پرش به محتوا

استنیس براتیون: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:


{{نقل قول|
{{نقل قول|
'''کرسن''': پس [[رنلی براتیون|رنلی]] نه، بقیه ممکنه به کمکت بیان. [[راب استارک|پسر ادارد استارک]] ادعای [[پادشاه شمال|پادشاهی شمال]] رو کرده، با حمایت تمام قوای [[وینترفل]] و [[ریورران]] (Riverrun)
'''کرسن''': پس [[رنلی براتیون|رنلی]] نه، بقیه ممکنه به کمکت بیان. [[راب استارک|پسر ادارد استارک]] ادعای [[پادشاه شمال|پادشاهی شمال]] رو کرده، با حمایت تمام قوای [[وینترفل]] و [[ریورران]] (Riverrun){{سخ}}
 
'''استنیس''': یک پسر خام و یک شاه دروغین دیگر، آیا باید یه مملکت تکه تکه رو بپذیرم.{{سخ}}
'''استنیس''': یک پسر خام و یک شاه دروغین دیگر، آیا باید یه مملکت تکه تکه رو بپذیرم.
'''کرسن''': مطمئنا یه مملکت نصفه بهتر از هیچه. و اگر به پسره کمک کنی تا انتقام پدرش رو بگیره-{{سخ}}
 
'''استنیس''': چرا باید انتقام [[ادارد استارک]] رو بگیرم؟ اون مرد برای من اهمیتی نداشت. اوه، رابرت مطمئنا عاشقش بود. مثل یک برادر دوستش داشت، چقدر این رو شنیدم؟ من برادرش بودم، نه ادارد استارک، اما با رفتاری که با من می کرد نمی تونستی متوجه بشی. من [[استورمز اند]] رو براش حفظ کردم. گرسنگی کشیدن مردان خوب رو می دیدم، در حالی که [[میس تایرل]] و [[پاکستر ردواین]] (Poxter Redwyne) جلوی دید دیوار ها جشن می گرفتند. رابرت ازم تشکر کرد؟ نه. از ادارد استارک تشکر کرد که محاصره رو رفع کرد، اون هم در حالی که ما دیگه مجبور به خوردن موش و تربچه شده بودیم. به دستور رابرت یه ناوگان ساختم، و [[دراگون استون]] رو براش گرفتم. دستم رو گرفت بگه آفرین برادر، بدون تو چه کار می کردم؟ نه، من رو به خاطر این که گذاشتم [[ویلم دری]] (Willem Darry) [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] (Viserys) و [[دنریس تارگرین|بچه]] رو ببره سرزنش کرد، انگار می تونستم جلوش رو بگیرم. پانزده سال توی [[ارباب کشتی ها|شوراش]] نشستم، به [[جان ارن]] کمک کردم مملکت رو اداره کنه زمانی که رابرت کارش زن و شراب بود، اما زمانی که جان مرد، برادرم من رو [[دست پادشاه|دست]] کرد؟ نه، چهار نعل رفت پیش دوست عزیزش ند استارک و [[دست پادشاه|افتخار]] رو بهش پیش نهاد داد. بگذریم که چقدر هم به نفع هر دوشون شد.{{رف|نش|مقدمه}}|استنیس به استاد [[کرسن]]}}
'''کرسن''': مطمئنا یه مملکت نصفه بهتر از هیچه. و اگر به پسره کمک کنی تا انتقام پدرش رو بگیره-
 
