لیانا استارک
| در حال ترجمه این موضوع توسط کاربر:نگار در حال ترجمه است. این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند. |
لیانا استارک خواهر جوان تر لرد ادارد استارک و نامزد دوست دوران کودکی ند، رابرت براتیون بود. دزدیده شدن او توسط ریگار تارگرین واقعه ای بود که در نهایت منحر به قیام رابرت و سقوط سلسله تارگرین شد.
لیانا استارک اثر Manulys © | |
| |
القاب | گرگ خاکستری لیا |
---|---|
خاندان | خاندان استارک |
فرهنگ | شمالی |
تولد | در سال 267 پس از ورود اگان |
مرگ | در سال 283 پس از ورود اگان در برج شادی |
کتاب(ها) | بازی تاج و تخت (اشاره شده) نزاع شاهان (اشاره شده) یورش شمشیرها (اشاره شده) رقصی با اژدهایان (اشاره شده) |
ظاهر و شخصیت
- همچنین ببینید: مجموعه تصاویر لیانا استارک
همه کسانی که لیانا را می شناختند، او را زیبا، با موهای تیره، چشمان خاکستری و صورت بلندی که مشخصه استارکهاست، توصیف میکنند.[۱] ند او را، مانند برادرش برندون، «دارنده خون گرگ»، سرسخت، خود رای، شجاع و زودجوش، به یاد میآورد. او در ادامه به مقایسه او با دخترش آریا از هر دو جنبه ی ظاهر و شخصیت، می پردازد و احتمال میدهد اگر پدرشان اجازه میداد او نیز با خودش شمشیر حمل میکرد. گفته میشود که او اسب سوار بسیار با مهارتی بوده است.[۲] لیانا به رزهای آبی زمستانی که در وینترفل می رویید علاقه بسیار زیادی داشت.[۳]
لیانا مانند یک مرد شمالی اسب سواری می کرد. هاروین مهارت اسب دوانی او را با مهارت های آریا مقایسه کرد.[۴] باربری داستین اظهار دارد که برندون و لیانا هر دو عاشق اسب سواری بودند. او آنها را به یک «جفت قنطورس» تشبیه می کند.[۵] روس بولتون (roose Bolton)ادعا می کند لیانا خودش یک «نیمه اسب»، بود، هر چند که او ادعا میکند که پسرش دومریک بولتون میتوانست از او پیشی بگیرد.[۶]
رابرات عمیقا واله و شیدا لیانا بود و بعد از گذشت دههها از مرگ لیانا به یاد و خاطرات او عشق می ورزید، تا جایی که در ازدواجش با سرسی لنیستر دچار مشکلات عدیده شدند.[۷][۸] با اینحال ند، اشاره میکند که رابرت هیچگاه لیانا را به خوبی نشناخت و اظهار میکند که ممکن بود آنها نتوانند به آن خوبی که رابرت تصور میکند با هم کنار بیایند. در حالی که رابرت باور داشت که لیانا مثل سرسی هیچ گاه در معرض دید عموم با او مخالفت نمیکرد، ند میگفت که رابرت فقط زیبایی لیانا را دیده است و هیچ گاه متوجه خیرهسری و قدرت اراده او نشده است.[۹] لیانا تقریبا به طور قابل توجهی کمتر از رابرت نسبت به ازدواجشان هیجان زده بود، تا جایی که به ند گفت که عشق رابرت جلوی وفادار نبودنش را بعد از ازدواجشان نخواهد گرفت.[۱۰]
بنا به گفتههای ادارد استارک، آریا استارک از نظر ظاهر شبیه لیاناست. هم چنین گفته می شود که مارجری تایرل نیز شبیه لیاناست. در بارانداز پادشاه، رنلی براتیون از ادارد خواست پرترهی مینیاتوری مارجری، که به سبک میری نگارگری شده بود، را بررسی کند. او میخواست شباهت گفته شده را تایید کند، اما ادارد ارتباطی بین دو زن ندید.
