{{نقل قول|«زمین های پدرت زیبا هستند.» درحالی که موهای نقره ای اش در باد افشان بود و چشم هایش به رنگ ارغوانی تیره، و تیره تر از چشمان این پسر بودند.}}}}
==نقل قول ها درباره ی ریگار==
==نقل قول ها درباره ی ریگار==
{{نقل قول|«ریگار دلاورانه جنگید، ریگار باشکوه جنگید، ریگار شرافتمندانه جنگید، و ریگار مرد.»[۱۴]|جورا مورمونت (Jorah Mormont)}}
{{نقل قول|«ریگار دلاورانه جنگید، ریگار باشکوه جنگید، ریگار شرافتمندانه جنگید، و ریگار مرد.»[۱۴]|جورا مورمونت (Jorah Mormont)}}