واریس: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:


== گذشته ==
== گذشته ==
هر چند به هیچ یک از گفته های واریس نمیشه به طور کامل اعتماد کرد، اما او ادعا می کند که در شهر [[لایس]] (Lys) به عنوان یک برده متولد، و فروخته شد تا به عنوان یک شاگرد در یک گروه دوره گرد به سفرهای احمقانه رود. آنها یک گروه هنرپیشه بودند، که در شهرهای آزاد (Free Cities)، [[شهرهای کهن]] (Oldtown)، و گاهی [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) کار میکردند، در واقع او زیردست سرپرست گروه بود. در زمان اقامت در [[مایر]] (Myr)، یک مرد مبلغ زیادی پول برای واریس پیشنهاد کرد، پیشنهاد وسوسه انگیزی که سرپرست گروه نتوانست رد کند. مرد به واریس یک معجون داد که او را ناتوان از حرکت و صحبت کرد، ولی هیچ اثری روی حس او نداشت، او مردانگی واریس را از ریشه درآورد، سپس در یک ظرف پر از خون، در یک مراسم [[جادو|سحر و جادو]] آتش زد. واریس مدعی است که از همان موقع، از هر چیز جادویی بیزار است.{{رف|بتت|44}}
هر چند به هیچ یک از گفته های واریس نمی شود به طور کامل اعتماد کرد، اما او ادعا می کند که در شهر [[لایس]] (Lys) به عنوان یک برده متولد، و فروخته شد تا به عنوان یک شاگرد در یک گروه دوره گرد به سفرهای احمقانه رود. آنها یک گروه هنرپیشه بودند، که در شهرهای آزاد (Free Cities)، [[شهرهای کهن]] (Oldtown)، و گاهی [[بارانداز پادشاه]] (King's Landing) کار میکردند، در واقع او زیردست سرپرست گروه بود. در زمان اقامت در [[میر]] (Myr)، یک مرد مبلغ زیادی پول برای واریس پیشنهاد کرد، پیشنهاد وسوسه انگیزی که سرپرست گروه نتوانست رد کند. مرد به واریس یک معجون داد که او را ناتوان از حرکت و صحبت کرد، ولی هیچ اثری روی حس او نداشت، او مردانگی واریس را از ریشه درآورد، سپس در یک ظرف پر از خون، در یک مراسم [[جادو|سحر و جادو]] آتش زد. واریس مدعی است که از همان موقع، از هر چیز جادویی بیزار است.{{رف|بتت|44}}
{{سخ}}بعد از کامل شدن مراسم، مرد که دیگر احتیاجی به واریس نداشت، او را به خیابان پرتاب کرد، واریس از او پرسید که چه باید انجام دهد، آن مرد ساحر پاسخ داد؛ که پیشنهاد می کند، بمیرد، واریس با خود عهد کرد که زنده بماند.{{رف|بتت|44}}
{{سخ}}بعد از کامل شدن مراسم، مرد که دیگر احتیاجی به واریس نداشت، او را به خیابان پرتاب کرد، واریس از او پرسید که چه باید انجام دهد، آن مرد ساحر پاسخ داد؛ که پیشنهاد می کند، بمیرد، واریس با خود عهد کرد که زنده بماند.{{رف|بتت|44}}
[[پرونده:Pojypojy_young_Illyrio_&_Varys.jpg|بندانگشتی|300px|چپ|واریس و ایریلیو در پنتوس، اثر Pojypojy]]