'''استنیس''': چرا باید انتقام [[ادارد استارک]] رو بگیرم؟ اون مرد برای من اهمیتی نداشت. اوه، رابرت مطمئنا عاشقش بود. مثل یک برادر دوستش داشت، چقدر این رو شنیدم؟ من برادرش بودم، نه ادارد استارک، اما با رفتاری که با من می کرد نمی تونستی متوجه بشی. من [[استورمز اند]] رو براش حفظ کردم. گرسنگی کشیدن مردان خوب رو می دیدم، در حالی که [[میس تایرل]] و [[پاکستر ردواین]] (Poxter Redwyne) جلوی دید دیوار ها جشن می گرفتند. رابرت ازم تشکر کرد؟ نه. از ادارد استارک تشکر کرد که محاصره رو رفع کرد، اون هم در حالی که ما دیگه مجبور به خوردن موش و تربچه شده بودیم. به دستور رابرت یه ناوگان ساختم، و [[دراگون استون]] رو براش گرفتم. دستم رو گرفت بگه آفرین برادر، بدون تو چه کار می کردم؟ نه، من رو به خاطر این که گذاشتم [[ویلم دری]] (Willem Darry) [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] (Viserys) و [[دنریس تارگرین|بچه]] رو ببره سرزنش کرد، انگار می تونستم جلوش رو بگیرم. پانزده سال توی [[ارباب کشتی ها|شوراش]] نشستم، به جان ارن کمک کردم مملکت رو اداره کنه زمانی که رابرت کارش زن و شراب بود، اما زمانی که جان مرد، برادرم من رو دست کرد؟ نه، چهار نعل رفت پیش دوست عزیزش ند استارک و [[دست پادشاه|افتخار]] رو بهش پیش نهاد داد. بگذریم که چقدر هم به نفع هر دوشون شد.{{رف|نش|مقدمه}}|استنیس به استاد [[کرسن]]}}


{{نقل قول|[[خاندان استارک|استارک ها]] می خوان نصف مملکت من رو بدزدند، مثل [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]] که [[تخت آهنین|تختم]] رو دزدیدند و برادر عزیز خودم که سرباز ها، پرچمداران و قلعه هایی که قانونا حقه منه رو دزدیده. اون ها همشون غاصبند. همشون دشمن منند.{{رف|نش|مقدمه}}}}
{{نقل قول|[[خاندان استارک|استارک ها]] می خوان نصف مملکت من رو بدزدند، مثل [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]] که [[تخت آهنین|تختم]] رو دزدیدند و برادر عزیز خودم که سرباز ها، پرچمداران و قلعه هایی که قانونا حقه منه رو دزدیده. اون ها همشون غاصبند. همشون دشمن منند.{{رف|نش|مقدمه}}}}


{{نقل قول|مردان خوب و شریفی برای [[جافری براتیون|جافری]] می جنگند، با این اعتقاد غلط که اون پادشاه به حقه. یک شمالی ممکنه همین رو در مورد [[راب استارک]] بگه. ولی این لرد هایی که دور [[رنلی براتیون|برادر من]] جمع شدن می دونستند که او غاصبه. دلیلشون برا پشت کردن به پادشاه حقیقیشون چیزی بهتر از رویایی قدرت و افتخار نبوده، و برای من مشخص شده که چی هستند. عفوشون کردم، بله بخشیده شدند ولی فراموش نشدند.{{رف|نش|42}}|استنیس به [[داووس سی ورث]]}}
{{نقل قول|مردان خوب و شریفی برای [[جافری براتیون|جافری]] می جنگند، با این اعتقاد غلط که اون پادشاه به حقه. یک شمالی ممکنه همین رو در مورد [[راب استارک]] بگه. ولی این لرد هایی که دور [[رنلی براتیون|برادر من]] جمع شدن می دونستند که او غاصبه. دلیلشون برا پشت کردن به پادشاه حقیقیشون چیزی بهتر از رویایی قدرت و افتخار نبوده، و برای من مشخص شده که اون ها چی هستند. عفوشون کردم، بله بخشیده شدند ولی فراموش نشدند.{{رف|نش|42}}|استنیس به [[داووس سی ورث]]}}


