آث کیپر (سریال)
پیمان نگهدار سریال بازی تاج و تخت | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
قسمت | فصل 4، قسمت 4 | ||||||
|
موضوع اصلی
در بارانداز پادشاه
در دریا
در شمال
در حیاط کسل بلک (Castle Black)، جان (Jon Snow) با گرن (Grenn) مبارزه می کند و به تعدادی از برادران نگهبانان شب (Night's Watch) روش مبارزه ی وحشی ها (Wildlings) را آموزش می دهد. سر آلیسر تورن (Alliser Thorn) دستور می دهد جان به وظایفش به عنوان مباشر برگردد و تمرین را به هم می زند. جانوس اسلینت (Janos Slynt)) به تورن می گوید عاقلانه است که همان طور که جان درخواست کرده بود، او را به پناهگاه کرستر (Craster's Keep) اعزام کنند تا سرکشان او را بکشند و او را از انتخاب شدن به عنوان لرد فرمانده ی جدید نگهبانان شب بازدارند. جان در حالی که شمشیرش را بر می دارد با لاک (Locke) صحبت می کند و دوست می شوند، که لاک نیروی جدید نگهبانان شب است و جان نمی داند که او به طور مخفیانه از ماموران روس بولتون (Roose Bolton) است و برای کشتن جان، برن (Bran) و ریکان (Rickon) به ماموریت فرستاده شده است. بعد از آن، سمول (Samwell) و جان قبل از مطلع شدن توسط لاک که تورن می خواهد جان را ببیند در مورد حرکت برن و گروهش به آن سوی دیوار بحث می کنند. تورن به جان می گوید که به او اجازه می دهد گروهی را به سوی پناهگاه کرستر پیش ببرد و جان تعدادی از برادرانش را شامل گرن، اد (Edd) و لاک را برای رسیدن به هدفش گرد آوری می کند.
آنسوی دریای باریک
با درخواست دنریس (Daenerys) ، میسندای (Missandei) زبان مشترک (Common Tongue) را به کرم خاکستری (Grey Worm) با صحبت کردن در مورد اینکه چگونه برده شده اند، یاد می دهد. هنگام شب، کرم خاکستری گروهی از آنسالید (Unsullid) را از راه فاضلاب ها به درون میرین (Meereen) می برد که به گروه بزرگی از برده ها می رسند که در مورد دنریس و ارتشش بحث می کنند. گروه آنسالید برده ها را به شمشیر مجهز می کند و هنگام شب ، برده ها ارباب هایشان را می کشند و خود را آزاد می کنند. هنگام صبح، دنریس دستور می دهد اربابانی که باقی مانده اند به دار آویخته شوند، مانند کودکان برده ای که کشته بودند تا هر مایل شمار را تا میرین نشانه گذاری کنند.
آنسوی دیوار
در پناهگاه کرستر (Craster's Keep) ، کارل (Karl) به راست (Rast) دستور می دهد که به "جانور" غذا بدهد و در حالی که مست است به او توهین می کند و داستان هایی از خودش در بارانداز پادشاه تعریف می کند. یکی از همسران پیشین کرستر (Craster) وارد پناهگاه می شود و آخرین فرزند کرستر، یک پسر، را به کارل می دهد. زنان می گویند که آن بچه به خدایان داده شود و راست بچه را بیرون می برد و در جنگل تنها می گذارد. او در راه برگشت، گوست (Ghost)، دایرولف جان اسنو (Jon Snow) را که سرکشان زندانی اش کرده اند را مسخره می کند. در نزدیکی، برن (Bran) و همراهانش گریه های بچه را می شنوند و او از قابلیت های وارگ اش (Warg) استفاده می کند تا سامر (Summer) را برای جستجوی کودک بفرستد. در بدن سامر، برن گوست که زندانی شده را می بیند ولی قبل از آنکه بتواند کمکی کند ، گرگ درون تله ای می افتد و برن در بدن خودش بیدار میشود. آن ها اطراف پناهگاه کرستر جاسوسی می کنند اما قبل از اینکه بتوانند سامر را آزاد کنند، توسط سرکشان دستگیر می شوند. برن، جوجن (Jojen) و میرا (Meera) را نزد کارل می برند که برن را مجبور می کند هویت حقیقی خود را فاش کند.
در همین حال، در عمق سرزمین های همیشه زمستان (Lands of Always Winter)، یک وایت واکر (White Walker) سوار بر اسب مرده ای دیده می شود که آخرین پسر کرستر را حمل می کند. او بچه را روی محرابی یخی کوچکی می گذارد، بعد از دقایقی، یک وایت دیگر بچه را بر می دارد و صورتش را لمس می کند که باعث می شود چشمان کودک آبی شوند.
نکات
|