در آن موقع، نمایش دهنده ها به سفردریایی رفته بودند، و واریس تنها مانده بود. واریس به گدایی و دزدی روی آورد و خیلی زود به عنوان بهترین دزد در شهر معروف شد، تا اینکه یک رقیب او را مجبور به ترک [[میر]] (Myr) کرد، و او به [[پنتوس]] (Pentos) فرار کرد.
در پنتوس واریس با یک شمشیر فروش فقیر به نام [[ایلیریو موپاتیس]] (Illyrio Mopatis)، دوست شد. آنها شروع به یک تجارت جدید کردن، که در آن واریس چیزها را از دزدان کوچکتر می دزدید، و ایلیریو آنها را به صاحبان اصلی، برای کمی دست مزد برمی گرداند. به زودی هر مرد و زنی در پنتوس، وقتی چیز با ارزشی ازشون دزدیده میشد، میدانست به چه کسانی برای بازگرداندن آن وسیله ی با ارزش مراجعه کند. در ضمن بیشتر دزدهای پنتوس در جستجوی واریس و ایلیریو بودند، نیمی از آنها برای کشتن آنها (که نا موفق بودن) و نیمی دیگر برای فروختن وسایل دزدی به آنها، تا از دزدیدن وسایل دزدیشون توسط واریس برای برگرداندن به صاحبانشان تا ممانعت شود. واریس و ایریلیو بسیار ثروتمند شدند.
واریس به زودی فهمید که اطلاعات، بسیار با ارزشتر از طلا و جواهرات می باشند، و شروع به آموزش یک شبکه جاسوسی برای خود کرد، که موش کوچک (little mice) نامیده میشد، تا اطلاعات، نامه ها، وچارتهایی را درباره افراد ثروتمند و قدرتمند به دست آورد. "موش" از یتیمهایی که توسط واریس خریداری شده بودند، تشکیل شده بود، او کسانی را انتخاب می کرد که کوچک، فرز و ساکت بودند، به آنها خواندن و نوشتن می آموخت و همچنین مهارتهای لازم برای دزدی کردن، بالا رفتن از دیوار و پایین آمدن از دودکشها را یاد می داد، به طوریکه آنها می توانستند اطلاعات مورد نیاز واریس را طوری تهیه کنند، که اهدافشون متوجه هیچ خطر و یا خرابی نشوند.
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع|2}}
{{منابع|2}}


[[رده:اعضای شورای کوچک]][[رده:شخصیت های مایر]]
[[en:Varys]]
[[رده:اعضای شورای کوچک]][[رده:شخصیت های میر]]

نسخهٔ ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۶:۵۵

UnderConstructionOrange.png
در حال ترجمه
این موضوع توسط کاربر:Hamedsr در حال ترجمه است.
این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند.
واریس
Varys by Amoka.jpg

القاب عنکبوت

خواجه

روجن
عنوان مسئول جاسوسی
کتاب(ها) بازی تاج و تخت (حضور دارد)

نزاع شاهان (حضور دارد)
یورش شمشیرها (حضور دارد)
ضیافتی برای کلاغها (اشاره شده)

رقصی با اژدهایان (حضور دارد)

بازیگر Conleth Hill
سریال فصل 1، فصل2، فصل3

لرد واریس (Lord Varys) که عنکبوت (the Spider) نیز نامیده می شود، یکی از اعضاء شورای کوچک، و همچنین سرپرست زمزمه گرها (Master of Whisperers) و یا مسئول جاسوسی برای تخت پادشاهی، در هفت پادشاهی است. در مجموعه تلویزیونی Conleth Hill این نقش را ایفا می کند.[۱]


شخصیت و ظاهر:

واریس یک خواجه ی چاق و کچل، با رفتاری زن صفت است که دستان نرم و سفیدی دارد و به صورت خود پودر میزند.[۲] او ترجیح می دهد لباسهای راحت، از جمله ابریشم مرغوب (گاهی با رنگهای نامتعارف) ، و کفشهای راحتی نرم که به او اجازه می دهد بی سروصدا راه برود، بپوشد. رفتار ظاهری او، فردی متملق، مرموز و نازک طبع است. او استاد تغییر قیافه است، و به راحتی می تواند با عوض کردن لباس، نحوه ی راه رفتن، ظاهر و حتی عطر خود، غیرقابل شناسایی شود.
رازها، ابزار داد و ستد واریس هستند، و مهارتش در به دست آوردن رازها، سبب شده است که به عنوان یک دانای مطلق به شهرت رسد. حیاتی ترین راه داد و ستدش، یک شبکه جاسوسی متشکل از کودکان است، که واریس آنها را «پرنده های کوچک» می نامد.
گذشته او نشان می دهد که او اطلاعات را به هر طرف ارائه می کند، کمک به دو دشمن، زیرآب زدن یک رقیب، نزد رقیب دیگر، و دستکاری اطلاعات برای رسیدن به اهدافش، شهرتی نامطلوب و غیرقابل اعتماد، برای او در بین اشراف دربار، به وجود آورده است. به خصوص در حالیکه او ادعای پایبندی به ارزشها، ثبات، بالاتر از همه صلح و ادعای وفاداری به کسانیکه برای اهداف نیک تلاش می کنند، دارد.