{{نقل قول|من پادشاه حقیقی هستم و [[راب استارک|پسر شما]] هم کمتر از [[رنلی براتیون|برادرم]] خائن نیست. نوبت به او هم خواهد رسید.{{رف|نش|31}}|استنیس به [[کتلین تالی]](Catelyn Tully)}}
{{نقل قول|من پادشاه حقیقی هستم و [[راب استارک|پسر شما]] هم کمتر از [[رنلی براتیون|برادرم]] خائن نیست. نوبت به او هم خواهد رسید.{{رف|نش|31}}|استنیس به [[کتلین تالی]](Catelyn Tully)}}
خط ۱۴۹: خط ۱۴۶:
{{نقل قول|پادشاه ها دوستی ندارند، فقط رعیت و دشمن دارند.{{رف|نش|31}}|استنیس به [[کتلین تالی]]}}
{{نقل قول|پادشاه ها دوستی ندارند، فقط رعیت و دشمن دارند.{{رف|نش|31}}|استنیس به [[کتلین تالی]]}}


{{نقل قول|من پرستش خدایان را روزی ترک کردم که [[مغرور بال]] (Windproud) در داخل خلیج شکست. هر خدایی که این قدر هیولاست که مادر و پدرم رو غرق می کنه، هرگز پرستش من رو نخواهد داشت. سپتون اعظم پیشم وراجی می کرد که چطور تمام عدالت و خوبی ها از خدایان نشات گرفته، اما تمام چیزی که من از این دو می دیدم، به دست بشر صورت گرفته است.{{رف|نش|10}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}
{{نقل قول|من پرستش خدایان را روزی ترک کردم که [[باد سرفراز]] (Windproud) در داخل خلیج شکست. هر خدایی که این قدر هیولاست که مادر و پدرم رو غرق می کنه، هرگز پرستش من رو نخواهد داشت. سپتون اعظم پیشم وراجی می کرد که چطور تمام عدالت و خوبی ها از خدایان نشات گرفته، اما تمام چیزی که من از این دو دیدم، به دست بشر صورت گرفته بود.{{رف|نش|10}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}
 
{{اسپویلر|
{{اسپویلر|
{{نقل قول|من هرگز این رو نخواستم، همین طور که هرگز نمی خواستم شاه بشم. با این وجو آیا می تونم بهش بی اعتنا باشم؟ ما سرنوشت خودمون رو انتخاب نمی کنیم. با این وجود ما باید...باید وظیفه مون رو انجام بدیم، نه؟ بزرگ و کوچک، ما باید وظیفه مون رو انجام بدیم.{{رف|یش|54}}|استنیس به [[داووس سیورث|داووس]]}}
{{نقل قول|من هرگز این رو نخواستم، همین طور که هرگز نمی خواستم شاه بشم. با این وجود آیا می تونم بهش بی اعتنا باشم؟ ما سرنوشت خودمون رو انتخاب نمی کنیم. با این وجود ما باید...باید وظیفه مون رو انجام بدیم، نه؟ بزرگ و کوچک، ما باید وظیفه مون رو انجام بدیم.{{رف|یش|54}}|استنیس به [[داووس سیورث|داووس]]}}


{{نقل قول|من هرگز این تاج رو نخواستم. طلا سرده و روی سر سنگینه، اما تا زمانی که من شاهم، وظایفی دارم... اگه من باید [[ادریک استورم|یک کودک]] رو قربانی آتش کنم تا یک میلیون کودک رو از تاریکی نجات بدم... قربانی... هرگز آسان نیست داووس، در غیر این صورت یک قربانی واقعی نیست.{{رف|یش|63}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}
{{نقل قول|من هرگز این تاج رو نخواستم. طلا سرده و روی سر سنگینه، اما تا زمانی که من شاهم، وظایفی دارم... اگه من باید [[ادریک استورم|یک کودک]] رو قربانی آتش کنم تا یک میلیون کودک رو از تاریکی نجات بدم... قربانی... هرگز آسان نیست داووس، در غیر این صورت یک قربانی واقعی نیست.{{رف|یش|63}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}
خط ۱۵۷: خط ۱۵۵:
{{نقل قول|مساله خواستن نیست. به عنوان وارث رابرت، تخت مال منه. این قانونه.{{رف|یش|36}}|[[استنیس به داووس سی ورث|داووس]]}}
{{نقل قول|مساله خواستن نیست. به عنوان وارث رابرت، تخت مال منه. این قانونه.{{رف|یش|36}}|[[استنیس به داووس سی ورث|داووس]]}}