کوان لنیستر لیانا را با زیبایی وحشیاش به یاد میآورد. اما زیباییش در مقایسه با سرسی لنیستر جوان رنگ میبازد. «هرچند مشعل میسوزاند ولی هیچگاه با خورشید در حال طلوع یکسان نیست.»[۱۱]
سرگذشت
دوران کودکی
برن استارک (bran stark) از طریق درخت قلب وینترفل رویایی میبیند که در آن دختری شبیه به آریاست. دو کودک دیده میشوند که با شاخه درخت، به عنوان شمشیر، با هم دوئل میکنند. دختر بزرگتر و بلند قد تر از پسر است. او پسر را با ضربه زدن به رانش شکست میدهد. پسر تعادلش را از دست میدهد و به داخل برکه میافتد. او شروع به تقلا کردن و فریاد زدن میکند. دختر به او هشدار میدهد که ساکت باشد وگرنه ننه پیر (old nan)صدای او را میشنود و پدرشان را با خبر می کند. بعد او زانو می زد و برادر کوچکترش را از برکه بیرون میکشد. قبل از اینکه برن فرصت کند چیز بیشتری از آن دو کودک ببیند، صحنه به رویایی دیگر تغییر میکند.[۱۲] اشاره شده است که آن دختر لیانا و آن پسر برادر کوچکترش بنجن استارک (benjen stark)هستند.[۱۳]
زمانی که پدرش قول لیانا را به رابرت داد او در وینترفل بود. همان شب او محرمانه نگرانیاش را راجع به رابرت با ادارد در میان گذاشت: "آن مرد هیچگاه به یک تخت وفادار نمی ماند." او دربارهی دختر حرامزادهی رابرت، ظاهرا میا استون(mya stone)، در دره ارن شنیده بود. ادارد تلاش کرد تا او را قانع کند که کاری که رابرت قبل از نامزدی انجام داده ناچیز است و اینکه او عوض خواهد شد. با این حال لیانا قانع نشد.[۱۰]
هارنهال
لیانا در تورنمنت هارن هال حضور داشت. آنجا بود که او دید هاولند رید (howland reed) توسط سه پادوی جوان،که هیچکدام بیشتر از 15 سال نداشتند، مورد اذیت و آزار قرار گرفته است. او غرید «این مردی که بهش لگد می زنید از مردان پدر منه» و به آنها با شمشیر تورنمنت حملهور شد. گردن کلفت ها متفرق شدند و لیانا «گرگ خاکستری» مرد مجروح را به استراحتگاه خود، که احتمالا چادر بود، برد. او زخم های مرد را تمیز کرد و با پارچهی کتان بست. بعد او مهمان را به برادرانش برندون استارک «گرگ وحشی»، ادارد استارک «گرگ آرام» و بنجن استارک «توله گرگ» معرفی کرد.
عصر همان روز لیانا رید را تشویق کرد که در جشنی که قبل از تورنمنت برپا میشود شرکت کند. لیانا اصرار داشت که او اشراف زاده است و به اندازه دیگران حق شرکت در مراسم را دارد. رد کردن درخواست «گرگ دوشیزه» کار آسانی نبود. بنجن لباس مناسبی برای رید پیدا کرد. در هارن هال، رید با استارکها خورد و نوشید . در زمان جشن، شاهزاده ریگار تارگرین، موسیقیدان برجسته، آهنگ زیبا و غمگینی نواخت که باعث شد لیانا اشک بریزد؛ زمانی که بنجن به خاطر گریه کردنش سر به سر او گذاشت، لیانا شراب روی سر او ریخت.