گذشته

هر چند به هیچ یک از گفته های واریس نمی شود به طور کامل اعتماد کرد، اما او ادعا می کند که در شهر لایس (Lys) به عنوان یک برده متولد، و فروخته شد تا به عنوان یک شاگرد در یک گروه دوره گرد به سفرهای احمقانه رود. آنها یک گروه هنرپیشه بودند، که در شهرهای آزاد (Free Cities)، شهرهای کهن (Oldtown)، و گاهی بارانداز پادشاه (King's Landing) کار میکردند، در واقع او زیردست سرپرست گروه بود. در زمان اقامت در میر (Myr)، یک مرد مبلغ زیادی پول برای واریس پیشنهاد کرد، پیشنهاد وسوسه انگیزی که سرپرست گروه نتوانست رد کند. مرد به واریس یک معجون داد که او را ناتوان از حرکت و صحبت کرد، ولی هیچ اثری روی حس او نداشت، او مردانگی واریس را از ریشه درآورد، سپس در یک ظرف پر از خون، در یک مراسم سحر و جادو آتش زد. واریس مدعی است که از همان موقع، از هر چیز جادویی بیزار است.[۳]
بعد از کامل شدن مراسم، مرد که دیگر احتیاجی به واریس نداشت، او را به خیابان پرتاب کرد، واریس از او پرسید که چه باید انجام دهد، آن مرد ساحر پاسخ داد؛ که پیشنهاد می کند، بمیرد، واریس با خود عهد کرد که زنده بماند.[۳]

واریس و ایریلیو در پنتوس، اثر Pojypojy


در آن موقع، نمایش دهنده ها به سفردریایی رفته بودند، و واریس تنها مانده بود. واریس به گدایی و دزدی روی آورد و خیلی زود به عنوان بهترین دزد در شهر معروف شد، تا اینکه یک رقیب او را مجبور به ترک میر (Myr) کرد، و او به پنتوس (Pentos) فرار کرد. در پنتوس واریس با یک شمشیر فروش فقیر به نام ایلیریو موپاتیس (Illyrio Mopatis)، دوست شد. آنها شروع به یک تجارت جدید کردن، که در آن واریس چیزها را از دزدان کوچکتر می دزدید، و ایلیریو آنها را به صاحبان اصلی، برای کمی دست مزد برمی گرداند. به زودی هر مرد و زنی در پنتوس، وقتی چیز با ارزشی ازشون دزدیده میشد، میدانست به چه کسانی برای بازگرداندن آن وسیله ی با ارزش مراجعه کند. در ضمن بیشتر دزدهای پنتوس در جستجوی واریس و ایلیریو بودند، نیمی از آنها برای کشتن آنها (که نا موفق بودن) و نیمی دیگر برای فروختن وسایل دزدی به آنها، تا از دزدیدن وسایل دزدیشون توسط واریس برای برگرداندن به صاحبانشان تا ممانعت شود. واریس و ایریلیو بسیار ثروتمند شدند. واریس به زودی فهمید که اطلاعات، بسیار با ارزشتر از طلا و جواهرات می باشند، و شروع به آموزش یک شبکه جاسوسی برای خود کرد، که موش کوچک (little mice) نامیده میشد، تا اطلاعات، نامه ها، وچارتهایی را درباره افراد ثروتمند و قدرتمند به دست آورد. "موش" از یتیمهایی که توسط واریس خریداری شده بودند، تشکیل شده بود، او کسانی را انتخاب می کرد که کوچک، فرز و ساکت بودند، به آنها خواندن و نوشتن می آموخت و همچنین مهارتهای لازم برای دزدی کردن، بالا رفتن از دیوار و پایین آمدن از دودکشها را یاد می داد، به طوریکه آنها می توانستند اطلاعات مورد نیاز واریس را طوری تهیه کنند، که اهدافشون متوجه هیچ خطر و یا خرابی نشوند.

منابع