{{نقل قول|من شاهم. خواستن دخیل نیست. من وظیفه ای نسبت به دخترم دارم. نسبت به مملکت. و حتی نسبت به رابرت. او من رو خیلی کم دوست داشت، می دونم، با این وجود او هنوز برادرم بود. زن لنیستری به او یک جفت شاخ داد و یک دلقک کامل از او ساخت. ممکنه حتی اونو کشته باشه، همون طوری که جان ارن و ند استارک رو کشت. برای چنین جنایاتی باید عدالت برقرار بشه. شروعش با سرسی و فرزندان پلیدشه. اما فقط شروعش. من می خوام دربار رو تمیز کنم. همون طور که رابرت باید بعد از ترایدنت این کار رو می کرد.{{رف|یش|36}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}
{{نقل قول|من شاهم. خواستن دخیل نیست. من وظیفه ای نسبت به دخترم دارم. نسبت به مملکت. و حتی نسبت به رابرت. او من رو خیلی کم دوست داشت، می دونم، با این وجود او هنوز برادرم بود. [[سرسی|زن لنیستری]] به او یک جفت شاخ داد و یک دلقک کامل از او ساخت. ممکنه حتی اونو کشته باشه، همون طوری که [[جان ارن]] و [[ند استارک]] رو کشت. برای چنین جنایاتی باید عدالت برقرار بشه. شروعش با سرسی و فرزندان پلیدشه. اما فقط شروعش. من می خوام دربار رو تمیز کنم. همون طور که رابرت باید بعد از ترایدنت این کار رو می کرد.{{رف|یش|36}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}
}}
}}
{{نقل قول|رابرت می تونست توی یک فنجون بش...ه و مردم به اون بگن شراب، ولی من بهشون آب سرد تمیز پیش نهاد می دم و اونا با شک اخم می کنند و به هم می گن چقدر مزه ی عجیبی می ده.{{رف|نش|42}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}
{{نقل قول|رابرت می تونست توی یک فنجون بش...ه و مردم به اون بگن شراب، ولی من بهشون آب سرد تمیز پیش نهاد می دم و اونا با شک اخم می کنند و به هم می گن چقدر مزه ی عجیبی می ده.{{رف|نش|42}}|استنیس به [[داووس سی ورث|داووس]]}}
{{اسپویلر|
{{اسپویلر|
{{نقل قول|به نظر می رسه ازدواج خطرناک تر از جنگیدان شده.{{رف|یش|63}}}}
{{نقل قول|به نظر می رسه ازدواج خطرناک تر از جنگیدن شده.{{رف|یش|63}}}}


{{نقل قول|آدر ها|اهریمن هایی از برف و یخ و سرما، دشمن قدیمی، تنها دشمنی که اهمیت داره.{{رف|یش|78}}}}
{{نقل قول|[[آدر ها|اهریمن هایی از برف و یخ و سرما]]، دشمن قدیمی، تنها دشمنی که اهمیت داره.{{رف|یش|78}}}}