لیانا در طول جشن، سه پادوی قلدر را شناسایی کرد. یکی به شوالیه سهشاخه (خاندان های(house haigh))، یکی به جوجهتیغی (خاندان بلانت(house blount)) و آخرین پسر به شوالیه دو برج (خاندان فری(house frey)) خدمت میکرند. او پادوها را به برادرانش نشان داد. بنجن داوطلب شد تا در صورتی که مرد مرداب خواست که با آنها مسابقه بدهد، که برای او زره بیابد. رید آن شب در چادر ادارد خوابید. در دو روز اول تورنمنت شوالیه سهشاخه، شوالیه جوجهتیغی و شوالیه دو برج هر کدام موفق به کسب جایگاه قهرمانی شوند. اما بعد شوالیه درخت خندان (knight of the laughing tree) با هر سه آنها مسابقه داد و شکست شان داد، و اسب ها و زرههایشان را به دست آورد. وقتی سه شکست خورده تلاش کردند تا اموالشان را پس بگیرند ، شوالیه شروطش را اعلام کرد: «اینکه آنها باید به پادوهاشون شرافتمندی یاد بدهند.» آن سه تن اقدام به تنبیه شدید پادوهای خود کردند.[۱۴] ممشحص نیست که رید، لیانا یا یکی دیگر از استارک ها پشت ماسک شوالیه پنهان شده بود.[۱۵]
شوالیه ناخواسته باعث جلب توجه شد. رابرت براتیون و ریچاد لونموث (Richard lonmouth)مصمم شده بودند تا هویت او را مشخص کنند ، درحالیکه ایریس تارگرین دوم (aerys II targaryen) مطمئن بود که آن مرد دشمن اوست. صیح روز بعد شوالیه ناپدید شده بود. ایریس عصبانی، ریگار را به جستجوی شوالیه ناپدید شده فرستاد. اما فقط زره شوالیه پیدا شد.[۱۴] ریگار در ادامه به پیروزی در تورنومنت دست یافت و با گذشتن از همسرش، تاج ملکه عشق و زیبایی (as queen of love and beauty) را بر سر لیانا و نامزد رابرت براتیون گذاشت و اینگونه حضار را شوکه کرد. بنا خاطرات ادارد استارک، آن روز ریگار توانست برندون استارک (Brandon stark)، یان رویس (yohn Royce)، آرتور دین (Arthur dayne)و باریستان سلمی (barristan selmy)را شکست دهد. رابرت در میان تماشاگران، مشغول شوخی و خنده با جان ارن (jon arryn) و ایان هانتر (eon hunter)بود. سپس ریگار پیروز با اسبش از الیا مارتل (elia martell) گذشت و رز آبی زمستان ملکه عشق و زیبایی را در دامن لیانا گذاشت. در آن لحظه «تمام لبخندها از بین رفت».[۳] سلمی خودش را به خاطر عدم موفقیت در شکست ریگار سرزنش می کند، آن وقت او شانس این را داشت که تاج را بر سر بانویی که عاشقش بود، آشارا دین (ashara dayne)، بگذارد.
ناپدید شدن و عواقب آن
مرگ و خاکسپاری
نامگذاری به افتخار لیانا
ظهور در کابوسها و رویاها
نقلقولهای لیانا
” ند عزیزم، عشق شیرینه، اما نمیتونه ذات یه مرد رو عوض کنه.[۱۰] “
نقلقولها راجع به لیانا
خانواده
منابع و یادداشتها
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 12، ادارد.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 22، آریا.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 58، ادارد.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 17، آریا.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 41، خائن (ریک V).
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 32، ریک.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 4، ادارد.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 8، برن.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 30، ادارد.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ بازی تاج و تخت، فصل 35، ادارد.
- ↑ رقصی با اژدهایان، موخره.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 34، برن.
- ↑ آنسوی دیوار، فصل:تاریخ شخصی:دربارهی نایقینیهای موجود در متن رمانها سخن میگوید: حتی مواردی که به نظر عناصری مستقیم از پیشینهی داستان هستند، پیچیدهتر از آنچه در نگاه نخست به نظر میآیند، هستند. ما از طریق درخت قلب دیدیم که لینا شمشیرزن ماهری بوده است و میتوانسته در یک مبارزهی نمایشی از برادر جوانترش پیشی بگیرد- کسی که در آینده نخستین گشتی نگهبانان شب و سربازی بسیار توانمند است. این موضوع ایدهی آن که لیانا همان شوالیه درخت خندان است، تقویت میکند... و دلیل دیگری را بهوجود میآورد که چرا او و ریگار ملاقات کرده و رابطهای را شکل دادهاند.
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ یورش شمشیرها، فصل 24، برن.
- ↑ آنسوی دیوار، فصل:تاریخ شخصی:دربارهی نایقینیهای موجود در متن رمانها سخن میگوید: حتی مواردی که به نظر عناصری مستقیم از پیشینهی داستان هستند، پیچیدهتر از آنچه در نگاه نخست به نظر میآیند، هستند. ما از طریق درخت قلب دیدیم که لینا شمشیرزن ماهری بوده است و میتوانسته در یک مبارزهی نمایشی از برادر جوانترش پیشی بگیرد- کسی که در آینده نخستین گشتی نگهبانان شب و سربازی بسیار توانمند است. این موضوع ایدهی آن که لیانا همان شوالیه درخت خندان است، تقویت میکند... و دلیل دیگری را بهوجود میآورد که چرا او و ریگار ملاقات کرده و رابطهای را شکل دادهاند.