{{نقل قول|برادرانت خوششون نخواهد اومد، همون طور که لرد های پدرت خوششون نخواهد اومد، اما من می خوام به وحشی ها اجازه بدم که از دیوار بگذرند... اون هاییشون که به من سوگند وفاداری بخورند، تضمین بدند که صلح و عدالت پادشاه رو حفظ کنند، و لرد روشنایی رو به عنوان خدا بپذیرند. حتی غول ها (Giants) اگه زانو های غول پیکرشون بتونه خم بشه. من زمانی که [[هدیه]] (The Gift) رو از چنگ لرد فرمانده ی جدیدتون در آوردم، توش جاشون می دم. زمانی که باد های سرد بوزند، ما با هم زنده خواهیم موند یا با هم می میریم. وقتشه که در برابر دشمن مشترکمون متحد بشیم.{{رف|یش|76}}|استنیس به [[جان اسنو]]}}
{{نقل قول|برادرانت خوششون نخواهد اومد، همون طور که لرد های پدرت خوششون نخواهد اومد، اما من می خوام به وحشی ها اجازه بدم که از دیوار بگذرند... اون هاییشون که به من سوگند وفاداری بخورند، تضمین بدند که صلح و عدالت پادشاه رو حفظ می کنند، و لرد روشنایی رو به عنوان خدا بپذیرند. حتی غول ها (Giants) اگه زانو های غول پیکرشون بتونه خم بشه. زمانی که من [[هدیه]] (The Gift)، رو از چنگ لرد فرمانده ی جدیدتون در آوردم، اونها رو توش سکنا میدم. زمانی که باد های سرد بوزند، ما با هم زنده خواهیم موند یا با هم می میریم. وقتشه که در برابر دشمن مشترکمون متحد بشیم.{{رف|یش|76}}|استنیس به [[جان اسنو]]}}
}}
}}
{{اسپویلر|
{{اسپویلر|
{{نقل قول|کاش تمام لرد های هفت پادشاهی یه گردن داشتند...<ref>[http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ سایت رسمی جرج آر. آر. مارتین]</ref>}}
{{نقل قول|کاش تمام لرد های هفت پادشاهی یه گردن داشتند...<ref>[http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ سایت رسمی جرج آر. آر. مارتین]</ref>}}


{{نقل قول|
{{نقل قول|
'''استنیس''': من فکر می کردم که اون پرستار دختر [[کرستر]]ه (Craster).
'''استنیس''': من فکر می کردم که اون پرستار، دختر [[کرستر]]ه (Craster).{{سخ}}
 
'''ملیساندر''':هم دختر و هم همسرش، اعلیحضرت. [[کرستر]] با تمام دختراش ازدواج کرده بود. پسر [[گیلی]] (Gili) محصول جفت شدن این دو نفره.{{سخ}}
ملیساندر:هم دختر و هم همسرش، اعلی حضرت. [[کرستر]] با تمام دختراش ازدواج کرده. پسر [[گیلی]] (Gili) محصول جفت شدن این دو نفره.
'''استنیس''': پدر خودش ازش صاحب بچه شده؟ پس، خوب شد از شرشون خلاص شدیم. من همچین موجودات پلیدی رو این جا تحمل نمی کنم. این جا [[بارانداز پادشاه]] نیست.{{رف|ربا|3}}|استنیس به [[ملیساندر]]}}
 
استنیس: پدر خودش ازش صاحب بچه شده؟ پس، خوب شد از شرشون خلاص شدیم. من همچین موجودات پلیدی رو این جا تحمل نمی کنم. این جا [[بارانداز پادشاه]] نیست.{{رف|ربا|3}}|استنیس به [[ملیساندر]]}}


{{نقل قول|ما همه می دونیم [[رابرت براتیون|برادرم]] اگه بود چی کار می کرد. رابرت تنهایی به طرف دروازه های وینترفل می تاخت، با پتک جنگیش در هم خوردشون می کرد به داخل خرابه ها می رفت و [[روس بولتون]] رو با دست چپش و [[رمسی بولتون|حرامزاده]] رو با دست راستش می کشت. من رابرت نیستم. ولی ما لشکر خواهیم کشید، و [[وینترفل]] رو آزاد می کنیم... یا در این راه کشته می شیم.{{رف|ربا|42}}}}
{{نقل قول|ما همه می دونیم اگه [[رابرت براتیون|برادرم]] بود چی کار می کرد. رابرت تنهایی به طرف دروازه های وینترفل می تاخت، با پتک جنگیش در هم خوردشون می کرد به داخل خرابه ها می رفت و [[روس بولتون]] رو با دست چپش و [[رمسی بولتون|حرامزاده]] رو با دست راستش می کشت. من رابرت نیستم. ولی ما لشکر خواهیم کشید، و [[وینترفل]] رو آزاد می کنیم... یا در این راه کشته می شیم.{{رف|ربا|42}}}}
}}
}}


۱٬۰۶۹

ویرایش